باب صد و هشتم زيارت نادره

الباب الثامن و المائة نوادر الزيارات

متن :

1- حدثنى محمد بن عبد الله بن جعفر الحميرى ، عن ابيه ، عن على بن محمد بن سليمان ، عن محمد بن خالد، عن عبد الله بن حماد البصرى ، عن ابى عبد الله عليه السلام قال : قال لى : ان عندكم - او قال : فى قربكم - لفضيلة ما اوتى احد مثلها، و ما احسبكم تعرفونها كنه معرفتها، و لا تحافظون عليها و لا على القيام بها، و ان لها لاهلا خاصة قد سموا لها، و اعطوها بلا حول منهم و لا قوة الا ما كان من صنع الله لهم و سعادة حباهم (الله ) بها و رحمة و رافة و تقدم .
قلت : جعلت فداك و ما هذا الذى و صفت لنا و لم تسمه ؟ قال : زيارة جدى الحسين (بن على ) عليه السلام فانه غريب بارض غربة ، يبكيه من زاره ، و يحزن له من لم يزره ، و يحرق له من لم يشهده و يرحمه من نظر الى قبر ابنه عند رجله فى ارض فلاة لا حميم قربه و لا قريب ، ثم منع الحق و توازر عليه اهل الردة حتى قتلوه و ضيعوه و عرضوه للسباع ، و منعوه شرب ماء الفرات الذى يشربه الكلاب ، و ضيعوا حق رسول الله صلى الله عليه و آله و وصيته به و باهل بيته ، فامسى مجفوا فى حفرته ، صريعا بين قرابته ، و شيعته بين اطباق التراب ، قد اوحش قربة فى الواحدة و البعد عن جده ، و المنزل الذى لا ياتيه الا من امتحن الله قلبه للايمان و عرفه حقنا.
فقلت له : جعلت فداك قد كنت آتيه حتى بليت بالسلطان و فى حفظ اموالهم و انا عندهم مشهور فتركت للتقية اتيانه و انا اعرف ما فى اتيانه من الخير، فقال : هل تدرى ما فضل من اتاه و ما له عندنا من حزيل الخير؟ فقلت : لا، فقال : اما الفضل فيباهيه ملائكة السماء، و اما ماله عندنا فالترحم عليه كل صباح و مساء.
و لقد حدثنى ابى انه لم يخل مكانه منذ قتل من مصل يصلى عليه من الملائكة ، او من من الجن ، او من الانس ، او من الوحش ، و ما من شى ء الا و هو يغبط زائره و يتمسح به و يرجو فى النظر اليه الخير لنظره الى قبره عليه السلام ، ثم قال : بلغنى ان قوما ياتونه من نواحى الكوفة و اناسا من غيرهم و نساء يندبنه ، و ذلك فى النصف من شعبان ، بين قارى ء يقرء، و قاص يقص ، و نادب يندب ، و قائل يقول المراثى .
فقلت : نعم جعلت فداك قد شهدت بعض ما تصف ، فقال : الحمد الله الذى جعل فى الناس من يفد الينا و يمدحنا و يرثى لنا، و جعل عدونا من يطعن عليهم من قرابتنا و غيرهم يهذونهم و يقبحون ما يصنعون . 
 

باب صد و هشتم زيارت نادره

ترجمه :
(حديث اول )
محمد بن عبد الله بن جعفر حميرى ، از پدرش ، از على بن محمد بن سليمان ، از محمد بن خالد، از عبد الله بن حماد البصرى ، از حضرت ابى عبد الله عليه السلام مى گويد: حضرت به من فرمودند:
بدرستى كه نزد شما است يا فرمودند: بدرستى كه در نزديكى شما است فضيلتى كه به احدى مثل آن اعطاء نشده و گمان نمى كنم كه به حقيقت آن پى برده باشيد، شما نگهدار آن نبوده و بر آن قيام نمى كنيد براى آن افراد خاصى بوده كه اهلش هستند و اين فضيلت به آنها اعطاء شده بدون اينكه از ايشان حركت و فعاليتى سرزده باشد بلكه صرفا از ناحيه حق تعالى ايشان مورد رحمت و رافت قرار گرفته و اين عطيه الهى به آنها عنايت شده است .
عرض كردم : فدايت شوم اين فضيلتى كه توصيف فرموده و نامش را نبرديد چيست ؟
حضرت فرمودند:
زيارت جدم حسين بن على عليه السلام ، چه آنكه او در سرزمين دور دست غريب مى باشد هر كس به زيارتش رود بر او مى گريد و اندوهگين مى شود و آن كس كه بر سر مزارش ‍ حاضر نشود مى سوزد و آن كس كه به پائين پاى آن حضرت به قبر فرزندش بنگرد و ملاحظه كند كه در آن كس كه به پائين پاى آن حضرت به قبر فرزندش بنگرد و ملاحظه كند كه در آن زمين فلات دفن شده است بر آن حضرت ترحم مى كند، نه خويشى در نزديكى آن جناب بوده و نه اقربايش آن جا مى باشند، او را از حق مسلمش منع نموده و اهل ظلم و ستم و گروه مرتد با هم توافق كرده و بر عليه آن حضرت قيام كرده تا جائى كه او را كشته و بدن مباركش را در آن بيابان انداخته و در معرض درندگان گذاردند، از نوشيدن آب فرات كه سگ ها از آن مى آشاميدند او را منع كردند و بدين ترتيب حق رسول خدا صلى الله عليه و آله را ضايع نموده و عمل به وصيت و سفارشى كه آن وجود مبارك راجع به حضرتش به ساير افراد اهل بيتش نموده بود را ترك نمودند، عصر آن روزى كه حضرت شهيد شدند در حالى كه ستم ها به آن جناب شده بود در بين اقرباء و پيروانش در گودال روى خاك ها افتاده بودند، اهل بيتش در آن بيابان تنها و دور از جد و منزل و كاشانه شان به حالتى غمگين و اندوه بودند، اين آزمايش براى احدى اتفاق نمى افتد مگر آنانكه خداوند امتحانشان كرده و قلبى مالامال از ايمان داشته و به حق ما عارف و آگاه مى باشند.
محضرش عرض كردم : فدايت شوم قبلا من به زيارت آن حضرت مى رفتم تا وقتى كه مبتلا به سلطان شده و من را مستحفظ اموالشان قرار دادند و چون من نزد ايشان مشهور و معروف بودم از اينرو زيارت آن جناب را تقيه ترك كردم در حالى كه به ثواب و اجر زيارت آن حضرت كاملا واقف و آگاه هستم .
حضرت فرمودند:
آيا فضل و برترى كسى كه به زيارت آن حضرت رود را مى دانى ؟ و آيا خير عظيم و جزيلى كه براى او نزد ما هست را آگاهى ؟
عرضه داشتم : خير.
حضرت فرمودند:
اما فضل او: تمام فرشتگان آسمان به او مباهات مى كنند.
و اما خير عظيمى كه براى او نزد ما است : هر صبح و شام بر او رحمت مى شود.
سپس مصنف كتاب رحمه الله عليه مى فرمايد:
پدرم برايم نقل نمود كه از زمان شهادت آن حضرت آن مكان يك آن از نمازگزار خالى نمانده بلكه از آن تاريخ تا حال يا فرشتگان و يا جن و يا انس و يا وحوش در آن مكان مقدس به عبادت و نماز اشتغال داشته اند، و هيچ موجودى نيست مگر آنكه به حال زائر آن حضرت غبطه مى خورد و او را مسح كرده و به او نظر كرده و در اين نظر اميد خير دارد زيارت شخصى كه وى به او نگريسته به قبر ان حضرت نظر افكنده است .
سپس حضرت فرمودند:
خبر به من داده اند كه از نواحى كوفه گروهى از غير اهل كوفه و زمانى به زيارتش رفته و بر آن حضرت ندبه و زارى نموده اند و اين زيارت در نيمه شعبان صورت گرفته ، از اين گروه بعضى به قرائت قرآن مشغول بوده و برخى قضايا و يا حوادث واقعه كربلاء را براى ديگران بازگو كرده و جماعتى به ندبه و زارى سرگرم شده و پاره اى به خواندن مراثى مبادرت نموده اند .
عرض كردم : بلى فدايت شوم من شاهد برخى از اين توصيفاتى كه مى فرمائيد بوده ام .
حضرت فرمودند:
حمد و سپاس خدائى را كه درميان مردم كسانى را گذارده كه بطرف ما كوچ و سفر كرده و مدح و مراثى ما را مى گويند و در مقابل دشمن ما را كسانى قرار داده كه از اقرباء ما بوده و آن گروه اول را مورد طعن قرار مى دهند ولى ديگران ايشان را هلاك كرده و كار و عملشان را تقبيح مى نمايند.

