صفات شيعيان

پ‏1- ابن صدقه گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان ما را در هنگام نماز آزمايش كنيد و بنگريد كه آنان چگونه نماز را حفظ مى‏كنند، و بنگريد كه اسرار ما را چگونه نگه مى‏دارند و از دشمنان حفظ مى‏نمايند و اموال خود را چگونه در اختيار برادران خود قرار مى‏دهند و با آنان مواسات مى‏كنند.پ 2- ابو المقدام گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اى ابو المقدام شيعيان على عليه السّلام كسانى هستند كه رنگهاى آنها پريده و دگرگون و لاغر مى‏باشند، لب‏هاى آنان خشك و شكمهاى آنها به كمر چسبيده و رنگها متغير و چهره آنها زرد است.

هنگامى كه شب فرا مى‏رسد زمين را براى خود فرش مى‏گيرند و با صورت‏هاى خود بطرف زمين مى‏آيند و به عبادت مشغول مى‏گردند، سجده‏هاى آنها زياد، و اشك ريزان، هستند، بسيار دعا مى‏كنند و زياد گريه مى‏نمايند، مردم خوشحالى دارند ولى آنها در اندوه بسر مى‏برند.پ 3- على بن مهدى رقى گويد: امام رضا عليه السّلام از پدرانش روايت مى‏كند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اى على خوشا بحال كسى كه تو را دوست بدارد و بدا بحال آن كس كه تو را دشمن بدارد و تكذيبت كند، دوستان تو در آسمانها و زمين‏ها معروف مى‏باشند.

آنها اهل ديانت و تقوى و حسن رفتار و فروتنى براى خداوند مى‏باشند، ديدگان آنها در حال خشوع و دلها از ترس خدا همواره به ذكر مشغول هستند، آنها حق ولايت تو را شناختند، زبان‏هاى آنان به فضل تو در حركت مى‏باشند، و ديدگان آنها به خاطر اشتياق بتو و فرزندانت اشك مى‏ريزند.

خداوند هر چه در كتاب خود فرمود به آن ايمان دارند، و به سنت‏هاى ثابته‏

 

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله عمل مى‏كنند،پ به سخنان اولو الامر خود گوش فرا مى‏دهند، آنها با هم در رفت و آمد هستند و به ديدن يك ديگر مى‏روند، و از هم جدا و منقطع زندگى نمى‏كنند و با هم قطع رابطه ندارند.

آنها همديگر را دوست دارند، و با هم دشمنى ندارند، فرشتگان بر آنها نماز مى‏گذارند، و در دعاى آنها آمين مى‏گويند و براى گناهكاران آنها استغفار مى‏كنند، و در جنازه آنها شركت دارند، و از فقدان و درگذشت آنها تا روز قيامت در ناراحتى هستند.پ 4- روايت شده كه امير المؤمنين عليه السّلام در يك شب ماهتاب از مسجد بيرون شدند و بطرف جبانه رفتند و گروهى هم كه دنبالش بودند به او رسيدند، على عليه السّلام نزد آنها توقف كرد و فرمود: شما كه هستيد، گفتند: از شيعيان تو مى‏باشيم يا امير المؤمنين، امير المؤمنين در چهره آنها نگاه كرد و فرمود: در چهره‏هاى شما سيماى شيعيان را مشاهده نمى‏كنم.

گفتند: يا امير المؤمنين سيماء شيعيان چيست فرمود: چهره‏ها از بيدار خوابى زرد شده، و ديده‏ها از گريه زياد بر هم آمده، پشت‏ها از كثرت قيام خم شده، شكمها از كثرت روزه به پشت چسبيده و لب‏ها از كثرت اذكار خشك شده و غبار بندگان خاشع و فروتن آنها را فرا گرفته است و آن‏ها پيوسته سربزير و آرام حركت مى‏كنند.پ 5- ابن نباته گويد: يكى از روزها امير المؤمنين عليه السّلام بيرون شدند و ما با گروهى در جايى جمع شده بوديم، فرمود: شما كه هستيد و چرا در اين جا اجتماع كرده‏ايد، گفتيم: گروهى از شيعيان تو هستيم، فرمودند در شما سيماى شيعيان را مشاهده نمى‏كنيم.

گفتيم سيماى شيعيان چيست، فرمود: آنها در شب‏ها بيدار مى‏گردند و نماز شب مى‏خوانند از اين رو چهره آنها زرد مى‏باشد، از ترس خدا گريه مى‏كنند و ديدگانشان به هم آمده هست، روزه زياد مى‏گيرند و لب آنها همواره خشك مى‏باشد، و غبار خشوع هم چهره آنها را فرا گرفته است.

 

پ‏6- سليمان بن مهران گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم در حالى كه گروهى از شيعيان در نزد آن جناب بودند و امام مى‏فرمودند: اى جماعت شيعيان موجب زينت و آبروى ما باشيد، كارى نكنيد كه براى ما ننگ و عار فراهم كنيد، با مردم به نيكى رفتار كنيد، زبان خود را نگهداريد، و هر سخنى بر زبان جارى نسازيد و كم سخن بگوئيد.پ 7- جابر گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه از خداوند متعال اطاعت مى‏كند.پ 8- معاوية بن وهب گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان ما بر سه دسته‏اند، گروهى ما را دوست دارند آنها از ما هستند، جماعتى موجب آبروى ما هستند، و ما هم آبرو براى آنها هستيم، دسته‏اى هم مى‏خواهند بوسيله ما نان بخورند و زندگى و آبرو كسب كنند و هر كس چنين كند فقير مى‏گردد.پ 9- مرازم گويد: وارد مدينه شدم و در خانه‏اى كه فرود آمدم كنيزى زندگى مى‏كرد، من از او خوشم آمد خواستم با وى تزويج كنم ولى او امتناع كرد، بعد از نماز عشاء خواستم به منزل برگردم و آمدم در را كوبيدم همان كنيز در را باز كرد.

من هنگامى كه متوجه شدم او تنها مى‏باشد در هنگام ورود به منزل دست بر سينه او گذاشتم او هم فورا در را باز كرد و من داخل شدم، هنگام صبح نزد امام كاظم عليه السّلام رفتم، امام فرمود: اى مرازم از شيعيان ما نيست كسى كه در خلوت ورع نداشته باشد و از خدا نترسد.پ 10- سدير صيرفى گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و در نزد آن جناب گروهى از ياران او بودند، فرمود: اى سدير شيعيان ما همواره محفوظ و مستورند نيت‏ها و دلهاى آنها با ائمه و رهبرانشان پاك و بى‏آلايش باشند.

با برادران خود نيكى كنند و به ضعفاء آنها برسند، و به درماندگان آنها احسان نمايند، ما شما را به ظلم دعوت نمى‏كنيم ولى به ورع و پرهيزگارى فرا مى‏خوانيم، با برادران خود مواسات داشته باشيد، و بدانيد كه دوستان خدا هميشه مستضعف و اندك هستند، و از هنگامى كه خداوند آدم عليه السّلام را خلق كرده چنين‏

 

بوده است.پ 11- در تفسير امام عليه السّلام است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: اى گروه شيعيان از خداوند بترسيد، بهشت از دست شما نمى‏رود اگر چه گناهان شما موجب شود كه شما از ورود در آن تاخير داشته باشيد، اكنون براى بدست آوردن درجات بهشت با هم مسابقه دهيد.

گفته شد آيا يكى از دوستان شما و يا دوستان على عليه السّلام وارد جهنم خواهند شد، فرمود: هر كس نفس خود را با مخالفت محمد و على عليهما السّلام چركين كند و دنبال كارهاى حرام برود و به مؤمنان ظلم كند و با احكام شريعت مخالفت نمايد روز قيامت گناهكار و آلوده خواهد آمد.

محمد و على مى‏گويند تو كثيف و آلوده هستى و صلاحيت همنشينى با صالحان و نيكان را ندارى و شايسته نيستى كه با حوران هم آغوش گردى و با فرشتگان مقرب هم‏نشين گردى تو نمى‏توانى خود را با آنها قرين سازى مگر اينكه از گناهان پاك گردى.

او را براى پاك شدن گناهان در طبقه اول دوزخ جاى مى‏دهند و براى پاره از گناهان عذاب مى‏شود، پاره‏اى از آنها براى بعضى از گناهان در محشر گرفتار شدائد و سختى مى‏گردند ولى نيكان از شيعه به فرياد آنها مى‏رسند.

اخيار و دوستان در آن روز به فكر دوستان گناهكار خود مى‏باشند و مانند مرغى كه دانه‏ها را از زمين برمى‏دارد، آنها هم دوستان خود را پيدا مى‏كنند و آنها را از اطراف جمع آورى مى‏كنند و از آنها شفاعت مى‏نمايند.

دسته‏اى از آنها گناهانشان كمتر و سبكتر هست، اين گروه با شدائد و سختيهائى كه در دنيا از سلاطين و حكام مشاهده مى‏كنند و يا بيمارى‏هائى كه در بدن آنها پديد مى‏آيد گناهان آنها پاك مى‏شود و بدون گناه وارد قبر مى‏گردند.

گروهى از آنها گناهانشان در هنگام مرگ با شدت جان كندن پاك مى‏شود، و گروهى گناهكار در وقت احتضار حالتى بر آنها پيش مى‏آيد كه موجب خوارى و ذلت او مى‏شود خداوند به اين سبب گناهان او را مورد آمرزش قرار مى‏دهد.

 

پ‏جماعتى هم گناهانشان باقى مى‏ماند و در هنگام دفن آمرزيده مى‏گردند و پاك مى‏شوند، اما اگر گناهش بزرگ باشد با شدائد و سختى‏هاى روز قيامت پاك مى‏گردد، و اگر گناهانش بزرگ بود او را در طبقه اول دوزخ نگه مى‏دارند.

اين گروه بيشتر از همه شيعيان ما عذاب مى‏كشند، اين گروه شيعيان ما نيستند بلكه دوستان ما بحساب مى‏آيند و با دوستان ما دوست هستند و با دشمنان ما دشمن مى‏باشند، شيعيان ما كسانى هستند كه از ما پيروى كنند و از آثار ما تبعيت نمايند و به كارهاى ما اقتداء كنند.پ امام عليه السّلام فرمود: مردى خدمت رسول اللَّه عليه السّلام عرض كرد يا رسول اللَّه فلان شخص به ناموس همسايه‏اش نگاه مى‏كند، و اگر چنانچه حرام و گناهى برايش پيش بيايد ابا و امتناعى ندارد و مرتكب اعمال زشت مى‏شود.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله از اين سخن برآشفت و گفت: اين مرد را نزد من بياوريد، مرد ديگرى گفت: يا رسول اللَّه او از شيعيان شما مى‏باشد و با شما و على دوست است و از دشمنان شما هم بيزارى مى‏جويد.

رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: نگوئيد او از شيعيان ما هست زيرا اين سخن دروغ مى‏باشد، شيعيان ما كسانى هستند كه از ما پيروى كنند و از اعمال ما تبعيت نمايند و اين شخصى كه شما تعريف مى‏كنيد از شيعيان ما نيست.پ به امير مؤمنان و رهبر پرهيزكاران و پيشواى سپيد چهرگان و وصى رسول عالميان و زعيم مسلمانان گفته شد كه فلان شخص در گناه اسراف كرده و خود را به هلاكت رسانيده در صورتى كه از شيعيان شما هم مى‏باشد.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: براى تو در اين سخن يك دروغ و يا دو دروغ نوشته شد اگر او در گناه اسراف مى‏كند و در عين حال ما را هم دوست مى‏دارد و از دشمنان ما هم تبرى مى‏كند اين يك دروغ است، در اين حال او از دوستان ما هست نه از دشمنان ما.

