باب حركت و انتقال

1- يعقوب بن جعفر جعفرى از ابو ابراهيم (امام هفتم ع)، گويد در محضر او گزارش شد كه مردمى معتقدند خداى تبارك و تعالى به آسمان اول فرود مى‏آيد، فرمود: خدا فرود نشود و نيازى هم ندارد كه فرود شود و ديد و ديدگاه خدا از نظر دورى و نزديكى در مكان يكى است، هيچ نزديكى از او دور نيست و هيچ دورى به او نزديك نيست و نياز به چيزى ندارد بلكه روى نياز بدو است و او صاحب بخشش است، نيست شايسته پرستشى جز او كه عزيز و حكيم است، اما آنان كه گويند: خداى عز و جل نازل مى‏شود همانا اين گفته از كسانى است كه خدا را به كم شدن و فزون شدن نسبت دهند، هر متحركى نياز دارد به ديگرى كه او را حركت دهد يا به وسيله او حركت كند، هر كه به خدا گمان‏هاى بد برد هلاك است، در باره توصيف حق در حذر باشيد از اينكه او را به حدى وادار كنيد و از نظر خود محدود به حساب آريد و كم و زيادى يا تحريك و تحرك يا زوال يا فرود شدن يا به پا خاستن يا نشستن برايش تصور كنيد، زيرا خدا والا و بالا است از صفت و اصفان و تشخيص تشخيص دهندگان و توهم متوهمان، توكل كن بر عزيز و مهربانى كه تو را مى‏بيند گاهى كه برخيزى و هم موقع جابجا شدن تو را در ميان سجده‏كنندگان. 2- ابو ابراهيم (امام كاظم ع) فرمود: من كه مى‏گويم: خدا قائم است به اين معنى نيست كه او را از قرارگاهش جدا تصور كنم‏

 

و به مكانش محدود سازم كه در آن باشد و او را وصف نكنم كه با اركان و اعضائى جنبش كرده است و او را به گشودن لب متصف ندانم ولى چنان گويم كه خداى تبارك و تعالى خودش فرموده است (82 سوره يس): «باش پس مى‏باشد» به محض خواستش، بى‏ترديدى در دل، او صمد است و تنها است، نياز به شريكى ندارد كه چيزى از ملكش به ياد او آرد و درى از دانش او بگشايد. 3- عيسى بن يونس گويد: ابن ابى العوجاء به امام صادق (ع) عرض كرد در ضمن يك مصاحبه و گفتگوى با آن حضرت كه:

شما نام خدا را بردى و به يك ناديده‏اى حواله دادى، امام فرمود: واى بر تو چگونه غائب و ناديده باشد كسى كه همراه خلق خود شاهد و گواه است و از رگ گردن به آنها نزديك‏تر است؟

سخن آنها را مى‏شنود و شخص آنها را مى‏بيند و راز آنها را مى داند. ابن ابى العوجاء گفت: آيا او در هر جا هست؟ وقتى در آسمان است چگونه در زمين است و وقتى در زمين است چطور در آسمان است؟

امام فرمود: تو وصف مخلوق را در نظر آوردى كه چون از جايى برود، جايى او را در برگيرد و جايى از او تهى ماند و در اينجا كه آمده نداند در آنجا كه بوده چه پديد شده، اما خداى عظيم الشأن و ملك ديّان از هيچ مكانى خالى نشود و هيچ مكانى او را در برنگيرد و به جايى از جاى ديگر نزديكتر نيست. 4- محمد بن عيسى گويد: به ابو الحسن على بن محمد (ع)

 

 (امام دهم) نوشتم: اى آقايم، خدا مرا قربانت كند، براى ما روايت شده است كه خدا در محلى است و در محلى نيست، بر عرش استوار است و هر شب نيمه دوم از شب به آسمان اول نزديك به ما فرود مى‏آيد، و روايت شده كه در شب عرفة پائين مى‏آيد و سپس به جاى خود بر مى‏گردد و يكى از پيروان شما در اين باره گفته است:

اگر خدا در جايى هست و در جايى نيست بناچار هوا به او برخورد و او را فرا گيرد، زيرا هوا جسم رفيق و بخارى است و بر هر چيزى به اندازه‏اش احاطه كند، در اين فرض چگونه هوا به خدا جل ثنائه احاطه كند و او را فرا گيرد؟

در پاسخ نگارش فرمود: اين را خودش مى‏داند و او است كه بهتر اندازه مى‏گيرد، بدان كه وقتى خدا در آسمان اول است در عين حال هم بر عرش است، همه چيز در برابر خدا يكى است از نظر علم و قدرت و تسلط و احاطه او به همه چيز.

