باب پنجاه و يكم- در مداوا بحرام

پ‏آيات قرآن مجيد:

پ‏1- البقره- 173- هر كه ناچار است و نه ستمكار است و نه تجاوز كار گناهى ندارد زيرا خدا آمرزنده و مهربانست.پ 2- المائده- 3- هر كه ناچار شد در گرسنگى بركنار از گناه البته خدا پر آمرزنده و مهربانست.پ 3- الانعام- 175- هر كه بيچاره است و نه ستمكار و نه متجاوز البته پروردگارت پر آمرزنده و مهربانست و فرمود- 119- و البته شرح داده آنچه را بر شما حرام است جز آنچه بدان ناچار شويد.پ 4- النحل- 115- هر كه ناچار شد نه ستمكار و نه متجاوز البته كه خدا پر آمرزنده و مهربانست.

تفسير

پ: اين آيات دلالت دارند كه خوردن و نوشيدن از حرام براى ناچارى در صورتى كه ستمكار و متجاوز نباشد جائز است، و باغى بچند وجه تفسير شده 1- شورشى بر امام زمان خود 2- آن را از ناچارى چون خود بزور بگيرد كه چيزى براى سدّ رمق بدست آورده است و اين روا نيست گر چه از گرسنگى بميرد و ديگرى را نميراند.

 

3- كسى كه دنبال كامرانى است چنانچه جمعى از اصحاب بدان معتقدند.پ و اما عادى و متجاوز گفته‏اند: مقصود راهزنست و گفته‏اند كسى كه از اندازه رفع ضرورت بيشتر بخورد و يا بيش از گرسنگى بخورد، و در برخى روايات است از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: باغى آنست كه بامام شوريده، و عادى راهزنست كه مردار بر آنها حلال نيست، و اخبار در اين باره بيايند.

 «غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ» يعنى مشتاق گناه نباشد كه بيش از نياز يا براى لذت بخورند و يا تعمد كنند و آن را حلال شمارند، يا مقصود اينست كه نافرمان بر امام نباشند يا از اندازه نياز و ناچارى تجاوز نكنند و از آنچه شرع رخصت داده بيرون نروند و لذت نجويند، و سخن كامل در اين باره در جاى خود بيايد ان شاء اللَّه.

و اگر براى مداوا ناچار شود آيا خوردن آن در اين آيه وارد است يا نه و آيا درمان كردن درد با حرام در صورت ناچارى رواست يا نه؟ مورد اختلاف است و برخى اصحاب گفتند مداواى با حرام مطلقا جائز نيست و برخى عدم جواز را در باره مى‏دانستند و هر مست‏كننده‏اى و مداواى با حرامهاى ديگر را با ضرورت جائز دانسته و برخى مداواى با حرام را مطلقا در صورت ضرورت و نبودن داروئى جز آن جائز شمردند.

محقق- قده- در شرائع گفته: اگر ناچار است بمى يا شاش شاش را مقدّم دارد، و اگر جز مى دوائى نباشد شيخ در مبسوط منع كرده و در نهايه تجويز كرده و منع درست‏تر است و مداوا با مى و هر نوشابه مست‏كننده و هر داروى آلوده به مست‏كننده خوردنى باشد يا نوشيدنى جائز نيست و در ناچارى براى درد چشم جائز است.

شهيد ثانى- رفع- گفته اين همان مشهور ميان اصحاب است و در خلاف بر آن دعوى اجماع كرده، و ابن براج در ناچارى آن را تجويز كرده و تركش را احوط دانسته، در دروس هم جواز معالجه را كلى آورده مانند معالجه با ترياق‏

 

كه اقوى جواز است با ترس از تلف و حرمت آنست بى‏آن، و آن مختار علامه است در مختلف، و روايات منع حمل شوند بر پيشگيرى از مرض براى جمع ميان ادله- پايان-پ شهيد- روَّح- در دروس گفته: نوشيدن مايع نجسى براى ناچارى از تشنگى مباح است گر چه مى باشد در صورت نبودن آن، و آيا همه مست‏كننده‏ها برابرند يا مى آخر آنها است؟ ظاهر اينست كه جز او بر او مقدم است چون حرمت مى اجماعى است و حرمت جز آن در حال ضرورت مورد اختلاف است، و اگر مى و شاش و آب نجس دارد اين دو مقدمند بر مى چون مستى نيارند و فرقى ميان بول خودش و ديگرى نيست.