اما اگر او دوستان ما را دوست دارد، و با دشمنان ما هم دشمن است در گناه هم اسراف نمى‏كند همان طور كه شما گفتى اين يك دروغ از شما بحساب مى‏آيد،

 

زيرا او در گناه اسرافى ندارد، و اگر چنانچه در گناه اسراف مى‏كند و دوستان ما را دوست نمى‏دارد، و با دشمنان ما هم دشمن نيست اين هم دو دروغ است.پ مردى بزنش گفت نزد فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله برويد و از او بپرسيد آيا من از شيعيان شما هستم يا نيستم، آن زن رفت و سؤال كرد فاطمه سلام اللَّه عليها فرمود: اگر به گفته‏هاى ما عمل مى‏كنى و از منهيات ما دست مى‏كشى شيعه هستى.

اگر به گفته‏هاى ما توجهى ندارى و از منهيات ما هم دست برنمى‏دارى از شيعيان ما به حساب نمى‏آئى او برگشت و جريان را به شوهرش اطلاع داد و گفت: واى بر من پس كى ما را از اين گناهان خلاص مى‏كند و من در جهنم مخلد خواهم شد زيرا هر كس شيعه نباشد در جهنم است.

زن برگشت و جريان را به حضرت فاطمه عليها السلام گفت: فاطمه فرمود: به شوهرت بگو اين طور نيست كه خيال كرده‏اى، شيعيان ما از نيكان اهل بهشت هستند همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما.

كسانى كه با قلب و زبان سخنان ما را قبول دارند، همه اينها از شيعيان ما نيستند هنگامى كه اوامر ما را انجام ندهند و از منهيات ما دست باز ندارند و مرتكب گناهان شوند، اين گروه با همه اينها اهل بهشت مى‏باشند.

اما بعد از اينكه از گناهان پاك شوند و گرفتار انواع مصيبت‏ها و مشكلات شوند و يا در قيامت با انواع سختيها گرفتار گردند، و يا در طبقه اول جهنم معذب شوند و بعد ما آنها را نجات مى‏دهيم و بطرف خود مى‏آوريم.پ مردى به حسن بن على عليهما السّلام عرض كرد: من از شيعيان شما هستم، امام حسن فرمود: اى بنده خدا اگر از اوامر و نواهى ما اطاعت كنيد راست مى‏گوئيد و اگر بر خلاف اين باشيد بر گناهان خود اضافه نكنيد و مدعى اين مقام عالى كه اهليت آن را نداريد نشويد و نگوئيد من از شيعيان شما مى‏باشم و با دشمنان شما دشمنم كه در اين جا خير خواهيد ديد.پ شخصى نزد حسين بن على عليهما السّلام آمد و گفت: يا ابن رسول اللَّه من از شيعيان‏

 

شما هستم، فرمود: از خداوند بترس و مدعى مقامى نباش كه خداوند تو را تكذيب كند و در ادعايت رسوا گردى شيعيان ما كسانى هستند كه دل آنها از هر مكر و حيله و نيرنگ و فريب خالى باشد، شما بگوئيد ما از دوستان شما مى‏باشيم.پ مردى نزد على بن الحسين عليهما السّلام آمد و گفت: يا ابن رسول اللَّه من از شيعيان خاص شما مى‏باشم، امام عليه السّلام فرمود: اى بنده خدا هر گاه تو مانند ابراهيم خليل عليه السّلام باشى كه خداوند مى‏فرمايد وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ  إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.

اكنون اگر دلت مانند دل او سالم است تو از شيعيان ما هستى و اگر دلت از مكر و فريب و غش و خيانت خالى نيست تو از دوستان ما مى‏باشى، اگر در اين گفتارت دروغ بگوئى خداوند تو را گرفتار فلج مى‏كند و تا هنگام مرگ دست از تو باز نمى‏دارد، و يا مبتلا به جذام مى‏گردى كه تا كفاره گناهت باشد.پ حضرت باقر عليه السّلام ديد: مردى به ديگرى افتخار مى‏كرد و مى‏گفت: آيا بر من فخر مى‏كنى در حالى كه من از شيعيان آل محمد عليهم السّلام كه پاك هستند مى‏باشم، امام عليه السّلام به او فرمودند به خداوند كعبه تو بر او افتخارى ندارى بلكه با اين دروغ زيان هم ديدى.

اى بنده خدا امامى كه در اختيار دارى مى‏خواهى براى خودت باشد و يا دوست دارى آن را در راه برادران مؤمن خود خرج كنى گفت دوست دارم براى خود خرج كنم، امام فرمود پس تو از شيعيان ما نيستى، زيرا ما دوست داريم آن چه داريم به برادران هم عقيده خود بدهيم، بگو ما از دوستان شما هستيم و اميدواريم با اين محبت نجات پيدا كنيم.پ به حضرت صادق عليه السّلام گفته شد كه عمار دهنى روزى در نزد ابن ابى ليلى قاضى كوفه در موردى شهادت داد قاضى گفت: اى عمار ما تو را مى‏شناسيم و شهادت تو در نزد ما قبول نيست زيرا تو رافضى هستى، عمار از جايش برخاست در حالى كه بدنش مى‏لرزيد و گريه‏اش گرفته بود.

ابن ابى ليلى گفت: تو مردى از اهل علم و حديث هستى و اگر از كلمه رافضى مى‏ترسى از رفض برائت حاصل كن و در اين صورت برادر ما خواهى بود، عمار

 

گفت:پ تو مقصود و نيت ما را نفهميدى و گرفتار اشتباه و انحراف شدى، من بر خود و شما گريه كردم.

اما گريه براى خودم از اين جهت است كه تو مرا به جايى نسبت دادى كه من درخور آن مقام بزرگ نيستم پنداشتى من رافضى هستم، واى بر تو من از امام صادق عليه السّلام شنيدم نخستين كسانى كه به اين عنوان خوانده شدند ساحران فرعون بودند كه با ديدن آيات ايمان آوردند و به موسى عليه السّلام پيوستند و فرعون آنها را رافضى ناميد.

پس رافضى آن كس هست كه آن چه را خداوند قبول ندارد ترك گويد و اوامر خداوند را انجام دهد، اينك آن جريان كجا و وضع ما كجا هست، و اينكه بر خود مى‏گريم براى اين است كه مى‏ترسم خداوند بر دل من آگاهى پيدا كند و با اين لقب شريفى كه تو به من دادى مورد عتاب پروردگار قرار گيرم.

خداوند به من مى‏فرمايد: اى عمار تو واقعا اباطيل را ترك كردى و رو به طاعت آوردى همان گونه كه به تو گفتند و اين موجب مى‏گردد كه من در رسيدن به درجات كوتاهى كنم در صورتى كه خداوند با من مصافحه كند، و يا موجب عقاب گردد در صورتى كه با من مناقشه نمايد، مگر اينكه دوستان ما از ما شفاعت كنند.

اما اينكه چرا به حال تو گريه كردم به خاطر اين است كه دروغ بزرگى در باره من گفتى و با نامى ديگر مرا نام بردى و از اين مى‏ترسم كه خداوند تو را عذاب كند براى اينكه نام بزرگى براى من انتخاب كردى، و اگر تو اين نام را پست بدانى در برابر اين بى‏اعتنائى چگونه بر عذاب خداوند صبر مى‏كنى.

امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر گناهان عمار از آسمان‏ها هم بزرگتر و از زمين‏ها هم سنگين‏تر بود براى اين سخنانى كه بر زبانش جارى شد آمرزيده مى‏شود، و حسنات او در نزد خداوند به اندازه‏ى است كه يك خردل از آن هزار بار بزرگتر از دنيا مى‏باشد.پ به حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام گفته شد كه از بازارى گذشتيم مردى در آن جا فرياد مى‏زد: من از شيعيان آل محمد عليهم السّلام هستم و آل محمد از خالصان مى‏باشند!،

 

پ‏او جامه‏هائى در جلو خود گذاشته و آن‏ها را مى‏فروخت و مى‏گفت: كى زيادتر مى‏خرد.

امام عليه السّلام فرمود: هر كس مقام و قدرش را بشناسد سخنانى بر زبان جارى نمى‏كند كه قدر و مقامش ضايع شود، مى‏دانيد داستان اين مرد چيست اين شخص مى‏گويد: من مانند سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار هستم در صورتى كه براى فروش متاع خود چانه مى‏زند.

او متاع عوضى را به مشترى مى‏دهد و تدليس مى‏نمايد و جنسى را كه ارزان خريده مى‏خواهد گران بفروشد و به هر مشترى يك نوع از قيمت را مى‏گويد آيا اين شخص را مى‏توان مانند سلمان و يا ابو ذر و مقداد و عمار دانست هرگز چنين نخواهد شد.

خداوند اين را با آنها در يك صف قرار نخواهد داد، او بايد بگويد: من از دوستان آل محمد عليهم السّلام هستم، و از كسانى مى‏باشم كه دوستان آنها را دوست مى‏دارم و با دشمنان و مخالفان آنها دشمن مى‏باشم.پ امام عليه السّلام فرمود: هنگامى كه مامون على بن موسى الرضا عليهما السّلام را به ولايت عهدى خود برگزيد، خادمش نزد آن حضرت آمد و گفت: گروهى دم در هستند و مى‏گويند ما از شيعيان هستيم امام فرمودند من امروز مشغول هستم آن‏ها را بگوئيد بروند خادم گفت و آنها هم رفتند.

اين جماعت روز ديگر آمدند و مانند روز قبل اذن ورود خواستند، بار ديگر آنها را برگرداندند، و آن‏ها مدت دو ماه در رفت و آمد بودند و كار بجائى رسيد كه مايوس شدند و به حاجب گفتند به مولاى ما بگو ما از شيعيان پدرت هستيم ما را راه بدهيد.

ما اگر بدون ملاقات شما از اين جا برويم مردم ما را شماتت مى‏كنند و ديگر رو نداريم به شهر و خانه خود مراجعت كنيم زيرا همواره مورد سرزنش مردم خواهيم بود، در اين هنگام امام دستور دادند به آنها اجازه ورود داده شود آنها وارد شدند و سلام كردند و امام هم اجازه نشستن به آنها دادند!.

 

پ‏آنها هم چنان در حال قيام بودند و گفتند يا ابن رسول اللَّه اين چه جفاء بزرگى بود كه در باره ما روا داشتيد و ما را سبك كرديد و به ما اجازه ملاقات نداديد، ما بعد از اين چه گونه در ميان مردم حاضر شويم و به خانه و كاشانه خود مراجعت نمائيم، و براى ما آبروئى باقى نماند.

امام رضا عليه السّلام فرمود: شما اين آيه شريفه را بخوانيد هر مصيبتى كه به شما برسد بوسيله خودتان بدست آمده و خداوند از بيشتر گناهان شما در مى‏گذرد من در اين جا به خداى خود اقتداء كردم و از رسول خدا و امير المؤمنين و پدران خود عليهم السّلام پيروى نمودم.

گفتند يا ابن رسول اللَّه چرا چنين كردى فرمود: براى اينكه شما مدعى هستيد كه شيعيان امير المؤمنين على بن ابى طالب هستيد، واى بر شما شيعيان او حسن و حسين و ابو ذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابى بكر هستند كه در هيچ جا با او مخالفت نكردند و اوامر نواهى او را انجام دادند.

