باب پنجاه و هفتم در كسى كه مؤمنى را بترساند يا بزند يا آزار كند يا سيلى بزند يا بر عليه او كمك كند يا باو دشنام دهد و نكوهش روايت كردن بضرر مؤمن‏

 اخبار باب‏

پ‏1- عيون: بسندش تا امير مؤمنان (ع) كه روا نيست مسلمانى مسلمانى را بهراس اندازد.پ 2- امالى صدوق: از امام صادق (ع) كه فرمود: سركش‏ترين مردم آنكه بكشد كسى كه او را نكشته يا بزند كسى را كه او را نزده‏پ گويم: گذشت مانندش بچند سند در باب كسى كه پديده‏اى پديد كند و بيايد در باب مواعظ پيغمبر (ص).پ 3- امالى طوسى: بسندش تا امام ششم (ع) كه مى‏فرمود: هر كس بزيان مؤمنى با نصف كلمه كمك كند خدا عز و جل را ملاقات كند و بر پيشانى او نوشته است كه نوميد است از رحمت خدا.پ 4- علل: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه گرامى دارد برادر مؤمن خود را با سخن مهر آميز، يا بر آورد از او حاجتى يا آنكه بگشايد از يك گرفتارى، پيوسته رحمت بر سر او سايه گسترده‏اى دارد تا در كار انجام حاجت او است سپس فرمود: بشما خبر ندهم چرا نام مؤمن بر او نهاده؟ براى آنكه مردم در جان و مال خود از او در امانند، بشما خبر ندهم از مسلمان آنست كه مردم از دست و زبانش سالم مانند، بشما نگويم از مهاجر؟ كسى است كه از گناهان و آنچه خدا حرام كرده است روزه شده، و هر كه مؤمنى را هل دهد تا او را خوار كند يا يك سيلى باو بزند، يا يك بدى باو رساند فرشته‏ها او را لعنت كنند تا رضايت از او خواهد و توبه و استغفار كند، مبادا بكسى شتابان شويد شايد مؤمن است و شما ندانيد بر شما باد بآرامش و نرمش، شتاب سلاح شيطانها است، چيزى نزد خدا از آرامى و نرمش محبوبتر نيست.پ 5- امالى صدوق: بسندش در مناهى پيغمبر (ص) كه آگاه هر كه بگونه مؤمن يا روى او سيلى زند خدا روز قيامت استخوانهايش از هم بگسلد و دست بسته محشور شود تا به دوزخ درآيد جز آنكه توبه كند.پ 6- ثواب الاعمال: بسندش تا رسول خدا (ص) كه دشنام بر مؤمن نابكاريست، و نبرد با او كفر است، و خوردن گوشت او (غيبت او) با قربانى خداست.پ 7- همان: بسندش تا امام ششم (ع) كه فرمود: هر كه مؤمنى با تسلط خود بهراس افكند تا باو آسيبى رساند و نرساند در دوزخ است و اگر بهراسش افكند و آسيبى باو رساند بهمراه فرعون و فرعونيان در دوزخ است.پ 8- همان: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: چون روز قيامت شود يك جارچى فرياد

 

