كتاب عقل و جهل

بنام خداوند بخشنده مهربان 1- امام پنجم فرمايد: چون خدا عقل را آفريد، او را به سخن در آورد و سنجيد، گفتش پيش آى، پيش آمد و گفتش پس رو، پس رفت، خدا فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند، خلقى نيافريدم كه از تو پيشم محبوب‏تر باشد، تو را به كسى دهم كه دوستش دارم همانا روى امر و نهى من با تو است و كيفر و پاداشم به حساب تو است. 2- على عليه السلام فرمود: جبرئيل بر آدم (ع) فرود شد و گفت:

اى آدم من مأمورم تو را ميان سه چيز مخير سازم تا يكى را بگزينى و دو تا را وانهى، آدم گفت: اى جبرئيل آن سه چيز كدامند؟ گفت: عقل و حياء و دين، آدم گفت: عقل را برگزيدم،

 

جبرئيل به حيا و دين گفت: شما برگرديد و او را وانهيد، گفتند: اى جبرئيل، ما دستور داريم كه همراه عقل باشيم هر جا كه باشد، گفت: اختيار با شما است و بالا رفت. 3- شخصى از امام ششم پرسيد: عقل چيست؟ فرمود:

چيزى است كه به وسيله آن خدا بپرستند و بهشت به دست آرند.

راوى گويد: گفتم: آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: نيرنگ و شيطنت بود، آن مانند عقل است ولى عقل نيست. 4- حسن بن جهم گويد: از امام رضا (ع) شنيدم مى فرمود: دوست هر مردى عقل او است و دشمنش جهل خود او. 5- حسن بن جهم گويد: به ابو الحسن (ع) گفتم: در شيعه كسانى هستند كه دوستدار امامند اما عزم و تصميم ندارند، همين قدر معتقد به اين مذهبند، فرمود: خدا نسبت به آنها عتاب و خرده‏گيرى ندارد، خدا مى‏فرمايد (2 سوره 59): «عبرت گيريد اى صاحبان بصيرت». 6- امام صادق (ع) فرمود: هر كه عاقل است دين دارد و هر كه دين دارد بهشت مى‏رود.

 

7- امام باقر (ع) فرمود: خدا در روز قيامت نسبت به بندگان خود به اندازه عقلى كه به آنها داده خرده‏گيرى مى‏كند. 8- سليمان ديلمى از پدرش گويد: به امام صادق عرض كردم: فلانى در عبادت و ديندارى و فضيلت چنان و چنين است.

فرمود:

عقلش در چه پايه است؟ گفتم: نمى‏دانم، فرمود: ثواب به اندازه عقل است، مردى از بنى اسرائيل در يكى از جزائر دريا به عبادت خدا عمر مى‏گذرانيد، جزيره سبز و خرم پر از درخت بود و آبهاى روان داشت، فرشته‏اى بر او گذشت و عرض كرد:

پروردگارا مزد عبادت اين بنده خود را به من بنما، خدا ثواب وى را به او نمود و فرشته آن را كم شمرد، خدا به او وحى كرد: همراه او باش، آن فرشته به صورت آدميزاد نزد وى آمد، عابد از او پرسيد:

كيستى؟ گفت: من مردى خداپرستم كه آوازه جا و خداپرستى تو را شنيدم و آمدم تا با تو عبادت كنم، آن روز را با او گذراند، فردا صبح فرشته تازه وارد به او گفت: اينجا بسيار پاكيزه و دلبند است و همان براى عبادت خوب است و بس، عابد گفت: اينجا پاكيزه و دلبند است و همان براى عبادت خوب است و بس، عابد گفت: اينجا يك عيب دارد، پرسيد: چه عيبى؟ گفت: پروردگار ما حيوانى ندارد، اگر الاغى داشت برايش مى‏چرانديم، به راستى اين علفها ضايع مى شود، آن فرشته به وى گفت: پروردگارت الاغ ندارد؟ گفت: اگر

 

داشت اين همه علف ضايع نمى‏شد. خدا به آن فرشته وحى كرد:

همانا به اندازه عقلش به او ثواب مى‏دهم. 9- رسول خدا (ص) فرمود: اگر حسن حال مردى به گوش شما رسيد در حسن عقلش ملاحظه كنيد، همانا به اندازه عقلش پاداش دارد. 10- عبد اللَّه به سنان گويد: به امام ششم مردى را ياد آور شدم كه نسبت به وضوء و نماز خود گرفتار وسواس بود و گفتم:

او مرد عاقلى است، امام فرمود: كدام عقل را دارد كه فرمانبر شيطان است، به آن حضرت گفتم: چطور فرمانبر شيطان است؟

فرمود: از او بپرس، اين وسوسه‏اى كه به او دست مى‏دهد از چيست؟ مسلماً به تو مى‏گويد كه از عمل شيطان است. 11- رسول خدا (ص) فرمود:

خدا به بندگانش چيزى به از عقل قسمت نكرده، خواب عاقل بهتر از شب بيدارى جاهل است، اقامت عاقل بهتر از رنج حركت جهاد جاهل است.

