باب سيزدهم شب پره و آفرينش شگفتش

آيات قرآن مجيد:

پ‏1- در آل عمران آيه 49- راستى بسازم براى شما از گل شكل پرنده و بدمم در آن و بفرمان خدا پرنده شود.

تفسير

پ: مشهور ميان مفسران خاصه و عامه است كه آن پرنده شب پره بوده، ابو الليث در تفسيرش گفته: مردم از عيسى از روى بدخواهى خواستند كه براى ما شب پره‏اى بيافرين و جانش بده اگر راستگوئى، گلى برگرفت و شكل شب پره‏اى ساخت و در آن دميد و ناگاه ميان آسمان و زمين پرواز ميكرد و ساختن گل و دميدن از عيسى عليه السّلام بود و آفرينش از خدا تعالى، و گفتند: همانا از او آفرينش شب پره خواستند براى آنكه شگفت‏تر از آفريده‏هاى ديگر است.

 

پ‏و از شگفتيهاش اينست كه خونست و گوشت و بى‏بال ميپرد و چون جانور ميزايد و مانند پرنده تخم نميگذارد، و در روشنى روز و تاريكى شب نبيند و بينائيش در دو ساعت پس از غروب خورشيد و پس از سپيده دم است، خوب روشن نشده و مانند آدمى ميخندد و چون زن حيض بيند و چون از آن حضرت اين را ديدند خنديدند و گفتند: جادوئيست روشن، و رفتند نزد جالينوس و باو گزارش دادند و او بدو بگرويد- الخبر-

اخبار باب‏

پ‏1- در عيون ج 1 ص 244- و در علل در خبر شامى است كه از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد از شش چيز كه در رحم جا نگرفتند فرمود: آدم بود و حوّاء و قوچ اسماعيل و عصاى موسى و ناقه صالح و شب پره كه عيسى بن مريم ساخت و بفرمان خدا تعالى پريد.پ 2- در نهج البلاغه: از خطبه‏اى كه در آن آفرينش بديع شب پره را ياد كرده فرمايد: سپاس از آن خداست كه كنه شناختش در وصف نگنجد و بزرگيش خردها را خيره كند و راهى بدريافت پايان ملكوتش نيابند، او است پادشاه راستين روشن درست‏تر و روشن‏تر از آنچه بديد آيد، خردها او را اندازه نتوانند تا مانند چيزى باشد و در اندازه‏گيرى وهم نگنجد تا نمونه‏گيرى شود، آفريده‏ها را بى‏نمونه و مشورت مستشار و بى‏كمك كمك كار آفريده، بهمان فرمانش آفريده‏اش ساخته شده و گردن بفرمان او نهاده، بيدريغ پذيرا گرديده و بى‏ستيزه فرمان پذير شده.

از هنر نازك كارى و آفرينش شگفتش همانست كه حكمت ژرف خود را در آفرينش شب پره‏ها بما وانموده كه روشنى گشايش بخشش همه زنده‏ها آنها را درهم كشد، و چگونه چشم آنها پرده دارد تا از خورشيد تابان روشنى نستاند كه براه خود راه يابد و بروشنى تابان خورشيد بشناخته‏هاى خود رسد، و جلوه‏

 

روشنى خورشيد در پرده‏هاى تابشش او را باز دارد از جنبش خود، و در جايگاهش نهان سازد و در روشنى آن رفتن نتواند، و او در روز پلكهايش روى ديده بسته است و شب را چراغ رهنمائى خود سازد.پ در درخواست روزيش، پرده‏هاى تاريك شب جلو ديده او را نگيرند و در تاريكى و تيرگى آن از رفتن بدنبال كارش جلو او را گرفته نباشد و چون خورشيد روسرى شب را بدور اندازد و خنده روز را سر دهد و پرتو خود را بر سوسمارها در لانه‏هاشان بگسترد، شب پره‏ها پلكها بر هم نهند و بدست آورد شب تيره خود بسازند.

منزه باد آنكه شب را روز او ساخته و وسيله زندگى او و روز را آرامش و قرار او نموده، و برايش از گوشت آن بالى برآورده كه هنگام نياز بپرش آن را مانند پره‏هاى گوش برآورد و نه پر دارد و نه نى جز اينكه رگهايش را برآمده و روشن بينى كه دو بال شوند نه نازك كه برشكافند و نه كلفت كه سنگين باشند بپرد و بچه‏اش بدو چسبيده و پناهيده، با مادر بزمين نشيند و با او به هوا برآيد و از او جدا نشود تا اندامش سخت و ورزيده شوند و بالش نيرو گيرد و او را بكشد و راه زندگى و نهى خود را بشناسد، منزه باد آفريننده هر چيزى بى‏نمونه كه از ديگرى باشد (نهج البلاغه زير شماره 153- از بخش خطب)پ بيانست: اينكه فرمودند: خدا از ديدنى درست‏تر و روشنتر است براى اينست كه شناخت او از خرد و يقين است و اشتباهى كه در محسوسات رخ دهد در او راه ندارد، حدّ بمعنى مرز ميان دو چيز است و در زبان اهل منطق شناساندن گوهر چيزيست و تحديد در اينجا اثبات پايان و طرف است كه مانند باجسام را بايد يا حدّ منطقى است و نخست مناسبتر با زبان آنانست.

