باب يازدهم: فضل دوست، اندازه دوستى، آداب آن، و حقوق آن، انواع دوستان، و نهى از خودباختگى، وضع انس با دوستان

ميگويم: برخى اخبار اين باب در باب كسانى كه شايسته دوستى باشند آورده شود (در باب 13).

اخبار باب:

پ‏1- امالى صدوق: بسندش تا كسى كه از امام صادق (ع) شنيده كه ميفرمود: دوستى حدودى دارد، و كسى كه همه آنها را ندارد دوست تمامى نيست، و هر كس هيچ از آنها را ندارد هيچ دوستش مشمار، حد يك اينكه نهان و عيانش برايت برابر باشند، و دوم اينكه: آراستگى تو را آراستگى خودش بداند، و عيب تو را عيب خودش شمارد، سوم اينكه مال و مقام او را دگرگون بر تو نسازد چهارم اينكه تا هر جا توان دارد از تو دريغ ندارد پنجم آنكه در بدبختيها تو را وانگذارد.

در خصال: بسندى مانندش آمده:پ 2- امالى صدوق: امام صادق به يكى از يارانش فرمود: هر كدام دوستانت سه بار بر تو خشم كرد و در باره تو بد نگفت او را دوست خود بگير.پ 3- همان: امام صادق (ع) فرمود: اعتماد صد در صد بدوستت مكن (كه همه كارت را باو واگذارى و همه راز ترا باو بگوئى) زيرا بزمين خوردن از رهائى سبب مسابقه بطور كلى جبرانى ندارد.

 

پ‏4- همان: بسندى از امير مؤمنان (ع)، فرمود: كيست كه روزى صد در صد برادر و دوست تو باشد و كدام مرد است كه كاملا آراسته و درست باشد؟پ 5- قرب الاسناد: بسندش تا رسول خدا (ص)، فرمود: سه خصلت از جفاكاريست اينكه مردى با ديگرى يار شود و از نام و كنيه او پرسش نكند، و اينكه كسى را بخوراكى دعوت كنند و نپذيرد، يا بپذيرد و حاضر شود ولى از آن نخورد، و اينكه مردى با زنش جماع بكند پيش از شوخى (و بوس و كنار).پ 6- خصال: بسندش تا امير مؤمنان (ع) كه در سفارش بپسرش محمد بن حنيفه فرمود:

بپرهيز از خودبينى، و بدخوئى، و كم‏صبرى كه با وجود آنها يارى با تو پايدار نماند، مردم پيوسته از آنها دورى كنند و خود را بدوست داشتن وادار، و بر خرج كردن براى مردم صبور باش، جان دلت را از دوست خود دريغ مكن، و ورود و حضورت را به آشنايانت ارزانى دار، و خوشروئى و محبت خود را براى همه، و عدل و انصافت را بدشمنت ببخش، و دين و آبرويت را از هر كس دريغ كن، زيرا آن بدين و دنيات سازگارتر است.پ 7- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: پنج خصلت است كه هر كه يكى را هم ندارد پربهره نباشد 1- وفاء 2- تدبير، 3- شرم، 4- خوش‏خوئى، 5- كه همه را دربردارد آزادى.پ 8- عيون: بسندش از ابراهيم بن عباس كه شنيدم امام رضا (ع) ميفرمود: دوستى بيست سال خويشاونديست و دانش اهلش را بهتر گرد هم آورد از پدران (و نياكان).پ 9- خصال: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: حارث بن اعور بامير مؤمنان گفت: اى امير مؤمنان من بخدا دوستت دارم، فرمودش اى حارث اگرم دوست دارى با من ستيزه مكن و بازى مكن، و اين سو و آن سو مكش مرا، و با من شوخى مكن، و از اندازه خودم پستم مكن و بالاتر مبر.پ 10- امالى طوسى: بسندش تا امام صادق (ع) فرمود: اگر دوستى دارى و به منصبى رسيد و يكدهم آنچه را پيشتر برايت منظور ميداشت منظور كرد، دوست بدى نيست.پ 11- همان: بسندش تا امام ششم (ع) مى‏فرمود: دوست تا آنجا بزرگوار است كه دوزخيان از او فريادرسى خواهند و او را در دوزخ بخوانند پيش از خويشاوند، خدا بگزارش از آنها فرموده (100: الشعراء) پس نيست براى ما شافعى 101 و نه دوستى مهربان.پ 12- معانى الاخبار تا لقمان كه به پسرش گفت: پسر جانم صد يار بگير و يك دشمن مگير، پسر جانم ترا همان نهاد است خويت نهاد تو دين تو است و خويت رابطه تو با مردم‏

