باب بيست و هشتم مهربانى با همدگر، توجه بهمدگر، اظهار دوستى و نيكى كردن و صله دادن. و ايثار و همدردى و زنده داشتن مؤمن

پ‏آيات قرآن مجيد

1- (آيه 29 سوره) الفتح، و آنان كه همراه او باشند سخت گيرند بر كافران و مهربانند در ميان خودشان.

2- (27 سوره) الحديد: و نهاديم در دل آنان كه پيرو او شدند دلسوزى و مهربانى.

3- (آيه 17 سوره) البلد: و بهم سفارش كنند بمهربانى.

پ‏اخبار باب:

1- علل: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: راستى خدا تبارك و تعالى چون بيند مردم يك آبادى و گناهان از اندازه بيرون شدند و در آن آبادى سه تا مؤمن است خدا جل جلاله و تقدست اسمائه بآنها ندا كند اى گناه پيشه‏ها اگر نبود در ميان شما از مؤمنانى كه همدگر را دوست دارند بخاطر بزرگوارى من آنان كه زمين مرا و مسجدهايم را با نماز خود آباد سازند و آنان كه از خوف من در سحرها آمرزشخواهند البته كه عذابم را بشما فرو مى‏آوردم و باكى نداشتم.

ميگويم: كه مانند اين حديث بچند سند در باب كسانى كه خدا بسبب آنها از اهل گناه دفاع كند گذشت.

 

پ‏2- قرب الاسناد: بسندش از ازدى گفت از آنچه كه امام ششم هميشه ما را بدان سفارش ميكرد: نيكى كردن و صله بود.پ 3- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: آزمايش كنيد شيعه‏ها را در اوقات نماز كه چگونه مواظب آن هستند، و در باره اسرار ما كه چگونه آنها را از دشمن ما نهفته ميدارند، و در باره اموال خودشان كه چگونه با آنها در باره برادرشان همدردى دارند.پ 4- خصال: بسندش از مفضل كه پرسش شد امام ششم (ع) كمترين حق مؤمن بر برادرش چيست؟ فرمود: اينست كه براى خود نگزيند آنچه را كه آن برادر بدان از او نيازمندتر است.پ 5- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: تقرب جوئيد بدرگاه خداى تعالى به همراهى كردن با برادرانتان.پ 6- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه امير مؤمنان در سفارش خود به پسرش محمد بن حنفيه فرمود: خود را وادار باظهار دوستى، و شكيبا دار خود را براى تحمل مخارج نسبت به مردم، و بيار خود از جان و مالت دريغ مكن، و بآشنايان خود پذيرائى و حضور در مجلس با او را دريغ مكن، و از عموم مردم خوشروئى و دوستى خود را دريغ مكن، و عدل و انصاف را در باره دشمن هم رعايت كن، و دين و آبرويت از هر كسى دريغ دار كه اين روش براى دين و دنيايت سازگارتر است.پ 7- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دو خصلتند كه در هر كه باشند خوب است و اگر در كسى نباشند دور شو از از او سپس دور شو و باز هم دور شو، گفته شد كه آن دو خصلت كدامند؟ فرمود: نماز در وقت خودش و مواظبت بر آن، و همراهى كردن (يعنى در مال خود با برادران).پ 8- همان: بسندش از امام پنجم (ع)، فرمود: چهارند كه هر كه آنها را دارد خدا در بهشت برايش خانه سازد، هر كه يتيم را پناه دهد، و به ناتوان مهربان باشد، و به پدر و مادرش دلسوزى كند و با مملوكش نرمش دارد.پ 9- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه در ضمن سفارشهاى رسول خدا (ص) بعلى (ع) بود كه اى على بالاترين اعمال سه خصلتند: انصاف دادن بمردم از طرف خودت، و همراهى كردن با برادر براى خدا عز و جل و ياد كردن تو از خداى تعالى در هر حال.پ 10- عيون: بسندهاى خود از امام رضا (ع) تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هميشه امتم در خوشى و خوبى باشند تا زمانى كه با هم دوستى كنند و بهم هديه دهند و امانت را بپردازند و از حرام دورى كنند و از مهمان پذيرائى كنند و نماز را برپا دارند و زكات را بدهند، چون‏

 

انجام ندهند گرفتار قحطى و خشكسالى شوند.پ 11- همان: بسندهاش تا رسول خدا (ص)، فرمود: اظهار دوستى و دوست‏يابى نيمى از دين است و روزى را با دادن صدقه بسوى خود فرو كشيد.پ 12- همان: بهمين سند گويد رسول خدا (ص) فرمود: سر خردمندى پس از ديندارى اظهار دوستى با مردم است و خوبى كردن بهر كسى از خوشكردار و بدكردار.پ 13- مجالس مفيد: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خوشا بر كسى كه نعمت خدا را بواسطه كفران و ناسپاسى ديگرگون نسازد، خوشا بدوستى كنان به يك ديگر در راه خدا.