خدا پيغمبر و رسولى بر نيانگيخته تا عقل او را كامل كرده و عقلش بهتر از عقل همه امّتش بوده، پيغمبر در خاطر خود چيزى بهتر از اجتهاد مجتهدان نداشت.

هيچ بنده‏اى فرائض خدا را انجام ندهد تا به عقل خود آن را

 

از وى دريابد، همه عابدان در فضل عبادت به پاى عاقل نرسند، عقلا همان صاحبدلانند كه خداى تعالى در باره آنها فرمود (7 سوره 3):

 «ياد آور نشوند جز صاحبدلان». 12- هشام بن حكم گويد: أبو الحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود:

اى هشام به راستى خداى تبارك و تعالى و اهل عقل و فهم را در كتاب خود مژده داده و فرموده (20 سوره 39): «مژده ده بدان بنده‏هايم كه به سخن گوش كنند و بهتر آن را پيروى نمايند، آنان هم آنهايند كه خدايشان رهبرى كرده و هم صاحبدلانند».

اى هشام به راستى خداى تبارك و تعالى حجتها را بواسطه عقول بر مردم تمام كرده و پيغمبران را بوسيله بيان، يارى نموده و با دليل به ربوبيت خود ره نموده و فرموده (160 سوره 2): «معبود شما يگانه معبود است، نيست شايسته پرستش جز او كه بخشاينده و مهربان است، به راستى در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز و كشتى كه در دريا روان است به سود مردم و آنچه خدا از آسمان آب بارد، زمين را پس از مردگى‏اش بدان زنده كند و هر گونه جاندارى در آن پراكنده نمايد و در گردش بادها و ابرهاى مسخر ميان آسمان و زمين نشانه‏هائى است براى مردمى كه تعقل كنند».

اى هشام خدا اين را دليل معرفت خود ساخته كه محققاً مدبرى دارند و فرموده است (12 سوره 16): «مسخر كرد به خاطر شما شب و روز و خورشيد و ماه را، و ستاره‏ها هم مسخر فرمان اويند، به راستى در اين موضوع آياتى است براى مردمى كه تعقل كنند». و فرمود (70 سوره 40): «او است كه شما را از خاك آفريد و سپس از نطفه و

 

باز هم از علقه، پس از آن شما را طفلى برآورد و ديگر باز تا به توانائى رسيد و سپس پير شويد و برخى پيش از آن جان دهند و تا برسيد به اجل مقرر و شايد تعقل كنيد» و فرمود: «در رفت و آمد شب و روز و آنچه خدا از آسمان به شما روزى رساند و زمين مرده را بدان زنده و بارور كند و در گردش بادها (و ابر مسخر در فضا) آياتى است براى مردمى كه تعقل كنند» و فرمود (16 سوره 57): «زنده كند زمين را پس از مردنش، آيات روشن آورديم شايد شما تعقل كنيد» و فرمود (4 سوره 13): «باغهائى از انگور و زراعت و نخل خرما، جفت هم (در روئيدن) و جدا از هم با اينكه از يك آب بنوشند بعضى را بر بعضى تفضيل داديم و در خوردن، به راستى در اين آياتى است براى مردمى كه تعقل كنند». و فرمود (24 سوره 30): «و از آيات او است كه برق را به حساب بيم و اميد به شما مى نمايد و از آسمان بارانى فرو فرستد كه زمين را پس از مردنش زنده و بارور كند، به راستى در اين آياتى است براى مردمى كه تعقل كنند».

و فرمود (153 سوره 6): «بگو بيائيد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده برايتان بخوانم اين است كه: چيزى را شريكش ندانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندانتان را از ندارى نكشيد، ما شما و آنان را روزى مى دهيم، و به هرزگى‏ها نزديك نشويد چه عيان باشند و چه نهان، و نفسى را كه خدا محترم ساخته نكشيد جز به حق، اينها را به شما سفارش كند شايد تعقل كنيد». و فرمود (28 سوره 30): «آيا از بندگان خود در سرمايه اى كه خدا مخصوص شما ساخته شريكى داريد كه با شما همسر باشد و از آنان بترسيد چونان كه از خودتان مى‏ترسيد، همچنين شرح دهيم آيات را براى مردمى كه تعقل كنند».

اى هشام سپس عقلمندان را پند داده و به آخرت تشويق كرده و فرموده (33 سوره 6): «زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى‏

 

نيست، آن ديگر سرا است كه بهتر است براى كسانى كه پرهيزكارند، آيا تعقل نكنيد».

اى هشام سپس آنان كه از كيفرش بيم تعقل نكنند ترسانيده و فرموده است (138 سوره 37): «سپس ديگران را سرنگون كرديم و محققاً شما در روشنى صبح به آنها گذر كنيد و هم در شب آيا تعقل نكنيد». و فرمود (35 سوره 29): «بى‏شك ما فرود آريم بر اهل اين ده عقابى از آسمان به سبب فسقى كه مى‏كردند و به جاى آن واگذاريم نشانه اى روشن براى مردمى كه تعقل كنند».

اى هشام عقل همراه دانش باشد و فرموده است (43 سوره 29): «اين مثل‏ها را براى مردم مى‏زنيم و تعقل آنها نكنند جز دانشمندان».

