باب چهاردهم نشانه‏هاى مؤمن و صفات او 1

پ‏آيات قرآن مجيد:

پ‏1- الانفال آيه 2- همانا مؤمنان آنانند كه چون ذكر خدا شود دلشان بترسد و چون آيات خدا بر آنها خوانده شود ايمانشان بيافزايد و بر پروردگار خود توكل دارد.

3- آنان كه برپا دارند نماز را و از آنچه روزيشان كرديم انفاق ميكنند (در راه خدا) 4- آنانند همان مؤمنان درست داراى درجه‏هاى بلند نزد پروردگارشان و روزى ارجمند.پ 2- التوبه آيه 71 مردهاى مؤمن و زنهاى مؤمنه دوستان يك ديگرند وادارند به نيكى و باز دارند از زشتى و برپا دارند نماز و بپردازند زكات و فرمان برند خدا و رسولش را آنانند كه رحمت خواهد كرد خداشان زيرا خدا عزيز است و حكمتدار.پ 3- يوسف آيه 106 و بيشترشان نگروند بخدا جز كه همان مشركانند.پ 4- المؤمنون آيه 1 البته رستگارانند مؤمنان 2- آنان كه در نمازشان خاشعند 3- و آنان كه از بيهوده روگردانند، 4- و آنان كه زكات پردازند، 5- و آنان كه خود- دارند از بيگانه، 6- جز با همسران و كنيزان خود كه سرزنشى ندارند 7- و هر كه بجويد از پس آن بيگانه را همانهايند تجاوزكاران 8- و آنان كه سپرده‏ها و پيمان خود

 

را رعايت‏كننده‏اند 9- و آنان كه بر نمازها مواظبند كه در وقت بخوانند 10- آنانند همان ارث بران 11- آنان كه ارث برند بهشت فردوس را هم آنان در آن جاويدانند.پ 5- القصص آيه 25 آنان كه كتابشان داديم پيش از آن قرآن همانها بدان گرونده‏اند.

53- و چون خوانده شود بر آنها گويند باورش داريم راستى كه آن درست است از سوى پروردگار ما راستى ما از اين پيش مسلمان بوديم 54- آنانند كه دو بار مزد دارند بدان چه شكيبا بودند و بخوشى بدى را جلو گرفتند و از آنچه روزيشان كرديم انفاق كنند 55- و چون بشنوند سخن ناهنجار از آن روگردانند و گويند كردارهاى ما از خود ما و كردارهاى شما از خود شما سلام بر شما نادانها را نخواهيم.پ 6- الم سجده آيه 15- همانا بگروند بآيات ما آنان كه چون يادآورى شوند بدانها پيشانى بر خاك نهند براى سجده و تسبيح كنند بسپاس پروردگارشان و آنان بزرگى نورزند 16- دورى كند پهلوشان از بسترهاشان بخوانند پروردگارشان را از ترس و طمع و از آنچه روزيشان داديم انفاق كنند 17- نداند كسى آنچه نهان شده براشان از چشم روشنى به پاداش آنچه ميكردند 18- آيا آنكه مؤمن است چون آن باشد كه نافرمانست برابر نباشند 19- اما آنان كه گرويدند و كارهاى خوب كردند بهشتهائى جايگاه دارند براى پذيرائى بپاداش آنچه ميكردند.پ 7- حمعسق آيه 36 و آنچه نزد خدا است بهتر است و پاينده‏تر براى آنان كه گرويدند و بپروردگارشان توكل كنند 37- و آنان كه كناره كنند از گناهان بزرگ و هرزگيها و چون خشم گيرند درگذرند 38- و آنان كه پذيرا شدند پروردگار خود را و برپا داشتند نماز و كارشان بمشورت با هم است و از آنچه روزيشان داديم انفاق كنند 39- و آنان كه چون ستم شوند كين كشند و يارى شوند 40- سزاى بدى بدى است مانند آن و هر كه بگذرد و اصلاح كند مزدش بر خدا است راستى او ستمكاران را دوست ندارد.

 

پ‏8- الفتح آيه 29 محمد رسول خدا است و آنان كه با اويند سخت گيرند بر كفار و مهربانند بهم دگر بينى آنها را ركوع كن و سجده كن ميجويند فضل خدا و رضاى او را، نمود آنها در چهره‏شان از اثر سجده كردنست، اين نمونه آنها است در تورات و نمونه‏شان در انجيل زراعتى است كه جوانه زده و كلفت شده و بر ساق خود برپا است پسند زراعتكارانست تا بخشم آرد بدانها كافران را، نويد داده خدا بآنان كه گرويدند و كارهاى خوب كردند از آنها آمرزش و مزد بزرگى را.پ 9- البينه آيه 5 و فرمان ندارند جز كه بپرستند خدا را با اخلاص در دين او او به يكتاپرستى و راستى و برپا دارند نماز را و بپردازند زكات را و اينست دين استوار تا فرمايد- راستى آنان كه گرويدند و كارهاى خوب كردند آنان همان بهتر مردمند 8- پاداششان نزد پروردگارشان بهشتهاى پابرجا و جاويد است كه روان باشد از فرود آنها جويها در آن باشند جاويد تا هميشه، خشنود باشد از آنها خدا و خشنودند از او، آن براى هر كس است كه بترسد از پروردگارش.پ تفسير آيات: مؤمنان در (2- الانفال) مؤمن كاملند بقولى و توكل آنان واگذارى هر كارشانست بخدا در بيم و اميد و حق ايمانشان اينست كه داراى مكارم اخلاق و كردار نيك و پايه‏هاشان نزد خدا ارجمندى و والائى و آمرزش گناهان گذشته آنها است و روزى ارجمندى دارند در بهشت، و بقول على بن ابراهيم در باره امير مؤمنان و ابى ذر و سلمان و مقداد فرو شده.

دوستان يك ديگرند (71- برائت) و ياران و يا سرپرست كارهاى هم.

جز اينكه مشركانند (106- يوسف) بقولى در پرستيدن جز خدا يا باينكه دانشمندان خود را ارباب گيرند، يا براى خدا پسر سازند، يا نور و ظلمت را دو مبدء جدا دانند يا از نظر تأثير اسباب در امور و مانند آن، و تفسير آن در اخبار خواهد آمد كه منظور شرك در طاعت است از شيطان و يا يارى خواستن و توسل بجز خدا و مانند آنها رستگارند مؤمنان (در مؤمنون)پ از امام باقر (ع) كه مؤمنان مسلمند و نجيب باشند كه خاشعند در

 

نماز خود، و بقول على بن ابراهيم ديده فرو گيرند و دل بدان دهند، و بروايتى ديده بزمين دوزند، و تفسيرش در كتاب صلاة آيد.

و در برخى اخبار لغو به سرود و ملاهى تفسير شده، و در برخى بهر گفتارى كه ذكر خدا در آن نيست، و در برخى بگوش گرفتن داستانها و در برخى اينست كه كسى بتو سخنى بندد بناحق، يا وصفى از تو كند كه ندارى و بايد از آن رو گردانى.

رعايت امانت و عهد با خدا و يا مردم وفاء بدانست و اصلاح آن و محافظت بر نماز مواظبت بر اوقات و احكام آن و از امير مؤمنانست كه اين آيه در باره من فرو شده‏پ آنان كه كتابشان داديم (در قصص) بقولى در باره مؤمنان اهل كتاب فرو شده كه گفتند ما قرآن را كلام خدا دانيم و از اين پيش مسلمان بوديم چون در كتابهاى پيشين يادآور بوده در برابر صبر آنهاپ از امام صادق عليه السّلام كه مقصود صبر بر تقيه است، و حسنه تقيه و سيئه فاش كردن راز ائمه، و بقول على بن ابراهيم خود امامانند عليهم السّلام كه جلو بدى مخالفان را بآنان به نيكيهاى خود ميبندند و در راه خير هزينه مينهند و چون سخن بيهوده شنوند و از آن رو گردانند، و بقول على بن ابراهيم لغو دروغ است و لهو و سرود و گفته همان امامانند عليهم السلام كه از همه اينها روگردانند، و گفتند لغو گويان سلام بر شما خدا حافظ براى بدرود آنها.پ چون يادآور شوند بدانها (15- السجده) و پند داده شوند بسجده افتند از خوف عذاب خدا ... در مجمع البيان (ج 8 ص 331) از امام باقر و صادق عليهما السلام كه نماز شب‏خوانانند كه از بستر برخيزند براى نماز- و از امام صادق عليه السّلام كه كردار خوبى از بنده خدا نباشد جز كه در قرآن ثوابى براى آن آمده مگر نماز شب كه خدا از كلانى آن بيانش نكرده.پ و كارهاشان بمشورت ميان آنها است (38- الشورى) بقول على بن ابراهيم در هر كار دينى با امام مشورت كنند كه نياز دارند آنان كين كشند از كسى كه بدانها ستم كند بى‏تجاوز از حد، و بقولى يك ديگر را يارى كنند، و بقولى مؤمنان را دو دسته كرده‏

 

يكى گذشت كن (و يكى كين‏ستان) و بقولى آنها را بدليرى ستوده پس از ستودن به فضائل مهم و آن منافات ندارد با ستودن آنها بگذشت زيرا گذشت دليل ناتوانى كسى است كه از او گذشت شده، و كين خواهى اشعار دارد بايستادگى در برابر دشمن و بردبارى برابر درمانده پسند است و برابر زورگو ناپسند زيرا او را گستاخ كند و بستم وادارد هر كه بگذرد سازش كند با مخالف مزدش با خدا است وعده‏ايست مبهم كه دليل بزرگى موعود است.پ در مجمع البيان (ج 9 ص 34) از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آورده كه روز رستاخيز جارچى جار كشد هر كه مزدش با خدا است ببهشت رود، گويند كيست كه مزدش با خدا است پاسخ دهند گذشت‏كننده‏هاى از مردم بى‏حساب به بهشت روند.

محمد رسول اللّه (29- الفتح) بيان مورد گواهى است كه فرموده خدا براى گواه بس است يا آغاز سخن است مى‏بينى آنها در ركوع و سجودند زيرا در كار نمازند بيشتر اوقات و ثواب و رضوان خدا را جويند، سيماى چهره‏شان كه نشانه‏ايست بر پيشانى آنها از بسيارى نماز خواندن، و از امام صادق عليه السّلام كه آن اثر بيخوابى براى نماز خواندنست.پ اين نمونه آنها است در تورات كه ستايش شگفت آور نامبرده در آنست و خدا گزارش آن را در تورات داده و در انجيل است كه نمونه‏شان چون زرعى است كه نهال برآورده و نيرو داده شده و كلفت شده و بر ساقش استوار گرديده كه پسند زراعتكارانست از پرى و نيرو و كلفتى و خوش نمائى.

بقولى اين مثل صحابه پيغمبر است كه در آغاز اسلام كم بودند وانگه بسيار شدند و استوار و كارشان پيشرفت كه مردم در شگفت شدند تا كفار بخشم آيد از آنها.پ در مجالس صدوق است كه در باره على عليه السّلام فرو شده و آنان كه در رستاخيز زير پرچم اويند كه جار زنند راستى پروردگار شما ميفرمايد براى شما نزد من آمرزش و مزد بزرگى است كه بهشت است.

 

اخلاص دارنده در دينندى براى او (5- البينه) كه شرك نياورند بدو و از هر كيش باطل رو آرند به يكتاپرستى او آنست كيش پايدار، آنانند بهترين آفريده‏ها، در اخبار است كه آنان على عليه السّلام و شيعه اويند (رجوع كن به سعد السعود: 108) اخبار باب:

پ‏1- كافى (ج 2 ص 47) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه شايسته است در مؤمن هشت خصلت باشد: سنگين و آرام باشد در برابر پيشامدهاى لرزاننده، شكيبا باشد در بلا ديدن، شكرگزار باشد در آسايش و خوشى، قانع باشد بدان چه خدا روزيش كرده، بدشمنانش ستم روا ندارد، و براى دوستانش ناروا نكند، تن خود را در رنج اندازد، و مردم از او در آسايش باشند. راستى دانش دوست مؤمن است، بردبارى وزير او و خرد فرمانده لشكر او، و نرمش برادرش، و نيكى كردن پدرش.

در كافى (ص 230) بسندش مانندش آمده.

و در خصال (ج 2 ص 38) بدو سند و در تمحيص از آن حضرت مانندش آمده.

بيان: نزد پيشامدهاى لرزاننده و فتنه‏ها كه مردم را ربايند و در دين شك كنند و بسا كافر شوند.

شكيبا باشد نزد بلا كه آزمايش شود بدان خوب باشد يا بد و بيشتر در بد بكار رود و در اينجا هم همان است.

شكيبائى خود دارى است بر كارهاى دشوار و رخ دادهاى ناهموار، و بى‏اعتراض بر آنها كه مقدرند، و شكوه نكردن و بيتابى نداشتن و آن بزرگترين خصلت ايمانست.

شاكر باشد در فراوانى از نعمت و فراوانى وسعت عيش، و شكر اعتراف بنعمت است از برون و درون با شناخت بخشنده آن و بكار بردنش در آنچه فرموده، و شكور بسيار شكركننده است و قناعت كن بدان چه خدايش روزى كرده و آز او را بدنبال مال حرام نكشاند و بلكه شبهه‏ناك و عمر را در باره گرد آوردن آنچه بدان نياز ندارد نگذراند.

 

و ستم نكند بر دشمنان و نه بر دوستان كه شايسته‏تر است.

و بر خود بار نكند براى دوستان آنچه تاب آن را ندارد، و اين سخن چند تفسير دارد:

1- بكسى ستم نكند بخاطر دوستانش.

2- گناه نورزد براى خاطر آنها چون گواهى دروغ بسود آنها، يا نهان كردن گواهى بر آنها، يا كوشش ناروا براى انجام كار نامشروع آنها.

3- بر خود بار نكند و بعهده نگيرد براى دوستان آنچه را نتواند از عهده بر آيد.

تنش از او در رنج است بكار عبادت، و روگردانى از رسوم و عادات تن پروران، و كوشش در كمك بمؤمنان، و مردم از او در آسايشند كه بدانها دستى نيندازد و كمكشان كند.

دانش دوست مؤمن است كه از او سود برد و در دنيا و ديگر سرا از او جدا نشود و او هم بايد از دانش جدا نگردد، و آن را بيجا بكار نبندد.

بردبارى وزير اوست كه او را در كار دنيا و ديگر سرايش كمك كند چون وزير كه خيرخواه پادشاه است و عقل فرمانده لشكرهاى او است براى دفاع از وسوسه‏هاى شيطان و يورشهاشان، و انجام كارهاى خوب و اخلاق پسنديده و همه پيرو خردند چنانچه در باب لشكرهاى عقل گذشت.

و در سند دوم كافى و كتب ديگر است كه: صبر فرمانده لشكرهاى او است و آن هم چنين است و نرمش و مدارا برادر اوست با دوست و دشمن و مايه انجام كارهاى او است چون برادر كه با اوست و جدا نشود يا كمك كار و سود رسان است.پ 2- كافى (ج 2 ص 231) بسندش از امام سجاد عليه السّلام كه مؤمن خاموش باشد تا سالم ماند، و سخن گويد تا سود جويد، سپرده‏اش را بدوستان نگويد، و گواهش را از بيگانه‏ها نهان نسازد، هيچ كار خيرى را براى خودنمائى نكند و براى شرم از ديگران واننهد، اگرش تعريف كنند و از آنچه گويند بترسد، و از آنچه از كارهاى او ندانند كه ناشايسته است آمرزشخواهد، گفته آنكه نداند درون او را وى را گول نزند، و از

 

آمار آنچه كرده هراسانست.