كشد كجائيد كوبنده‏هاى دوستان من؟پ فرمود: جمعى بپا خيزند كه بر چهره‏شان گوشتى نباشد، و گويند اينهايند كسانى كه مؤمنان را آزردند، و برابرشان، ايستادند و با آنها عناد كردند و بر آنها در دينشان فشار آوردند فرمود: سپس فرمانشان دهند بسوى دوزخ آن حضرت فرمود: آنان هم عقيده مؤمنانند ولى حق آنها را ادا نكردند، و راز آنها را فاش كردند.پ گويم برخى اخبار در باب كمك بر قتل در كتاب قصاص بيايد.پ 9- همان: بسندش تا رسول خدا (ص) كه سركشتر مردم بر خدا عز و جل آنكه جز قاتلش را بكشد و جز زننده‏اش را بزند (يعنى جز كسى كه براى كشتن باو حمله كرده بكشد مترجم).پ 10- محاسن: بسندش از امام پنجم (ع) (مضمون شماره 3 را آورده).پ 11- صحيفه الرضا: بسندى تا على (ع) كه فرمود: دو كتاب از رسول خدا (ص) به ارث بردم يكى قرآن و ديگرى آنچه بر دسته شمشير من است، گفته شد يا امير المؤمنين آنچه بر دسته شمشير تو است چيست؟ فرمود: هر كه جز قاتل خود را بكشد يا جز زننده خود را بزند لعنت خدا بر او است.پ 12- مجالس مفيد: بسندش تا ابى سعيد خدرى كه در زمان رسول خدا (ص) كشته‏اى يافته شد و آن حضرت خشمگين بدر آمد تا بالاى منبر شد و خدا را ستود و سپاس گفت وانگه فرمود: يك مسلمانى كشته شده و كشنده دانسته نشده بدان كه جانم بدست او است اگر همه اهل آسمانها و زمين بر كشتن مؤمنى شريك شوند و يا بدان رضا دهند خدا همه را به دوزخ برد، بدان كه جانم بدست او است، كسى از ستم بكسى تازيانه نزند كه فردا در دوزخ بمانند آن تازيانه خورد، بدان كه جانم بدست او است كسى با ما خاندان دشمنى بدل نگيرد جز كه خدايش از چهره او را بدوزخ سرازير كند.پ 13- جامع الاخبار: رسول خدا (ص) فرمود: هر كه مؤمنى را آزارد مرا آزرده، و هر كه مرا آزارد خدا را آزرده، و هر كه خدا را آزارد ملعونست در تورات و انجيل و زبور و فرقان، و در خبر ديگر است كه بر او است لعنت خدا و فرشته‏ها و مردم همه.پ و فرمود (ص): هر كه نگاه كند بمؤمنى كه او را بدان بترساند خدايش بترساند و روزى كه جز سايه او سايه نباشد باو محشور كند بصورت مورچه با گوشت و تن و همه بدن و روح او تا او را بجائى كه بايدش برساند،پ و فرمود (ص) هر كه اندوهناك كند مؤمنى را سپس همه دنيا را باو بدهد جبرانش نباشد و ثوابى بدان ندارد.

 

پ‏14- اختصاص: امير مؤمنان (ع) فرمود: هر كه پر خصومت را دنبال كند ستم كرده و هر كه از آن كوتاه آيد (و حق خود را مطالبه نكند ستم كرده و هر كه خصومت بر پا نكند نتواند خدا ترس باشد.پ 15- حسين بن سعيد: بسندش تا امام باقر (ع) كه فرمود: براى هر كس همين عيب بس كه در مردم عيب را بيند و در خود نبيند يا نكوهش كند مردم را به عيبى كه خود دارد و تركش نتواند، و آزار دهد همنشين خود را بدان چه سودش ندارد.پ 16- كتاب قضاء الحقوق: رسول خدا (ص) فرمود: دشنام بمؤمن فسق است و نبرد با او كفر است، و خوردن گوشت او (بغيبت او) نافرمانى خداست، و احترام مالش چون احترام خداست، وعده مؤمن چون بدست دادن آن موعود است،پ تشويق فرموده (ص) به وفاء كردن بوعده و انجام آن و مقصود اينست كه وعده مؤمن چون عطاى نقد است و گويا موعود در دست است.پ و فرمود (ص): هر كه ميان گفتگوى برادر مؤمنش افتد گويا رويش را خراشيده،پ و فرمود (ص): برادران ناتوان خود را حقير مشماريد كه هر كه مؤمنى را حقير شمارد خدا در بهشت آنها را همراه نكند مگر كه توبه كند.پ 17- نهج البلاغه: فرمود (ع): هر كه زود بمردم بدى رساند در باره او گويند آنچه را ندانند (باو تهمت زنند كه نخواهد).پ 18- كتاب الامامه و التبصره: بسندش تا رسول خدا (ص) كه فرمود: پشت مؤمن غرق است مگر براى حد زدن (يعنى جائز نيست كه او را بزنند مگر براى اقامه حد شرعى و حكم شامل همه تن مؤمن مى‏شود مترجم).پ 19- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه هر كه خيره شود بر مؤمن تا او را بترساند.