گويم: بيايد برخى اخبار در باب زيارت مؤمن و برخى هم در باب حقوق مؤمن گذشته.پ 14- امالى طوسى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چون روز قيامت شود خدا همه خلق را در يك پهنا زمين گرد آورد و يك جارچى از نزد خدا جار كشد كه دنباله مردم بمانند پيشروان آنان بشنوند و گويد كجايند اهل شكيبائى؟ فرمود: يك گروه از مردم برپا خيزند و يك دسته از فرشته‏ها آنها را پيشواز كنند و گويند بآنها، اين صبر و شكيبائى كه شما داشتيد چه بوده؟ گويند ما خود را شكيبا داشتيم بر انجام فرمان خدا، و شكيبا داشتيم بر پرهيز از نافرمانى خدا، فرمود: يك جارچى از درگاه خدا فرياد كند بندگانم راست گفتند راه آنها را باز كنيد تا بى‏حساب وارد بهشت شوند.

فرمود: پس يك منادى ديگر ندا در دهد كه دنباله مردم چون پيشروان آنها بشنوند، ميگويند كجايند اهل فضيلت؟ و گروهى از مردم برپا شوند و فرشته‏ها از آنها پيشواز كنند و گويند: اين فضيلت شما كه بدان ندا شديد چه باشد؟ در پاسخ گويند، در دنيا بما نادانى ميشد (بى‏احترامى) و در خورد ميكرديم، و بما بدكردارى مى‏شد و گذشت مى‏كرديم فرمود:

منادى خدا ندا كند بندگانم راست گفتند راهشان را باز كنيد تا بيحساب وارد بهشت شوند.

فرمود: سپس منادى خدا عز و جل ندا كند كه دنباله مردم بشنوند بمانند پيشرو آنها و گويد: كجايند همسايگان خدا جل جلاله در خانه او؟ و گروهى از مردم برخيزند و يك دسته فرشته پيشواز آنها روند و بآنها گويند: چه بوده كردار شما در دار دنيا كه امروز همسايگان خداى تعالى شديد در خانه او؟ در پاسخ گويند: ما در راه خدا عز و جل با هم دوستى ميكرديم و در راه خدا بهم بخشش ميكرديم، و در راه خدا بهم كمك مى‏كرديم و از يك ديگر پشتيبانى ميكرديم، فرمود: پس جارچى از درگاه خدا جار كشد بندگانم راست گفتند راه آنها را باز كنيد تا بيحساب به بهشت روند در جوار خدا، و به بهشت روانه شوند بى‏حسابرسى، و آنگاه امام باقر (ع) فرمود: هم اينهايند همسايه‏هاى خدا در خانه او، مردم ميترسند و آنها نميترسند، و مردم‏

 

حسابرسى شوند و آنها حسابرسى نشوند.پ 15- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مؤمن درخشان و ارجمند است و فاجر بخيل و نيرنگ باز و پست است و بهتر مؤمن آنكه وسيله الفت مؤمنانست و خيرى نيست در كسى كه الفت نگيرد و الفت نپذيرد الخبر.پ 16- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: خدا عز و جل دوست دارد هر مهرورزى را.

