باب در امر غيبت امام عصر ع

پ‏1- يمان تمار گويد: ما خدمت امام صادق (ع) نشسته بوديم.

به ما فرمود: به راستى براى صاحب الامر (ع) غيبتى باشد كه كسى در دوران آن به دين چسبد چون كسى است كه شاخه خار مغيلان را دست كشه كند، اين چنين با دست خود ممثل نمود، كدام شما شاخه خار مغيلان را به دست خود مى‏چسباند، سپس لختى سر به زير انداخت و پس از آن فرمود: صاحب الامر يك غيبتى دارد،

 

بايد هر بنده خدا پرهيز كارى كند و به دينش بچسبد.پ 2- على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (ع) فرمود:

چون پنجمين فرزند هفتمين امام ناپديد گردد، خدا را، خدا را، باشيد براى دين دارى خود، مبادا شما را از دين به در برد، پسر جانم، صاحب الامر به ناچار غيبتى خواهد داشت تا آن كه معتقدان به امامت هم از اين عقيده بر گردند، همانا اين خود يك آزمايشى است از طرف خدا كه خلق خود را با آن بيازمايد، اگر پدران و نياكان شما دينى درست‏تر مى‏دانستند از آن پيروى مى‏كردند، گويد:

گفتم: اى آقاى من پنجمين فرزند هفتمين امام كيست؟ فرمود: اى پسر جانم خرد شما از درك آن خردتر است و خاطر شما تنگ‏تر از آن است كه اين حقيقت در آن جايگزين شود ولى اگر بمانيد بدان خواهد رسيد.پ 3- مفضل بن عمر گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: بپرهيزيد از فاش كردن اسرار مذهب، هلا به خدا محققاً امام شما سالهاى سال از روزگار زندگى شما نهان گردد و شما در بوته امتحان آب شويد تا گويند: «امام مرد، كشته شد، نابود شد، به چه دره افتاد» و چشم مؤمنان بر او اشك بارد، و كشتى مذهب شما واژگون گردد مانند كشتى‏ها كه بر موجهاى دريا واژگون شوند و نجات نيابد جز كسى كه خدا از او پيمان گرفته و در دلش ايمان را نقش كرده و به روح خود او را تأييد كرده است، دوازده پرچم همانند برافراشته گردد و دانسته نشود كدام، كدام است.

گويد: من گريستم و سپس گفتم: پس ما چه كنيم؟ امام نگاهى به آفتاب كرد كه در ايوان پرتو افكنده بود فرمود: اى ابا عبد ............

 

پ‏4- سدير صيرفى گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود:

به راستى در صاحب الامر شباهتى است از يوسف (ع)، گويد: به آن حضرت عرض كردم: گويا شما زنده بودن و نهان بودن آن حضرت را ياد آورى مى‏كنيد؟ گويد: به من فرمود: اين امت كه خوك صفت شده‏اند چه چيز را منكرند، به راستى برادران يوسف اسباط بودند، زادگان پيغمبر بودند، با يوسف در بازرگانى وارد شدند و با او خريد و فروش كردند و با او گفتگو كردند و برادر او بودند و برادر آنها بود و با اين همه او را نشناختند تا خودش خود را معرفى كرد و فرمود: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي، من يوسفم و اين هم برادر من است، اين امت لعنتى منكر هستند كه خدا عز و جل با حجت خود در يك وقتى از اوقات چنان كند كه با يوسف كرد، يوسف پادشاه پر نام مصر بود و فاصله او با پدرش هجده روز راه بود، اگر خدا مى خواست كه او را بياگاهاند مى‏توانست يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده از يوسف نه روزه خود را به مصر رسانيدند چه انكارى دارند اين امت كه خداى عز و جل با حجت خود چنان كند كه با يوسف كرد، در بازارهاى آنها رفت و آمد كند و پا روى فرش آنها بگذارد (و او را نشناسند) تا خدا اجازه دهد، در اين مورد، چنانچه اجازه معرفى به يوسف داد، گفتند: راستى تو يوسف هستى؟ فرمود:

من يوسفم.پ 5- زراره گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود: براى آن پسر بچه، پيش از قيام و ظهورش غيبتى بايست، گويد: گفتم:

 

چرا؟ فرمود: بيم دارد، و به شكم خود اشاره كرد، سپس فرمود: اى زراره او است كه انتظارش را بايد كشيد، او است كه در ولادتش ترديد شود، برخى گويند پدرش بى‏جانشين مرد، برخى گويند در شكم مادر بود كه پدرش مرد، برخى گويند دو سال پيش از مرگ پدر به دنيا آمد، او است منتظر، جز اين كه خدا عز و جل دوست دارد شيعه را بيازمايد، در اين جا است اى زراره كه باطل خواهان به شك اندر شوند، گويد: گفتم: قربانت، اگر به اين دوره رسيدم چه بايد كرد؟ فرمود: اى زراره وقتى به اين دوره رسيدى، اين دعا را بخوان: «بار خدايا خودت را به من بشناسان زيرا تو اگر خود را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم، بار خدايا رسول خود را به من بشناسان زيرا اگر تو رسول خود را به من نشناسانى حجت تو را نشناسم، بار خدايا حجت خود را به من بشناسان زيرا اگر تو حجت خود را به من نشناسانى از دينم به در شوم و گمراه گردم».

سپس فرمود: اى زراره به ناچار بايد در مدينه پسر بچه‏اى كشته شود، گفتم: قربانت، همان نيست كه قشون سفيانى او را بكشند؟ فرمود: نه، ولى قشون آل بنى فلان او را بكشند، بيايد تا در مدينه در آيد و آن پسر بچه را بگيرد و بكشد، چون از راه خود سرى و عدوان و ستم او را بكشد ديگر مهلتشان به سر آيد، در اين هنگام توقع فرج داشته باش ان شاء الله.پ 6- عبيد بن زراره گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: مردم امام خود را نيابند، امام در موسم حج حاضر باشد و

 

مردم را ببيند و مردم او را نبينند- مقصود اين است كه به عنوان امامت او را تشخيص ندهند و او را نشناسند.پ 7- اصبغ بن نباته گويد: خدمت امير المؤمنين (ع) رسيدم و ديدمش در انديشه است و به زمين مى‏كوبد (با سر عصا يا انگشت به طورى كه جاى آن مى‏ماند) گفتم: يا امير المؤمنين، چرا من شما را انديشناك بينم و به زمين مى‏كوبى، براى رغبت در كار خلافت است؟

فرمود: نه، هرگز روزى نبوده كه من بدان رغبتى داشته باشم و نه به دنيا ولى در انديشه نوزادى اندرم كه از پشت من است يازدهمين فرزندم او است همان مهدى كه زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه از جور و ستم پر شود، براى او يك نهانى و سرگردانى است كه مردمى در آن گمراه شوند و ديگرانى در آن ره جويند.

گفتم: يا امير المؤمنين، اين نهانى و سرگردانى تا چه اندازه است؟ فرمود: شش روز، شش ماه، شش سال، گفتم: اين امر شدنى است؟ فرمود: آرى، چنانچه آن مقدر شده است ولى تو از كجا با اين امر مربوط باشى؟ آن نصيب نيكان اين امت باشد با نيكان ائمه خاندان پيغمبر (ص)، عرض كردم: پس از آن چه خواهد بود؟

فرمود: سپس خدا هر چه مى‏خواهد مى‏كند، زيرا او بداها و اراده‏ها و غايات و نهاياتى دارد.پ 8- معروف بن خربوذ از امام باقر (ع) فرمود: همانا ما چون‏

 

