باب حلم و بردبارى

پ‏1- از محمد بن عبيد اللَّه كه گويد: از امام رضا (ع) شنيدم مى‏فرمود:

مرد عابد نباشد تا بردبار باشد و به راستى مرد در بنى اسرائيل خود را به عبادت و اميد داشت و او را عابد نمى‏گفتند تا آنكه ده سال پيش از آن خموشى گزيند.پ 2- از أبى حمزه، كه فرمود:

مؤمن، كردارش را با بردبارى به هم آميزد، بنشيند تا بداند و سخن كند تا بفهمد، سپرده پيش خود را به دوستان هم نگويد و گواهى خود را نسبت به دشمنان هم نهان نكند و كار حقى را براى خودنمائى نكند و از روى شرم واننهد، اگر او را خوب ستايند از آنچه گويند بيم دارد و خدا را از آنچه ديگران در باره او ندانند آمرزش خواهد، گفتار آن كسى كه او را نشناسد فريبش ندهد و از آمار كردار خود در هراس است.پ 3- على بن الحسين (ع) مى‏فرمود:

راستِ مطلب اين است كه من خوشم مى‏آيد از مردى كه هنگام خشم، بردباريش او را دريابد.

 

پ‏4- از امام باقر (ع) كه فرمود:

به راستى خدا عز و جل دوست مى‏دارد با حياى بردبار را.پ 5- رسول خدا (ص) فرمود كه:

خدا هرگز به نادانى، عزيز نكرده، و به وسيله بردبارى، خوار ننموده است.پ 6- از امام صادق (ع) كه فرمود:

حلم براى ياور بس است، و فرمود: اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار.پ 7- امام صادق (ع) غلام خود را دنبال كارى فرستاد و دير كرد، و چون دير كرد، امام خود به دنبالش رفت، او را ديد كه خوابيده، بالاى سرش نشست و بادش مى‏زد تا بيدار شد، چون بيدار شد، امام صادق (ع) به او فرمود:

اى فلانى، به خدا حق ندارى كه هم شب را بخوابى و هم روز را، شب از آن تو است و روز از آن ما است.پ 8- رسول خدا (ص) فرمود: به راستى خدا دوست دارد با حياى بردبارى و پارساى عفّت جو را.

 

پ‏9- از امام صادق (ع) فرمود:

 

چون ميان دو كس ستيزه شود، دو فرشته فرود آيند، بدان كه سفاهت كند (و ناهنجار گويد) گويند: گفتى و گفتى و تو را سزد آنچه گفتى محققاً بدان چه گفتى سزا بينى و بدان كه از آن بردبارى كرده گويند: صبر كردى و بردبارى كردى، محققاً خدا تو را بيامرزد اگر اين شيوه را به كمال رسانى، فرمود: اگر آن بردبار برگردد پاسخ ناشايسته بدان سفيه دهد، آن دو فرشته بالا روند.