باب تواضع

پ‏1- از امام صادق (ع) فرمود:

نجاشى (پادشاه حبشه) فرستاد نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش (كه از فشار كفار قريش به حبشه گريخته بودند) و آنها را خواست و بر نجاشى وارد شدند و او در خانه‏اش روى خاك نشسته بود و جامه‏هاى كهنه‏اى در بر داشت فرمود: جعفر گفته: چون او را با اين حال ديديم از او نگران شديم (كه مبادا بر ما خشم كرده و خود را به اين وضع در آورده باشد) چون هراس ما و چهره رنگ پريده ما را ديد گفت:

سپاس خدائى را سزا است كه محمد را يارى كرد و چشمش را روشن ساخت، آيا به شما يك مژده‏اى ندهم؟ گفتم: پادشاها چرا، گفت: اكنون يكى از ديده‏بان‏هاى من از سرزمين شما آمد و به من گزارش داد كه خدا عز و جل محمد را يارى كرده و دشمن او را نابود ساخته و فلان و فلان و فلان در هنگام برخورد با مسلمانان در دره به نام (بدر) اسير شدند، آن درّه درخت اراك فراوان دارد و گويا هم اكنون من بدو نگاه مى‏كنم، چون در آنجا براى آقاى خودم كه‏

 

پ‏از بنى ضمره بود چوپانى مى‏كردم، جعفر در پاسخ او گفت: پادشاها پس چرا مى‏نگرم كه بر خاك نشسته و جامه كهنه در بر كرده‏اى (يعنى اين مژده مايه شادى و جشن و شادمانى و زيور است).

اى جعفر، ما در آنچه خدا به عيسى (ع) فرو فرستاده دريافتيم كه از حق خدا بر بنده‏ها اين است كه فروتنى پديد آرند هنگامى كه خدا نعمتى براى آنها پديد آرد، چون خدا عز و جل به وسيله محمد (ص) نعمتى برايم پديد آورده، من اين تواضع و فروتنى را پديدار كردم براى خدا، چون به پيغمبر رسيد به يارانش فرمود: به راستى صدقه مايه فزونى است براى صدقه‏دِه، صدقه بدهيد خدايتان رحمت كناد، و به راستى تواضع و فروتنى مايه بلندى مقام است، تواضع كنيد خدايتان بلند كند و به راستى گذشت براى صاحبش سبب عزت است، درگذريد خدايتان عزيز دارد.پ 2- از معاويه بن عمار، از امام صادق (ع)، گويد: شنيدمش مى‏فرمود: به راستى در آسمان دو فرشته‏اند كه بر بنده گماشته‏اند، هر كه براى خدا تواضع كند او را بالا برند و هر كه تكبّر كند او را پَست كنند.پ 3- از امام صادق (ع) فرمود:

رسول خدا (ص) يك شب پنجشنبه‏اى در مسجد قبا افطار كرد و فرمود: نوشابه‏اى هست؟ اوس بن خولى انصارى قدحى شير آميخته با عسل برايش آورد و چون آن را به لب گرفت دورش كرد، سپس فرمود: دو نوشيدنى است كه يكى از آنها بس است، نه آن را مى‏نوشم و نه حرامش مى‏كنم ولى براى خدا تواضع مى‏نمايم، زيرا

 

هر كه براى خدا تواضع كند، خدايش بالا برد و هر كه بزرگى ورزد، خدايش پست كند و هر كه در زندگى ميانه روى كند خدايش روزى دهد و هر كه ولخرجى كند، خدايش دريغ دارد و هر كه بسيار ياد مرگ كند خدايش دوست دارد.پ 4- داود حمّار از امام صادق (ع) مانند آن را روايت كرده و گويد:

هر كه بسيار ياد خدا كند، خدايش در بهشت خود سايه كند.پ 5- از محمد بن مسلم، گويد: شنيدم امام باقر (ع) مى‏فرمود:

يك فرشته نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: خدا عز و جل تو را مخيّر كرده كه بنده‏وار رسولى متواضع باشى يا شاه رسولى باشى، فرمود: پيغمبر به جبرئيل نگاهى كرد و او با دست اشاره كرد كه تواضع پيشه كن، در پاسخ آن فرشته فرمود: بنده متواضعى هستم با مقام رسالت، آن فرشته كه پيغام آورده بود گفت: با اينكه در هر حال از درجه‏اى كه نزد پروردگارت دارى چيزى كم نشود، امام باقر (ع) فرمود: كليد همه گنجينه‏هاى زمين همراه او بود (يعنى با آن فرشته كه آورده بود بدهد به پيغمبر (ص) و نپذيرفت).پ 6- از امام صادق (ع) فرمود:

از تواضع اين است كه در نشستن به پائين مجلس راضى باشى و به هر كه برخورى سلام كنى و طول دادن بحث و مجادله را وانهى گرچه حق با تو باشد و خوش نداشته باشى كه تو را به تقوى بستايند.پ 7- از امام صادق (ع) فرمود:

خدا به موسى (ع) وحى كرد كه اى موسى، مى‏دانى چرا تو

 

را براى سخن گفتن برگزيدم در برابر همه خلقم؟ عرض كرد:

پروردگارا براى چه بوده است؟ فرمود: خدا تبارك و تعالى به او وحى كرد كه اى موسى، به راستى من بنده‏هايم را زير و رو كردم و در ميان آنها چون تو كسى كه خود را خوار و زبون من داند نيافتم، اى موسى، تو وقتى نماز گذارى گونه‏ات را بر خاك نهى- يا فرمود:

بر زمين نهى.پ 8- از امام صادق (ع) فرمود:

على بن الحسين (ع) بر گرفتاران به خوره گذر كرد و سوار بر الاغى بود و آنها چاشت مى‏خورند و از او دعوت به چاشت كردند، در پاسخ فرمود: هلا به راستى كه اگر روزه‏دار نبودم اين كار را مى‏كردم و چون به خانه خود رفت، فرمان داد خوراكى بسازند و خوب بسازند و از آنها دعوت كرد و نزد او چاشت خوردند و خود با آنها چاشت خورد.پ 9- فرمود:

به راستى از تواضع است كه مردى به جايى نشيند كه پست‏تر از مقام شرافت او است.پ 10- امام صادق (ع) به مردى از اهل مدينه نگريست كه براى عيال خود چيزى خريده بود و با خود مى‏برد و چون او را ديد شرمنده شد، امام صادق (ع) به او فرمود:

آن را براى عيال خود خريدى و به دوش خود كشيدى تا بر ايشان ببرى، هلا سوگند به خدا اگر مردم خرده گير مدينه نبودند من هم دوست داشتم چيزى براى عيال خود بخرم و به دوش خودم‏

 

برايشان ببرم.پ 11- فرمود:

در آنچه خدا عز و جل به داود وحى كرد اين بود كه: اى داود، چنانچه نزديك‏تر مردم به خدا تواضع‏كنانند، همچنان دورتر مردم از خدا بزرگى فروشانند.پ 12- از ابى بصير، گويد: وارد شدم به امام كاظم (ع) در سالى كه وفات كرده بود در آن امام صادق (ع) و گفتم: قربانت، شما را چه چيشى كشتيد و فلانى شترى كشته؟

در پاسخ فرمود: اى ابا محمد، به راستى نوح در كشتى بود و در آن بود آنچه خدا خواسته بود و آن كشتى زير فرمان بود و گرد خانه كعبه گرديد و آن طواف نساء بود و نوح جلو آن را رها كرد و خدا عز و جل به كوهها وحى كرد كه من كشتى نوح بنده خود را بر يكى از شماها مى‏نهم، آنها سرفرازى كردند و خود را بالا گرفتند، كوه جودى تواضع و فروتنى كرد و آن كوهى است در نزد شما و كشتى سينه خود را بدان زد و در اين هنگام نوح (ع) به او فرمود:

اى مارى، استحكام بخش و آن به لفظ سريانى است يعنى پروردگارا اصلاح كن، گويد: من پنداشتم كه امام كاظم (ع) به خود اشاره كرد (يعنى بيان كرد كه منظورش از كشتن چپشى تواضع بوده است).پ 13- از امام رضا (ع) فرمود: تواضع اين است كه به مردم احترامى كنى و به مردم آن را بدهى كه دوست دارى به تو بدهند.

و در روايت ديگر گويد: گفتم: اندازه تواضعى كه چون‏

 

بنده‏اى به جا آرد متواضع است چيست؟

 

در پاسخ فرمود: تواضع درجاتى دارد از آن جمله اين كه مرد اندازه خود را بداند و آن را در جاى شايسته بدان فرود آورد و دلى سالم داشته باشد و نخواهد به كسى چيزى دهد جز آنچه خواهد به او داده شود، اگر بدى از كسى ديد به خوبى آن را جلو گيرد، خشم خود فرو خورد، از مردم گذشت كن باشد و خدا احسان‏كننده‏ها را دوست دارد.