باب سوم در پرنده‏ها و جانوران حلال و غير حلال

پ‏1- در خصال- ج 1 ص 139- بسندش از سلمه كنيز فروش كه مردى از ياران ما از من خواست كه در خرمنگاهش باشم و آن را نگهدارى كنم، و در كنارم ديرى بود و نيم روز وضوء ميگرفتم و نماز ميخواندم، آن ديرنشين روزى مرا فرياد كرد و گفت: اين نماز چيست كه تو ميخوانى؟ من كسى نديدم آن را بخواند گفتم از زاده رسول خدا آن را فرا گرفتم، گفت: او عالم است؟ گفتم آرى، گفت:

سه چيز از او بپرس: كدام تخمها حرامند، كدام ماهى حرامست، چه پرنده‏اى حرام است؟ گفت: همان سال بحج رفتم، و نزد امام ششم درآمدم و گفتم: مردى از من خواسته كه سه مسأله از شما بپرسم گفت آنها چيستند؟ و باو گزارش دادم، فرمود: تخم حرام هر آن تخمى است كه سر و تهش را ندانى آن را مخور، ماهى حرام آنچه فلس ندارد مخورش، پرنده حرام آنچه چينه‏دان ندارد مخورش، گفت؟

از مكه برگشتم و عمدا نزد آن ديرنشين رفتم و باو گزارش دادم، گفت بخدا او پيغمبر است يا وصى پيغمبر.

صدوق- ره- گفته: از مرغابيها هر چه چينه‏دان يا سيخك پا دارند خوردنيند و از مرغان خشكى هر كدام پر زدنش در پرواز بيش از صاف پريدن باشد خوردنيست، و اگر صاف پريدنش پيش از پر زدنش باشد خوردنى نيست.پ بيان: ميان فقهاء اصحاب معروف است كه تخم پرنده در حلال و حرامى تابع خود آنند و در صورت اشتباه هر كدام را دو طرف نابرابر است خوردنيست و اگر برابرند خوردنى نيست، و اخبار بسيارى بر آن دلالت دارد و حكم ماهى بزودى بيايد ان شاء اللَّه.

جوهرى گفته: قانصه پرنده بجاى شكمبه جانوران ديگر است و از حديث‏

 

سماعه برآيد كه بجاى معده است براى آدمى‏پ چون از امام رضا عليه السّلام روايت كرده كه بخور از پرنده‏هاى خشكى هر كدام حوصله دارند و از پرنده‏هاى آبى هر كدام چينه‏دان دارند مانند كبوتر نه چون معده آدمى.پ و شهيد ثانى- قد- گفته صيصيه بكسر اولش انگشت زائديست در پشت پاى پرنده بجاى انگشت بزرگ آدميزاده چون خارك پاى او است و بخار هم صيصيه گويند- پايان- سپس بدان ميان اصحاب معروف است كه هر پرنده در حال پرواز صاف پروازيش بيش از پر زدنش باشد حرام است و اگر برابرند يا پر زدنش بيش است حرام نيست و برابر در اخبار ذكرى ندارد و شايد براى كميابى يا دشوارى تشخيص آنست ولى عموم آيات و روايات دليل حلالى است. و اين عقيده آنها هم معروف است كه اگر نه چينه‏دان دارد و نه حوصله و نه سيخك پا حرام است و هر كدام يكى از اينها را دارند حلال است و در اين قاعده كلى و در قاعده گذشته فرقى ميان پرنده خشكى و آبى نيست.

و شهيد ثانى- ره- آنجا كه محقق- ره- گفته: «هر كدام يكى از اينها را دارند حلالند تا نصى بر حرمت آن نباشد» گفته: باين قيد اشاره كرده كه اين نشانه‏ها در پرنده‏ايست كه حالش معلوم نيست، اما آنچه نص بر حرمت دارد وجود اين نشانه‏ها اثرى ندارد، و ظاهر اينست كه در اين باره اختلافى نيست، و پرنده حرامى شناخته نيست كه يكى از اينها را داشته باشد و حلالى كه هيچ كدام را نداشته باشد ولى مصنف- ره- در اين باره پيروى از نص نموده كه امام رضا عليه السّلام فرموده: كه با چينه‏دان و حوصله پرنده ناشناس كه پروازش معلوم نيست آزموده شوند و هر پرنده ناشناسى.

سپس گفته: دفّ پرنده جنباندن دو بال است در پرواز كه گويا با آنها به پهلوى خود ميزند، وصف پرواز بى‏حركت بالها است چنانچه مرغان شكارى دارند.

 

و گفته: حوصله با لام مشدّده و بى‏تشديد آنجا است كه دانه در آن جمع كند بجاى معده است براى آدمى.پ 2- در خصال- 2- 615- جزء حديث اربعمائه-: بسندش تا امير المؤمنين عليه السّلام كه كناره كشيد از خوردن پرنده‏اى كه نه قانصه دارد و نه صيصيه و نه حوصله، و بپرهيزيد از هر درنده نيشدار و پرنده چنگال‏دار.پ توضيح: مقصود از نيشدار هر نيشدار است يا نيشدارى كه با آن ميدرد، در مصباح گفته: دندان نيش آدمى آنست كه پهلوى رباعياتست، ابن سينا گفته در جانور نيش و شاخ با هم نباشند.