متن :
2- و بهذا الاسناد، عن عبد الله الاصم ، عن عبد الله بن بكير الارجانى قال : صحبت ابا عبد الله عليه السلام فى طريق مكة من المدينة فنزلنا منزلا يقال له : عسفان ثم مررنا بجبل اسود عن يسار الطريق موحش ، فقلت له : يابن رسول الله ما اوحش هذا الجبل ! مارايت الطرى مثل هذا، فقال لى يا اين بكير اتدرى اى جبل هذا؟ قلت : هذا جبل يقال له : (الكمد) و هو على واد من اودية جهنم ، و فيه قتلة ابى ؛ الحسين عليه السلام ، استودعهم ، فيه تجرى من تحتهم مياه جهنم من الغسلين و الصديد و الحميم و ما يخرج من جب الجوى و ما يخرج من الفلق من آثام و ما يخرج من الخبال و ما يخرج من جهنم و ما يخرج من لظى و من الحطمة ، و ما يخرج من سقر و ما يخرج من الحميم ، و ما يخرج من الهاوية ، و ما يخرج من السعير، و ما مرت بهذا الجبل فى سفرى فوقفت به الا رايتهما يستغيثان الى و انى لا نظر الى قتلة ابى و اقول لهما: انما هولاء فعلوا ما اسستما لم ترحمونا اذ وليتم ، و قتلتمونا و حرمتمونا و ثبتم على قتلنا و استبددتم بالامر دوننا، فلا رحم الله من يرحمكما، ذوقا و بال ما قدمتما، و ما الله بظلام للعبيد، و اشدهما تضرعا و استكانة الثانى ، فربما و قفت عليهما ليستلى عنى بعض ما فى قلبى ، و ربما طويت الجبل الذى هما فيه و هو جبل الكمد، قال : قلت له : جعلت فداك فافذا طويت الجبل فما تسمع ؟ قال : اسمع اصواتهما يناديان : عرج علينا نكلمك فانا نتوب ، و اسمع من الجبل صارخا يصرخ بى اجبهما و قل لهما: اخسووا فيها و لا تكلمون ! قال : قلت له : جعلت فداك و من معهم ؟ قال : كل فرعون عتا على الله و حكى الله عنه فعاله ، و كل من عل العباد الكفر، فقلت : من هم ؟ قال : نحو (نسطور) الذى علم النصارى ان عيسى المسيح ابن الله ، و قال لهم : هم ثلاثة ، 
 
ترجمه :
(حديث دوم )
و با همين اسناد از عبد الله اصم ، از عبد الله بن بكير، ازرجانى نقل شده ، وى گفت :
با حضرت ابا عبد الله عليه السلام در راه مكه از مدينه همراه بودم ، پس به جائى كه (عسفان ) ناميده مى شد فرود آمديم و سپس از كنار كوهى سياه كه در سمت چپ جاده بود و كوهى وحشت ناك به نظر مى آمد عبور كرديم ، محضر آن حضرت عرض كردم :
اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله ، چقدر اين كوه وحشتناك است ! در اين راه كوهى مثل اين نديده ام .
حضرت فرمودند:
اى پسر بكير، مى دانى اين چه كوهى است ؟
عرض كردم : خير.
فرمودند: اين كوهى است بنام (كمد) و آن در وادى هاى دوزخ بوده و در آن قاتلين پدرم امام حسين عليه السلام نگه داشته شده اند، در اين كوه از زير قاتلين آب هاى جهنمى جارى مى باشند، اين آب ها عبارتند از:
غسلين (آبى كه از پوست و گوشت دوزخيان جارى است )، صديد (آبى كه ناشى از چرك و زرد آب باشد) حميم (عرق دوزخيان را گويند) آبى كه از چاه جوى خارج مى شود و آن آبى است گنديده و متعفن ، آبى كه از چاه فلق در دوزخ خارج مى شود و آن آبى است حاصل از چرك و خون مجرمين ، آبى كه از خبال يعنى چرك بدن دوزخيان جارى است ، آبى كه از جهنم روان است ، آبى كه از لظى (وادى از وادى هاى جهنم ) بيرون مى آيد، آبى از حطمه (وادى از وادى هاى جهنم ) خارج مى شود، آبى كه از سقر (وادى از وادى هاى جهنم ) بيرون مى آيد. آبى كه از حميم (وادى از وادى هاى دوزخ ) خارج مى شود، آبى كه از هوايه (وادى از وادى هاى دوزخ ) بيرون مى آيد، آبى كه از سعير (وادى از وادى هاى دوزخ ) خارج مى شود.
و من در هيچ يك از سفرهايم به اين كوه مرور نكرده و نه ايستادم مگر آنكه آن دو را ديدم كه به من استغاثه و التماس مى كردند و نيز قاتلين پدرم را مشاهده نمودم ، به آن دو گفته و مى گويم :
اين قاتلين آنچه را كه شما تاسيس كرده ايد انجام داده اند، چرا وقتى زمام امور به دستتان بود به ما رحم نكرده و ما را كشتيد و از حقوق خود محروممان نموديد و بر قتل و كشتن ما اقدام كرده و استبداد محض و كامل را به اجراء گذارديد خدا رحم نكند به كسى كه به شما دو نفر رحم كند بچشيد وزر و وبالى را كه خود فراهمش نموده ايد، و خدا نسبت به بندگانش ظالم و ستمكار نيست .
البته دومى تضرع و اضطرابش شديدتر از اولى است و با ايستاده و حالشان را مشاهده كرده تا اندكى از بغض و كينه و ناراحتى كه از ايشان در قلب دارم كاهش يافته و كمى تسلى و آرامش خاطر پيدا كنم ، و با كوهى كه آن دو در آن محبوس هستند را طى كرده و از آن بالا رفته ام و آن كوه (كمد) مى باشد.
راوى گفت : محضرش عرض كردم : فدايت شوم وقتى از كوه بالا رفتيد و آن را طى نموديد چه صدائى شنيديد:
حضرت فرمودند:
صداى آن دو را شنيدم كه فرياد مى زدند: ما را بالا بياور تا با تو صحبت كنيم ، ما توبه كرده ايم و مى شنيدم از كوه كه فرياد مى زد و به من مى گفت : جواب ايندو را بده و به ايشان بگو:
پائين رويد و صحبت نكنيد!
راوى مى گويد: عرضه داشتم : فدايت شوم چه كسانى با اين دو مى باشند؟ حضرت فرمودند:
هر فرعون و متكبرى كه بر خدا طغيان كرده و خداوند كردارش را بازگو فرموده است و نيز هر كسى كه به بندگان كفر تعليم كرده است .
عرض كردم : ايشان چه كسانى هستند.
حضرت فرمودند:
نظير (بولس ) كه به يهود ياد داد كه دست خدا بسته است و مثل (نسطور) كه به نصارى ياد داد كه حضرت عيسى مسيح فرزند خدا است و ايشان سه تا هستند (يعنى معبود سه تا است : اب ، ابن و روح القدس ).
متن :
و نحو فرعون موسى الذى قال : انا ربكم الاعلى ، و نحو نمرود الذى قال : قهرت اهل الارض و قتلت من فى السماء، و قاتل اميرالمومنين ، و قاتل فاطمة و محسن ، و قاتل الحسن و الحسين ، فاما معاوية و عمرو فما يطمهان فى الخلاص ، و معهم كل من نصب لنا لعداوة ، و اعان علينا بلسانه و يده و ماله ، قلت له : جعلت فداك فانت تسمع ذاكله لا تفزع ؟ قال يا ابن بكير ان قلوبنا غير قلوب الناس ، انا مطيعون مصفون مصطفون ، نرى ما لا يرى الناس ، و نسمع ما لا يسمع الناس ، و ان الملائكة تنزل علينا فى رحالنا، و تتقلب فى فرشنا، و تشهد طعامنا، و تحضر موتانا، و تاتينا باخبار ما يحدث قبل ان يكون ، و تصلى معنا، و تدعو لنا و تلقى علينا اجنحتها، و تتقلب على اجنحتها صبياننا و يمتع الدواب ان تصلى الينا، و تاتينا مما فى الارضين من كل نبات نبات زمانه و تسقينا من ماء كل ارض نجد ذالك فى آنيتنا و ما من يوم و لا ساعة و لا وقت صلاة الا وهى تتهيا لها، و ما من ليلة تاتى علينا الا و اخبار كل ارض عندنا، و ما يحدث فيها و اخبار الجن و اخبار اهل الهوى من الملائكة ، و ما من ملك يموت فى الارض و يقوم غيره الا اتانا خبره ، و كيف سيرته فى الذين قبله ، و ما من ارض من ستة ارضين الى السابعة الا و نحن نوتى بخبرهم ، فقلت : جعلت فداك فاين منتهى هذا الجبل ؟ قال : الى الارض السابعة ، و فيها جهنم على واد من اوديته ، عليه حفظة اكثر من نجوم السماء و قطر المطر و عدد ما فى البحار و عدد الثرى ، قد وكل كل ملك منهم بشى و هو مقيم عليه لا يفارقه ، قلت : جعلت فداك اليكم جميعا يلقون الاخبار؟ قال : لا انما يلقى ذلك الى صاحب الامر، انا لنحمل ما لا يقدر العباد على الحكومة فيه فنحكم فيه فمن لم يقبل حكومتنا جبرته الملائكة على قولنا و امرت الذين يحفظون ناحيته ان يقسروره على قولنا، و ان كان من الجن من اهل الخلاف و الكفر او ثقته و عذبته حتى يصير الى ما حكمنا به ، 
 