خدا عز و جل او را بترساند در روزى كه جز پناه او پناهى نباشد.پ بيان: (بعد از تفسير لفظ بنقل از راغب گويد) (آيه 57 سوره النساء) در آوريمشان در ظل ظليل: يعنى زندگى خوش و بسيار خوب.پ 20- كافى: بسندش (مضمون شماره 7 را آورده). در بيان آن پس از شرح الفاظ گفته: بقولى مقصود آتش در برزخ است كه فرمود: (در آيه 46 سوره المؤمن) آتشى كه بدانها عرضه شوند در چاشت و شام و روز بر پا شدن قيامت است كه در آوريد فرعونيان را بسخت‏ترين عذاب. 21- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه هر كه كمك كند بر زيان مؤمن بپاره‏اى از يك‏

 

كلمه روز قيامت ملاقات كند خدا را عز و جل ميان دو چشمش نوشته شده نوميد است از رحمت من.پ بيان: در نهايه گفته: شطر كلمه نيم از آنست و از اين معنى است حديث هر كه كمك كند بر كشتن مؤمن به شطر كلمه بقولى يعنى مثلا بگويد: اق بجاى قتل بمعنى بكش چنانچه پيغمبر (ص) فرموده:

كفى بالسيف شا

كه شا را بجاى شاهد آورده- تا گويد: بسا اشاره به سخن كوتاه باشد يا مثل اينكه بگويد: آرى در جواب كسى كه از او پرسيده او را بكشم و ميان دو چشم اشاره به پيشانيست.پ 22- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه ميفرمود: خدا عز و جل فرمود: البته از من اعلام جنگ دارد كسى كه بنده مؤمنم را آزارد، و از خشمم آسوده است كسى كه گرامى دارد بنده مؤمنم را، و از خلقم در روى زمين از مشرق تا مغرب كسى نباشد جز يك مؤمن بهمراه امامى عادل بعبادت آنها بى‏نيازم از همه كسانى كه در روى زمين آفريدم، و آسمانها و زمينهايم بدانها برپايند و ايمان آن دو را همدمشان كنم كه نياز بهمدم ديگر نداشته باشند.پ بيان (بعد از اشاره بآيه 279 سوره البقره در باره ترك ربا كه: اگر نكنيد (ترك ربا را) اعلام شويد بجنگ از طرف خدا و رسولش و تفسيرش از قول بيضاوى و مجمع البيان گويد):

بدان كه در اين عبارت مشابه آن از خبر ميتواند كنايه از سختى خشم باشد و مى‏تواند مقصود از جنگ خدا انتقام او باشد در دنيا و آخرت، يا مقصود اينست كه هر كه چنين كند بجنگ من برخاسته، و بقولى اينكه فرموده بايد بداند بمعنى آگهى بانجام است چنانچه بداند در امانت آگهى به آسودگى است با تاكيد بر آن.

و مقصود از مؤمن هر شيعه است يا شيعه كامل چنانچه لفظ عبدى بدان اشاره دارد، و اگر مقصود همه باشد شامل آزار كردن با امر بمعروف و نهى از منكر نگردد، و مقصود از اكرام رعايت و احترام در خوى و در گفتار كه شامل سود رساندن و جلوگيرى از ضرر هم هست.

و مقصود از خلق جز فرشته و پرى است و دلالت بر اينكه وجود امام لازمست، و مقصود از بى‏نيازى خدا كه بى‏نياز مطلق است پذيرش عبادت آن دو است، و بسا كه مقصود قرب وجود امام هم باشد چنانچه در باب كم بودن مؤمنان گذشت كه ابراهيم تنها خدا پرست بود و ديگرى با او نبود تا خدايش باسماعيل و اسحق همدم كرد تا گويد مقصود از ارضين هقت زمين است.

 

پ‏23- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه (متن حديث شماره 8 تا آنجا كه فرمانشان دهند بدوزخ).پ بيان (بعد از ذكر چند معنى براى لفظ صدود گويد:) بيشتر معانى با داشتن معنى اعراض مناسب مقامند- تا گويد- عنف بمعنى سرزنش و ملامت است، و بقولى تهى بودن رويشان از گوشت شايد از غم و ترس كيفر است يا اينكه از افسوس چنگ زدند بروى خود، و مؤيد آنست روايت عامه از پيغمبر (ص) كه شب معراج بمردمى گذر كردم كه ناخنهاى آهنى داشتند و روى و سينه خود را بدان مى‏خراشيدند گفتم: جبرئيل اينان كيانند؟ گفت:

كسانى كه گوشت مردم را ميخورند و آبروشان را ميبرند، و بقولى است كه چون با مؤمنين با بيشرمى رو در رو شدند گوشت چهره‏شان ريخته زيرا نه شرم از خدا كردند و نه از آنها.