شهيد ثانى- ره- گفته: مقصود از نيشدار آنست كه با آن بر جانور ديگر تجاوز كند و برترى يابد و شامل ناتوان و توانا هر دو است و فراگيرد سگ، شير، پلنگ، يوز، خرس، ميمون، فيل، گرگ، روباه، كفتار و ابن آوى را زيرا اينها همه با نيش حمله برند.

و مالك مخالف حرمت همه است و درنده‏ها را مكروه داند نه حرام و ابو حنيفه در حرمت همه با ما موافق است، و شافعيه نيشداران ناتوان را چون روباه و كفتار و ابن آوى از توانا جدا كردند و دومى را حرام دانند نه اولى را- پايان- در قاموس گفته: چنگال ناخن هر درنده است از راه رو و پرنده يا همان چنگال پرنده شكاريست- پايان- و محقّق- قد- از پرنده‏هاى حرام شمرده آن را كه چنگال توانا دارد مانند باز و صقر و عقاب و شاهين و واشه يا ناتوان چون كركس و رخمه و بغاث، و در مسالك گفته: حرمت هر پرنده چنگال دار نزد ما مورد اتفاق است و مالك آن را طبق اصل حلال دانسته.پ 3- در علل- 167: بسندش از محمّد بن سنان كه امام هشتم عليه السّلام باو نوشت پرنده‏ها و وحشيان درنده همه حرامند چون خورنده مردار و گوشت آدمى و عذره و مانند آنند، و خدا نشانه وحش و طير حلال و حرام را چنان قرار داده كه پدرم‏

 

گفت: هر پرنده نيشدار و پرنده چنگال‏دار حرام است، و هر پرنده چينه‏دار حلال است.

و ضابطه ديگرى در فرق ميانه پرنده حلال و حرام گفته او است «بخور هر چه در پرواز بال زند و مخور هر چه بال نزند» و خرگوش حرام است چون مانند گربه است و چنگالى چون او دارد و مانند وحشيان درنده است و چون آنها است در پليدى خود و براى آنكه چون زنان خون بيند چون مسخ شده.

در عيون بسندهاى پيش از ابن سنان مانندش را آورده.پ توضيح: مقصود اينست كه چون علت حرمت آنها در بدن جانداران و خوردن گوشت آنها است خدا ميان آنها و جز آنها فرق نهاده بنشانه نيش و چنگال، و همچنين چينه‏دان نشانه دانه خواريست نه گوشتخوارى زيرا هر چه گوشت ميخورد مانند آدمى معده دارد و اينكه فرمود: علت ديگر بسا كه بيان قاعده ديگريست كه در ضمن آن را بيان كرده و مقصود از واژه علت قاعده است يا مقصود اينست كه صاف پروازى هم از نشانه‏هاى درندگى است چنانچه ظاهر كلام است، و بسا كه «و علت ديگر» از كلام ابن سنان باشد ولى بعيد است، و اينكه فرمود: «و ما يكون منها» گويا بيان علت ديگريست براى حرمت و بسا كه موصول مبتداست و لانّها مسخ، خبر و بازهم علت ديگرى است براى حرمت.پ 4- در قرب الاسناد- 117- بسندى از على بن جعفر از برادرش عليه السّلام كه او را پرسيدم از گوشت خرهاى اهلى و خانگى كه خورده شوند؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن نهى كرد و همانا غدقنش براى آن بود كه ابزار كار آنها بودند و نخواست آنها را نابود كنند، در كتاب مسائل مانندش آمده.پ بيان: معروف ميان اصحاب تا بسا اجماع باشد اينست كه گوشت اسب و استر و خر خانگى همه حلالند و ابو صلاح استر را حرام دانسته و اشهر اقوى است براى عموم آيات و خصوص اخبار و پس از اتفاق بر كراهت همه، در مكروهتر آنها اختلاف است گفتند، استر است و گفتند كه خر است و گويا اقرب همان آخريست.

 

پ‏5- در علل- 2: 146- بسندش از على بن حسن عبدى كه از ابى سعيد خدرى پرسيدند چه گوئى در باره اين ماهى كه برادران كوفى ما آن را حرام دانند، ابو سعيد گفت: از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيدم ميفرمود: كوفه استخوان سر عربست و نيزه خدا تبارك و تعالى و گنجينه ايمان، از آنها فراگير، من از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بتو گزارشى دهم يك روز در مكه ماند و يك شب در ذى طوى، و بيرون شد و من بهمراهش بيرون شدم و گذر كرديم به رفيقانى كه نشسته و غذا ميخوردند، گفتند: يا رسول اللَّه بفرمائيد سر غذا بآنها فرمود: براى پيغمبر خود جا باز كنيد و ميان دو مرد نشست و نشستم و گرده برگرفت و نيمى از آن شكست و بنانخورش آنها نگاه كرد و فرمود:

نانخورشتان چيست؟ گفتند: جرّى است يا رسول اللَّه پس تيكه نان را انداخت و برخاست.

