باب بيستم: در برآوردن حاجت مؤمنان و كوشش در باره آن

و در احترام مؤمنان و شاد كردن آنان.

و در گراميداشت مؤمنان و لطف بآنان و گره‏گشاهى از امور آنان و در اهميت دادن بكار مؤمنان.پ 1- ثواب الاعمال و امالى صدوق: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل به داود (ع) وحى كرد كه يك بنده من يك حسنه بمن آرد و من بهشتم را باو روا دارم، داود (ع) گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: بنده مؤمنم را شاد كند و گر چه با يك دانه خرما

 

باشد.پ گويد داود گفت: شايسته است براى كسى كه تو را شناخت كه از تو اميد خودش نبرد.پ 2- قرب الاسناد: بسندش تا آنكه گويد پرسش شد از رسول خدا (ص) كه كدام عمل بهتر است نزد خدا؟ فرمود: دنبال كردن شادى مسلمان، و گفته شد يا رسول الله دنبال كردن شادى مسلمان چه باشد؟ فرمود: سير كردن گرسنگى او، و گشودن گره گرفتارى او، و پرداختن وام او.پ 3- امالى طوسى: بسندش تا سدير كه گفت نزد امام ششم (ع) بودم و مؤمن و حق واجب او ذكر شد و آن حضرت رو بمن كرد و فرمود: اى ابو الفضل برايت باز نگويم حال مؤمن را بدرگاه خدا؟ گفتم: چرا قربانت بفرما فرمود چون خدا جان مؤمن را بگيرد دو فرشته پاسدار او بآسمان بالا روند و گويند: پروردگارا بنده‏ات و چه خوب بنده‏اى بود، زود طاعت بود و كند معصيت، و تو جانش را گرفتى بسوى خود، بما پس از او چه فرمانى ميدهى؟ خداوند جليل جبار ميفرمايد: فرود شويد بدنيا و نزد گوينده‏ام بمانيد و تمجيد و تسبيح و تهليل و تكبير مرا بگوئيد و ثوابش را براى بنده من بنويسيد تا وقتى او را از گورش برانگيزم.

سپس بمن فرمود، برايت افزون نكنم؟ گفتم: چرا فرمود: چون خدا بنده خود را از گورش برانگيزد نمونه‏اى با او بدر آيد و هر گاه كه آن مؤمن هراسى از هراسهاى روز قيامت را بيند آن نمونه گويد بيتابى مكن: عم مخور مژده گير بشادى و كرامت خداوند سبحان تا آنكه برابر خدا عز و جل بايستد و حساب او را بآسانى برسد و فرمان بهشت باو بدهد و آن نمونه جلو او باشد و مؤمن باو گويد چه خوب است آنكه با من از گورم بدر آمد، پيوسته مرا بشادمانى و كرامت خدا عز و جل مژده دادى تا انجام شد، بگو تو كه باشى؟ آن نمونه گويد: من همان شادى هستم كه در دنيا بدل برادر مؤمنت درآوردى، خدا مرا آفريد تا بتو مژده دهم.

مجالس مفيد از ابن قولويه مانندش را آورده ثواب الاعمال: بسندش مانندش را آورده‏پ ثواب الاعمال قسمت آخر حديث را از چون برانگيزد خدا مؤمن را از گورش، تا آخر خبر آورده.

من گويم برخى اخبار هم در باب اطعام مؤمن خواهد آمد.پ 4- امالى صدوق: بسندش از مشمعل اسدى: كه گفت: يك سال براى حج بيرون شدم و بسوى امام صادق جعفر بن محمد (ع) برگشتم بمن فرمود: از كجا آمدى اى مشمعل؟ گفتم:

قربانت در حج بودم، فرمود: ميدانى حاجى چه ثوابى دارد؟ گفتم نه تا شما بمن بياموزيد

 

پ‏فرمود: چون بنده خدا هفت بار گرد اين خانه طواف كند و دو ركعت نماز طواف را بخواند و سعى كند ميان صفا و مروه خدا شش هزار حسنه برايش بنويسد، و شش هزار گناه از او فرو ريزد و شش هزار درجه از او بالا برد، و شش هزار حاجت از او برآورد در دنيا و بمانند آن ذخيره كند براى آخرتش، گفتم بآن حضرت: قربانت اين البته كه بسيار است، فرمود بتو ثوابى پيش از اين خبر ندهم؟ گويد: گفتم: چرا فرمود: برآوردن يك حاجت شخص مؤمن برتر است از يك حجه و يك حجه و يك حجه و شمرد تا ده حجت.پ 5- همان: بسندش تا ابى الاعز نخاس كه شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: برآوردن حاجت مؤمن برتر است از هزار حج مقبول با همه آدابش و از آزاد كردن هزار بنده براى رضاى خدا، و پيشكش هزار است در راه خدا با زينتها و دهانه‏هاى آنها.پ 6- قرب الاسناد: بسندش تا پيغمبر (ص) كه فرمود: بخدا برآوردن حاجت يك مؤمن بهتر است از روزه يك ماه يا اعتكافش.پ 7- همان: بهمان سند از پيغمبر (ص) فرمود: هر كه حاجت مؤمنى را برآورد خدا حوائج بسيار از او برآورد كه كمترشان بهشت است.پ 8- همان: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: مؤمن حاجتى از مؤمنى برآورده نكند جز كه خدا تبارك و تعالى او را فرياد زند ثواب تو بر من است و بكمتر از بهشت براى تو رضايت ندهم.

گويم: در باب نوادر احوال پيمبران و جز آن گذشت خبر پيغمبر (ص) كه خدا او را به چيزهائى فرمان داده.پ 9- عيون بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: راستى مردى از من حاجتى خواهد و من براى برآوردنش پيشدستى كنم مبادا از آن بى‏نياز گردد و زمينه‏اش از دست برود.پ 10- معانى الاخبار: بسندش از زراره كه شنيدم امام باقر (ع) ميفرمود: هر كه آن كند كه باو شده همانا پاداش برابر داده، و هر كه دو برابر كند شاكر باشد، و هر كه شاكر است ارجمند است، و هر كه بداند هر خوبى كند بخود كرده باشد شكر و قدردانى مردم را كمبود نشمارد و از آنها مودت بيشتر نخواهد، و بدان كه هر كه حاجتى از تو خواهد آبرويش را در برابر تو محترم نشمرده و تو آبروى خود را گرامى دار و او را بى‏جواب مگذار.پ 11- امالى طوسى: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: هر كه در كار انجام حاجت برادر مؤمن خود باشد خدا در كار انجام حاجت او هست تا در آن كار است.

 

پ‏12- همان: بسندش از امام صادق (ع) فرمود: خدا عز و جل آبرومندانى ميان خلقش آفريده و آنان را در روى زمين بدنبال حوائج برادرانشان كشانده و سپاس را بزرگوارى دانند خدا عز و جل دوست دارد اخلاق ارجمند را، و در ضمن خطاب به پيغمبرش باو فرموده: اى محمد (آيه 4 سوره القلم) راستى كه تو بر خلق عظيمى استوارى فرمود: مقصود سخاوت و خوشخوئى است.پ 13- مشكاة الانوار، از امام صادق (ع) فرمود: با مردم دغلى نكند تا بى‏يار بمانى،پ و از او است كه فرمود مؤمن برادر مؤمن است ستمش نكند و او را واننهد و با او دغلى نكند و غيبت او نكند و باو خيانت نكند و باو دروغ نگويد.پ فرمود (ع) نسزد كه مؤمن در هراس باشد از برادر مؤمن خود و ديگران زيرا مؤمن در سايه دينش عزيز و با قدرت است‏پ و از آن حضرت است كه احترام ميان خود و برادرت را از ميان مبر كه آن حيا را از ميان بردارد و رعايت احترام مردانگى را برپا داردپ و از امام ششم (ع) كه فرمود: چون يكى از شماها در تنگنا افتاد ببرادرش خبر دهد و بضرر خود كمك نكند.پ و از آن حضرت (ع) كه: هر كس دين خدا را بزرگ داند حق برادران را بزرگ شمارد، و هر كس دينش را سبك گيرد برادرانش را هم سبك شماردپ و از آن حضرت است كه هر كه برادرش از او حاجتى خواهد از روى ندارى و او دريغ كند از وى با امكان و دارائى كه خودش بتواند آن را برآورده كند يا از ديگرى كمك گيرد خدا روز قيامت او را محشور كند دست به گردن بسته تا خدا از حساب خلق فارغ شودپ و از آن حضرت است كه هر كه با برادر مؤمنش براى انجام حاجت او برود و خيرخواه او نباشد بخدا و رسولش خيانت كرده.پ و از امام باقر (ع) فرمود: بايست است بر مؤمن نصيحت،پ از حماد بن عثمان كه نزد امام ششم (ع) بودم كه مردى از ياران ما بر او وارد شد و آن حضرت باو فرمود: چرا برادرت از تو شكايت دارد؟ گفت گله‏اش از اينست كه من همه حقم را از او دريافت كردم، فرمود: گويا تو گرفتن حق خود را از او بدى باو ندانى؟ ميدانى آنچه خدا عز و جل در قرآن ياد كرده كه (21 سوره الرعد) ميترسند از بدى حساب آيا ميترسند كه خدا جل ثنائه بر آنها جور كند، نه بخدا از آن نترسند و همانا ميترسند كه خدا بر آنها خرده‏گيرى كند و آن را بدى حساب ناميده، آرى هر كه به برادرش خرده‏گيرى كند باو بد كرده. و از جعفر بن محمد بن مالك بروايتى كه آن را برآورده تا آنجا كه راوى گويد: بامام ششم گفتم: برادران ما متصدى كار شيطان شوند (كارمندى دولت جائر) براشان دعا كنيم؟ فرمود:

 

بشما (شيعه) سودى ميرسانند؟ گفتم: نه، فرمود: از آنها بيزار باشيد من از آنها بيزارم.پ 14- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه ميفرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده و هر كه مرا شاد كند البته كه خدا را شاد كرده.

بيان: خدا را بحقيقت شادى نباشد و مقصود اثر شاديست كه لطف و رحمت است يا به اعتبار اينست كه چون خداى تعالى با اولياء خود پيداست شادى آنان را بحساب خود گذاشته و خشم آنان را بجاى خشم خود نهاده و ستم بر آنان را چون ستم بخود چنانچه در خبر آمده ما و شادى مؤمن بانجام كارهاى شادى‏آور است چون پرداخت وام او يا خرجى دادن باو و يا پوشيدن تن او يا سير كردن شكم گرسنه او، يا گرهگشائى از گرفتارى او، يا برآوردن حاجت او يا پذيرش خواهش او، و بقولى مقصود جمع‏آورى كار پريشان مؤمن است كه مايه شادى او است.پ 15- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه فرمود: لبخند بروى برادر مؤمن حسنه است، و دفع آزار از او حسنه است، و خدا عبادتى نشده كه دوستتر داشته باشد از شاد كردن مؤمن.

بيان: حسنه يعنى سبب ثواب، بقول نهايه قذى خرده خاك يا كاه يا چرك و جز آنست كه در چشم با آب و نوشيدنى افتد و در حديث پيغمبر است كه جماعتى بر خار در چشم فراهم آمدند يعنى مايه فسادند.پ 16- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه ميفرمود: در ضمن مناجات خدا با بنده‏اش فرمود: راستى برايم بندهايند كه بهشتم را بر آنها روا دارم و آنها را در آن حاكم سازم (كه هر طور بخواهند باشند) موسى گفت: پروردگارا آنها كيانند كه بهشت را بر آنها روا دارى و در آن حاكم سازى؟ فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند.

سپس آن حضرت فرمود: مؤمنى در كشور حاكم جبارى بود و آن حاكم بوى دست انداخت و مؤمن از او گريخت و كشور بت‏پرستان رفت و بمنزل يك بت‏پرست وارد شد و وى او را سايه سرى داد و با او خوش برخورد و او را مهمان خود كرد و پذيرائى نمود و چون مرگ آن بت پرست رسيد خدا عز و جل باو وحى كرد كه: بعزت و جلالم سوگند اگر تو را در بهشتم جايى بود تو را در آن جا ميدادم ولى آن حرامست بر كسى كه مشرك بمن بميرد ولى اى آتش از او دور شو و او را نيازار، و خوراك او را در بامداد و پسين بياورند، راوى گويد: گفتم در بهشت؟

فرمود: از هر جا خدا خواهد.پ بيان: بهشتم را روا كنم براشان يعنى چيزى جلو آنها را نگيرد از ورود بدان يا اينكه هر

 

پ‏جاى آن خواهند جاى گيرند چنانچه خدا از آنها گزارش داده كه (74 سوره الزمر) سپاس از آن خداست كه بهشت را بما ارث داد تا جا گيريم در آن بهشت هر جا كه بخواهيم و چه خوبست مزد كاركنان (خدا).

و آنان را در آن حاكم سازد يعنى بر فرشته‏ها و حور و غلمان بهر چه خواهند فرمان دهند، يا هر كه را خواهند شفاعت كنند و به بهشت درآورند (از اين پس شرح لغت است كه بدان نيازى نيست مترجم).پ 17- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: محبوبترين عمل نزد خدا شاد كردن مؤمن است.پ 18- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل وحى كرد بداود (ع) كه يكى از بنده‏هايم حسنه‏اى آورد كه بدان بهشتم را برايش مباح كنم، و داود گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: براى بنده مؤمنم شادى آورد و لو با يك دانه خرما، داود گفت:

پروردگارا بايد هر كه ترا شناخت اميدش را از تو نبرد.

بيان: بسا كه شادى آوردن نمونه باشد براى هر كردار خوب مقبول چنانچه وارد است هر كه خدا از او يك عمل را قبول كند او را عذاب نكند.پ 19- بسندش تا امام ششم كه فرمود: هر كدام شما مؤمنى را شاد كند در دل نگيرد كه تنها او را شاد كرده بلكه بخدا كه ما را هم شاد كرده بلكه بخدا كه رسول خدا (ص) را هم شاد كرده.پ 20- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه ميفرمود: دوستتر اعمال نزد خدا عز و جل شاد كردن مؤمن است بيك سير كردن مسلمانى يا پرداخت وام او.