سودجوئى از سخن براى ديگر سراست يا فزودن دانش نه تنها نمايش آن.

كتمان گواهى بيگانه‏ها در نژاد و يا ناآشناها نكند چه رسد بخويشان و آشنايان و در يك نسخه بجاى بيگانگان دشمنان آمده.

ميترسد آنچه در وصف او گويند مايه غرور و خودبينى او شود، ترس دارد از اينكه خدا و نويسنده‏هاى اعمال همه كار او را آمار گيرند.پ 3- كافى بسندش تا امام صادق عليه السّلام كه مؤمن در دين نيرومند است و با نرمشى كه دارد انجام سنج ايمانش با باور است، و آزمند فقه و دانستن است، و در رهنمائى نشاط دارد، و در كار خير استوار است، دانش او بهمراه بردبارى، و زير كيش با سازگارى است، سخاوتش در حق و راستى است و ناتوانگرى ميانه‏رو و اقتصاديست در ندارى زيور نما و در توانائى گذشت دارد از مجرم، فرمانبريش براى خدا در خير خواهى است و از شهوت خوددار است، و در رغبت پارسا، در جهاد آزمند، و در نماز كارگزار و در سختى شكيبا.

در برابر ناگواريهاى تكان دهنده خوددار و در بد آمدها شكيب‏دار، و در خوشى شكرگزار، غيبت نكند، و بزرگى نفروشد، و قطع رحم نسازد، نه سست است و نه بد خلق و نه سخت دل، چشمش بر او پيشى نگيرد، و شكمش او را رسوا نكند و فرجش بر او چيره نگردد، بمردم حسد نورزد، سرزنش شود و سرزنش نكند، يار ستمكش است و دلسوز مستمند.

خودش از او در رنج است، و مردم از او در آسايش، دل بعزت دنيا نبازد، و از خواريش بيتابى نكند مردم را مهمى است كه بدو رو كرده‏اند و او را مهمى است براى خود كه در آن اندر است، در داورى او كاستى ديده نشود و در راى او سستى نباشد، و در دينش اهمالى ندارد، و رهبرى كند هر كه با او شور كند و كمك دهد بهر كه از او كمك خواهد، و بگريزد از بد زبانى و نادانى.پ بيان: انجام سنجى دارد در نرمش، يك فاضلى گفته: انضباط و بيدارى دارد

 

در كارهاى دين و دنيايش آميخته بنرمى طبع است بى‏بدخلقى و تندى با همكارانش، اين فضيلت داد و دهش است در معامله با مردم، و بسا كه از تواضع باشد، و بسا از زبونى و ضعف نفس، و نخست مطلوب و همراه با حزم در كارها است و مصلحت بينى براى خود، و دوم خلق پست است و نميشود با حزم باشد، زيرا زبون از هر پيشامد تأثير پذيرد.پ ايمان در يقين كه همراه آنست و بدان رسيده در باره همه معتقدات يا در ثواب و عقاب، يا در قضاء و قدر چنانچه در باب يقين دانستى.پ و در فقه و مسائل دينى و معرفت آنها آزمند است، يا در عبادت با دانستن مسائل دين، و شيفته عبادتست با مسأله دانى و شناخت اصول دين كه در تفسير قول خدا (82- طه) من تاب و عمل صالحا ثم اهتدى گذشت ...

و نيكو كارى با استوارى در دين كه خدا تعالى فرموده (33- الاحقاف) آنان كه گفتند پروردگار ما خدا است وانگه استوار و پايدار ماندند يا آنكه استوار ماندند بر كار نيك و آن را بجاى خود انجام دادند، زير كند در نرمش با مردم نه چون زيركهاى كارهاى دنيا كه خواهند بر مردم چيره باشند و آزارشان كنند يا اينكه زيركى در نرمش دارند و آن را در جاى خود بكار برند و در جز آن تند باشند.پ سخاوت در حق و راستى در باره حقوق واجبه، نه در امور بيهوده چنانچه وارد است سخاوتمندتر مردم آنكه زكات مالش را بپردازد، يا در آن درستى رعايت كنند و باسراف و تبذيرش نكشانند، و مؤيد آنست كه فرمود: با توانگرى ميانه‏روند و نه اسراف كنند و نه تنگ گيرند در حال ثروت و يا بى‏نيازى از مردم.

طاعت در نصيحت براى خدايا پيشوايان مسلمانان يا براى مؤمنان، يا همه اينان، و نصيحت براى خدا اينست كه در عبادت او با اخلاص باشد.

در نهايه است: كه در حديث است: دين نصيحت براى خدا است و رسولش و قرآنش، و امامان مسلمانان و همه آنان، نصيحت خيرخواهى است براى طرف و

 

بمعنى پاكى است، و نصيحت براى خدا اعتقاد درست بيگانگى او و خلوص نيت در پرستش او است، و نصيحت قرآن باور داشتن او و عمل بر او است، نصيحت رسول خدا (ص) باور داشتن پيغمبرى او و فرمانبرى از او است، و نصيحت پيشوايان فرمانبرى آنها است در آنچه راست باشد، و نصيحت عموم مسلمانان ارشاد آنها است بمصالحشان. پايان.پ و باز ايستادن در شهوت خود از آنچه خدا غدقن كرده، و پارسائى از خواهش خود در آنچه شبه دارد.پ حرص در جهاد و نبرد با دشمن دين و با نفس سركش كه جهاد اكبر است و در عبادت و در نسخه‏اى حرص در كوشش.پ و نماز با كار دنيا كه خدا فرموده (37- النور) مردانى كه باز ندارد آنها را بازرگانى و نه فروش از ذكر خدا و برپا داشتن نماز،پ و بروايتى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه كه بازرگان بودند و چون نماز ميرسيد آن را رها ميكردند و بنماز ميرفتند، و ثوابشان بيش از آنها بود كه كار بازرگانى نميكردند، و بقولى مقصود ذكر خدا است در هر كار و آن دور از ظاهر است.پ نه فظ و نه غليظ: فظ تندخو در گفتار و كردار، و غليظ سخت دل كه خدا فرموده (159- آل عمران) اگر بودى تندخو و سخت دل ميپاشيدند از گرد تو. و گويد:

نيروى خشمش در حال ميانه است، نه سستى دارد كه تفريط است و نه سختى كه افراط.

پيشى نگيرد از او چشمش و مهار آن را دارد و ننگرد جز بچيزى كه رواست و زيان دنيا و ديگر سرا ندارد.

و شكمش او را رسوا نكند كه دنبال دزدى و ستم برود براى شكم، و بقولى نطلبيده بر سر خوراك ديگران رود.

مردم را مقصد دنيا است از عزت و افتخار و مال و او هم ديگر سرا دارد كه از آنچه مقصد مردم است او را باز داشته.

 

پ‏4- كافى (ج 2 ص 232) بسندش تا يكى از دو امام عليهما السّلام كه امير- مؤمنان به يك مجلس قريش گذر كرد كه در آن مردمى بودند سفيد جامه و رنگ زلال و پرخنده، و بهر كه بر آنها گذر ميكرد با انگشت باو اشاره ميكردند (و او را دست مى‏انداختند) وانگه بمجلس مردم اوس و خزرج گذر كرد، تن پلاسيده، و گردن نازك و رنگ زرد، و فروتن در گفتار، و از آن تفاوت در شگفت شد، و نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در آمد و گفت: پدر و مادرم بقربانت من بمجلس آل فلان گذر كردم و آنان را وصف كرد، و بمجلس اوس و خزرج گذشتم و آنها را وصف كرد، و آنگه فرمود هر دو گروه مؤمن باشند، بمن گزارش ده از وصف مؤمن.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله سر بزير انداخت وانگه آن را بالا كرد و فرمود.

مؤمن را بيست صفت بايد و اگر همه را ندارد ايمانش كامل نيست، اى على از اخلاق مؤمنانست كه: در نماز حاضرند، و در پرداخت زكات شتابان (حج خانه خدا كنند، و در ماه رمضان روزه دارند- از امالى صدوق از پاورقى ص 276 چاپ اسلاميه) خوراك ده مستمندان، نوازش كن يتيمان، پاك جامه‏ها، و كمر بسته‏ها آنان كه چون باز گويند دروغ شمرده نشود، چون وعده دهند خلاف نكنند و چون سپرده گيرند خيانت نورزند، و چون سخن گويند راست گويند، در شب در گوشه عبادتند و در روز شيران نبرد، روزها روزه دارند و شبها را زنده دارند بعبادت، همسايه آزار نباشند، و همسايه از آنان در آزار نباشد، آنان كه آهسته بر زمين روند، و گام بردارند بسوى خانه بيوه زنها و دنبال جنازه مرده‏ها، خدا ما را و شما را از پرهيزكاران سازد.پ در امالى صدوق (326 مجلس 81) بسندش آن را با اندك اختلافى آورده و ما بپاره‏اى از آن اشاره كنيم.پ بيان: تواضع سخن داشتند و فروتن با هم سخن ميگفتند، و در يك نسخه (تواصفوا) با صاد و فاء آمده يعنى با هم سخن ميگفتند در وصف ديگران و اشاره نمى كردند مانند آنان، يا اينكه سخن آنها بيهوده نبود و وصف بيانات پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بود كه‏

 

شنيده بودند.

همه مؤمنند بظاهر و بسا پرسيده است كه آيا هر دو گروه مؤمنند يا نه؟

سربزيرى براى دشوارى اين صفات و آراستگى بدانها بود، كه پس از شنيدن دانستن براشان بدتر بود چنانچه در حقوق اخوان گذشت. و بقولى براى انديشه در حال قريش بوده كه در آينده با اوصياء و خاندانش چه خواهند كرد.

حاضر نمازند و آن را بجماعت پردازند، و شتاب در زكات دارند و در آغاز وقت پردازند، و در مجالس صدوق دنبال آن آمده: حج خانه خدا كنند، و روزه ماه رمضان گيرند، و آن روشنتر است براى اينكه شماره بيست تمام شود، و بنا بروايت كافى زورگوئى شده كه دنبال جنازه رفتن دو تا باشد، دعاى آخر خبر هم اشاره بخصلت تقوى بايد تا شماره تمام باشد.

پاكيزه‏كننده جامه كهنه خود باشند كه روايت شده در تفسير قول خدا (5- المدثر) و جامه‏ات را پاك كن كه طبرسى «ره» (در مجمع البيان ج 10 ص 285) گفته:

جامه تنت را پاكدار از نجاست براى نماز خواندن، و بقولى جامه‏ات را كوتاه دار كه از امام صادق عليه السّلام روايت شده، زجاج گفته: چون جامه كوتاه از نجاست دورتر است، زيرا چون بلند باشد و بزمين كشيده شود بسا باشد نجس شود،پ و در روايت ابى بصير امام صادق عليه السّلام فرمود: على عليه السّلام فرموده: شستن جامه اندوه و غم را بر دو پاكيزگى نماز باشد، و بالا زدن جامه پاك‏كننده آنست و خدا فرموده: و جامه‏ات را پاك كن يعنى بكمر بزن.پ گويم: مى‏شود اين را بيان دو خصلت دانست يكى تطهير و ديگرى قناعت بجامه كهنه، و در اتمام عدد اثر دارد.

در مجالس آمده آنان كه ناخنهاشان پاكيزه است، و آنهم وجهى دارد.

كمر خود را بندند با ازار براى احتياط در پوشيدن عورت زيرا كه آنان زير جامه نمى‏پوشيدند، يا براى فراهم كردن جامه‏ها، و آنچه برخى فقهاء توهم كردند

 

كه آن مكروه است، دليلى برايش نديدم، و بقولى كنايه است از اهتمام بعبادت در نهايه است در حديث اعتكاف كه چون دهه آخر ميرسيد بيدار ميكرد خانواده خود را و لنگ مى‏بست و اين كنايه از كناره‏گيرى هر چه بيشتر از زنها است، و بقولى كمر- بستن براى عبادت، گويند براى اين كار لنگ خود را محكم بستم، يعنى دامن بكمر زدم برايش، و در حديث است كه آن حضرت با برخى زنان خود مباشرت ميكرد كه لنگ بسته بود در حال حيض.پ و اگر حديث كنند دروغ نگويند: در اين جمله با اينكه فرموده: اگر سخن كنند راستگويند بوئى از تكرار است و ممكن است آن را بحديث از پيغمبر و ائمه تفسير كرد و دومى را بسخن گفتن با مردم كه جز آن باشد و مى‏شود آن را معنا كرد: كه اگر حديث بآنها گويند دروغش نشمرند، و مى‏شود هر دو يك خصلت باشند و براى تأكيد تكرار شده.پ و چون وعده دهند خلف نكنند، مشهور ميان فقهاء استحباب وفاء بوعده است و از آيه و برخى اخبار وجوب فهم شود، و نميشود اين خبر را دليل وجوب آورد، چون بسيار مستحبات در آنست.پ رهبان شب: يعنى خلوت كنند براى زارى و ترس از خدا و رياضت بيخوابى در عبادت مانند رهبانان صومعه‏نشين، و رهبانيت در قول خدا تعالى (23- الحديد) و رهبانيتى كه آن را از خود درآوردند، تفسير شده بنماز شب. شب زنده دارند جدا است از رهبانيت در شب زيرا رهبانيت زارى و ترس از خدا است و خلوت گزينى و نماز شب وابسته باينها نيست.پ و آزار نكشد از آنها همسايه خانه و همسايه پيش پناهنده است، يا همسايه خانه و همسايه در مجلس، يا منظور از آزار يكم بدست خود او و از دوم بدست خدمتكار و يارانش با اينكه هر دو همسايه خانه‏اند.پ راه رفتن آنان در زمين هموار است. اشاره دارد بگفته خدا (در سوره فرقان)

 

و بنده‏هاى خداى رحمان راه روند در زمين هموار و سبك بيضاوى گفته: با وقار و فروتن بخانه‏هاى بيوه زنان براى صدقه دادن و كمك بآنان و بدنبال جنازه‏ها كه گويا راه رفتن دنبال آنها مستحب باشد.پ 5- امالى صدوق (ص 198 مجلس 53) بسندش از امام رضا عليه السّلام كه مؤمن، مؤمن نباشد تا در او سه خصلت باشد: روشى از پروردگارش، و روشى از پيغمبرش، و روشى از ولى او.

روش پروردگارش رازپوشى است كه فرموده (27- الجن) داناى نهانست و آگاه نكند بر نهان خود جز كسى كه پسندد براى رسالت و اما سنت و روش از پيغمبرش كه فرمود (199- الاعراف) گذشت كردن را برگير و بخوبى وادار و از نادانها رو گردان، و اما سنت از ولى او شكيبائى در تنگى و سختى است كه خدا جل جلاله فرموده (177- البقره) و شكيبايان در سختى و تنگى و هنگام نبرد همانانند كه راست گفتند و آنانند پرهيزكار.

در عيون (ج 1 ص 256) بسندش از امام رضا عليه السّلام مانندش آمده.پ كافى (ج 2 ص 141) بسندش از دلهاث مولاى امام رضا عليه السّلام مانندش ذكر كرده تا گويد: صبر در بأساء و ضراء و آيه در آن نيست، و اعرض عن الجاهلين هم ندارد و گويا هر دو از برخى راويان افتادند.