و من گويم چون آنها مؤمنان را نزد مردم زشت نمودند در دنيا خدا آنها را در آخرت زشت چهره ساخته.پ 24- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا تبارك و تعالى فرموده: هر كه ولى مرا اهانت كند به كمين جنگ من است.پ بيان: مقصود از ولى دوست كوشا در عبادت مولا است كه از جز حضرت او رو گردان است (پس از شرح لفظ و اعراب گويد:) يك فائده اين خبر حذر دادن كامل است از هر مؤمن باحتمال اينكه مبادا از اولياء خدا باشد چنانچه صدوق بسندش از امير مؤمنان (ع) باز گفته كه خدا دوستش را ميان همه بنده‏هاش نهان كرده هيچ بنده از او را كوچك مشماريد بسا كه هم او ولى خدا باشد و تو ندانى.پ 25- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا عز و جل فرموده: هر كه ولى مرا اهانت كند در كمين جنگ با من است و كسى بمن تقرب نجويد بچيزى دوست‏تر نزد من از انجام آنچه باو واجب كردم، و راستش كه با انجام نافله بمن تقرب جويد تا دوستش دارم و چون دوستش داشتم گوش او باشم كه با آن شنود، و چشمش كه با آن بيند، و زبانش كه با آن گويد، و دستش كه با آن كوبد اگر دعايم كند اجابت كنم، و اگرم خواهش كند باو بدهم، و در هر كارم ترديدى ندارم چون ترديد در مرگ بنده مؤمنم كه بدخواه مرگ است و من بدخواه بدى اويم.پ بيان: چون خدا مقام دوست خود را بيان كرد، اشاره كرد براه رسيدن بدرجه ولايت از آغاز سلوك تا نهايت و فرمود: تقرب بمن راهى بهتر از انجام امور واجبه ندارد از اصل واجب باشد، يا نذر و عهد و مانند آنها، و دليل است بر اينكه واجبات همه افضلند از

 

مستحبات،پ و سنجش هم گواه آنست، چون خدا داناتر است بدان چه تقرب و محبت حضرت او را بايست شود و چون بواجب تاكيد دارد و بتركش تهديد كرده بدانيم كه آن افضل است از آنچه تركش رخصت داده و بانجامش وعده ثواب داده و بر تركش تهديد نكرده (در اينجا بحث مفصلى دارد كه ترجمه آن سود عمومى ندارد).پ 26- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه حقير شمارد مؤمن مستمندى را پيوسته خدا عز و جل خوار كن و دشمن او است تا باز گردد از حقير شمردن او.پ بيان: (پس از شرح لفظ گويد:) حقير شمردن بسا كه تنها در دل باشد و اظهارش سخت‏تر است و آن يا بگفته ايست كه او را بد آيد يا بمسخره كردن و يا بدشنام دادن و يا بزدن او است يا بهر كارى كه اهانت بار است، يا بترك گفتار و يا كردارى كه اهانت بار است.پ 27- كافى: بسندش تا امام ششم كه ميفرمود: راستى كه خداى تعالى فرمايد: هر كه اهانت كند بدوستى از من در كمين جنگ با من باشد و من زودتر دوستانم را از هر چيز ديگر يارى كنم.پ بيان: دلالت دارد كه كيفر خوار كردن مؤمن در دنيا هم بخوار كن ميرسد بلكه هر چه زودتر گرچه بمنع لطف و خذلان باشد.پ 28- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا عز و جل فرموده: البته كه مرا كنار گذاشته هر كه خوار كند بنده مؤمن مرا.پ 29- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) فرمود: هر كه خوار كند مؤمنى را يا حقيرش شمارد براى اينكه كم دارد و مستمند است خدا در روز قيامت او را انگشت نماى مخلوقات سازد.پ بيان: او را انگشت نما كند يعنى نشان بدى باو زند كه همه خلق بفهمند كه سزاوار كيفر است و بدان در محشر رسوا شود و خوار گردد چنانچه مؤمن را در دنيا خوار كرده.پ 30- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه چون مرا بمعراج بردند، بمن آنچه بايد از پس پرده وحى شد، و با من رو در رو سخن گفت تا اينكه بمن گفت: اى محمد هر كه خوار كند دوست مرا در كمين جنگيدن با من است، و هر كس با من بجنگد با او بجنگم، گفتم:

پروردگارا اين دوست كيست و دانستم كه هر كه با تو بجنگد با او بجنگى، فرمود: آن دوستم كسى است كه پيمان از او گرفتم براى تو و براى وصيت و ذريه شما بولايت.پ بيان: از پس پرده گويا مقصود پرده معنويست و آن فاصله ميان بنده و خداست يا مقصود اينست كه صوت از پس پرده بوجود آمده و از جانب آن حضرت پديد شده و همين‏