گويم: بچند سند از پيغمبر (ص) گذشت كه نيكى كردن زودرس‏ترين ثوابست در كارهاى خير، در باب جوامع مكارم و جز آن.پ 17- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: راستى كه صبر و نيكى و بردبارى و خوشخوئى از اخلاق پيغمبرانست.پ 18- مجالس مفيد: بسندش از جميل از امام ششم (ع) فرمود: بهتر شما؟ بخشندگان شماهايند و بدترين شماها بخيلان شماها و از كارهاى شايسته نيكى كردن ببرادرانست و كوشش در انجام حوائج آنان، و در آنست سركوبى شيطان و دور شدن از دوزخ سوزان، و ورود به بهشتان، اى جميل اين حديث را به درخشنده‏هاى يارانت باز گو گفتم: درخشنده‏هاى يارانم كيانند؟ فرمود: آنان كه به برادران خود در تنگى و خوشى نيكى كنند، سپس فرمود، راستى كه بر كسى كه فراوان دارد اين عمل آسانست با اينكه خدا كسى را كه كم دارد ستوده و فرموده (آيه 9 سوره الحشر) و مقدم دارند ديگران را بر خود و گر چه باندازه خود دارند، و هر كه بپرهيزد از بخل خويش هم آنانند رستگاران.

خصال: بسندش تا سهل مانند آن را آورده.پ 19- امالى طوسى: بسندش تا صفوان جمال كه معلى بن خنيس نزد امام ششم (ع) آمد تا با آن حضرت وداع كند ميخواست بسفر برود، و چون وداع كرد آن حضرت فرمود: اى معلى خود را بخدا عزيزدار تا تو را عزيز دارند، معلى گفت: يا ابن رسول الله با چه وسيله؟ فرمود: اى معلى از خدا بترس تا هر چيزى از تو بترسد اى معلى دوستى كن با برادرانت با احسان بآنان زيرا خدا بخشش را وسيله دوستى ساخته و دريغ را وسيله دشمنى بخدا اگر شما از من بخواهيد و بشما بدهم دوستتر دارم از اينكه بخواهيد بشما ندهم و مرا دشمن داريد، و هر آنگاه كه خدا عز و جل عطائى را بدست من براى شما روانه كرد آنكه بايد سپاس شود خداى تعالى است، و دور نباشيد از شكر نعمتى كه خدا بدست من بشما روانه كرده.پ 20- خصال: در آنچه پيغمبر (ص) بعلى (ع) سفارش كرد اين بود كه فرمود: اى على‏

 

پ‏سه چيز است كه اين امت را تواناى آن نيست: همراهى كردن با برادر دينى در مال و دارائى و انصاف دادن بمردم از طرف خود و قضاوت به نفع آنها بر ضرر خود، و يادآوردن خدا در هر حال (كه مانع از گناه و خطا گردد مترجم).پ 21- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا جل جلاله فرمود: من دنيا را به بنده‏هايم بخشش كردم (يعنى حق‏دار آن نبودند) و هر كه از آن باختيار خود بمن قرضى دهد (يعنى صدقه مستحبى دهد) باو در برابر هر يك از آن ده برابر تا هفتصد برابر بدهم، و آنچه در اين باره بخواهم، و هر كه از آن دارائى دنيا بمن قرض ندهد بزور از او بگيرم (زكات و وجوه واجب) و در برابر باو سه خصلت بدهم كه اگر يكى از آنها را بفرشته‏هاى خود بدهم البته كه خوشدل شوند: و آن سه صلات است و هدايت و رحمت، زيرا خدا عز و جل ميفرمايد: (آيه 156 سوره البقره) آنان كه چون آسيبى بآنها رسد گويند راستى كه ما از خدائيم و راستى كه بسوى او برگردانيم.پ 157- آنانند كه بر آنها رسد صلواتى از جانب پروردگارشان، اين يكى از آن سه تا است و رحمتى اين شد دو تا و آنانند همان هدايت‏شدگان اين سه تا، سپس امام ششم (ع) فرمود: اين پاداش براى كسى است كه از او چيزى به زور گرفته شود (يعنى در برابر صدقه و بدهى واجب در مال چون زكات و وجوه واجبه). 22- همان: بسندش از امير مؤمنان (ع) فرمود: همراهى با برادر دينى در راه رضاى خدا عز و جل بيفزايد در روزى.پ 23- امالى طوسى: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: سه دعاء است كه از خداى تعالى مردود نگردند: دعاء پدر در باره فرزندش كه باو نيكى كرده، و نفرين پدر بر فرزندى كه او را عاق كرده براى اينكه حق او را رعايت نكرده و نفرين ستمديده بر ستمگر خود و دعاء ستمديده بر كسى كه براى او از ستمگرش انتقام گرفته، و دعاء مرد مؤمن در باره برادر مؤمن خودش كه به خاطر ما با او همراهى كرده، و نفرين او بروى چون كه با توانائى باو همراهى نكرده با اينكه اين برادر بوى نياز شديد داشته و بيچاره بوده.پ 24- معانى الاخبار (ص 153): بسندش تا مفضل كه گفت: من نزد امام ششم (ع) بودم و مردى از آن حضرت پرسيد در چه اندازه از مال زكات واجب باشد، فرمودش زكات ظاهر را خواهى يا زكات باطن را؟ گفت: اندازه هر دو را با هم، فرمود اما زكات ظاهر در هر هزار درهم بيست و پنج درهم است (اين زكات پول نقد است كه از دويست درهم به بالا واجب شود بحساب صدى دو و نيم و دويست و پنج با شرائطى كه در فقه ذكر شده مترجم) و اما زكات باطن‏