بيان: مقصود از مسلمان در اينجا همان مؤمن است و اشعار دارد باينكه ايمان نمائى كافى است براى آن و اين دو تا نمونه‏اند.21- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: در حديثى طولانى چون خدا بنده مؤمنش را از گور برانگيزد با او نمونه‏اى بدر آيد كه جلو او باشد و هر جا مؤمن هراسى از هراسهاى عرصه قيامت را بيند آن نمونه باو گويد: نترس، غم مخور، مژده گير بشادى و احترام از خدا عز و جل تا بايستد آن مؤمن در پيشگاه خدا عز و جل و حساب آسانى از او بكند و فرمان بهشت باو بدهد و آن نمونه در جلو او باشد و مؤمن باو گويد: رحمت خدا بر تو چه خوب چيزى كه با من از گورم بدر آمدى و پيوسته بمن مژده شادى و احترام از خدادادى تا آن را ديدم‏

 

پ‏بگو كه تو كيستى؟ در پاسخ گويد: من همان شاديم كه در دنيا به برادر مؤمن خود دادى، خدا عز و جل مرا از آن آفريده تا بتو مژده دهم. بيان: مثال (كه آن را بنمونه ترجمه كرديم) بقول شيخ بهائى قد صورت است و گفته:

يقدم بر وزن يكرم يعنى او را دلير ميكند كه نترسد و بسا كه بر وزن ينصر باشد يعنى جلو او باشد (چنانچه ترجمه شد) چنانى كه خدا فرموده (98 سوره هود) جلو باشد بر قوم خود در روز قيامت تا گويد: من همان شاديم بقول شيخ نامبرده: دلالت دارد بر تجسم اعمال در آخرت، و خبرى هم آمده كه اعتقادات هم مجسم ميشوند، و اعمال خوب و اعتقادهاى درست بصورتهاى درخشان و زيبا پديد شوند و براى صاحبان خود مايه شادى و خرمى كامل باشند و كارهاى بد و عقيده‏هاى نادرست بصورتهاى تاريك و زشت پديد شوند و مايه اندوه و درد بى‏پايان گردند چنانچه گروهى از مفسران در تفسير آيه (30 سوره آل عمران) گفتند كه روزى كه دريابد هر كس آنچه كرده از خوبى حاضر شده و آنچه كرده از بدى دوست دارد ميان او و آن كردار بد امد بعيدى باشد و بدان رهنمايد قول خداى تعالى (6- 8 سوره الزلزال) و روزى كه باز گردند مردم پراكنده (دسته دسته) تا بينند اعمال خود را پس هر كس مثقال ذره‏اى كار خوب كرده آن را بيند، و هر كس باندازه مثقال از كار بد كرده آن را بيند، و هر كه گفته مقصود اينست كه سزاى آن عمل را بيند دور افتاده از حق پايان كلام شيخ.

و من گويم: بسا معنى اينكه گويد من شاديم اينست كه به سبب شادى آفريده شدم نه خود او باشد چنانچه دليل آنست كه گفته: خدا مرا از آن آفريده و حاصل آنكه مى‏شود آيات و اخبار در اين باره را تفسير كرد باينكه خداى تعالى در برابر اعمال خوب صورتهاى خوب آفريند تا خوبى آنها را بمردم آشكار كند، و در برابر اعمال بد صورتهاى زشت آفريند تا زشتيهاى آنها را بنمايد و نيازى نيست بگفتارى مخالف خود كه درست نيايد جز با تاويل معاد و اينكه معاد با قالب مثالى است نه همان جسد دنيوى و برگشت آن بيك امور خيالى است نه حقيقى و اشاره دارد بدان اينكه دنيا و آخرت را تشبيه كنند به دو حالت خواب و بيدارى و گويند كه امور عرضى چون اعمال در حال بيدارى جسم باشند در حال خواب، و اين مايه بيدينى و بيرون شدن از مسلمانيست، و بسيارى از ياران متاخرين ما پيرو فيلسوفان ديرين و متاخرين و مشائين و اشراقيين شدند در مذهب آنان، و غفلت كردند از اينكه لازم آن مخالفت با ضروريات دين است و خدا است توفيق‏بخش پايدارى بر حق و يقين ...پ 22- كافى: بسندش تا محمد بن جمهور كه نجاشى يك دهقان بود و كارگزار اهواز و فارس‏

 

پ‏شد و يكى از كارمندان او بامام ششم گفت: در دفتر نجاشى بر من بدهى مالياتى است و او مؤمن است و فرمانبر از شما است اگر صلاح بينى براى من نامه باو بنويسى گويد امام ششم براى او نوشت:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ شاد كن برادرت را تا خدا شادت كند گويد: چون نامه او رسيد در مجلس رسمى خود بود و آورنده صبر كرد تا خلوت شد و نامه را بدست او داد و گفت اين نامه امام ششم (ع) است، و نجاشى آن را بوسيد و بر ديده خود نهاد و باو گفت: چه حاجتى دارى؟ گفت بدهى خراج در دفتر تو دارم، باو گفت: چه اندازه است؟ پاسخ داد ده هزار درهم، و او دفتردار خود را خواست و فرمودش آن را بپردازد و از دفتر بيرون كشد، و فرمود:

براى سال آينده هم اين مبلغ را براى او ثبت كنند و بآورنده نامه گفت: آيا تو را شاد كردم؟

گفت: آرى قربانت، و فرمود مركبى و كنيزى و غلامى هم باو دادند و يك دست جامه هم بدان افزودند با جامه‏دان، در هر بار ميگفت: آيا تو را شاد كردم او هم ميگفت: آرى قربانت، و هر بار كه ميگفت: آرى برايش افزون ميكرد تا فارغ شد، سپس باو گفت: فرش اين اتاقى را كه من در آن نشستم با خود ببر چون كه نامه مولايم را در آن بدستم دادى و هر حاجتى دارى پيش من بياور، گويد آن را انجام داد و از آن پس بدر آمد و بار دگر بحضور امام ششم (ع) رسيد و داستان را چنانچه بود براى آن حضرت باز گفت، و آن حضرت بآنچه انجام داده بود شاد شد و آن مرد گفت: يا ابن رسول الله گويا آنچه با من انجام داده بخوبى شما را شاد كرد فرمود:

آرى بخدا البته كه خدا و رسولش را هم شاد كرده.پ روشنگرى: از كتب رجال برآيد كه نام اين نجاشى عبد الله است و هشتمين پدر احمد ابن على نجاشى مؤلف رجال مشهور است و بقول قاموس نجاشى بياء تشديددار است و بى‏تشديد شيواتر است و نونش زير دارد يا شيواتر است.

دهقان: لفظ عربى شده است و بكدخداى ده و بر بازارگان، و صاحب مال و ده بكار رود ...

اهواز بقول قاموس نه بخش است ميان بصره و فارس كه هر كدام را نامى است و همه را اهواز خوانند و مفرد ندارد و آنها رامهرمز، عسكر، مكرم، شوشتر، جنديسابور و شوش، سرق، نهرتيرى، ايذج و مناذرند.

ديوان دفتر حساب ماليات است و حقوق قشون و بقول مصباح معرب است و اصل آن دوان است كه جمع آن دواوين آمده، و گفتند عمر نخست كس است كه دواوين عرب را براى كارمندان و ديگران بنياد كرده.

 

پ‏خراج: آنچه كه سلطان از زمينها ستاند و كرايه زمينها كه بزور فتح شده (و از آن دولت اسلام است).

 (در تفسير اداء و اخراج چند احتمال آورده كه ترجمه‏اش سود عمومى ندارد مترجم).پ 23- كافى: بسندش تا ابان بن تغلب گفت: پرسيدم از امام ششم (ع) از حق مؤمن بر مؤمن، در پاسخ فرمود: حق مؤمن بر مؤمن بزرگتر است از اينها اگر بشما باز گويم ناسپاسى كنيد و انجام ندهيد راستش مؤمن چون از گورش در آورده شود با او نمونه‏اى از گورش بدر آيد باو گويد مژده گير باحترام از جانب خدا و بشادى و مؤمن باو گويد خدايت مژده بخوبى دهد، فرمود: سپس با او براه افتد و همان گونه باو مژده دهد، و چون بهراسى گذرد گويدش اين براى تو نيست و چون بخيرى گذرد گويد: اين از آن تو است، و پيوسته با اوست در امانش ميدارد از آنچه ميترسد و مژده‏اش ميدهد بدان چه دوست دارد تا بهمراهش در پيشگاه خدا بايستد و چون خدا فرمان بهشت باو دهد آن نمونه باو گويد: مژده گير كه خدا عز و جل فرمانت داد بسوى بهشت، فرمود: پس باو گويد: تو كيستى رحمت خدا بر تو باد؟ كه به من مژده ميدهى از هنگامى كه از گورم در آمدم و همدمم شدى در راه، و بمن از پروردگارم گزارش دادى ميگويد من شادى هستم كه تو به برادرانت در دنيا ارزانى ميداشتى، از آن آفريده شدم تا بتو مژده دهم و با تو همدم باشم.

بيان: بزرگتر است از آن چون از پرسش او دريافت يا از دل او خبر داشت كه اين حق را كم و آسان مى‏شمارد فرمود: حق مؤمن از آن بزرگتر است يعنى از آنچه تو گمان كردى، يا چون از كلام پرسشگر پديد بود كه مى‏شود آن را بآسانى بيان كرد يا در بيان آن مفسده نيست فرمود: شما كافر ميشويد و بيان اين جمله و توجيه آن گذشت و بقولى مى‏شود آن را با تشديد ماء خواند يعنى اكثر مؤمنان را تكفير مى‏كنيد و در ميمانيد از اداء آن حقوق و از عذرخواهى در ترك آنها، يا مقصود اينست كه آن حقوق را در پرده ميكنيد و نمى‏پردازيد، يا اينكه آنها را باور نداريد و سبب كفر شما شود.

و گويم: شناختى كه كفر چند معنا دارد كه ترك واجبات بلكه امور مستحبه مؤكده يكى از آنها است.پ 24- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: دوستتر اعمال بدرگاه خدا شاد كردن مؤمن است باينكه او را از گرسنگى برهانى، يا گره گرفتاريش را بگشائى.

بيان: ذكر اين دو براى نمونه است نه انحصار بهمين دو تا باشد.پ 25- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند خدا عز و جل از

 

آن شادى مخلوقى آفريندپ كه هنگام مردن وى باو برخورد و باو گويد: مژده گير اى دوست خدا بكرامت و رضوان خدا، و هميشه با او بماند تا بگورش رساند و همين را باو بگويد، و چون زنده شود او را ديدار كند و باو همين مژده را دهد و در هر هراسى با او باشد و باو مژده دهد و همين را باو گويد، و آن مؤمن از او بپرسد كه تو كيستى رحمت خدا بر تو و پاسخ گويد: من همان شادى باشم كه بر فلان ارزانى داشتى.

بيان: از آن سرور يعنى بسبب آن و اين مؤيد آنست كه گفتيم تجسم عمل نيست.پ 26- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه كسى نزد آن حضرت بود و آن حضرت اين آيه را خواند (58 سوره الاحزاب) و آنان كه آزار دهند مؤمنين و مؤمنات را بدون سببى كه خودشان كرده باشند البته كه بهتان و گناه روشنى بر دوش گرفتند راوى گويد: آن حضرت فرمود: پس ثواب كسى كه شادى براى مؤمن آورد چه باشد من گفتم: قربانت ده حسنه باشد، فرمود: آرى بخدا و هزار هزار حسنه.

روشنگرى: بى‏سبب يعنى بى‏جنايتى كه براى آن سزاوار آزار باشند بهتانى به دوش گيرند يعنى كار بد بزرگتر كنند كه گناه بهمراه بهتانست و آن دروغ بستن بر ديگرى است رو در روى او و آزارشان را چون بهتان دانسته، و بقولى مقصود آزار زبانيست و آن دروغ بستن بر ديگرى است كه در آن بهتان هم باشد و اثم مبين يعنى گناه آشكار طبرسى چنين گفته و بيضاوى گفته: به قولى اين آيه در باره منافقان نازل شد كه على (ع) را آزار ميكردند.

و گويا غرض از خواندن اين آيه آماده كردن مخاطب است كه خوب گوش دهد و آگاه كردن بر اينكه اگر آزارشان بدين حساب باشد احترام و شاد كردنشان بر عكس آنست اين در صورتى است كه خواننده آيه امام باشد و بسا كه راوى باشد و اينكه گفته: ده حسنه براى قول خداى تعالى است (160 سوره الانعام) هر كه حسنه آورد ده برابرش دارد و اينكه امام آن را تصديق فرمود يا براى اينست كه ده تا در ضمن هزار هزار هست يا براى اينكه كمترين ثواب آنست و به بالا بودن اخلاص و درجه شادى تا هزار هزار هم ميرسد براى آنكه خداى تعالى فرموده (261 سوره البقره) و چند برابر كند براى هر كه خواهد.پ 27- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه شادى بمؤمنى ارزانى دارد او را بر رسول خدا (ص) ارزانى داشته و هر كه آن را برسول خدا (ص) ارزانى دارد آن را بخدا رسانده، و چنانچه هر كه بدو غمى رساند.

بيان: شادى را بخدا رسانده تعبير مجازيست يعنى خدا بوى نظر لطف كند چنانچه‏

 

گذشت ...پ 28- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: هر مسلمانى بمسلمانى برخورد و او را شاد كند خدا عز و جل او را شاد كند.

بيان: مقصد و از مسلمان مؤمن است.پ 29- كافى: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: دوستترين اعمال نزد خدا عز و جل شاد كردن به سير كردن شكم گرسنه او يا گرهگشائى از او يا پرداخت وام او.پ 30- كافى: بسندش از امام ششم (ع) فرمود: هر كس از چهره برادر مؤمنش خاشاكى بر گيرد خدا عز و جل برايش ده حسنه بنويسد و هر كس بروى برادرش لبخندى زند يك حسنه دارد.پ 31- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كس به برادرش مرحبا (خوشامد) گويد خدا برايش تا روز قيامت مرحبا نويسد.

بيان: تا روز قيامت يعنى تا قيامت برايش مرحبا نويسد يا ثوابش را تا قيامت براى او نويسد يا او را بدين خطاب تا قيامت مفتخر سازد و براى آن رحمت بدو فرستد يا مقصود اين است كه تا قيامت مورد لطف و رحمت خدا باشد، و در آن اظهار شادمانى است از ديدار آن برادر.پ 32- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كس بآمدن برادر مسلمانش نزد او گراميش دارد همانا خدا عز و جل را گرامى داشته.پ 33- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: نباشد در امتم بنده‏اى كه لطفى به برادرش در راه خدا كند جز كه خدا يكى از خدمتكاران بهشت را بخدمت او گمارد.پ 34- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر كه گرامى دارد برادر مسلمانش را به يك كلمه مهرآميز و گره از گرفتارى او بگشايد پيوسته در سايه كشدار رحمت خداست تا در آن كار است.