جعفى گفته: در ضرورت بول خود را نوشد نه از ديگرى را، و همچنين تناول آن براى معالجه جائز است چون ترياق يا سرمه‏كشيدن با مى كه هارون بن حمزه آن را از امام صادق عليه السّلام روايت كرده، و روايات منع از ريختن آن را در چشم و مداوا بآن را بحال اختيار بايد حمل كرد، و حسن استعمال مسكر را مطلقا منع كرده بخلاف اندكى از زهرهاى حرام در صورت ضرورت براى آنكه حرمت مى تعبديست، در خلاف گفته: مداوا با مى مطلقا جائز نيست و نه رفع عطش با آن، ابن ادريس هم در يك قولش در باره مداوا از او پيروى كرده، و نوشيدن بناچارى را تجويز كرده و در قول ديگر هر دو را تجويز كرده.

شيخ ابن فهد- قد- در كنز العرفان: گفته: حرام است مداوا با مى به اجماع بسيط و مركب و اما دفع تلف بوسيله آن قولى است بمنع نيز و حق جواز آنست براى حفظ جان و همچنين باشند مسكرات ديگر ولى باقى مسكرات بر خمر مقدمند.

در مهذب گفته: مداوا با مى يا مسكرات ديگر يا محرمات جائز نيست، و نوشيدن مى براى حفظ جان مباح است ولى براى پيشگيرى از بيمارى مباح‏

 

نيست، و آيا ريختن آن در چشم براى دواء جائز است؟پ ابن ادريس و شيخ در قولى منع كردند، و شيخ در قول ديگرش تجويز كرده و محقق و علامه هم آن را اختيار كردند، و اگر ناچار باشد آن را در چشم بريزد، و همچنين بيمار براى حفظ جان بدان مداوا كند براى جلوگيرى از تلف نه تحصيل تندرستى قاضى آن را گفته و علامه اختيار كرده و شيخ و ابن ادريس منع كردند، قاضى گفته و احوط ترك آنست، ولى مداوا با بول شتر با جماع جائز است و ببولهاى پاك ديگر بنا بر اصح- پايان- مسأله در نهايت اشكال است، و اطمينان بانحصار دواء در حرام و خصوص در مى و مست‏كننده‏ها بعيد است.

 [روايات‏]

پ‏1- در علل (ج 2 ص 169) در مجالس صدوق: (بسندش از عذافر كه به ابى جعفر عليه السّلام گفتم: چرا خدا مردار و خون و گوشت خنزير و مى را حرام كرده؟ فرمود: آنها را بر بنده‏هاش حرام نكرده و جز آنها را حلال، براى رغبت در آنچه حلال كرده و زهد در آنچه حرام كرده ولى خدا عزّ و جلّ مردم را آفريده و دانسته چه چيز مايه زيست تن و بهى است و آن را براشان حلال كرده و مباح نموده و دانسته آنچه براشان زيان دارد و از آن بازشان داشته و براى ناچار كه مايه زيست تن او باشد باندازه رفع ناچارى حلال كرده نه جز آن (الخبر).پ 2- در محاسن- 259-: بسندش از امام پنجم عليه السّلام كه ميفرمود: تقيه در هر چيزيست، و هر چه آدميزاده بدان ناچار شود خدا آن را برايش حلال كرده.پ 3- در كتاب المسائل: بسندش از على بن جعفر از برادرش امام هفتم عليه السّلام كه از او پرسيدم دارو با مى خرما شايد؟ فرمود: نه.پ 4- عياشى (ج 2 ص 264 تفسير عياشى) بسندش از يكى بزرگان اصحاب ما كه: نزد امام ششم عليه السّلام بوديم و پيره مردى باو گفت: من دردى دارم و برايش مى خرما مينوشم و آن را براى آن حضرت وصف كرد. فرمود: چه مانعى دارى از آب كه خدايش هر زنده را از آن ساخته؟ گفت بمن سازگار نيست، فرمود:

 

چه مانعى دارى از عسل كه خدا فرموده «در آن شفاء است براى مردم، 70- النحل» گفت آن را نيابم، فرمود: چه مانعى دارى از شير كه گوشتت از آن روئيده و استخوانت از آن سخت شده؟ گفت سازگارم نيست، امام فرمود:

ميخواهى فرمانت دهم بنوشيدن مى؟ نه، بخدا فرمانت ندهم.پ 5- در علل (ج 2 ص 164): بسندش از امام ششم عليه السّلام كه ناچار مى ننوشد زيرا جز بدى بدو نفزايد، و چون كه اگرش بنوشد او را بكشد، و قطره‏اى از آن ننوشد، گفته: و در روايتى است جز تشنگى برايش نيفزايد.

عياشى: مانند آن را آورده تا فرموده: البته از آن قطره‏اى ننوشد.پ 6- در مكارم: از امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود: شيرهاى گاو دواء باشند.پ 7- و پرسيدندش عليه السّلام از شاش گاو كه كسى بنوشد؟ فرمود اگر براى دواء نياز دارد باكى ندارد.پ 8- و از جعفريست كه شنيدم ابو الحسن عليه السّلام ميفرمود: شاش شتر به از شير آنست و خدا شفاء را در شير آن نهاده (220- مكارم).پ بيان: خلافى ندارد كه شاش حيوان حرام گوشت كه خون جهنده دارد حرامست خواه نجس العين باشد يا نه پس چون نجس است حرام است، و در شاش پرنده خلافى گذشت، و اما حيوان حلال گوشت در باره آن دو قول است:

1- حلال است كه سيد مرتضى و ابن ادريس و محقق در نافع گفتند، براى اصل و براى اينكه پاك است و دليلى بر حرمت ندارد و عموم قول خدا تعالى «بگو نيابم در آنچه بر من وحى شده حرامى بر مزنده‏اى- تا آخر آيه 145 الانعام».

2- مختار محقق در شرائع و علامه و جمعى كه حرامست مگر شاش شتر براى آنكه خبيثه است و عموم آيه «و حرام است بر آنها خبائث، 157- الاعراف» شامل آنست و پاكى دليل حلال بودن نيست و شايد قول يكم اقوى است، چون مقصود از خبائث در آيه جهت قبحى است كه شارع بيان كند و

 

نفرت طبع نيست چنانچه در جايش آن را بيان كنيم ان شاء اللَّه و همانا شاش شتر را جدا كردند براى آنكه ثابت شده رسول خدا بمردمى كه در مدينه بيمار شدند فرمود شاش شتر بنوشند و درمانجوئى از آن تجويز شده و برخى درمان جستن از همه شاشهاى پاك را جائز دانستند و خلاصه بنا بر قول بحرمت خلاف پيش در آنها آيد و جوازش بحال ضرورت برگردد و بنا بر قول ديگر مطلقا جائز است و اللَّه يعلم.پ 7- در رجال كشى: بسندى تا ابن ابى يعفور كه چون يك دردى ميگرفت و سخت ميشد جرعه‏اى مى خرما مينوشيد و آرام ميشد، و نزد امام ششم عليه السّلام رفت و از دردش گزارش داد و گفت: چون نبيذ نوشد آرام شود، فرمود آن را ننوش و چون بكوفه بازگشت دردش بجوش آمد و خاندانش او را وادار كردند نوشيد و آرام شد، و نزد امام ششم عليه السّلام برگشت و از درد و نوشيدن نبيذ گزارش داد و او فرمود: اى پسر ابى يعفور ننوش زيرا كه آن حرام است و شيطان موكل تو است، و اگر از تو نوميد شود برود، و چون بكوفه بر گشت دردش سخت‏تر بجوش آمد و خاندانش بدو رو آوردند كه بنوشد و بآنها گفت بخدا قطره‏اى ننوشم هرگز و از او نوميد شدند چون بهر چه متهم ميشد سوگند نميخورد، و چون سوگند خورد از او نوميد شدند و چند روز درد كشيد، و خدا دردش را از ميان برد و بدو باز نگشت تا مرد رحمة اللَّه عليه.پ بيان: يعنى براى دفع تهمت از خود هم سوگند نميخورد و از سوگندش تصميم او را فهميدند و نوميد شدند.پ 8- در خرائج: از امام ششم عليه السّلام روايت است كه حبابه والبيه بعلى عليه السّلام گذشت كه يك ماهى با خود داشت بهمراه يك مار ماهى، على بدو فرمود: اين چيست با تو؟ گفت: يك ماهى كه براى عيال خريدم فرمود:

بسيار خوب وانگه فرمود: اين ديگر چيست با تو؟ گفت: پشت برادرم درد گرفته و باو گفتند مار ماهى بخورد، فرمود: اى حبابة البته خدا در آنچه‏

 

حرام كرده شفاء ننهاده، بدان كه كعبه را برپا داشته اگر بخواهى نام آن و نام پدرش را بتو گزارش كنم، و آن را بزمين زد و گفت: از خدا آمرزش خواهم بر حمل آن.پ 9- در طب الائمه: بسندى از صيقل كه نزد امام ششم عليه السّلام بودم و مردى باو گفت كسى بواسير سختى دارد و باو نسخه شربتى دادند و شراب دارد و او قصد كامجوئى ندارد و صرفا قصد درمان دارد؟ فرمود: نه، گفتم چرا؟

فرمود: براى آنكه حرام است و خدا دواء و شفاء در حرام ننهاده.پ 10- در كافى (ج 6 ص 413): بسندى از عمر بن اذينه كه بامام ششم نوشتم (و همين پرسش و پاسخ را نقل كرده).پ 11- در طب: بسندش از سماعه كه امام ششم بمن فرمود: در باره مردى كه دردى داشت و بدو نوشيدن شاش را گفته بودند فرمود كه نبايد آن را بنوشد گفتم: ناچار است بنوشد، فرمود: اگر بيچاره است و دردش دواى ديگرى ندارد بول خودش را بنوشد نه از ديگرى را.پ 12- و از همان: بسندش از فائد بن طلحه كه از امام ششم عليه السّلام پرسيدم از شراب در دواء، فرمود: كسى را نشايد كه از حرام شفاء جويد، در كافى هم مانند آن را بسند خود آورده.پ 13- طب (62): بسندى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نهى كرده از داروى بد براى مداوا.پ بيان: در نهايه است كه در حديث نهى شده از خوردن دواء خبيث، و آن از دو راه است يكم از نجاست آنست و حرمت مانند مى و سرگين و بول كه همه نجسند و خبيث و خوردنشان حرام است جز ابوال شتر كه شرع رخصت داده در نظر بعضى و روث حيوان حلال گوشت بعقيده ديگران دوم: از راه مزه و چشش، و دور نيست كه آن را بد دارد چون در آن رنج بطبع است و ناخواهى- پايان- در شرح السنة گفته: از ابى هريره روايت است كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله‏

 

از دواء بد نهى كرده، و هر دو وجه پيش را ذكر كرده.پ 14- و از همان از عبد الحميد بن عمر بن حرّ كه چون امام ششم- عليه السّلام از عراق برگشت نزد او رفتم و بمن فرمود: نزد اسماعيل بن جعفر برو كه بيمار است و ببين چه دردى دارد، گويد نزد او رفتم و از درد او پرسيدم و نسخه داروئى باو دادم كه در آن شراب بود، بمن فرمود: اى پسر حرّ شراب حرام است و ما خاندانى هستيم كه از حرام شفا نجوئيم، در كافى (ج 6 ص 414) مانندش آمده.پ 15- در طب: بسندش از حلبى كه پرسيدم امام ششم را از داروئى كه با شراب خمير شود، و نشود كه جز با آن خمير شود، و ناچاريست، فرمود:

نه بخدا، روا نيست مسلمان در آن نگاه كند و چگونه با آن مداوا كند؟

همانا چون پيه خوك است كه جزء فلان و فلان داروست و آن دارو جز با آن درست نشود، خدا شفاء ندهد بكسى كه درمانش مى است و پيه خوك.پ 16- در كافى (ص 413): بسندش از ابى بصير كه ام خالد عبديّه نزد امام ششم عليه السّلام آمد و من نزد او بودم، گفت: قربانت: دچار قرقره شكم هستم و پزشكان عراق شراب و قاووت برايم نسخه دادند، و من ميدانم شما آن را بد داريد و خواستم آن را از شما بپرسم، باو فرمود: چرا از آن دواء ننوشى؟

گفت: من از شما تقليد كنم در دين خود، و خدا بدلم انداخته كه جعفر بن محمّد بمن امر و نهى كند، فرمود: اى ابو محمّد نشنوى از اين زن و از اين مسائل نه بخدا، من بتو اجازه قطره‏اى از آن را ندهم، يك قطره از آن نچش كه البته وقتى جانت باينجا رسيد- اشاره بگلويش كرد- پشيمان شوى، سه بار باو فرمود: فهميدى؟ گفت: آرى، امام فرمود: آنچه از آن ميل را تر كند خمره‏اى از آن را نجس كند، سه بار فرمود آن را.پ بيان: گويا آغاز حديث تقيه است، يا براى آزمايش پرسنده است، و مراد از نجاست يا معنى معروف است يا كنايه از حرمت، و دليل است كه‏

 

استهلاك رفع حرمت نكند.پ 17- در كافى (..): بسندى از على بن اسباط كه پدرم بمن گفت:

نزد امام ششم عليه السّلام بودم و مردى باو گفت: قربانت، باد بواسير دارم و جز نوشيدن شراب با من سازگار نيست، باو فرمود: تو را با آنچه خدا و رسولش حرام كردند چه كار؟- تا سه بار فرمود- تو آب خرما بخور كه شب آن را در آب بيندازى و بامداد بنوشى و شام، گفت اين مايه نفخ شكم است، فرمود:

چيز بهترى بتو راهنمائى كنم، بدعاء بچسب كه درمان هر درديست گويد:

باو گفتم: كم و بيش آن همه حرام است؟ فرمود: آرى كم و بيشش همه حرام است.پ 18- در كافى: (..) از امام ششم عليه السّلام نزديك بمضمون حديث شماره 15- را نقل كرده.پ 19- در همان: (ج 6 ص 414): بسندش از حلبى كه پرسش شد امام ششم عليه السّلام از داروئى كه با شراب خمير شده، فرمود: دوست ندارم بدان نگاه كنم و نه آن را بو كنم، چگونه با آن درمان كنم؟پ 20- در كافى: (..): بسندش از معاوية بن عمار كه مردى از امام ششم عليه السّلام پرسيد از داروئى كه با مى خمير شده، مى‏شود سرمه كشيد؟ فرمود:

خدا عزّ و جلّ شفاء در حرام ننهاده.پ 21- در كافى (..) از امام ششم عليه السّلام، هر كه يك ميل از مست‏كننده بچشم كشد خدا ميلى از آتش بچشم او كشد.