اى هشام پس از آن كسانى كه تعقل نكنند سرزنش كرده و فرموده (166 سوره 2): «چون به آنها گفته شود پيروى كنيد از آنچه خدا فرو فرستاده گويند بلكه پيروى كنيم از روش پدران خود مگر نبوده كه پدرانشان نه چيزى فهميدند و نه رهبرى شدند» و فرموده (166 سوره 2): «مثل آن كسانى كه كافرند به مانند كسى است كه چون خر، بدان چه شنيده ولى نفهميده دعوت و فرياد كند، كرند، لالند، كورند، و هم تعقل ندارند» و فرموده (43 سوره 10): «از آنها باشند كه به تو گوش فرا دارند، آيا تو به كرانى كه تعقل ندارند مى‏شنوانى». و فرموده (47 سوره 25): «گمان برى كه بيشتر آنها بشنوند و تعقل كنند؟ نيستند آنان جز مانند چهار پايان بلكه گمراه‏تر». و فرموده (15 سوره 59): «با شما دسته جمعى نجنگند مگر از درون ده بار و دار و از پشت ديوارها، جنگ ميان خودشان سخت است، گمان برى باهمند، دلهايشان از هم جداست، اين براى آن است كه تعقل ندارند».

 

اى هشام خدا كثرت را مذمت كرده و فرموده (117 سوره 6): «اگر از اكثريت مردم زمين فرمان برى تو را از راه خدا به در برند».

و فرموده (25 سوره 31): «اگر از آنها بپرسى كى آسمانها و زمين را آفريده؟ بى‏ترديد ميگويند خدا، بگو حمد خدا را بلكه بيشترشان ندانند».

و فرمود (63 سوره 29): «اگر از آنها بپرسى كى از آسمان باران فرو فرستد و زمين مرده را بدان زنده كند هر آينه گويند خدا، بگو حمد خدا را بلكه بيشترشان تعقل نكنند».

اى هشام سپس كم را مدح كرده و فرموده (13 سوره 34):

 «كمى از بندگانم شكرگزارند». و فرمود (24 سوره 38): «بسيارى از معاشران به هم ستم كنند مگر آنها كه ايمان آرند و كار خوب كنند» «و آنان كميابند». و فرموده (29 سوره 4): «تنها يك مرد مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى‏داشت گفت مى‏كشيد مردى را كه مى‏گويد: خدا پروردگار من است؟!» و فرمود (43 سوره 11): «در كشتى گذار از هر جنسى يك جفت با خاندانت» و فرموده:

 «و هر كه مؤمن است به او نگرويده بود جز كمى» و فرموده: «ولى بيشترشان نمى‏دانند» و فرموده: «و بيشترشان تعقل ندارند» و فرموده: «و بيشترشان شعور ندارند».

اى هشام سپس صاحبدلان را به بهتر وجهى ياد كرده و به بهتر زيورى آراسته و فرموده (282 سوره 2): «به هر كه خواهد حكمت دهد و به هر كه حكمت داده شود خير بسيارى داده شده و خوب يادآور نشوند جز صاحبدلان». و فرموده (5 سوره 3): «و دانشمندان عميق مى‏گويند بدان ايمان داريم همه از جانب پروردگار ما است و خوب ياد آور نشوند جز صاحبدلان». و فرموده است (187 سوره 3): «به راستى در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز نشانها است براى‏

 

صاحبدلان». و فرموده (20 سوره 13): «آيا كسى كه مى‏داند همانا آنچه از پروردگارت به تو نازل شده حق است، چون كسى است كه كور باشد، همانا يادآور شوند صاحبدلان». و فرموده (13 سوره 39): «آيا كسى كه همه وقت شب در عبادت است، سجده كند و بر پا باشد و از آخرت در هراس است و اميد به رحمت پروردگارش دارد، بگو برابرند كسانى كه مى‏دانند و آن كسانى كه نمى‏دانند؟ همانا يادآور شوند صاحبدلان». و فرمود (29 سوره 38): «كتابى به تو فرستاديم مبارك، تا در آياتش تدبر كنند و يادآور شوند صاحبدلان». و فرمود (57 سوره 40): «محققا به موسى وسيله هدايت داديم و كتاب را ارث بنى اسرائيل نموديم براى هدايت و ياد آورى صاحبدلان». و فرمود (56 سوره 51):

 «ياد آور شو كه ياد آورى به مؤمنان سود دهد».

اى هشام به راستى خداى تعالى در كتاب خود مى‏فرمايد (37 سوره 50): «به راستى در اين قرآن ياد آورى است براى كسى كه دلى دارد يعنى عقل دارد و فرمايد (12 سوره 31): «محققا به لقمان حكمت داديم» (فرمود مقصود عقل و فهم است).

اى هشام لقمان به پسرش گفت: زيرا بار حق باش تا عاقل ترين مردم باشى و به راستى زيركى در برابر حق چيز اندكى است (مرد زيرك با حق راه مى‏رود).

اى هشام به راستى هر چيزى را دليلى بايد، دليل عقل تفكر است و دليل تفكر خاموشى، هر چيزى را پاكش شايد پاكش خرد تواضع است و همين نادانى تو را بس كه مرتكب عملى گردى كه بر تو غدقن است.