بيان: (لفظ لطف را با مشتقات آن از قاموس تفسير و شرح كرده و گفته) ظل الله الممدود يعنى هميشه كشدار بدون برگشت و پيچش و بى‏تفاوت و كم و بيش اشاره است بقول خداى تعالى (30 سوره الواقعه) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ.

يا مقصود اينست كه هميشه در سايه حمايت و رعايت خداست و رحمتش بر او فرود آيد، اندر آن كار است كه گراميداشت او است.پ 35- كافى: بسندش از جميل كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: از امتيازاتى كه خدا

 

پ‏عز و جل بمؤمن داده اينست كه نيكى برادرانش را باو ياد داده و گر چه اندك باشد، نيكى نبايد كه بسيار باشد، و اينست كه خدا عز و جل در قرآنش مى‏فرمايد (10 سوره الممتحنه) و پيش ميدارند بر خودشان (برادر دينى را) و گر چه خود بدان نياز دارند و بدنبالش فرموده و هر كس از دريغكارى خويش محفوظ ماند هم آنانند كه رستگارانند سپس آن حضرت فرمود: هر كه خدا آن را بوى آموخته دوستش دارد و هر كه را خدا دوست دارد تبارك و تعالى بپردازد به او مزدش را روز قيامت بيحساب و اندازه و آنگاه فرمود: اى جميل اين حديث را براى برادرانت روايت كن زيرا كه آن تشويق به نكوكاريست براى برادرانت.پ روشنگرى: بياموز باو نيكى به برادران را يعنى ثواب نيكى را يا تعريف كنايه از توفيق بكار است.

براى آنكه خدا ميگويد گواه آوردن آيه براى اينست كه خدا ايثار فقير را ستوده با آنكه توانا به كثير نباشد و دانسته شود كه نيكى كردن به بيش داشتن وابسته نيست.

وَ يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ يعنى محتاجان ديگر را بر خود مقدم ميدارند و گر چه حاجت و فقر عظيم دارند ...

مشهور اينست كه اين آيه در باره انصار نازل شد كه مهاجران را در هر چه داشتند بر خود مقدم ميداشتند و بروايت عامه اين آيه در باره امير مؤمنان (ع) نازل شده كه با همه خاندانش سه روز چيزى نخوردند و آن حضرت يك دينار وام گرفت و مقداد را ديد كه از حالش فهميد گرسنه است و دينار را باو داد، و اين آيه بهمراه مائده از آسمان فرود آمد، و بهر تقدير حكم آيه در باره ديگران هم رواست ...پ 36- كافى: بسندش از مفضل كه امام ششم (ع) فرمود: راستى كه مؤمن به برادرش تحفه ميدهد، من گفتم: تحفه چه باشد؟ فرمود: زيرانداز، متكا، خوراك و پوشاك و سلام كردن، و بهشت سركشد تا باو عوض دهد، و خدا عز و جل باو وحى كند من خوراك ترا باهل دنيا حرام كردم مگر پيغمبر يا وصى پيغمبر باشد، و چون روز قيامت شود خدا باو وحى كند اكنون عوض تحفه‏هاى دوستانم را بده و از آن و از كنيزانى و غلامانى درآيند با طبقهائى كه سرپوش لؤلؤ دارند، و چون مردم محشر نگاه كنند بدوزخ و هراس آن و بهشت و آنچه در آنست عقل از سرشان بپرد و از خوردن سرباز زنند، و جارچى از زير عرش فرياد كشد راستى خدا حرام كرد دوزخ را بهر كه از خوراك بهشت بخورد و آن مردم دست دراز كنند و بخورند.

بيان: گفتم راوى و جوابش ميان سخن امام واقع شده كه به سلام ختم شود.

بهشت سركشد يعنى برآيد تا عوض تحفه و خوراك را در دنيا بپردازد فورا، و بقولى‏

 

اين مثل است براى بيان استحقاق شديد تحفه دهنده.

بر اهل دنيا يعنى تا در دنيا باشند ...پ 37- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: واجبست بر مؤمن كه تا هفتاد گناه كبيره مؤمن را بپوشاند و فاش نكند.

بيان: اختصاص به هفتاد براى اينست كه اگر از آن بگذرد غالبا متجاهر بفسق باشد و احترامى ندارد، و بسا تفسير شود بمطلق كثرت نه بدين شماره خاص چنانچه در تفسير (80 سوره برائه) و اگر براى آنها هفتاد بار آمرزشخواهى گفتند و تخصيص جز بهمان گناهانى كه نسبت بخود آن مؤمن كند چون آزار و دشنام و مانند آنها دور از ظاهر است، و مضمون آن به وجوب نهى از منكر هم منافات ندارد چنانچه گذشت، و تفسير آن باينكه در صورتيست كه پس از هر گناه كبيره توبه كند تا هميشه گناه مستور يكى باشد درست نيست مگر آنكه تفسير به مطلق كثرت شود.پ 38- كافى: بسندش تا اسحاق بن عمار كه امام ششم (ع) بمن فرمود: اى اسحاق تا توانى بدوستانم نيكى كن كه مؤمنى بمؤمنى نيكى نكند و باو كمك نرساند جز كه در چهره ابليس خراشى افتد و در دلش زخمى پديد شود.

بيان: زخم دل كنايه از غم سنگين و پايدار است.پ 39- امالى طوسى: بسندش تا گويد سدير صيرفى بحضور امام ششم (ع) رسيد و آن حضرت باو گفت: اى سدير بسيار نشود دارائى كسى جز كه حجت خدا بر او گرانتر گردد و اگر بتوانيد آن را از خود دور كنيد بكنيد، گفت: يا ابن رسول الله بچه وسيله؟ فرمود: با انجام حوائج برادرتان با اموالتان الخبر.پ 40- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه از برادر خود حاجتى برآورد، چون كسى است كه روزگارى خدا را عبادت كرده گويم اين خبر بتمامى در باب دعاء بر مؤمن خواهد آمد.پ 41- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: هر كه دينش را بزرگ دارد برادرانش را هم بزرگ دارد، و هر كه دينش را سبك گيرد برادرانش را هم سبك شمارد، اى محمد با مال و طعام خود كسيرا برگزين كه او را براى خدا عز و جل دوستدارى.پ 42- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه وسيله برادرش شود به ميانجى‏گرى در دفع زيانى يا جلب نفعى خداوند او را پايدار سازد در روزى كه پاها در آن لغزانند. 43- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا تبارك و تعالى به داود (ع) وحى كرد اى‏

 

پ‏داود راستى بنده‏اى روز قيامت حسنه‏اى بمن آورد و براى همان او را در بهشت حاكم سازم، داود گفت پروردگارا آن چه بنده است كه با حسنه‏اى او را حاكم سازى در بهشت؟ فرمود: بنده مؤمنى كه در باره حاجت برادرش كوشا باشد و دلش خواهد كه آن را برآورد، آن حاجت برآورده شود يا نشود.پ 44- عيون: بسندش تا گويد: امام صادق (ع) بيكى از مردم نوشت: اگر خواهى كارت بخوبى ختم شود تا هنگام جا ندادن و در كار بهترين اعمال باشى خدا را بزرگ دار از اينكه نعمتهايش را در نافرمانيهايش مصرف كنى، و بحلم او در باره خودت مغرور شوى، و گرامى دار هر كه را يافتى از ما ياد ميكند و يا در راه دوستى ما است، از آن پس بر تو نيست كه او راستگو است يا دروغگو تو به نيت خيرت برسى و او عهده‏دار دروغ خود باشد.پ 45- امالى صدوق: در خبر مناهى النبى (ص) است كه: آگاه باش هر كه برادر مسلمانى را گرامى دارد خدا عز و جل را گرامى داشته.پ 46- ثواب الاعمال: بسندش تا اسحاق بن عمار كه امام ششم (ع) فرمود: اى اسحاق هر كه يك بار باين خانه كعبه طواف كند خدا هزار حسنه برايش نويسد، و هزار سيئه از او محو كند و هزار درجه از او بالا برد، و هزار درخت در بهشت برايش بكارد و ثواب آزاد كردن هزار بنده برايش نويسد تا چون به ملزم (برابر خانه كعبه در سمت جنوب) رسد خدا هشت در بهشت را برويش گشايد و باو گفته شود از هر كدام خواهى داخل شو گويد: گفتم قربانت اينها همه از آن كسى است كه طواف كند؟ فرمود: آرى، آيا بتو خبر ندهم بدان چه برتر از آنست؟

گويد: گفتم چرا، فرمود: هر كه حاجتى از برادر مؤمنش برآورد خدا برايش طوافى نويسد و طوافى تا بشمار دهم رسيد.پ 47- همان: بسندش تا امام چهارم، فرمود: هر كه حاجت برادرش برآورد، حاجت خدا را برآورده، و خدا صد حاجت از او برآورد كه يكى از آنها بهشت است، و هر كس گره غمى از برادرش بگشايد خدا گره هر غم او را در قيامت بگشايد تا هر چه باشد: و هر كه او را يارى دهد در برابر ستمكارش خدا باو يارى دهد در گذشتن از صراط، آنجا كه قدمها در افتند و هر كه در حاجتى از او كوشد تا آن را برآورد و ويرا بدان شاد كند چنانست كه رسول خدا (ص) را شاد كرده و هر كه او را در تشنگى وى سيراب كند خدا از شراب دربسته بهشت باو بنوشاند، و هر كه او را در گرسنگى خوراك دهد خدا از ميوه‏هاى بهشت باو بخوراند، و هر تن لختش را بپوشاند خدا او را از استبرق و ديباى بهشت بپوشاند، و هر كه جامه‏اى باو پوشاند گر چه برهنه نيست تا نخى از آن جامه بر تن او است در ضمانت خداست، و هر كه كفايت كند او را از كارى كه‏

 

خوارى داردپ و آبرويش را نگهدارد و دست بخششى باو رساند، خدا از ولدان جاويدان بهشت بخدمت او گمارد، و هر كه او را بر پاكش خود سوار كند خدا روز قيامت او را سوار بر يك شتر بهشتى بموقف محشر آورد كه بدان بر فرشته‏ها ببالد، و هر كه پس از مرگش او را كفن پوشاند گويا او را از روزى كه مادرش زائيده تا روزى كه مرده پوشانده است، و هر كه باو همسرى دهد كه آرامش او باشد و همدم او خدا در گورش همدم او گرداند كسى را بصورت محبوبترين خاندانش نزد او، و هر كه هنگام بيماريش از او عيادت كند فرشته‏ها او را در ميان گيرند و برايش دعا كنند تا برگردد و گويند خوش باش و خوش باشد برايت بهشت، بخدا كه برآوردن حاجت او دوستتر است نزد خدا از روزه دو ماه پى در پى با اعتكاف هر دو ماه در ماه حرام.پ 48- همان: بسندش تا امام ششم (ع)، فرمود: هر كه شاد كند مؤمنى را خدايش روز قيامت شاد كند و باو گفته شود از پروردگارت آرزو كن هر چه خواهى كه تو دوست داشتى در دنيا اولياء او را شاد كنى، و هر چه آرزو كند باو داده شود و خدا از پيش خود برايش فزايد آنچه بر دلش در نيايد از نعمت بهشت.پ 49- همان: بسندش تا پيغمبر (ص) هر كه برخورد كند با برادرش بدان چه شادش كند تا او را شاد كند خدا روز قيامت او را شاد كند، و هر كه با برادرش برخورد كند بدان چه او را بد آيد كه بدى باو كند بد رساند خدا بدو روزى كه ديدارش كند.پ 51- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: بنده‏اى نباشد كه خاندانى را شاد كند جز كه خدا از آن شادى خلقى آفريند تا روز قيامت نزد او آيد تا هر بار كه او سختى بيند باو گويد: اى دوست خدا نترس تا بوى گويد: تو كيستى؟ رحمت خدا بر تو كه اگر همه دنيا از من بود آن را براى تو چيزى بحساب نمى‏آوردم و او پاسخ دهد من همان شاديم كه بر آل فلان ارزانى داشتى.پ 52- همان: بسندش از امام كاظم (ع) فرمود: در بنى اسرائيل مرد مؤمنى بود كه همسايه كافرى داشت، و او بمرد مؤمن نرمش ميكرد و باو در دنيا احسان ميكرد، و چون آن كافر مرد خدا در دوزخ خانه‏اى گلى برايش ساخت كه او را از سوز آن حفظ ميكرد و خوراكش از غير دوزخ باو ميرسيد، و باو گفته شد، اين بسزاى آن است كه بهمسايه مؤمنت ارزانى داشتى كه فلان پسر فلان بود از نرمش و احسانى كه باو ميكردى در دنيا.پ 53- همان: بسندش تا ميسر از امام ششم (ع) فرمود يك مؤمن شما روز قيامت گذر كند باو مرديكه با او در دنيا آشنا بوده و فرمان دادند كه او را بدوزخ برند و فرشته او را مى‏برد، فرمود: بآن مؤمن ميگويد اى فلانى بداد من برس، من در دنيا بتو نيكى ميكردم و حاجتى‏

 

كه ميخواستى برميآوردم، آيا امروز عوضى ندارى؟ آن مؤمن بفرشته موكل بر او گويد: او را رها كن، فرمود: خدا گفته آن مؤمن را بشنود و بآن فرشته فرمايد گفته مؤمن اجراء كن و او را رها كند.پ 54- همان: بسندش از امام ششم، فرمود: مسلمانى حاجت مسلمانى روا نكند جز كه خدا باو فرياد كند ثواب تو بر من باشد و جز بهشت براى تو رضا ندهم.پ 55- قصص الأنبياء (خطى) بسندى تا امام ششم (ع) فرمود: در زمان موسى (ع) پادشاه جبارى بود كه حاجت مؤمنى را به ميانجى‏گرى بنده صالحى برآورد، و آن پادشاه جبار و آن بنده صالح در يك روز مردند و مردم براى آن پادشاه بسوك نشستند و تا سه روز بازار را بستند و آن مرد صالح در خانه‏اش روى زمين ماند و جانوران زمين گوشت رويش را خوردند و موسى پس از سه روز جنازه او را ديد و گفت: پروردگارا او دشمن تو بود و اين دوست تو و خدا باو وحى كرد اى موسى، اين دوست من از آن جبار حاجتى خواست و آن را برآورد و از طرف مؤمن باو عوض دادم (با آن احترام شايان مردم) و جانوران زمين را بر زيبائيهاى روى مؤمن مسلط كردم بسزاى درخواستش از آن جبار.پ 56- همان: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: خداى تعالى بموسى وحى كرد كه يكى از بندگانم با حسنه‏اى بمن تقرب جويد و من او را حاكم در بهشت كنم، موسى گفت، آن حسنه كدامست؟ فرمود: با روى در حاجت مؤمن.پ 57- همان: بسندش تا امام باقر (ع) كه در گفتگوى خدا با موسى اين بود كه فرمود:

مرا بنده‏ها است كه بهشتم را برايشان مباح كنم و آنها را در آن حاكم سازم موسى گفت: آنها كيانند؟ فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند.پ 58- فقه الرضا، روايت داريم كه خلق عيال خدايند و دوستتر خلق نزد خدا آنكه خاندانى را شاد كند، يا با برادرش در حاجت او راه رود.پ 59- مصباح الشريعه: امام صادق (ع) فرمود: دست دادن با برادران دينى از محبت خدا بآنان ريشه دارد پيغمبر (ص) فرمود: بهم دست ندهند برادران براى خدا عز و جل جز كه گناهانشان بريزد تا برگردند بروزى كه مادرشان آنها را زائيده، و هر كدام بيشتر يار خود را دوست دارد و بزرگ شمارد فزونى دارد، و هر كدام ديندارتر است بايد بيشتر بيارش از فوائدى كه خدا باو داده بيفزايد، و او را باستقامت و رضا و قناعت رهنمايد، و برحمت خدا مژده دهد و از عذابش بيم دهد و بدان چه خدايش رهنموده دلالت كند، و بر ديگريست كه برهنمودن او تبرك جويد، و براهى كه او را بخواند بچسبد با پناه گرفتن بخدا و يارى جستن‏

 

باو كه بدان توفيقش دهد.پ به عيسى بن مريم گفتند چگونه صبح كردى؟ فرمود: چگونه صبح كند كسى كه بدست ندارد آنچه را اميد دارد، و نتواند در جلو آنچه حذرداردش بايستد، فرمان بطاعت دارد و نهى از گناه، و از خود فقيرتر نبينم.پ باويس قرنى گفتند: چگونه صبح كردى؟ گفت: چه صبحى دارد آنكه در صبح نداند تا شب ميماند و در شب نداند بصبح ميرسدپ ابو ذر گفت: صبح كردم شاكر پروردگارم و شاكى از خودم.پ پيغمبر (ص) فرمود: هر كه صبح كند و همت او جز خداست صبح كرده در زمره زيانكاران تجاوزگران.پ لقمان گفت پسر جانم توبه را پس مينداز كه مرگ ناگهانى ميرسد (اضافه اين جمله در نسخه كمپانى مناسب اين باب نيست از پاورقى ص 307).پ 60- تفسير امام: رسول خدا (ص) فرمودند در پيروان ما كسى باشد كه خداى تعالى به او بخشد در بهشتها از درجات و منازل و خيرات آنچه كه دنيا و همه خيرات او در برابرش چون يك ريگ باشد در بيابان بى‏پايان و او كسى نباشد جز آنكه بيند برادر خود را فقير و براى او تواضع كند و گراميش دارد و باو خرجى دهد و نگهداريش كند با بذل آبروى خود تا بينند فرشته‏هاى گماشته بدان منازل و كاخها كه چندان شوند تا فزونى آنها چنان باشد كه اين خانه كوچك نمايد در برابر آنچه شما ديديد چه كه از عظمت و بزرگى و وسعت بدان مقام رسيده، و فرشته‏ها گويند پروردگارا ما را توانائى نباشد بر خدمت در اين همه منزل براى ما از فرشته كمكى بفرست، خدا ميفرمايد: بر شما آنچه نتوانيد بار نكنم، چند شماره كمكى خواهيد؟ گويند هزار برابر خودمان، و در باره برخى مؤمنان فرشته‏هاى منزل آنان) كمك بيشترى خواهند تا هزار هزار برابر و بيشتر از آن باندازه نيروى ايمان در بابشان، و فزونى احسان آنان به برادر مؤمن خودشان، و خداى تعالى بآنها كمك دهد بهمه آن فرشته‏ها، و هر اندازه كه سين مؤمن ببرادرش برخورد و باو نيكى كند خدا بر ممالك و خدمتكارانش در بهشت بهمان اندازه بيفزايد.پ 61- همان: امام چهارم (ع) فرمود: گروه شيعه ما اما بهشت از دست شماها نميرود هرگز زود باشد يا دور، ولى در باره درجاتش با هم رقابت كنيد و بدانيد بالاترين درجات شما آنكه كاخها و خانه و ساختمانهاى زيباتر دارد كه بهره پاسخگوترين شما است براى برادرانش و آنكه بيشتر همدردى كند با بينوايانشان، راستش خدا عز و جل يكى از شماها را به بهشت‏

 

نزديكتر سازد با يك كلمه كه برادر بينواى خود بگويد بيش از مسافت صد هزار سال كه با پاى خود برود اگر چه در دوزخ معذب باشد، احسان به برادران را كم مگيريد كه بزودى خداى تعالى بشما سود رساند آنجا كه چيز ديگرى جاى آن را نگيرد.پ 62- همان: در تفسير قول خدا عز و جل نماز برپا داريد و زكات بدهيد و ركوع كنيد با راكعان فرمود: نماز را بپا داريد نمازهاى واجبى كه محمد آورده و هم صلوات بر محمد و آل پاك و طاهرش كه على (ع) آقا و فاضل آنانست.

زكات بدهيد از اموالتان چون واجب باشد (يعنى بحد نصاب رسد) و هم از بدنهاتان چون بايست گردد (به نياز ديگران) و از كمك خود چون درخواست شود و ركوع كنيد با راكعان تواضع كنيد با متواضعان براى بزرگى خدا عز و جل و فرمانبرى از اولياء خدا كه محمد نبى الله است و على ولى الله و امامان پس از آنها آقايان برگزيده‏هاى خدا.پ رسول خدا (ص) فرمود: هر كه نماز پنجگانه گذارد خدا جبران كند هر گناهى ميان دو نمازش را، و چون كسى باشد كه بر در خانه او جوى روانست و در آن پنج بار تن‏شوئى كند، بر او گناهى نماند جز موبقات كه انكار نبوت يا امامت و يا ستم بر برادران مؤمن خود است يا ترك تقيه كه زيان زند بخودش و برادران مؤمنش.

و هر كه زكات مالش را بدهد از گناهانش پاك شود، و هر كه زكات تنش را بدهد به جلوگيرى ستم زورگو بر برادرش يا كمك او كند در پاكش او كه بزمين افتاده و بارى دارد كه در معرض تلف است يا مايه زيان شديد بر او است روانه كند خدا براى او در عرصه‏هاى محشر فرشته‏ها كه جلوگيرند از او دمشهاى دوزخ را و باو خوشامدهاى اهل بهشت را گويند و او را عروس‏وار به محل رحمت و رضوان رسانند.

و هر كه زكات جاه و آبروى خود را بدهد بواسطه شدن در حاجتى براى برادر مؤمنش و برآورده شود، يا سگ نابخردى كه پشت سر آن برادر پارس كند و بد گويد و با جاه و آبرومندى خود سنگى در دهن او اندازد و خاموشش كند خدا در عرصه‏هاى قيامت فرشته‏ها را با شمار بسيار و انبوه گران بفرستد تا آنجا كه شمارشان را نداند جز خدا كه در درگاه خدا حضور خوبى دارند براى او و او را خوش‏محضر سازند و بسيار بر او ستايش گويند، و خدا عز و جل بهر گفته از آن فرشته‏ها لازم كه داند آنچه را كه بيشتر از همه ملك دنيا باشد تا صد هزار بار، و هر كه با مؤمنان فروتنى كند و به نبوت محمد و ولايت على و پاكان از خاندانش اعتراف كند و از آن پس براى برادرانش فروتنى كند و خوشروئى كند و همدمى كند با آنها و هر چه به آنها نيكى بيش كند انس و تواضعش با آنها بيش گردد خدا عز و جل بدو مباهات كند بر فرشته‏هاى‏

 

ارجمندش از حاملان عرش‏پ و طواف كنان بحضرت او، و بآنها گويد آيا نگاه نكنيد باين بنده متواضع در برابر جلال عظمتم؟ كه خود را با برادر مؤمنش و فقيرش برابر كرده و با او خوشروئى كرده و هر چه بيشتر باو نكوئى كند بيشتر باو تواضع كند، شما را گواه گيرم كه بايست كردم برايش بهشتهايم را، و از رحمت و رضوانم آنچه را كه آرزوهاى آرزوكننده از آن كوتاه باشد و آن را فرانگيرد، و باو روزى كنم همدمى با محمد سيد همه بشر را و على مرتضى را و عترت برگزيده او را كه چراغهاى شب تارند، و باو بركت دهم در بهشتهاى خود كه نزد او محبوبتر است از نعمت بهشتها و گر چه هزار هزار برابر باشد بپاداش تواضع او براى برادر مؤمنش.پ 63- همان در تفسير آيه (101 سوره البقره) و برپا داريد نماز را و بدهيد زكات را و آنچه پيشداريد براى خود از نيكى دريابيد آن را نزد خدا راستى كه خدا بدان چه كنيد بيناست امام فرمود: بر پا داريد نماز را با وضوى كاملش و با همه تكبيرها و قيامها و قرائتها و ركوعها و سجودها و حدودش و بدهيد زكات را بمستحق و ندهيدش بكافر و منافق رسول خدا (ص) فرمود آنكه صدقه دهد بر دشمنان ما چون دزد در حرم خداست و آنچه پيشداريد براى خود از نيكى مالى باشد كه در طاعت خدا مصرف كنيد و اگر نباشد از جاه خود مايه گذاريد براى برادران خود، سودها را بسوى آنها بكشانيد، و زيانها را از آنها برانيد دريابيد آن را نزد خدا سودتان دهد خدا بجاه محمد و خاندان پاكش در روز قيامت و گناهان شما را بدان بر دارد و حسنات شما را دو چندان كند بدان و درجات شما را بدان بالا برد كه خدا بدان چه كنيد بينا است داناست و درون و برون كارى بر او پوشيده نيست، و باندازه اعتقاد و نيت بشما پاداش دهد نه چون پادشاهان دنيا است كه بر بعضى از آنها اشتباه شود، و كار يكى را بديگرى بندند و جنايتى بدان كه مرتكب نشده بندند و كيفر و پاداش براى نادانى او بر جز مستحقش داده شود.

رسول خدا (ص) فرمود: بندگان خدا فرمانبريد خدا را در انجام نمازهاى واجب و زكاتهاى واجب و از آن پس تقرب جوئيد بخدا باطاعتهاى مستحب كه خدا عز و جل بدانها پاداش بزرگ دهد، بدان كه مرا براستى فرستاده به پيغمبرى يك بنده خدا باشد كه روز قيامت در موقفى ايستد كه شراره دوزخ بزرگتر از همه كوههاى دنيا بر او تازد تا فاصله‏اى در ميان نماند در اين ميان چنانى كه سرگردانست بناگاه از هوا پرواز كند يك گرده نان يا سكه‏اى نقره كه با آن برادر مؤمنش را همراهى و مهمانى كرده و گردش فرود آيد و چون بزرگترين كوهى بر او بچرخد و آن شراره را از او بگرداند و از سوزش و دودش چيزى باو نرسد تا در بهشت درآيد.

 

پ‏گفته شد يا رسول الله بنا بر اين همراهى با برادر مؤمنش سودش رساند؟ فرمود: آرى سوگند بدان كه براستى مرا به پيغمبرى فرستاده برخى مؤمنان بيش از اين هم سود برند، و بسا در قيامت كسى آيد كه گناهان و حسنات و بدكردارى او با برادران مؤمنش برايش مجسم شوند و همانها بزرگ و چندان شوند تا نامه‏هاى عملش بدانها انباشته شوند، و حسناتش بر طرفهاى مؤمن ستم كشيده از دست و زبانش بخش شود و حيران ماند و نيازمند حسناتى باشد كه با گناهانش برابر شوند، و يك برادر مؤمنش كه در دنيا باو احسان كرده نزد او آيد و گويد همه حسناتم را بتو بخشيدم و خدا باو فرمايد پس خودت با چه به بهشت ميروى؟ و پاسخ دهد پروردگارا برحمت تو، و خدا فرمايد همه حسناتت را باو بخشيدى و ما خود سزاوارتريم به بخشش و كرم از تو، من آنها را از طرف برادرت پذيرفتم و آنها را بتو بازگرداندم، و دو برابرشان كردم و او در اين هنگام افضل مردم بهشتها باشد.پ 64- مجالس مفيد: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: مؤمنان برادر هم باشند و حوائج يك ديگر را برآورند و بدان وسيله خدا در قيامت حوائج همه را برآورد.پ 65- مكارم الاخلاق: از امام كاظم عليه السلام فرمود: هر كه نتواند بما صله برساند آن را به مستمندان شيعه ما برساند و هر كه نتواند قبور ما را زيارت كند قبور نيكان از برادران ما را زيارت كند. و از امام ششم (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود: صدقه ده برابر است، و وام هجده برابر و صله رحم بيست و چهار برابر.پ 66- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: راه رفتن براى انجام حاجت مسلمانى بهتر است از هفتاد بار طواف گرد خانه كعبه.پ 67- همان: امام صادق (ع) فرمود: مؤمن برادر مؤمن است و چشم و رهنماى او است باو خيانت نكند و او را رها نكندپ و فرمود: مؤمن بركت است بر مؤمن،پ و فرمود: مؤمنى نباشد كه او مؤمن را بخانه خود برد و سير بآن خوراك دهد جز اينكه بهتر باشد از آزادى يك بنده، و مؤمنى نباشد كه براى رضاى خدا بمؤمنى وامى دهد جز كه خدا مزد صدقه باو دهد و مؤمنى نباشد كه در انجام حاجت برادر مؤمنش راه رود جز كه خدا بهر گامى حسنه‏اى برايش نويسد و سيئه از او بريزد و درجه‏اى بالا برد، و باز هم ده حسنه برايش فزايد و در ده حاجت او را واسطه پذيرد، مؤمنى نباشد كه در پشت سر براى برادرش دعا كند جز كه خدا باو فرشته‏اى گمارد كه ميگويد مانند آن براى خودت باشد، و مؤمنى نباشد كه گره كار برادر مؤمنش را گشايد جز كه خدا يك گرفتارى آخرت را بر او گشايد، و مؤمنى نباشد كه به مؤمن‏