 

است معنى گفتگوى رو در رو- تا گويد مقصود اينست كه فرشته در ميان نبوده، و بقولى مراد از حجاب فرشته است و رو در رو آنچه بى‏فاصله او است ...پ 31- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه خدا عز و جل فرموده: هر كه خوار كند بنده‏ام را بجنگم برخاسته و من در هيچ كارم ترديد ندارم چون ترديد در باره بنده مؤمنم كه ملاقات او را خواهم و او از مرگ بدش آيد و آن را از او بگردانم، و اينكه او براى امرى دعاء كند بدرگاهم و او را اجابت كنم بامر ديگرى كه بهتر است برايش.بيان: و آن را از او بگردانم يعنى مرگش را پس اندازم و بقولى يعنى بد داشتن مرگ را از او دور كنم باظهار كرامت و لطف و مژده بهشت، بامر بهترى برايش اجابت كنم آن را اجابت نام كرده براى اينكه خير خود را خواسته و ندانسته و در تشخيص آن خطا كرده و در آخرت بداند كه آنچه باو داده بهتر است از آنچه خواسته چنان كه كودك بيمار آنچه مايه هلاك او است بخواهد و پدرش باو ندهد و پولى باو بدهد و چون بزرگ و خردمند شود آنچه باو داده به است از آنچه نداده و آن اجابت بهتريست و بسا مقصود اينست كه بهر چه بدانم بهتر است براى او اجابتش كنم يا خود خواسته او و يا عوضش در دنيا يا آخرت يا در هر دو.پ 32- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه دشنام بمؤمن چون پرتگاه هلاكت است.پ بيان: ... دشنام در لغت شامل نسبت بزنا هم هست و بعيد نيست كه بيشتر اخبار اين باب بر آن صدق كند، ولى در زبان فقهاء دشنام شامل قذف بزنا و مانند آن نميشود مانند گفته تو: اى ميخوار يا اى رباخوار، يا اى ملعون، يا خائن، يا الاغ، اى سگ، اى خوك، اى فاسق اى فاجر، و مانند اين الفاظ كه مايه خوار شمردن و اهانت است (و بعد از شرح الفاظ گويد:) بسا كه مقصود از هلاكت در اينجا كفر باشد و خروج از دين و پرتگاه آن گناهان كبيره است.پ 33- كافى: بسندش تا رسول خدا (ص) كه دشنام بمؤمن فسق است و قتال او كفر و خوردن گوشتش گناه و حرمت مالش چون حرمت خونش.پ بيان (بعد از شرح لفظ و اعراب گويد): دلالت دارد بر اينكه دشنام بغير مؤمن حرام نيست اگر قذف نباشد، بلكه مى‏شود گفت: مقصود از مؤمن ظاهر الصلاح است كه تظاهر بگناهان كبيره ندارد و بدعت‏گزار و سزاوار خوار شمردن نيست.

محقق در شرايع گفته: هر آن تعبيرى كه طرف خطاب را بد آيد و در عرف و لغت قذف نباشد (نسبت بزنا) تعزير دارد تا گويد: و اگر آن طرف سزاوار خوار شمردن باشد

 

نه حد دارد و نه تعزير، و چنين است هر سخنى كه آزاركننده باشد چون اى خوره‏دار يا اى پيس.پ و شهيد ثانى: در شرحش گفته: چون آزار مسلمان بى‏استحقاق آن حرام است هر سخن آزاربخشى كه نسبت زنا و مانند آن نيست در عرف و لغت حرام است و موجب تعزير چون هر حرامى ديگر و سرزنش به امراض هم بحساب آنها است و در حديث صحيح عبد الرحمن بن ابى عبد الله است كه پرسيدم امام ششم (ع) را از مرديكه دشنامى جز قذف بمردى داده آيا تازيانه حد باو زنند؟ فرمود: تعزيرش بايد، و مقصود از سزاوارى استحقاق اينست كه متظاهر به فسق باشد كه احترام و غيبت ندارد، و در خبريست كه از كمال عبادتست آبروريزى شك دارد در دين، و در حديث صحيح است تا رسول خدا (ص) كه فرمود: چون اهل شك و بدعت را پس از من ديديد از آنها بيزارى جوئيد و پر دشنام به آنها بدهيد و آبروشان را بريزيد، و تو دهنشان بزنيد تا در اسلام تباهى نكنند، و مردم از آنها در حذر باشند، و از بدعتشان نياموزند تا خدا براى شما حسنه‏ها نويسد و درجه‏ها در آخرت بالا برد.