 

 (كه واجب اخلاقى است) اينست كه دريغ ندارى از برادر خود آنچه را كه او بدان نيازمندتر است از تو.پ 25- توحيد: بسندش تا امير مؤمنان (ع) در تفسير قول خداى تعالى (آيه 40 سوره الغافر كه آن را المؤمن هم خوانند) پس آنان در آيند به بهشت و روزى خورند در آن بيحساب از قول رسول خدا (ص) فرمود: خدا عز و جل فرموده: البته كه بايست است كرامتم- يا فرمود:

مودتم براى كسى كه مرا بپايد و بجلال من دوستى را مبادله كند باينكه با چهره‏هاى نور در روز قيامت بر منبرهاى نور باشند و بر تن آنها جامه‏هاى سبز باشد، گفته شد: يا رسول الله آنها كيانند؟ فرمود: نه پيغمبرانند و نه شهيدان ولى كسانى كه بجلال خدا با همدگر دوستى كردند و بيحساب به بهشت در آيند از خدا خواهيم كه ما را برحمت خودش از آنها سازد.پ 26- خصال: در خبر نوف بكالى: امير مؤمنان فرمود: اى نوف رحم كن تا تو را رحم كنند.پ 27- همان: تا يحيى حلبى كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: هفت تن اعمال خود را تباه كنند:

مرد بردبارى كه دانش بسيار دارد كه بدان شناخته نشود و بدان يادش نكنند (يعنى دانش خود را منتشر نكرده باشد) و مرد حيكم و فرزانه‏اى كه عقيده دارد بدان چه هر دروغگو باو گويد كه منكر است آنچه را بدو آورند.

و كسى كه نيرنگ باز و خائن را امين داند و باو امانت و كار خود را واگذارد.

و آقاى سخت‏دلى كه مهربانى ندارد (نسبت بزيردستان و خدمتكاران و آشنايان خود).

و مادرى كه سر فرزندش نهان ندارد و فاش كند (يعنى عيبى كه در اعضاء ناپيداى او باشد و جز مادر بر آن آگاه نباشد).

و آن كسى كه شتابانه به سرزنش برادران خود پردازد (و بعذر آنها توجه نكند و وارسى ننمايد).

و آنكه با برادر خود مجادله نمايد كه گويا با او طرف است و دشمن او است.پ 28- ثواب الاعمال: بسندش از امام هفتم كه ميفرمود: راستى كه كسانى كه با هم دوستى كنند در راه خدا روز قيامت بر فراز منبرهاى نور باشند و چهره و تن و نور منبرشان بر هر چيزى بتابد تا شناخته شوند كه آنان دوستان همند در راه خدا عز و جل در محاسن هم بى‏سند مانندش را آورده از امام باقر (ع).پ 29- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: از فضيلت مرد نزد خدا عز و جل دوست‏

 

