باب شصت و يكم در باره كسى كه در بندد بر مؤمن

اخبار باب‏

:پ 1- ثواب الاعمال: بسندش تا امام ششم (ع) كه هر مؤمنى ميان او و مؤمن ديگر در

 

بند آن باشد خدا ميان او و بهشت هفتاد بار وزند كه هر دو بار و هزار سال فاصله باشد.

محاسن: مانندش را آورده.پ 2- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر كه نزد برادر مؤمنش يا مسلمانى براى نيازى برود و او در بر او بندد پيوسته در بند در لعنت خداست تا مرگش رسد.پ گويم: در اين معنا اخبارى در باب ايمان و كفر گذشته.پ كافى: بسندش (مضمون حديث شماره يكم را آورده و بسند ديگر با اندك تغييرى مانندش را آورده).پ بيان: ميان او و مؤمن حجاب باشد، يعنى مانعى از ديدار او يا با بستن در يا دربانى كه جلو او را بگيرد (و بعد از نقل مورد كار بردن لفظ ضرب از راغب گويد:) هزار سال يعنى سال دنيا و بسا سال آخرت باشد و ظاهر قصد اين شماره است بطور حقيقت، و بسا كه مجاز و مبالغه در دورى از رحمت و بهشت باشد و بهر تقدير بسا در صورتى باشد كه هر كسى را ساعاتيست در شبانه روز كه بايد باصلاح كارهاى خود پردازد از معاش و معاد خصوص علماء كه ناچارند از مطالعه و فكر در مسائل دين و جمع و تاليف و تنقيح آنها و جمع اخبار و شرح و تصحيح آنها و امور ديگرى كه بايد بدان تدبر كنند و از مردم كناره گيرند و در جايى تنها باشند و كسى با آنها نباشد و دليل در مدح گوشه‏گيرى و معاشرت هر دو آمده و با هم معارضند، و بسا گفته شد مقصود بهشت خاصى است كه كسى كه بر مؤمن در نبندد در آن در آيد.پ 4- كافى: بسندش از محمد بن سنان كه نزد امام رضا (ع) بودم و بمن فرمود: اى محمد راستى در زمان بنى اسرائيل چهار مؤمن بودند و سه آنها بخانه يكيشان رفتند و براى مناظره‏اى، و در را زدند و غلام رفت و گفتش كه آقايت كجاست و جوابش داد كه در خانه نيست و آن مرد برگشت و غلام نزد آقا آمد و او از وى پرسيد چه كسى در زد؟ گفت فلانى بود و گفتم در خانه نيستى و دم بست و اعتناء نكرد او را سرزنش نكرد و هيچ يك از برگشت او غمناك نشدند و بگفتگوى خود پرداختند.

و فردا صبح آن مرد آنها را يافت كه بيرون آمده و قصد مزرعه يكى از خود را داشتند بر آنها سلام كرد و گفت بهمراه شما باشم؟ گفتند آرى و از او پوزش نخواستند، آن مرد نيازمند و ضعيف الحال بود، در ميان راه بناگاه يك ابرى بر آنها سايه انداخت و گمان كردند باران دارد و شتاب كردند و چون ابر بالاى سرشان رسيد از درونش جارى شنيده شد كه اى آتش آنها را بگير من جبرئيل فرستاده خدايم و بناگاه آن آتش سه نفر آنها را ربود و

 

آن مرد بهراس افتاد و در شگفت از آنچه بآن مردم رسيدپ و سببش را ندانست و بشهر برگشت و بيوشع بن نون برخورد باو گزارش آنچه ديده و شنيده بود داد، و آن حضرت فرمودند اينكه بآنها خشم كرد پس از آنكه ازشان راضى بود براى آنچه كردند گفت: با من چه كردند؟ و يوشع با او گفت آن مرد گفت: من آنها را حلال كردم و از آنها گذشتم و آن حضرت فرمود: كاش پيش از اين حادثه بود كه سودى براشان داشت ولى اكنون ندارد و بسا كه بعد از اين سوديشان رساند.پ بيان: (پس از شرح الفاظ گويد:) از او پوزش نخواستند اشعار دارد كه آن مرد دانسته كه در خانه بودند و باو اذن ورود ندادند ولى آخر خبر خلاف آن را ميرساند و دلالت دارد كه اگر براى كسى چنين پيشامدى شد بايد زود عذرخواهى كند و بار رضايت طرف گناه ساقط شود.

اما اكنون سودى ندارد كه بدنيا برگردند و بسا كه سودى بآنها دهد يعنى در برزخ يا قيامت.پ 5- كافى: بسندش تا ابى حمزه كه به امام باقر (ع) گفتم: قربانت چه گوئى در باره مسلمانى كه به ديدن مسلمانى رود و او در خانه باشد و اجازه ورود به وى ندهد و بسوى او بيرون نشود؟ فرمود: اى ابو حمزه اگر براى ديدن باشد و يا براى حاجت و صاحب خانه چنين رفتارى كند پيوسته در لعنت خدا باشد تا بهم بر خورند، گفتم:

 

قربانت در لعن خدا تا بهم برخورند؟ فرمود: آرى اى ابى حمزه.پ بيان: (پس از اعراب جمله‏ها گويد:) بسا كه مقصود از برخورد عذرخواهى باشد يا ديدار و عذرخواهى هر دو و شايد مقصود در صورت قصد خوار كردن زائر باشد.