ابو سعيد گفت: پس از آن حضرت من ماندم تا بدانم نظر مردم چيست و آنان ميان خود اختلاف كردند، يك دسته گفتند رسول خدا صلى الله عليه و آله جرّى را بر ما حرام كرد، و دسته‏اى گفتند، حرام نكرد و از آن خوشش نيامد و اگر حرام كرده بود آن را بر ما غدقن كرده بود، گويد گفتار مردم را بياد سپردم و بدنبال رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمدم تا بدو رسيدم و برفيقان ديگر درآمديم كه چاشت ميخوردند، گفتند: يا رسول اللَّه بفرما بچاشت فرمود: بسيار خوب جا دهيد به پيغمبر خود، و ميان دو مرد نشست و من هم نشستم و چون تيكه نانى از آنها برگرفت بنانخورش آنها نگريست و فرمود: نانخورش شماها چيست؟ گفتند: يا رسول اللَّه سوسمار و تيكه نان را انداخت و برخاست، ابو سعيد گفت: من بجا ماندم و باز مردم دو دسته شدند يك دسته گفتند:

رسول خدا آن را بر ما حرام كرد و از اين رو نخورد و دسته ديگر گفتند همانا از آن خوشش نيامد و اگر حرام كرده بود ما را از آن نهى ميكرد گفت سپس دنبال رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمدم تا باو رسيدم و بر پاسار كوه صفا گذر كرديم و در آن ديگها مى- جوشيد، گفتند يا رسول اللَّه كاش بما لطف ميكردى و ميماندى تا ديگها بپزند، فرمود: در ديگهاتان چيست؟ گفتند: الاغها كه سوار ميشديم و بازماندند و سر آنها را بريديم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك ديگها رفت و با پاى خود آنها را وارو كرد

 

سپس تند برفت و من بجا ماندم‏پ برخى گفتند: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم گوشت خران را بر ما حرام كرد، و برخى گفتند: نه هرگز همانا ديگهاى شما را ريخت تا بدان عادت نكنيد و پاكشان خود را بكشيد، ابو سعيد گفت: بدنبال رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمدم و فرمود: اى ابو سعيد بلال را بگو بيايد، و چون نزد او آمد فرمودش اى بلال بالاى كوه ابو قبيس برو و جار بزن كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم جرى و سوسمار و خران خانگى را حرام كرد هلا از خدا بترسيد و نخوريد از ماهى جز آنچه فلس دارد و پولك زيرا خداى تبارك و تعالى هفتصد امت را مسخ كرد كه وصيان پس از پيغمبران را نافرمانى كردند و چهار صد آنها بخشكى گرائيدند و سيصد آنها بدريا افتادند و آنگاه اين آيه را خواند: «و ساختيم آنها را مايه راستانگوئى و دريديم آنها را چه دريدن بدترى- 19- النساء».پ توضيح: آن را تشبيه به نيزه كرده چون خدا بدان بلا را از عرب برگرداند در نهايه گفته: بسادات جماجم گويند و بدين معنى است حديث عمر «برو بكوفه كه جمجمه عرب در آنست» يعنى سادات عرب چون جمجمه سر است و اشرف اعضاء است .. و گفته در حديث است كه سلطان ظل اللَّه است و نيزه خداست در اين كلمه دو نوع حق رعيت را بر والى گنجانيده، يكى انتقام گرفتن براى مظلوم از ظالم و كمك بستمديده و ديگرى ترساندن دشمن تا از آهنگ رعيت بازماند و از آزار آنها بوجود سلطان در امان باشند از شرّ، و عرب نيزه را كنايه از دفع و بازداشتن آورد، در قاموس است كه ذو طوى جاييست نزديك مكه و در نهايه گفته: با ضمّ طاء و واو خفيفه جاييست بر در مكه كه خوبست هر كه در آن درآيد بدان جا غسل كند پايان. جرّى ماهى بى‏پولك است «فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ» آيه در داستان قوم سبا است يعنى طورى شدند كه مردم از آنها سخت در شگفت ماندند و ضرب المثل شدند كه «تفرّقوا ايدى سبا» «وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ» يعنى آنها را بنهايت پراكنديم تا غسّانشان بشام افتاد و انمار بيثرب و جذام بتهامه و ازدبعمان، و شايد تحريم خران بمعنى كراهت شديده است يا حرام شدند و حكم نسخ شده.