داشتن برادران خود باشد هر كه خدا او را بدوستى برادران او شناسد او را دوست و هر كه خدايش دوست دارد روز قيامت مزد كامل باو دهد.پ 30- محاسن: بسندش تا مصعب كوفى كه امام ششم (ع) به سدير فرمود: بدان كه فرستاده محمد را به پيغمبرى، و شتابانه روحش را به بهشت برده ميان هر يك از شما با غبطه و شادمانى يا روشن شدن پشيمانى و افسوس فاصله‏اى نباشد جز كه بچشم خود بيند آنچه را خدا عز و جل در قرآنش فرموده: (آيه 17 سوره ق) از راست و از چپ نشسته‏اى باشد و ملك الموت آيد تا جانش را بگيرد، و روحش را فرياد دهد تا از تنش بدر آيد، اما آنكه مؤمن باشد درآمدنش را احساس نكند (يعنى برايش هيچ تلخى و ناگوارى ندارد) براى اينكه خدا سبحانه و تعالى فرمايد (آيه 28 سوره الفجر) اى جان با ايمان برگرد بسوى پروردگارت كه خوشى و و خوشت دارند و درآى در ميان بندگانم و درآى در بهشتم، و آنگاه فرمود: اين مقام براى كسى است كه پارسا باشد و با برادران دينى خود همراهى دارد و بآنها خير ميرساند اگر ناپارسا است و خيررسان به برادران دينى خود همراهى دارد و بآنها خير ميرساند اگر ناپارسا است و خيررسان به برادران خود نيست باو گفته شود چه تو را بازداشت از پارسائى و همراهى كردن برادرانت؟ تو از كسانى باشى كه به زبان اظهار دوستى كنند و با كردار آن را پياده نكنند، و چون برخورد كند با رسول خدا (ص) و امير مؤمنان از او رو گردانند و در روى او ترشرو باشند و شفاعت او نكنند، سدير گفت: از كسانيست كه خدا بينى آنها را بريده؟ آن حضرت فرمود: همانست.پ 31- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: راستى يك مؤمن از شماها روز قيامت مردى را باو گذر دهند كه فرمان رسيده او را بدوزخ برند و آن مرد بآن مؤمن گويد: اى فلانى بمن كمك بده چه كه من در دنيا بتو احسان ميكردم، و آن مؤمن بآن فرشته كه گماشته بر او است گويد او را رها كن تا براه خود رود، و خدا بآن فرشته فرمايد گفته مؤمن را اجراء كن و آن فرشته آن مرد را آزاد كند.پ 32- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هرگز دو مؤمن بهم برنخورند جز كه برتر آن دو آنست كه برادرش را بيشتر دوست دارد و در حديث ديگر است كه بيشتر يارش را دوست دارد.پ 33- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دو مسلمان كه بهم برخورند برترشان آنكه بيشتر يار خود را دوست دارد.پ 34- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: آنان كه در راه رضاى خدا بهمدگر دوستى كنند در روز قيامت قطعه زمينى از زبرجد سبز باشند در سايه عرش خدا قسمت راست او و هر دو سمت او راست بحساب آيد، رخسارشان سفيدتر است از برف و تابنده‏تر است‏

 

از خورشيد بر آمده رشك برد بمقام آنها هر فرشته مقرب و هر پيغمبر مرسل، مردم گويند اينها كيانند؟ و ميفرمايد: اينان كسانيند كه در راه خدا با هم دوستى كردند.پ 35- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: راستش دوستى كنان بهم در راه خدا روز قيامت بر فراز منبرهاى نور باشند، و نور تنها و نور منبرهاشان به همه چيزى بتابد تا بدان شناخته شوند و گفته شود اينانند كه در راه خدا با هم دوستى كردند.پ 36- همان: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: واى بر كسى كه نعمت خدا را بكفر و ناسپاسى دگرگون سازد، خوشا بر كسانى كه در راه خدا با هم دوستى كنند.پ 37- مجالس مفيد: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: دوستان يك ديگر در راه خدا عز و جل بر فراز سطونهاى ياقوت سرخ باشند در بهشت كه سر كشند بر اهل بهشت، و چون يكى از آنها سر برآورد زيبائى او خانه‏هاى اهل بهشت را پر كند و اهل بهشت گويند: بيرون شويد تا ببينيم دوستداران در راه خدا عز و جل را فرمود: بيرون آيند و بدانها نگرند هر كدام را در چهره درخشندگى باشد مانند ماه در شب چهارده و بر پيشانى آنها ثبت است اينانند دوستداران در راه خدا عز و جل.پ 38- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر مؤمنى احسانى به برادرش رساند البته كه آن را برسول خدا (ص) رسانده باشد.پ 39- كتاب حسين بن سعيد: بسندش از كليب اسدى كه شنيدم امام ششم ميفرمود: با هم صله كنيد و بهم نيكى كنيد بهم مهربانى كنيد، و با هم برادرانى نيكوكار باشيد چنانچه خدا شما را بدان امر كرده.پ 40- امالى طوسى بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: پيوسته امتم بخوشى باشند تا با هم دوستى كنند و نماز را بپا دارند و زكات را بدهند و مهمان را پذيرائى كنند و اگر نكنند گرفتار قحطى و خشكسالى شوند، فرمود: ما خاندانى هستيم كه بر موزه خود مسح نكشيم (يعنى در وضوء كه بايد مسح بر بشره پا باشد).پ 41- الدره الباهره: امير مؤمنان (ع) فرمود: برادرت در بريدن دوستى تو نيرومندتر نباشد از پيوند تو با او (يعنى تو بگذار كه او دوستيش را از تو ببرد و او را با خود بدار) و البته كه ببدى كردن با تو نيرومندتر نباشد از احسان و شكردارى تو با او (يعنى در برابر بدى او احسان باو بكن).پ فرمود (ع): چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى با جفا و حق ناشناسى هنگام بى‏نيازى.پ امام حسين (ع) فرمود: بخشنده‏تر مردم آنكه بدهد عطاى خود را بكسى كه چشم بپاداش‏