و مقصود از اينكه بى‏نمونه آفريده اينست كه از ديگرى نمونه نگرفته يا مانند معمار نخست نقشه نكشيده كه بدنبال آن بسازد، و شايد مقصود از اذعان‏

 

اينست كه هر آفريده زير توانائى خدا است و سرپيچى از آفرينش نتواندپ بيدريغ پذيرا گرديده: بيان اجابت است چنانچه بى‏ستيزه بيان فرمانبرى است و بسا اشاره باشد به تسبيح با زبان حال چون قول خدا تعالى «و چيزى نباشد جز كه بسپاسش تسبيح گو است 44- اسراء» چنانچه گذشت، برخى گفتند خلاصه وصف حال شب پره در روز و شب اظهار شگفتى از مخالف بودن او است با همه جانوران در پس‏نشينى از روشنى و اشاره به نهانى سبب آنست و مقصود بسته شدن چشم او است در روشنى و آن براى اينست كه روح ديد او بر اثر گرمى روز تحليل ميرود و خنكى شب آن را جبران كند و برگرداند ديد او را و گفته شده: اثر گرمى تنها نيست و گر نه بايد در روز زمستانى چشمش بسته نشود مگر در گرمى روز و نه در آغاز روز تابستانى بلكه سببش ناتوانى نيروى ديد است و يك نوع تضاد و نفرت ميان آن و روشنى چون ناتوانى كه در ديدهاى ديگر است در برابر قرص خورشيد، و اما اينكه اين نفرت از كجا است امريست نهان و منشأ تعجبى است كه در سخن آن حضرت بدان اشاره شده و خلاصه اينست كه چگونه درماند و كور شود و از اينكه از روشنى كمك گيرد براى جستن روزى و زندگى خود و رفت و آمد و سودبرى.

سوسمار جانور معروفى است و خويش اينست كه هنگام برآمدن خورشيد از لانه‏اش بدر آيد تا با آن روبرو گردد بر عكس شب پره‏ها.

دميرى گفته: شب پره جانوريست كه در شب پرواز كند و شكل و وصف غريبى دارد و آن را در زبان تازى خفاش گويند، بخاء ضمه دار و فاء با تشديد و خفش در زبان تازى خردى و تنگى چشم است و اخفش يعنى خرد چشم و كم ديد و گفتند بر عكس شب كور است و گفتند كسى كه در هواى ابرى بيند نه در آفتاب جوهرى گفته: دو گونه است اعشى شب كور و دور بين است و عمش ناتوانى ديد است با اشك ريزى در بيشتر اوقات ...

 

پ‏بطلميوس گفته: شب پره نام تازى دارد: خفاش، خشاط، خطّاب و وطواط و بسا كه خفاش از خفش باز گرفته است، و اخفش دو جور است يكى كم ديد مادر زاد و دومى كم ديد از حادثه‏اى و آن كسى است كه شب بيند نه روز، و در روز ابر بيند نه روز آفتابى.

و اينكه گفته خفاش خطاف است مورد اعتراض است و حق اينست كه دو نوع است و بقول برخى خفاش خرد است و وطواط درشت و آن در روشنى ماه نبيند و نه در روشنى خورشيد از اين رو وقتى را خواهد كه نه تاريك باشد و نه روشن و آن هنگام غروب خورشيد است كه پشه‏ها در جوش و خروشند و براى بدست آوردن خوراك خود كه خون جاندار است برآيند و شب پره هم براى جستن روزى آيد، و روزى خواهى بجان روزى خواهى افتد، و شب پره بهيچ وجه از پرنده‏ها نباشد چون دو گوش دارد و دندان دارد و خايه دارد و حيض بيند و پاك شود و بخندد مانند آدمى و چون چهارپا بشاشد و بچه شير دهد و پر هم ندارد.پ يكى از مفسران گفته: چون شب پره را عيسى بن مريم عليه السّلام بفرمان خدا آفريد از صنع خدا تعالى جدا گرديد و از اين رو همه پرنده‏ها باو زور گويند و او را دشمن دارند، و هر پرنده گوشتخوارش بخورد و هر پرنده ديگرش هم بكشد و از اين رو جز در شب پرواز نكند.

و گفتند: عيسى جز آن را نساخت چون در آفرينش كاملترين پرنده است و توانائى رساترى خواهد چون پستان و دندان و گوش دارد، و گفتند از او ساختن شب پره خواستند براى اينكه شگفت‏ترين پرنده است چون گوشت است و خون و بى‏پر بپرد و تند بپرد و پر بچرخد، و از پشه و مگس و پاره‏اى ميوه‏ها بخورد، و با اين همه عمر دراز كند و گفتند از كركس و گوره‏خر عمرش درازتر است، و ماده‏اش از سه جوجه تا هفت بزايد و بسيار باشد كه در ميان هوا جفت‏گيرى كند.

و در جانوران نيست جانورى كه فرزندش را بدوش كشد جز شب‏پره كه بدان بسيار مهر دارد و از او نگرانست و بسا در حال پرواز بچه‏اش را شير دهد و خويش‏

 

 

اينست كه چون برگ درخت بيند بدو خورد و بترسد و از پرواز بماند و بحماقت موصوف است، از اين رو چون باو گويند: «اطرق كرا: سر بزير بخواب» بزمين چسبد.