 

پ‏ستمديده كمك دهد براى رفع ستم او جز كه بهتر باشد از روزه داشتن يكماه با اعتكاف در مسجد الحرام، و مؤمنى نباشد كه يارى كند برادر مؤمنش را (با قدرت بر نصرت او) جز كه خدا او را در دنيا و آخرت يارى كند.پ و فرمود: مؤمنى نباشد كه رها سازد برادر مؤمن خود را با اينكه مى‏تواند باو يارى دهد جز كه خدا در دنيا و آخرت او را رها سازد و ياريش نكند.پ 68- اختصاص: امير مؤمنان (ع) فرمود: مسلمانى حاجت مسلمانى را برنياورد جز كه خدا او را ندا كند بر من است پاداش تو و بهتر از بهشت برايت رضا ندهم.پ 69- كتاب قضاء حقوق از على بن طاهر صورى كه رسول خدا (ص) فرمود: خدا در كار كمك دادن به مؤمن است تا مؤمن در كار كمك به برادر مؤمن خود است، و هر كه از برادر مؤمنش در دنيا گرهى گشايد، و خدا در آخرت هفتاد گره از او گشايد.پ و فرمود: دوستترين كارها بدرگاه خدا عز و جل شاد كردن مؤمن است مر ديگرى را كه:

گرسنگى را از او دور كند يا گره گرفتارى او را بگشايد.پ امام صادق (ع) فرمود: چيست بيكى از شماها كه بهمه خيرى برسد بواسطه كار كمى، راوى گفت: بچه كارى قربانت؟ فرمود: ما را شاد كند بشادكردن مؤمنان شيعه ما.پ و از آن حضرتست در آخر يك حديث طولانى: چون كسى بداند كه برادر مؤمنش نيازمند است باو چيزى ندهد تا از او خواهش كند و آنگاه بدهد ثوابى از آن نبرد.پ و از آن حضرتست كه فرمود: بهترين شما بخشنده‏هاى شما است و بدترين بخيلان، و از كارهاى شايسته نيكى كردن با برادرانست و كوشش در انجام حوائج آنان كه در آنست به خاك ماليدن بينى شيطان و كنار شدن از دوزخ سوزان و رفتن به بهشتها، اين خبر را بيار درخشان خود برسان گويد: گفتم كيانند ياران درخشانم قربانت؟ فرمود نيكى كن به برادران در سختى و رفاه.پ و از آن حضرتست (ع) كه هر كه راه رود براى انجام حاجت برادر مؤمنش بنويسد خدا عز و جل براى او ده حسنه و بالا برد از او ده درجه، و بريزد از او ده گناه و بدهد باو حق ده شفاعت.پ و فرمود: بتازيد براى برآوردن حوائج مؤمنان، و شاد كردن آنان، و جلوگيرى از بد آنان، زيرا نزد خدا عز و جل پس از ايمان كارى بهتر نباشد از شاد كردن مؤمنان.پ و از امام باقر (ع) كه يكى از يارانش باو گفت: قربانت شيعه در نزد ما بسيارند، فرمود:

آيا توانگر به بينوا توجه دارد؟ و خوشكردار از بدكردار گذشت دارد و با هم همدردى دارند؟

 

گفت: نه، فرمود: اينها شيعه نباشند، شيعه كسى است كه اين كارها را كند.پ و امام كاظم (ع) فرمود: هر كه برادر مؤمنش براى حاجتى نزدش آيد همانا كه رحمت از خدا باشد كه بسوى او كشانده، و اگر كارش را انجام دهد خود را بولايت ما رسانده و آن هم پيوسته بولايت خدا عز و جل است و اگر او را رد كند با اينكه توانا بر آنست بخود ستم كرده و بدو بد كرده.پ مردى از اهل رى گفت: يكى از دفترداران يحيى بن خالد بر ما حكمران شد، و من بدهكاريهائى بحكومت داشتم و او از من ميخواست و اگر آن را بگردن ميگرفتم از زندگى بدر ميشدم، بمن گفتند او شيعه مآبست، ترسيدم اگر نزد او بروم و با علاقه مذهبى باو توسل جويم چنان نباشد و در ناراحتى افتم، و تصميم گرفتم بسوى خداى تعالى گريزم و به حج رفتم و بحضور امام صابر يعنى موسى بن جعفر (ع) رسيدم و از حال خود بوى شكايت بردم و نامه بهمراهم كرد بدين مضمون:

بنام خداى بخشاينده مهربان، بدان كه خدا را زير عرشش سايه‏ايست كه در آن جا نكند جز كسى كه به برادرش احسانى كند، يا گره گرفتارى او بگشايد، يا دلش را شاد كند، و اين برادر تو است و السلام.

گويد: از حج برگشتم بشهر خود، و شبانه نزد آن مرد رفتم و از او اذن دخول خواستم، گفتم: فرستاده صابرم و خودش پاى برهنه راه آمد، و در را برويم گشود، و مرا بوسيد بخود چسبانده و هر بار كه از ديدار آن حضرت مى‏پرسيد و باو گزارش ميدادم چشمم را مى‏بوسيد تا چند بار و از حال آن حضرت پرسيد و خرم شد و خداى تعالى را شكر كرد، و مرا بخانه خود برد و در صدر مجلس نشاند، و برابر من نشست و من نامه آن حضرت را باو دادم، باحترام برخاست و آن را بوسيد و خواند، و هر چه پول و جامه داشت خواست، و هر اشرفى طلا و پول نقره و جامه را با هم بدو نيم بخش كرد و آنچه هم نميشد بخش كنى بهايش را بمن داد، و در همه اين كارها ميگفت: برادرم تو را شاد كردم؟ ميگفتم: آرى بخدا و بالاتر از شادى سپس دفتر را خواست و هر چه در آن بنام من بود خط كشيد و برگ مفاصا حساب بمن داد و از نزد او برگشتم و با خود گفتم: من نميتوانم عوض باين مرد بدهم جز كه سال آينده بحج بروم و براى او دعا كنم و صابر (ع) را ديدار كنم كار او را بحضرتش گزارش دهم و اين كار را كردم و بحضور آقايم صابر (ع) رسيدم و باو باز ميگفتم و روى مباركش از شادى خرم ميشد گفتم: آقاى من آيا اين عمل شادت كرد؟ فرمود: آرى بخدا مرا شاد كرد و امير مؤمنان (ع) را شاد كرد، و بخدا جدم رسول خدا (ص) را هم شاد كرد، بخدا كه خداى تعالى را هم شاد كرد.

 

پ‏من گويم: آن را در كتاب عده الداعى از حسن بن يقطين از قول پدرش از جدش روايت كرده و نام امام صادق (ع) را بجاى امام كاظم (ع) برده و آنچه در اينجا است روشنتر است.پ 70- اختصاص: امام كاظم (ع) فرمود بعلى بن يقطين: هر كه مؤمنى را شاد كرده در آغاز خدا را شاد كرده و دوم بار پيغمبر را (ص) و سوم بار ما را، و فرمود: خدا را يك حسنه باشد كه براى سه تا ذخيره‏اش كرده: امام عادل و مؤمنى كه برادر مؤمن خود را در مالش حاكم و صاحب اختيار كند، و كسى كه در حاجت برادر مؤمنش كوشا باشد.پ و بهمين سند تا امير مؤمنان (ع) كه به كميل بن زياد فرمود: اى كميل بفرما باهل خود كه بكوشند در تحصيل اخلاق خوب و سحرخيز باشند براى حاجت كسى كه خود در خوابست، بدان كه جانم بدست اوست كسى دل مؤمنى را شاد نكند جز كه خدا از آن شادى لطفى آفريند و چون پيشامد بدى بدو فرود آيد هر چه زودتر بمانند سيل در سرازيرى بدو شتابد تا آن را از وى براند چنانچه شتر غريب را برانند.پ 71- كشف الغمه: بسندش تا امام چهارم (ع) كه فرمود: مؤمنى نباشد كه مردمى را شاد كند جز كه خدا از آن شادى فرشته‏اى آفريند كه خدا را پرستد و بزرگوار و يگانه شمارد، و چون آن مؤمن در گورش افتد آن شادى كه ارزانى داشته بر او وارد شود و گويد: مرا نمى‏شناسى گويد: تو كيستى؟ گويد: من آن شاديم كه بفلانى ارزانى داشتى امروزه همدم هراس تنهائى تو هستم، و دليل تو را بدهانت گذارم، و بگفته حق تو را وادارم، در همه مشاهد قيامت با تو باشم، و نزد پروردگارت از تو شفاعت كنم، و مقامت را در بهشت بتو بنمايم.پ 72- از كتاب قضاء الحقوق: از ابن مهران كه گفت: نزد آقايم حسين بن على (ع) نشسته بودم، مردى پيش او آمد و گفت: يا ابن رسول الله فلانى را بر من وامى است و ميخواهد مرا به زندان اندازد آن حضرت فرمود: بخدا كه من پولى ندارم كه آن را از طرف تو بپردازم گفت: پس در باره من با او سخنى بگو فرمود: من با او آشنا نيستم ولى شنيدم از پدرم امير مؤمنان (ع) كه رسول خدا (ص) فرموده: هر كه در باره حاجت برادر مؤمنش بكوشد چنانست كه خدا را نه هزار سال عبادت كرده كه همه را روزه‏دار بوده و شب زنده‏دار.پ و بسندش از امام صادق (ع) كه خدا برگزيده از خلق خود مردمى را براى انجام حوائج شيعه تا در برابر ثواب بهشت بآنها دهد،پ و از آن حضرت (ع) مؤمنى نباشد كه در باره حاجت برادر مؤمنش در كار باشد و خير او را در آن بخواهد جز كه خدا بهر گامش حسنه‏اى نويسد، و گناهى از او محو كند، حاجت برآيد يا نه، و اگر خيرخواه او نباشد بخدا و رسولش خيانت كرده و پيغمبر در روز قيامت خصم او باشد.

 

پ‏و بسندش از صدقه حلوانى كه در ميانه طواف بودم و يكى از ياران ما از من دو دينار (اشرفى طلا) وام خواست گفتم بنشين تا طوافم را تمام كنم، پنج شوط بسر زده بودم، و در شوط ششم امام صادق (ع) بمن تكيه كرد دستش را روى شانه‏ام گذاشت و من شوط هفتم پايان دادم و در طواف آن حضرت شركت كردم كه مبادا از آن بدر آيم و آن حضرت بمن تكيه دارد و هر بار كه روبرو با آن مرد وامخواه ميشدم كه آن حضرت را نمى‏شناخت بخيالش من حاجت او را فراموش كردم، و با دستش بمن اشاره ميكرد، آن حضرت فرمود: چرا بينم كه او با دستش اشاره ميكند، گفتم: قربانت چشم براه است كه من طواف كنم و بنزد او بيرون شوم، و چون شما بمن تكيه كرديد نخواستم بيرون شوم و شما را وانهم، فرمود: از طواف من بدر آى و مرا وانه و برو باو بده.

گفت چون فردا و پس فردا شد و نزد آن حضرت رفتم با يارانش در گفتگو بود و چون مرا ديد حديث خود را بريد و بمن فرمود: اگر با برادرم براى حاجتى بكوشم تا برآيد دوست‏تر است نزد من از اينكه هزار برده آزاد كنم، و هزار اسب را با زين و لگام در راه خدا واگذارم، (يعنى هزار مجاهد را سوار آنها بجهاد فرستم).پ و بسندش كه امام كاظم (ع) فرمود: هر كه نتواند بما صله رساند بفقراء شيعه ما برساند،پ و پيغمبر (ص) فرمود: نزديكترين حال بنده خدا بدرگاه خدا عز و جل وقتى است كه دل برادر مؤمنش را شاد كند.پ 73- نوادر راوندى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: مؤمنين برادر همدگرند، حوائج همدگر را برآورند و خدا حاجت همه را روا كند.پ و باز بهمين سند فرمود: (ص) هر كه حاجتى براى برادر مؤمنش در عهده گرفته خداى تعالى باو نظر نكند تا آن را برآورد.پ و بهمين سند فرمود (ص) عملى نزد خدا عز و جل بهتر نيست از شاد كردن مؤمن، يا سير كردن او، يا گره‏گشائى از گرفتاريش يا پرداخت وام او، و يا جامه‏اى كه بدو پوشاند.پ و بهمين سند: رسول خدا (ص) فرمود: همه خلق عيال خداى تعالى باشند و محبوبتر آنان بدرگاه خدا آنست كه بعيال خدا سودى رساند يا خاندانى را شاد كند يا در برآوردن حاجت برادر مسلمانش روانه باشد كه دوست‏تر است نزد خدا از اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام.پ و بهمين سند از رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه احترام كند از برادر مسلمانش بسخنى مهرآميز، يا گراميداشتى در مجلس پيوسته در سايه خدا عز و جل باشد كه بر سر او به رحمت كشيده است تا در آن حال باشد.