اختران آسمانيم هر زمانى اخترى غروب كند اختر ديگرى از افق بر آيد، تا چون با انگشت خود امام را نشان داديد و به سوى او گردن كشيديد، خدا ستاره هدايت شما را نهان سازد و فرزندان عبد المطلب كه خاندان امامت باشند برابر گردند در نظر مردم و شناخته نشود كه كدام امام است، و چون ستاره شما طلوع كند پروردگار خود را سپاس گزاريد.پ 9- محمد بن مسلم گويد از امام صادق (ع) شنيدم، مى فرمود: قائم (ع) پيش از آن كه قيام كند غيبتى دارد، گفتم: چرا؟

فرمود:

به راستى كه او مى‏ترسد و با دستش اشاره به شكمش كرد، يعنى از كشته شدن.پ 10- محمد بن مسلم گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود:

اگر شنيديد صاحب الامر (ع) غايب شده منكر او نشويد.پ 11- مفضل بن عمر گويد: من در خدمت امام صادق (ع) بودم و مردمى هم حضور داشتند، به گمانم به ديگرى فرمود: كه به خدا صاحب الامر از ديده شما غايب شود و گم نام گردد تا گويند، مرد، نابود شد، در كدام دره افتاد و كشتى مذهب شما واژگون گردد چنانچه كشتى عادى در امواج دريا، و تنها كسى نجات يابد كه خدا پيمان از او گرفته و ايمان را در دلش نقش كرده و با روح خود او را تأييد كرده محققاً 12 پرچم مشتبه بلند شود كه يكى را از

 

ديگرى نتوان شناخت.

گويد: من گريستم، امام فرمود: چرا گريه مى‏كنى اى ابا عبد الله، عرض كردم: قربانت، چرا نگريم با اين كه شما مى‏فرمائيد 12 پرچم است كه از هم شناخته نشوند.

گويد: در مجلس آن حضرت در بچه بود كه پرتو خورشيد از آن در آمده بود (اشاره به آن) فرمود: آيا اين روشن و هويدا است؟

گفتم: آرى، فرمود: امر ما از اين خورشيد روشن‏تر است.پ 12- امام صادق (ع) فرمود: براى قائم دو غيبت باشد، در يكى از آنها در موسم حج شركت كند و مردم را ببيند و مردم او را نبينند.پ 13- يكى از اصحاب موثّق امير المؤمنين (ع) گويد: آن حضرت اين سخن را گفت و از او حفظ كردند، بر سر منبر كوفه در خطبه خود ايراد كرد:

بار خدايا به راستى مطلب اين است كه به ناچار حجت‏هائى در زمين تو بايد كه يكى پس از ديگرى بر خلق تو گماشته باشند تا آنان را به دينت رهبرى كنند و از دانشت به آنها بياموزند، تا پيروان اولياء تو پراكنده و نابود نگردند، و حجت تو بسا ظاهر است و بر سر كار نيست يا غائب است و انتظار ظهورش كشند، اگر شخص آنها در حال هدنه و خانه‏نشينى از نظر مردم نهان گردد، دانش‏

 

ديرين و منتشر آنها هميشه در دسترس مردم باشد، آدابشان در دل مؤمنان ثابت باشد و آنان بدان عمل كنند.

و در ضمن همين خطبه در جاى ديگر مى‏فرمايد: در باره چه كسى است اين؟ از اين جهت علم بر چيده شود كه كسى آن را حفظ نكند و روايت ننمايد چنانچه از دانشمندان شنيده و مردم تصديق آن نكنند.

بار خدايا ولى من مى‏دانم كه همه علم بر چيده نشود و مايه بر نگردد و مى‏دانم كه تو زمين را از حجت خود بر خلقت خالى نگذارى گو اين كه ظاهر باشد و اطاعت نشود يا ترسان باشد و پنهان تا حجت تو باطل نگردد و دوستانت گمراه نشوند بعد از اين كه آنها را هدايت كردى، ولى كجايند آنها و چه اندازه‏اند؟ آنان در شماره كمترند و در قدر و مقام نزد خدا بزرگوارترند.پ 14- على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (ع) در تفسير قول خدا عز و جل (30 سوره ملك): «بگو اگر آبِ شما زير زمين فرو كشد كيست كه براى شما آب گوارا و روان بر آورد؟» فرمود: وقتى امامِ شما غائب گردد كيست كه امام (فيض خ ل) تازه‏اى آورد؟.پ 15- محمد بن مسلم گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود:

