باب تعبير از خدا به يك چيزى به طور مطلق

1- ابن ابى نجران گويد: از امام باقر (ع) توحيد را پرسيدم و گفتم: چيزى را تو هم مى‏كنم و در خاطر مى‏گذرانم همان خدا است؟ فرمود: آرى، ولى نه در خرد گنجد و نه حدى داشته باشد، هر چه كه در وهمت در آيد، خدا جز او باشد، چيزى به او نماند و اوهام او را درك نكنند، چگونه اوهام به كنه ذاتش رسد با آنكه در

 

خرد نگنجد و هر چه در تصور و فهم در آيد مخالف آن باشد، همان اندازه به عنوان چيزى در خاطر آيد كه نه در خرد گنجد و نه حد و نهايتى داشته باشد. 2- حسين بن سعيد گويد: از ابو جعفر دوم امام محمد تقى (ع) پرسيدند: رواست كه بر خدا گويند چيزى است؟ فرمود:

آرى، همين اعتراف به اينكه خدا چيزى است او را از حد تعطيل (بى‏عقيده‏اى به خدا) و حد تشبيه (عقيده به خداى مجسم) بيرون آورد. 3- امام باقر (ع) فرمود: به راستى خدا از آفريده‏هاى خود تهى و مبرى است و آفريده‏هاى او هم از وى تهى و بركنارند بر هر آنچه نام چيز صادق آيد مخلوق باشد جز ذات يگانه خدا. 4- زرارة بن اعين گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

به راستى خدا تهى است از خلق خويش و خلق او هم از وى تهى و بر كنار باشند، هر چه بر آن نام چيز صادق آيد جز خدا مخلوق باشد و خدا خالق هر چيز است، مبارك باد آنكه نيست به مانندش چيزى و او است شنوا و بينا. 5- امام باقر (ع) فرمود: به راستى خدا تهى است از خلقش و خلقش از او تهى باشند و هر چه كه بر او نام چيز صادق آيد جز

 

خداى تعالى مخلوق باشد و خدا خالق هر چيز است. 6- هشام بن حكم از امام صادق (ع) روايت كند كه در جواب سؤال آن زنديق «چيست او» يعنى حقيقت خدا چيست؟

فرمود: او چيزى است جدا از همه چيز، از اين گفته من همين قدر بفهم كه يك معنى ثابتى است و چيز با حقيقت تنها او است جز اينكه جسم نيست، صورت ندارد، به حس در نيايد، و بسيده نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام در كش نتواند و گذشت روزگارها از او نكاهد و زمانه‏ها او را دگرگون نسازند، سائل به او گفت: شما معتقديد كه او شنوا است، بينا است؟ فرمود: او شنوا است، بينا است: شنوا است بى‏اندام و بينا است بى‏ابزار، بلكه به ذات خود بشنود و به ذات خود بيند، گفته‏ام كه شنوا است و به ذات خود بشنود و بينا است و به ذات خود بيند معنى ندهد كه او چيزى است و نفسى جدا از ذات خود دارد، بلكه از نظر خودم اين تعبير را كردم، چون پرسش شدم، و به خاطر اينكه به تو بفهمانم كه پرسيدى و اكنون براى توضيح بيشتر مى‏گويم كه: او به همه هستى و كل وجود مى‏شنود، نه به اين معنى كه كل او بعضى دارد و مركب است ولى باز هم به خاطر اينكه به تو بفهمانم و طبق ذات خود تعبير كرده باشم چنين گفتم و برگشت سخنم در اينجا به همين است كه او شنوا است، بينا است، دانا است، آگاه است، بى‏آنكه در ذاتش اختلاف و دوئيتى باشد يا در صفتش.