ترجمه :
(دنباله حديث دوم )
و مانند: فرعون معاصر با حضرت موسى عليه السلام كه گفت : انا ربكم الاعلى و بدين ترتيب ادعاى خدائى كرد و همچون : نمرودى كه گفت : اهل زمين را مورد قهر خود داده و آنچه در آسمان هست را كشتم و نيز نظير: قاتل اميرالمومنين عليه السلام و قاتل فاطمه عليه السلام و محسن و قاتل امام حسن و امام حسين عليه السلام و اما معاويه و عمرو بن عاص ابدا طمع و درخواست خلاص شدن از عذاب را نمى كنند.
و نيز تمام كسانى كه نصب عداوت ما اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله را نموده اند با ايشان هستند و همچنين كسانى كه با زبان ودست و مالشان بر عليه ما اقدام كردند، با ايشان مى باشند.
عرض كردم : فدايت شوم شما تمام اين صداها را مى شنويد و به فزع نمى آئيد؟
حضرت فرمودند:
اى پسر بكير، قلوب و دل هاى ما غير از دلهاى مردم است ، ما مطيع كامل حق تعالى و خالص از هر آلودگى بوده و برگزيده بارى تعالى مى باشيم ، مى بينيم آن چه را كه مردم نمى بينند، مى شنويم آنچه را كه ديگران نمى شنوند فرشتگان در منازل ما فرود مى آيند و در روى فرش هاى ما حركت كرده در كنار سفره ما حاضر و شاهد هستند بر مردگان ما حاضر مى شوند، اخبار حوادثى كه هنوز واقع نشده اند را به ما مى رسانند، با ما نماز خوانده و براى ما دعاء مى كنند، پرها و بالهايشان را براى ما پهن مى كنند، كودكان و اطفال ما روى بال هاى ايشان حركت مى كنند، مانع مى شوند از اينكه جنبندگان به ما دست يافته و ايذاء و آزارمان كنند، از تمام گياهان و نباتاتى كه در زمين مى رويند در فصل و زمانشان براى ما مى آورند، از آب هاى مختلف روى زمين به ما مى آشامانند و ما آنها را در ظروف خود مى يابيم ، و هيچ روز و ساعت و وقت نمازى نيست مگر آنكه فرشتگان براى آنها آماده مى باشند، و هيچ شبى فرا نمى رسد مگر آنكه اخبار تمام نقاط زمين را براى ما مى آورند و نيز آنچه در زمين واقع مى شود و اخبار جن و ملائكه را براى ما بازگو مى كنند، و هيچ فرشته اى در زمين نمى ميرد و ديگرى جاى آن قرار نمى گيرد مگر آنكه ما را اطلاع داده و رويه و سيره آن فرشته را با كسانى كه قبلش بوده اند را براى ما بيان مى كنند ، و هيچ زمينى از شش طبقه زمين تا طبقه هفتم نيست مگر آنكه جز آنها را به ما مى دهند.
عرض كردم : فدايت شوم انتهاى اين كوه كجا است ؟
حضرت فرمودند:
تا طبقه هفتم زمين ادامه داشته و در آنجا دوزخى است كه وادى از وادى هاى جهنم مى باشد و نگهبانانى كه مستحفظ آن هستند از ستارگان آسمان و دانه هاى باران و قطره هاى آب در درياها و از عدد خاك هاى در كره زمين بيشتر مى باشند، هر كدام از اين فرشتگان موكل بر امرى بوده كه مراقب آن بوده و از آن تخلف نمى كنند.
عرض كردم : فدايت شوم به همه شما اهل بيت اين اخبار را مى دهند؟
حضرت فرمودند:
خير، تنها به كسى كه صاحب امر ولايت است ، ما حامل چيزى هستيم كه بندگان قدرت حكومت در آن را ندارند، پس ما در آن حكومت مى نمائيم و كسى كه حكومت ما را نپذيرد فرشتگان او را بر آن مجبور مى كنند و امر مى كنند به كسانى كه حافظ آن ناحيه هستند كه بندگان را به قول و حكومت ما ملزم و مجبور كنند و اگر جنى از اهل خلاف و كفر باشد او را به بند كشيده و آن قدر عذابش مى كنند تا بر حكم ما گردن نهد.
متن :
قلت : جعلت فداك فهل يرى الامام ما بين المشرق و المغرب ؟ فقال : يا ابن بكير يكون حجة الله على ما بين قطريها و هو لا يراهم و لا يحكم فيهم ؟! و كيف يكون حجة على قوم غيب لا يقدر عليهم و لا يقدرون عليه ؟ و كيف يكون موديا عن الله و شاهدا على الخلق و هو لا يراهم ؟ و كيف يكون حجة عليهم و هو محجوب عنهم ؟ و قد جعل بينهم و بينه ان يقوم بامر ربه فيهم ، و الله يقول : (و) ما ارسلناك الا كافة للناس ) يعنى به من على الارض و الحجة من بعد النبى صلى الله عليه و آله يقوم مقام النبى من بعده و هو الدليل على ما تشاجرت فيه الامة ، و الاخذ بحقوق الناس ، و القيام بامر الله ، و المنصف لبعضهم من بعض ، فاذا لم يكن معهم من ينفذ قوله و هو يقول : (سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم )، فاى آية فى الافاق غيرنا اراها اهل الافاق و قال : (ما نريه من آية الا هى اكبر من اختها) ، فاى آية اكبر منا، و الله ان بنى هاشم و قريشا لتعرف ما اعطانا الله و لكن الحسد اهلكهم كما هلك ابليس ، و انهم لياتوننا اذا اضطروا و خافوا على انفسهم فيسالونا فنوضح لهم فيقولون : نشهد انكم اهل العلم ، ثم يخرجون فيقولون : ما راينا اضل ممن اتبع هولاء و يقبل مقالتهم !
قلت : جعلت فداك اخبرنى عن الحسين عليه السلام لو نبش كانو يجدون فى قبره شيئا؟ قال : يابن بكير ما اعظم مسائلك ! الحسين عليه السلام مع ابيه و امه و اخيه الحسن فى منزل رسول الله صلى الله عليه و آله ، يحبون كما يحبى ، و يرزقون و ينظر الى معسكره و ينظر الى العرش متى يومر ان يحمله و انه لعلى يمين العرش متعلق يقول : يا رب انجزلى ما و عدتنى ، و انه لينظر الى زواره و هو اعرف بهم و باسماء آبائهم و بدرجاتهم و بمنزلتهم عند الله من احدكم بولده و ما فى رحله و انه ليرى من يبكية فيستغفر له رحمة له ، و يسال اباه الاستغفار له و يقول : لو تعلم ايها الباكى ما اعدلك لفرحت اكثر مما جزعت ، فليستغفر له كل من سمع بكاءه من الملائكة فى السماء و فى الحائر، و ينقلب و ما عليه من ذنب .
 