در تفسير قول خداوند: «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ»

5- امام صادق (ع) در تفسير اين آيه (7 سوره 58):

 «راز گوئى ميان سه كس نباشد جز اينكه خدا چهارمين آنها است و نه ميان پنج كس جز اينكه خدا ششمين آنها است» فرمود: خدا يگانه است، يكتا حقيقت و جدا از خلق خود، خويش را چنين معرفى كرده و او به هر چيز احاطه دارد بطور زير نظر داشتن و فراگرفتن و توانش بر آن، هموزن ذره‏اى در آسمانها و زمين از علم او بر كنار نيست و نه‏

 

خردتر از آن و نه بزرگتر از آن، از نظر احاطه و علم بدان نه از نظر تحقق آن در ذات حق زيرا اماكن در ذات خود محدود باشند و چهار حد آنها را در بر دارد و اگر خدا بالذات آنها را در خود داشته باشد بايست محدود گردد و در بر گرفته شود.

در تفسير قول خدا: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏»

6- از امام صادق (ع) سؤال شد از قول خداى عز و جل:

 «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» خدا بر عرش استوار است، فرمود: خدا بر هر چيزى استوار و مسلط است و چيزى از چيز ديگر به او نزديك‏تر نيست. 7- محمد بن مارد گويد: از امام صادق (ع) پرسيدند از قول خداى عز و جل (5 سوره 20): «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» فرمود:

برابر است نسبت به هر چيز، چيزى از چيز ديگر به او نزديك‏تر نيست. 8- عبد الرحمن بن حجاج گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خداى تعالى: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» فرمود: برابر است در هر چيز و چيزى به او نزديك‏تر از چيزى نيست، دورى از وى دور نيست و نزديكى به وى نزديك نيست، برابر است نسبت به هر

 

چيز (يعنى با هر چيز يك نسبت دارد). 9- امام صادق (ع) فرمود: هر كه گمان كند كه خدا از چيزى است يا در چيزى است يا بر چيزى است محققا كافر است، ابو بصير گويد: عرض كردم: آن را براى من توضيح بدهيد، فرمود:

مقصودم اين است كه چيزى او را در درون خود داشته باشد يا او را نگهدارد يا آنكه از چيزى پيش از خود بوجود آمده باشد. در روايت ديگر است كه: هر كس گمان برد كه خدا از چيزى بوده است، او را پديده شده قرار داده، و هر كه گمان برد در چيزى است او را محصور نموده، و هر كه گمان برد بر چيزى است او را قابل محل شناخته.

در تفسير قول خداى تعالى: «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»

10- هشام بن حكم گويد: ابو شاكر ديصانى گفت: در قرآن آيه‏اى است كه به گفته ما دلالت دارد، گفتم: كدام آيه؟

گفت: «وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» او است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود است، من ندانستم جواب او را چه گويم، به حج رفتم و اين موضوع را به امام صادق (ع) گزارش دادم، فرمود: اين سخن زنديق زشت سرشتى است، وقتى برگشتى به او بگو: نام تو در كوفه چيست؟ مى‏گويد: فلان نام، باز بگو: نامت در بصره چيست؟ مى‏گويد: همان نام، و در جوابش بگو: خداى ما هم چنين است، يكتا است ولى در آسمان او را اله گويند و در زمين هم او را اله نامند، در درياها اله است و در صحراها اله است و در

 

هر جا اله است.

 

گويد: به كوفه برگشتم نزد ابو شاكر و جواب را به او گفتم، گفت: اين جواب از حجاز نقل شده است.