بيان: داناى نهان طبرسى در (ج 10 ص 374) گفته: او داناى هنگام رستاخيز است و آگاه نكند بر غيب بنده‏اش را، وانگه جدا كرده و فرموده: جز آنكه پسندد براى رسالت كه نشانه رسالت آنها گزارش دادن از غيب است كه معجزه آنها است و بهر اندازه از غيب كه صلاح داند برگزيده‏هاى نبوت و رسالت را آگاه سازد.پ و گذشت از ابى جعفر عليه السّلام كه: بخدا محمد از آنها بود پسنديده بود،پ و در خرائج است از امام رضا عليه السّلام در قول خدا تعالى «جز هر كه پسندد براى رسالت» و مائيم وارثان آن رسول صلّى اللَّه عليه و آله كه آگاهش كرده خدا بر هر چه از غيب خود خواسته‏

 

و دانستيم آنچه بوده و ميباشد تا روز رستاخيز، و در تفسير على بن ابراهيم: جز هر كه پسندد از رسول فرمود على مرتضى از رسول است و او هم از اوست.

وانگه بدان گواه آوردن از آيه كريمه دلالت دارد كه كتمان سر پوشاندن آنست از آنكه اهلش نيست و از كسى كه آن را نهان ندارد و فاش كند.پ «خذ العفو» در مجمع البيان (ج 4 ص 512) گويد: اى محمد بگير فزونى از اموال مردم را از هزينه آنان و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فزونى اموال را ميستد و نصاب و اندازه‏اى نداشت وانگه آيه زكات نازل شد و آن را نسخ كرد.

و بقولى يعنى با اخلاق مردم بساز و با آنان مدارا كن و سخت نگير و آنچه مى‏شود بگير چه در حقوق واجبه براى خدا و يا مردم و جز آن، و بقولى گذشت كن از پوزشخواه و چشم بپوش.

و وادار بهر نيكى كه خرد و يا شرع پسندد و زشت و بد نباشد نزد خردمندان، و بقولى بهر خصلت پسنديده و روگردان از نادانان كه نپذيرند و لجبازند و آبروى خود نگهدار و با آنها در نياويز، و نبايد گفت كه اين آيه بآيه جهاد نسخ شده زيرا آيه جهاد تنها كافر را از آن تخصيص داده.پ و صابران در سختى: گويم آيه اينست «نيست نيكى اينكه رو كنيد بسوى خاور و باختر ولى نيكى اينست كه بگرود كسى بخدا و باور دارد روز رستاخيز را و فرشته‏ها را و كتاب را و پيغمبران را و بدهد مال را با دوستى آن بخويشان و يتيمان و مستمندان و در راه مانده‏ها و گدايان و آزاد كردن بنده‏ها و بپا دارد نماز و بدهد زكات و پاينده بر پيمان كه بندند و شكيبايان در سختى و تنگى و هنگام نبرد همان آنانند كه راست گفتند و آنانند پرهيزكاران.

بيضاوى گفته «بأساء» سختى در مال است چون ندارى، و «ضراء» تنگى در جان چون بيمارى.

و از آيه برآيد كه در باره ائمه عليهم السّلام نازل شده چون هم آنانند كه راستند

 

در باره دين و خدا فرموده با آنان باشيد (119- برائت).پ 6- الشهاب: رسول خدا فرموده: مؤمن ساده و ارجمند است و تبهكار فاجر فريبنده است و پست.

الضوء: «غره» زود باورى و خامى و غفلت و «غار» غافل است، و كرم جود است و در وصف خدا احسان و انعام پياپى و در وصف آدمى كردار و نهاد پسنديده كرم در آدمى يكدرجه بالاتر از آزادى است، و نقيض كرم لؤم و پستى است.

فجور تبهكارى است و در اصل بمعنى شكافتن است در سپيده دم آيد و در چشمه آب و منظور شكافتن جامه دين است در زبان قرآن و حديث، و «غب» فريبنده زرنگ است و كلاه بردار.

مؤمن را ستوده به بى‏خبرى از آنچه نپايدش و اهمال در آنچه نشايدش و بوجود و بخشش كه تاج مفاخر است و مياندار فضائل و كافر وارونه آنست كه او را ستوده بزرنگى و پليدى و شيطنت و لؤم و دريغ را قرين آن ساخته كه خيرش بكسى نرسد و درختش برگى نيارد، و منظور از اين توصيف تشويق بخصال نيك و بركنارى از خصال بد است و سود حديث فرمان بى‏توجهى از پاره‏اى از كارها و خورده نگرفتن و مسامحه در معامله و نهى از پستى و بد معامله‏اى، و فريب و استهزاء است و دريغ از آنچه دارد، راوى حديث ابو هريره است.پ توضيح بيشتر: در نهايه در شرح حديث گفته: غر يعنى ساده و گول خور و ضد خب است كه زرنگ باشد، و مقصودش اينست كه طبع مؤمن سادگى و زود باورى و بيهوشى براى بدى و وانرسيدن از آنست و اين نادانى نيست بلكه بزرگوارى و خوشرفتارى است.

و از اين معنا است كه در حديث است از گفته بهشت كه در من درآيند مردم ساده دل كه كم تجربه و كم بدى و زود باورند، زيرا كسى كه گوشه‏گير باشد و بخود پردازد و توشه‏ى معاد خواهد و كارهاى دنيا را پشت سر اندازد گول نخورده در آنچه خواسته‏

 

و نكوهشى ندارد و خب فريبكار و زرنگ است در كوشش بفساد.پ 7- كافى (ج 2 ص 48) بسندش تا امام كاظم عليه السّلام كه در يك نبردى مردمى را نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آوردند و فرمود: كيانند؟ گفتند: مؤمنان يا رسول اللَّه، فرمود:

در ايمان خود بكجا رسيدند؟ گفتند: صبر در بلا، شكر در رفاه و رضا بقضاء فرمود:

دانشمندانى فرزانه و برد باريد، دانشمندانى كه از فهم و دانش نزديك است پيغمبر باشيد اگر چنانيد كه خود را ستوديد، نسازيد آنچه را در آن ننشينيد، و گرد نياوريد آنچه نميخوريد، و بترسيد از آن خدا كه بدو باز ميگرديد.

بيان: كيانند اين مردها يعنى از چه دسته‏ايد.

آنچه ننشينيد در آن و بيش از نياز شما باشد و جمع نكنيد آنچه براى خوراك بدان نياز نداريد و بسا هر آنچه بدان نياز داريد در زندگى كه خدا فرموده (برگرفته است از قول خدا: نزديك مال يتيم نرويد جز بدان چه بهتر است براى او در سوره اسرى آيه 34- از پاورقى 286 طبع اسلاميه) و هم فرمود: (188- البقره) نخوريد مالهاتان را ميان خود يا نام آنها را برده كه مسكن و خوراك است براى اينكه عمده دلخواه دنياجويانست.پ 8- كافى (ج 2 ص 52) بسندش از ابى جعفر عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در سفرى بود و كاروانى بدو برخورد و گفتند: درود بر تو اى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شماها چه باشيد؟ گفتند: ما مؤمنانيم يا رسول اللَّه، فرمود: حقيقت ايمانتان چه باشد؟ پاسخ دادند: رضا بقضاى خدا، و واگذارى كار بخدا، و گردن نهادن بفرمان خدا، رسول خدا فرمود: دانشمندانى فرزانه باشند و نزديك است از فرزانگى پيغمبر باشند، اگر شما راستگوئيد نسازيد آنچه در آن نشيمن نكنيد، و گرد نياوريد آنچه نميخوريد، و بترسيد از خدائى كه برو باز ميگرديد.

در توحيد و معانى الاخبار و خصال بسندش و در مشكاة الانوار بنقل از محاسن مانندش آمده.

 

توضيح: شما چه باشيد؟ يعنى چه كاره‏ايد.

ايمان شما چه حقيقتى دارد؟ چون ايمان حقايق گوناگون و چندين درجه دارد از آنها پايه ايمانش را پرسيد كه دعوى كردند يا پرسش از پايدارى ايمانست كه بآثارش شناخته شود زيرا خود او در دل نهانست و معنى نخست مناسبتر است با خبرى كه در اين باره گذشت كه فرمود: ايمان شما بچه پايه رسيده، زيرا ظاهر اينست كه مورد هر دو حديث يكى است.پ 9- كافى (ج 2 ص 54) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روبرو شد با حارثة بن مالك بن نعمان انصارى و باو فرمود: چگونه‏اى اى حارثة بن مالك؟

پاسخ داد يا رسول اللَّه مؤمنى درست، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر چه را حقيقتى است حقيقت گفتار تو چيست؟ گفت: يا رسول اللَّه دلم از دنيا بركنده شده، شبم را بيدارم و روزهاى گرمم را تشنه و روزه دارم، و گويا بعرش پروردگارم نگرم كه براى بررسى حساب نهاده‏اند، و گويا مينگرم بهشتيها را كه از هم ديدار مى‏كنند، و گويا ميشنوم بانگ سه‏گانه دوزخيان را.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بنده‏ايست كه خدا دلش را روشن كرده بينا شدى و پايدار باش، گفت يا رسول اللَّه دعا كن برايم بدرگاه خدا كه شهادت بهمراهى تو را روزيم كند، فرمود: بار خدايا شهادت را بحارثه روزى كن، و نماند جز چند روز تا پيغمبر سرجوخه‏اى به دشمنان فرستاد و حارثه را با آنها روانه كرد، و جنگيد و بدنبال نفر نهم يا هشتم كشته شد.پ و در روايت قاسم بن بريد است از ابى بصير كه با جعفر بن ابى طالب شهيد شد پس از نه تن كه او دهم بود.

تبيين: مؤمنم بدرستى و چنانچه بايد.

در نهايه گفته: در حديث حارثه است كه گويا ميشنوم عواء دوزخيان را يعنى شيون آنها را، عواء آواز درنده‏ها است، و به بانگ گرگ و سگ بيشتر بكار رود، سريه‏

 

كه جوخه باشد از پنج تا سيصد و چهارصد تن است.پ بايد بدانى كه اين دو روايت دلالت دارند حارثه در زمان خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شهيد شده و برخى هم گفتند ولى مخالف گفته شيخ است در رجالش كه گفته: حارثة بن نعمان انصارى با كنيه ابو عبد اللَّه حاضر بدر واحد و نبردهاى پس از آنها بود و گفتند دو بار جبرئيل را بصورت دحيه كلبى ديده نخست در يورش پيغمبر به بنى قريظه و دوم در برگشت از جنگ حنين، و با امير المؤمنين در جبهه جنگ همراه بود و در زمان معاويه درگذشته. پايان.

و اين اشتباه است زيرا در خبر حارثة بن مالك آمده كه نعمان نياى او است و سخن شيخ در باره حارثة بن نعمان است و او جز او است، آرى آنچه كه نابينا شده با اين دو روايت اندكى مخالف است و بزور مى‏شود آن را توجيه كرد، شگفت اينكه اين حديث در كتب مخالفان هم هست چنانچه در نهايه آمده ولى او را در رجال خود نام نبرده‏اند، و شايد براى اينست كه از او روايتى نرسيده و اصحاب ما هم بعنوان راوى او را نام نبردند.پ 10- خصال (ج 1 ص 52) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه چون نام مؤمن را نزد او بردند فرمود: همانا مؤمن آنست كه چون خشم گيرد از حقش بدر نبرد، مؤمن آنكه چون خشنود شود و بپسندد پسندش او را بيهوده در نياورد، مؤمن آنكه چون توانا شود دست نيندازد بدان جا كه نبايدش.پ خصال (ج 1 ص 51) بسندش از امام باقر عليه السّلام مانندش را آورده و در حديثى طولانى جز اينكه در آن گفته (دست نيازد بدان چه از او نباشد).پ 11- امالى صدوق بسندش تا على عليه السّلام راستى براى دينداران نشانه‏ها است كه بدانها شناخته شوند: راستى در حديث، پرداخت سپرده، پايش به پيمان، صله رحم، مهرورزى با ناتوانان، كم آميزشى با زنان، بخشش، خوبى، حسن خلق، و گشادگى در چهره، پيروى دانش، و آنچه مايه تقرب بخدا عز و جل، و طوبى دارند

 

و خوب بازگشتى است.

و طوبى درختى است در بهشت بنش در خانه پيغمبر است و مؤمن نباشد جز در خانه‏اش شاخه‏اى از آنست بدلش خواهش چيزى نگذرد جز كه آن شاخه برايش ببار آورد، و اگر سوارى تندر و صد سال زير سايه‏اش بتازد از آن برون نشود، و اگر از فرودش كلاغى بپرد تا پير شود بفرازش نرسد.

هلا در اين دل بنديد و رو كنيد، راستى مؤمن بخود اندر است، و مردم از او در آسايشند و آزارى نبينند، چون شبش در خود گيرد، رو بر خاك نهد و براى خدا سجده كند با اندام ارجمند تنش، راز گويد با خدا در باره آزاد كردن خود (از دوزخ) هلاكه چنين باشيد.پ 12- خصال (ج 2 ص 87) بسندش تا امير مؤمنان عليه السّلام كه راستش مردم پرهيزكار را نشانه‏ها است، و حديث را كشانده چنانچه گذشت جز كه در آنست:

وفاء به عهد و كمى فخر و بخل، و صله ارحام، و در آنست كه: چيزى در دل نخواهد جز فراهمش آيد، و گفته: اگر كلاغى از بنش پرد بفرازش نرسد تا از پيرى پر سپيد گردد.

در مشكات الانوار بنقل از محاسن تا طوبى لهم و حسن مآب آمده.

بيان: در نهايه است از حديث كه بهتر زنها آميزنده با شوهر است يعنى خوش پذيرا و سازگار، بذل معروف احسان با مال است و جز آن، در سايه‏اش زير خانه‏هايش باشد زيرا در بهشت سايه نباشد بلكه همه يك نواخت چون سايه‏ايست كشيده چنانچه گفته شده و از اين رو در نهايه است كه: در بهشت درختى است كه سوار در سايه آن صد سال ميرود يعنى در فرود آن و نام كلاغ برده چون از هر پرنده درازعمرتر است. و شرح مبسوطش در باب جوامع الكلم آيد ان شاء اللَّه.پ 13- امالى صدوق (ص 164 ط قم) بسندش تا ضحاك كه مردى از ابن عباس پرسيد. خدا در بهشت چه پنهان دارد با اينكه از همسران و خدمتكاران و عطرها و نوشابه‏

 

و ميوه‏اش گزارش داده و آنچه در قرآن آمده در باره آن؟ پاسخ داد: آن بهشت عدنست كه روز جمعه‏اش آفريد و درش را بست، و هيچ آفريده آسمانى و زمينى آن را نبيند تا اهلش در آن درآيند، خدا عز و جل سه بارش فرمود: سخن بگو، گفت طوبى از آن مؤمنانست خدا فرمود: طوبى از آن مؤمنان و خوشا بر تو.پ و بروايتى از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه هر كه در او شش خصلت باشد از آنها است: راست گويد، بوعده وفا كند، سپرده را بپردازد، بپدر و مادرش نيكى كند، صله رحم كند، و از گناهش آمرزشخواهد كه او مؤمن باشد.