ترجمه :
(دنباله حديث دوم )
عرض كردم : فدايت شوم : آيا امام بين مشرق و مغرب را مى بينيد؟
حضرت فرمودند:
اى پسر بكير چگونه امام حجت خدا باشد بر آنچه بين دو نقطه مقابل هم در كره زمين واقع شده اند و حال آنكه آنها را نديده و در ميانشان حكم نكند؟!
و چگونه بتوان گفت امام حجت است بر قوم و جماعتى كه در نظرش غائب هستند و بر آنها قدرت نداشته و آنها نيز بر دست رسى داشتن به وى جهت رفع نيازمندى هاى خويش ‍ قدرت ندارند؟
و چگونه امام احكام و حقائق را از طرف خدا اداء كند و شاهد بر خلق باشد در حالى كه آنها را نمى بيند؟!
و چگونه حجت بر ايشان باشد در حالى كه آنها از وى محجوب و مستور مى باشند؟! در حالى كه امام عليه السلام به امر خدا بين مردم نصب شده تا واسطه بين خدا و مخلوق باشد، خدا در قرآن خطاب به پيغمبرش مى فرمايد: و ما ارسلناك الا كافة للناس (ما تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم ).
مقصود از (كافة للناس ) تمام كسانى هستند كه روى كره زمين مى باشند و حجت بعد از نبى صلى الله عليه و آله بعد از آن وجود مبارك قائم مقام او بايد باشد پس همانطورى كه نبى حجت است براى تمام مردم روى زمين و بايد بر همه تسلط داشته باشد حجت بعد از او و قائم مقامش نيز بايد چنين باشد و اساسا مناصب امام بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله امورى است كه لازمه آن اينستكه وى بايد به تمام امت و به كافه مردم مسلط بوده و آنها را ببيند، اين مناسب عبارتند از:
الف : راهنما براى حل مشاجراتى كه بين امت واقع مى شود.
ب : حقوق مردم را احقاق كردن و گرفتن .
ج : قيام نمودن به امر خدا و فرمانش را بين مردم اجراء كردن .
د: انصاف گرفتن از بعضى براى بعضى ديگر.
در نتيجه بايد امام قولش نافذ بين كل مردم باشد تا بدين ترتيب نظم عالم محفوظ ماند، و هرج و مرج پيش نيايد، حال اگر با مردم امام و رهبرى نباشد كه قولش بين آنها نافذ باشد كلام خدا در قرآن كريم بى مصداق مى ماند، حقتعالى در قرآن مى فرمايد:
سنريهم آياتنا فى الانفاق و فى انفسهم (محققا به ايشان نشان مى دهيم آيات خود را كه در آفاق و انفس مى باشند)، با توجه به اين آيه مى پرسم :
چه آيه اى در آفاق غير از ما وجود دارد كه خداوند متعال به آن اهل آفاق را نشان داده است ؟ و نيز در جاى ديگر فرموده :
ما نريهم من آية الا هى اكبر من اختها (ما به ايشان هيچ آيه اى را نشان نداديم مگر آنكه آن آيه از آيه ديگر بزرگتر بود).
چه آيه اى را شما بزرگ تر از ما سراغ داريد، به خدا سوگند بنى هاشم و قريش به آنچه خدا به ما اعطاء فرموده آگاه و عارف هستند ولى حسد ايشان را هلاك كرده همان طورى كه حسد ابليس را هلاك نمود.
ايشان در موارد اضطرار نزد ما مى آيند و از ما مشكلشان را سوال مى كنند و ما براى ايشان توضيح داده و مشكلشان را حل مى كنيم بعد از آن مى گويند:
شهادت مى دهيم كه شما اهل علم هستيد و از نزد ما كه خارج شدند پيش ديگران مى گويند:
ما نديديم كسى را گمراه تر از آنانكه از ايشان تبعيت كرده و گفتار آنها را بپذيرند!
عرض كردم : فدايت شوم به من خبر دهيد از حضرت ابى عبد الله عليه السلام : اگر قبر آن حضرت را نبش كنند در آن چيزى مى يابند؟
حضرت فرمود:
اى پسر بكير، سوال بسيار بزرگى نمودى ، حسين عليه السلام با پدر و مادر و برادرش حسن عليه السلام در منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده به ايشان اعطاء مى شود همان طورى كه به آن جناب اعطاء مى گردد، روزى مى خورند همانطوريكه آن حضرت روزى مى خورد، اگر در همان ايام قبر را نبش مى كردند، البته آن حضرت را در آن مى يافتند، اما امروز آن حضرت زنده بوده و نزد پروردگارش روزى مى خورد و به لشگرش و به عرش مى نگرد تا چه كسى و در چه وقت امر شود كه آن را حمل كند، آن حضرت در سمت راست عرش ايستاده مى گويد:
پروردگارا، وعده اى كه به من داده اى عملى كن ، به زوارش نگريسته و او به ايشان و اسماء پدرانشان و به درجات و مراتب آنها نزد خدا از شما نسبت به فرزندتان و آنچه در منزل داريد اعرف و آگاه تر است آن حضرت مى بيند كسانى را كه بر او مى گريند پس از خدا طلب آمرزش براى ايشان مى كند و از پدر بزرگوارش نيز طلب آمرزش براى ايشان مى كند و مى گويد:
اى گريه كننده اگر بدانى براى تو چه آماده شده فرح و شادى تو بيش از جزع و ناراحتى تو خواهد بود پس تمام فرشتگانى كه در آسمان و حائر بوده و صداى گريه او را مى شنوند برايش استغفار مى كنند و وى حركت مى كند در حالى كه هيچ گناهى بر او نمى باشد.
متن :
3- حدثنى محمد بن يعقوب ، عن عدة من اصحابه ، عن احمد بن محمد بن عيسى ، عن على بن الحكم ، عن زياد بن ابى الحلال ، عن ابى عبد لله عليه السلام (قال : ما من نبى ولا وصى نبى يبقى فى الارض باكثر من ثلاثة ايام ثم ترفع روحه و عظمه ولحمه الى السماء و انما توتى مواضع آثارهم و يبلغونهم من بعيد السلام و يسمعونهم فى مواضع آثارهم من قريب ).
و حدثنى ابى -رحمة الله عليه - و محمد بن يعقوب ، عن محمد بن يحيى ؛ و غيره ، عن احمد بن محمد، عن على بن الحكم ، عن زيا، عن ابى عبد الله عليه السلام - مثله . 
 
ترجمه :
(حديث سوم )
محمد بن يعقوب ، از عده اى اصحاب ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از على بن الحكم ، از زياد بن ابى الحلال ، از حضرت ابى عبد الله عليه السلام ، حضرت فرمودند: هيچ پيغمبر و هيچ جانشين پيغمبرى بيش از سه روز روى زمين باقى نمى ماند سپس روح و استخوان و گوشت او را به آسمان مى برند، و مردم به اماكن و مواضعى كه آثار ايشان هست (يعنى قبورشان ) رفته و از دو به ايشان ابلاغ سلام مى كنند و از نزديك در مواضع آثارشان سلامشان را به ايشان مى شنوانند.
پدرم رحمة الله عليه و محمد بن يعقوب ، از محمد بن يحيى و غيرش از احمد بن محمد، از على بن الحكم ، از زياد، از حضرات ابى عبد الله عليه السلام مثل همين حديث را نقل كرده .
متن :
4- و حدثنى ابى -رحمة الله عليه - عن محمد بن يحيى ، عن احمد بن محمد، عن محمد بن اسماعيل بن بزيع - عن بعض اصحابه - رفعه الى ابى عبد الله عليه السلام (قال : قلت : نكون بمكة او بالمدينة او بالحائر او الموضع التى يرجى فيها الفضل فربما يخرج الرجل يتوضا فيجى الاخر فيصير مكانه ، قال : من سبق الى موضع فهو احق به يومه و ليلته ).
5- حدثنى ابو العباس محمد بن جعفر، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب ، عن منيع ، عن صفوان بن يحيى ، عن صفوان بن مهران الجمال ، عن ابى عبد الله عليه السلام قال : اهون ما يكسب زائر الحسين عليه السلام فى كل حسنة الف الف حسنة ، و السيئة واحدة ، و اين الواحدة من الف الف ؟! ثم قال : يا صفوان ابشر فان الله ملائكة معها قبضان من نور فاذا اراد الحفظة ان تكتب على زائر الحسين عليه السلام سيئة ، قالت الملائكة للحفظة ، كفى فتكف ، فاذا عمل حسنة قالت لها: اكتبى اولئك الذين يبدل الله سيئاتهم حسنات .
 
ترجمه :
(حديث چهارم )
پدرم رحمة الله عليه از محمد بن يحيى ، از احمد بن محمد، از محمد بن اسماعيل بن بزيع ، از برخى اصحابش بطور مرفوعه از ابى عبد الله عليه السلام نقل كرده ! وى گفت : محضر مبارك حضرت عرض كردم : ما در مكه يا در مدينه يا در حائر و يا در جاهايى كه اميد فضل در آن مى رود مى باشيم ، بسا يكى از ما براى وضوء از مكانش خارج شده ديگرى جايش ‍ را اتخاذ مى كند حكم آن چيست ؟
حضرت فرمودند:
در آن روز و شب وى احق و اولى به آن مكان مى باشد.
ترجمه :
(حديث پنجم )
ابوالعباس محمد بن جعفر، از محمد بن الحسين بن ابى الخطاب ، از منيع ، از صفوان بن يحيى ، از صفوان بن مهران الجمال ، از حضرت ابى عبد الله عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:
كمترين چيزى كه زائر امام حسين عليه السلام بدست مى آورد اين است كه در مقابل هر يك حسنه اى كه از او صادر شود.
حق تعالى هزار هزار حسنه به او پاداش دهد و در قبال هر يك سيئه اى كه مرتكب شود تنها يك سيئه برايش منظور مى كند و يكى كجا و هزار هزار تا كجا؟!
سپس حضرت فرمودند:
اى صفوان ، بشارت باد تو را، خداوند متعال فرشتگانى دارد كه با آنها تازيانه اى از نور بود و هرگاه فرشتگان حافظ و نگهبان بخواهند بر زائر امام حسين عليه السلام سيئه اى بنويسند، فرشتگان به حافظين مى گويند:
از اين كار خوددارى كنيد، آنها خود را از آن باز مى دارند و وقتى زائر عمل حسنه اى انجام دهد فرشتگان به حافظين مى گويند:
بنويسيد، ايشان كسانى هستند كه حق تعالى سيئاتشان را به حسنه تبديل فرموده است .
متن :
6- حدثنى ابى -رحمة الله عليه - عن سعد بن عبد الله ، عن احمد بن محمد ابن عيسى ، عن ابى يحيى الواسطى ، عن ابى الحسن الحذاء (قال : قال ابو عبد الله عليه السلام ان الى جانبكم مقبرة يقال لها: (براثا) يحشر منها عشرون و مائة الف شهيد كشهداء بدر).
7- و روى عن محمد بن مروان قال : حدثنا محمد بن الفضل (قال : سمعت جعفر بن محمد عليه السلام يقول : من زار قبر الحسين عليه السلام فى شهر رمضان و مات فى الطريق لم يعرض و لم يحاسب ، و يقال له : ادخل الجنة آمنا).
8- حدثنى ابى ؛ و محمد بن الحسن -رحمة الله عليه - جميعا، عن الحسين بن سعيد قال : حدثنا بن السحت الخزاز قال : حدثنا حفص المزنى ، عن عمر بن بياض ، عن ابان بن تغلب قال : قال لى جعفر بن محمد عليه السلام : يا ابان متى عهدك بقبر الحسين عليه السلام ؟ قلت : لا والله يابن رسول الله ؛ مالى به عهد منذ حين ، فقال : سبحان الله العظيم و انت من روساء الشيعة تترك زيارة الحسين عليه السلام ، لا تزوره ؟!! من زار الحسين عليه السلام كتب الله له بكل خطوة حسنة ، و محى عنه بكل خطوة سية ، و غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر، يا ابان لقد قتل الحسين عليه السلام فهبط على قبره سبعون الف ملك شعث غبر يبكون عليه و ينوحون عليه الى يوم القيامة . 
 