شما ادعا داريد كه از شيعيان آنها مى‏باشيد در حالى كه در كارهاى خود با آنها مخالفت مى‏كنيد و در واجبات كوتاهى مى‏نمائيد، و در باره كمك به برادران خود سستى داريد، در جايى كه تقيه لازم نيست تقيه مى‏كنيد و در جايى كه تقيه بايد بكنيد تقيه نداريد.

شما بايد بگوئيد ما از دوستان او هستيم، دوستان او را دوست مى‏داريم و با دشمنان آنها دشمنى مى‏كنيم، من از اين گفتار شما ناراحت نيستم ولى شما مقام بزرگى را ادعاء مى‏كنيد، و اگر گفتارتان با كردار مطابقت نكند هلاك مى‏گرديد مگر اينكه رحمت خداوند شما را دريابد.

گفتند: يا ابن رسول اللَّه ما استغفار مى‏كنيم و از گفته خود توبه مى‏نمائيم، و همان طور كه فرموديد ما دوستان شما و دوستان دوستان شما هستيم، و با دشمنان شما دشمن مى‏باشيم، امام عليه السّلام حالا خوش آمديد و اينك برادران و دوستان من هستيد بيائيد در بالا قرار گيريد.

آنها اندك اندك جلو رفتند تا نزديك آن جناب رسيدند، بعد از اين حضرت‏

 

رضا به حاجب خود فرمودندپ اين‏ها چند بار در خانه ما آمدند و اذن ملاقات داده نشد، حاجب گفت: آنان شصت بار براى زيارت شما آمدند و توفيق نيافتند.

امام عليه السّلام فرمود: شما هم شصت بار از آن‏ها ديدن كن و سلام مرا به آنها برسان آنها در گفته خود استغفار كردند و خداوند هم از آنها درگذشت و شايسته كرامت شدند اينك بخاطر اينكه آنها ما را دوست مى‏دارند به آنها احسان كن و مشكلات آنها را برطرف گردان تا به زندگى خود برسند.پ مردى خدمت حضرت جواد عليه السّلام رسيد در حالى كه بسيار خوشحال بود، امام عليه السّلام فرمود: چرا خوشحال هستى گفت: يا ابن رسول اللَّه از پدرت شنيدم مى‏فرمود:

سزاوارترين روز براى بنده روزى است كه در آن موفق شود به برادران خود كمك كند و به درد دل آنها برسد.

امروز ده نفر از برادران نيازمند نزد من آمدند، آنها داراى زن و فرزند بودند، و از شهر ديگرى آمده بودند، من به آنها توجه كردم و هر چه از من خواستند به آنها دادم، از اين جهت خوشحال هستم كه خداوند توفيق خدمت‏گزارى به برادران را به من عنايت فرمود.

امام جواد عليه السّلام فرمود: به جان خودم سوگند سزاوار است شما خوشحال گردى، اگر كارى نكنى كه بعد از اين اثر اين كار خوب را از بين ببرى، گفت:

قربانت گردم چگونه اعمال من اثر خود را از دست مى‏دهد در حالى كه من از شيعيان مخلص شما هستم.

امام فرمود: آرى صدقات و نيكى به برادران را باطل مى‏كنى، گفت: يا ابن رسول اللَّه چگونه باطل مى‏گردد، فرمود: اين آيه شريفه را تلاوت كن: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد صدقات خود را با منت نهادن و آزار دادن ديگران باطل نكنيد.

گفت: يا ابن رسول اللَّه من بر آنها منت نگذاشتم و به آنان آزارى هم نرسانيدم، امام فرمود: خداوند نفرموده به كسانى كه صدقه مى‏دهيد منت نگذاريد و يا آنها را اذيت نكنيد، و مقصود از آن هر گونه منت و اذيت كردن مى‏باشند و تنها به آنها ارتباط ندارد.

 

پ‏متوجه باش اذيت و آزار كردن آنها بزرگتر است و يا آزار دادن به فرشتگان كه حافظ اعمال شما مى‏باشند و يا اينكه ما را اذيت كنيد، آن مرد گفت: يا ابن رسول اللَّه البته اين بزرگتر است، امام فرمود: پس در اين صورت من و آنها را آزار داده‏اى و صدقه‏ات را باطل كرده‏اى، گفت: چگونه؛ فرمود: هم اين گونه كه گفتيد چگونه صدقه و انفاق من باطل مى‏گردد در حالى كه من از شيعيان خالص شما هستم، بعد فرمود: متوجه باش آيا مى‏دانى شيعيان خالص ما چه كسانى هستند، گفت نمى‏دانم، فرمود: آنها عبارتند از جبرئيل، مؤمن آل فرعون و صاحب يس.

صاحب يس همان است كه خداوند فرمودند: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى‏، و هم چنين سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار هستند كه از شيعيان بشمار مى‏روند، تو خود را به اين گروه پيوسته‏اى، آيا تو با اين ادعاء فرشتگان و ما را آزار نداده‏اى آن مرد گفت: استغفار مى‏كنم بفرمائيد چگونه بگويم.

امام فرمودند: بگو من از مواليان و دوستان شما هستم و با دشمنان شما دشمن مى‏باشم، و با دوستانت هم دوستى مى‏كنم و از گفتارى كه مورد انكار شما قرار گرفت توبه مى‏كنم، كارى كه مورد انكار شما و فرشتگان قرار گيرد مورد انكار خداوند هم هست، امام فرمود: اكنون پاداش صدقات به شما برگردد.پ على بن سيار گويد: شبى در غرفه حسن بن على عليهما السّلام در سامراء بوديم، و اين هنگامى بود كه سلطان زمان و اطرافيان او از آن جناب تعظيم و تكريم مى‏كردند، در اين جا والى شهر كه بر هر دو پل ولايت داشت وارد شد و مردى را كه دست بسته بودند همراهش بود.

حسن بن على سلام اللَّه عليهما از روزنه بيرون را نگاه مى‏كرد، هنگامى كه چشم والى بر آن جناب افتاد از مركب پائين شد و گفت يا ابن رسول اللَّه اين مرد را امشب كنار دكان يك صرافى مشاهده كرديم و او متهم است كه مى‏خواسته دكان را سوراخ كند و اشياء آن را سرقت نمايد.

من او را دستگير كردم و مى‏خواستم پانصد ضربه شلاق به او بزنم، ما هر كس‏

 

را كه با اين اتهام بگيريم او را تازيانه مى‏زنيم، تا پاداش گناه خودش را مشاهده كند،پ و ما اين كار را به سرعت انجام مى‏دهيم كه تا كسى نيايد و از وى دفاع كند و او بدون مجازات آزاد شود.

هنگامى كه خواستيم او را شلاق بزنيم گفت: از خداوند بترسيد و متعرض من نشويد، زيرا من از شيعيان امير المؤمنين و شيعه اين امام كه پدر قائم مى‏باشد هستم، ما هم از او دست برداشتيم و خدمت شما آورديم اكنون اگر راست مى‏گويد و از شيعيان شما مى‏باشد او را رها مى‏كنيم.

ما به او گفتيم اگر دروغ بگوئى هزار شلاق به تو مى‏زنيم، و بعد دست و پايت را قطع مى‏كنيم، اكنون بفرمائيد او از شيعيان على عليه السّلام مى‏باشد همان طور كه ادعا مى‏كند، امام عليه السّلام فرمود: به خداوند پناه مى‏برم اين از شيعيان على نيست.

او چون در دست شما گرفتار شده خود را از شيعيان على عليه السّلام معرفى كرده است، وى گفت اكنون ما را از مشكلى خلاص كردى و من اكنون پانصد ضربه شلاق به او مى‏زنم و باكى هم از عمل خود ندارم، هنگامى كه او را دور كردند گفت:

او را برو بر زمين انداختند و دو جلاد در طرف راست و چپ او قرار گرفتند.

والى گفت: او را شلاق بزنيد آنها با چوبهاى خود بر او حمله آوردند و بر بدنش فرو كوفتند، والى ديد چوب آنها بر زمين مى‏خورد، گفت: واى بر شما چوب‏ها را بر بدن او فرو آوريد چرا بر زمين مى‏كوبيد، آنها هنگامى كه خواستند چوب‏ها بر بدن او بزنند دست‏هايشان كج شد و ضربه‏ها بر بدن خودشان فرود مى‏آمد.

والى گفت: واى بر شما مگر ديوانه شده‏ايد كه همديگر را مى‏زنيد چوب‏ها را بر اين مرد فرود آوريد، آنها اظهار داشته ما چوب‏ها را بر بدن اين مرد مى‏زنيم و قصد ديگرى نداريم، ولى دست ما كج مى‏شود و يك ديگر را مى‏زنيم والى بعد از اين چهار نفر ديگر را صدا كرد و شش نفرى به او حمله آوردند.

در اين هنگام كه شش نفرى چوب‏ها را به او وارد مى‏كردند متوجه شدند همه چوب‏ها به حاكم مى‏خورد و او از مركبش بر زمين افتاد و گفت شما مرا

 

كشتيد خداوند شما را بكشد،پ اين چه عملى است كه انجام مى‏دهيد آن‏ها گفتند:

چوب‏هاى ما فقط بر بدن اين مرد مجرم مى‏خورد.

والى بعد از اين چند نفر ديگر را آورد كه او را چوب بزنند آنها هم وقتى شروع كردند او را كتك بزنند بار ديگر شلاق‏ها بر والى فرود آمد آنها گفتند بخداوند سوگند ما جز اين مرد را نمى‏زنيم، والى گفت پس اين جراحتهاى صورتم از كجا پيدا شده است و اين خون‏ها از كجا آمده.

ضاربان گفتند دست‏هاى ما خشك باد اگر ما ضربه‏اى را بر بدن تو فرود آورده باشيم، در اين هنگام آن مرد متهم گفت: اى بنده خدا آيا از اين الطاف خداوندى عبرت نگرفتى و نديدى چگونه اين ضربه‏ها را از من بطرف تو آورد اينك بار ديگر بطرف امام برويم و هر چه امام گفت انجام بده.

والى بار ديگر او را بطرف امام عليه السّلام آورد و گفت: يا ابن رسول اللَّه ما از اين مرد در شگفت هستيم شما تشيع او را انكار كرديد و اگر اين مرد از شيعيان شما نباشد پس او از شيعيان شيطان است و جايش در آتش مى‏باشد ما از او معجزاتى ديديم كه فقط از انبياء ديده مى‏شود، امام فرمود: از اوصياء هم بگو.

امام حسن عسكرى عليه السّلام متوجه والى شدند و گفتند: اى بنده خدا اين مرد در ادعاى خود يك دروغ را اظهار كرد كه اگر آن دروغ را از روى قصد و تعمد گفته بود گرفتار همه عذاب‏هاى شما مى‏گرديد و سى سال در طبقه مخصوص زندانى مى‏شد، ولى به خاطر كلمه‏اى كه از روى قصد گفته بود خداوند او را از عذاب رهانيد.

اما اى والى تو هم بدان كه خداوند عز و جل او را از عذاب و تازيانه خلاص كرد براى اينكه او از دوستان و محبان ما مى‏باشد ولى او از شيعيان ما به حساب نمى‏آيد، والى گفت: اين‏ها همه يكى هست پس فرق بين آنها كدام است.

امام عليه السّلام فرمود: فرق اين است كه شيعيان از آثار ما پيروى مى‏كنند و از اوامر ما اطاعت مى‏نمايند و از نواهى ما دست مى‏كشند اين گروه از شيعيان ما بحساب مى‏آيند، ولى آنهائى كه واجبات خداوند را انجام نمى‏دهند شيعيان ما نيستند.