اى هشام خدا پيغمبران و رسولانش را مبعوث نكرده به بندگانش جز براى آنكه از خدا خردمند شوند، هر كه خوش‏

 

پذيراتر است معرفتش بهتر است، داناتر به امر خدا بهتر خردمند است، عقلمندتر مردم در دنيا و آخرت درجه بلندترى دارد.

اى هشام به راستى خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت عيان و حجت نهان، حجت عيان رسولان و پيغمبران و امامانند (ع) و حجت درونى و نهان عقل است.

اى هشام خردمند كسى است كه حلالش از شكر باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نگردد.

اى هشام هر كه سه چيز را بر سه ديگر مسلط سازد به ويرانى عقلش كمك كرده: آنكه پرتو انديشه‏اش به آرزوى دراز تار شود و حكمتهاى نغز را به گفتار بى‏مغز نابود كند و تابش نور عبرت را به طوفان شهوت خود خاموش نمايد، چون هوس يارى بر ويرانى عقل خود اقدام كند، هر كه عقلش را ويران كرد دين و دنيايش تباه شود.

اى هشام چگونه پيش خدا كردارت پاك باشد كه دل از امر پروردگارت بازداشته و در غلبه هوس با خرد، فرمان هوس بردى.

اى هشام صبر بر تنهائى نشانه قوت عقل است، هر كه از خدا خردمندى گرفت از دنيا و دنياداران گوشه گير و بدان چه نزد خداست بپردازد، خدا انيس وحشت و يار تنهائى و اندوخته روز ندارى و عزيز كن او است بى‏ايل و تبار.

اى هشام حق را بر پا داشته‏اند براى فرمان بردن از خدا، نجاتى نيست جز به طاعت، طاعت بوسيله علم است و علم نياز به آموزش دارد و آموختن وابسته به عقل است، علم منحصر به عالم ربانى است و درك علم، تعقل است.

 

اى هشام كردار كم از عالم، چند برابر پذيرفته شود، و كردار بسيار از هواپرست نادان پذيرفته نگردد.

اى هشام خردمند به كم و كاست دنيا با دريافت حكمت راضى است ولى به كم و كاست حكمت با دنياى دلبخواه راضى نيست، از اين رو خردمندان در كسب خود سود برند.

اى هشام به راستى خردمندان تجملات مباح دنيا را كنار نهادند تا چه رسد به گناهان با اينكه ترك دنيا فضيلت است و ترك گناهان حتم است.

اى هشام خردمند دنيا و اهل دنيا را نگريسته و دانسته كه آن را با رنج بدست آرند و به آخرت هم نگريسته و دانسته كه آن را هم جز با رنج و سختى نتوان بدست آورد و در جستجوى آن است كه پاينده‏تر است.

اى هشام خردمندان به دنيا بى‏رغبتند و به آخرت مشتاق زيرا دانستند كه دنيا خود جوينده‏اى است كه آن را جويند و آخرت هم خواهان است و خواهان دارد، هر كه خواهان دارد، هر كه خواهان آخرت شود دنيا خود به دنبال او رود تا روزى مقدر او بپردازد و هر كه جوياى دنيا شد آخرت حق خود را از او خواهد و ناگهانش مرگ فرا رسد و دنيا و آخرتش را تباه سازد.

اى هشام هر كه بى‏مال بى‏نيازى خواهد و دلى آسوده از حسد و دينى درست، بايد به خداى عز و جل تضرع كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد يابد بدان چه او را بس است قناعت كند و هر كه بدان قناعت كند بى‏نياز شود و هر كه بدان قناعت نكند هرگز بى‏نياز نشود.

اى هشام خدا از مردمى شايسته حكايت كرده كه گفته‏اند

 

8 سوره 3): «پروردگارا ما را كج دل مساز پس از آنكه رهبرى كردى و به ما از پيش خود رحمت بخش زيرا توئى تو بسيار بخشنده» چون دانستند كه دلها كج شوند و به كورى و پستى خود برگردند، به راستى از خدا نترسد هر كه تعقل ندارد از توجه به خدا، و هر كه از خدا خردمند نشده دلش بر معرفت پا به جايى كه بدان بينا باشد و دلنشين وى گردد وابسته نشود و كسى بدين سعادت نرسد تا گفتار و كردارش يكى باشد و درونش موافق برونش بود زيرا خداى تبارك اسمه دليلى بر درون ناپيدارى عقل نگماشته جز جلوه ظاهر و گفتار عاقلانه.

اى هشام امير مؤمنان (ع) مى‏گفت: خدا بوسيله اى بهتر از عقل پرستش نشود و عقل كسى درست نباشد تا چند خصلت در او باشد، كفر و بدى پيرامونش نگردند، رشد و نيكى از او اميد روند، فزون مالش بخشش گردد و گفتار زيادى در او نبود، از دنيا همان قوتى بهره گيرد و تا زنده است از دانش سير نشود، ذلت همراه حق را به از عزت با ناحق داند، تواضع را از اشرافيت دوست‏تر دارد، احسان اندك از ديگران را بيش شمارد و احسان بيش از طرف خود را كم به حساب آرد، همه مردم را بهتر از خود داند و خود را در دل از همه بدتر شمارد و اين خود تمام مطلب است.