 

پ‏74- امالى طوسى: بسندش تا پيغمبر (ص) كه هر كه خدا بدست او گشايش بر مسلمانى دهد خدا گره كار دنيا و آخرتش را بگشايد.پ 75- امالى طوسى: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: خوبان شما بخشندگان شمايند و بدهاتان بخيلان، و از خلوص ايمان نيكى با برادرانست، و كوشش در انجام حوائجشان در سختى و رفاه، اى جميل راستى كه نيكوكار را خداى رحمان دوست دارد، اين حديث را از قول من روايت كن كه مايه تشويق به نيكى كردنست.پ 76- همان: بسندش تا امام صادق (ع) كه حاجتمندى بمن عرض حاجت كند و من بشتابم بانجام آن كه مبادا از آن بى‏نياز گردد.پ 77- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه حاجتى بعهده گيرد براى برادرش خدا عز و جل بحاجت او نظر نكند تا آن را برآورد.پ 78- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: مؤمنى نباشد كه آبرويش را صرف برادر مؤمنش كند جز كه خدا چهره‏اش بدوزخ حرام كند و سختى و خوارى روز قيامت به او نرسد، و هر مؤمنى از آبروى خود بر برادرش دريغ كند و از او آبرومندتر باشد نباشد جز كه سختى و خوارى دنيا و آخرت باو برسد، و شراره‏هاى دوزخ در قيامت بچهره او برخورد، در عذاب باشد يا آمرزيده گردد.پ 79- همان: بسندش از ابى كهمس كه بامام ششم (ع) گفتم: پس از معرفت (امام) كدام عمل برتر است؟ فرمود: پس از معرفت چيزى برابر نماز نباشد، و بعد از آن دو چيزى برابر زكات نيست، و پس از آن چيزى برابر روزه نيست و بعد از آن چيزى برابر حج نيست، و سر آغاز همه اينها شناخت ما است و پايان همه هم شناخت ما، و پس از آن چيزى چون نيكى به برادران و همراهى با دينار و درهم با آنان نيست كه اين دو سنگ دگرگون شده‏اند و خدا به وسيله آنها خلق خود را پس از آنچه شمردم آزموده، و چيزى را ندانم كه زودتر توانگرى آورد و فقر را نابودتر كند از ادامه حج اين خانه (كعبه) و يك نماز فريضه نزد خدا برابر است با هزار حجه و هزار عمره خوب و پذيرفته شده و يك حجه نزد او بهتر است از خانه‏اى پر از طلا نه بلكه بهتر است از پر فضاى دنيا از طلا و نقره كه آن را در راه خدا عز و جل انفاق كند و بدان كه محمد را براستى برانگيخت تا مژده‏بخش و بيم‏ده باشد برآوردن حاجت يك مسلمان و گرهگشائى از گرفتارى او برتر است از يك حج و طواف و باز حج و طواف و تا ده بار با انگشت خود شمرد و آنگاه دست خود را باز كرد و فرمود: از خدا بترسيد و از كار خير تنگدل و تنبل نشويد كه خدا عز و جل و رسولش از شما بى‏نيازند و هم از اعمال شما و شمائيد كه نيازمندان بدرگاه خدا

 

پ‏عز و جل ميباشيد و همانا خدا عز و جل خواسته از لطف خود وسيله‏اى باشد كه بدان شما را به بهشت برد.پ 80- الدره الباهره: امام حسين (ع) فرمود: حاجتمندى مرد بشما از نعمتهاى خداست برايتان، و از نعمت تنگدل نباشيد.پ 81- دعوات راوندى: امام صادق (ع) فرمود: راستش خدا را بندگانيست در خلقش كه بندگان خدا در حوائج بآنها پناه برند، آنانند كه در قيامت در امانند.پ 82- نهج البلاغه: فرمود برآوردن حوائج درست نيايد جز با سه تا، كم شمردن تا بزرگ باشد، نهان كردن تا فاش گردد و شتاب در آن تا بر حاجتمند گوارا باشد.پ و به كميل بن زياد فرمود (ع) اى كميل اهل خود را بفرما، بامدادان براى بدست آوردن مكارم بروند، و سحرگاهان براى برآوردن حاجت كسى كه در خوابست كه بدان كه گوش شنوايش همه آوازها را فرا گيرد كسى نباشد كه شادى بدلى بسپرد جز كه خدا از آن شادى لطفى آفريند و چون بدى بدو پيش آيد آن لطف بشتاب روانه شدن آب بسرازيرى خود را باو برساند تا آن بدى را او براند چنانچه شتر بيگانه را براند.پ 83- عده الداعى: از پيغمبر (ص) كه فرمود: هر كه از برادرش پذيرائى كند همانا از خدا پذيرائى كرده چه گمان داريد در باره كسى كه خدا عز و جل را پذيرائى كرده در كردار خدا با او.پ و از ابراهيم تيمى است كه من در طواف گرد خانه كعبه بودم. و امام ششم (ع) بر من تكيه داد و فرمود: اى ابراهيم بتو خبر ندهم كه در اين طواف خود چه دارى؟ گويد: گفتم چرا، قربانت، فرمود: هر كه بدين خانه آيد و حق‏شناس او باشد و هفت بار گرد آن بچرخد و دو ركعت نماز در مقام ابراهيم بخواند خدا برايش ده هزار حسنه نويسد، و برايش ده هزار درجه بالا برد، سپس فرمود: آيا بتو خبر ندهم از كارى بهتر از آن؟ گفتم: چرا قربانت فرمود: هر كه يك حاجت از برادر مؤمنش برآورد چون كسى باشد كه طوافى كرده، طوافى كرده تا ده بار شمرد، و فرمود: هر مؤمنى از برادر مؤمنش حاجتى خواهد و او ميتواند آن را برآورد و برنياورد خدا بر او در گورش مارى گمارد تا آنكه انگشتانش را بگزد.پ 84- مشكاة الانوار: امام هفتم (ع) فرمود: خدا را در روى زمين بنده‏ها است كه ميكوشند در انجام حوائج مردم آنان روز قيامت را در امانند.پ 85- كافى: بسندش از زيد شحام كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: هر كه بداد برادر مؤمن درمانده دادخواه خود رسد و تا آنجا كه تواند گرفتاريش بگشايد، و بانجام حاجتش ياريش كند خدا عز و جل براى آن هفتاد و دو رحمت خود را بايست كند كه يكى از آنها را زود

 

بر او برساند (در دنيا)پ كه با آن كار زندگيش را بسازد و هفتاد و يك از رحمت خود را براى او ذخيره كند بيتابيها و هراسهاى روز قيامت را از او بگرداند.پ بيان: برادر مؤمن يعنى آنكه برادريش تنها براى ايمان باشد و بسا كه معنى خاصى دارد، يعنى كسى كه با او پيمان برادرى تا يار هم باشند (در اينجا پس از تفسير لفظ لهفان و لهثان از قول نهايه گويد) گويا در اينجا كنايه از سختى بيچارگى باشند (و در دنبال آن تفسير لفظ و اعراب است كه براى عموم سودى ندارد مترجم).پ 86- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كه بمؤمنى يارى دهد خدا عز و جل از او گره هفتاد و سه گرفتارى را بگشايد كه يكى در دنياست و هفتاد و دو گرفتارى بزرگ او در آنجا كه مردم بخود مشغولند (يعنى در روز رستاخيز).

روشنگرى: گرفتاريهاى بزرگ يعنى در قيامت كه مردم بخود مشغولند و كسى از سختى فزع خود بديگرى نگاه نكند پدر باشد يا فرزند يا خويشاوند چنانچه خداى تعالى فرموده (2:

سوره الحج) روزى كه آن را بينيد و هر زن شيرده از كودك شيرخوارش غافل است و فرمود (10 سوره المعارج) نپرسد خويشى از حال خويشى) و فرموده (33 سوره لقمان) روزى كه سزا نبيند پدر از جانب فرزندش و نمونه آنها بسيار است.پ 87- كافى: بسندش تا امام صادق (ع) كه ميفرمود: هر كه يك گرفتارى مؤمنى را بردارد خدا گرفتاريهاى آخرت را از او بردارد، و با دل خنك و آرام از گور بدر آيد، و خدا يك نوش از شراب ناب بهشتى باو نوشاند.

بيان: (در ضمن تفسير الفاظ خبر از نهايه آورده كه) در حديث آمده هر كه مؤمن تشنه‏اى سيراب كند خدا روز قيامت از شراب ناب سربسته باو نوشاند.

و من گويم: اشاره دارد بقول خداى تعالى (سوره المطففين آيه) 22 راستى نيكوكاران در نعمتند 23 بر بالاى تختها باشند و نگاه ميكنند 24 آشكار است در چهره‏هاشان خرمى نعمت 25 نوشانده شوند از شرابى سربسته 26 سربند او مشك است.

بيضاوى گفته: يعنى ظروف آن از مشك ساخته است بجاى گل، و شايد مثل باشد براى خوبى آنها، يا مقصود اينست كه در پايان بوى مشك دارند.پ 88- كافى: بسندش از امام رضا (ع) فرمود: هر كه گشايد گره كار مؤمنى را خدا روز قيامت باو گشايش دهد.

بيان: در نسخه‏ايست كه او را شاد كند.پ 89- كافى: بسندش تا ذريح كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: هر مؤمنى گره گرفتارى‏

 

پ‏مؤمن تنگدستى را گشايد خدا همه حاجتهاى دنيا و آخرتش را آسان كند و فراهم سازد، و هر كه عورت و عيب مؤمنى را كه از آن نگرانست بپوشاند خدا هفتاد عيب دنيوى و اخروى او را بپوشاند، فرمود: خدا در كار يارى مؤمن است تا مؤمن در كار يارى برادر خود باشد، از پند سود بريد، و بخير رو آوريد.

بيان: تنگدستى سختى و دشواريت و شامل جز فقر هم هست، عورت هر چه از فاش شدن شرم آيد و فرا گيرد كار حرام و مكروه و هر چه در عرف عادت زشت باشد و هم عيوب تنى را، و پرده‏پوشى در كارهاى حرام منافات ندارد با نهى منكر ولى اگر نهى از منكر متوقف بر آن باشد كه فاش شود بقول مشهور فاش كردن آن جائز است و بلكه واجب است، و مى‏شود حكم خبر مخصوص بجز آن باشد.پ 90- كافى: بسندش تا مفضل كه امام ششم (ع) بمن فرمود: اى مفضل بشنو آنچه بتو گويم، و بدان كه آن درست است و بكارش بند و به برادران برادرانت خبرش بده، گفتم: قربانت برادران برادرانم كدامند؟ فرمود: آنان كه مشتاقند بانجام حوائج برادران خود گويد: و آنگاه فرمود: هر كه برآورد حاجتى از برادر مؤمنش خدا عز و جل در روز قيامت صد هزار حاجت او را برآورد كه اول از آنها بهشت است و در ضمن آنها اينست كه خويشان و آشنايان و برادرانش را به بهشت برد بشرط آنكه ناصبى نباشند.

و شيوه مفضل اين بود كه چون از يكى از برادرانش حاجتى مى‏خواست باو مى‏گفت:

نميخواهى از برادران راد باشى؟

بيان: عليه (كه براد ترجمه شد) بكسر عين و سكون لام است و جمع على است به معنى شريف ...

ناصبى در عرف اخبار سنيهاى متعصب باشند و غير ناصب مستضعف باشد، و تحقيقش خواهد آمد ان شاء الله با اينكه خبر ضعيف است و اخبار متواتر معنوى مخالف آنست.

 (يعنى اخبارى كه دلالت دارند جز شيعه امامى به بهشت نرود، و قسمت آخر خبر كه گويد: شيوه مفضل اين بود تا پايان از كلام امام نباشد و بيان حالى است از مفضل مترجم).پ 91- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه خدا عز و جل بخشى از خلقش را آفريده و انتخابشان كرده براى حاجت روا كردن شيعه فقير ما تا در برابرش بدانها بهشت پاداش دهد، و اگر توانى از آنها باش، و آنگاه فرمود: ما را بخدا پروردگارى باشد كه او را پرستيم و با او چيزى را شريك نسازيم.

بيان: ... اينكه فرمود: بخدا ما را پروردگاريست ظاهرش اينست كه براى آگاهى به‏

 

پ‏مفضل و همگنان او است تا به غلو نگرايند يا اينكه بدان گرائيده و مقصود ارشاد آنها است چون جمعى از علماى رجال گفتند: مفضل بمذهب ابى خطاب بود كه قائل به ربوبيت امام صادق (ع) بود، و كشى روايات بسيارى در ذم مفضل آورده و اخبار فراوانى در مدحش‏پ تا روايت آورده از امام صادق (ع) كه او پدريست پس از پدر (و بدنبال سخنى در باره مفضل دارد و چند توجيه از خبر كه ترجمه آن سود عمومى ندارد مترجم).پ 92- كافى: بسندش از امام ششم (ع) كه برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از آزاد كردن هزار بنده و از سوار كردن بر هزار اسب در راه خدا.

بيان: يعنى سوار كردن ديگران بر هزار اسب و فرستادن به جهاد، و بسا كه شامل بفرستادن براى حج و زيارت هم باشد ...پ 93- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه برآوردن حاجت مؤمن محبوبتر است نزد خدا از بيست حجت كه در هر حجه برگزاركننده آن صد هزار هزينه كند.

توضيح: يعنى صد هزار درهم نقره يا صد هزار اشرفى طلا كه در جز انجام حاجت مؤمن صرف شود ...پ 94- كافى: بسندش از اسماعيل بن عمار صيرفى كه بامام ششم (ع) گفتم: قربانت مؤمن رحمت است بر مؤمن؟ فرمود: آرى، گفتم: چگونه باشد آن؟ فرمود: هر مؤمنى براى حاجتى نزد برادرش آيد اين خود رحمتى است از خدا برايش كه باو كشانده و وسيله‏سازى كرده براى او و اگر حاجتش را برآورد اين رحمت را پذيرفته و اگر نه با اينكه تواند آن را برآورد رحمت خدا عز و جل را كه بدو كشانده و وسيله‏سازى كرده از خود رد كرده، و خدا اين رحمت را ذخيره كند تا روز قيامت و آنكه حاجتش رد شده حكم باشد در آن و اگر خواهد براى خودش پذيرد و اگر خواهد بديگرى برگرداند.

اى اسماعيل روز قيامت كه شود و او حكم باشد در اين رحمت خدا كه بخاطر او پديد شده بنظر تو آن را بچه كسى بگرداند؟ من گفتم: گمان ندارم آن را از خود بگرداند، فرمود نه اينكه گمان كن بلكه يقين داشته باش كه از خودش آن را برنگرداند، اى اسماعيل هر كه برادرش براى حاجتى نزدش آيد و ميتواند آن را برآورد و برنياوردش براى آن حاجتمند خدا مارى را بر او مسلط سازد كه انگشت ابهام او را در گورش تا روز قيامت بگزد چه آمرزيده گردد و چه در عذاب افتد (يعنى در روز قيامت).

روشنگرى: وسيله‏سازى كرده يعنى براى آمرزش گناهان او- تا گويد- اينكه فرمود:

يقين داشته باش يعنى بگفته من يقين و باور كن زيرا امر به يقين كردن بى‏سبب براى آن‏

 

پ‏تكليف بمحال است (و شرحى در باره تفسير الفاظ روايت آورده كه ترجمه آن سودى ندارد تا گويد:) انگشت ابهام از دست باشد يا از باو يكم روشنتر است، و بقولى انگشت ابهام خاك مى‏شود ولى گزش‏پذير باشد زيرا خاك آن چون خود آنست در عذاب‏پذيرى و دردناكى و شايد خداى تعالى در آن حسى آفريند كه بدان درد بكشد.