 

پ‏امام حسن عسكرى عليه السّلام به والى گفتند تو هم دروغ گفتى و اگر آن را از روى تعمد گفته بودى خداوند تو را به هزار تازيانه مبتلا مى‏كرد و سى سال هم در زندان سرپوشيده به سر مى‏بردى، گفت: دروغ من چه بود.

امام عليه السّلام فرمود: تو خيال كردى كه اين معجزات مال او بود، در صورتى كه اين گونه معجزات از طرف ما مى‏باشد خداوند آن معجزه‏ها را آشكار مى‏كند تا برهان ما بر همگان روشن گردد و جلال و شرف و عزت ما بر همگان معلوم شود.

اگر گفته بودى من در او معجزاتى مشاهده كردم بر تو اعتراضى نداشتم، مگر زنده شدن ميت در دست عيسى معجزه نيست، اين معجزه از مرده است يا از عيسى، مگر از گل پرنده درست نمى‏كرد و بعد در او مى‏دميد و آن به اذن خدا پرواز مى‏كرد.

آيا اين پرواز مجسمه گلى از خود پرنده بود يا از عيسى آيا آن مردمانى كه با معجزه آن پيامبر بصورت بوزينه درآمدند كار بوزينگان بود و يا آن پيامبر، در اين هنگام والى گفت: استغفر اللَّه ربى و اتوب اليه.

بعد از اين امام عليه السّلام به آن مرديكه از شيعيان على عليه السّلام بود فرمود: اى بنده خدا تو از شيعيان على نيستى بلكه تو از محبان آن جناب مى‏باشى، شيعيان على كسانى هستند كه خداوند متعال در باره آنان فرمود: آنها كسانى هستند كه كارهاى شايسته مى‏كنند و در بهشت جاودان مى‏باشند.

آنها كسانى هستند كه به خداوند ايمان آورده‏اند و او را به صفات خودش وصف و تعريف كرده‏اند و از هر عيبى و نقصى پاك داشته‏اند و محمد صلّى اللَّه عليه و اله را با كردار و گفتارش تصديق نموده‏اند و على را بعد از او امام و بزرگ و رهبر براى خود گرفته‏اند.

از امت محمد صلّى اللَّه عليه و اله كسى با آن برابرى نمى‏كند، و اگر همه آنها را در يك كفه ترازو بگذارند و على عليه السّلام را در كفه ديگر از همه آنها سنگين‏تر خواهد بود همان طور كه آسمان بر زمين سنگينى مى‏كند و زمين بر ذره.

شيعيان آل محمد عليهم السّلام در راه خدا جنگ مى‏كنند آنها ترسى ندارند از آنكه‏

 

مرگ بر آنها وارد شود و يا آنها بر مرگ وارد شوند،پ شيعيان على عليه السّلام كسانى مى‏باشند كه برادران خود را بر خود اختيار مى‏كنند و از خود مى‏گذرند.

خداوند آنها را در كارهاى زشت مشاهده نمى‏كند و همواره در اوامر خداوند كوشش مى‏كنند و از برادران ايمانى خود احترام مى‏نمايند، من اين را از طرف خود نمى‏گويم.

اين گفته محمد صلّى اللَّه عليه و اله مى‏باشد كه فرمود: آن‏ها كارهاى شايسته مى‏كنند همه واجبات را انجام مى‏دهند و به توحيد و نبوت و امامت معتقد هستند و از همه مهمتر براى خدا حقوق برادران را انجام مى‏دهند و از دشمنان خدا تقيه مى‏نمايند.پ 12- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كسانى كه از ما اطاعت مى‏كنند خداوند بزودى گناهان آنها را مى‏آمرزد، و بر آنها بخاطر كارهاى نيكشان منت مى‏گذارد، گفتند يا امير المؤمنين مطيعيان شما كدام افراد هستند.

فرمود: كسانى كه خدا را به يگانگى مى‏شناسند، و بصفات شايسته او را وصف مى‏كنند و به محمد صلّى اللَّه عليه و اله بعنوان نبوت اعتقاد دارند و خداوند را در انجام واجبات اطاعت مى‏كنند و از محرمات دست باز مى‏دارند.

اوقات خود را در ياد خدا زنده نگه مى‏دارند، و بر محمد و آل او درود مى‏فرستند، و از بخل و حسادت خوددارى مى‏نمايند، و زكاتى را كه خداوند واجب گردانيده اداء مى‏كنند و آن را از مستحقان و نيازمندان دريغ نمى‏دارند.پ 13- محمد بن عمر بن حنظله گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: از شيعيان ما نيستند آن كسانى كه با زبان خود اظهار دوستى مى‏كنند ولى در عمل با ما و آثار و كردار ما مخالفت مى‏نمايند، شيعيان ما كسانى هستند كه با زبان و دل با ما مى‏باشند و از آثار ما پيروى مى‏كنند و مانند ما كار مى‏نمايند، آنها شيعيان ما مى‏باشند.پ ابو زيد گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: از شيعيان ما به حساب نمى‏آيند آن كسانى كه در شهرى ميان هزاران نفر زندگى مى‏كنند و در ميان مردم با تقوى‏تر از آنان باشد.

 

پ‏14- جابر جعفى گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: از جابر بن عبد اللَّه انصارى شنيدم فرمود: اگر سلمان و ابو ذر رحمة اللَّه عليهما متوجه مى‏شدند كه اين جماعت خود را به محبت اهل بيت نسبت مى‏دهند آنها را دروغگو خطاب مى‏كردند و اگر اين جماعت هم آنها را مشاهده مى‏كردند مى‏گفتند آنها ديوانه مى‏باشند.پ 15- يكى از محدثين روايت مى‏كند كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: لازم است كسانى كه در نهان خود را پيرو امامت ما مى‏دانند در آشكارا هم كارى بكنند تا عقيده آنها معلوم گردد راوى گويد: عرض كردم اين برهان آشكار كدام است، فرمود: حلال خدا را حلال بداند و حرام او را حرام و ظاهرش هم باطنش را گواهى كند.پ 16- مردى از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه يكى از اصحاب به آن جناب گفتند: قربانت گردم به خداوند سوگند من شما را دوست دارم و دوستان شما را هم دوست مى‏دارم، اى سيد من شيعيان شما بسيار زياد شده‏اند، فرمود: نام آنها را ببر گفت: زياد هستند فرمود: مى‏توانيد آنها را بشماريد.

امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر عده آنها به سيصد و چند نفر رسيده بود حرف شما مورد قبول واقع شده بود، شيعيان ما كسانى هستند كه صداى آنها از گوششان تجاوز نمى‏كند و كينه‏اش هم از خودش تعدى ندارد، در باره ما غلو نمى‏كنند، و دوستان ما را دشمن نمى‏دارند، و با كسانى كه از ما عيب‏جوئى مى‏كنند مجالست ندارد.

حديثى كه مورد ملامت باشد از ما روايت نمى‏كنند، دشمنان ما را دوست نمى‏گيرند، و با دوستان ما دشمنى نمى‏كنند، راوى گويد: عرض كردم پس ما با اين شيعيان گوناگون كه مدعى تشيع هستند چه كنيم، فرمود: آنها را بايد از يك ديگر تميز دهيد و آنان را مورد آزمايش قرار دهيد، آنان تغيير و تبديل پيدا مى‏كنند، گذشت زمان آنها را فانى مى‏كند و شمشيرها آنان را از پا در مى‏آورند.

اختلافات شيعيان را از هم پراكنده مى‏سازد، شيعيان ما مانند سگها زوزه‏

 

نمى‏كشندپ و مانند كلاغ طمع ندارند، و با دست خود از مردم سؤال نمى‏كنند اگر چه از گرسنگى بميرند، گفتم: قربانت گردم من اين شيعيان را با اين صفت از كجا پيدا كنم.

امام عليه السّلام فرمود: آنها را در اطراف زمين جستجو كنيد، آنان كسانى هستند كه داراى زندگى خشنى مى‏باشند، همواره از اين منزل به منزل ديگرى منتقل مى‏گردند، اگر در جايى حضور پيدا كنند شناخته نمى‏شوند و اگر پنهان شدند مورد تفقد قرار نمى‏گيرند.

اگر بيمار شوند كسى از آنها عيادت نمى‏كند، و اگر بخواهد زن بگيرد به او زن نمى‏دهند و اگر بميرند كسى به تشييع جنازه آنها نمى‏رود، آنها در مال خود مواساة دارند، و در قبرها از هم ديدن مى‏كنند و اختلاف آراء ندارند اگر چه شهرهاى آنها از هم دور باشند.پ در حديث ديگرى آمده كه امام عليه السّلام فرمود: اگر مؤمنى را مشاهده كنند او را احترام مى‏نمايند و اگر منافقى را مشاهده كنند او را ترك مى‏گويند و در هنگام مرگ بى‏تابى ندارند.پ 17- داود بن فرقد گويد: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: اصحاب من صاحبان خرد و بينش هستند و از خداوند مى‏ترسند، كسانى كه اين چنين نباشند و دانش و تقوى نداشته باشند از ياران من بشمار نخواهند آمد.پ 18- ابو الصباح كنانى گويد: به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم ما را در كوفه به عنوان جعفرى سرزنش مى‏كنند، گويد: امام عليه السّلام از اين سخن برآشفت و بعد فرمود: اصحاب ما در ميان شما كم هستند، ياران جعفر كسانى هستند كه ورع داشته باشند و براى خالق خود كار كنند.پ 19- ابراهيم كرخى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: در ميان شيعيان كسانى هستند كه از يهود و نصارى و مجوس و مشركان هم بدتر مى‏باشد.پ 20- على بن زيد شامى گويد: امام أبو الحسن عليه السّلام فرمود: حضرت صادق مى‏فرمودند آياتى كه خداوند در باره منافقان نازل كرده در باره كسانى كه خود را به‏

 

تشيع مى‏بندد صدق دارد.پ 21- عمر بن يحيى گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: سزاوارترين مردم به ورع و پرهيزگارى آل محمد عليهم السّلام و شيعيان آنها مى‏باشند تا مردم به آنها اقتداء كنند.پ 22- يزيد بن خليفه گويد: يكى از روزها خدمت حضرت صادق عليه السّلام بوديم، امام فرمودند: شما به جايى توجه كرديد كه خداوند به آنجا توجه دارد، شما كسى را برگزيديد كه خداوند آن را برگزيد مردم هر كدام بطرفى رفتند و به چپ و راست متوجه شدند، ولى شما به دنبال محمد صلّى اللَّه عليه و اله رفتيد، و شما بر طريق درستى قرار داريد و اينك ورع و تقوى داشته باشيد.

بعد از آن فرمود: اينك كه مى‏خواهيد برويد، بدانيد كه هر گاه شما به ولايت و امامت ما معتقد شديد باكى نداشته باشيد از اينكه مردم شما را نمى‏شناسند، هر كس براى مردم كار كند پاداش خود را هم بايد از مردم بخواهد و هر كس براى خداوند كار كرد پاداش او را از خداوند مى‏خواهد.پ 23- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان ما اهل ورع و پرهيزگارى هستند و وفاء و امانت دارند، و داراى زهد و عبادت مى‏باشند، و در شب و روز پنجاه و يك ركعت نماز مى‏گذارند، نماز شب مى‏گذارند، روزها را روزه دارند، زكاة مال خود را مى‏دهند، حج خانه خدا را بجا مى‏آورند و از هر حرامى دورى مى‏كنند.پ 24- حسين بن خالد گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه به گفتار ما عمل مى‏كنند و به دستورات ما گردن مى‏نهد و با دشمنان ما مخالفت مى‏نمايند، و هر كس چنين نباشد از شيعيان ما نخواهد بود.پ 25- ابن ابى نجران گويد: از امام ابو الحسن عليه السّلام شنيدم فرمود: هر كس با شيعيان ما دشمنى كند با ما دشمنى كرده است، و هر كس آنها را دوست بدارد با ما دوستى كرده است، زيرا آنها از ما هستند و از زيادى طينت ما خلق شده‏اند.