 

پس با آنها دشمن مباش و هر خوى نيك بياموز، پسر جانم بنده نيكان باش و فرزند عزيز بدان مباش، پسر جانم امانت را بپرداز تا دنيا و آخرتت درست بماند، و امين باش تا بى‏نياز باشى.پ 13- عيون: بسندش تا مردى كه نامى داشته گفت: مامون بامام رضا (ع) گفت بهتر شعرى كه روايت دارى در باره خاموشى در برابر نادان و ترك گله از دوست برايم بخوان آن حضرت فرمود:

         دوست تركم نمود و دورى كرد             من براش عذرها تراشيدم‏

             من نكردم گله كه غره شود             گله اين شد كه من خموشيدم‏

             چون گرفتار جاهلى شدم زورگو             كه بيابد محال امر صواب‏

             از خموشيم بار او كردم             كه خموشى براى او است جواب‏

 مامون بآن حضرت گفت: وه چه زيبا است اين شعر، چه كس آن را سروده؟ فرمود: يكى از جوانان ما بآن حضرت گفت بهتر شعرى كه در باره جلب دشمن براى اينكه دوست شود روايت دارى برايم بخوان آن حضرت فرمود:

ساختم با بسى كينه‏توز تا مقهورم شد* و بر دوشش گذشت خوبى بار كردم و هر كه بديهاى دشمن را جلو نگيرد* با احسان خود قدرت را از فراز فرو نكشد و نديدم چيزى زودتر نابود سازد* كينه ديرينه را از دوستى شتابان مامون گفت: چه بسيار زيبا است اين شعر، آن را كه سروده؟ فرمود: يكى از جوانان ماپ 14- امالى طوسى: بسندى از امام رضا (ع) تا امير مؤمنان، فرمود: بآرامى دوستى كن با دوستت چه بسا روزى دشمنت شود، و بآرامى دشمنى كن با دشمن چه بسا روزى دوستت شود.

نهج: از امير مؤمنان مانندش را آورده.

امالى طوسى: بسندى از پيغمبر (ص) مانندش را آورده.پ 15- امالى صدوق: امام صادق (ع) بيكى از يارانش فرمود: را زيرا براى دوستت فاش كن كه اگر دشمنت بر آن آگاه شود زيانت ندارد، زيرا دوست بسا روزى دشمن تو گردد.پ 16- حسين بن سعيد: بسندش تا امام هفتم (ع) كه پرسيده شد از بهترين زندگى دنيا فرمود: در وسعت خانه و كثرت دوستانست.پ 17- اختصاص: امير مؤمنان (ع) فرمود: خير دنيا و آخرت در رازدارى و دوستى با

 

نيكان جمع است، و همه شر و بدى در فاش كردن راز و برادرى با اشرار.پ 18- امالى طوسى: بسندش تا على (ع) فرمود: دوستيت تكلف نباشد و دشمنيت وقت تلف كردن، بآرامى دوستى كن و بآرامى دشمنى كن.پ 19- نهج البلاغه فرمود (ع): حذر كنيد از يورش كريم چون گرسنه شود و از لئيم چون سير شود.پ و فرمود (ع): دلهاى مردم در هراسند و هر كه آنها را مهرورزى كند بدو رو آورند.پ و فرمود: هر كه بر حذرت دارد (دشمن) چون كسى است كه تو را مژده دهد (به پيروزى).پ و فرمود: راى پير دوست داشتنى‏تر است از چالاكى جوان، و بروايتى از حضور جوان‏پ و فرمود: دوستى خويشاوندى اكتسابى است.پ 20- اختصاص: امام صادق (ع) فرمود: هر كه حق كسى را بدهد كه حقش را نميدهد گويا او را بجاى خدا پرستيده.