فسق در اصل لغت هر گونه خروج از طاعت است ولى در قرآن و سنت بيشتر در كفر و انجام گناه كبيره بكار رفته تا گويد: بقول راغب فسق بدر شدن از حكم شرع است و به كفر هم گفته شود، و آن بگناه كم يا بيش صدق كند ولى معروف شده در گناه بسيار، و بيشتر فاسق گويند به كسى كه شرع را پذيرفته و بدان اعتراف دارد، و بهمه احكامى يا پاره‏اى از آنها اخلال كند خدا عز و جل فرموده (آيه 50 سوره الكهف) فاسق شد (شيطان) از فرمان پروردگارش، (16 سوره اسرى) (و فسق كردند در آن و ثابت شد بر آنها سزا) و فرمود بيشترشان فاسقند (آيه 18 سوره السجده) (آيا كسى كه مؤمن است چون كسى است كه فاسق است) در اينجا آن را برابر ايمان آورده است و فرموده: و كسى كه كافر شود پس از آن آنانند همان فاسقان (آيه 20 سوره السجده) و اما آنانى كه فاسق شدند جايشان دوزخ است (49 سوره يونس) و چنين بايست شد سخن پروردگارت بر آنها كه فاسق شدند باينكه ايمان نياوردند پايان گفته راغب.

فسق در اين حديث نزديك بكفر است زيرا درجه بالايش كفر است، و از اين بر آيد كه دشنام بزرگتر است از غيبت با اينكه آزارش هم سخت‏تر است مگر اينكه غيبت هم بدشنام باشد كه در آن در آيد.

و جنگ با او كفر است يعنى كفرى كه بر مرتكب گناه كبيره صدق ميكند، يا با قصد

 

اينكه حلال است يا براى ايمانش باشدپ و بقولى چون جنگيدن سبب كفر شود آن را كفر ناميده يا مقصود كفران نعمت الفت است كه خدا بمؤمنان داده يا بمعنى انكار حق برادريست كه شرطش نجنگيدنست.

مقصود از خوردن گوشت غيبت است چنانچه خدا عز و جل فرموده (12 سوره الحجرات) و غيبت هم نكنيد آيا كسى از شما دوست دارد گوشت مردار برادرش را بخورد تشبيه به مردار براى نفرت بارتر كردنست و زجر بيشتر و بقولى مقصود از معصيت در حديث معصيت كبيره است.

حرمت مالش چون حرمت خونش است مال را با خون در احترام همراه كرده، و شكى ندارد كه خونش ريختن گناه كبيره هلاكت بار است و چنين است خوردن مالش، و مانند اين حديث در كتب عامه هم آمده است ...پ 34- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه مردى از بنى تميم نزد پيغمبر (ص) آمد و گفت بمن سفارشى كن، در ضمن آن باو فرمود: بمردم دشنام ندهيد تا ميان خود دشمنى به بار آوريد.پ بيان: بار آوردن دشمنى كه روشن است، و اين يك مفسده دنيوى آنست.پ 35- كافى: بسندش تا امام كاظم (ع) در باره دو كس كه بهم دشنام دهند، فرمود آنكه آغاز كرده ظالم‏تر است و گناهش با گناه ديگرى بر اوست تا معذرت نخواسته از طرفش.پ بيان: در حديث ديگر است كه تا مظلوم از اندازه او نگذشته، و اين حديث دلالت بر اينكه اگر از طرفش معذرت خواست از او درگذشت در درجه اول گناهش بريزد و بر اثر آن تعزير يا حد از او ساقط شود و حاكم حق اعتراض ندارد زيرا آن حق آدمى است كه انجامش منوط بدرخواست است و بگذشت ساقط شود.پ 36- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه هرگز كسى بكفر ديگرى گواهى نداده جز كه گردنگير يكى از آن دو شده چه اگر بكافرى گواهى داده راست گفته و اگر بمؤمنى باشد كفر بخودش برگردد، مبادا بمؤمنان طعنه بزنيد.پ بيان: گواهى نزد قاضى باشد يا گزارش باشد كه گويد: تو كافرى يا باو خطاب كند اى كافر و اينكه فرمود مبادا اشاره دارد كه مطلق طعنه هم حكم كفر را دارد در رجوع به يكى از آن دو و كفر دشنام گو بتنهائى و اگر چه كبيره است موجب كفر نيست و چند توجيه دارد كه ببرخى اشاره كرديم چند بار.