 

پ‏6- در علل- 2: 170-: بسندش از مفضّل بن عمر كه بامام ششم عليه السّلام گفتم:

بمن گزارش بده چرا خدا عزّ و جلّ گوشت خوك را حرام كرده؟ فرمود: زيرا خدا تبارك و تعالى مردمى را بصورتهاى گوناگون مسخ كرد مانند خوك و ميمون و خرس وانگه از خوردن همانند آنها نهى كرده تا مردم بدانها بهره‏مند نشوند و كيفرش را سبك شمارند.پ 7- در علل- 2: 247- از محمّد بن سنان كه امام رضا عليه السّلام باو نوشت خدا عزّ و جلّ گاو و گوسفند و شتر را حلال كرد چون فراوانند و دسترس و حلال بودن گاو وحشى و جز آن از خوراكهاى وحوش حلال گوشت براى اينست كه خوراكشان نه زيانبار است و نه بد و نه حرام و نه بهم زيان رسانند و نه بآدمى و نه خلقت آنها زشت است.پ 8- در خصال- 2- 3-: بسندش از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: هر نيشدارى از درنده‏ها و هر چنگالدارى از پرنده خوردنش حرام است.پ 9- در عيون ج 2 ص 162- (مضمود خبر 8 از امام رضا عليه السّلام آمده)پ 10- در علل- 2- 149-: بسندش از محمّد بن مسلم كه از امام پنجم عليه السّلام پرسيدم از خوردن گوشت خران خانگى، فرمود: پيغمبر روز خيبر از خوردن آن نهى كرد و همانا براى آن نهى كرد كه باركش مردم بودند، و جز اين نيست كه حرام همانست كه خدا عزّ و جلّ در قرآن حرام كرده.پ بيان: بسا كه حصر اضافى است يا مقصود از قرآن اعم است از آنچه ظاهر است در فهم ما و آنچه در باطن آنست و حجج بيان كنند.پ 11- در علل- 2: 350-: بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نهى كرد از خوردن گوشت خران و همانا نهى از آن بخاطر پشت باركش آنها بود از بيم اينكه آنها را نيست كنند و خر حرام نيست، سپس اين آيه را خواند «بگو نيابم در آنچه بمن وحى شده حرامى بر خورنده- تا آخر آيه 145- الانعام».

در مقنع بى‏سند آن را نقل كرده.

 

پ‏12- در علل: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه از پدرم پرسيدند از گوشت خران خانگى، فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از خوردن آن نهى كرد زيرا آن روز باركش مردم بودند و همانا حرام آنست كه خدا در قرآنش حرام كرده.پ 13- در عيون و علل: بسندش از محمّد بن سنان كه امام هشتم عليه السّلام باو نوشت:

مكروه است خوردن گوشت استران و خران خانگى براى نياز مردم به پشت آنها و كار كرد آنها و نگرانى از نابود شدن آنها نه براى بدى خلقت و خوراك آنها.پ 14- در علل- 2: 349-: بسندش از امام ششم عليه السّلام كه مخور جرّيث و مار- ماهى و ماهى مرده روى آب و نه اربيان و نه سپرز كه خانه خونست و جويده شيطان.پ بيان: جريث يكنوع ماهى است و گفتند همان جرى است و اين هر دو با مار- ماهى يكنوع ماهى بى‏پولكند، دميرى گفته جريث براء بى‏نقطه و ثاء سه نقطه يك نوع ماهى است شبيه مار و آن را جرى بكسر و تشديد هم گويند كه مانند مار است و بفارسى آن را مارماهى گويند و ظاهر خبر جدا بودن جريث و مارماهيج است كه معرب مارماهى است و بسا كه عطف تفسيرى باشد- پايان- و ظاهر برخى اصحاب هم جدا بودن آنها است از هم، اربيان يك نوع ماهى است مانند كرم چنانچه فيروزآبادى گفته:

و من گويم: مشهور آنست كه حلال است و فلس دارد و مردم بحرين آن را بخورند و برايش خواص بسيارى ذكر كنند، دميرى گفته: اربيان ماهى بسيار خرد سرخى است و خواصى برايش آورده.

و علامه- ره- در تحرير گفته: جايز است خوردن اربيان بكسر الف و آن مانند كرم سفيد است و چون ملخ. پايان- و بسا كه خبر حمل بر كراهت شود، مضغه يك لقمه گوشت است، و آن را بابليس نسبت داده چون ابراهيم عليه السّلام آن را بوى بخشيده چنانچه بيايد ان شاء اللَّه.پ 15- در عيون- ج 1 ص 243- و در علل: بسندش در حديث پرسشهاى شامى از امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود: از خوردن جغد و پرستو نهى شده.پ 16- در محاسن- 473-: بسندى تا امام پنجم عليه السّلام كه پرسش شد از گوشت‏

 

اسبان و استران و خران فرمود: حلالند ولى شما آنها را خوش نداريد.پ 17- و از همان: بسندى از داود رقى كه نوشتم بابى الحسن عليه السّلام در باره گوشت و شير شتران بُختى نگاشت باكى ندارند.پ بيان: در قاموس گفته: بخت شتران خراسانى است .. و بسا از نفى بأس كراهت فهم شود، ولى اشكال دارد آرى نفى بأس در زبان اخبار با كراهت منافات ندارد گرچه عموم نكره در سياق نفى كراهت را هم نفى كند چون آن هم خود باسى باشد.