سائل: پس او چه باشد؟

امام: او است پروردگار، او است معبود، او است خدا- الله معنى اينكه مى‏گويم الله است اثبات اين حروف الف و لام و هاء

 

نيست و نه اثبات حرف راء و باء (رب) ولى برگشت كن به درك معنائى و چيزى كه آفريننده همه چيز است و سازنده آنها و نمودار بوسيله اين حروف است كه همان معنى باشد و بدانها ناميده شده و گويند: الله، الرحمن، الرحيم، العزيز، و هر چه بدانها ماند از نامهاى او است، و او است معبود جل و عز.

سائل: هر چه در وهم آيد مخلوق باشد.

امام: اگر چنين باشد كه تو مى‏گوئى توحيد از ما ساقط است، زيرا ما تكليف نداريم جز اعتراف به خدائى كه در وهم ما آيد ولى ما اين را مى‏گوئيم كه هر چه بوسيله حواس در وهم آيد و بوسيله آن درك گردد و حواس انسانى براى آن حدى شناسد و مماثلى آرد آن مخلوق است، زيرا نفى مطلق به معنى ابطال و عدم است و جهت دوم تشبيه است كه شايسته مقام خدا نيست و وصف مخلوقى است كه ساختمان و تأليف آشكارى دارد، نتيجه اينكه چاره اى نيست جز اثبات صانع و اقرار بدان براى وجود مصنوع و آفريدگان محقق، و ناگزيرى از اعتراف به اينكه اينها مصنوع و مخلوقند و بايد صانع آنها ديگرى جز آنها باشد و مانند خود آنها نباشد، زيرا هر چه مانند خود آنها باشد همانند آنها است در ظاهر ساختمان وجودى و تأليف اجزاء هستى، و در آنچه بدان محكومند از حدوث و پيدايش پس از اينكه نبودند و در حركت و انتقال از خردى به بزرگى و از سياهى به سفيدى و از توانائى به ناتوانى و احوال موجود و معلوم ديگرى كه از بس عيانند نيازى به ذكر آنها نداريم.

سائل: چون وجودش را اثبات كردى او را محدود ساختى؟

امام: اثبات وجود شى‏ء تحديد و نهايت گذارى بر او نيست،

 

زيرا ميان نفى و اثبات مقامى وجود ندارد.

سائل: او را انيت و مائيت باشد؟

امام: آرى، هيچ چيز را وجود و تحققى نيست جز به انيت و مائيت- هستى و ذاتيت.

سائل: او را كيفيت و چگونگى است؟

امام: نه، زيرا كيفيت از نظر وصف خارجى و احاطه بر شى‏ء يعنى محاط شدن شى‏ء به وجود مى‏آيد و به هر حال به ناچار بايد از عقيده تعطيل عالم از صانع بيرون شد و از تشبيه صانع جهان به موجودات مادى هم خوددارى كرد زيرا كسى كه بگويد او نيست، منكر او شده و پرورندگى او را رد كرده و ابطالش نموده و هر كه او را به ديگرى تشبيه كرده او را با وصف مخلوق ساخته‏شده‏اى كه شايسته ربوبيت نيست ثابت كرده ولى بايد اين را گفت:

خدا وصفى دارد خاص به خود كه ديگرى را سزا نباشد، در آن شريك ندارد و كسى بدان احاطه ندارد و آن را نداند جز خود او.

سائل: خودش همه چيز را در آفرينش متصدى مى‏شود؟

 

امام: او والاتر از اين است كه نسبت به آفرينش و تدبير اشياء دست بكار باشد، زيرا اين خود شأن كارگر و مخلوق است كه بايد به علاج و دست به كار شدن كارها را انجام دهد، او برتر است، و صرف اراده و خواستش نافذ است و فعال ما يشاء است. 7- از امام باقر (ع) پرسش شد كه: آيا روا است كه گفته شود خدا چيزى است؟ فرمود: آرى، با همين عبارت او را از دو مقام ناشايسته در آورى: از مقام تعطيل و نفى مبدأ و از مقام تشبيه به مخلوق..