اى هشام خردمند دروغ نگويد گر چه دلخواه او باشد.

اى هشام هر كه مردانگى ندارد دين ندارد و مردانگى بيخرد نشود، بزرگوارتر مردم كسى است كه دنيا را براى خود مقامى نداند، هلا بهاى تن شما جز بهشت نباشد آن را به چيز ديگر نفروشيد.

اى هشام امير مؤمنان (ع) بسيار مى‏فرمود: نشانه خردمند اين است كه سه خصلت داشته باشد: چون پرسندش پاسخ گويد، و

 

چون مردم از سخن درمانند نطق كند، و رأى موافق صلاح همگنان خود دهد، هر كه هيچ از اين خصال ندارد احمق است.

محققا امير المؤمنين (ع) فرمود: مرد در بالاى مجلس ننشيند جز آنكه اين سه خصلت يا يكى از آنها را داشته باشد و اگر هيچ ندارد و در صدر نشيند احمق است.

حسن بن على (ع) فرمود: اگر حاجتى خواهيد از اهلش بخواهيد، عرض شد: يا ابن رسول اللَّه اهلش كيست؟ فرمود: آنها كه خدا در كتابش بيان كرده و ياد نموده و فرموده: «همانا صاحبدلان ياد آور شوند» و فرمود: آنها خردمندانند.

على بن الحسين (ع) فرمود: همنشينى نيكان صلاح انگيز است و آداب دانشمندان خرد خيز، طاعت واليان دادگستر عزت آور است و بهره‏گيرى از مال مردانگى به كمال رساند، رهنمائى مشورت جو اداى حق نعمت است و خوددارى از آزار از فزونى خرد و مايه آسايش تن است در دنيا و آخرت.

اى هشام به راستى خردمند به كسى كه ترسد دروغگويش شمارد حديث نگويد و از آنكه نگران است دريغش كند چيزى نجويد، و بدان چه توانا نيست وعده ندهد و بدان چه ناهنجار داند اميد نبندد و اقدام به كارى نكند كه بترسد در آن در ماند. 13- امير المؤمنين (ع) فرمود: خرد پرده اسرار است و فضيلت جمال پديدار، نقص اخلاقت را با فضيلت رفوكن و هوست را با خرد خويش بكش تا مورد مهر گردى و دوستى از خود نشان دهى. 14- سماعة بن مهران گويد: حضور حضرت امام جعفر

 

صادق صلوات عليه بودم، جمعى از دوستان آن حضرت هم حضور داشتند، ذكر عقل و جهل به ميان آمد، آن حضرت به اصحاب خود فرمود: عقل را با لشكرش و جهل را با لشكرش بشناسيد تا هدايت شويد، سماعه گفت: غير از آنچه از شما استفاده كرده‏ايم چيزى نمى‏دانيم، فرمود: خداوند عقل را از نور خويش آفريد (عقل اول مخلوق روحانى است و از سمت راست عرش آفريده شده) سپس به او فرمان داد دور شو دور شد، پيش بيا پيش آمد، خداوند فرمود: ترا با عظمت آفريدم و بر جميع خلق خود مكرمت بخشيدم، سپس جهل را از درياى ملح و شور ظلمت و سياهى فرا آورد و به او دستور داد دور شو دور شد، پيش بيا پيش نيامد، به او گفت: خودپرستى و خود خواهى كردى، نفرين بر تو باد. سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر قرار داد، چون جهل ملاحظه كرد آنچه را خداوند به عقل كرامت كرد و آنچه را به او بخشيد دشمنى او را در دل گرفت و عرض كرد: يا رب اين هم خلقى است چون من، او را آفريدى و كرامت بخشيدى و تقويت كردى، من ضد او هستم و در برابر او قوت و نيروئى ندارم به شماره لشكرى كه به وى دادى، به من هم بده [خداوند فرمود: بلى، به تو ميدهم ولى اگر بعد از اين معصيت كردى تو و لشكرت را از رحمت خود بيرون خواهم كرد، عرض كرد: قبول كردم، پس به او هفتاد و پنج لشكر داد و لشكريان عقل و جهل بشرح زير مى‏باشند]:

نيك سرشتى (وزير و پشتيبان عقل) و در مقابلش بدسرشتى (وزير جهل)، ايمان و در مقابلش كفر، تصديق حق و حقيقت و در مقابلش انكار حق، اميد و در مقابلش بى‏اميدى، عدل و داد و دهش و در مقابلش جور و ستم، خوشبينى و رضا و در مقابلش بدبينى،

 