در دروس گفته: ابن ادريس و فاضل گوره‏خر را مكروه دانستند و حلّى شتر و گاو ميش را مكروه دانسته و آنچه در مراسله ابى الحسن عليه السّلام است در باره گوره‏خر اينست كه تركش بهتر است، در گوشت گاوميش روايت است كه باكى ندارد- پايان- و گويم: آنچه در كافى ابى الصلاح يافتم اينست كه مكروه است خوردن گوشت گاوميش و شتر بختى و گوره‏خر و خر خانگى- پايان- و اينكه شهيد كراهت گوشت هر گونه شتر را باو بسته اشتباه است، و چگونه چنين است با اينكه گردش زندگى پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و ائمه عليهم السّلام بخوردن گوشت آنها و قربانى كردن آنها بوده ولى غالب در بلاد آنها شتران عربى بوده نه خراسانى و قول بكراهت گوشت شتر خراسانى وجهى داردپ براى روايت كلينى بسندى ضعيف از سليمان جعفرى كه شنيدم از ابى الحسن عليه السّلام كه ميفرمود: من از گوشت شتران بختى نخورم و بكسى هم نگويم بخورد.پ 18- در فقه الرضا كه فرمود عليه السّلام خورده شوند از پرنده آنچه دو بالش را در پرواز بجنباند و خورده نشود آنچه دو بالش نجنباند، و اگر چه پرنده بهر دو شكل بپرد آنچه بال زدنش بيش است خورده شود و اگر بال زدنش كمتر است خورده نشود.پ 19- عياشى- ج 1 ص 374 تفسير عياشى- از عبد اللَّه بن ابى يعفور كه شنيدم امام‏

 

ششم عليه السّلام ميفرمود: هر كه در زمينى گندمى بكارد و زكات زراعتش را ندهد يا زراعتش بسيار جو آرد بواسطه ستمكارى در مالك شدن آن زمين يا ستم بكشت كار و كارگرانش همانست كه خدا ميفرمايد:

 «به ستم آنان كه يهودى بودند حرام كرديم بر آنها خوراكهاى پاكيزه كه براشان حلال بود، 159- النساء» يعنى گوشت شتر و گاو و گوسفند، و فرمود:

راستش اسرائيل چون گوشت گاو ميخورد درد پهلويش بجوش مى‏آمد و گوشت شتر را بر خود حرام كرد، و آن پيش از نزول تورات بود، و چون تورات نازل شد آن را حرام نكرد و او هم از آن نخورد.پ بيان: گواه آوردن بآيه براى اينست كه چون بنى اسرائيل گناه كار شدند خدا برخى از آنچه برشان حلال بود حرام كرد، و چون در اين امت مسخ نيست چيزى بر آنها حرام نشد ولى از غذاهاى خوب محروم شدند و بركت از آنها رفت، و بنا بر قول كسى كه گفته: خدا آنها را بر آنان حرام نكرد و خود بر خود حرام كردند، مقصود اينست كه از آنها سلب توفيق شد تا آنها را بر خود حرام كردند و از طيبات محروم شدند، و استشهاد بآيه روشنتر است.پ 20- عياشى بسندى تا على عليه السّلام كه پرسش شد از خوردن گوشت فيل و خرس و ميمون، فرمود: اينها از چهارپايانى نيستند كه خوردنى باشند (تفسير عياشى ج 1 ص 290).پ 21- و از همان (ص 380): از ايوب بن نوح بن درّاج كه از امام دهم عليه السّلام پرسيدم از گاوميش و باو اعلام كردم كه اهل عراق گويند مسخ شده، فرمود: آيا نشنيدى قول خدا را «و از شتر دو تا و از گاو دو تا».

و پس از آمدنم از خراسان نوشتم بابى الحسن عليه السّلام و از آنچه ايوب در باره گاوميش باز گفته بود پرسيدم، در پاسخ نگاشت همانست كه بتو گفته.پ بيان: ظاهرش اينست كه دو تا از گاو مقصود گاوميش است و گاو معمولى و اين تفسير را در سخن مفسران نديدم و بسا مقصود اينست كه خدا گاو خانگى و وحشى يا

 

نر و ماده خانگى را حلال كرده و گاوميش هم رسته‏اى از گاو خانگى است چنانچه دميرى و جز او تصريح دارند. و اطلاق آيه شامل آن مى‏شود، و «نوشتم» دوم از كلام راوى از ايوب است كه هر كه سند را انداخته آن را هم انداخته.پ 22- عياشى از حريز كه پرسش شد امام ششم عليه السّلام از پرنده‏ها و وحوش درنده تا نام خارپشت و وطواط و خران و استران و اسبان بميان آمد، فرمود: حرام نباشد جز آنچه خدا در كتابش حرام كرده است.

و فرمود: پيغمبر بازداشت آنها را از خوردن گوشت خرها تنها براى نياز ببار كشى آنها تا مبادا نيستشان كنند و خران حرام نيستند، فرمود: اين آيه را بخوان «بگو نيابم در آنچه بمن وحى شده حرامى بر خورنده آن جز اينكه مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه پليد است يا فسقى كه براى جز خدا قربانى شود (ج 1 ص 383).پ بيان: در مقنع بى‏سند مانندش آمده و شيخ در تهذيب با سند صحيحى آن را آورده، در قاموس گفته وطواط يك نوع پرستوى كوهى است و خفاش است كه شب پره باشد، دميرى گفته: وطواط همان شب پره است.