در ثواب الاعمال: بسندش مانندش آمده.پ 22- در قرب الاسناد: بسندش از على بن جعفر كه از برادرش عليه السّلام پرسيد شايد كه سرمه با شراب خمير شود؟ فرمود: نه در كتاب المسائل: بسندش آن را آورده، در كافى: بسندش آن را آورده.پ 23- در تهذيب: بسندش از امام ششم عليه السّلام در مرديكه چشم درد دارد و

 

سرمه مى آلود بدو دهند؟ فرمود: خبيث است و چون مردار، و اگر ناچار است از آن بچشم كشد (ج 9 ص 114).پ بيان: دانستى كه اصحاب در باره مداواى چشم با مسكر اختلاف دارند، بيشتر آن را در ناچارى جائز دانند بدليل روايت اخير، ابن ادريس مطلقا منع كرده بدليل اطلاق نصّ و اجماع و بروايات پيش و جواب گفتند نص و اجماع در حرمت نوشيدنست و مانند آن و روايات با ضعف سند منافى با مقيد نيستند كه در ناچارى تجويز كرده.پ 24- در عيون (ج 2 ص 126): بسندش از فضل بن شاذان كه امام رضا عليه السّلام در ضمن آنچه براى مأمون نوشت، نوشت از دين اهل بيت است كه ناچار مى ننوشد كه او را ميكشد.پ 25- در طب: بسندش كه: مردى از ابو الحسن عليه السّلام پرسيد از ترياق فرمود: باكى ندارد گفت: يا ابن رسول اللَّه در آن گوشت افعى نهند فرمود:

آن را بر ما پليد مساز «آن را براى ما اندازه مكن خ ب».پ بيان: يعنى آن را بما مگو تا مايه دل چركينى شود، و مقصود اينست كه بررسى نبايد كرد و اصل حلال بودن چيزيست كه از دست مسلمانى گرفته شود، يا حكم بحلالى در آن ترياقى است كه گوشت افعى ندارد يا مقصود اينست كه حرام نيست ولى طبع پسند نيست و اين خلاف مشهور است ولى برخى اخبار بدان اشاره دارد و گوشت افعى سبب پليدى آن نيست، و بسا مقصود اينست كه مداوا بماليدن به تن باشد و نه بخوردن و نوشيدن و اگر چه بعيد است.

و بنا به نسخه بدل مقصود اينست كه تو آن را بما يا دنده كه خود بهتر دانيم و ظاهرش حليت است و بسا مورد حليت جز اين بخش است كه گوشت افعى دارد يا مقصود اينست كه پزشك اجزاء آن را براى ما بيان نكند و حكم بحلال بودنش مانعى ندارد، و خلاصه اين حديث از كتابيست كه مؤلفش دانسته نيست و سندش معلوم نيست و متنش پريشان و نسخه‏ها اختلاف دارند و احتمالاتى در آن‏

 

ميرود و نميتوان دليل بر حلال بودن باشد با مخالفت مشهور و اخبار ديگر.

 

و از غرائب است كه يكى از معاصران فاضل معجونهاى داراى اجزاء حرام را حلال شمرده باعتماد بر گفته برخى حكماء كه صورت نوعيه بوسيله تركيب عوض مى‏شود و مزاج و صورت نوعيه ديگرى پديد ميگردد كه حكم حرمت ندارد، و بر او لازم آيد كه اگر 10 عين نجس را تركيب كنيم كه حرامند و نجس معجونشان حلال و پاك باشد، و هيچ مسلمانى چنين نگويد، و اگر پايه احكام شرعيه قواعد حكمت باشد بنا بر قول بهيولا بايد گفت آب و هر مايع نجس كه قطره‏اى از آن برداشته شود يا در دو ظرف پخش شود پاك مى‏شود چون صورت آن عوض مى‏شود، و اين جز هذيان گوئى نيست و كسى هم نگفته.پ 26- در كافى (ص 41- روضه): بسندش از امام ششم عليه السّلام در حديثى دراز كه در آن منكرات پديدشونده در آخر الزمان را ذكر كرده- و كشانده تا فرموده- و مى‏بينيم مال ذو القربى بزور و ناحق تقسيم شود، و با آن قمار بازى شود، و ميخوارى گردد، و مى‏بينم كه با مى دوا كنند و از آن نسخه به بيمار دهند و از آن درمان جويند.