هر كس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته و هر كس با آنها دشمنى كند

 

با ما دشمنى كرده است،پ شيعيان ما با نور خداوند مى‏نگرند و در رحمت خداوند غوطه مى‏خورند، و از كرامت خداوند برخوردار مى‏باشند و از مراحم او بهره‏مند هستند.

هر يك از شيعيان ما كه بيمار گردند ما هم در اثر بيمارى او بيمار مى‏شويم، و اگر اندوهگين شوند ما هم اندوهگين مى‏گرديم، و اگر خوشحال شوند ما هم خوشحال مى‏شويم، شيعيان ما اگر در شرق و يا غرب عالم هم باشند و ما آنها را از نظر دور نمى‏داريم.

هر گاه يكى از شيعيان ما وام داشته باشند ما اداء مى‏كنيم، اگر مالى از آنها بماند به ورثه‏اش تعلق دارد، شيعيان ما كسانى هستند كه نماز مى‏گذارند و زكاة مى‏دهند و حج خانه خدا را به جاى مى‏آورند و ماه رمضان را روزه مى‏دارند.

آنها اهل بيت را دوست مى‏دارند و از دشمنان آنها بيزارى مى‏جويند، اين جماعت اهل تقوى و ايمان مى‏باشند و پرهيزگار و با ورع هستند، هر كس بر آنها ايراد بگيرد، به خداوند ايراد گرفته است هر كس آنها را رد كند خداوند را رد كرده است.

آنها بندگان خداوند هستند و حق عبوديت را ادا كرده‏اند، و آنها دوستان راستين خداوند مى‏باشند، به خداوند سوگند يكى از آنها روز قيامت از گروهى مانند قبيله ربيعه و مضر شفاعت مى‏كند و خداوند هم شفاعت آنها را قبول مى‏كند.پ 26- حضرت صادق عليه السّلام فرمود: به خداوند سوگند شيعيان على كسانى هستند كه شكم و دامن خود را نگه دارند و براى خداوند كار كنند و اميدوار ثواب او باشند و از عذاب او بترسند.پ 27- محمد بن عجلان گويد: در خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم كه مردى وارد شد و سلام كرد، امام از او پرسيد برادران خود را چگونه يافتى، او از آنها ستايش و تمجيد كرد، امام فرمود: مالداران آنها با نيازمندان چگونه رفتار مى‏كنند.

آن مرد گفت روابط اغنياء با فقراء بسيار كم است، از اين گونه اخلاق در نزد ما نيست، امام فرمود: پس چگونه آنها خيال مى‏كنند كه از شيعيان هستند.

 

پ‏28- جابر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى جابر شيعه على كسى است كه صدايش از گوشش تجاوز نكند، و خشمش از خودش تعدى نداشته باشد، ما را از حد خود بيرون نبرد و با دشمنان ما رفت و آمد نكند و با كسانى كه از ما عيب‏جوئى مى‏كنند رفاقت نكند.

شيعيان على مانند سگان زوزه نمى‏كشند و مانند كلاغ طمع ندارند اگر از گرسنگى بميرند سؤال نمى‏كنند، آنان در زندگى آرام هستند و از جايى به جاى ديگر نقل مكان مى‏كنند، اگر در مجلسى حضور پيدا كنند كسى آنها را نمى‏شناسد، و اگر غايب گردند كسى از حال آنها جستجو نمى‏كند.

اگر آنها بيمار گردند كسى از آنها عيادت نمى‏كند و اگر بميرند كسى از جنازه آنها مشايعت روا نمى‏دارد، و آنها در قبرستانها از هم ديدن مى‏كنند، گفتم اينها را در كجا بيابم، فرمود در اطراف زمين و در ميان بازارها، و اين است معنى آيه شريفه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ.پ 29- مسعدة بن صدقه گويد: از حضرت صادق عليه السّلام در مورد شيعيان آنها سؤال شد، امام فرمود: شيعيان ما كسانى هستند كه كارهاى نيك را انجام دهند و از كارهاى زشت دست باز دارند، خوبيها را آشكار كنند و در اعمال نيك شتابان باشند و به رحمت خداوند بزرگ رغبت نشان دهند، اين شيعيان از ما هستند هر جا برويم با ما خواهند بود.پ 30- حمران بن اعين از حضرت صادق عليه السّلام روايت مى‏كند كه فرمود: امام سجاد عليه السّلام در خانه نشسته بود كه ناگهان گروهى در خانه را زدند، امام فرمود:

بنگريد در خانه كيست گفتند گروهى از شيعيان شما هستند، امام به شتاب در خانه آمدند و هنگامى كه در را گشودند و به آنها نگاه كردند برگشتند و گفتند دروغ مى‏گويند.

امام فرمود: من در سيماى آنها چهره شيعيان را مشاهده نمى‏كنم، اثر عبادت در صورت آنان نيست دور پيشانى آنها جاى سجده مشاهده نمى‏گردد، شيعيان ما با عبادت و صورت‏هاى غبارآلود شناخته مى‏گردند، دماغ‏هاى آنها از عبادت‏

 

مجروح شده و پيشانى و سجده‏گاه آنها چركين گرديده است.پ آنها لاغر و نحيف مى‏باشند و لبهايشان خشك است، عبادت صورتهاى آنها را خشك كرده و بيدارى شب‏ها و تشنگى و گرمى روزها بدن آنان را كهنه ساخته است، هنگامى كه مردم سكوت مى‏كنند آنها تسبيح مى‏گويند، و هر گاه مردم بخواب روند آنها نماز مى‏گذارند، و هر گاه مردم خوشحال شوند آنها محزون مى‏شوند، آنها به زهد معروف و به رحمت سخن مى‏گويند.پ 31- محمد بن حنفيه گويد: هنگامى كه على عليه السّلام وارد بصره شدند احنف بن قيس او را براى خوردن غذا دعوت كردند و اين در هنگامى بود كه جنگ جمل تمام شده بود، على عليه السّلام فرمود: اى احنف اصحاب مرا بگو بيايند، در اين جا گروهى كه خشوع داشتند و سر بزير بودند وارد شدند و مانند مشكهاى كوچك خشك بنظر مى‏رسيدند.

احنف گفت: يا امير المؤمنين اين‏ها چرا اين چنين شده‏اند، آيا اينها غذا نخورده‏اند و يا از ترس جنگ به اين روز افتاده‏اند، امام عليه السّلام فرمود: نه احنف اين چنين نيست خداوند متعال گروهى را كه در دنيا به عبادت و پارسائى گذرانيده‏اند دوست دارد اين جماعت بخاطر معلوماتى كه از روز قيامت دارند اين چنين شده‏اند.

آنها قبل از اينكه روز قيامت بيايد و اعمال و افعال آدميان عرضه گردد خود را در عرصات مى‏نگرند و چنين تصور مى‏كنند كه اكنون روز قيامت است و كوه‏هائى از آتش آنها را احاطه كرده است و مردم براى عرض اعمال در آنجا حاضر شده‏اند.

گويا اكنون نامه اعمال آنها آشكار شده و مردم از كارهاى آنها مطلع شده‏اند، و رسوائى آنان بر همه روشن گرديده است از اين جهت جان آنها مى‏خواهد از تن بيرون رود و با بالهاى خوف پرواز كنند و اينك با جوش و خروش آماده حركت بطرف خداوند مى‏باشند.

آنها مانند كسانى كه در شب تاريكى گرفتار و پريشان گشته باشند فرياد و ناله‏

 

مى‏كنند،پ آنها از ترس مطالبى كه از آخرت بدست آورده‏اند گريه‏ها دارند آنها با بدنهاى خشك درگذشتند و با دلهاى محزون و چهره‏هاى گرفته و لب‏هاى به هم چسبيده مى‏باشند.

آنها را بى‏هوش ملاحظه مى‏كنى، آنها را در شب‏ها بيدار و وحشت‏زده مى‏نگرى، چهره‏ها خاشع و سربزير و خشكيده هستند، كارهاى مخفى و علنى خود را براى رضاى خداوند انجام مى‏دهند دل‏هاى آنها از ترس آرامش ندارند.

اگر آنها را در هنگام شب ملاحظه كنى در آن هنگام كه همه ديدگان به خواب رفته‏اند و صداها خاموش گشته‏اند و حركت‏ها ساكت گرديده‏اند همان گونه كه پرندگان در لانه‏ها به خواب رفته‏اند سختيهاى روز قيامت آنها را از آرامش و سكون باز داشته است.

خداوند متعال مى‏فرمايد: آيا اهل آباديها آسوده هستند در هنگامى كه خواب مى‏باشند عذاب ما آنها را فرا گيرد، در حال ترس از خواب بيدار مى‏شوند و به طرف مصلى خود مى‏روند، گاهى گريه مى‏كنند و گاهى تسبيح مى‏گويند و در محرابها گريه مى‏كنند و ناله‏ها سر مى‏دهند.

اى احنف اگر آنها را مشاهده كنى كه در شب‏ها با حالت انحناء براى نماز ايستاده‏اند، و اجزاء قرآن را تلاوت مى‏كنند، در اين هنگام ناله‏ها و فرياد سوزان آنها بلند است، هنگام ناله كردن آنها خيال مى‏كنى كه آتش گلوهاى آن‏ها را گرفته است.

هنگامى كه بانك خود را بلند مى‏كنند خيال مى‏كنى كه سلسله‏هاى جهنم را بر گردن آنها افكنده‏اند، در وقت روز اگر آنها را بنگرى كه چگونه با نرمى و آرامى حركت مى‏كنند، و با مردم با حسن خلق معامله مى‏نمايند، و هر گاه نادانان با آنها سخن گويند جواب سلام را مى‏شنوند.

اين گروه هر گاه از سخنان لغو بگذرند با بزرگوارى از آن مى‏گذرند، آنها هرگز گرد تهمت‏ها نمى‏روند و زبانشان را از بدگوئى مردم حفظ كرده‏اند، گوشهاى خود را از شنيدن سخن‏هاى بيهوده نگه مى‏دارند و ديدگان خود را از

 

نگاه كردن به حرام حفظ مى‏كنند.پ آنها همواره متوجه دار السلام، هستند، خانه‏اى كه هر كس در آن داخل شود در امن و امان خواهد بود و از شك و ترديد و حزن و اندوه مصون خواهند شد، اى احنف شايد نظر تو در ظاهر اين باشد كه دنيا را پر از نعمت و خوشى مشاهده مى‏كنى ولى در باطن همه‏اش بيمارى مى‏باشد.

دنيا خانه‏اى است پر از نقش و نگار و رواقى است پر از زرق و برق كه پرده‏ها بر آن افكنده‏اند و بادها و گرميها ميوه‏هاى آن را رسانيده‏اند، ولى اين خانه با همه اينها جاى هميشگى نيست ولى همين دنيا تو را از خانه آخرت باز داشته است.

خانه آخرت كه از لؤلؤ سفيد ساخته شده و نهرها در آن جارى گرديده و درخت‏ها در آن كاشته شده و ميوه‏هاى آن رسيده، و حوريان در آنجا مهيا گشته است، و خداوند دوستان و مطيعان خود را در آن جاى داده است.