و در تهذيب پس از ايراد اين روايت گفته «ليس الحرام» تا آخر يعنى حرام خاص سخت پر قدغن نباشد جز آنچه خدا تعالى در قرآنش ذكر كرده و گرچه جز آنها حرامهاى بسيار هم هست كه در حرمت كم‏پايه‏ترند پايان. و بسا حمل شده كه پاسخ مخصوص بهمان اسبان و استران و خران است، و آنچه در باره حلالى درنده رسيده حمل شده باينكه تذكيه پذيرند و بكار بردن پوستشان در جز نماز رواست بخلاف حرام قرآنى چون خوك، و نهان نيست كه همه اينها دور از باورند و بسا حمل بر تقيه روشنتر باشد.پ 23- در عياشى (ص 383) از امام ششم عليه السّلام كه فرمود: بر بنى اسرائيل حرام شده هر ناخن دار و هر پيه جز آنچه بر پشت حيوانها است يا درون شكم آنها يا باستخوان آميخته‏

 

پ‏24- و از همان از زراره كه از يكى از دو امام عليهما السّلام پرسيدم از شاش اسبان و استران و خران فرمود: از آن بدمان آيد، گفتم: مگر گوشتشان حلال نيست گفت: فرمود: مگر نيست كه خدا براتان بيان كرده كه «چهارپايان را آفريد براتان كه گرمى و سودها دارند و از آنها ميخوريد» و باز فرمود «اسبان و استران و خران براى اينكه سوار شويد و زيور باشند» و خوردن را از آن چهار پايان ساخت كه در قرآن بيان كرد، و سوارى را براى اسبان و استران و خران، گوشتشان حرام نيست ولى مردم آن را بد دارند (تفسير عياشى- ج 2 ص 255).پ 25- در مكارم- 84- زراره گفت از امام پنجم عليه السّلام پرسيدم كدام پرنده خوردنيست؟ فرمود: هر كدام در پرواز بال زند بخور و هر كدام بال زند مخور، گويد گفتم: تخمها كه در نيزارهايند؟ فرمود: هر كدام دو سويش برابرند مخور، و آنچه نابرابرند بخور، گفتم: پرنده آبى فرمود: هر كدام چينه‏دان دارند بخور و اگر ندارند مخور و در خبر ديگر است كه اگر پرنده در پرواز هم بال زند و هم نزند اگر بال زدنش بيشتر است بخور و اگر بال نزدنش بيشتر است مخور، و از شكار دريا هر كدام چينه‏دان يا سيخك پا دارند خوردنيست و هر كدام هيچ يك از اين دو را ندارند خورده نشود.پ 27- در هدايه است كه بخور از پرنده آنچه در پرواز بال زند و مخور آنچه نزند، و اگر پرنده بهر دو نحو پرواز كند و بال زدنش بيشتر است از بال نزدن بخور، و اگر برعكس است مخور، و پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر درنده نيشدار و هر پرنده با چنگال و خران خانگى حرامند و از پرنده‏هاى آبى هر چه چينه‏دان دارد خورده شود چه زنده گرفته شود يا شكار گردد و بدست آيد.پ 28- در مقنع است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر درنده نيشدار و پرنده با چنگال و خران خانگى حرامند.پ 29- در محاسن- 474- حديث را برآورده تا گفته: خوردن گوشت شتر شهوت گوشتخوارى را ببرد.

 

پ‏30- و در حديثى روايت است كه از اسلام دوستى دوست داشتن گوشت شتر است.پ 31- در علل- 2: 179- بسندش از امام ششم عليه السّلام كه بد داشت گوشت كلاغ را براى اينكه فاسق است.پ توضيح: شايد مقصود از فسقش اينست كه مردار و پليد خورد، در نهايه گفته پنج جانورند كه فاسقند و در حلّ و حرم كشته شوند، اصل فسق بيرون شدن از راستى و منحرف‏شدنست و براى همين گنهكار را فاسق گويند، و اين جانوران را بروش استعاره فاسق گفتند چون پليدند، و گفتند: چون از احترام در حلّ و حرم بدراند يعنى در هيچ حال احترام ندارند و از اين است حديث عائشه كه از خوردن گوشت كلاغ ازش پرسيدند گفت كى آن را بخورد پس از اينكه فرموده فاسق است، خطابى گفته: مقصود از فاسق بودن آنها اينست كه گوشتشان حرام است.پ 32- در كتاب مسائل: بسندش تا على بن جعفر كه از برادرش موسى عليه السّلام پرسيد، از كلاغ ابلق و سياه كه حلال است خوردن گوشت آنها؟ فرمود: هيچ گونه كلاغى حلال نيست خوردنش زاغ باشد يا جز آن.پ بيانى است: بدان كه فقهاء اصحاب در باره حلال بودن انواع كلاغ اختلاف دارند كه ناشى از اختلاف رواياتست، و شيخ در خلاف همه را حرام دانسته و اخبار و اجماع را حجت آورده و جمعى از او پيروى كردند چون علامه در مختلف و پسر او، و شيخ در نهايه و دو كتاب حديث خود (تهذيب و استبصار) آن را مكروه دانسته مطلقا و هم قاضى و محقق در نافع، و ديگران تفصيل دادند چون شيخ در ظاهر مبسوط و ابن ادريس و علامه در قول ديگرش و كلاغ سياه درشت و كلاغ ابلق را حرام دانستند و زاغ و غدّاف كه خاكى و خاكستريست حلال دانستند، و دليل بر حلال بودن هر كلاغى روايت زراره است از يكى از دو امام عليهما السّلام كه خوردن گوشت كلاغ حرام نيست، همانا حرام همانست كه خدا در كتابش حرام‏