بيان: گويا پرسش آن مرد از قول خدا بوده (17- السجده) نداند كسى آنچه نهانست براشان از چشم روشنى ... سپرده كه از مردم نزد او است.پ 14- امالى صدوق (295- ط قم) بسندش از امام سجاد عليه السّلام: مؤمن دانش را با بردبارى آميخته، بنشيند تا بداند، و خاموش باشد تا سلامت ماند، و گويد تا بفهمد، و راز سپرده خود را بدوستانش نگويد، و گواهى خود را در باره دشمنانش هم كتمان ندارد، كارى درست را بخود نمائى نكند و از شرم آن را واننهد، و اگر او را خوب وصف كنند بترسد از آنچه در باره او گويند، و آمرزشخواهد از آنچه ندانند، فريبش ندهد گفته كسى كه بدو نادانست، و بترسد از شماره كسى كه بدو آگاه است.

منافق نهى كند و خود باز نايستد، و فرمان دهد بدان چه خود نكند، چون بنماز ايستد خود را عرضه نمايد و رياء كند و در ركوع بخسبد، و در سجود نوك بزمين زند (مانند مرغ و زود سر بردارد) و چون نشيند يك پا را بلند كند، چون بشب رسد دل بخوراك دارد با اين كه روزه نبوده، و در بامداد دل بخواب دهد و شب بيدارى نكرده، اگرت حديث كند دروغ گويد، و اگرت وعده دهد خلاف وعده كند، اگرش چيزى سپارى خيانت كند و چون بدو پشت كنى غيبت تو نمايد.

در كافى (ج 2 ص 231) بسندش از ثمالى مانندش آمده تا آنجا كه و ميترسد از احصاء آنچه كرده.

 

بيان: در كافى بجاى آميخته علمش را بحلم، عملش را آمده بمعنى كردار، و آنچه در اين جاست سازگارتر است با اخبار و روشنتر، زيرا علم بى‏عمل بيشتر اوقات مايه تكبر و بلند پردازى و كم خردى است.

مينشيند تا بداند كه مجلسى را برگزيند براى آموختن نه براى مقاصد فاسده و در مجلس علم گويا شود تا سخن عالم را بهتر بفهمد اگر نفهميده نه اينكه مجادله كند و اظهار فضل نمايد، امانت خود را بازگو نكند، رازى باشد بدو سپرده يا مالى يا اسرار كارهائى كه فاش كردن آنها مايه زيانست و آنها را بدوستان نگويد چه رسد بدشمنان.

و نهان نكند گواهى كه بنفع دشمن دارد براى دشمنى با او و از گواه شدن براى او دريغ نورزد، در هيچ كار حق خودنمائى ندارد چون جز كار حق نكند و بدعت نياورد و حق را براى شرم از آن واننهد كه خدا فرموده (53- الاحزاب) و خدا شرم نكند از بيان حق.

ترس او از تمجيد ديگران براى اين كه مبادا خودبين شود و كارش تباه گردد يا دروغ گويند و بدان خشنود شود و بر آن كيفر بيند و سودى از تمجيد آنها نبرد چنانچه خدا فرموده (32- النجم) و (49- النساء) بلكه خدا تزكيه كند هر كه را خواهد.

از آمار آنكه ميداند چون خدايا او و پيغمبر و ائمه عليهم السّلام و فرشته‏هاى نويسنده و در كافى احصاء عمل آمده.پ 15- خصال (ج 2 ص 129) بسندش از طاوس يمانى كه شنيدم امام سجاد عليه السّلام ميفرمود: نشانه‏هاى مؤمن پنجند، گفتم: اى زاده رسول كدامند؟ فرمود: پارسائى در تنهائى، صدقه در كم دارى، شكيبائى در آسيب‏زدگى، بردبارى در هنگام خشم و راستى با ترس.

در درة الباهره از آن حضرت مانندش آمده.

بيان: با ترس كه باندازه وجوب تقيه نباشد.پ 16- خصال (ص 7) بسندش تا امير مؤمنان عليه السّلام كه مؤمن آنست كه كسبش حلال، خلقش نيك، و درونش درست و فزونى مالش را در راه خدا انفاق كند، و فزونى‏

 

سخن خود را نگهدارد، مردم از شرش خلاص باشند، و ميان خود و مردم بانصاف رفتار كند و داورى نمايد.پ در كافى (ج 2 ص 234) بسندش از امام صادق عليه السّلام مانندش آمده (با اندك اختلافى در تعبير).

بيان: درونش درست باشد، باين كه ظاهر و باطنش يكى باشد و دو رو نباشد، يا در دلش عقيده و نيت خوب و پاك باشد.

با مردم بانصاف رفتار كند و داورى كند بسود آنان و زيان خود، و دوست دارد براشان هر چه براى خود دوست دارد و نخواهد براشان هر چه براى خود نخواهد.پ 17- (خصال ج 2 ص 38) در سفارش پيغمبر است كه اى على شايسته است مؤمن را هشت خصلت باشد، آرامى در برابر پيشامدهاى لرزاننده، صبر در بلا، شكر در خوشى، قناعت بدان چه خدايش داده، ستم بر دشمنان نكند، ناروا براى دوستان بدوش نكشد، تنش را رنج دهد، و مردم را آسايش فراهم كند.پ 18- (خصال ج 2 ص 131) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه وصف مؤمن قوت در دين است و حزم با نرمش، ايمان با يقين و حرص در فهم و دانش، نشاط در رهنمائى و نيكى درست، خوددارى در شهوت و دانش، بردبارى، شكر در نرمى و سخاوت بجا و درست، ميانه‏روى در توانگرى و تحمل در ندارى، گذشت با قدرت، و طاعت در نصيحت، پارسائى با رغبت و حرص در جهاد، نماز با شغل و صبر در سختى.

در تند بادها سنگين است، و در بد آمدها شكيبا، در خوشى شاكر است و غيبت نكند و كبر نورزد و ستم نكند و اگر ستم ديد صبر كند، و قطع رحم نكند، سست نباشد و كج خلق نباشد (سخت دل) چشمش پيش از او نرود، و شكمش او را رسوا نكند و فرجش بر او چيره نشود، بمردم حسد نورزد و تنگ نگيرد و تبذير نكند و اسراف ننمايد و ميانه‏رو باشد، يار ستمديده و مهربان بر مستمند است، خود را رنج دهد و مردم از او در آسايشند، دل بعزت دنيا نبندد و از زبونى بيتابى نكند، مردم همه دنبال مقصدى باشد، و او را هم مقصدى بخود واداشته، در بردباريش كاستى نبيند و در رايش سستى و نه در دينش‏

 

از دست رفتن، رهنمايد هر كه را مشورت با او كند، و كمك دهد بهر كه كمكش كند، و بيزار است از باطل و دشمنى و نادانى، اينست وصف مؤمن.

بيان: شرح آن بروايت از كلينى گذشت و دوباره‏اش آورديم براى اين كه اختلاف ميان آن و اين بسيار است.

شكر را با رفق كند يعنى خدا را اطاعت كند بآرامى و بر خود سخت نگيرد تا ناتوان گردد و وامانده شود، و بسا كه مدارا با مردم مقصود باشد و قدردانى از مردم، و در آنچه گذشت بس باشد.پ 19- امالى شيخ (ج 1 ص 43) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه هر كه چهار صفت دارد ايمانش كامل است و اگر چه سر تا پا گناه باشد او را نكاهد و آن چهار: راستى و پرداخت امانت، و شرم و حسن خلق باشند.

در تمحيص: از امير مؤمنان مانندش آمده.

در كافى (ج 2: 98) بسندش مانندش آمده.

بيان: از سر تا پا مبالغه در بسيارى گناه است يا كنايه از اين كه از هر اندامش گناه صادر شده، و مى‏شود تفسير بگناهان صغيره شود، زيرا گناه كبيره بسيار از داراى اين خصال دور است، و بسا مقصود اينست كه او توفيق توبه يابد، و اين خصالش بآنش بخوانند، زيرا هر كدام جلوگير بسيارى از گناهانند چنانچه نهان نباشد.پ 20- امالى شيخ (ج 1 ص 71) بسندش تا امام سجاد عليه السّلام، ميفرمود: هر كه در او چهار باشند ايمانش كامل است و گناهانش نابود، و برخورد بپروردگارش و او از او خشنود باشد، هر كه بپردازد بمردم هر حقى كه خدا براى آنها بگردن او نهاده، و زبانش با مردم راست باشد، و شرم كند از هر چه زشت است نزد خدا و مردم و با خاندانش خوشرفتار باشد.

در محاسن (ص 8) مانندش آمده.

بيان: بدان چه در عهده او است براى مردم، بنذر و عهد و يمين كه از كلمه (و في للَّه) فهم شود، و بسا هر عهدى باشد زيرا وفاء بعهد اگر واجب نباشد شك ندارد

 

كه خوبست (نزد مردم) در صورتى كه نزد خدا پسند نباشد يا منظور مردان كاملند (با خاندانش خوشرفتار باشد) و با ديگران و نام آنها را برده براى برترى و اهميت آن.پ 21- امالى شيخ طوسى (ج 1 ص 152) بسندش از رزين بن انس كه شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: مؤمن مؤمن نباشد تا كامل عقل باشد، و عقلش كامل نباشد تا ده خصلت دارا باشد: از او خير خواهند، و از شر او آسوده باشند، خير بسيار خود را كم شمارد، و خير كم ديگران را بسيار، شر كم خود را بسيار شمارد، و شر بسيار ديگران را كم، از نياز خواهى نزد وى بتنگ نيايد، و عمرانه از طلب دانش خسته نشود، خوارى را دوست‏تر دارد از عزت، و فقر را از ثروت، از دنيا قوتش بس باشد، دهمين خصلت، كدام است دهمين خصلت؟ بر نخورد بكسى جز گويد او بهتر از من است و پرهيزكارتر.

همانا مردم دو كس باشند، يكى بهتر و پرهيزكارتر از او، و ديگرى بدتر و فروتر، چون ببهتر از خودش رسد فروتن باشد برايش تا آنكه باو رسد، و چون به بدتر از خود رسد گويد: شايد بدى او از برونست و درونش بهتر از من است، چون چنين كند بالا رود و آقاى اهل زمانش باشد.

بيان: خوارى دوستتر باشد نزد او از عزت، بسا مقصود اينست كه خوار داشتن خود را دوستتر دارد از عزت‏طلبى و تكبر، يا اينكه خوارى را دوستتر دارد از عزتى كه او را فاسد و ستمكار كند، يا اينكه اگرش خدا خوار كرد دوستترش دارد كه فسادش كم است چنانچه روشن شود از عبارت دنبال آن تا منافات نداشته باشد با آنچه وارد است كه خدا تعالى بخوارى مؤمن راضى نباشد و او را وانداشته كه خود را خوار كند.

و بدان كه 12 خصلت ذكر شده و با شماره ده كه ياد شده سازگار نيست و مى‏شود از چند راه آن را توجيه كرد.

1- كم شمردن خير خود و بيش شمردن از ديگران يكى باشد چون غالبا با هم باشند، و همچنين دو قرينه دنبال آنها را.

 

2- كم گرفتن خير خود و بيش گرفتن شر خود را يكى دانست چون با هم باشند، و همچنين كم گرفتن بدى ديگران و بيش شمردن خير آنان را.

3- خيرش را خواهند و از شرش آسوده باشند يكى شمرد چون غالبا ملازم هم باشند، و اكتفاء بقوت را دنباله فقره پيش دانست نه خصلت جدائى.

4- از قول او «خوارى» تا واژه «قوت» يك خصلت باشد چون همه باهمند، و هر كدام از اين وجوه را راهى باشد و گرچه هيچ كدام بى‏تكلف نباشند.پ 22- (مجالس مفيد ص 219) و امالى شيخ طوسى (ج 1 ص 235) بسندشان از مفضل كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: ايمان بنده كامل نباشد تا در او چهار خصلت باشد: خوش خلق باشد، خود را كم گيرد، پر نگويد و سخن زائدش نگهدارد و ما زاد مالش را انفاق راه خير كند.

در محاسن: بسندش مانندش آمده (ص 8).پ 23- امالى طوسى (ج 2 ص 78) بسندش تا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مى‏فرمود:

مؤمن ساده و ارجمند است و تبهكار زيرك و پست، بهتر مؤمن آنكه وسيله الفت مؤمنان باشد و خير ندارد كسى كه الفت نگيرد و الفت ندهد.

گفت (راوى): و شنيدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى‏فرمود: بدتر مردم آنان كه دشمن دارند مؤمنان را و كينه آنان را در دل دارند، پر دونده در سخن چينى، جدا افكن ميان دوستان، عيب‏جو براى پاكان، آنانند كه ننگرد خدا بآنها روز رستاخيز، و پاكيزه نكند آنها را وانگه اين آيه را خواند: او است كه كمك كرد تو را بيارى خود و بمؤمنان (62- الانفال) و مهربان كرد دلهاشان را با هم.

بيان: مألفه مجلس انس و همدمى كه بواسطه او با هم مهربان و همدم شوند.

خدا بدانها ننگرد كنايه از بى‏لطفى است يا اينكه خدا نظر رحمت بآنها ندارد و آنها را پاكيزه نكند، نستايد و كردارشان را نپذيرد، يا اينكه كردارشان را پيشرفت ندهد و گواه آوردن آيه براى دلالت آنست بر خوبى مهربان كردن دل مؤمنان با هم كه لازمه آن زشتى جدا افكنى ميان آنها است.

 

پ‏24- علل الشرائع (ج 2 ص 244) بسندش از امام باقر عليه السّلام كه بآن حضرت گفتند: چرا مؤمن از هر چيزى تيزتر است؟ فرمود: چون عزت قرآن را در دل دارد، و ايمان پاك را در سينه، و از آن پس فرمانبر خدا و باور دار رسول او است، گفته شد:

چه شود مؤمن را كه گاهى از هر چه دريغ‏كن‏تر باشد؟ فرمود: چون روزى را از راه حلال جويد و جستجوى حلال كميابست، و نخواهد از آن جدا شود كه ميداند بدست آوردنش دشوار است و اگرش ببخشد آن را هزينه ننهد جز در جاى آن كه شايسته است.

گفته شد: چه شود كه مؤمن بسا از هر چه جماع‏كن‏تر باشد؟ فرمود: چون خود نگهدار است از آنچه بر او روانيست و شهوتش بدين سو و آن سو سر نكشد، و چون بحلال رسد او را بس باشد و بدان از جز آن بى‏نياز گردد.

فرمود صلّى اللَّه عليه و آله: راستى نيروى مؤمن در دل او است نبينيد كه بسا او را يابيد ناتوان- تن و لاغر اندام با اينكه شبها را بيدار باشد بعبادت و روز را روزه دار، فرمود: مؤمن در دينش سخت‏تر است از كوههاى بلند استوار، براى اينكه بسا از كوه با تيشه بتراشند و كس نتواند از دين مؤمن بتراشد براى اينكه از دين خود دريغ دارد و بر آن بخيل است.

