باب حقيقت ايمان و يقين

پ‏1- از امام باقر (ع) فرمود:

در اين ميان كه رسول خدا در سفرى بود، جمعى شتر سوار به آن حضرت بر خوردند و گفتند: درود بر تو يا رسول الله، فرمود:

شما چه باشيد؟ گفتند: ما مؤمنيم يا رسول الله، فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند: رضا به قضاى خدا، واگذارى خود به خدا، تسليم به امر خدا، رسول خدا فرمود: دانشمندانى حكمت‏شعارند و نزديك است از مقام بلند حكمت، خود پيغمبران باشند (رو به آنها) فرمود:

 

اگر راست مى‏گوئيد، نسازيد آنچه را در آن نشيمن نكنيد، گرد نياوريد آنچه را نخوريد و بپرهيزيد از خدائى كه به سوى او بر مى‏گردد.پ 2- از اسحق بن عمار، گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: به راستى رسول خدا نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى‏زد و سر به زير مى‏داشت، رنگش زرد بود و تنش لاغر و ديده‏هايش به گودى فرو رفته بود، پس رسول خدا به او فرمود: اى فلانى، چگونه صبح كردى؟ گفت:

يا رسول الله، در حال يقين صبح كردم، رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله، همان يقين من است كه مرا غمنده كرده و شبم را به بى‏خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمل تشنگى (روزه) جانم از دنيا، و آنچه در آن است به تنگ آمده و رو گردان است تا آنجا كه گويا مى‏بينم عرش پروردگارم براى رسيدن به حساب برپا است، و همه مردم براى آن محشور شدند و من در ميان آنها هستم، گويا مى‏نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اندرند و در بهشت با هم تعارف مى‏كنند و بر پشتيها تكيه زده‏اند و گويا نگاه مى‏كنم به دوزخيان كه در آن زير شكنجه‏اند و فرياد مى‏كشند، گويا من هم اكنون نعره آتش دوزخ را مى‏شنوم كه در گوشم مى‏گردد و مى‏چرخد، رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بنده‏اى است كه خدا دلش را با ايمان روشن كرده، سپس به او فرمود: بدان چه بر آنى‏

 

پ‏بچسب، عرض كرد يا رسول الله، براى من دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت نوشم، رسول خدا (ص) برايش دعا كرد و درنگى نكرد كه در يكى از غزوات پيغمبر به جبهه جهاد رفت و پس از نه تن ديگر شهيد شد، و او نفر دهم بود.پ 3- از امام صادق (ع) كه فرمود: رسول خدا (ص) با حارثه بن مالك بن نعمان انصارى روبرو شد و به او فرمود: اى حارثة بن مالك، چگونه‏اى؟ گفت: يا رسول الله، مؤمن به درستى، رسول خدا (ص) به او گفت: هر چيزى حقيقتى دارد، حقيقت گفتار تو چيست؟

گفت: يا رسول الله دلم از دنيا بركنده شده، شب را نخوابم و روز گرما را به تشنگى گذرانم و گويا مى‏نگرم كه عرش پروردگارم را براى رسيدن به حساب برپا داشته‏اند، گويا مى‏بينم بهشتيان در بهشت همديگر را ديدن مى‏كنند و گويا مويه كشيدن دوزخيان را مى‏شنوم، رسول خدا (ص) فرمود: بنده‏اى است كه خدا دلش را روشن كرده، بينا شدى، برجا باش، عرض كرد: يا رسول الله، از خدا بخواه كه به من شهادت را روزى كند به همراه تو، فرمود: خدايا، شهادت روزى حارثه كن، چند روزى درنگ نكرد كه رسول خدا دسته‏اى را براى جهاد فرستاد و او را با آنها روانه كرد و نبرد كرد، نه يا هشت نفر را كشت و كشته شد.

در روايت ابى بصير است كه به همراه جعفر بن ابى طالب پس از نه نفر كشته شد و او دهمين شهيد بود.

 

پ‏4- امير المؤمنين (ع) فرمود:

 

با هر حقّى حقيقتى است و با هر چيز درستى، نورى است.