 

كرده، ولى نفوس آدمى از بسيارى از اينها كناره كند و آن را پليد شمارد، و دليل آنان كه مطلقا كلاغ را حرام دانند روايت صحيح على بن جعفر است كه گذشت و شيخ- ره- آن را تأويل كرده باينكه نفى حلال مطلق كرده نه حلال با كراهت و خواسته بدين تعبير ميان دو خبر جمع كند، و بسا روايت زراره حمل شود بنفى تحريم در قرآن و منافات با تحريم در سنّت ندارد.پ ولى آنها كه تفصيل قائل شدند روايت بخصوصى در باره آن ندارند گر- چه در مبسوط مدعى آنست و اين جمع ميان روايات هم نيست زيرا در هر دو دسته تصريح بعموم است، و بسا دليل آورند كه دو تاى نخست (سياه درشت و ابلق) از خبائثند چون مردار خورند، و دو تاى اخير از طيبات چون دانه خوارند، و از عامه هم كه اين تفصيل را دارند بهمين دليل تمسك كنند، و ابن ادريس دليل حرمت دو تاى اولى را آورده كه از پرنده‏هاى درنده‏اند بخلاف دو تاى اخير كه دليلى بر حرمت ندارند چون او خبر واحد را حجت نداند، و خلاصه حليت مطلق كلاغ اقوى است چون موافق عموم آيات و اخبار است و اخبار مخصوص در باره كلاغ معارضند و اصالة الحل حكمفرما است ولى اجتناب از همه كلاغها موافق احتياط است و مؤيد آنست اينكه جمله «هر چنگال دار از پرنده» شامل اكثر آنها بلكه همه آنها مى‏شود و احتمال تقيه در اخبار حليت ميرود و اگر چه عامه همه اختلاف دارند ولى قول بحليت ميان آنها مشهورتر است.

شيخ در خلاف گفته: هر كلاغى حرام است بحكم ظاهر روايات و در برخى رخصت رسيده چون زاغ كه كلاغ زرع است و غداف كه از آن خردتر و خاكى رنگ است و خاكسترى، و شافعى گفته سياه و ابلق حرامند و زاغ و غداف دو رو دارند يكى حرمت و ديگر حليت و ابو حنيفه هم چنين گفته دليل، اجماع فرقه شيعه و عموم اخبار در حرمت غداف است و طريقه احتياط مقتضى آنست پايان و بدان كه آنچه در كتب فقه معروف است حرمت شب‏پره و وطواط و طاوس و زنبورها و مگسها و پشه و خرگوش و سوسمار و همه حشرات است چون مار، كژدم، موش‏

 

صحرائى و چسنه و جغد و بنات وردان و ككها و شپش و يربوع و خارپشت و وبر و خز و فنك و سمور و سنجاب، ولى اقامه دليل بحرمت بيشتر اينها خالى از اشكال نيست و معروف ميان آنها حلال بودن همه انواع كبوتر است از قمرى و دباسى و ورشان و حليت حجل و كبك و دراج و قطا و تيهو و مرغ خانگى و كروان و كركى و صعوه و مرغابى، و البته عمومات وارده در حليت و حرمت گذشتند و خدا راهنما است براه راست.پ 33- در دعائم الاسلام: از رسول خدا است صلى اللَّه عليه و آله كه هر نيشدارى از درنده‏ها و چنگال‏دارى از پرنده‏ها حرامند.پ 34- و از على عليه السّلام كه خورده نشود گرگ و نه پلنگ و نه يوز و نه شير و نه شغال و نه خرس و نه كفتار و نه هر چه چنگال دارد.پ 35- و از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله كه سوسمارى نزد او آوردند و از آن نخورد و آن را پليد شمرد.پ 36- و از على عليه السّلام كه غدقن كرد از خوردن سوسمار و خارپشت و جز آن از حشرات زمين مانند سوسمار و جز آن.پ 37- و از او است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گذر كرد بمردى از انصار كه بالاى سر اسبش ايستاده بود و آن اسب با جان خود تلاش ميكرد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود:

سرش را ببر تا مزدى يابى ببريدن سرش و مزدى براحت كردنش، گفت: يا رسول اللَّه چيزى از آن بمن ميرسد؟ فرمود: آرى از آن بخور و بمن هم بخوران و يك رانش را برسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هديه داد و از آن خورد و بما خورانيد.پ 38- و از امام ششم عليه السّلام روايت است كه او نهى كرد از سر بريدن اسبان.