 

او ندارد، و راستى كه با گذشت‏تر از آنكه هنگام توانائى بر انتقام گذشت كند، و راستى كه باصله‏ترين مردم آنكه صله كند با كسى كه از او بريده.پ امام صادق (ع) فرمود: چيزى نزد من دوست‏تر از اين نيست كه بدنبال بخشش بمردى بخشش تازه‏اى باو بكنم و پرورشگاه احسان خود را پاينده سازم زيرا مى‏دانم كه دريغ در پايان بخششها شكر بر گذشته آنها را از ميان ميبرد.پ 42- دعوات راوندى: روايت است كه روز قيامت هر كه از گورش بدر آيد داد زند بار خدايا بمن رحم كن، بارخدايا بمن رحم كن و بدانها پاسخ گويند: البته اگر شما در دنيا رحم كرديد امروزه بشما رحم شود.پ 43- نهج البلاغه: امير مؤمنان هنگام وفاتش وصيت كرد: بر شما باد بصله با همدگر و بخشش بيكديگر، و بپرهيزيد از پشت كردن بهم و از بريدن با هم.پ 44- عده الداعى: از پيغمبر (ص) كه فرمود پيوسته امتم بخوشى باشند تا با هم دوستى كنند و امانت را رد كنند (و نماز را برپا دارند) و زكات را بدهند و اگر نكنند گرفتار قحطى و خشكسالى شوند، و البته بيايد بر امتم دورانى كه پليد باشد نهاد آنها و زيبا جلوه كند وضع آشكارشان براى طمع بدنيا، كردارشان خودنمائى باشد و در دلشان ترسى نباشد از اينكه بلائى آنها را فرا گيرد و چون غريق دعاء كنند و اجابت نشود.پ 45- كتاب امامت و تبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: سر خردمندى پس از ديندارى دوستى كردن با مردم است و خوبى كردن با هر خوشكار و بدكار.پ 46- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه بيارانش ميفرمود: از خدا بپرهيزيد و برادران نيكوكارى باشيد كه براى خدا بهم دوستى كنيد و با هم صله كنيد و بهم مهر ورزيد، از هم ديدن كنيد، و يك دگر را ملاقات كنيد (در جز ديد و بازديد) و امر ما را با هم بگوئيد و آن را زنده داريد.

بيان: مقصود از امر آنها امامت آنها است و دليلهاى آن و فضائل و اوصاف آنان و بسا كه شامل روايت اخبار آنها و جلوگيرى از ميان رفتن آن را هم شامل باشد، و اين معناى فراگيرتر روشنتر است.پ 47- كافى، بسندش از امام ششم (ع) فرمود: با هم صله كنيد و با هم نيكى كنيد و بهم مهر ورزيد و برادران خوبى باشيد چنانچه خدا عز و جل بشما فرموده است.پ 48- كافى: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: با هم پيوند شويد و بهم نيكى كنيد و بهم توجه كنيد.