بيان: چون عزت قرآن در دل او است، يعنى تندى او در دين همانا براى پلنگ صفتى او است در باره خدا و سازش و سستى نداشتن او در دين خدا.پ 25- معانى الاخبار (ص 187) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله روزى برخورد به حارثة بن نعمان انصارى و باو فرمود: چگونه صبح كردى اى حارثه؟

گفت: يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله صبح كردم مؤمن براستى و حق فرمود: براى هر ايمانى حقيقتى است حقيقت ايمان تو چيست؟ گفت: دلم از دنيا بركنده شده، شبم را بيدارم و روزم را تشنه و روزه دار، و گويا مى‏نگرم بعرش پروردگارم كه براى حسابرسى نزديك آمده، و گويا بينم بهشتيان در بهشت با هم ديدار كنند و دوزخيان در دوزخ‏

 

عذاب كشند.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو براستى مؤمنى، خدا دلت را بنور ايمان روشن كرده، خوب برجا و پايدار باش گفت: يا رسول اللَّه من بر خود از هيچ چيز ترساتر نيستم از چشم، رسول خدا (ص) دعا كرد و ديدش از چشمش رفت و نابينا شد.پ 26- معانى الاخبار (ص 189) بسندش از امام باقر عليه السّلام كه كسى از شما بحقيقت ايمان نرسد تا در او سه خصلت باشد: مرگ را دوستتر از زندگى دارد، و ندارى را بيشتر از توانگرى دوست دارد، و بيمارى دوست‏تر باشد نزد او از تندرستى.

گفتيم: چه كسى چنين باشد؟ فرمود همه شماها، وانگه فرمود: كدام شماها دوستتر دارد در دوستى ما بميرد يا در دشمنى ما زنده ماند؟ گفتيم: بخدا در دوستى شما بميرم دوستتر داريم، فرمود: بهمين معنا است دوستتر داشتن ندارى و توانگرى و بيمارى و تندرستى، گفتم: آرى بخدا.پ 27- محاسن (ص 25) بسندش از امام باقر عليه السّلام كه بنده‏اى حقيقت ايمان را بكمال نرساند تا در او سه خصلت باشد: مسأله دانى و فهم مسائل در دين، و خوب اندازه گرفتن زندگانى، و صبر بر مصائب و پيشامدهاى بد.پ 28- محاسن (ص 6) بسندش از فاطمه بنت الحسين عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كه سه خصلت را دارد خصال ايمان را كامل كرده: آنكه چون پسندد خشنود شود پسندش او را در باطل و بيهوده نكشاند و چون خشم كند خشمش او را از حق وانرهاند و چون توانا شد دست نيازد بدان چه حق ندارد.

در كافى (ج 2 ص 239) بسندش مانندش آمده.

در خصال (ج 1 ص 52) بسندش از امام حسين عليه السّلام مانندش آمده.

بيان: ظاهر اينست كه سند روايت محاسن افتاده دارد زيرا شناخته نيست كه فاطمه بنت الحسين عليه السّلام از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده باشد بلكه او را درك كرده باشد و گويا فاطمه از پدرش روايت كرده چنانچه در خصال است.

 

خصال ايمان را كامل كرده، زيرا اين اخلاق در مؤمنى نباشند جز كه همه خصال ايمان را دارا باشد زيرا اين‏ها پررنج‏تر و سخت‏تر آنانند، و نيز عدل را بايستند كه ميان افراط و تفريط است، و معيار همه كمالات و مؤمن با توانائى نگيرد و نكند آنچه را نبايدش.پ 29- در محاسن (ص 158) از امام صادق عليه السّلام روايت است كه شش چيز در مؤمن نباشد، گفته شد: چه باشند؟ فرمود: دشوارى، نكول، لجبازى، دروغ، حسد و ستم كارى، و فرمود: مؤمن جنگ آور نيست.

بيان: دشوارى در معامله و داد و ستد، و هموار نبودن و نكول، دشوارى و زبرى در معاشرت و كم گذشتى و كم بخششى و بخل و آن روشن‏تر است، لجبازى ستيزه گريست.

جنگ آور نيست بناحق، در يك نسخه «مجازف» آمده يعنى گزاف كار و آن فروش چيزيست بى‏وزن و كيل، و مسامحه در خريد و فروش، و گزافه گوئى گفتار بى‏بند و بار است.

گويم: گويا مقصود در اينجا همانست، و در نسخه‏اى محارف با حاء و راء بى‏نقطه و آن كسى است كه درهاى روزى بروى او بسته شود، و منافى بودن آن با ايمان كامل مورد اشكال است جز اينكه مبنى بر غالب باشد.پ 30- محاسن (ص 254) بسندش از امام صادق عليه السّلام كه كسى كه حق‏جو وصفش كنند با سه خصلت شناخته شود، بنگرند ياران و اصحابش چه كسانند، و نمازش چگونه است، و در چه وقتى آن را ميخواند، و اگر مال دارد بايد ديد كجا مصرفش ميكند.پ 31- محاسن- (ص 285) بسندش تا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه شما را آگاه نكنم بمؤمن، مؤمن آنكه مؤمنانش بر مال و كارهاى خود امين سازند، مسلمان آنكه مسلمانان از زبانش و از دستش سالم بمانند، و مهاجر آنكه از گناهان كوچيده و هر چه‏

 

خدا حرام كرده وانهاده.پ 32- ارشاد (ص 114) روايت است از صعصعة بن صوحان عبدى كه يك روز على عليه السّلام نماز بامداد را براى ما خواند و چون سلام داد رو بقبله نشست و ذكر خدا مى گفت و براست و چپ خود رو نميكرد تا خورشيد باندازه يك نيزه بديوار مسجد شما افتاد كه جامع كوفه بود، وانگه رو بما كرد و فرمود:

بياد دارم مردمى را در زمان دوستم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه در اين شب يك بار پيشانيها بر خاك مينهادند و يك بار زانوها، و چون بامدادشان ميرسيد همه آشفته و خاك آلود بودند و جاى سجده آنها در پيشانيشان مانند زانوى بز پينه بسته بود، و چون ياد مرگ ميكردند چون درخت در برابر باد ميلرزيدند و اشك آنها فرو ميباريد تا جامه‏شان را تر و خيس ميكرد وانگه برخاست و ميفرمود: گويا اين مردم شب را به بيخبرى گذراندند.پ 33- مناقب (ج 4 ص 18) امام باقر عليه السّلام فرمود: خدا بمؤمن تن درست و زبان شيوا و دل پاك داده و بهر اندامش تكليفى نهاده، براى خودش و پيغمبرش و جانشينانش فرمان بدن خدمت باو و آنانست و از زبان گواهى باو و آنان، و از دل آرامش بذكر او و ذكر آنان، و هر كه بزبان گواه باشد و بدل آرامش يابد و با همه اندام بخدمت پردازد خدايش ببهشتها اندازد.

بيان: تن درست از گناه و آفتهاى دينى، يا سالم از عيبها كه مايه زشتى و نفرتند پس ويژه پيغمبران و امامان عليهم السّلام باشد، و دل پاك از دغلى و حسد و شك و شبهه.پ 34- كتاب صفات الشيعه صدوق (ره) بسندش امام صادق عليه السّلام كه دين نباشد كسى را كه تقيه ندارد، ايمان نباشد آن را كه پارسائى نيست.پ و باسنادش از صفوان كه امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن آن كس است كه چون خشم گيرد خشمش او را از حق و درستى بدر نبرد، و آن كه چون پسندد و خشنود باشد خشنوديش او را در باطل در نياورد، و آنكه چون تواند پيش از مال‏

 

خود نستاند.پ و باسنادش از امام صادق عليه السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كه را گناهش بد آيد و حسنه‏اش خوش آيد او مؤمن باشد.پ و باسنادش از حبيب واسطى از امام ششم عليه السّلام كه چه زشت است بر شخص مؤمن گردنى كه او را خوار و بى‏مقدار دارد.پ و باسنادش از حسين بن عمرو از امام صادق عليه السّلام كه مؤمن سختتر است از پاره‏هاى آهن كه چون بآتش تافته شوند دگرگون گردند، و مؤمن اگر كشته شود وانگه زنده گردد باز كشته شود دگرگون نگردد.

بيان: در قاموس گفته: زبره پاره‏اى آهن است و زبر و زبر جمع آنست و نادگرگونى او اينست كه عقايدى كه در دل دارد دگرگون نشوند.پ 35- صفات الشيعه باسنادش از مفضل كه امام صادق (ع) فرمود: راستى خدا تبارك و تعالى مؤمنان را از يك اصل آفريده و بيگانه‏ها در آنها در نيايند، و از آنها كسى بدر نشود، نمونه‏شان بخدا نمونه سر است از تن، و نمونه انگشتان در مشت انسان، هر كه را ديديد از آن جدا است بطور قطع گواه دهيد كه بى‏عقيده و مخالف است.

بيان: نمونه آنها يعنى سزا است كه هر مؤمنى براى ديگر مؤمنان چون سر باشد از تن در پيوست و در يارى يك ديگر و توجه مؤمنان بهمدگر.پ 36- صفات الشيعه: باسنادش از محمد بن سليمان ديلمى از امام صادق عليه السّلام كه فرمود: زمستان بهار مؤمن است كه شبش بلند است، و كمك گيرد از آن براى شب زنده دارى بعبادت.پ و باسنادش از سعيد بن غزوان كه امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن نميباشد روزى بسته (و در نسخه‏اى گزافه گو و گزافه كار).پ و باسنادش از صالح بن ميثم از امام صادق عليه السّلام كه سه تا است هر كه در او باشند خصال ايمانش كامل باشند، هر كه بر ستم شكيبا است و خشم خود را فرو خورد، و

 

خيرخواه باشد و گذشت كند از آنها باشد كه ببهشت بردش خدا و شفاعت كند در مانند ربيعه و مضر.پ و باسنادش از زيد از امام صادق عليه السّلام كه مؤمن نباشيد تا امين باشيد و تا نعمت خوشى را مصيبت شماريد، براى آنكه صبر بر بلاء برتر است از عافيت در خوشى.پ و باسنادش از امام صادق عليه السّلام كه البته از مؤمن هر چيزى بترسد، براى اينكه او در دين خداوند عزيز است، و نترسد از چيزى، آن است نشانه هر مؤمن.پ و باسنادش از صفوان جمال كه شنيدم امام صادق عليه السّلام ميفرمود: هر چيزى براى مؤمن خاشع است وانگه فرمود: هر گاه از دل مخلص خدا باشد، خدا از او هر چه را بترساند تا بخزنده‏هاى زمين و درنده‏هايش و پرنده آسمان.پ 37- در نهج البلاغه (ج 2 ص 224) كه مؤمن را خرمى در چهره است و اندوه در دل، سينه او از هر چه گشاده‏تر و نفس او از هر چه خوارتر، از والائى بدش آيد، و شهرت را دشمن دارد، اندوهش دراز است و همتش دور پرواز پر خموش است، هميشه در كار، پر شكر كند و شكيبا باشد، اندر انديشه خود باشد، و دست دوستى بهر كس ندهد خلقتى هموار دارد و جانبى نرمش‏دار، نفس او خوددار است و از سنگ خاره سخت‏تر و او از بنده‏اى رام‏تر و خوارتر است.پ توضيح: نهان داشتن غم خود يك شكرى است و ويژه غم آخرت نيست كه گفته‏اند، گشادگى سينه نيرومندى بردبارى است و در خورد سختيها و رنجها، خوارى نفس او از فزونى و تواضع است و نظر ببزرگى خداوند و كم شمردن كردار خود.

از والائى بدش آيد كه شرف دنيا و برترى در دنيا است، اندوه درازش براى ياد آورى مرگ است و ديگر سرا و ندانستن سرانجام خود، همتش بلند است كه صرف كارهاى پايدار مى‏شود، و هميشه در كار عبادت و ذكر و فكر در آيات خدا است، و تحصيل دانش و اندر انديشه نعم الهى و عبرتهاى او و علوم خدا و حكم او است.

 (ضنين بخلته) چند توجيه دارد:

1- چون بررسى كند جايى را كه شايسته دوستى باشد و كسانى كه اهل دوستى‏

 

باشند و آنان برادران درست در راه خدايند و بسيار كمند.

2- چون كسى را دوست دارد از دل دريغ دارد كه دوستى او را از دست بدهد و در دوستى پايدار است.

3- چون نيازى براى او رخ دهد دريغ دارد از كسى براى انجام آن خواهشى كند و آن را آشكار سازد.

خلقى هموار دارد كه سختى و زبرى ندارد و نرمش جانب او براى اينست كه خوش پذير و اندك خلاف و كم نفرت است و سر بزرگى ندارد، و سختى او در طاعت خدا و انجام فرمانهاى او است از دليرى و غيرت در دين يا سختى ايمان و باور او است كه در پيشامدها لرزان و پريشان نگردد.پ 38- مجازات النبويه: قول آن حضرت در ضمن يك سخن از او، دانش دوست مؤمن است، بردبارى وزير او است، خرد رهنما و كردار سر كار و برپادار او است، نرمش برادر او، و سازش پدرش و شكيبائى فرمانده لشكرش.پ در الشهاب هم آمده از قول پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله جز اينكه در آن دارد (و كردار پيشواى او است و نيكى برادرش).پ سيد رضى (رضي الله عنه) گفته: همه اين واژه‏ها استعاره است و مقصود از اينكه فرموده (دانش دوست مؤمن است) اينست كه همدم او است در تنهائى بمانند همدمى دو يار و دوستدار با هم، بردبارى وزير او است كه او را نيرو دهد بر هر كار و باو كمك دهد در برخورد كردن بديها خرد رهنماى او است كه بدان ره جويد در تاريكى مشكلات و رها شود از تنگناى گرفتاريها بمانند رهنما در جاهاى گم‏گاه، و اينكه فرموده: كار سرپرست او است براى اين كه كار خواهش او را پرورد و لغزش او را براستى كشاند و نياز او را برآورد بمانند سرپرست كودك يا ديوانه در زندگى او كه برايش مصلحت انديشى كند و كارهايش كه بدو واگذار است بدرستى انجام دهد.

نرمش برادر او است كه چون برادران سودش دارد و صفا و مودت برايش ببار

 

آورد، و برادرانى براى او فراهم سازد، و دوستيها را پاسبانى كند، و بهمين معنا سازش پدر او باشد، زيرا سازش دلرباى ديگرانست و دل را از غبار كينه بشويد، و هر كس گرد او آيد و دوستى او جويد، و بدو پويد چون پدر مهربان و دلسوز فرزندان.

شكيبائى فرمانده لشكر او است كه او را بر پا دارد و پشت او محكم كند، و او را بآداب رساند بهر چه خواهد، مانند فرمانده خوب لشكريان كه دشمن را نابود و دلخواه را موجود كند، و بسا مقصود اينست كه شكيبائى خود سر همه اوصاف نيك او است و سرور خصال شايسته‏ى وى، و بر آنها پيشتاز است، و فرمانده همه آنها است همه فرمانده كه پيشتاز بر زيردستان خود است، و سياستمدار هر كه در پيرامون او است.پ 39- الشهاب: فرمود صلّى اللَّه عليه و آله: كه مؤمن كم هزينه است.

الضوء: اين گزارش است كه فرمان آرد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مؤمن را فرموده تا كم هزينه باشد در زندگى و قناعت پيشه، از آنچه ندارد شكيبا باشد و شاكر و ذاكر بود، ديده ندوزد بزيور اين جهان، و شيفته نباشد بوالائى سروران، دل شكسته و خود خوار باشد در برابر پروردگار، پاره نانى او را بس، و جرعه آبى او را سيراب سازد، كهنه جامه‏اى او را پوشاند و گرما سوزاند، و سرما بدو دمد، چنانچه امير مؤمنانش ستوده او خود رنج باشد، و مردم از او در آسايش، سود اين حديث: تشويق به سبكبارى در اين جهان و كم گرفتن آنست و راويش ابو هريره است.پ 40- الشهاب: فرمود صلّى اللَّه عليه و آله: مؤمن زيرك، هوشمند، و پر حذر است.