(حديث ششم )
پدرم رحمة الله عليه ، از سعد بن عبد الله ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از ابى يحيى واسطى ، از ابى الحسن الحذاء وى گفت : حضرت ابوعبد الله عليه السلام فرمودند:
در طرف شما مقبره اى است كه به آن (براثا گويند از آن صد و بيست هزار شهيد محشور شده همچون شهداء بدر.
(حديث هفتم )
و از محمد بن مروان روايت شده كه گفت :
محمد بن الفضل مى گويد: از حضرت جعفر بن محمد عليه السلام شنيدم كه مى فرمودند:
كسى كه قبر حضرت امام حسين عليه السلام را در ماه رمضان زيارت كند و در راه فوت شود در معرض عتاب و خطاب او را نياورده و نسبت به اعمالش محاسبه صورت نگرفته بلكه ، به او گفته مى شود:
داخل بهشت شو در حالى كه در امان هستى .
(حديث هشتم )
پدرم و محمد بن الحسن رحمة الله عليه جميعا از حسين بن سعيد، وى گفت :
على بن سحت خزاز برايم نقل نمود و گفت : حفص مزنى ، از عمر بن بياض ، از ابان بن تغلب نقل كرد كه وى گفت : حضرت جعفر بن محمد عليه السلام به من فرمودند:
اى ابان چه وقت قبر حسين عليه السلام را زيارت كردى ؟
عرض كردم : به خدا سوگند اى پسر رسول خدا تا بحال به زيارت آن حضرت نرفته ام .
حضرت فرمودند:
سبحان الله ، تو از روساى شيعه هستى و زيارت امام حسين عليه السلام را ترك مى كنى ، به زيارتش نمى روى ؟!
كسى كه حسين عليه السلام را زيارت كند خداوند به هر قدمى كه بر مى دارد يك حسنه برايش مى نويسد و از او درمقابل هر قدمش يك گناه محو مى فرمايد و تمام گناهان سابق و لاحقش را مى آمرزد، اى ابان وقتى حسين عليه السلام كشته شد هفتاد هزار فرشته ژوليده و غبار آلود بر قبرش از آسمان هبوط كرده و از آن تاريخ تا ظهور قيامت بر او گريه و نوحه سرائى مى نمايد.
متن :
9- حدثنى الحسين بن محمد بن عامر، عن المعلى بن محمد البصرى ، عن على بن اسباط، عن الحسن بن الجهم (قال : قلت لابى الحسن الرضا عليه السلام : ايهما افضل : رجل ياتى مكة و لا ياتى المدينة ، او رجل ياتى النبى و لا ياتى مكة ؟ قال : فقال لى اى شى ء تقولون انتم ؟ فقلت : نحن نقول فى الحسين عليه السلام ، فكيف فى النبى ؟! قال : اما لئن قلت ذلك لقد شهد ابو عبد الله عليه السلام عيدا بالمدينة فانصرف فدخل على النبى صلى الله عليه و آله فسلم عليه ، ثم قال لمن حضره : اما لقد فضلنا اهل البلدان كلهم مكة فيمن دونهما لسلامنا على رسول الله صلى الله عليه و آله ).
10- حدثنى ابى -رحمة الله عليه - عن سعد بن عبد الله ، عن احمد بن محمد بن عيسى ، عن محمد بن اسماعيل بن بزيع - عن بعض اصحابه - يرفعه الى ابى عبد الله عليه السلام قال : قلت : نكون بمكة او بالمدينة او بالحائر او المواضع التى يرجى فيها الفضل ، فربما يخرج الرجل ليتوضا فيجى آخر فيصير مكانه ، قال : من سبق الى موضع فهو احق به يومه و ليلته . 
 
ترجمه :
(حديث نهم )
حسين بن محمد بن عامر، از معلى بن محمد البصرى ، از على بن اسباط، از حسن بن جهم ، وى گفت : محضر ابى الحسن الرضا عليه السلام عرض كردم : كدام يك از اين دو عمل افضل است :
اينكه شخصى به مكه رفته و مدينه نرود يا به زيارت نبى اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه رفته و به مكه نرود؟
راوى گفت : حضرت به من فرمودند:
شما كدام را افضل مى دانيد؟
عرض كردم : ما درباره زيارت امام حسين عليه السلام زيارت آن جناب را ازمكه رفتن افضل مى دانيم چه رسد به زيارت نبى اكرم صلى الله عليه و آله .
حضرت فرمودند: آگاه باش اگر اين كلام را بگوئى صحيح و درست است چه و سپس مراجعت نموده داخل بر نبى اكرم صلى الله عليه و آله شدند و بر آن حضرت سلام كرده و سپس به كسانى كه براى زيارت نبى اكرم صلى الله عليه و آله حاضر شده بودند فرمودند:
بدانيد ما بر تمام اهل شهرها، مكه و غير آن تفضيل داده شده ايم زيرا بر رسول خدا صلى الله عليه و آله سلام كرده ايم .
(حديث دهم )
پدرم رحمة الله عليه از سعد بن عبد الله ، از احمد بن محمد بن عيسى ، از محمد بن اسماعيل بن بزيع ...
مترجم گويد:
اين حديث با ترجمه اش تحت رقم شماره (4) از همين بابا قبلا نقل شد.
متن :
11 - حدثنى محمد بن عبدالله بن جعفر الحميرى ، عن ابيه ، عن على ابن محمد بن سليمان ، عن محمد بن خالد، عن عبد الله بن حماد بن عثمان ، عن ابى عبد الله عليه السلام قال : لما اسرى بالنبى صلى الله عليه و آله الى السماء قيل له : ان الله تبارك و تعالى يختبرك فى ثلاث لينظر كيف صبرك ، قال : اسلم لامرك يا رب و لا قوة لى على الصبر الا بك فما هن ؟ قيل له : اولهن بالجوع و الاثرة على نفسك و على اهلك لاهل الحاجة ، قال : قبلت يا رب و رضيت و سلمت و منك التوفيق و الصبر، و اما الثانية فالتكذيب و اخلوف الشديد و بذلك مهجتك فى محاربة اهل الكفر بما لك و نفسك و الصبر على ما يصيبك منهم من الاذى و من اهل النفاق ، و الالم فى الحرب و الجراح ، قال : قبلت يا رب و رضيت و سلمت و منك التوفيق و الصبر، و اما الثالثة فما يلقى اهل بيتك من بعدك من القتل ، اما اخوك على فيلقى من امتك الشتم و التعنيف و اتوبيح و الحرمان و الجحد والظلم و آخر ذلك القتل ، فقال : يا رب قبلت و رضيت و منك التوفيق و الصبر، و اما ابنتك فتظلم و تحرم و يوخذ حقها غصبا الذى تجعله لها و تضرب و هى حامل و يدخل عليها و على حريمهما و منزلها بغير اذن ثم يمسها هوان و ذل ، ثم يمسها هوان و ذل ، ثم لا تجد مانعا و انا اليه راجعون ، قبلت يا رب و سلمت و منك التوفيق و الصبر، و يكون لها من اخيك ابنان يقتل احدهما غدرا و يسلب و يطعن ، تفعل به ذلك امتك ، قلت : يا رب قبلت و سلمت انا لله و انا اليه راجعون ، و منك التوفيق للصبر. 
 