سپاسگزارى و در مقابلش كفران و نمك نشناسى، چشم داشت و در مقابلش نوميد شدن، توكل به خدا و در مقابلش آز و حرص، نرم دلى و در مقابلش سخت دلى، مهر و در مقابلش كين، دانائى و در مقابلش نادانى، زيركى و در مقابلش كودنى، عفت و پارسائى و در مقابلش هتك و هرزگى، زهد و در مقابلش دنياپرستى، خوشخوئى و در مقابلش بدخوئى، بيم از حق و در مقابلش بى‏باكى، فروتنى و در مقابلش تكبر، آرامى و در مقابلش شتاب‏زدگى، بردبارى و در مقابلش سبكى و جلفى، كم گوئى و در مقابلش پرگوئى، پذيرفت و در مقابلش سركشى، باور كردن و در مقابلش شك و ترديد، شكيبائى و در مقابلش بيتابى، چشم پوشى و گذشت و در مقابلش انتقام و بازخواست، خوددارى و در مقابلش خود باختن و نيازمندى، تذكر و يادآورى و در مقابلش سهو بى‏التفاتى، حفظ و در مقابلش فراموشى، مهرورزى و در مقابلش بى‏علاقگى، قناعت و در مقابلش حرص، همراهى و در مقابلش دريغ، دوستى و در مقابلش دشمنى، وفادارى و در مقابلش پيمان‏شكنى، فرمان برى و در مقابلش نافرمانى، خود نگهداشتن و در مقابلش دست اندازى و گردن كشى، سلامت نفس و در مقابلش ماجراجوئى، محبت و در مقابلش بغض، راستى و در مقابلش دروغ زنى، درستى و در مقابلش بيهودگى، امانت و استوارى و در مقابلش خيانت و نادرستى، اخلاص در عمل و در مقابلش غرض رانى، شهامت و كار پردازى و در مقابلش كندفهمى و كند كارى، [بافهمى و در مقابلش نفهمى، معرفت و حق‏شناسى و در مقابلش انكار و حق نشناسى‏]، راز دارى و مدارا و در مقابلش سر فاش‏كردن و آشوبگرى، يك روئى و حفظ غيب و در مقابلش دوروئى و مكر، پرده پوشى و سر نگهدارى و در

 

مقابلش فاش كردن اسرار، نماز و نيايش به درگاه خدا و در مقابلش بى‏نمازى و كناره‏گيرى از خدا، روزه و كم خورى و در مقابلش افطار روزه و شكم خوارگى، جهاد و كوشش در ترويج حق و در مقابلش فرار و گريز از جهاد، حج و اجابت نداى خدا و در مقابلش پشت سر انداختن پيمان الهى، حرف نگهداشتن و در مقابلش سخن چينى، مراعات حقوق پدر و مادر و در مقابلش حق نشناسى نسبت به آنها، با حقيقت بودن و در مقابلش رياكارى، شايسته بودن و در مقابلش زشتى و ناشايستگى، خود پوشى و در مقابلش جلوه فروشى، تقيه از دشمن و در مقابلش اشاعه اسرار و بى‏پروائى، انصاف دادن و در مقابلش طرفگيرى بر خلاف حق، خوشباش گوئى و خوش برخوردى و در مقابلش هجوم كردن و ستمگرى، پاكيزگى و نظافت و در مقابلش آلودگى و چركينى، حيا و آزرم و در مقابلش لودگى و دريدگى، ميانه روى و در مقابلش تجاوز از حد، آسودگى خاطر و در مقابلش رنجيدن دل، آسانى و آرامش و در مقابلش سختى و بدسكالى، بركت داشتن و در مقابلش بى‏بركتى و كاستى، [عافيت و در مقابلش بلاء و گرفتارى‏]، صميميت در كارها و در مقابلش ظاهر سازى و فورماليته بازى، حكمت و صلاح انديشى و در مقابلش هواپرستى، سنگينى و وقار و در مقابلش سبكى و جلافت، خوشبختى و در مقابلش بدبختى، پشيمانى و بازگشت به خدا و در مقابلش اصرار بر گناه، استغفار و طلب آمرزش و در مقابلش غرور به اعمال و تبرئه كردن خود از گناه، محافظه كارى و در مقابلش سستى و سهل انگارى، در خواست و توجه به خدا و در مقابلش روگردانى از حق، نشاط و چستى و در مقابلش تنبلى و سستى، خوشدلى و شادى و در مقابلش اندوه و آزردگى، الفت و

 

انس و در مقابلش جدائى و كناره‏گيرى، سخاوت و بخشش و در مقابلش بخل و دريغ. 15- امام صادق (ع) فرمود: هرگز رسول خدا (ص) از عمق خرد خود با مردم سخن نگفت، فرمود: كه رسول خدا فرموده است:

ما گروه پيمبران دستور داريم كه با مردم در خور عقلشان سخن بگوئيم. 16- امير المؤمنين (ع) فرمود: دلهاى نادان بوسيله طمع از جا كنده ميشوند و گرد آرزوها مى‏روند و به نيرنگ و خدعه آويزان مى‏شوند. 17- امام صادق (ع) فرمود: عقلمندتر مردم خوش‏خلق‏تر آنها است. 18- ابو هاشم جعفرى گويد: خدمت امام رضا (ع) بوديم و در باره خرد و ادب سخن كرديم، فرمود: اى ابو هاشم، خرد موهبتى است از خدا و ادب به رنج كشيدن است، كسى كه رنج تحصيل و پرورش كشد به ادب دست يابد و كسى كه رنج تحصيل عقل كشد بيشتر به نادانى گرايد.