اى احنف اگر آنها را مشاهده كنى هنگامى كه بر پيشگاه خداوند حاضر مى‏گردند، چگونه بر مركب‏هائى سوار مى‏شوند كه كسى مانند آنها را نديده است، صداهائى از آن مراكب شنيده مى‏شود كه كسى مانند آن صداها را نشنيده است.

ابرهائى بر آنها سايه مى‏افكنند و باران‏هائى از مشك و زعفران بر آنها ريزش مى‏كنند و فرياد و شيهه اسبهاى آنها در ميان كشتزارهاى بهشت بلند مى‏باشد، شترهاى آنها از ميان تپه‏هائى از زعفران عبور مى‏كنند، و قدمهاى آنها در ميان لؤلؤ و مرجان جاى دارند.

كارگذاران از آنها استقبال مى‏كنند و دسته‏هائى از گل براى آنها مى‏آورند و بادى از طرف عرش وزيدن مى‏گيرد و بوهاى ياسمين بر آنها نثار مى‏كند، آنها بطرف بهشت مى‏روند و رضوان در بهشت را براى آنها باز مى‏كند، و آنها در آنجا خداوند را سجده مى‏كنند.

در اين هنگام خداوند متعال به آنها خطاب مى‏كنند سرهاى خود را بلند كنيد كه من سختيهاى عبادت را از شما برداشتم و شما را در بهشت رضوان جاى دادم اى احنف همان گونه كه در آغاز سخنم به شما گفتم در جامه‏هائى از آتش افكنده‏

 

خواهيد شد و در ميان دوزخ درهم خواهيد غلتيد.پ در آن جا آبى داغ و جوشان به آنها مى‏دهند، در آن روز ميان آتش همه استخوان‏هاى آنها شكسته خواهند شد و صورتها در هم كوبيده خواهند گرديد و چهره‏ها زشت و گريه مى‏كردند و دماغشان بر خاك ذلت ماليده مى‏شود.

زنجيرها دست و پاى آنها را خرد مى‏كنند و گردنشان را زخم مى‏نمايند، اى احنف هنگامى كه مشاهده كنى آنها در وادى جهنم پائين مى‏روند و يا در كوهها بالا مى‏روند و لباسهاى آتشين در بر دارند و با شيطان‏ها و بدكاران و فاسقان همنشين شده‏اند، هر گاه از عذاب‏ها ناله كنند و يا فريادرسى كنند با مار و عقرب به فريادشان مى‏رسند.

در آنجا مشاهده مى‏كنى كه منادى فرياد مى‏زند اى اهل بهشت و نعمت و اى كسانى كه در بهشت در زيورها و خوشيها بسر مى‏بريد و در شادمانى و نشاط مى‏باشيد اينك در اين لذت‏ها و نعمت‏ها همواره جاويدان باشيد و ديگر براى شما مرگى نيست.

در اين هنگام اميد اهل جهنم قطع مى‏شود و درها بسته مى‏گردد وسيله‏ها از بين مى‏رود، در آن روز نيز مردها فرياد مى‏زنند به پيرى ما توجه كنيد جوانان مى‏گويند ما جوان هستيم، زنان صدا مى‏زنند ما رسوا شديم، پرده‏ها باز مى‏شوند و حقيقت‏ها روشن مى‏گردند.

در آن روز گروهى در عذاب فرو رفته‏اند و در ميان طبقات جهنم محبوس شده‏اند آنها بعد از اينكه لباسهاى فاخر در بر كرده بودند در كثافت‏ها غوطه مى‏خورند، و بعد از آشاميدنيهاى خوش‏گوار گرفتار آب جوشان شده‏اند و بعد از خوردن انواع غذاهاى لذيذ اين گونه گرفتار شده‏اند.

موهاى سياه و زيبا همه‏اش سفيد شده است، و ديدگان شاداب و زيبائى كه به دوستان مى‏نگريست اينك از حدقه‏ها برآمده است، اين است آنچه خداوند براى بدكاران آماده ساخته، و آن است آنچه براى پرهيزگاران مهيا كرده است.پ 32- ابو بصير گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين سلام اللَّه عليه‏

 

فرمودند:پ من مردم را رهبرى مى‏كنم و براى آنها مانند چوپان مى‏باشم، آيا شما خيال مى‏كنيد كه چوپان گوسفندان خود را نمى‏شناسد، در اين هنگام جويريه برخاست و گفت: يا امير المؤمنين گوسفندان كدام كسان هستند فرمود: زرد چهره‏گان و آنهائى كه از كثرت ذكر خدا لبهايشان خشك شده است.پ 33- حذاء گويد امام باقر عليه السّلام فرمود: محبوبترين دوستان ما كسانى هستند كه متقى و پرهيزگار باشند و حديث ما را مخفى بدارند، و بدترين آنها كسانى مى‏باشند كه هر گاه حديثى دريافت كردند او را به ما نسبت دهند و از ما روايت كنند.

آنها قبل از اينكه آن خبر را دقت كنند و قلب آنها آن را قبول كند، آن را روايت مى‏كنند، و يا اينكه بدون تامل و تفكر حديث ما را منكر كردند و كافر شوند، در حالى كه نمى‏دانند شايد آن حديث مورد اعتراض او از طرف ما صادر شده باشد، و او با انكار اين حديث از ولايت ما خارج مى‏گردد.پ 34- نوف بكالى گويد: على عليه السّلام فرمود: اى نوف ما از طينتى پاك خلق شديم، و شيعيان ما هم از طينت ما آفريده شده‏اند هنگامى كه روز قيامت برپا شود به ما ملحق مى‏گردند، نوف گويد: عرض كردم شيعيان خود را براى من وصف كنيد.

على عليه السّلام هنگامى كه ذكر شيعيانش به ميان آمد گريست و گفت: اى نوف شيعيان من حليم و بردبار مى‏باشند، به خدا و دين او آگاهى دارند و از اوامر خداوند اطاعت مى‏كنند، و با محبت او راه را پيدا مى‏كنند، از عبادت لاغر شده‏اند و با زهد خو گرفته‏اند.

از بيدارى در سحرها و خواندن نماز شب چهره‏هاى آنها زرد مى‏باشند ديدگان آنها از گريه بر هم برآمده است، لبهاى آنها از كثرت ذكر به هم چسبيده و خشك است، شكم‏ها از گرسنگى در اثر روزه به پشت چسبيده و خداشناسى در صورت آنها نمايان و ترك دنيا در سيماى آنها مشاهده مى‏گردد.

آنها چراغ‏هاى فروزان در شبهاى تاريك هستند، و بوى خوش هر قبيله‏اى‏

 

مى‏باشند،پ از مسلمانان گذشته تعريف نمى‏كنند، و آيندگان را متهم نمى‏دارند، مردم از شرهاى آنها در امان هستند، دلهاى آنها همواره در حال حزن مى‏باشد.

زبان آنها پاك است، خواسته‏هاى آنان سبك و ناچيز مى‏باشد، آنها خود را در سختى مى‏اندازند ولى مردم را از خود در راحتى مى‏گذارند، آنها زيرك و باهوش هستند و از پاكان و برگزيدگان بشمار مى‏روند.

آنها دين خود را بر مى‏دارند و از جامعه فرار مى‏كنند، اگر در اجتماعى شركت كنند شناخته نمى‏شوند و اگر غائب شوند كسى از آنها احوال پرسى نمى‏كند، آنها هستند شيعيان پاك من و برادران بزرگوار من، و من بسيار اشتياق دارم آنها را مشاهده نمايم.پ 35- حضرت سجاد عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين سلام اللَّه عليه نماز گزاردند و در جاى خود نشستند تا آنگاه كه آفتاب به اندازه نيزه‏اى بالا آمد، بعد از آن متوجه مردم شد و فرمود: به خداوند سوگند گروهى قبل از ما گذشتند كه همواره خدا را سجده مى‏كردند.

آنها در حال قيام و سجده خدا را پرستش مى‏كردند و چهره‏ها و زانوهاى خود را بر زمين مى‏گذاشتند، گويا صداى آتش در گوش آنها نواخته مى‏شد، هنگامى كه نام خدا به ميان مى‏آمد مانند درختان مى‏لرزيدند، ولى مردم همه در غفلت هستند، بعد از اين امير المؤمنين هرگز خندان مشاهده نشد تا جهان را وداع گفت:پ 36- عمرو بن سعيد گويد: خدمت حضرت باقر عليه السّلام رسيدم، امام عليه السّلام فرمود:

از گروه ميانه باشيد، تا غاليان بطرف شما برگردند و آنها كه عقب مانده‏اند خود را برسانند، اى شيعيان آل محمد عليهم السّلام بين ما و خداوند قرابت و خويشاوندى نيست و ما در نزد خداوند حجت و برهانى نداريم، و جز با طاعت نمى‏توان به خداوند نزديك شد.

هر كس از خداوند اطاعت كند از ولايت ما سود مى‏برد و هر كس معصيت خداوند بنمايد از ولايت ما سود نخواهد برد، راوى گويد: بعد از اين ملتفت ما شد و فرمود: گول نخوريد و افتراء نبنديد، گويد: گفتم گروه ميانه چيست فرمود: شما

 

هنگامى كه وارد مجلسى مى‏شويد و در آن جا پشتى‏ها گذاشته‏اند شما در كنار پشتى وسطى قرار مى‏گيريد.پ 37- مهزم گويد: خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم و از شيعيان گفتگو كردم، فرمود: اى مهزم شيعه كسى است كه صدايش از گوشش فراتر نرود، و اندوهش از خودش تجاوز نكند دشمنان ما را دوست نمى‏گيرد و دوستان ما را دشمنى نكند، و با غاليان و تند روان مجالست نداشته باشد، مانند سگ‏ها پارس نكند و مانند كلاغ طمع نداشته باشد.

اگر از گرسنگى بميرد سؤال نمى‏كند، از مردم دورى مى‏نمايد و از آنها مخفى زندگى مى‏كند، اگر از جايى به جايى ديگر بروند در گفتار آنها فرقى پديد نمى‏آيد، اگر غيبت كنند كسى از آنها احوال پرسى نمى‏كند و اگر در جايى حضور پيدا كنند كسى به آنها توجه ندارد، اگر بخواهند ازدواج كنند او را به همسرى قبول نمى‏كنند، از دنيا بيرون مى‏روند در حالى كه خواسته‏ها را در سينه‏ها مى‏برند.

اگر با مؤمنى برخورد كنند از وى احترام مى‏كنند و اگر به كافرى برخورد كردند از وى دورى مى‏نمايند، و اگر كسى چيزى از آنها بخواهد مى‏دهند و در اموال خود مواسات مى‏كنند، بعد فرمود: اى مهزم جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله به على فرمودند: دروغ مى‏گويد كسى كه خيال مى‏كند مرا دوست مى‏دارد ولى با تو دوستى نمى‏كند من شهرم و تو در آن هستى و مردم بايد از در وارد شهر شوند.پ مهزم گويد: عرض كردم آنها را در كجا بيابم، فرمود در اطراف زمين، آنها در زندگى ساده هستند و از جايى به جايى نقل مكان مى‏كنند، با هم منازعه ندارند، اگر بيمار شدند كسى از آنها عيادت نمى‏كند و اگر مردند كسى به تشييع جنازه آنها نمى‏رود.