ترجمه :
(حديث يازدهم )
محمد بن عبد الله بن جعفر حميرى ، از پدرش ، از على بن محمد بن سليمان ، از محمد بن خالد، از عبد الله بن حماد بصرى از عبد الله بن عبد الرحمن اصم ، از حماد بن عثمان ، از حضرت ابى عبد الله عليه السلام حضرت فرمودند:
زمانى كه نبى اكرم صلى الله عليه و آله را به آسمان سير دادند به حضرتش عرض شد:
خداوند تبارك و تعالى مى خواهد شما را در سه چيز بيازمايد تا صبر شما را ببيند، حضرت عرض كرد: پروردگارا من تسليم امر تو هستم ، من توان صبر را ندارم مگر به كمك تو، آن سه چيز كدامند؟
به حضرتش گفته شد:
اول آنها جوع و گرسنگى و ضيق بر خودت و بر اهلت .
حضرت عرض كرد: پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم بوده و از تو توفيق و صبر مى خواهم .
و اما دوم : آنكه تكذيب شده و خوف شديد بر تو عارض گشته و در محاربه با اهل كفر مال و نفس خويش را بذل كرده و بر اذيت و آزارى كه از ناحيه ايشان و اهل نفاق به تو مى رسد صبر كرده و درد و جراحاتى كه در حرب بر تو وارد مى شود را تحمل كنى .
حضرت عرض كرد:
پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم بوده و از تو توفيق و صبر مى خواهم .
و اما سوم : عبارت است از آنچه بعد از تو به اهل بيتت متوجه مى شود و آن قتل و كشته شدن ايشان است .
اما برادرت على : از ناحيه امتت ، فحش و درشتى و سرزنش و حرمان از حق و انكار و ظلم به او متوجه شده و در آخر او را خواهند كشت .
عرض كرد:
پروردگارا آن را پذيرفته و راضى شده و تسليم بوده و از تو توفيق صبر مى خواهم .
متن :
و اما ابنها الاخر فتدعوه امتك للجهاد ثم يقتلونه صبرا، و يقتلون ولده و من معه من اهل بيته ، ثم يسلبون حرمه ، فيستعين بى وقد مضى القضاء منى فيه بالشهاة ه له و لمن معه ، و يكون قتله حجة على من بين قطريها، فيبكيه اهل السماوات و اهل الارضين جزعا عليه ، و تبكيه ملائكة لم يدركوا نصرته ، ثم اخرج من صلبه ذكرا به انصرك و ان شبحه عندى تحت العرش يملا الارض بالعدل و يطبقها بالقسط، يسير معه الرعب ، يقتل حتى يشك فيه ، قلت : انا الله !
فقيل : ارفع راسك ، فنظرت الى رجل احسن الناس صوره و اطيهم ريحا، و النور يسطع من بين عينيه و من فوقه و من تحته ، فدعوته فاقبل الى و عليه ثباب النور و سيما كل خير حتى قبل بين عينى ، و نظرت الى الملائكه قد حفوا به ، لا يحصيهم الا الله عزوجل فقلت : يا رب لمن يغضب هذا و لمن اعددت هولاء؟ و قد وعدتنى النصرفيهم فانا انتظره منك ؟ و هولاء اهلى و اهل بيتى و قد اخبرتنى مما يلقون من بعدى و لئن شئت لا عطيتنى النصر فيهم على من بغى عليهم ، و قد سلمت و قبلت و رضيت و نمك التوفيق و الرضا و العون على الصبر، فقيل لى اما اخوك فجزاوه عندى جنة الماوى نزلا بصبره ، افلح حجته على الخلائق يوم البعث ، و اوليه حوضك يسقى منه اولياءكم و يمنع منه اعداءكم ، و اجعل جهنم عليه بردا و سلاما، يدخلها فيخرج من كان فى قلبه مثقال ذرة من المودة ، و اجعل منزلتكم فى درجة واحدة فى الجنة ، و اما ابنك الخذول المقتول ، و ابنك المعذور المقتول صبرا، فانهما مما ازين بهما عرشى ، و لهما من الكرامة سوى ذلك مما لا يخطر على قلب بشر لما اصابهما من البلاء فعلى فتوكل ، و لكل من اتى قبره من الخلق من الكرامة لان زواره زوارك و زوارك زوارى ، و على كرامة زوارى و انا اعطيه ما سال و اجزيه جزاء يغبطه من نظر الى عظمتى اياه ، و ما اعددت له من كرامتى . 
 
ترجمه :
(دنباله حديث يازدهم )
و اما فرزند ديگرش را امتت براى جهاد دعوت كرده سپس او را با طرز بد و ناهنجارى مى كشند، فرزندانش و آنچه از اهل بيتش با او باشند را مى كشند و سپس حرمش را اسير مى كنند، پس از من كمك و استعانت مى جويد ولى حكم از من صادر شده كه وى و تمام آنانكه با او هستند شهيد شوند، قتل او حجت است بر كسانى كه بين دو طرف زمين مى باشند، اهل آسمان ها و سكنه زمين بر او گريسته و جزع و بى تابى مى كنند، و فرشتگانى كه نتوانستند او را يارى كنند بر اين امر مى گريند، سپس از صلب و پشت او فرزندى خارج مى كنم كه بواسطه اش تو را نصرت و يارى مى نمايم ، شبح و تمثال آن فرزند نزد من بوده و تحت عرض مى باشد، به واسطه او زمين را پر از عدل و داد كرده و رعب و وحشت با او سير و حركت مى كند، آن قدر از مردم بكشد كه در او شك كنند كه آيا حجت خدا است يا نه عرض كردم : انا لله !
به آن حضرت گفته شد:
سرت را بالا كن ، پس نظر كردم به مردى كه زيباترين مردم از حيث صورت و خوش ترين آنها از جهت بو، بود، نور از بين دو ديدگان و بالاى سر و پائين پاهايش ساطع و درخشان بود، پس او را خواندم ، به سويم آمد در حالى كه بر او جامه هائى از نور بود به من رسيد تا بين دو چشمم را بوسيد نگريستم به فرشتگانى كه دور او را حلقه زده بودند و عدد آنها را غير از خداوند عزوجل ديگر نمى دانست عرض كردم :
پروردگارا، اين شخص براى چه كسى غضب كرده و اين گروه فرشتگان را براى چه شخصى آماده كرده اى ؟
به من وعده نصرت در ايشان داده اى پس انتظار آن را از تو دارم ، ايشان اهل و اهل بيت من بوده ، تو خودت از ايذاء و آزادى كه بعد از من به ايشان مى رسد به من خبر دادى و اگر بخواهى حتما مى توانى بواسطه ايشان آنان را كه ظلم و ستم به اهل بيت من كرده اند منكوب و ذليل كرده و بدين وسيله من را نصرت نمائى و من تسليم تو بوده و پذيرفته و راضى بوده و از تو مى خواهم كه به من توفيق و رضا و خشنودى را اعطاء كرده و بر صبر نمودن كمكم نمائى .
به من گفته شد:
اما برادرت ، پاداش او نزد من محفوظ بوده و آن اين است كه منزل گاهش را بواسطه صبرى كه نموده بهشت برين قرار مى دهم ، در روز بعث و قيامت حجتش بر خلائق ظهور مى يابد، او را بر حوض كوثر متولى گردانده تا دوستان شما را سيراب و دشمنانتان را از نوشيدن آب باز دارد، جهنم را بر او خنك و آرام قرار مى دهم ، هر كس كه در قلبش به قدر مثقالى از محبت و مودت او باشد در جهنم داخل شده و بدون اينكه آسيبى به او وارد شود از آن خارج مى گردد و قرار مى دهم منزل شما را در يك درجه و يك مرتبه از بهشت .
و اما فرزندت كه منكوب و مقتول واقع شد (مقصود حضرت مجتبى عليه السلام است ) و آن فرزندت كه با طرزى فجيع و ناهنجارى كشته شده (منظور حضرت امام حسين عليه السلام است ) عرش خود را با اين دو زينت خواهم نمود و چنان كرامتى غير از اين به آن دو دهم كه بر قلب هيچ بشرى خطور نكرده باشد.
و آن بخاطر بلا و مصيب هائى است كه به ايشان رسيده ، پس بر من اعتماد و توكل كن .
و نيز به كسانى كه به زيارتش روند نيز كرامت را اعطاء مى كنم چه آنكه زوار او زوار تو بوده و زوار تو زوار من هستند و بر من حتم و لازم است كه به زوارم اين كرامت را عنايت نمايم و نيز آنچه را از من سوال كنند به آنها خواهم داد و جزا و پاداشى به ايشان دهم كه ديگران به آن غبطه برند.
متن :
و اما ابنتك فانى اوقفها عند عرشى فيقال لها: ان الله قد حكمك فى خلقه فمن ظلمك و ظلم ولدك فاحكمى فيه بما احببت فانى اجيز حكومتك فيهم ، فتشهد العرصة فاذا وقف من ظلمها امرت به الى النار، فيقول الظالم : و واحسرتا! على ما فرطت فى جنب الله ، و يمتنى الكرة ، و يعض الظالم على يديه و يقول : ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا، و يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا، و قال : حتى اذ جاءنا قال : يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين ، و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ، فيقول الظالم ، انت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون ، او الحكم لغيرك ، فيقال لهم : الا لعنة الله على الظالمين الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا، وهم بالاخرة كافرون ، و اول من يحكم فيه - حسن بن على عليه السلام فى قاتله ، ثم فى قنفذ فيوتيان هو و صاحبه فيضربان بسياط من نار، لو وقع سوط منها على البحار لغلت من مشرقها الى مغربها، و لو وضعت على جبال الدنيا لذابت حتى تصير رمادا فيضربان بها، ثم يحبثو امير المومنين عليه السلام بين يدى الله للخصومة مع فلان فى جب فيطبق عليهم ، لا يراهم احد ولا يرون احدا فيقول الذين كانوا فى ولايتهم : ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس ، نجعلها تحت اقدامنا ليكونا من الاسفين ، قال الله عزوجل : (و لن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ) فعند ذلك ينادون بالويل و الثبور، و ياتيان الحوض فيسالان عن امير المومنين عليه السلام و معهم حفظة فيقولان : اعف عنا و اسقنا و تخلصنا، فيقال لهمم : فلما راوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا، وقيل : هذا الذى كنتم به تدعون بامرة المومنين ، ارجعوا ظماء مظمئين الى النار فما شرابكم الا الحميم و الغسلين و ما تنفعكم شفاعة الشافعين .