 

بيان تعاطف بمعنى توجه و دلسوزيست.پ 49- كافى: بسندش از سماعه كه بامام ششم (ع) گفتم: راجع بقول خدا عز و جل (آيه 32 سوره المائده) هر كس بكشد شخصى را نه بقصاص شخصى گويا كشته است همه مردم را و هر كس زنده دارد آن را گويا زنده داشته همه مردم را فرمود: هر كه او را از گمراهى بهدايت برآورد گويا او را زنده داشته و هر كس او را از هدايت بگمراهى كشاند البته كه او را كشته باشد.پ روشنگرى: آيه در سوره المائده چنين است از اين رو نوشتيم بر بنى اسرائيل كه هر كه بكشد نفسى را نه در برابر نفسى يا تباهى كردن در روى زمين گويا كشته است مردم را همه و هر كس زنده دارد او را گويا زنده داشته مردم را همه و آنچه در اين حديث است نقل بمعنى است و اكتفاء به برخى از آيه است چون روشن بوده.

و طبرسى ره در مجمع البيان گفته: بغير نفس يعنى نه بحساب قصاص و خونخواهى أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ يعنى بى‏تباهى كردن او در زمين كه سزاى او كشتن باشد، و فسادى چنين به جنگ او است با خدا و رسولش و يا بترس كشيدن راه گذر مردم چنانچه خدا آن را در آيه 33 بيان كرده و فرموده: همانا سزاى كسانى كه مى‏جنگند با خدا و رسولش تا پايان آيه.

گويا مردم همه را كشته در تفسير آن چند قول است.پ 1- مقصود اينست كه همه مردم خصم و طرف او شوند در كشتن آن آدم و آن را چنان خونخواه كند چون خون كسى كه قصد كشتن همه را دارد و بهمه بد كرده بمانند كشتنى كه به مقتول وارد كرده پس گويا همه را كشته، و هر كه نجات دهد آن شخص را از غرق شدن يا سوختن يا زير آوار ماندن يا از هر آسيبى كه مرگ‏آور است يا رها سازد او را از گمراهى گويا همه مردم را زنده داشته يعنى از نظر استحقاق ثواب و پاداش قول ابن عباس است.پ 3- مقصود اينست كه هر كه بيگناهى را بكشد بر او باشد گناه هر آدمكش زيرا او كشتن را باب كرده و براى ديگران آسان نموده و گويا شريك جرم هر آدمكشى است، و هر كسى باز دارد از كشتن بيگناه بوجهى كه زنده ماند و از او پيروى شود براى اينكه كشتن بيگناه را حرام بزرگى شمارد چنانچه خدا آن را حرام كرده و براى آن اقدام بآدم كشتن نكند چنانست كه همه مردم را احياء كرده كه بوسيله او بسلامت ماندند و اينست معنى زنده داشتن همه مردم.پ 4- مقصود اينست كه بنظر كشته شده در حكم كشتن همه مردم است زيرا از همه بريده شود و گويا كسى ديگر زنده نيست زنده داشتن او زنده داشتن همه مردم است در نظر او زيرا همه زنده بيند.پ 5- مقصود اينست كه بر قاتل بيگناه قصاص لازم آيد بكشتن او بمانند آنچه لازم آيد

 

بكشتن همه مردم‏پ و هر كس از خونى كه بگردن او آمده گذشت كند بمانند كسى باشد كه از همه مردم گذشت كرده، و لفظ احياء در اينجا مجاز باشد چون زنده داشتن كاريست كه جز خداى تعالى بر آن توانا نيست. و من گويم: تطبيق تفسيرى كه در اين خبر است بر قول خدا بغير نفس يا فساد نياز به تكلف بسيار دارد (زيرا اضلال و هدايت استثناء ندارد مترجم) و از اين رو طبرسى آن را بميان نياورده، و مى‏شود گفت آيه در خصوص سلب زندگى تن است و سلب زندگى معنوى كه اضلال باشد باولويت از آن فهميده شود، و به تعبير ديگر دلالت آيه باولى بر وجه مطابقه و مدلول تحت لفظى است و بر دومى بر وجه التزام و از اين رو امام (ع) فرمود: هر كه بدر آورد كسى را از گمراهى بهدايت گويا او را زنده كرده و تصريح ندارد كه آن مقصود از آيه است، و همچنان تفسير باين معنا در اخبار آينده بهمين معنا اشارت دارد، و مى‏شود گفت بنا بر اين تفسير معناى آيه اينست كه هر كه كسى را بگمراه كردن بكشد و او را از ايمان بدر برد بى‏اينكه كسى را هم كشته باشد يا در زمين تباهى كرده باشد كيفر او كيفر كسى باشد كه همه مردم را از نظر ظاهر و تنى بكشد كه بغير نفس يا فساد وصف قاتل است نه استثناء از كيفر.پ 50- كافى: بسندش از فضيل بن يسار كه بامام باقر (ع) گفتم: قول خدا عز و جل در قرآنش و هر كس زنده كند نفسى را گويا همه مردم را زنده كرده؟ فرمود: مقصود زنده كردن از سوختن و غرق‏شدنست، گفتم: پس كسى كه او را از گمراهى بهدايت كشاند؟ فرمود: اين تاويل بزرگتر آنست.