الضوء: زيركى ضد كم خرديست، و زيرك ريزبين است و بامير المؤمنين عليه السّلام وابسته است كه فرموده: آيا نبينى زيركى پرورده‏ام از بس نافعم مخيسم آورده‏ام.

مخيس نام زندانى بود كه على عليه السّلام در عراق ساخت، و پيش از آن زندانى بنام نافع از نى ساخته بود كه دزدان زندانى آن را سوختند و از آن پس مخيس را با گچ و آجر ساخت كه بمعنى جايگاه خوارى است.

فطنه بمعنى فهم است و حذر بركنارى از ترساننده و حذر بيدار آماده را گويند.

 

اين حديث هم در ظاهر گزارش فرمانيست از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مؤمن بايد زيرك و باريك بين و با انضباط باشد در كار دنيا و دين، هوشمند باشد و بيخبر نماند از آنچه بسا او را گرفتار كند، و از آن خود را بپايد.

حسن گفته: مؤمن با هوش است، دنيايش ويران كرده تا بدان آخرتش را بسازد و آخرتش را ويران نكند تا با آن دنياى خود را بسازد.

على بن بكار گفته: نيكان رفتند و بجا نمانده جز آنكه دو درهم را گزيده‏تر دارد از دين خود.

يحيى بن معاذ گفته: پول كژدم است اگر نتوانى گردنش را خوب بگيرى دست بدان مياز كه آن اگر تو را بگزد تو را بكشد با زهرش، گفتند: گردنش كدام است گفت راه حلال بودن آنست و بجا صرف كردن آن.

و همانا آن حضرت اين اوصاف را براى مؤمن شرط كرده زيرا در آنها است همه گونه خير و خوبى، زيرك باشد و نگران در دلائل كه او را بدانش رسانند، با هوش باشد و بفهمد آنچه آيد و باشد و كند و نهد، و با اين همه خود را واپايد و دورى كند زيرا مؤمن هميشه ميان بيم و اميد است.

سود حديث تشويق به آگاهى و بيدارى و كم تكيه كردن بدنياى فريبكار و پر نيرنگ است راوى حديث انس بن مالك است.پ 41- الشهاب: فرمود صلّى اللَّه عليه و آله: مؤمن مهر آميز و همدم است.

الضوء: الفت: اجتماعى است پيوسته و از دل. و تأليف گرد آوردن تيكه‏هاى پراكنده است با ترتيب كه آنچه پيش بايد پيش باشد و آنچه بدنبال در دنبال باشد، و پرنده‏هاى خانگى را أوالف گويند.

ميفرمايد: بايد مؤمن مهرورز و همدم مردم باشد، و باو همدم شوند، نه نفرت كن باشد و نه نفرت آور براى انجام نيازهاى برادر مؤمنش سبك خيز باشد، و خود را از او بالا

 

نگيرد، از لغزش گذشت كند و از خطايش در خورد داشته باشد، بر او حسد نبرد، كينه او بدل نگيرد، هم آهنگ او باشد دورو نباشد هم پيمان او باشد و مخالف او نباشد، خيرخواه و اندرز گو باشد نه رسوا كن و عيبجو.

سود حديث تشويق بهمدمى و خوش يارى است، راوى حديث جابر بن عبد اللَّه انصاريست.پ 42- الشهاب: فرمود صلّى اللَّه عليه و آله: مؤمن آنست كه مردمش بر جانها و دارائيهاى خود امينش دانند و آنها را بوى سپارند.

الضوء: اينست آسودگى خاطر و نترسيدنست و امن و امانت و ايمان و امنه بهم نزديكند، و خدا تعالى را مؤمن گويند چون بنده‏هايش را از ستم خود آسوده داشته، مرد امنه آنكه بهر كس اعتماد كند.

اين حديث هم در پديده گزارش است و در معناى فرمان، كه مؤمن بايد خود را مورد وثوق و اعتماد سازد، و جانب او امانتتدار باشد و پاك از نكوهشها، در جان و مال كسى خيانت نورزد، و پيمان نگسلد و عهد و عقد خود نشكند.

سود حديث تشويق بديانت و امانت و صيانت و خودداريست، بهترين روشن گزينى در معامله با مردم و پيشداشت راستى و خوشباش گوئى. و دو راوى حديث انس ابن مالك و فضالة بن عبيد باشند.پ 43- در دو كتاب حسين بن سعيد: بسندش از امام صادق عليه السّلام كه بپرهيزيد از آنچه پوزش خواهد زيرا مؤمن نه بد كند و نه پوزش خواهد، و دو رو هر روز بد كند و پوزش خواهد.پ 44- تمحيص: از امام صادق عليه السّلام كه بر مؤمن فرجش چيره نشود، و شكمش او را رسوا نكند.پ 45- تمحيص: روايت است از رسول خدا (ص) كه ايمان مؤمن كامل نباشد تا يك صد و سه خصلت دارا باشد در كار و كردار و نيت و درون و برون.

 

امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: يا رسول اللَّه آن صد و سه چه باشند؟پ فرمود: اى على از وصف مؤمنست كه گردان انديشه باشد و گوهرين ذكر، بسيار دانش و بزرگ حلم، زيبا كشمكش و ارجمند مراجعه، از همه مردم دريادل‏تر و از همه خود خوارتر، خنده‏اش لبخند باشد، و همراهيش آموزش، يادآور غافل باشد، و آموزنده نادان، نيازارد آنكه آزاردش، اندر نشود در آنچه بكار نيايدش.

سرزنش نكند آسيب ديده را، پشت سر كسى بد نگويد، بيزار باشد از حرامها، خوددار باشد از هر شبهه‏ناك، پر بخشش باشد و كم آزار، يار غريبان باشد و پدر يتيمان، خرم چهره و اندوه دل، به ندارى خود خوشدل، شيرينتر از انگبين و سخت‏تر از خاره سنگين.پ رازى فاش نكند و پرده‏اى ندرد، حركاتش مهرآميز باشد و ديدارش شيرين، خوش وقار و نرمش‏دار، و دراز خموشى، بردبار باشد در برابر نادانى ديگران، شكيبا بر آنكه بد كند بدان، سالخورده را گرامى دارد و خردسال را بنوازد.پ بر سپرده‏ها امين باشد و از خيانتها بدور، همدمش تقوى باشد و هم قسمش حيا، پر حذر كند و كم لغزش يابد، حركاتش با ادب باشد و سخنش پسند و شگفت‏آور، گذرنده از لغزش ديگران باشد و بررسى از عورت كسان نكند، پر وقار، پر شكيبائى، خشنود، و پرشكرگزار، كم حرف، راست‏گو، نيكى كن، آبرومند، بردبار، رفيق، پارسا، شريف، نه لعنت گو، و نه دروغگو، نه غيبت كن و نه دشنام گو، نه بخيل، خوش باشد و خرم، نه بوكش باشد و نه جاسوس.پ از هر چه برترش را جويد و از اخلاق بالاتر را، در نگهدارى خدا باشد، و كمك‏گير از توفيق او، نيرومند باشد در نرمش و با تصميم در يقين، ستم روا ندارد بدان كه دشمن دارد، گناه نورزد براى آنكه دوستش دارد، پر شكيب باشد در برابر سختيها، نه جور كند و نه تجاوز، و نه بدنبال دلخواه، فقر شعارش باشد، و شكيبائى تن پوشش، كم هزينه باشد و پر كمك، روزه‏اش بسيار و شب‏زنده‏داريش دراز و

 

خوابش كم.پ دلش پاك، و دانشش تابناك، چون دست يافت بگذرد، و چون وعده داد بپايد، روزه دارد بدلخواه، و نماز خواند از ترس خدا، چنان نيكو كار كند كه گويا خدايش بينا است، ديده فرود و سخاوتمند و دست باز، خواهش‏كننده را رد نكند و از بخشش دريغ ندارد، با برادران پيوست باشد و پياپى احسان كند، سخنش را بسنجد و زبانش را ببندد، در خشمش اندر نشود، و در دوستى نابود نگردد، باطل را از يار خود نپذيرد، و حق را از دشمنش رد نكند، نياموزد جز براى اينكه بداند، نداند جز براى اينكه بكار بندد.پ كينه‏اش اندك، شكرش بسيار، روز روزى و زندگى جويد و شب بر گناه خود بگريد، اگر با دنيا داران راه رود از همه زيركتر باشد و اگر با آخرت طلبان از همه پارساتر، در كسب روزى شبهه‏ناك نپسندد، و در دينش دنبال رخصت نرود، در لغزش برادرش بدو مهربانى كند، و صحبت خوش گذشته با او را فرا ياد آرد.پ بيان: گردان انديشه كه پيوسته انديشه او در جنبش است، و در نسخه‏اى (جهورى الذكر) كه بآواز بلند ذكر خدا كند و جوهرى ذكر يعنى ذكر او پاك و با ارزش است و گويا تصحيف باشد.

خوددار است و آبرو نگهدار، و يا از خطاء بركنار، حاسوس و جاسوس بيك معنا است «و لا تجسسوا» يعنى آنچه عيانست بگيريد و آنچه نهانست از طرف خدا عز و جل وانهيد، يا اينكه از درون كارها كاوش مكنيد، يا از عورتها بررسى ننمائيد، پايان.

و خلاصه حساس و جساس در معنى بهم نزديكند، و گويا يكمى گمان پرانى در باره مردم است و دومى بازرسى از احوال آنان، و بسا يكمى بمعناى حيله‏گرى يا كشتار و يا ريشه‏كنى مردم باشد.

 

در حفظ خداست از شر شياطين، رغبت در ثواب است، و ترس از كيفر و عذاب.

و گويا بدان نگرانست بچشم دل و از روى يقين يا اينكه بخدا نگرانست چون قول پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كه فرموده احسان اينست كه خدا را بپرستى كه گويا او را مينگرى، يا مقصود اين است كه گويا او را ناظر و ديدبان خود كرده است.

سنجش سخن اين است كه در آن انديشد آيا در ترازوى ثواب و پذيرش ارزشى دارد يا نه اگر دارد بگويد و اگر نه نگويد.

و اندر خشمش نشود يعنى بدان نابود نگردد، و شماره‏اى كه در تفصيل آمده بيش از آنست كه در آغاز شماره داده چون از نظر معنا دوباره گو دارد.پ 46- نوادر راوندى: بسندش تا ائمه عليهم السّلام كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

بحارث بن مالك چگونه صبح كردى؟ پاسخ داد: بخدا يا رسول اللَّه صبح كردم از مؤمنان، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر مؤمنى حقيقتى دارد، حقيقت ايمان تو چيست؟

گفت: شبم را بيدار ماندم، مالم را در راه خدا انفاق كردم و از دنيا گذشتم، و گويا بعرش پروردگارم نگرم جل جلاله كه براى حساب بيرون آورده شده، و گويا مينگرم به بهشتيان كه در بهشت از هم ديدار ميكنند، و مينگرم بدوزخيان كه در دوزخ با هم بانگ سه‏گانه ميكنند، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين بنده‏ايست كه خدا دلش را روشن كرده بينا شدى بر جا باش، گفت: يا رسول اللَّه دعا كن تا شهيد شوم، براى او دعا كرد و در هشتمين روز شهيد شد.پ 47- امالى طوسى (ج 2 ص 193) بسندش از ابى الحسن سوم امام على نقى كه امير مؤمنان (ع) فرمود: مؤمن ستم نكند بكسى كه او را دشمن دارد، و گنهكار نشود براى كسى كه او را دوست دارد، و اگر باو تجاوزى شد شكيبا باشد تا خدا عز و جل براى او كين كشد.پ 48- دعوات راوندى: امام صادق عليه السّلام فرمود: مؤمن شكيبا است در سختيها،

 

سنگين و با وقار است در لرزشها، قانع است بدان چه داده شده، مصائب بر او بزرگ نيايند، و بر هيچ دشمنى ستم نكند، و در باره دوستى گنهكار نشود، و مردم از او در آسايشند، و خودش از خود در سختى است.پ 49- نهج البلاغه (ج 2 ص 214 شماره 289 حكم) در زمانى كه گذشت برادرى داشتم در راه خدا و او را در چشمم بزرگ ميكرد خردى دنيا در ديد او، زير فرمان شكمش نبود، آنچه نيافتى نخواستى، و از آنچه يافتى پر نخوردى، بيشتر روزگارش خاموش بود، اگر گفتى گوينده‏ها را سرآمد بودى و تشنگى پرسنده‏ها را فرو نشاندى، و ناتوانى بود كه ناتوان شمرده ميشد، و چون روز كوشش ميرسيد چون شير بيشه بود و چون مار گزنده بيابان.پ حجتى بميان نمى‏آورد تا داورى باشد، از كسى سرزنش نميكرد در آنچه عذر پسند بود تا عذر او را بشنود، از دردى شكوه نميكرد جز پس از بهبوديش، و هميشه آنچه را ميكرد بزبان مى‏آورد، و نمى‏گفت آنچه نميكرد، و اگر در گفتار شكست ميخورد در خاموشى از همه پيش بود و بى‏شكست، و پيوسته براى شنيدن حريص‏تر بود تا براى گفتن، و هميشه چون در برابر دو پيشامد بود نگاه ميكرد هر كدام هوسناكتر بود مخالف آن بود.پ بر شما باد بدين اخلاق، بدان بچسبيد و در آنها با هم رقابت كنيد، و اگر نتوانيد بدانها دست يابيد بدانيد كه بر گرفتن اندك بهتر است از ترك همه كه بسيارند.پ فرمود: ايمان بنده‏اى باور نشود تا بدان چه در دست خدا است اعتمادش بيشتر باشد از آنچه خود دارد.پ فرمود (ع) نشانه ايمان اينست كه راستى با زيان برگزينى بر دروغ سود بخش و اينكه نباشد در بازگوئى تو فزونى بر آنچه دانى، و اينكه از خدا بترسى در بازگوئى از ديگرى.پ 50- نهج البلاغه (ج 1 ص 419 عبده مصر):

 

روايت است كه امير مؤمنان را يارى بود بنام همام، مردى عابد بود، بآن حضرت گفت: يا امير المؤمنين پرهيزكاران را برايم وصف كن و آنها را در برابرم مجسم ساز تا گويا بدانها مينگرم، آن حضرت در پاسخش گرانى كرد، وانگه فرمود: اى همام از خدا بترس و نيكى كن كه خدا با آنانست كه پرهيزكارند و آنان كه هم آنها نيكوكارانند همام بدان پاسخ قناعت نكرد تا آن حضرت را سوگند داد، گويد: از آن پس خدا را سپاس گفت و ستود و رحمت بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خواست وانگه فرمود:

اما بعد، راستش خدا كه منزه باد آفريده‏ها را آفريد و هنگام آفرينش آنها از طاعتشان بى‏نياز بود و از نافرمانيشان آسوده، زيرا نافرمانى هر نافرمانى او را زيانى ندارد، و فرمانبرى فرمانبرانش سودى ندهد، زندگانيشان را ميان آنها پخش كرد، و هر كدام را در اين جهان بجاى خودش كه بايد نهاد.پ پرهيزكاران در آن همان اهل هر فضيلتند، گفتارشان درست، پوشاكشان ميانه‏رويست، راه رفتنشان تواضع و فروتنى است، ديده بر هم نهند از آنچه خدا بر آنها غدقن كرده گوش فرا دارند بدان چه از دانش كه براشان سودمند است، خود را در حال بلاء چنان دارند كه در هنگام خوشى و رفاه، اگر نبود عمرى براى زيست در اين جهان كه خدا بر آنها نوشته جانهاشان در تنهاشان يك چشم بهمزدن نميماندند، از شوق بثواب و ترس از كيفر و عقاب.پ آفريدگار در دلشان بزرگوار نمود و هر چه جز او در چشمشان خرد و بيمقدار آمد، آنان با بهشت چنانند كه گويا آن را ديده و در آن نعمت چشيده و آنان با دوزخ چون كسى باشد كه آن را بچشم ديده و در آن در شكنجه است دلهاشان اندوهبار و شرور و بديهاشان بر كنار است، تنهاشان لاغر، و نيازهاشان سبك و نفوسشان پارسا است، شكيبايند اندك روزى و بدنبال دارند آسايشى دراز، بازرگانى پر سودى است كه پروردگارشان براشان فراهم كرده، دنيا آنها را خواست و آن را نخواستند، آنها را

 

دستگير كرد و ببهاى جانشان از آن آزاد شدند.پ شب بر سر گام استوارند، اجزاء قرآن خوانند، و آن را شمرده و روشن ادا كنند، و با آن خود را در اندوه آخرت كشند، درمان درد خود را از آن فراهم آرند، چون بآيه‏اى رسند كه مشوق است بدان براى طمع در ثواب اعتماد كنند، و جانشان از شيفتگى بسوى آن سر كشد، و برآيد، و پندارند، جلو چشم آنها آماده است و چون به آيه‏اى رسند كه در آن بيم و ترساننده است با گوش دل آن را بشنوند و پندارند، شيهه و فرياد دوزخ در بن گوش آنها است.