اگر نادانى آنها را خطاب كند آن‏ها بر وى سلام مى‏كنند، در هنگام مرگ جزع ندارند، مال خود را به هم مى‏دهند به حاجت‏مندان مى‏رسند گفته‏هاى آنها با هم تفاوت ندارد و اگر چه در جاهاى مختلفى زندگى كنند، بعد از اين رسول خدا فرمود: اى على دروغ مى‏گويد كسى كه ادعا مى‏كند با من دوست مى‏باشد ولى با

 

شما دشمن است.پ 38- ميسر گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: اى ميسر مى‏خواهى از شيعيان ما اطلاع حاصل كنى گفتم: آرى قربانت گردم فرمود: آنها دژهاى محكمى هستند و دلهاى قابل اطمينان و عقل‏هاى استوارى دارند، آنها اسرار را فاش نمى‏كنند و رياكار و بدكار نيستند، شب‏ها اهل عبادت و روزها مانند شير ژيان مى‏باشند.پ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: ياران على عليه السّلام در قبيله‏ها مورد نظر بودند، و مردم ودايع خود را نزد آنها مى‏گذاشتند، مردم از آنها راضى بودند، شبها بيدار و روزها مانند چراغ فروزان در ميان جامعه بودند.پ 39- مهزم اسدى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى مهزم شيعيان ما كسانى هستند كه صداى آنان از گوششان تجاوز نمى‏كند و حزنش از وى برطرف نمى‏شود، و آشكارا مورد مدح و ثناء قرار نمى‏گيرد، و با كسانى كه از ما عيب‏جوئى مى‏كنند مجالست نمى‏كند، و با غاليان مخاصمه ندارد، اگر با مؤمنى برخورد كند از او احترام مى‏كند، و اگر به نادانى برخورد كند او را ترك مى‏گويد.

گويد: عرض كردم قربانت شوم پس با اين كسانى كه خود را شيعه مى‏دانند چه كنم، فرمود: آنها را آزمايش كنيد تا نيكان از بدان تميز داده شوند و امتحان خود را بدهند، سالها مى‏گذرد و آنها را فانى مى‏كند و طاعون آنها را مى‏كشد و اختلاف آنها را از هم پراكنده مى‏سازد.

شيعيان ما مانند سگ زوزه نمى‏كشند، و مانند كلاغ طمع ندارند، آنها از دشمنان چيزى طلب نمى‏كنند اگر چه از گرسنگى بميرند، گويد عرض كردم، اينها را كجا پيدا كنم فرمود: در اطراف زمين، آنها كسانى هستند كه زندگى آرامى دارند و از جايى به جاى ديگر نقل مكان مى‏كنند.

اگر در جايى حاضر شوند كسى آنها را نمى‏شناسد، و اگر غيبت داشته باشند كسى از آنها سؤال نمى‏كند، آنها از مرگ نمى‏ترسند و در قبرستانها بزيارت يك ديگر مى‏روند، اگر صاحب حاجتى از آنها چيزى بخواهد به او توجه مى‏كنند، دلهاى آنان بهم نزديك است اگر چه خانه‏هاى آنها از هم جدا مى‏باشد.

 

پ‏بعد از اين رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: من شهر هستم و على در آن شهر مى‏باشد و دروغ مى‏گويد كسى كه گمان مى‏كند وارد شهر شده ولى از در آن نيامده است، دروغ مى‏گويد كسى كه گمان دارد مرا دوست مى‏دارد ولى با على دشمنى مى‏كند.پ عمرو بن جميع گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان ما رنگهاى صورتشان در هم و لبهاى آنان خشك و لاغر مى‏باشند، و آنها كسانى هستند هنگامى كه حوادث آنها را فرا مى‏گيرد با حزن و اندوه روبرو مى‏گردند.پ يكى از روات گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان ما اهل هدايت و تقوى و خير و بركت و ايمان مى‏باشند، و هم آنها اهل ظفر و پيروزى هستند.پ 40- مفضل گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: از سفله‏گان دورى كنيد، شيعيان على كسانى هستند كه شكم و دامن خود را نگه مى‏دارند و كوشش دارند زياد براى خداوند كار كنند و از او در انتظار پاداش مى‏باشند و از عذاب او مى‏ترسند، هر گاه اين‏ها را ديديد آنان شيعيان جعفر هستند.پ 41- ابن ابى يعفور گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: شيعيان على سلام اللَّه عليه شكم‏هايشان كوچك و لب‏هايشان خشك و مهربان و با محبت مى‏باشند، آنها حلم و علم دارند و با رهبانيت شناخته شده‏اند، اكنون با ورع و پرهيزكارى و عبادت به ما كمك كنيد.پ 42- جابر گويد: حضرت باقر عليه السّلام فرمود: شيعيان على از دانشمندان و بردباران بشمار هستند و از كثرت ذكر خدا لب‏هايشان خشك و به هم چسبيده است، در صورت‏هاى آنان آثار رهبانيت مشاهده مى‏شود.پ 43- مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: هنگامى كه خواستى شيعيان ما را بشناسى متوجه باش هر كس ورعش بيشتر و ترسش از خداوند زيادتر و اميدش به خدا زيادتر باشد او شيعه ما هست هر گاه آنها را ديدى بدان كه از ياوران من مى‏باشند.پ 44- ابو المقدام گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: امير المؤمنين سلام اللَّه عليه فرمودند: شيعيان ما كسانى هستند كه به همديگر بذل و بخشش مى‏كنند و در

 

محبت ما با هم محبت مى‏نمايند، و در زنده نگه داشتن آثار ما با هم رفت و آمد دارند، اگر به آنها ظلم شود غضب نمى‏كنند و اگر خوشحال شدند اسراف ندارند، به همسايگان مى‏رسند و با شريكان خود به خوبى رفتار مى‏نمايند.پ 45- سدير از حضرت باقر و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مى‏كند كه على عليه السّلام به نوف شامى كه همراه آن جناب بالاى بامى قرار گرفته بودند فرمود: اى نوف بيدار هستى و يا در خوابى، وى گفت: بيدارم و متوجه شما هستم، فرمود: مى‏دانى شيعه من كيست، گفت نه به خدا سوگند.

على عليه السّلام فرمود: شيعيان من لبهاى خشك دارند، شكمها به پشت چسبيده است خداشناسى و رهبانيت از صورت آنها معلوم است شبها عبادت مى‏كنند و روزها مانند شير مى‏باشند، شيعيان من كسانى هستند كه هنگام شب لنگى بر كمر بسته و پارچه‏اى را بر دوش افكنده و قدم‏ها را به هم نزديك كرده به عبادت مشغول مى‏شوند.

آنها صورت‏هاى خود را براى سجده بر زمين مى‏نهند، اشك از ديدگان آنها بر چهره‏ها سرازير مى‏گردد، آنان براى رهائى از گناهان خود به خداوند پناه مى‏برند، آنها در روز از عالمان و بردباران و نيكان و پرهيزكاران بشمار مى‏روند.

اى نوف شيعيان من كسانى هستند كه زمين را براى خود فرش انتخاب كرده‏اند، و آب را وسيله پاكى و قرآن را براى خود شعار گرفته‏اند اگر در جايى حاضر گردند شناخته نمى‏شوند و اگر براى آنها غيبتى پيش آيد كسى از آنها احوال پرسى نمى‏كند.

شيعيان من كسانى هستند كه در قبرستانها به ديدن همديگر مى‏روند و در اموال خود با هم مواسات دارند و در راه خدا با هم بذل و بخشش دارند، او بايد يك درهم بدهد و يك درهم بگيرد و يك جامه بدهد و يك جامه بگيرد، در غير اين صورت او از شيعيان من بحساب نخواهد آمد.

شيعه من مانند سگ زوزه نمى‏كشد و مانند كلاغ طمع ندارد، و از مردم سؤال نمى‏كند اگر چه از گرسنگى جان دهد، اگر مؤمنى را مشاهده كند از وى‏

 

احترام مى‏كندپ و اگر فاسقى را به بيند از وى مى‏گريزد اى نوف اينها شيعيان من مى‏باشند.

مردم از شر آنها در امان هستند، دلهاى آنان محزون و خواسته‏هايشان سبك و نفسشان عفيف است، اگر چه بدنهاى آنها با هم متفاوت است ولى با هم بيگانه نيستند، نوف گفت: يا امير المؤمنين آنها را در كجا پيدا كنم فرمود: در اطراف زمين.

اى نوف رسول اكرم صلّى اللَّه عليه و اله روز قيامت به ريسمان خداوند دست مى‏زنند، و ما هم به او دست مى‏زنيم و شيعيان ما هم دست از دامن ما مى‏گيرند، در اينجا رسول خدا به كجا مى‏روند به خداوند سوگند كه بطرف بهشت خواهند رفت و اين كلمه را سه بار تكرار كردند.پ 46- نوف بكالى گويد: حاجتى برايم پيش آمد در اين هنگام از جندب بن زهير و ربيع بن خثيم و خواهر زاده او همام بن عباده كه يكى از زهاد و عباد آن روز بود كمك خواستم و به اتفاق حضور امير المؤمنين عليه السّلام رفتيم، هنگامى كه درب منزل رسيديم آن جناب عازم مسجد بودند ما هم در خدمت آن جناب بطرف مسجد رفتيم.

در اينجا چند نفر مرد چاق و فربه با هم سخن مى‏گفتند و قصه‏هاى خنده‏دارى بين آنها جريان داشت و همديگر را سرگرم كرده بودند، هنگامى كه امير المؤمنين عليه السّلام از نزد اين جماعت عبور كردند آنها از جاى خود به سرعت برخاستند و سلام كردند امام هم جواب سلام آنها را دادند، پرسيدند اينها از كجا آمده‏اند گفتند گروهى از شيعيان شما هستند.

على عليه السّلام پس از اينكه با آنها تعارف كردند فرمودند: من در شما سيماى شيعيان را مشاهده نمى‏كنم و چهره و هيكل شما هيكل دوستان اهل بيت نيست آن جماعت شرمنده شدند و چيزى نگفتند نوف گويد: در اين هنگام جندب و ربيع گفتند، علامت شيعيان شما و وصف آنها چيست.

امام عليه السّلام از جواب آنها خوددارى كرد فرمود: اى دو مرد از خداوند بترسيد و

 

كارهاى نيك انجام دهيد،پ خداوند با كسانى است كه كارهاى نيك انجام مى‏دهند و از وى مى‏ترسند در اين جا همام كه مردى عابد و پرهيزكار بود گفت: به آن كسى كه شما خاندان را برگزيد و شما را به همگان برترى داد ما را از صفت شيعيان خودت مطلع گردان.

على عليه السّلام فرمود: سوگند ندهيد اينك شما را در اين مورد مطلع خواهم كرد، حضرت از جايش برخاست و دست همام را گرفت و وارد مسجد شد و دو ركعت نماز كامل ولى مختصر اداء كرد و بعد نشست و متوجه ما شد و در حالى كه همه مردم پيرامونش بودند آغاز سخن كردند.

امير المؤمنين پس از حمد خداوند و درود بر رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: خداوندى كه سپاس او بزرگ و نامهاى او گرامى و پاك هستند، مخلوقات خود را آفريد و عبادت خود را بر آن‏ها لازم گردانيد و طاعت خود را به آنان تكليف كرد و زندگى را بين آنان تقسيم فرمود.

خداوند متعال آنها را در دنيا در محل خود قرار داد، پروردگار از طاعت بندگان بى‏نياز است، طاعت هيچ كس به او سود نمى‏رساند و معصيت احدى به او زيان ندارد ولى چون خداوند متعال قصور آنها را در زندگى آنان مى‏دانست و براى استقامت جامعه در امور زندگى دين و دنيا آنها را ملزم به اوامر و نواهى خود فرمود تا كارهاى آنان استقامت پيدا كند.

