باب بيست و دوم: در باره تزويج مؤمن يا پرداخت وام او يا بخدمت گرفتن او با خدمت و اندرز باو

پ 1- قرب الاسناد: بسندش از حسن بن سالم كه امام هفتم (ع) مرا فرستاد نزد عمه‏اش و چيزى را از او خواست كه داشت تا كمكى كند بمحمد بن جعفر (گويا برادر آن حضرت بوده و ميخواسته زنى بگيرد) در باره مهر او (براى همسر) و چون نامه را خواند خنديد (و شاد شد) و گفت بمن: كه بآن حضرت بگو پدر و مادرم بقربانت، اختيار با تو است هر چه خواهى در باره آن انجام بده، و من بوى گفتم: قربانت چى برايت نوشته بود؟ گفت يك ديگ سنگى به تو هديه شود كه بتو خبر دهم؟ گفتم: آرى و نامه را بمن داد و خواندم و در آن نوشته بود، راستى خدا سايه‏اى دارد در زير فرمانش روز قيامت كه جا نگيرد در آن جز پيغمبر يا وصى پيغمبر يا مؤمنى كه بنده مؤمنى آزاد كرده يا مؤمنى كه وام مؤمنى را پرداخته يا مؤمنى كه بى‏زنى مؤمنى را كفايت كرده (و او را بزنى و همسرى رسانده).پ 2- خصال صدوق: بسندش از امام هفتم (ع) فرمود: سه كس در سايه عرش خدا باشند روزى كه جز سايه او سايه نباشد، كسى كه برادر مسلمانش را زن دهد يا خدمتكارى باو رساند يا راز او را بپوشاند.

گويم پاره‏اى اخبار هم در باب قضا و حاجت مؤمن گذشت.پ 3- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر مسلمانى قومى از مسلمانان را خدمت كند خدا بشمار آنها خدمتكاران بهشتى باو دهد.

 

پ‏بيان: (شرحى در اعراب حديث آورده كه ترجمه‏اش سود عمومى ندارد).پ 4- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: بر مؤمن واجب است كه به مؤمن اندرز دهد و خير او را بخواهد.

بيان: اندرز و نصيحت كارى يا گفتاريست كه مقصود از آن خير رساندن به نصيحت شده باشد، تا گويد مقصود از اندرز و نصيحت مؤمن بمؤمن رهنمائى او است به مصلحت دنيا و دين او و آموزش او اگر نادان باشد و آگاهى او اگر در غفلت باشد و دفاع از جان و آبروى او چون ناتوان باشد، و احترام او در خردسالى و سالخوردگى او، و حسد نبردن و دغلى نكردن و جلوگيرى از زيانش و سود رساندن باو، و اگر نپذيرد با نرمش باو بقبولاند، و اگر در امر دين باشد او را بر وجه امر بمعروف و نهى از منكر كند.

و مى‏شود نصيحت پيغمبر و ائمه را هم در اين حديث وارد دانست زيرا آنان بهترين مؤمنانند، و نصيحت آنها اعتراف به نبوت و امامت آنها است و فرمانبرى آنها در امر و نهى آنها و در آداب و اعمالشان، و حفظ قوانين آنها و اجراء احكام آنها در ميان امت، و در حقيقت نصيحت برادر مؤمن و خيرخواهى او نصيحت آنان هم باشد.پ 5- كافى: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: واجب است براى مؤمن بر مؤمن نصيحت او در حضور و غياب.

بيان نصيحت در حضور چنانى كه شرح آن گذشت و در غياب به نامه نگارى و آبرودارى از او و جلوگيرى از غيبت و بدگوئى باو و خلاصه رعايت همه مصالح او و دفع همه مفاسد از او بهر نحو كه باشد.پ 6- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه واجب ساتر بر مؤمن براى مؤمن نصيحت او.

بيان: بسا كه وجوب در بعضى افراد بمعنى مستحب مؤكد باشد به موافقت آنچه مشهور است ميان اصحاب.پ 7- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: بايد هر كدام شما نصيحت كن و خيرخواه برادرش باشد چون خيرخواهى براى خودش.

بيان: اين حديث جامع همه گونه‏هاى نصيحت است.پ 8- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: بلندپايه‏ترين مردم نزد خدا در روز قيامت دونده‏تر آنها است در زمينش براى نصيحت و خيرخواهى خلقش.

توضيح: دونده‏تر يا باعتبار راه رفتن بيشتر است يا كنايه از توجه و اهتمام بيشتر.پ 9- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه مى‏فرمود: بشما باد به نصيحت براى خدا در

 

پ‏خلق او كه ملاقات نكنى خدا را بكارى بهتر از آن.

بيان: نسبت نصيحت بخدا اشاره است باينكه نصيحت خلق خدا خيرخواهى براى خدا است زيرا نصيحت براى خدا اطاعت فرمانهاى او است و يكى از آنها هم فرمان او به نصيحت براى خلق است، و بسا مقصود اينست كه نصيحت بقصد تقرب بخدا باشد و محض او باشد، و بسا مقصود نصيحت براى خداست بمعنى ايمان بخدا و رسولان و حجج او و اطاعت اوامر او و دورى از آنچه نهى كرده ...

 

نهايه گفته: معنى نصيحت خدا اعتقاد درست بيگانگى او و اخلاص در نيت عبادات او است، و نصيحت كتاب خدا تصديق است بهر آنچه در او است، و نصيحت رسول خدا (ص) باور داشتن پيغمبرى و رسالت او و اطاعت فرمان او است، و نصيحت ائمه اطاعت آنها در فرمان بحق و شورش نكردن بآنها است، و نصيحت عموم مسلمانان رهنمائى آنها است به مصالحشان.