و من گويم: بسا كه گزش در تن مثالى باشد (كه خاك نشود) يا اينكه گزيدن در آغاز كه هنوز انگشت خاك نشده شود كه درد آن تا قيامت در روح بماند ...

95- كافى: بسندش تا ابان بن تغلب كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: هر كه يك هفت بخانه كعبه طواف كند خدا عز و جل برايش بنويسد شش هزار حسنه و از او محو كند شش هزار سيئه و برايش بلند كند شش هزار درجه راوى گويد اسحاق بن عمار بدان افزوده، و برآورد خدا برايش شش هزار حاجت، و آنگاه فرمود: برآوردن حاجت مؤمن بهتر است از طوافى و طوافى تا آنكه ده طواف برشمرد.

بيان: درجات يا باعتبار قرب بخدا و معنويند يا درجات بهشتند زيرا بهشت درجاتى دارد بالاى هم چنانچه خداى تعالى فرموده (20 سوره الزمر) از آنها است غرفه‏هائى كه بالاى آن غرفه‏ها ساخته است.پ قرطبى از علماى عامه گفته: پائين‏تران اهل بهشت بنگرند بدانها كه بالاى سرشان باشند بحسب تفاوت منزلشان چنانچه بنگرند مردم زمين باختران گردان آسمان و ستاره‏هاى بزرگ آن و بگويند كه اين فلانست و آن فلان چنانچه مردم زمين گويند اين ستاره مشتريست و آن ستاره زهره، و دلالت دارد بر آن آنچه از پيغمبر (ص) روايت است كه فرموده: راستش اهل بهشت بغرفه نگاه كنند چنانچه نگاه كنند به ستاره در آسمان.پ 96- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: برنياورد مسلمانى حاجت مسلمانى را جز كه خداى تبارك و تعالى او را ندا كند پاداش تو بر من باشد و به كمتر از بهشت برايت رضا ندهم.

بيان: مقصود از مسلمان در هر دو مؤمن است.پ 97- كافى: بسندش تا اسحاق بن عمار از امام ششم (ع) كه فرمود: هر كه يك دوره به اين خانه كعبه طواف كند خدا عز و جل بنويسد برايش شش هزار حسنه و از او محو كند شش هزار گناه، و بلند كند برايش شش هزار درجه تا چون برابر ملتزم رسد (برابر در دو سمت جنوب خانه) خدا هفت در از بهشت برويش باز كند، گفتم: قربانت همه اين فضيلت در طواف است فرمود: آرى و بتو خبر دهم بهتر از آن را برآوردن حاجت مسلمان برتر است از طواف و طوافى‏

 

تا بشمار ده رسيد.پ بيان: ملتزم را مستجار هم گويند كه برابر در خانه كعبه است، اين نام براى آنست كه مستحب است بدان چسبيد و شكم بر آن نهاد و آنجا دعا كرد، و بقولى مقصود از ملتزم حجر الاسود است يا فاصله آن تا در خانه و يا آستانه آن، و گويا اين تفسير را بعضى از قول صاحب صحاح گرفتند كه آن را بميانه در و حجر الاسود تفسير كرده كه مردم آن را در آغوش كشند و سينه بدان نهند و اين سخن مصباح و اين تفسير او براى اينست كه آنها توقف در مستجار را مستحب ندانند و اين حكم از خواص شيعه است و مورد تفسير او نزد ما حطيم است، و خلاصه اين تفسيرها از بى‏انسى باخبار است، و دور نيست كه بودن نزد ملتزم در شوط هفتم است كه التزام در آن تاكيد بيشتر دارد و گشودن هفت در بهشت باين مناسبت است، و اما آنچه از ثواب الاعمال آيد بنقل از اسحاق چنين است كه: چون بملتزم رسد خدا هشت در بهشت را بر او گشايد و باو گفته شود از هر كدام خواهى داخل شود و آن روشنتر است.پ 98- كافى: بسندش تا ابراهيم خارقى كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود: هر كه راه رود براى انجام حاجت برادر مؤمنش تا برآورده شود براى رضاى خدا بنويسد خدا عز و جل برايش مانند ثواب يك حج و عمره مقبول و ثواب روزه دو ماه از ماههاى حرام بهمراه اعتكاف آنها در مسجد الحرام، و هر كه در باره آن راه رود با قصد انجام و برآورده نشود خدا بدان برايش مانند ثواب يك حج مقبول نويسد، پس بكار خير روآوريد.

بيان: ... دو ماه حرام يعنى پشت سر هم و بايد روز عيد قربان و سه روز ايام تشريق براى كسى كه در منى است از آن جدا شود و اگر پشت هم اعتبار نشود اشكالى ندارد.

اگر گويند: فرق ميان اينكه برآورده شود يا نه دشوار است زيرا كوشش در هر دو صورت انجام شده و برآورده شدن در اختيار نيست گويم مى‏شود آن را تفسير كرد بصورتى كه كوشش كامل نشده و براى آن برآورده نگرديده، با اينكه مى‏شود با يگانه بودن كوشش هم ثواب در دوگانه باشد زيرا ثواب باستحقاق نيست بلكه بتفضل است و يك حكمتش اينست كه براى بر آورده شدن بسيار بكوشند و بكم بس نكنند.پ 99- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در احسان به برادران با هم رقابت كنيد و اهل آن باشيد زيرا بهشت را دريست بنام باب المعروف كه از آن در نيايد مگر آنكه در دنيا احسان كند، راستش بنده خدا كه انجام حاجت برادر مؤمن خود روانه شود خدا عز و جل باو دو گماشته گمارد يكى در سمت راستش و ديگر در چپ تا براى او از پروردگارش آمرزش خواهند و براى انجام حاجتش دعا كنند سپس فرمود: بخدا كه رسول خدا (ص) شادتر ميشد در برآوردن‏

 

حاجت مؤمن كه باو رسيده بود از خود حاجتمند كه حاجتش برآورده شده بود.پ بيان: (پس از تفسير لفظ تنافس از قول نهايه گويد:) معروف نام جامعى است براى هر چه طاعت خداى تعالى باشد سبب باو آورد، و هم باحسان بمردم و خوشرفتارى با خاندان و ديگر مردم ...پ 100- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: بخدا كه اگر يك بار حج كنم دوستتر دارم از اينكه آزاد كنم بنده‏اى و بنده‏اى و مانند آن تا بده شماره رسيد و باز مانند آن و مانند آن تا بهفتاد رسيد، و اگر سرپرستى و كفالت كنم يك خانواده مسلمانى را و در خوراك و پوشاك و آبرو كه دست پيش مردم دراز نكنند دوستتر است نزد من از اينكه بجا آورم حجى و حجى و حجى و مانند آن تا بده شماره رسيد، و مانند آن و مانند آن تا بهفتاد رسيد.

 (در دنبال آن شرحى آورده كه ترجمه آن براى عموم سودى ندارد).پ 101- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه: خدا عز و جل بموسى (ع) وحى كرد كه يك بنده من با حسنه‏اى بمن تقرب جويد و او را در بهشت حاكم گردانم، موسى گفت: پروردگارا آن حسنه چه باشد؟ فرمود: با برادر مؤمنش روانه شود در برآوردن حاجت او برآورده شود يا نه؟

بيان: برآورده شود يا نه در آنجا است كه از كوشش كوتاه نيامده با اينكه شركت در حاكميت در بهشت منافات ندارد با اختلاف بحسب درجات.پ 102- كافى: بسندش تا امام كاظم (ع) كه ميفرمود: هر كه بيايد برادر مؤمنش نزد او براى حاجتى همانا كه آن رحمتى است از خداى تبارك و تعالى كه بسوى او كشانده اگر آن را بپذيرد پيوسته‏اش بولايت ما كه پيوسته است بولايت خدا و اگر رد كند حاجت او را با قدرت بر انجامش خدا بر او بگمارد مارى آتشين كه او را در گورش بگزد تا روز قيامت آمرزيده باشد يا در عذاب افتد و اگر حاجتخواه او را معذور شمرد وضعش بدتر باشد، يا اينكه وضع حاجتخواه بدتر باشد (بتفسير محدث استرآبادى).

روشنگرى: پيوسته‏اش بولايت ما يعنى قبول و بسته شود بدوستى او با ما يا اينكه سبب قبول دوستى او با ما است.

و اگر حاجتخواه او را معذور شمرد يعنى ملامتش نكند، وضعش بدتر باشد يعنى چون حاجتخواه عذرپذير از مؤمنين كامل است وضع ردكننده حاجتش زشت‏تر و سخت‏تر است چون كه عذرپذير بخوش‏خلقى و كرم سزاوارتر است بانجام حاجتش از عذرنپذير پس رد حاجت او رسواتر و پشيمانى از آن پايدارتر و افسوس بر آن بزرگتر است، يا اينكه عذرپذير از

 

پ‏او شكايت نكند و بد او نگويد و حق او براى حساب قيامت دست نخورده بماند.

بتفسير يكى از فضلاء نزديك بزمان ما كه از او روايت است: مقصود از عذرپذيرى اسقاط حق مؤاخذه در آخرتست و اينكه ردكننده حاجت وضعش بدتر است براى اينست كه منتى بر او افزون شده و از آن سودى نبرده است و يكى از شاگردان فاضلش كلامش را چنين توجيه كرده كه اين كلام بر اين اساس است كه عذاب قبر (گزيدن مار آتشين) باسقاط حاجتخواه ساقط نشود زيرا حق الله است چنانچه شيخ قده در اقتصار بدان تصريح كرده آنجا كه گويد: هر حقى كه ذى حق نتواند دريافتش كند او را نرسد كه اسقاطش كند چون حق سرپرستى كودك و ديوانه كه نتوانند آن را استيفاء كنند نرسد آنها را كه اسقاطش كنند، و چون هر كدام ما نتوانيم ثواب و اجر آخرت را استيفاء كنيم در دنيا باسقاط آن هم ساقط نشود، و دانسته شد كه اسقاط پيرو استيفاء است هر كه يكى را ندارد ديگرى را هم ندارد پايان.

و اگر مقصود اين باشد كه حاجتخواه وضع بدترى دارد چنانچه محدث استرآبادى فهميده سببش اينست عذر دروغ را پذيرفته و نهى از منكر نكرده ولى معنى يكم روشنتر است.پ 103- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) فرمود: راستى كه به مؤمنى حاجت برادرش پيشنهاد شود و آن را ندارد و در دل همت بر آن گمارد و خدا تبارك و تعالى بهمان او را ببهشت در آرد.پ 104- كافى: بسندش از محمد بن مروان كه امام صادق (ع) فرمود: روانه شدن كسى در انجام حاجت برادر مؤمنش بدان نوشته شود برايش ده حسنه، و محو شود از او ده سيئه، و بلند شود از او ده درجه راوى گويد: بنظرم كه فرمود: و برابر آزاد كردن ده بنده است و برتر از اعتكاف يك ماه در مسجد الحرام.

بيان: مى‏شود آن را دليل آورد بر اينكه بسا مستحب برتر از واجب باشد زيرا كوشش در انجام حاجت غالبا مستحب است و اعتكاف واجب آن را هم فرا گيرد، با اينكه اعتكاف مستحب هم در روز سومش واجب مى‏شود بقول مشهور چنانچه خواهد آمد ان شاء الله و نظائر آن بسيار است.پ 105- كافى: بسندش تا معمر بن خلاد كه امام هفتم ميفرمود: راستى خدا را بنده‏ها است در روى زمين كه ميكوشند در انجام حوائج مردم آنانند كه روز قيامت در امانند، و هر كه مؤمنى را شاد كند خدا دلش را روز قيامت شاد كند.

بيان: ظاهر اينست كه ثواب اثر كوشيدنست بتنهائى و بسا كه براى كوشيدن و برآورده شدن هر دو باشد.

 

پ‏106- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه فرمود: هر كه روانه شود در باره حاجت برادر مسلمانش خدا او را در سايه هفتاد و پنج هزار فرشته نهد، و گامى برندارد خير كه خدا برايش حسنه‏اى نويسد، و سيئه فرود كند، و درجه‏اى برايش بدارد و چون از برآوردن حاجت برادرش فارغ شود خدا عز و جل بپاداش آن ثواب حج‏گزار و عمره‏پرداز نويسد.

... بقولى ظاهرش اينست كه ثواب نامبرده براى تنها روانه شدن براى انجام حاجتست و ثواب حج و عمره براى برآوردن آنست.پ 107- كافى: تا امام ششم (ع) فرمود: اگر من روانه شوم براى انجام حاجت برادر مسلمانم دوستتر دارم از اينكه هزار بنده آزاد كنم و هزار اسب را با زين و لگام بدهم تا در راه خدا سوار شوند.

بيان: و هزار اسب را بدهم يعنى هزار كس را سوار كنم بر هزار اسب كه هر كدام زين و لگام دارند و آنها را بجهاد فرستم.پ 108- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: مؤمنى نباشد كه براى انجام حاجت برادر مسلمانش روانه شود جز كه خدا عز و جل بنويسد برايش بهر گامى حسنه‏اى و بردارد از او گناهى، و برآرد برايش درجه‏اى، و از آن پس افزوده شود ده حسنه و شفاعت‏پذير باشد در ده حاجت.

بيان: افزوده شود يعنى براى هر گامى، و بقولى براى همه گامها با هم، و شفاعت‏پذير باشد يعنى دعاى او در ده حاجت دنيا و آخرت پذيرفته شود.پ 109- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: هر كه بكوشد در باره حاجت برادر مسلمانش براى رضاى خدا بنويسد خدا عز و جل برايش هزار هزار حسنه كه شامل آمرزش خويشان و همسايگان و برادران و آشنايان او باشد و هر كسى هم كه در دنيا باو احسانى كرده، و چون روز قيامت شود باو گفته شود برو در دوزخ و هر كه در دنيا بتو خوبى كرده او را بفرمان خدا عز و جل بدر آور جز اينكه ناصبى باشد.