اگر به شما خبر رسيد كه امام شما غائب شده منكر آن‏

 

نشويد.پ 16- فرمود: صاحب الامر به ناچار غائب گردد و در غيبت خود گوشه‏گيرى كند چه خوب منزلى است مدينه طيبه و در سى وحشتى نيست.پ 17- ابان بن تغلب گويد: امام صادق (ع) فرمود: چطور باشى تو وقتى كه ميان دو مسجد (مكه و مدينه- يا كوفه و سهله- از مجلسى ره) كوبشى شود؟ (كنايه از واقعه بزرگى است چون جنگ، فرو بردن زمين، بلاء- از مجلسى ره) و علم برچيده و نور ديده شود مانند مارى كه در سوراخ خود به هم پيچد و شيعه اختلاف كنند و يك ديگر را دروغگو خوانند و به روى هم تف اندازند؟ عرض كردم: قربانت، در اين وقت خيرى نيست، به من فرمود: همه خيرها در اين وقت است- تا سه بار- (منظور از خير، ظهور امام عصر ع است- از مجلسى ره).پ 18- زراره گويد: شنيدم مى‏فرمود: به راستى قائم (ع) پيش از آن كه قيام كند غيبتى دارد، زيرا بر جان خود مى‏ترسد و با دستش اشاره به شكمش كرد- يعنى از كشتن.پ 19- فرمود: قائم (ع) دو غيبت دارد يكى كوتاه و ديگرى دراز، در اولى جز شيعيان خاص كسى جاى او را نداند و در ديگرى تنها خادمين محرم او جاى او را بدانند.

 

پ‏20- مفضل بن عمر گويد: از آن حضرت شنيدم مى‏فرمود:

صاحب الامر (ع) دو غيبت دارد در يكى به خاندان خود مراجعه دارد و در ديگرى گويند: نابود شد، در كدام وادى رفت. من گفتم:

در اين وقت ما چه كنيم؟

فرمود: اگر مدعى امامت پيدا شد از او چيزهائى را بپرسيد كه مانند امام عصر بايد جواب دهد (چون اخبار از غيب و پرسش از مشكلات مسائل و علوم مخصوص به ائمه اگر درست گفت و موافق آنچه از ائمه نقل شده، بدانيد كه او امام است و اين نشانه مخصوص به علماء است- از مجلسى ره).پ 21- ابى حمزه گويد: خدمت امام صادق (ع) رسيدم و به او گفتم: تو صاحب الامرى؟ فرمود: نه، گفتم: پسر تو است؟

فرمود: نه، گفتم: پسر پسرت؟ فرمود: نه، گفتم: پسر سوم تو؟

فرمود:

نه، گفتم: پس او كيست؟ فرمود: آن كه زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از ستم و ناحقى شده باشد و در دوران فترت ائمه بيايد چنانچه رسول خدا (ص) در دوران فترت رسولان مبعوث شد.پ 22- ام هانئ گويد: از امام باقر (ع) از تفسير قول خدا تعالى (16 و 17 سوره تكوير): «سوگند به نهان‏شونده‏ها، به رونده‏هاى در لانه خزنده‏ها» ام هانئ گويد: در پاسخم فرمود: امامى است كه‏

 

در سال دويست و شصت نهان مى‏شود سپس چون شهابى فروزنده در شب تار عيان مى‏گردد، اگر به دورانش برسى چشمت روشن شود.پ 23- در اين وقت امام باقر (ع) در جواب ام هانئ فرموده است:

 «خنّس» امامى است كه در زمان خود نهان گردد و مردم دسترسى به او ندارند در سال 260، و سپس چون شهاب ثاقب در شب تار عيان شود اگر به زمانش برسى چشمت روشن شود.پ 24- امام على نقى ابو الحسن سوم (ع) فرمود: چون وسيله دانش شما از ميان شما برداشته شود از زير پاى خود هميشه منتظر فرج باشيد.پ 25- ايوب بن نوح گويد: به ابو الحسن الرضا (ع) گفتم:

من اميدوارم كه شما صاحب الامر باشيد و خدا بى‏شمشير و خونريزى امامت ظاهره را به شما عطا كند، زيرا با شما بيعت شده و به نام شما سكّه زدند، فرمود: كسى از ما ائمه نيست كه مرجع نامه‏ها گردد و انگشت نما شود و مرجع سؤالات باشد و به طور آشكار براى او سهم امام و اموال برند، جز آن كه ربوده شود و يا در

 

بستر خود بميرد تا خدا براى امامت پسر بچه‏اى از ما را برانگيزد كه زايش و پايش او نهان است و نسب نژادش روشن.پ 26- عبد الله بن عطا گويد: به امام باقر (ع) گفتم: در حقيقت شيعيان شما در عراق بسيارند و به خدا در خاندان خودت مانندى ندارى چطور خروج نمى‏كنى؟ گويد: فرمود: اى عبد الله بن عطا تو گوش خود را به اختيار احمق‏ها نهادى؟ آرى به خدا من صاحب الامر شما نيستم، گفتم: پس صاحب الامر ما كيست؟

فرمود: امامى را در نظر بگيريد كه زايش او از مردم نهان باشد، او صاحب الامر شما است حقيقت مطلب اين است كه از ما ائمه كسى نيست كه انگشت نما شود و ميان دهان مردم بيفتد جز آن كه دق مرگ شود يا به ناحق بميرد.پ 27- از امام صادق (ع) كه فرمود: قائم (ع) قيام كند و براى احدى در گردن او عهد و قرار و بيعتى نباشد.پ 28- منصور از قول كسى كه نام او را برده است از امام صادق (ع) گويد: گفتم: وقتى كه در بامداد و پسين، امامى نبينم كه به او اقتداء كنم پس چه كنم؟ فرمود: آن را كه بايد دوست بدارى دوست دار و آن را كه بايد دشمن بدارى دشمن دار تا خدا عز و جل او را ظاهر كند.پ 29- زراره بن اعين گويد: امام صادق (ع) فرمود: آن پسر

 

بچه به ناچار بايد غيبت كند، گفتم: براى چه؟ فرمود: مى‏ترسد و با دستش اشاره به شكمش كرد، فرمود: او است منتظر و او است كه مردم در زايش او شك دارند، برخى گويند در شكم مادر است (يعنى موقع وفات پدرش)، برخى گويند پدرش مرده و جانشينى ندارد، برخى گويند دو سال پيش از مرگ پدرش زائيده شده.

زراره گويد: پس من گفتم: اگر من به اين زمان برسم چه دستورى به من مى‏دهى؟ فرمود: به درگاه خدا اين دعا را بخوان:

 «خدايا خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو خود را به من نشناسانى من تو را نشناسم، بار خدايا پيغمبرت را به من بشناسان، زيرا اگر تو پيغمبر خود را به من نشناسانى من هرگز او را نشناسم، بار خدايا حجت خود را به من بشناسان، زيرا اگر تو حجت را به من نشناسانى من از دينم گمراه شوم».

احمد بن هلال (دوم راوى اين حديث) گويد: من 56 سال است كه اين حديث را شنيده‏ام.پ 30- مفضل بن عمر از امام صادق (ع) در تفسير قول خدا عز و جل (8 سوره مدثر): «چون دميده شود در صور» فرمود: به راستى از ما است يك امام پيروز غائب و چون خدا عز ذكره خواهد امامت او را اظهار كند، نكته‏اى در دل او وارد كند و او ظاهر شود و به امر خدا تبارك و تعالى قيام كند.پ 31- محمد بن فرج گويد:

امام باقر (ع) به من نوشت:

 

چون خدا تبارك و تعالى بر خلقش خشم كند ما را از جوارشان دور كند.