كمر خم دارند و پيشانيها و پشتها و زانوها و سر پاها را بر خاك نهند، و از خدا تعالى آزادى خود را از دوزخ بجويند.پ اما در روز بردبارانند، دانشمندانند، نيكوانند، پرهيزكارانند، ترس خدا چون چوبه تير آنها را تراش داده و گوشت تنشان را آب كرده در چشم بيننده بيمار آيند، و در آن مردم بيمارى نيست.

و بيننده گويد: پريشان دلند و در آنها پريشانى دل از امريست بزرگ كه خدا و ديگر سراست، از كردار خود اندك نپسندند، و بسيار هم بچيزى نشمارند، آنان نزد خود تهمت زده‏اند، و از كردار خود نگرانند، و چون يكى از آنها را ستايند و پاكيزه از گناه دانند، از آنچه در باره او گفته شود بترسد و گويد من خود را از ديگرى بهتر شناسم و پروردگارم بمن از خود من داناتر است.

پروردگارا بدان چه گويند مرا مگير، از آنچه پندارند بهترم ساز و آنچه را از كردار بدم ندانند بيامرز.پ نشان يكيشان اينست كه در او بينى قوه در دين، و خرم در نرمش، و ايمان در يقين، و حرص در دانش و دانش در بردبارى، ميانه روى در توانگرى، و خشوع در عبادت، و جمال نمائى در ندارى، و شكيبائى در سختى، و جويائى حلال و نشاط در رهنمائى، خود دارى از طمع، كارهاى خوب كند و ترسانست، شام كند و همتش‏

 

شكر خدا است، و صبح كند و همتش ذكر است.پ شب گذراند در حذر كردن، و صبح كند شادمان، خدا از آنچه بايدش از بيخبرى و شادى بدان چه رسدش از فضل و رحمت الهى، اگر نفسش سركش باشد در آنچه بد دارد، نياز او در آنچه خواهد بر نيارد، چشم روشنى او در نعمت بى‏پايانست، و زهدش در آنچه نميماند، دانش را ببردبارى آميخته و گفتار را بكردار بينى كوتاه آرزو است و كم لغزش، دلش ترسان، و نفسش قانع است، كم خوراك و كارش آسانست دينش محفوظ، و شهوتش مرده است، و خشمش فرو خورده، خير او را آرزو دارند، و از شر او آسوده‏اند.پ اگر ميان غافلان باشد او را از ذاكران نويسند، و اگر در ذاكران او را از غافلان ننويسند، بگذرد از آنكه ستمش كند، و ببخشد بآن كه محرومش سازد، و پيوندد بدان كه از او ببرد، دشنام از او دور است، و گفتارش نرم و هموار، زشتى و زشتكارى از او نهانست، و احسان و كار خوب او عيان، خير او رو آورده و شر او پشت داده و رفته.پ در لرزشها باوقار است، در بد آمدها شكيبا، در خوشى و رفاه پرشكرگزار، ستم نكند بر آنكه دشمن دارد و گناه نكند براى آنكه دوستش باشد.

بحق اعتراف كند پيش از آنكه بر او گواهى دهند، ضايع نكند آنچه را بايد نگهدارد، و فراموش نكند آنچه بيادش بايد كسى را بنام بد نخواند، و بهمسايه زيان نزند، و به آسيبها كه بيند سرزنش نكند، و در باطل در نيايد، و از حق بدر نشود، اگر خموش ماند اندوه از خموشى ندارد، و اگر خندد قهقهه نزند، اگر بدو تجاوز شود و ستم گردد شكيبا باشد تا خدا براى او كين كشد و انتقام جويد.پ خود را در رنج دارد، و مردم از او در آسايشند، خود را براى ديگر سرا در رنج افكند، و مردم را از خود آسوده سازد، از هر كه دورى كند براى زهد در دنيا و پاكى از آلودگى باشد، و بهر كه نزديك شود نرمش و مهرورزى دارد، دور كردنش از

 

كبر و بزرگوارى خواهى نيست و نزديك‏شدنش نيرنگ و فريب نباشد.پ گويد: همام ناله‏اى زد و جانداد و امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: هلا بخدا از اين بود كه بجان او ميترسيدم، سپس فرمود: همچنين ميكند پندهاى رسا به پند پذيران. يكى بآن حضرت گفت: خودت را چه مى‏شود اى امير مؤمنان؟.پ فرمود: واى بر تو راستش هر عمرى را سر آمديست كه از آن نگذرد، و سببى است كه از آن تجاوز نكند، آرام باش بازگو مكن مانند آن را همانا شيطان آن را بر زبان تو دميد.پ تبيين: كيدرى گفته: همام داراى همت بلند است و اين پرسنده هم چون نامش بلند همت بوده.

 

و ابن ابى الحديد گفته: همام پسر شريح بن يزيد است و از شيعه على عليه السّلام و دوستان آن حضرت بود، خداپرست و عابد بود، گرانى از پاسخ او براى مصلحت در تأخير بيان بوده تا زمان حاجت، نه از زمان حاجت.

ابن ميثم گفته: گرانى از پاسخ براى ترس بر جان همام بوده كه بر آن دلالت دارد قول وى عليه السّلام: هلا بخدا كه از آن بروى مى‏ترسيدم، و گويم: اين وجه روشنتر است.

از خدا بپرهيز و نيكى كن: كه بر تو واجب نيست اوصاف پرهيزكاران را با تفصيل بدانى و سازگار بتو اكتفا بآنست كه از وصف آنها بطور خلاصه ميدانى، و تو را بايد همان رعايت تقوى و احسان، و گويا منظورش از تقوى اجتناب از هر چه خدا نهى كرده ميباشد، و احسان انجام هر چه خدا فرموده، و اين سخن جامع همه فضائل پرهيزكاران و اوصاف آنها است.

سوگند داد آن حضرت را بخودش تا اينكه او تصميم گرفت براى بيان اوصاف پرهيزكاران.

و اينكه خدا را بى‏نياز از عبادت و آسوده از زيان نافرمانى وصف كرده، براى‏

 

دفع اين تو هم است كه مدح متقيان و تشويق در طاعت، و بيم‏دادن از گناه بسود او باشد يا جلوگيرى از زيانش، و منظور اين نيست كه كارهاى خدا هيچ هدفى ندارند و لازمه وجود اويند كه حكماء پنداشته‏اند، بلكه اشاره بسخن متكلمين است كه غرض و هدف در تكليف بخدا برنگردد بلكه بخود بنده‏ها برگردد، زيرا خدا خواسته كه در آخرت بدانها ثواب رساند، كه سوديست بهمراه بزرگداشت و احترام و دادن آن بنا شايسته زشت است بحكم خرد.

از اين رو آنها را مكلف كرد، و رسولانى براى راهنمائى آنها فرستاد و بآنها وعده و وعيد داد، و آنها را در معرض ثواب‏هاى پيوسته بزرگ نهاد، و تفصيل اين سخن در كتب كلام است.پ معايش: جمع معيشت كه وسائل زندگى يا جاى زندگى است، و آنچه مايه زنده بودنست كه خدا تعالى فرموده: (32- الزخرف) بخش كرديم ميان آنان و زندگيشان را در دنيا، و مواضع آفريده‏ها، مراتب آنها است كه خدا فرموده: در همان آيه: و بالا برديم درجات آنها را نسبت بيكديگر، و منظور از آن درجه‏هاى در دنيا است چون توانگرى و درويشى، تندرستى و بيمارى، يا درجه‏هاى دينى از نظر آمادگى و پذيرش در دانش و كردار يا هر دو كه روشنتر است و نتيجه‏اى كه گرفته تاييد دو وجه اخير را مينمايد.

گفتارشان حق است و دروغ نگويند تا بيجا نگويند و هر چه گويند ذكر خدا و اظهار حق و از ميان بردن باطل است آغاز بگفتار فرموده بسا براى اينكه سود و زيان گفتار بيشتر از كردار است.

و جامه را ميانه‏رو وصف كرد كه يعنى جامه خوش‏گذرانها را نپوشند و نه گداها را كه پستى و زبونى دارند، يا جامه شهرت نپوشند چون جامه مخصوص صوفيان، يا اينكه اقتصاد در گفتار و كردار شعار آنها شده، و چون جامه آنها را در بر گرفته.پ راه رفتن آنها تواضع است و چون متكبران راه نروند و بزرگى نفروشند كه‏

 

خدا عز و جل هم فرموده (37- الاسراء) و راه نرو بر زمين خوش‏گذرانه، يا روش آنها ميان مردم يا در راه خدا با فروتنى است.

گوشهاى خود را واداشتند براى شنيدن دانش سودمند و اشاره دارد به ذم گوش گرفتن داستانهاى دروغ، و بلكه بسيارى داستانهاى راست بى‏فروغ چنانچه خواهد آمد ان شاء اللَّه.پ (و الرخاء) قطب راوندى گفته: پرهيزكاران رنج دهند تنهاى خود را در طاعت و خوشدلند بدان رنج و مشقت كه بر خود هموار كنند، چون خوشدلى در رفاه زندگى و هر كدام آنها چنين باشند، و نمونه آنست قول خدا تعالى (171- البقره) نمونه آنان كه كافرند چون كسى است كه بانگ كند، يعنى چون هر كدام از آنها است.

و بسا مقصود اينست كه نمود آنها در بلاء چون نزول آنها است در خوشى و رفاه مانند قول خدا (70- برائت) و اندر شويد چون اندر شدن آنان يعنى نزولشان در بلا چون نزول آنهاست در خوشى و رفاه.پ كيدرى گفته: «نزلت انفسهم» الخ چون شور شهوت حيوانى خود را در هم شكستند، و جان خود را بخوبى پاكيزه كردند، و پيكرها و جانهاى خود را وقف رضاى خدا كردند، و در راه او واداشتند، و نظرى ببهره خود در اين جهان گذرا ندارند، و همه توجهاتشان صرف بدست آوردن هدف آفرينش خويش است، از آماده كردن توشه معاد، و از هر سو رو كردن به پرستش پروردگار عباد، و توجهشان به تنها تنها بطبع است.

چون توجه رهروان بحج حقيقتى به شترچرانى، و دانستند بطور يقينى كه هر رنجى در اين راه بكشند گرچه كلان باشد، در برابر آنچه بدان ميرسند از ملاقات دوست و بدست آوردن خواسته خود ناچيز است، و محنت نزد آنها چون نمك زندگى است، و بلا چون نعمت و اينكه فرمود: (كالذى ...) مانند قول خدا است و اندر شويد چنانچه اندر شدند (70- برائت) و چون بيت حماسه كه سروده.

 

بسا روزها كه باز گردند چون برگشتن روزى كه بودند.

يعنى در بلا خود دارند چون خوددارى در خوشى و رفاه- پايان.

و مقصود از بلا بيمارى و سختى و مانند آنها است يا هر دو با تحمل رنج نيز، و بهمان مخصوص نيست، و خوشدلى آنها در رضا بقضاى خدا است چنانچه در مجالس است (كه آن را تفسير كرده برضاى آنها بقضاى خدا).پ خرد و كوچك شده جز آن در چشمهاشان: از اين اختلاف در تعبير فهميده شود كه خدا بر دل آنان نشسته و جز او از ديده آنان نگذشته.

آنان بهمراه بهشتند و در آن نعمت خواره مانند كسى كه آن را بچشم ديده بر اثر قوه ايمان و يقين يا شدت خوف و رجاه يا ديدار نشانه قوت يقين است و تنعم و عذاب بدنبال اميد و بيم كه هر دو از نتائج يقين باشند، و پدرم (قده) معنى آخرى را برگزيده.پ كيدرى گفته: دانش و عقايد آنها براشان بديهى شده كه فرمود عليه السّلام: اگر پرده برگيرند مرا يقين فزوده نشود ...پ دلهاشان اندوهبارند براى ترس از عقاب كه بسا تقصير كارند و شرايط پذيرش در كارشان نبوده كه خدا عز و جل فرموده: (60- المؤمنون) و آنان كه بدهند بديگران از آنچه بدانها دادند و دلشان ترسانست كه بسوى پروردگارشان گردانند. و از شرور آنان آسوده‏اند كه قصد ستم بكسى نكنند كه در خبر است: مسلمان آنكه مسلمانان از دست و زبانش در امانند، و بقولى چون كارهاشان حسن واقعى دارند گرچه بد نمايند و در اين تفسير تأمل بايد كه دور از ظاهر است.پ لاغرند از روزه بسيار و بيخوابى شب تار و رياضتهاى ناهموار، يا از ترس خدايا هر دو، سبك نيازند كه دلى بدنيا ندارند، و هوسرانى نكنند، آرزوشان كوتاه و بسازند بدان چه داده خدا.

عفت خوددارى از همه حرامها است، بلكه از هر شبهه و مكروه، روزهاى كمى در دنيا ماندند كه بدنبال آنها آسايش درازى بدست آوردند و اين خود بازرگانى‏

 

سودمنديست كه ديگران ندارند و خدا در وصف منافقان: (16- البقره) سود نداشت بازرگانى آنان.