و فرمود: به برادرت خدمت كن و اگر تو را بخدمت گيرد، نه، و احترامى نيست، فرمود گفتند: حق كسى را بشناسم كه حق مرا نميشناسد؟ فرمود: خوبى ندارد فرمود: دو بار خوبى ندارد (اين تعبيرات در باره سلوك زيردستانست با حاكمان ظالم مترجم).پ 21- همان: لقمان گفته: سه كس شناخته نشوند مگر در سه جا: بردبار شناخته نشود، مگر نزد خشم او، و شجاع مگر در جنگ، و برادرت را نشناسى مگر وقتى باو نيازى دارى.پ 22- همان: امام صادق (ع) فرمود: براستى آنها را كه دوستان خود شمارى چون بيازمائيشان چند طبقه‏اند، برخى چون شيرند در پرخورى و شدت يورش، و برخى چون گرگ در زيان زدن، و برخى چون سگ در چاپلوسى، و برخى چون روباه در حيله و دزدى، چهره‏هاشان گونه گونه است و همه يك حرفه دارند چه خواهى كرد فرداى مرگ كه تك و تنها رها شوى نه خانواده و نه فرزند دارى جز خداوند پروردگار جهانيان.پ 23- نوادر راوندى: بسندى تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چون يكى از شما برادرش را دوست دارد از او بپرسد نام پدرش را و از حال تيره و تبارش كه آن حقى است واجب، و درستى دوستى اينست كه بپرسد از او اينها را، و گر نه شناسائى و آشنائى احمقانه‏ايست.پ 24- بنقل از خط شهيد كه امام صادق (ع) به مفضل فرمود: رفيق (سفرت) چه كسى بود؟

گفت مردى از برادرانم، فرمود: چه كرده؟ گفت تا به مدينه آمدم جايش را ندانم و آن حضرت بمن فرمود: نمى‏دانى كه هر كه با مؤمنى چهل گام رفاقت كند خدا در روز قيامت حالش را از

 

از او بپرسدپ 25- امالى طوسى: بسندى تا سعيد بن اوس كه گفت: از ابى عمرو بن علا شنيدم ميگفت دوست آدمى خود او است بپا دوستى را كه نسبت بتو چون جان تو است، گفت: ابو عمرو بن علا اين شعر را براى ما خواند:

         براى هر كسى شكلى است در مردم چه او             شكل بسيار است و كمتر عقل باشد اندر او

             آنكه عقل سالمى دارد نخواهى يافتن             در ميان راه هم شكلى كه باشد همچو او

 

پ 26- همان: بسندش تا سفيان بن عيينه كه شنيدم امام ششم (ع) ميفرمود در مسجد خيف: همانا برادران ناميده شدند براى پاكيشان از خيانت، و دوستان نام گرفتند براى همكارى در حقوق مودت.پ 27- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: مقام دوست بزرگ است تا آنجا كه دوزخيان پيش از خويشان نزديك خود از آنها فريادرس خواهند، كه خدا از زبان آنها گزارش داده (سوره الشعراء آيه 100) نيست براى ما شفاعت‏كننده 101 و نه دوستى مهربان.پ 28- همان: بسندش تا امام ششم، فرمود: كسى را بنام صديق خود معروف مكن تا او را در سه چيز امتحان كنى، بخشمش آورى و ببينى خشمش او را از حق به باطل ميكشاند؟ و نسبت به پول طلا و نقره، و تا اينكه با او سفر كنى.پ الدره الباهره: امام چهارم فرمود: با كسى دشمنى مكن و گر چه بگمانت زيانى بتو ندارد و از دوستى كسى رو مگردان و اگر چه بگمانت بتو سودى نرساند، زيرا تو ندانى چه وقتى اميد بدوست بندى و ندانى كى از دشمنى بترسى، و كسى از تو عذر نخواهد جز كه بپذيرى و گر چه دانى دروغ ميگويد.پ امام صادق (ع) فرمود: حشمت خودگيرى عزيزى را پايدارتر كند از لوسى برخورد،پ و فرمود هر كه از يارش خشنود نباشد جز كه قربان او شود خشمش هميشه باشد، و هر كس بر گناه دوست گله دارد بسيار باشد گله اوپ و امام رضا (ع) فرمود: انس هيبت را ببرد،پ و امام جواد (ع) فرمود: هر كه گله كند با يقين بپاكدلى دوستش بايد عذر بخواهد بى‏خواهش طرف،پ و فرمود: هر كس بهمان خوشدلى برادرش خشنود نباشد به عطاى او هم خشنود نشود.پ امام هادى (ع) به متوكل فرمود: صفا مجو از آنكه دلت را بر او تيره كردى، و نصيحت مخواه از آنكه بوى بدبين شدى، همانا دل ديگرى برايت مانند تو است برايش.