 

ترجمه :

(دنباله حديث يازدهم )

و اما دخترت :
او را نزد عرش نگه داشته ، پس به او گفته مى شود: خداوند تو را درميان خلقش حاكم قرار داد، پس كسى كه به تو به فرزندانت ظلم نموده در او حكم نما به آنچه خواهى و من حكم تو را بر ايشان اجراء خواهم نمود، آن حضرت در عرصه قيامت حاضر شده و وقتى اشخاصى كه به او ظلم و ستم كرده اند.
در آن جا ايستادند امر مى كنم كه ايشان را در آتش بياندازند.
پس ظالم مى گويد: و احسرتا على ما فرطت فى جنب الله (فرياد واحسرتا بر آورد و گويد:
اى واى بر من كه جانب خدا را فرو گذارده و در حق خود ظلم و تفريط كردم ) و به دنبال آن آرزوى بازگشت به دنيا را مى كند و دو دست خود را از ناراحتى و شدت عذاب مى گزد و مى گويد: ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا (اى كاش من در دنيا با رسول حق راه دوستى و طاعت پيش مى گرفتم ).
يا ويلتنا ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا (واى بر من كاش فلان كافر و فلان فاسق را دوست خود قرار نمى دادم ) نيز مى گويد:
حتى اذا جاءنا قال يا ليت بينى و بينك بعد المشرقين فبئس القرين (تا وقتى كه از دنيا به سوى ما باز آيد آن گاه با نهايت حسرت مى گويد: اى كاش ميان من و آن شيطان فاصله اى به دورى مشرق و مغرب بود كه او همنشين بسيار بدى براى من بود).
و نيز مى گويد:
ولى ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون (واى ستم كاران هرگز در آن روز پشيمانى به حال شما سودى ندارد زيرا در دنيا ظلم كرديد و امروز با شياطين در عذاب دوزخ شريك هستيد)
و نيز مى گويد:
انت تحكم بين عبادك فى ما كانوا فيه يختلفون (تو خود ميان بندگان در آنچه خلاف و نزاع مى كنند حكم فرما)
پس به ايشان گفته مى شود:
آگاه باشيد: لعنت خدا بر ستمكاران باد آنانكه بندگان خدا را از راه خدا باز مى دارند و راه كج را مى طلبند و به عالم آخرت اعتقاد ندارند.
و اولين نفرى كه در ظالمين حكم نموده و ايشان را محاكمه مى فرمايد حضرت حسن بن على عليه السلام است كه در قاتل خويش به حكومت مى پردازد و سپس قنفذ (قاتل حضرت سلام الله عليهما) را مورد محاكمه قرار مى دهد پس قاتل آن حضرت و قنفذ و صاحب قنفذ را آورده سپس با تازيانه اى از آتش ايشان را مى زنند، اگر يكى از اين تازيانه در دريا بيفتد از شرق و غرب دريا به غليان و جوش آمده چنانچه اگر آن را روى كوه هاى دنيا بياندازند آنها را ذوب كرده تا خاكستر شوند با اين تازيانه ايشان را مى زنند.
سپس اميرالمومنين عليه السلام روى انگشت پاها در مقابل حق تعالى براى خصومت ودادخواهى با فلانى كه در چاه عذاب است مى ايستد، پس چاه را بر ايشان مى بندد به طورى كه كسى ايشان را نديده و آنان نيز كسى را نبينند، پس آنانكه در ولايت و دوستى اين ظالمين بودند مى گويند:
پروردگارا به ما نشان بده جن و انسى كه ما را گمراه كردند، تا ايشان را زير قدم هاى خود گذاشته تا از اسفلين باشند.
خداوند عزوجل مى فرمايد:
(ولن ينفعكم اليوم اذ ظلمتم انكم فى العذاب مشتركون ).
در اين وقت ايشان با صداى بلند مى گويند: واى بر ما هلاك شديم .
آن دو نفر بر سر حوض كوثر حاضر شده و از اميرالمومنين عليه السلام درخواست آب مى كنند درحالى كه با ايشان نگهبانانى همراه هستند، پس آن دو نفر مى گويند: ما را عفو كنيد و سيرابمان نموده و رهايمان بنمائيد.
به ايشان گفته مى شود:
چون كافران آن عذاب سخت را به چشم خود نزديك ديدند رخسارشان سياه و زشت شود و به آنها گويند اين همان عذابى است كه بواسطه ظلمى كه به اميرمومنان نموديد مستحقش مى باشيد، با حالت تشنگى به جهنم برگرديد آب شما تنها حميم (آب سوزان و گرم جهنم كه از عرق دوزخيان جارى است ) و غسلين (آبى متعفن كه از پوست و گوشت اهل دوزخ جريان دارد) مى باشد و امروز شفاعت شافعين نفى براى شما ندارد.
متن :
12- و حدثنى محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم ، عن جده ، قال : قلت لابى عبد الله عليه السلام : جعلت فداك ايما افضل : الحج اول الصدقة ؟ قال : هذه مسالة فيها مسالتان ، قال : كم المال ؟ يكون ما يحمل صاحبه الى الحج ؟ قال : قلت : لا، قال : اذا كان مالا يحمل الى الحج فالصدقة لا تعدل الحج ، الحج افضل ، و ان كانت لا يكون الا القليل فالصدقة ، قلت : فالجهاد؟ قال : الجهاد افضل الاشياء بعد الفرائض فى وقت الجهاد، و قال : و لا جهاد الا مع الامام ، قلت فالزيارة ؟ قال زيارة النبى صلى الله عليه و آله و زيارة الاوصياء و زيارة حمزة ، و بالعراق زيارة الحسين عليه السلام ، قلت : فما لمن زار الحسين عليه السلام ؟ قال : يخوض فى الرحمة ، و يستوجب الرضا، و يصرف عنه السوء و يدر عليه الرزق ، تشيعه الملائكة ، و يلبس نورا تعرفه به الحفظة ، فلا يمر باحد من الحفظة الا دعاله . 
 
ترجمه :

(حديث دوازدهم )

محمد بن الحسن بن وليد، از محمد بن الحسن الصفار، از عباس بن معروف ، از عبد الله بن عبد الرحمن اصم ، از جدش ، وى گفت : محضر حضرت ابى عبد الله عليه السلام عرض ‍ كردم : فدايت شوم حج افضل است يا دادن صدقه ؟
حضرت در جواب فرمودند:
اين سوال مشتمل بر دو سوال است :
الف : مالى كه آن را صدقه مى دهند چقدر است ؟
ب : آيا به مقدارى كه صاحبش را حج برساند مى باشد يا نه ؟
راوى مى گويد: عرض كردم : خير.
حضرت فرمودند:
اگر مال صاحبش را به حج برساند، صدقه معادل حج نيست يعنى اين ما را اگر صرف حج كند افضل است و اگر به اين مقدار نباشد، پس صدقه دادن افضل مى باشد.
عرض كردم : جهاد چه طور است ؟
حضرت فرمودند:
پس از فرائض جهاد در وقتش افضل اشياء است و بايد توجه داشت كه جهاد مشروع نيست مگر با دستور امام عليه السلام .
عرض كردم : زيارت چه طور است ؟
حضرت فرمودند:
زيارات عبارتند از زيارت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و زيارت اوصياء و زيارت حمزه و زيارت حسين عليه السلام در عراق ، كدام منظور تو است ؟
عرضه داشتم : چه ثوابى براى زيارت حسين عليه السلام است ؟
حضرت فرمودند:
زائر حسين عليه السلام در رحمت الهى فرو مى رود و زيارتش سبب خشنودى و رضايت حق مى باشد، بدى ها از او دفع گشته ، روزى به دنبالش بوده ، فرشتگان مشايعتش نموده ، نورى او را پوشانده كه فرشتگان حافظ و نگهبان بدين وسيله او را مى شناسد از اينرو به هيچيك فرشته نگهبان و حافظى عبور نمى كند مگر آنكه او برايش دعاء مى نمايد.
متن :
13- و روى احمد بن جعفر البلدى ، عن محمد بن يزيد البكرى ، عن منصور بن نصر المدائنى ، عن عبد الرحمن بن مسلم قال : دخلت على الكاظم عليه السلام فقلت له : ايما افضل : زيارة الحسين بن على او اميرالمومنين عليه السلام ؟ او الفلان و فلان ، و سميت الائمة واحدا واحدا؟، فقال لى : يا عبد الرحمن من زار اولنا فقد زار آخرنا و من زار آخرنا فقد زار اولنا، و من تولى اولنا فقد تولى آخرنا، و من تولى آخرنا فقد تولنا اولنا، و من قضى حاجة لاحد من اوليائنا فكانما قضاها لاجمعنا، يا عبد الرحمن احبنا و حب من يحبنا و احب فينا، و احبب لنا و تولنا و تول من يتولانا، و ابغض من يبغضنا، الا و ان الراد علينا كالراد على رسول الله جدنا، و من رد على رسول الله صلى الله عليه و آله فقد رد على الله ، الا يا عبد الرحمن و من ابغضنا فقد ابغض محمدا و من ابغض محمدا فقد ابغض الله ، و من ابغض الله عزوجل كان حقا على الله ان يصليه النار و ماله من نصير. 
 