دنيا خواستارشان شد از راههاى بد يا از هر راه، و توانستند مال و جاهى بدست آورند، و آن را نپذيرفتند و در آن نكوشيدند، و بقولى كه بسا مقصود اهل دنيا باشند كه بدانها رو آوردند و آنها پذيراشان نشدند.پ گويم: كيدرى روايتى آورده در تجسم دنيا در برابر امير مؤمنان و رو گرداندن وى از آن كه در باره نكوهش دنيا وهمش آورده، و گفته: معنى آن جمله اينست، چون در صفاتى كه در اين خطبه ياد شدند انديشه كنى دريابى كه همه در خود على (ع) بودند، و من اين شعرها و مانند آنها را در كتاب انوار العقول از اشعار وصى رسول آوردم.پ اسيرى جانها براى اينست كه ارواح اولياء از عالم قدسند، و جاگيرى آنها در عالم مادى تن بر خلاف طبع ملكوتى آنها است، و در اين جهان آورده‏اند و همه را ميل به عالم خود دارند، و از اينكه آواره است و سازشى با جهان ماده ندارد اسير است و پيوسته آماده كوچ بجهان خويش است و ميكوشد موانع را از ميان بردارد و دنيا را فدا كند.

شب چنين باشند و روز چنان، در شب پا را در صف نهند كه دو انگشت بزرگ آنها برابر باشند و دو روى پاها و پاشنه‏ها بيك اندازه از هم دور باشند.پ قرآن خوانند با ترتيل، كه از امير مؤمنان رسيده ترتيل حفظ وقوف و موارد ايست در خواندنست و اداء كامل حروف قرآن، و اين تفسير در بر دارد هر چه قراء معتبر دانند در قرائت.

اندوه خوردن بدنبال آيه‏هاى تهديد روشن است و اما در آيات مژده و نويد براى بيم از نيافتن و آماده نبودنست.

بسا كه مقصود از دارو دانش است و از درد نادانى، و استشاره از قرآن بانديشه و تأمل است كه آنچه در آنست بدر آورد و بدنبال آن برود، در حديث نهايه است كه‏

 

بكاويد قرآن را زيرا در آنست دانش اولين و آخرين، و بسا مقصود اينست كه بكاويد و بدر آوريد دانشى كه نهفته در جانست بحسب آمادگى و كمال با انديشه و ياد آورى.

پدرم (قده) گفته: مراد اينست كه درمان كنند بآيه‏هاى خوف درد اميدوارى مفرط را كه بفريب و امن از مكر خدا برسد، و بآيه‏هاى اميد درد ترسى كه بنوميدى كشد، و بتكميل يقين درد شبهه را كه رخ دهد، و بوسيله صبر درد قساوت را، و بدان چه مايه نفرت از دنيا و خواست آنست درد دنيا خواهى را و مانند آن.پ تطلع، سر كشيدن بسوى چيزيست و چشم براه بودن آن، و كيدرى گفته:

يعنى نزديك است خورشيد جانهاشان از افق عالم تن برآيد و بعالم بالا رود از شوق بوعده‏هاى در آن عالم در آيات قرآنى كه بهتر ذخيره‏ها و ارجمندتر بخششهاى الهى است.

و بقول راوندى (ره) ظن در اينجا معنى يقين دارد چون در قول خدا تعالى (4- المطففين) آيا ظن ندارند آنان كه آنها براستى زنده خواهند شد، يعنى يقين دارند بهشت برابر آنها آماده است براشان.

ابن ابى الحديد گفته: بسا بمعنى گمان باشد.

خلط در عقل: ديوانگى است، راوندى گفته و جز او گفتند: يعنى هر كه بدانها نگرد ديوانگى در آنها گمان كند ولى ديوانه نباشند و از ترس شيدا شدند.

خود را تهمت زنند كه كوتاهى كردند، و دنبال دنيا رفتند، يا نيت آنها پاك نبوده يا بهمه اين معانى، و ميترسند در عبادت خودبين و شهرت طلب باشند و يا بعجب كشيده شوند، و نگرانند از گناه گرچه از آن توبه كارند كه بسا پذيرفته نشده براى اينكه جامع شرايط نبوده با اينكه خدا هم فرموده: همانا بپذيرد خدا از پرهيزكاران و بس.

و اجعلنى افضل مما يظنون، پايه مرا برتر از اندازه گمان آنها در خوشكرداريم بساز، ابن ابى الحديد گفته: اين جمله را.

آنگه فرمود: كه بر گروهى گذر كرد، و آنان در باره او اختلاف داشتند برخى‏

 

او را ميستودند، و برخى نكوهش كن بودند و فرمود: (بار خدايا) اگر آنچه نكوهش كنان گويند درست است مرا مؤاخذه مكن، و اگر آنچه ستايشگران گويند مرا بهتر از آن ساز.پ قوت در دين: اينست كه شك و شبهه بايمان نخلد، و وسوسه و خطر باعمال نرسد، و نيت در كارهاى دينى سست نشود براى سرزنش بدخواهان و جز آن خدا تعالى فرموده (54- المائده) جهاد ميكنند در راه خدا و نميترسند از سرزنش سرزنش كن.پ قصد ميانه روى، نه افراط باشد و نه تفريط و اسراف و تنگ‏گيرى نباشد در ثروتمندى يا در بدست آوردن ثروت يا در انفاق با بى‏نيازى از دل.

ترس آنان از كوتاه آمدن در كردار بوده در اندازه و چگونگى يا از عذاب خدا.

هم: آغاز تصميم است و آنچه آدمى در دل دارد، شكر را از آن شام دانسته چه كه روزى و افاضه نعمت و رسيدن بسود كسب بيشتر در روز است، و ذكر در بامداد، براى اينكه موانع آن در روز بيشتر است.پ و ندهد به نفس خواستارش را كه دوست دارد و خواهد از اين كار كه بر او دشوار است يا از لذتهاى ديگر تا گردن نهد و رام شود زيرا پيروى نفس در كامجوئيش مايه سركشى او است، و باطل گروى، و دورى از خدا، و از اين رو بينى كه نيروى عبادت در رياضت كشان و آنان كه عبادت آنها را لاغر كرده بيش از نيرومندان و خوشگذرانها است.

روشنى چشم: بدان چيز باشد كه پسند است و آرامش بخش و اشك شادمانى خنك است، و روشنى چشم هر كس به رسيدن بآرزو و پسند او است.پ آميخته دانش را با بردبارى كه داند برترى دارد، نه اينكه سستى دارد و بى‏مبالاتى بدان چه باو گويند يا كنند، يا اينكه در گفتگو تند نشود با اينكه دانسته گويد، و بقولى حلم بمعنى خرد است كه در آموزش انديشه كند، و گمان و رأى سست را نپذيرد يا

 

انديشه در آنچه داند و آن را بخاطر سپارد تا در دلش پايدار گردد.

آميزش گفتار و كردار اينست كه چون مردم را بكار خوبى وادارد يا از بدى باز دارد خود هم آن را بكار بندد، يا بوعده وفاء كند، يا ايمان را با كردار نيك توام سازد يا اينكه گفتار خوب را با كردار خوب فراهم آرد.

كم خوردن براى اينكه پر خورى و پر خوابى مايه كسالت در عبادتند- تا گويد سخن در اينجا و در برخى از آنچه گذشت در شرح روايت كافى گذشته و بازگو نكنيم.پ و گويم: در تحف العقول (ص 154- 158 چاپ اسلاميه) نيز مانندش آورده.

و باز هم گويم: چون پيشواى محققان ابن ميثم بحرانى در شرح اين حديث راه ديگرى رفته خواستم آن را بياورم تا خواننده در بيشتر آنچه در باره آن گفتند آگاه شود او (قده) گفته:پ آن حضرت يك توصيف كلى از پرهيزكاران نمود و فرمود: پرهيزكاران همان اهل فضائلند و هر فضيلت وابسته ببهسازى دو نيروى دانش و كردار را دارند و آنگه آن فضائل را شرح داده و مرتب كرده.پ 1- درستى گفتار كه عدالت زبانست، و خلاصه‏اش اينست كه از آنچه بايد گفت خاموش نماند تا تقصير كند، و آنچه بايد از اين خاموش بود نگويد تا زياده روى كند، و سخن را بجاى شايسته آن گويد، و آن خصوصى‏تر از صرف راستگوئى است زيرا بسا راستى كه نشايد گفت.پ 2- جامه‏شان ميانه است: اين عدالت در پوشاك است، نه جامه خوشگذرانهاى خودنما، و نه جامه گدايان يهودى كه نه در خور زاهدانست.پ 3- راه رفتن با تواضع كه دنبال ملكه عفت است، و ميانه بخوارى رفتن و سبكسرى و بزرگى فروختن و پر دماغى است، و بايد آرام و با وقار باشد.پ 4- چشم‏پوشى از آنچه خدا حرام كرده كه بار آورد پارسائى است.پ 5- تنها گوش دادن بدانش سودمند كه عدالت در نيروى شنوائى است، و

 

دانشهاى سودمند آنچه نيروى انديشه را بكمال رساند از علم الهيات و هر چه با آن مناسب است و آنچه نيروى قوه عمليه را بكمال رساند كه حكمت عمليه باشد.پ 6- خود را در بلا و خوشى به يك جا وادارند و در برابر هر دو بى‏تفاوت باشند، از آمدن بلا نوميد نشوند و از خوشى كه بدان رسند مست نگردند و در هر دو حال شكر خدا كنند ... و بسا مقصود مانند كردن حال نزول در بلاء است بحال نزول خوش و رفاه و مقصود يكى است.پ 7- شيفتگى بثواب خدا و بيم از عقاب او تا آنجا كه جانشان در تنشان بيقرار است و گريزان اگر نبود مدت عمر مقدر و اين شوق و خوف چون وجدانى شوند بدنبال دارند كوشش در كردار، و رو گردانى از اين جهان، و آغاز آنها تصور بزرگى آفريدگار است و بهمان اندازه تصور بزرگى وعد و وعيد او است، و بدنبال دارد همان اندازه بيم و اميد را كه دو باب بزرگ بهشتند.پ 8- بزرگوارى آفريننده در دل آنها تا آنجا كه كششهاى خدا خواهى آنان را در دوستى و شناسائى در اندر سازد و بدان نسبت جز خدا را كوچك شمارند در ديده دل خود.

و اينكه فرمود آنان و بهشت چون كسى است كه آن را ديده- تا كه فرمود- معذبند اشاره است باينكه عارف گرچه با تن خود در دنيا است ولى با بينائى دلش به احوال بهشت و سعادت آن، و احوال دوزخ و بدبختى آن، چون حاضر در بهشت و نعمت آنست، و حاضر در دوزخ و عذابش، و اين مقام عين اليقين است و برابر اين مقام است شوقشان به بهشت، ترسشان از دوزخ.پ 9- اندوه دلهاشان، و آن ثمره ترسى است كه بر آنها چيره است.پ 10- بى‏آزاريشان كه سرچشمه آزاد كردن دنياپرستى است و بيهوده‏هايش و عارفان از آن بركنارند.پ 11- لاغريشان كه از بسيارى روزه و بيخوابى، و خوراك ناهموار و جامه تنكاه‏

 

و ترك لذتهاى دنيا است.پ 12- سبكى نيازهاشان، زيرا بهمان ضرورت خورد و پوش بس كنند، و سبكتر از اين نيازى نيست.پ 13- پارسائى آنان، نهاد عفت فضيلت نيروى شهوت است كه ميانه دو رذيله بى‏شهوتى و هرزگى است.پ 14- شكيبائى بر ناگواريهاى روزگار زندگى كه ترك كامجوئيها و تحمل آزار مردم است، و دانستى كه شكيبائى ايستادگى در برابر نفس سركش است تا دنبال كام‏جوئيهاى زشت نرود، و همانا يادآور شد كه زمان شكيبائى كوتاه و بدنبالش آسايش طولانيست تا بر آن وادارد، و اين آسايش طولانى بخوشبختى در بهشت است كه خدا فرموده (12- الانسان) و پاداششان را در برابر شكيبائى بهشت و ديبا تا آخر آيه بازرگانى سودمند كه استعاره آورده براى كارهاى خوب و انجام فرمانهاى خدا كه بهاى آن را كالاى دنيا دادند، و با عبادت كالاى آخرت خريدند و از اين معامله سود بردند زيرا كالاى ديگر سرا فزونتر و با ارزشتر است از كالاى دنيا، و روشن است كه فراهم شدن وسائل آن از سوى خدا است و آمادگى بدان از كششهاى الهى است.پ 15- دنيا را نخواهند و او خواستار آنها است و زهد راستين دارند كه از وجدان پارسائى است، و خواستگارى دنيا از آنها اينست كه ميتوانند سرور و اشراف باشند و قاضى و وزير گردند و مانند آنها، و زمينه دارند كه بدان برسند اگر خواهند، و بسا مقصود خواستن دنيا داران باشد.پ 16- و خود را ببهاى دنيا از اسيرى در آن رها كردند، كه اشاره است بكسى كه در دنيا اندر بوده و از آن بهره‏مند، و با ترك و رو گردانى از آن و تمرين طاعت خدا و زنجيرهاى پست دنيادارى را از گردن خود گشوده و آزاد شده، و تعبير باسارت استعاره است از اينكه وضع دنيا دارى بر دل آنها پايدار بوده و واژه فديه بمعنى عوض كردن بهره‏مندى از دنيا است با رو گردانى از آن و مواظبت بر طاعت خدا و زهد در دنيا بسا پيش از

 

دنياداريست و بسا پس از آن كه فرمود صلّى اللَّه عليه و آله و سلم هر كه مقصد بزرگتر خود را آخرت ساخت خدا او را خاطر جمع كند، و دنيا در برش آيد بينى بخاك ماليده و ناكام ...پ 17- گامهاشان را شب براى عبادت در صف كنند، و قرآن را با ترتيل بخوانند تا فرموده- گوشهاشان- كه اشاره است بفرمانگزار گران نفوس سركش خود بعبادات و كاوش قرآن عزيز در خواندن آن، و نهايت شمرده خواندن براى فهم مقاصد آن، و اندوه خوردن از ذكر وعيدها و تهديدها هم كاوشى است براى درمان دردهاشان.

و چون مايه دردشان همان نادانى است و رذيله‏هاى ديگر در عمل درمان نادانى دانش است، و درمان هر صفت بدى بدست آوردن فضيلتى است كه ضد آنست، و با خواندن قرآن و كاوش آن با اندوه خورى از تهديد خدا دنياپرستى را درمان كند، و درمانش همان دانش است كه درمان نادانيست، و هر فضيلت كه قرآن بدان تشويق كرده درمان ضد آنست از اخلاق بد، و باقى گفتار در چگونگى اندوه خورى و شيفتگى است.

خم‏شونده‏اند بر ميان خود: بيان چگونگى ركوع آنانست.

 

بخاك نهادن پيشانى تا اينكه فرموده گامهاشان بيان وضع سجده است و هفت ذكر بزرگ ميجويند- تا فرموده- گردنهاى خود بيان هدف از آن عبادتها است.پ 18- فرمود: در روز حكمايند بروش شرع كه كمال قوه علميه و عمليه است، زيرا همان بوده كه ميان صحابه و تابعين معروف بوده نه حكمت يونانى. و در روايتى حلماء بردباران آمده كه بردبارى فضيلتى است از نهاد شجاعت كه ميانه دو صفت بد زبونى و تهور است كه از فرط خشم باشد، براى نماز نام شب برده چون از روز بدان شايسته‏تر است.پ 19- علماء و دانشمندان باشند، و قوه نظر و انديشه دارند در شناخت خدا و صفات او.