مؤلف گفته: بنظر ميرسد- و اللَّه اعلم- كه نهى از آن همانا براى از ميان نرفتن اسبهاى سالم و تندرست باشد كه خدا عزّ و جلّ فرمان داده آنها را آماده كنند و ببندند در راه خدا و آنچه از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيده در باره اسبى است كه بمردن‏

 

كشيده، و نگرانى از هلاكت او است و اللَّه اعلم.پ 39- و از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم است كه نهى كرد از خوردن گوشت خران خانگى در روز خيبر.پ 40- و از امام ششم عليه السّلام كه فرموده: خورده نشوند استران.پ توضيح: در قاموس است كه «حرش الضب» يعنى او را شكار كرد باين روش كه انگشت خود را بدر سوراخش ميجنباند تا سوسمار گمان برد مار است و دمش برآرد كه او را بزند و آن را بگيرد- پايان- در برخى نسخه‏ها «حشرات الارض» آمده و آن روشنتر است، و ظاهر اينست كه واژه ضب در آغاز يا انجام خبر زياديست، در نهايه گفته: كه او وارد شد بسعد «و سعد يكيد بنفسه» يعنى با جانش بازى ميكرد و ميخواست جان بدهد، و از آنست حديث عمر «كه زن برود نزد پدر خود كه يكيد بنفسه يعنى هنگام جان دادن او- 4: 44- نهايه.

 «يكن لك اجر» شايد مقصود اينست كه خود بريدن سر، ثواب دارد گرچه قصد قربت نكند و با قصد قربت دو ثواب دارد يا مقصود سر بريدن آنست بقصد صدقه دادن يا اطعام مؤمنين و دو ثواب دارى يكى براى آنكه او را از رنج راحت كردى براى رضاى خدا و يكى ديگر براى قصد كار خير، يا مقصود اينست كه يك كار كه سر بريدن براى رضاى خداست دو ثواب دارد، يا مقصود از احتساب صبر بر مردن اسب و تلف مال است يعنى اگر سرش را نبرى يك ثواب دارى بر مصيبت و با سر بريدن ثواب ديگرى يابى.

فاضل استرآبادى گفته: يعنى دو ثواب دارى براى آنكه او را از درد برهانى و براى تقسيم گوشتش برضاى خداى تعالى و انصارى مردد شد كه آيا بايد همه گوشتش را براه خدا دهد يا برخى از آن را.پ و در تهذيب آن را بسندى تا على عليه السّلام آورده جز اينكه در آن گويد:

رسول خدا فرمودش او را نحر كن تا دو مزد برى بواسطه نحرش الخ و آنچه در اينجا

 

است روشنتر است و بايد نحر را تفسير بسر بريدن كرد زيرا اجماعى است كه در اسب نحر درست نيست.پ خلاصه اينست: شك نيست در حلالى چهارپايان سه‏گانه و معروف ميان اصحاب تا بسا اتفاق باشد حلالى گوشت پاكشهاى سه‏گانه است (اسب و استر و الاغ) جز اينكه ابى الصلاح استران را حرام دانسته و آن ضعيف است، و بد است چهار پائى را كه خود پروريده بدست خود سر برد، و خورده شود گوشت گاو كوهى و قوچ كوهى و گوره‏خر و آهوها و يحمورها و فاضل گوشت خر وحشى را مكروه دانسته و در برخى رواياتست كه ترك آن بهتر است.

و حرام است سگ و خوك بنص و اجماع، و خلافى شناخته نشده ميان فقهاء در حرمت هر درنده چه نيشدار باشد يا ناخندار چون شير، پلنگ، يوز، گرگ گربه، روباه، كفتار، و شغال، و اخبار بر آن دلالت دارند.

 

و نيز ميان ما شيعه خلافى ندانم در حرمت مسوخات، ولى اخبار بسيارى آمده در حلال بودن بسيارى از درنده‏ها و جز آن، و اصحاب آنها را توجيه كردند و ببرخى از آن اشاره كرديم، و معروف و مشهور در اكثر كتب فقه حرمت خرگوش و سوسمار است و همه حشرات چون مار، كژدم، موش، موش صحرائى چسنه و صراصر و بنات وردان ككها و شپش و دندان شماره و خارپشت و وبر و خز و فنك و سمور و سنجاب و عظايه ولى اقامه دليل بر آنها مشكل است و مشهور مورد عمل است براى رعايت احتياط و دورى از مذهب مخالفان، و نيز من خلافى ندانم ميان خودمان در حرمت هر پرنده چنگال‏دار خواه نيرومند باشد چون باز و صقر و عقاب و شاهين و واشه يا ناتوان چون كركس و رخمه و بغاث و آنچه بر آن دلالت دارد گذشت.