بيان: يعنى حسنات او گناه ديگران را هم بزدايد، و در برخى اخبار است كه اگر آن حسنات بيش از گناهان خود او باشد گناهان خويشان و آشنايان او را بزدايد، يا مقصود اينست كه بعلاوه از اين حسنات خود براى اين اشخاص هم آمرزش باشد و اخبارى هم مؤيد آن باشد و گويا اختلاف روايات در ثواب برآوردن حاجت مؤمن بحسب اختلاف قصد و اخلاص در آن است و تفاوت حاجتها در دشوارى و آسانى و اختلاف وضع حاجتمندان در حاجت و ايمان و صلاح آنان، و اختلاف در كوشش و اهتمام حاجت برآوران و مانند آن، و زيان نديدن مؤمن‏

 

از ورود بدوزخ براى فرمان خداست بدان كه سرد و سلامت باش.پ 110- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه هر كه بكوشد در انجام حاجت برادر مسلمانش و تلاش كند در آن و خدا بدست آن حاجت را برآورده كند خدا بنويسد برايش حج و عمره و اعتكاف دو ماه در مسجد الحرام با روزه دو ماهه، و اگر تلاش كند و خدا حاجت را بدست او برآورده نسازد بنويسد خدا برايش حج و عمره.

روشنگرى: دلالت دارد كه با برآوردن حاجت ثواب كوشنده بيشتر است از آنكه برنيايد و اگر در كوشش تفاوتى نباشد و از اهتمام كوتاه نيايد، استبعاد ندارد و مانندش هم در حديث ابراهيم خارقى گذشت ولى در آن عمره ذكر نشده، و بسا مقصود از حجه در آن حجى باشد كه عمره دارد يعنى حج تمتع، يا حج كامل كه چون قيد مبروره دارد، يا بنا بر اختلاف عمل تفاوت ميكند چنان نوشت.پ 111- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: آدمى را بس است در اظهار اعتماد به برادرش همين كه عرض حاجت باو كند.

روشنگرى: ... در اين حديث تشويق كلانيست به برآوردن حاجت مؤمن چون آن را بخواهد زيرا عرض حاجت بدو دليل است بر اعتماد كلى بايمان او و وثوق بدوستى او، و بر داشت از آن اينست كه باو بدگمان نباشد و اميد او را با رد حاجتش نوميد نسازد و در انجام آن كوتاه نيايد.پ 112- كافى: بسندش از صفوان جمال كه من با امام ششم (ع) نشسته بودم و ناگاه مردى از اهل مكه بنام ميمون بر آن حضرت وارد شد و شكايت كرد از اينكه نميتواند كرايه را بپردازد و بمن فرمود: برخيز و به برادرت يارى كن و من با او برخاستم و خدا كرايه را فراهم كرد و برگشتم به مجلس خود آن حضرت فرمود: با حاجت برادرت چه كردى؟ گفتم: پدر و مادرم قربانت خدا آن را برآورده كرد، فرمود: آگاه باش كه يارى تو به برادر مسلمانت نزد من روشنتر است از هفت طواف مستحبى، سپس فرمود: مردى نزد حسن بن على (ع) آمد و گفت: پدر و مادرم بقربانت مرا در برآوردن حاجتى يارى كن و آن حضرت از جا بلند شد و همراه او شد و بر حسين (ع) گذشت كه در نماز ايستاده بود و آن حضرت بآن مرد گفت: در كجا بودى كه از ابى عبد الله براى حاجت خود يارى خواهى؟ گفت: پدر و مادرم بقربانت من اين كار كردم و او يادآور شد من در اعتكافم، آن حضرت فرمود: آگاه باش اگر تو را يارى كرده بود بهتر بود برايش از اعتكاف يك ماه.

روشنگرى: نميتواند كرايه را يا باين معنى كه نميتواند باركشى كرايه كند، يا شترانش‏

 

را بكرايه بدهد بنا بر اينكه مكارى بوده يا اينكه اجرت كرايه نداشته، و همه اينها با حال صفوان راوى حديث مناسبت دارند ...پ اگر گفته شود چرا امام حسين (ع) او را يارى نكرده با اينكه برتر بوده گويم: مى‏شود از چند راه جواب گفت.

1- مى‏شود كه براى آن حضرت عذر ديگرى بوده كه به حاجتخواه اظهار نكرده و بدان عذر با او نرفته و امام حسن (ع) آن را فرمود: تا او قبول نكند كه خود اعتكاف عذر است در ترك يارى و معنايش اينست كه اگر يارى ميكرد تو را بى‏عذر ديگرى بهتر بود.

2- بعيد نيست كه علم امامى كمتر از امام ديگر باشد كه اكنون امام است يا امام اختيار كند عملى را كه كمتر ثواب دارد بويژه پيش از امامتش.

3- امام حسين (ع) خواست برادرش را در درك اين فضيلت بر خود مقدم دارد، اين هم قولى است.

4- اينكه مقصود از من اين كار كردم اينست كه مى‏خواستم بكنم و بمن گفته شد بوسيله خدمتكارى يا يكى از اصحاب كه آن حضرت در حال اعتكاف است و از اين رو باو نگفتم.

سپس بدان كه قضاء حاجت مؤمن از موارديست كه فقهاء جايز دانند معتكف براى آن از محل اعتكاف خود بيرون رود و برگردد بحال اعتكاف جز اينكه پس از بيرون شدن در جايى ننشيند و با اختيار زير سايه راه نرود بنا بر مشهور وزير آن ننشيند بنا بقولى.پ 113- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: خدا عز و جل فرموده: خلق عيال منند و محبوبترشان نزد من آنكه بآنان مهربانتر باشد و در انجام حوائجشان كوشاتر باشد.

بيان: عيال خدايند چون ضامن روزى آنهاست.پ 114- كافى: بسندش از ابى عماره كه حماد بن ابى حنيفه هر بار كه مرا ديدار ميكرد گفتى كه حديثت را برايم دوباره بگو، و من باو باز گفتم، گفتم: براى ما روايت شده كه يك عابد در بنى اسرائيل چون به نهايت و پايان عبادت ميرسيد براى انجام حوائج مردم دوندگى ميكرد و باصلاح حال آنها اندر كار ميشد و رنج ميكشيد.

 (پس از تفسير الفاظ حديث از قول المغرب و مصباح گويد): اشتغال عابدان بنى اسرائيل پس از رسيدن به پايان يا براى اينست كه آن ارفع و اشرف عبادت آدمى است كه چون در راه عبادت بالا رود ميرسد به بالاترين درجه آن كه اين عمل است، يا براى اينست نفس آدمى تن باين عبادت رنج‏آور ندهد جز بعد از اينكه پيراسته و باصفا شود بعبادات و رياضات ديگر يا براى اينكه اصلاح خود مقدم است بر اصلاح ديگران و كمك بدانها.

 

پ‏115- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) فرمود: هر كه صبح كند و توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد.

بيان: توجه ندارد باينكه برخيزد براى آن امور، و انجام دهد آنها را با توانائى، مسلمان نباشد يعنى اسلام كامل ندارد و شايسته اين نام نباشد و اگر بهيچ كار مسلمين توجه ندارد بعيد نيست كه حقا مسلمان نباشد زيرا از جمله كارها يارى امام و پيروى او است، و اعلان دين و يارى ندادن كفار است بر ضرر مسلمين، و بهر تقدير مقصود از امور اعم از امور دنيوى و دينى است، و اگر برخى را هم نتواند عزم بر آن با حصول توان حسنه باشد و ثواب دارد چنانچه گذشت.پ 116- كافى: بسند پيشين تا رسول خدا (ص) كه فرمود ناسك‏تر و عابدتر مردمان از نظر عبادت آنكه خيرخواه‏تر است از دل پاكش پاكتر است و درست‏تر است با همه مسلمانان.

روشنگرى: ... از ثعلب معنى ناسك را پرسيدند؟ گفت از لفظ نسيكه باز گرفته شده كه بمعنى شمش نقره نابست و گويا ناسك خود را براى خداى تعالى ناب كرده، و نصيحت بمعنى خواستن خير است براى طرف آن و تعبير از اين معنا بيك كلمه منحصر بآنست و نصح در لغت بمعنى خلوص است.

و معنى نصيحت براى خدا اعتقاد درست به يگانگى او و اخلاص نيت در عبادت او است، و نصيحت قرآن باور داشتن آنست و بكار بستن آن، و نصيحت رسول خدا (ص) باور داشتن پيغمبرى او و رسالت او است و اطاعت امر و نهى حضرت او و نصيحت ائمه (ع) اطاعت از آنها است براستى و درستى، و نصيحت همه مسلمانان رهنمائى آنها است به مصالحشان، و بقول صحاح مرد ناصح الجيب يعنى پاكدل، و پاكدل‏تر يعنى از كينه و حسد و دشمنى.پ 117- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه مى‏فرمود: بر تو باد به نصح خدا در باره خلقش كه او را ملاقات نكنى به كردارى بهتر از آن.

توضيح: نصح خدا در باره خلقش اخلاص در طاعت خداست در آنچه راجع به خلقش فرموده از هدايت و يارى آنها و خوددارى از آزار آنها و دغلى نكردن با آنها يا مقصود نصيحت كردن خلق است به پاكى براى خدا، و ملاقات هنگام مرگ است يا در روز قيامت.پ 118- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد.پ 119- كافى: بسندش تا پيغمبر (ص) كه هر كس صبح كند و توجه بامور مسلمانان ندارد مسلمان نباشد، و هر كه بشنود مردى فرياد ميزند، اى مسلمانان بدادم برسيد و باو پاسخ ندهد

 

مسلمان نباشد.پ 120- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خلق عيال خدايند و دوستتر خلق به درگاه خدا كسى است كه سود رساند بعيال خدا و خاندانى را شاد كند.

بيان: عيال كسانى كه آدم خرج آنها را ميدهد و كارهاشان را سرپرستى ميكند، و مردم باين نظر عيال خدايند كه آنها را آفريده و كارهاشان را اداره ميكند و احوالشان را مقدر ميسازد و ضامن روزى آنهاست دوستتر نزد خدا يعنى مقامش نزد او بالاتر است و ثواب بيشترى دارد، سود رساندن بعيال خدا بدادن نعمت است يا دفع زيان و خسارت يا ارشاد و هدايت يا آموزش يا برآوردن حاجت و جز آن از منافع دين و دنيا، و اشاره دارد بخوبى اين كار كه كفالت كاريست كه خدا ضمانت كرده، و شاد كردن خاندانى يا باينست كه سودى بمردى و خاندان او و عشيره او برساند يا آگاهى با يارى بيكى از مؤمنان رسانى سبب شادى جمعى از خاندان او شود.پ 121- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: از رسول خدا پرسش شد كه محبوبتر مردم بدرگاه خدا كيست؟ فرمود: سودمندتر مردم براى مردم.پ 122- كافى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: هر كس هجوم آب يا آتش را از مسلمانان بگرداند بهشت باو واجب شود (شرحى در تفسير لغت و اعراب حديث دارد كه ترجمه آن سود عمومى ندارد مترجم).پ 123- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: در تفسير قول خدا عز و جل و بگوئيد به مردم خوبى (آيه 83 سوره البقره) يعنى بگوئيد در باره مردم خوبى و نگوئيد جز خير تا بدانيد كه چيست آن.

بيان: قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً طبرسى ره گفته در تفسير آن اختلاف شده: بقولى مقصود گفتار خوش و زيبا است و خلق كريم كه خدا آن را پسندد و دوست دارد، از ابن عباس است، و بقول سفيان امر بمعروف و نهى از منكر است و بقول ربيع بن انس مقصود معروف است،پ و به روايت جابر از امام پنجم در تفسير آيه يعنى بگوئيد بمردم خوبتر چيزى كه دوست داريد بشما گفته شود زيرا كه خدا دشمن دارد پرلعنت پرلعنت‏كننده و دشنام دهنده و طعنه‏زن بر مؤمنان را آنكه هرزه‏دارى و ياوه‏گو است، آنكه گداى بى‏آبرو است باصرار خود، و دوست دارد بردبار پارساى خوددار آبرومند را.

و اختلاف ديگر در اينست كه شامل مؤمن و كافر هر دو مى‏شود چنانچه از امام باقر (ع) روايت است، و بقولى مخصوص بمؤمن است و بنا بر قول بعموم، ابن عباس و قتاده گفتند

 

آيه جهاد و شمشير نسخ شده‏پ و بيشتر مفسران گويند نسخ نشده زيرا مى‏شود با آنان جنگيد و گفته خوب هم با آنها داشت باينكه آنها را دعوت بايمان كرد پايان كلام طبرسى، و در تفسير عسكرى است از امام صادق (ع) در قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً كه براى همه مردم است چه مؤمن و چه مخالف، اما با مؤمنان خوشروئى كند و با مخالفان مدارا كند براى جلب آنها بايمان كه با كمتر آن ميتوان زيان آنها را از خود و برادران مؤمن دفع كرد.

و مگوئيد جز خير الخ بقولى يعنى تا خبر از حال آنها نداريد جز خوبى آنها نگوئيد و اگر بدنهادى آنها را ميدانيد باكى ندارد كه خوبى آنها را نگوئيد، و بقولى يعنى هر كس بگفتن خوبى و ترك زشتى عادت كرده فوائد آن را خواهد ديد.

من گويم: بسا مقصود اينست كه تا خوبى سخنى را ندانيد آن را بمجرد توهم خوبى به بزبان نياوريد چه بسيار مى‏شود كه كسى پندارد شمه‏اى خوبست و چنان نيست.پ 124- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) در تفسير قول خدا وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً كه براى مردم بگوئيد بهترين آنچه دوست داريد در باره شما بگويند.

بيان: اشاره دارد باينكه بگوئيد براى مردم اينست كه در باره آنها خوب بگوئيد نه اينكه با آنها بخوبى گفتگو كنيد و حديث پيش هم ممكن است بهر دو وجه تفسير شود.پ 125- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) در تفسير قول خدا عز و جل (31 سوره مريم) و گردانيده مرا مبارك هر جا باشم فرمود: يعنى بسيار سودبخش.

 

بيان: بيضاوى در تفسير مبارك گفته يعنى بسيار سودبخش و آموزنده خوبى، طبرسى ره از قول مجاهد گفته: يعنى مرا آموزنده خير گردانيده، و بقولى يعنى پرسودبخش هر جا رو كنم، بركت افزايش خوبى است، و مبارك آنكه بدو خير فزايد، و بقولى بنقل از جبائى يعنى پايدار دائمى در ايمان و طاعت و بركت در اصل بمعنى ثبوت است.