 

19- اسحق بن عمار گويد: به امام صادق (ع) گفتم:

قربانت، من همسايه‏اى دارم بسيار نماز مى‏خواند و بسيار صدقه مى دهد و بسيار هم به حج مى‏رود و بد هم نيست، گويد: فرمود: اى اسحق، خردش چون است؟ گويد: گفتم: قربانت، خردى ندارد، گويد: كه فرمود: اين كارها مقامى از او بالا نبرند. 20- ابن سكيت به امام ابو الحسن (امام هفتم) (ع) عرض كرد:

چرا خدا موسى بن عمران (ع) را با عصا و يد بيضا كه ابزار جادويند مبعوث كرد و عيسى (ع) را با معجزات طبى و محمد (ص) را با معجزه كلام و سخنرانى؟ در پاسخ فرمود: هنگامى كه خدا موسى (ع) را مبعوث كرد جادو بر مردم زمانه‏اش تسلط داشت و خدا مانندى از آن را آورد كه بر آن توانا نبودند و بوسيله آن جادوى آنها را باطل كرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عيسى (ع) را وقتى مبعوث كرد كه فلج بر مردم مسلط بود و نياز به طب داشتند و از خدا معالجه معجز مآبى آورد كه مانندش نداشتند و به اجازه خدا مرده‏ها را زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام كرد و خداوند محمد (ص) را در وقتى مبعوث كرد كه هنر غالب هم عصرانش سخنرانى و سخنورى بود (و به گمانم فرمود شعر بود) و از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا آورد كه گفتار آنها را بيهوده نمود و حجت را بر آنها

 

ثابت كرد. راوى گويد: ابن سكيت گفت: من هرگز چون شما را نديدم بفرمائيد امروز حجت و امام مردم كيست؟ فرمود: بوسيله خرد مى‏توان مبلغ صادق از طرف خدا را شناخت و او را تصديق كرد و دروغ گوى از طرف خدا را هم شناخت و او را تكذيب كرد، ابن سكيت گفت:

به خدا جواب همين است. 21- امام باقر (ع) فرمود: چون قائم ما قيام كند خدا دست رحمت بر سر بندگان نهد تا در تعقل هماهنگ شوند و آرمانهاى آنها كامل شود. 22- امام صادق (ع) فرمود: حجت خدا بر بندگانش پيغمبر است و حجت ميان هر يك از بندگان و خدا خرد است. 23- فرمود: ستون هستى انسان عقل است، عقل سرچشمه هوش و فهم و حفظ دانش است خرد او كامل كند و رهنما و آگاه كن و كليد كار او است، وقتى عقلش به نور مؤيد باشد دانشمند و حافظ و يادآور و باهوش و فهميده بود و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجا و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد، وقتى اين را

 

شناخت روش و پيوست و جدائى خود را بشناسد و در يگانه‏پرستى خدا و دل دادن به فرمانبرى مخلص گردد و چون چنين كند، از دست رفته را به چنگ آورد و بر آينده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است، براى چه در اينجا است، از كجا به اينجا آمده و به كجا مى‏رود. اينها همه از تأييد عقل است. 24- امام صادق (ع) فرمود: عقل دليل مؤمن است. 25- رسول خدا (ص) فرمود: اى على، فقرى سخت‏تر از نادانى نيست و مالى بهره‏دِه‏تر از عقل نباشد. 26- امام باقر (ع) فرمود: چون خدا عقل را آفريد به او فرمود: پيش آى، پيش آمد و سپس به او فرمود: پس رو، پس رفت. خدا فرمود: به عزت و جلال خودم قسم، خلقى بهتر از تو نيافريدم بس تو را فرمان دهم و بس ترا نهى كنم و بس به تو ثواب دهم و بس تو را كيفر نمايم. 27- اسحق بن عمار گويد: به امام صادق (ع) گفتم:

مردى است كه نزد او مى‏روم و سخنم را تمام نكردم همه مقصودم‏

 

را مى‏فهمد و يكى هست كه سخنم را با او تمام مى‏كنم و او همه را حفظ مى‏كند و به من تحويل مى‏دهد و با بعضى هم كه سخن مى كنم مى‏گويند دوباره بگو، فرمود: اى اسحق، مى‏دانى چه سبب دارد؟ گفتم: نه، فرمود: آنكه از يك جمله همه مقصود ترا مى فهمد، عقل با نطفه او خمير شده و آنكه پس از اتمام سخن همه را ياد مى‏گيرد و به تو بر مى‏گرداند در شكم مادر كه بوده عقل با جسم او تركيب شده و اما آنكه همه سخن خود را به او تحويل مى دهى و مى‏گويد دوباره بگو، او پس از آنكه بزرگ شده عقل با وى تركيب شده است و از اين رو مى‏گويد دوباره بگو. 28- رسول خدا (ص) فرمود: بمحض اينكه ببينيد شخصى پر نماز و روزه است به او ننازيد تا ميزان عقلش را ملاحظه كنيد. 29- امام ششم (ع) فرمود: اى مفضل، هر كه تعقل نكند رستگار نشود و تعقل بى‏دانش ميسور نگردد، هر كه بفهمد بزودى نجيب و بزرگوار گردد و هر كه بردبار باشد پيروز شود، دانش سپر ناگواريها و راستى مايه عزت است و نادانى خوارى است، فهم بزرگى است و جود كامروائى، خوش خلقى دوستى آرد و هر كه به دوران خود دانا باشد اشتباه فراوان نكند، بدبينى هم يك نوع دور انديشى است، نعمت و جود عالم ميانجى ميان مردم است و حكمت، تنها نادان است كه در اين ميان بدبخت است، خدا دوست كسى‏