كافى: بسند ديگر مانندش را آورده.پ بيان: تاويل بزرگتر آنست يعنى آيه شامل آن هم مى‏شود و آن يكى از بطون آنست.پ 51- كافى: بسندش تا حمران كه بامام ششم (ع) گفتم: از تو بپرسم خدا تو را به سازد؟

فرمود: آرى گفتم: من از اين پيش حالى داشتم و اكنون امروزه حال ديگرى دارم، من به سرزمينى وارد ميشدم يك مردى يا دو تا يا يك زنى را دعوت مى‏كردم (يعنى بروش شيعه) و خدا هر كه را ميخواست نجات ميداد (از عقيده خلاف حق) و امروز كسى را دعوت به مذهب حق نميكنم، آن حضرت فرمود: بر تو باكى نيست كه مردم را ميان خودشان و پروردگارشان وانهى و هر كه را خدا خودش خواهد كه از ظلمت گمراهى بنور هدايت بدر آورد او را در آورد، سپس فرمود: و باكى بر تو نيست كه اگر از كسى بوى خير بردى چيزكى از آموزش عقيده به او پرتاب كنى و گوشزدش نمائى، گفتم: بمن بگو از تفسير قول خدا عز و جل، و هر كه زنده دارد آن را گويا كه مردم همه را زنده داشته فرمود: مقصود نجات از سوختن و غرق‏شدنست، و

 

پ‏آنگاه خاموش شد سپس فرمود: تفسير بزرگترش اينست كه او را بحق بخواند و او هم بپذيرد.

بيان: من حالى داشتم گويا پيش از آنكه آن حضرت او را از دعوت مردم به تشيع باز دارد براى تقيه مردم را بدان دعوت ميكرده و پس از نهى آن حضرت دعوت را ترك كرده و ذكر اين مطلب باين اميد بوده كه باو اجازه دعوت دهد و آن حضرت فرموده بر تو باكى نيست كه مردم را با خداى خودشان واگذارى و براى تو زيانى ندارد، چون خدا اگر آنها را قابل داند خودش آنها را بهر وسيله باشد هدايت ميكند.

و قول آن حضرت كه آنها را از ظلمت بنور در آورد اشاره دارد بقول خداى تعالى (آيه 257 سوره البقره) خداست سرپرست كسانى كه گرويدند بيرون آورد آنها را از ظلمات بسوى نور يعنى از ظلمت كفر و گمراهى و دودلى بنور ايمان و يقين، و بقولى اشاره است بقول خداى سبحان (آيه 125 سوره الانعام) پس هر كه خدا خواهد هدايتش كند سينه‏اش را براى مسلمانى گشايد و حاصل اينكه باو فرمايد كوشش تو در اين باره اگر براى مقاصد دنيوى است بتو زيان رساند و اگر براى ثواب آخرت است در زمان تقيه ثواب در ترك دعوت است، و اگر براى دلسوزى بمردم است كوشش تو در اين باره بيهوده است زيرا اگر كسى توفيق‏پذير باشد خدا او را از هر راهى بى‏كوشش تو هم موفق ميدارد و گر نه كوشش تو هم باو سودى ندارد.

 

سپس آن حضرت يك صورت را از ترك دعوت جدا كرد و فرمود اگر از كسى بوى پذيرش بردى و خيرى در او در دلت افتاد و او را با نرمش و دور از تعصب و حق‏جو و بى‏ضرر دانستى اندازه‏اى از دلائل دين حق را خرده خرده و با فرزانگى باو اظهار كن بطورى كه اگر آن را نپذيرفت بتوانى سخن خود را تاويل و توجيه كنى و دچار بدبينى و پى‏گيرى مخالفان نگردى ...