يكم: مقصود كفرى باشد كه بر گناه كبيره هم گفته شود چنانچه در زبان آيات و اخبار

 

آمده.پ 2- اينكه مقصود اين باشد كه گناهى بگردن يكى از آنها افتد نه كفرى. () 3- اينكه نسبت بكفر بر هر يكى از آن دو تحقق پذيرد (و پس از بحثى در اين باره گويد) جزرى در نهايه همين حديث را آورده و گفته: كفر دو جور است يكى كفر ضد ايمان و ديگرى انكار يك حكم فرعى كه از اصل ايمان برون نرود، و بقولى كفر چهار جور است: () 1- اينكه خدا را بكلى نشناسد و بدو معترف نباشد. 2- كفر جحود چون كفر ابليس كه حدا را از دل شناسد و بزبان نگويد. 3- كفر عناد كه بدل شناسد و بزبان هم گويد ولى از روى حسد و تجاوز بدان ديندار نشود چون كفر ابى جهل. 4- كفر نفاق كه بزبان اقرار كند و بدل معتقد نيست (در توجيه كفر شواهدى از قول هروى آورده).پ 37- كافى: بسندش تا امام باقر يا صادق (ع) كه مى‏فرمود: لعنت چون از زبان گوينده‏اش بدر آيد در ترديد باشد اگر جاى سزاوارى يافت كه خوب و گر نه بگوينده‏اش برگردد.پ كافى: بسند ديگر مانندش از امام باقر (ع) آورده.پ بيان (از نهايه حديثى در شرح لفظ مساغ و تائيد مضمون حديثى آورده و گويد:) نهايه گفته: لعن راندن و دور كردنست از جانب خدا و دشنام و نفرين است از حديث مردم، و من گويم: بيشتر چنين است ولى بسا كه لعن كن و لعن شو هر دو اهل بهشت باشند چنانچه لعن بخطاء كسى را مستحق لعن داند و كافر شمارد و او مؤمن پاكى باشد كه بسا بلعن‏شونده بگواه دروغين حد و كشت هم برسد، و مى‏شود كه مقصود از جاى سزاوار كنايه از معذور بودن لعن كن باشد كه ثواب ميبرد و لعنتش هم بآسمان بالا ميرود و ثواب دارد.پ 38- كافى: بسندش از امام ششم (ع) كه چون كسى به را در مؤمنش گويد: اف بر تو از ولايتش بدر شود، و چون گويد تو دشمن منى يكى از آن دو كافر شود، و خدا از مؤمنى كه قصد بد دارد در دلش براى برادر مؤمنش عملى را نپذيرد.پ بيان: (پس از تصحيحى در سند گويد) از ولايتش بدر شود يعنى از دوستى و يارى واجب بر او، و شايد اشاره باشد بخروج از ايمان براى قول خداى تعالى (72- سوره الانفال راستى كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهاد كردند با مال و جانشان در راه خدا و كسانى كه جا دادند و يارى كردند دوستان يك ديگرند 73 و آنان كه كافرند دوستان همند.

و باز فرموده است (71 سوره برائت) مردهاى مؤمن و زنان با ايمان اولياء همند و چون گفت: تو دشمن منى يكيشان كافر است براى گفته پيش كه اگر راست گويد

 