 

است كه او را شناخته و دشمن آنكه در باره درك ذات او خود را به رنج انداخته، خردمند پر گذشت است و نادان پر غرور، اگر خواهى گرامى باشى نرمش كن و اگر خواهى زبون گردى درشتى نما، پاك طينت، دل نرم است و بد اصل سخت دل، هر كه تقصير كند به پرتگاه افتد و هر كه از عاقبت ترسد ندانسته گام برندارد، هر كه ندانسته به كارى هجوم كند بينى خود را بريده، هر كه نداند، فهم مطلب نتواند، و هر كه نفهمد سالم نباشد و هر كه سالم نباشد گرامى نبود و هر كه گرامى و محترم نبود خرد شود و هر كه خرد شود شايسته ملامت باشد و هر كه چنين باشد سزاوار پشيمانى است. 30- امير المؤمنين (ع) فرمود: هر كه يك خصلت خوب پابرجا هم به من تحويل دهد به خاطر آن او را بپذيرم و از نداشتن خصال ديگرش چشم پوشم ولى از نداشتن عقل و نداشتن دين گذشت نكنم، زيرا در بى‏دينى امنيت نيست و زندگى در هراس گوارا نباشد و نبودن عقل نبودن زندگانى است، بى‏خرد جز مرده اى نيست. 31- فرمود: خود بينى مرد دليل سست خردى او است. 32- حسن بن جهم گويد: جمعى از ياران ما در حضور امام رضا (ع) به گفتگو پرداختند و ذكر عقل به ميان آمد. گويد: امام (ع) فرمود: دين دارى كه عقل ندارد مورد اعتناء نباشد، عرض‏

 

كردم: قربانت، برخى از مردم كه به آئين شيعه گروند و به نظر ما خوش عقيده باشند آن مقام از خردمندى را ندارند، فرمود: خدا با آنان سخن ندارد، زيرا خدا عقل را آفريد و به او فرمود: رو آور، رو آورد و به او فرمود: پشت كن، پشت كرد، خدا فرمود: به عزت و جلالم قسم، بهتر و يا محبوب‏تر از تو خلقى نيافريدم نسبت به خودم، بوسيله تو مأخوذ دارم و بوسيله تو عطا بخشم. 33- امام صادق (ع) فرمود: ميان ايمان و كفر همان كم عقلى فاصله است. عرض شد: چطور يا ابن رسول اللَّه؟ فرمود:

بنده خدا روى دل به مخلوقى كند و از او نيازى جويد و اگر با اخلاص روى دل به خدا كند، آنچه خواهد در نزديكترين وقت به او بدهد. 34- امير مؤمنان (ع) مى‏فرمود: با خرد عمق حكمت را بيرون توان كشيد و با حكمت عمق عقل را، حسن سياست مايه ادب شايسته است.

راوى گويد: بسيار مى‏فرمود:

انديشه، زندگى دل بينا است، چنان كه راه نورد در تاريكى بوسيله نور طىّ مسافت كند و بايد به خوبى خود را خلاص كرد و اندكى زيست. الف- امام صادق (ع) در يك حديث طولانى فرمود: آغاز هر كار و برداشت و نيرو و آبادانى آن كه هر سودى وابسته بدان‏

 

است خرد است، آنچه كه خدايش زيور خلق خود و روشنى بخش آنان ساخته، بوسيله خرد بندگان آفريننده خود را شناسند و دانند كه مخلوقند و هم او مدبر آنها است و آنها در زير تدبير اويند، هم او است پاينده و آنها راه فنا مى‏سپرند، از پرتو خردشان دليل جويند بر هر آفريده او كه بينند، از آسمان و زمينش از خورشيد و ماهش، از شب و روزش و در يابند كه براى آن آفريدگان و خودشان آفريننده و سرپرستى است كه هميشه بوده و خواهد بود و بوسيله خرد زيبا را از زشت بشناسند و بدانند كه تاريكى در نادانى است و روشنى در دانش، اين است كه خرد بدانها رهنمائى كرده، به او گفتند:

بندگان به همان عقل اكتفاء مى‏توانند؟ فرمود: خردمند به دليل عقلى كه خداوند پايه زندگى و زيور برازندگى و رهيابى وى ساخته بداند كه خدا حق است و او است پرورنده وى و بداند كه آفريدگار وى را خوشامدى است و بدآمدى، طاعتى دارد و معصيتى، و تنها خردش نتواند آنها را دريابد و بفهمد كه به اينها نرسد جز به علم و دانشجوئى و از عقل خود بهره نبرد اگر به علم خداپرستى نرسد و خردمند را بايد كه طلب علم كند و ادبى آموزد كه بى‏آن نتواند بپايد. ب- حمران و صفوان بن مهران جمال گويند: شنيديم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

 

ثروتى فراوان‏تر از خرد نيست و فقرى پست‏تر از حماقت، در هر كارى فزونتر پشتيبان مشورت است.