ترجمه :

(حديث سيزدهم )

احمد بن جعفر بلدى روايت كرد از محمد بن يزيد بكرى ، از منصور بن مدائنى ، از عبد الرحمن بن مسلم وى گفت : بر حضرت كاظم عليه السلام داخل شده و محضرش عرض ‍ كردم :
زيارت حضرت حسين بن على عليه السلام افضل است يا زيارت اميرالمومنين عليه السلام يا فلان و فلان و يك يك اسامى ائمه عليه السلام را بردم ؟
حضرت به من فرمودند:
اى عبد الرحمن ، كسى كه اول نفر ما را زيارت كند پس محققا آخرين ما را نيز زيارت كرده و بالعكس اگر آخرين نفر ما را زيارت كند اولين نفر از ما را نيز زيارت كرده ، و كسى كه اولين نفر ما را دوست بدارد قطعا آخرين نفر ما را نيز دوست دارد و كسى كه حاجتى از دوستان ما را روا كند گويا براى جميع ما حاجتى را بر آورده است ، اى عبد الرحمن ما را دوست بدار و كسى كه محب ما هست را نيز دوست بدار و دوستيت در راه ما باشد، دوست بدار براى ما بخواه ما را و بخواه كسى را كه ما را بخواهد و دشمن بدار كسى كه دشمن ما هست ، آگاه باش كسى كه ما را رد و انكار كند گويا رسول خدا كه جد ما است را انكار كرده و كسى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را انكار كند خدا را انكار كرده ، آگاه باش اى عبد الرحمن كسى كه نسبت به ما بغض و كينه داشته باشد پس نسبت به حضرت محمد بغض دارد و كسى كه نسبت به حضرت محمد بغض داشت نسبت به خدا بغض دارد و كسى كه خدا را مبغوض داشت بر خدا است كه او را به جهنم داخل كرده و برايش ياورى نمى باشد.
14 - حدثنى محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد، عن محمد، بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف ، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم ، عن الحسين ، عن الحلبى (قال : قال لى ابو عبد الله عليه السلام : لما قتل الحسين عليه السلام سمع اهلنا قائلا بالمدينة يقول : اليوم نزل البلاء على هذه الامة فال ترون فرحا حتى يقوم قائمكم فيشفى صدوركم و يقتل عدوكم ، و ينال بالوتر اوتارا، ففزعوا منه و قالوا: ان لهذا القول لحادثا قد حدث ملا نعرفه ، فاتاهم خبر قتل الحسين عليه السلام بعد ذلك فحسبوا ذلك ، فاذا هى تلك اليلة التى تكلم فيها المتكلم ، فقلت له : جعلت فداك الى متى انتم و نحن فى هذا القتل و الخوف و الشدة ؟ فقال : حتى ياتى سبعون فرحا اجواب و يدخل وقت السبعين ، فاذا دخل وقت السبعين اقبلت الرايات تترى كانها نظام ، فمن ادرك ذلك الوقت قرت عينه .
ان الحسين عليه السلام لما قتل اتاهم آت و هم فى المعسكر فصرخ فزبر، فقال لهم : و كيف لا اصرخ و رسول الله صلى الله عليه و آله قائم ينظر الى الارض مرة ، و الى حزبكم مرة ، و انا اخاف ان يدعوا على اهل الارض فاهلك فيهم ، فقال بعضهم لبعض : هذا انسان مجنون .
فقال التوابون : تالله ما صنعا لانفسنا، قتلنا، لا بن سمية سيد شباب اهل الجنة ، فخرجوا على عبيد الله بن زياد، فكان من امرهم ما كان .
قال : فقلت له : جعل فداك من هذا الصارخ ؟ قال : ما نراه الا جبرئيل . اما انه لو اذن له فيهم لصاح بهم صيحة يخطف به ارواحهم من ابدانهم الى النار، ولكن امهل ليزدادوا اثما و لهم عذاب اليم ، قال : انه قدعق رسول الله صلى الله عليه و آله و عقنا و استخف بامر هوله ، و من زاره كان الله له من وراء حوائجه ، و كفاه ما اهمه من امر دنياه ، و انه ليجلب الرزق على العبد و يخلف عليه ما انفق و يغفر له ذنوب خمسين سنة ، و يرجع الى اهله و ما عليه ذنب و لا خطيئة الا وقد محيت من صحيفته ، فان هلك فى سفره نزلت الملائكة فعسلنه ، و فتح له باب الى الجنة حتى يدخل عليه روحها حتى ينشر، ان سلم فتح الباب الذى ينزل منه رزقه فيجعل له بكل درهم عشرة آلاف درهم ، و ان الله تبارك و تعالى قد ذخرها لك عنده ).
الحمد لله رب العالمين و صل الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين . 
 
ترجمه :

(حديث چهاردهم )

محمد بن الحسن بن احمد بن وليد، از محمد بن الحسن الصفار، از عباس بن معروف ، از عبد الله بن عبد الرحمن اصم ، از حسين ، از حلبى ، وى گفت : حضرت ابو عبد الله عليه السلام به من فرمودند:
هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد اهل ما شنيدند قائلى در مدينه مى گفت :
امروز بلاء بر اين امت نازل شد ديگر سرور و شادى نخواهند ديد تا وقتى كه قائم شما قيام كند و سينه ها را با قيامش شفاء داده و دشمنانتان را بكشد، و در مقابل آن تنها مانده اى كه خونش قصاص نشد و به انتقام آن تنها مانده هايى را بكشد.
اهل ما از شنيدن اين صدا به فزع آمده و گفتند:
گوينده اين صدا را مى شناسيم كيست ، پس بعدا كه خبر شهادت حسين عليه السلام به ايشان رسيد حساب كردند دقيقا سخن و تكلم آن متكلم همان شبى بود كه روزش حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شدند.
عرض كردم : فدايت شوم : تا كى شما و ما در سوز اين كشتار و وقوع آن سوخته و در خوف و سختى بسر بريم ؟
حضرت فرمودند: تا زمانى كه هفتاد مرتبه رخنه و شكاف و فرجه پيدا شده بطوريكه بين هر فرجه و فرجه ديگر فاصله بوده و بهم متصل نباشند و وقت فرجه هفتادمين كه رسيد پرچم ها پيدا شده كه بترتيب مى آيند و سپس ايستاده و درنگ مى كنند گويا مرواريدهائى بوده كه برشته كشيده شده اند پس كسى كه آن وقت را درك كند چشمش روشن باد.
زمانى كه حسين عليه السلام كشته شد شخصى در ميدان حاضر شد در حالى كه لشگريان اهل كفر در جايگاهشان بودند، پس آن شخص فريادى بر آورد به طورى كه تمام را از هر گونه حركتى باز داشت ، پس به آنها گفت :
چگونه فرياد نكنم و حال آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاده گاهى به زمين و گاهى به حرب و جنگ شما نظر مى كنند و من خوف دارم كه خدا را خوانده و اهل زمين را نفرين كرده پس حق تعالى ايشان را هلاك كند.
بعضى از لشگريان به برخى ديگر گفتند: اين انسانى ديوانه است .
توبه كنندگان در بين لشگر گفتند: به خدا سوگند ما براى خود اين كار را نكرده بلكه بخاطر رضايت و خشنودى پسر سميه سرور جوانان اهل بهشت را كشتيم .
پس بر عبيد الله بن زياد خروج كرده و كارشان به آنجائى رسيد كه رسيد.
عرض كردم : فدايت شوم : اين فرياد كننده چه كسى بود؟
حضرت فرمودند:
ما نمى بينيم او را مگر جبرئيل عليه السلام و همين قدر بدان اگر از خداوند اذن مى داشت چنان صيحه مى زد كه جملگى قالب تهى كرده و روحشان به جهنم روانه مى شد ولى مهلتشان داد تا به گناهان خويش افزوده و عذاب اليم و دردناك را بر اى خود فراهم كنند.
عرض كردم : فدايت شوم ، چه مى فرمائيد راجع به كسى كه بر زيارت آن حضرت قدرت دارد ولى معذلك آن را ترك مى كند؟
حضرت فرمودند:
وى عاق رسول خدا صلى الله عليه و آله و عاق ما بوده و به امرى كه بايد به آن توجه مى كرد استخفاف نموده و كسى كه آن حضرت را زيارت كند خداوند متعال ماوراء حوائجش ‍ مى باشد يعنى نيازمندى هايش را بر آورده مى كند و آنچه خواسته اش مى باشد را كفايت مى كند و و نيز زيارت آن حضرت رزق را به بنده جلب كرده و آنچه را كه بايد وى خرج كند برايش باقى مى گذارد و گناهان پنجاه سال او را خدا مى آمرزد و پس از زيارت شخص به اهل خودش باز مى گردد در حالى كه هيچ گناه و لغزشى بر او نيست مگر آنكه تمام از نامه عملش محو مى شود و اگر در راه فوت كند فرشتگان بر او نازل شده و غسلش مى دهند و دربى برايش به طرف بهشت گشوده مى شود و روحش از آن داخل بهشت مى گردد و اگر سالم ماند دربى كه از آن روزى وى فرود مى آيد باز مى شود و به هر يك درهمى كه در اين سفر و زيارت صرف كرده ده هزار درهم برايش منظور شده و آنها را بر او ذخيره مى كنند و وقتى پس از مرگ محشور شد به او گفته مى شود:
در مقابل هر يك درهم ، ده هزار درهم دارى كه حق تعالى براى تو آنها را ذخيره كرده است .
پايان كتاب ترجمه كامل الزيارات تصنيف ابى القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه القمى رحمة الله عليه بدست ناتوان سيد محمد جواد ذهنى تهرانى در روز يكشنبه هفتم ماه ذيحجة الحرام سنه يكهزار و چهارصد و هيجده هجرى قمرى نزيل قم المشرفه و از خداوند متعال تقاضا دارم كه آن را خالصا لوجهه قبول فرمايد بحق محمد و آله الطاهرين آمين يا رب العالمين .