مخاطب كافر است و اگر دروغ خودش و معنى كفر گذشت.پ اگر در دل بد دارد براى برادرش كه باو بدى رساند يا بدگمانى كند و او از آن برى باشد و بر او ثابت نشده باشد، و مقصود اين نيست بدل او گذرد زيرا جلوگيرى از آن در توان نيست بلكه مقصود حكم بدانست و گرچه بزبان نياورد، و اما تكليف باينكه نبايد گمان بد برد دشوار است با وجود برانگيزنده آن، و اما گمانى كه شرعا معتبر است ظاهرا خارج از مورد حديث است زيرا بسيارى از احكام شرعى بر آن بار مى‏شود چنانچه گذشت، و حديث منافات ندارد با آنچه وارد است كه: بدگمانى دورانديشى است زيرا مقصود احتياط و بررسى در معامله است نه بدگمانى.پ 39- كافى: بسندش تا امام باقر (ع) كه آدمى نباشد تو چشم مؤمنى بر او طعنه زند جز كه بد مردنى دارد و سزاوار است كه خير نبيند.پ بيان: تو چشم مؤمن يعنى رو در رو باو سركوفت زند و او را نكوهش كند در پيش او (و پس از شرح لفظ گويد:) ظاهر اينست كه شامل شود عيبى را كه دارد يا ندارد، و مردن بد، يا در دنيا است چون غرق شدن، سوختن يا زير آوار رفتن، دچار درنده شدن و مردنهاى بد ديگر، يا از نظر آخرت چون كافر مردن يا با گناه كبيره بى‏توبه مردن تا گويد: خير نبيند يعنى از توبه و عمل صالح و ايمان بى‏بهره ماند.پ 40- كافى: بسندش تا امام ششم (ع) كه هر كه روايتى بر ضرر مؤمنى آورد تا او را زشت كند و بى‏آبرو كند و از چشم مردم بيندازد خدايش از ولايت او بدر كند تا بولايت شيطان رود و شيطان هم او را نپذيرد.پ بيان: روايت بر مؤمن بنقل سخن نابخردانه او است كه بيشتر گفته‏اند و بسا نقل كار سفيهانه را فرا گيرد كه مقصد و عيبجوئى از او است و بقول جوهرى مروت انسانيت است و بقولى آداب نفسانيست كه آدمى را برفتار و عادت خوب وادارد و بدورى از كارهاى پست بكشاند و گرچه مباح باشند چون خوردن در ميان بازار كه مايه سبكسريست و شهيد ره گفته: مروت پاك كردن خويش است در پستى كه همانند او را نشايد چون مسخرگى و كشف عورت تا آنجا كه پوشاندنش در نماز مورد تاكيد است، و پر خوردن در ميان بازار، و و پوشيدن جامه لشكريان براى فقيه كه بمسخره گيرند.

خدايش از ولايت او بدر كند يعنى از دوستى و يارى كردن باو بدر كند و اينكه شيطان او را نپذيرد براى بى‏اعتبارى او است همانا شيطان كسى را خواهانست كه در عبادت ترك طاعت كند تا او را وسيله گمراه كردن مردم سازد و بقولى سر اينكه شيطانش نپذيرد

 

آنست كه كارش زشت‏تر از كار شيطانست،پ زيرا سبب بيرون شدن شيطان از ولايت خدا مخالفت او با فرمان خدا باستناد اينكه بنيادش اشرف از بنياد آدم است و آدم را به بدى ياد نكرد تا او را نزد فرشته‏ها بى‏آبرو كند و سبب خروج اين چنين آدمى از ولايت خدا مخالفت امر او است بى‏استناد و بهانه و ياد كردن كار مؤمن كه او را آزار دهد و حقير سازد و در ضمن ادعاء كمال براى خود كند و اين خود ناز كردن و فخر و تكبر است از اين رو شيطان او را نپذيرد چون شيطان او را نپذيرد چون كارش از او زشت‏تر است- تا گويد:

بسا كه مقصود بدر كردن او است از سرپرستى خدا و از جمع دوستانش و شمار او در احزاب شيطان و او هم قبولش نكند بلكه از او بيزار باشد چنانچه در قرآن مجيد (آيه 16 سوره الحشر) فرموده: نمونه او نمونه شيطانست كه بآدمى گويد كافر شود چون كافر شود گويد:

 

من از تو بيزارم، و بسا كه نپذيرفتن شيطان كنايه است از راضى نبودن او بكار خلافش بلكه او ميخواهد كافرش كند و او را مستحق خلود در دوزخ سازد.پ 41- كافى: بسندش تا عبد الله بن سنان كه باو گفتم: عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ فرمود: آرى، گفتم: يعنى دو عضو پائين تنه او، فرمود: نه آنچه تو دريافتى همانا مقصود فاش كردن راز او است.پ بيان: پرسش از امام صادق (ع) است و مقصودش اينست كه مرادش در اين خبر كشف سر است نه اينكه نظر بعورتش حرام نيست.پ 42- كافى: بسندش از امام ششم (ع) (نزديك بمضمون روايت شماره 41 را آورده و فرموده) حرمت عورت اينست كه بر زيان او سخنى آورى يا او را نكوهش كنى.