خداوند به مردم امر كرد ولى آنان را مخير گردانيد و كارهاى آسانى را به آنها تكليف فرمود: و پاداشهاى فراوانى به آنها وعده فرمود، خداوند متعال بين كسانى كه با محبت دنبال كارها را مى‏گيرند و براى رضاى خداوند كام برمى‏دارند و بين آنهائى كه كارها را تاخير مى‏اندازند و يا معصيت مى‏كنند به عدالت و حكمت داورى فرموده و نعمت خود را به همه عطا كرده است.

اما در عين حال بين گناه كار و نيكوكار تميزى گذاشته و هر يك را از ديگرى جدا كرده است، و در قرآن شريف فرموده: كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند خيال مى‏كنند، ما آنها را مانند كسانى قرار مى‏دهيم كه ايمان آورده و عمل صالح‏

 

انجام مى‏دهند، زندگى و مرگ آنها يكسان خواهد بود، داورى آنها در اين جا بسيار بد است.پ بعد از اين على عليه السّلام دست خود را بالاى شانه همام گذاشت و گفت: اى كسى كه از شيعه اهل بيت سؤال مى‏كنى همان اهل بيتى كه خداوند پليدى را از آنها برده و آنها را پاك و پاكيزه قرار داده و در كتاب خود آنها را در رديف پيامبر خود پاك قرار داده است.

شيعيان كسانى هستند كه خدا را مى‏شناسند و به اوامر او گردن مى‏نهند، آنها اهل فضيلت‏ها و مقامات عاليه و اهل نعمت‏ها و احسان‏ها مى‏باشند، آنها پيوسته حق را در نظر مى‏گيرند و به حق سخن مى‏گويند، لباسهاى ميانه در برمى‏كنند و در پوشش زياده روى ندارند.

با فروتنى راه مى‏روند و همواره سربزير دارند، براى طاعت خداوند سر فرود آورده‏اند و براى عبادت او خاضع شده‏اند آنها از آنچه خداوند حرام كرده است ديده بر هم مى‏نهند، گوشهاى خود را براى شنيدن علم سودمند باز مى‏كنند و مسائل دينى را فرا مى‏گيرند.

آنها در مشكلات راضى هستند همان گونه كه در هنگام وسعت و آسايش راضى مى‏باشند آنان به هر چه خداوند براى آنها بخواهد راضى هستند و اگر اجل آنها در دست خداوند نبود جان آنها يك لحظه در بدن‏ها استقرار پيدا نمى‏كرد، زيرا آنها براى لقاء پروردگار بسيار شائق هستند و از عذاب خداوند مى‏ترسند.

خالق در نزد آنها بسيار بزرگ است و غير از او هر چه هست در نظر آنان حقير و ناچيز مى‏باشد آنها مثل اينكه در بهشت آرميده‏اند و در آنجا روزى مى‏خورند و بر پشتيها تكيه زده‏اند، و خود را در جهنم مى‏نگرند و در آنجا معذب مى‏باشند.

دلهاى آنها محزون، مردم از دست و زبان آنها در آسايش مى‏باشند، بدنهاى آنها لاغر و خواسته‏هايشان سبك هست، آنها مردانى عفيف هستند در راه اسلام بسيار كمك كرده‏اند اين جماعت روزهايى صبر كردند ولى براحتى طولانى‏

 

رسيدند.پ آنها در تجارت خود سود بردند و خداوند كريم راهها را بر آنها آسان كرد، آنها مردمانى باهوش و زرنگ هستند، دنيا آنها را بطرف خود كشيد ولى آنان دنيا را قبول نكردند و هر چه خود را به آنها نشان داد ولى سرانجام عاجز گرديد.

آن جماعت هنگام شب قدمهاى خود را به هم نزديك مى‏كنند و مشغول تلاوت قرآن مجيد مى‏گردند و آنها با آداب قرائت مى‏كنند، يا امثال قرآن خود را موعظه مى‏فرمايند و از داروهاى شفابخش آن بهبودى مى‏يابند.

آنها صورتها و دستهاى خود را بر زمين مى‏گذارند و زانوهاى خويش را بر زمين مى‏چسبانند و خداوند را سجده مى‏كنند، اشكها بر چهره‏ها جارى مى‏گردند، و خداوند جبار را تعظيم مى‏نمايند و براى آزادى خود به خدا ملتجى مى‏شوند و اين است وضع شبهاى آنها.

اما روزها مردمانى حليم، عالم و متقى و پرهيزكار هستند از ترس خداوند مانند تيرها باريك شده‏اند، گمان مى‏كنند آنها بيمار هستند در صورتى كه آنان بيمارى ندارند، گروهى خيال مى‏نمايند آنها ديوانه مى‏باشند در صورتى كه ديوانه هم نيستند.

آنها از عظمت خداوند مانند ديوانگان شده‏اند و از حكومت و سلطنت او وحشت دارند دلهاى آنها ترسان و دل آنان لرزان شده و عقل آنها زائل گرديده است، هنگامى كه از حال خوف و خشيت بيرون مى‏گردند دنبال كارهاى نيك مى‏روند.

آنان از كارهاى كم راضى نيستند و كارهاى خوب را زياد نمى‏دانند، آنها همواره خود را متهم مى‏دانند و از اعمال خود مى‏ترسند، اگر كسى از آنها تعريف كند از گفته‏هاى او مى‏ترسند و مى‏گويند ما به كارهاى خود واقف هستيم و خداوند از حال ما آگاه است.

آنها در برابر واصفان مى‏گويند بار خدايا ما را به آنچه واصفان مى‏گويند مواخذه مكن و مرا بهتر از آنچه آنها مى‏پندارند قرار بده، و بيامرز آن گناهانى را كه‏

 

نمى‏دانند بار خدايا تو از همه چيز آگاهى و عيب‏ها را مى‏پوشانى.پ از علامت يكى از آنها اين است كه در او نيروى ايمان مشاهده مى‏كنى، و حزم و احتياط و نرمش را در او مى‏نگرى، او در ايمان به مرحله يقين رسيده، و در طلب علم حريص است و فهم و دركش خوب مى‏باشد و علم را با حلم تؤام كرده است.

در عين ملايمت باهوش مى‏باشد و در ثروت ميانه‏رو هست، و در فقر و تنگدستى تميز و مرتب و زيبا منظر است و در سختيها صبر مى‏كند، در عبادت خشوع دارد، براى دردمندان رحمت است و حق را اداء مى‏كند و در كسب ملايم مى‏باشد.

همواره دنبال حلال مى‏رود و طمع ندارد و پست و دنى نيست، در هدايت مردم بانشاط مى‏باشد، از شهوت‏ها خود را حفظ مى‏كند، و در پايمردى نيك عمل است، جاهل و مغرور نيست و همواره در فكر كارهاى خود مى‏باشد.

او خود را در كارهاى نيك مقصر مى‏داند، از كارهاى نيك خود هم واهمه دارد، صبح مى‏كند در حالى كه مشغول ذكر است، شب مى‏كند و همش سپاسگزارى مى‏باشد، هنگامى كه بخواب مى‏رود از خواب غفلت مى‏ترسد و صبح از خواب برمى‏خيزد خوشحال است اينكه به فضل و رحمت خداوند رسيده است.

اگر با نفسش در كارى مشغول منازعه باشد خواسته نفس را اجابت نمى‏كند، زيرا او در فكر جهان باقى است و از دنياى فانى گريزان است، علم را با عمل مقرون كرده و علم را با حلم به هم آميخته است.

همواره در نشاط مى‏باشد، كسالت در او راه ندارد، آرزوهايش نزديك است، لغزشهايش اندك مى‏باشد، همواره در انتظار مرگ است، خدا را همواره ياد مى‏كند، نفسش قانع مى‏باشد و جهل از وى فاصله دارد.

دين خود را حفظ مى‏كند، بيماريش مرده است، خشمش را فرو مى‏برد، اخلاقش صاف مى‏باشد، همسايگان از وى در آسايش مى‏باشند، كارهايش آسان است، خودخواهى در او راه ندارد، صبرش بر همه روشن است، و همواره در حال ذكر مى‏باشد.

 

پ‏هيچ كار نيكى را از روى رياء انجام نمى‏دهد، و به خاطر شرم و حياء كارى را ترك نمى‏كند، همواره اهل خير است، و شر و فساد در او راه ندارد، اگر در ميان غافلان باشد از ذاكران به حساب مى‏آيد و اگر در ميان ذاكران باشد از غافلان به حساب نمى‏آيد.

هر كس به او ظلم كند عفوش مى‏كند، هر كس او را محروم كند او در عوض بخشش مى‏نمايد، هر كس با وى رفت و آمد نكند او ارتباط خود را قطع نمى‏كند، نيكيهاى او را همه مى‏نگرند، در گفتار صادق است، و در كردار حسن رفتار دارد، خيرش به همه رو مى‏آورد و شرش از همه دور مى‏باشد، مكر در او نيست و نيرنگى ندارد.

در مشكلات صبور است، در پيش آمدها شكيبا مى‏باشد و وقارش را از دست نمى‏دهد، در هنگام وسعت و رفاه سپاسگزار است، به كسانى كه مورد بغضش هستند ستم نمى‏كند و به كسانى كه مورد علاقه‏اش مى‏باشد گناهى روا نمى‏دارد.

در چيزى كه متعلق به او نيست ادعائى ندارد، و اگر چيزى در گردن دارد انكار نمى‏كند حق را مى‏شناسد قبل از اينكه شاهدى بيايد و در موردى گواهى دهد، هر چه به او بسپارند حفظ مى‏كند، و با القاب زشت مردم را خطاب نمى‏كند، به هيچ كس تعدى ندارد حسد در او نيست و همسايگان را آزار نمى‏دهد.

به مصيبت ديده شماتت نمى‏كنند، امانت‏ها را اداء مى‏نمايد، به طاعات مشغول مى‏گردد، در كارهاى خير شتابان هست، دنبال منكرات نمى‏رود، به كارهاى نيك امر مى‏كند و خود هم عمل مى‏نمايد، از منهيات نهى مى‏نمايد و خود هم بجا نمى‏آورد.

از روى جهالت در كارها شركت نمى‏كند، و به خاطر ضعف و سستى دست از حق باز نمى‏دارد اگر سكوت مى‏كند سكوت او را از اظهار حق باز نمى‏دارد، و اگر سخن مى‏گويد از حق تجاوز نمى‏كند، اگر مى‏خندد صدايش بلند نمى‏گردد، از هر چه به او داده شده قانع است، خشم او را از راه بيرون نمى‏سازد و هواى نفس بر او چيره نمى‏گردد.

 

پ‏بخل او را مقهور نمى‏سازد با علم و فضيلت با مردم رفت و آمد مى‏كند و با سلام و نرمى از آنها جدا مى‏شود، سخن مى‏گويد براى اينكه سود ببرد و مى‏پرسد براى اينكه دريابد، خودش را به سخنى مى‏اندازد ولى مردم را از خود در آسايش قرار مى‏دهد، مردم را از خود خوشحال مى‏كند و خود را براى آخرت به مشقت مى‏افكند.

اگر كسى به او ستم كند صبر مى‏نمايد تا خداوند از وى يارى نمايد و انتقامش را بگيرد، به نيكوكاران قبل از خود اقتداء مى‏كند تا آيندگان هم از وى تبعيت كنند و نيكوكار باشند، آن گروه عاملان خداوند مى‏باشند، و از وى اطاعت مى‏كنند و اوامر او را اجراء مى‏نمايند، آنان چراغ‏هاى فروزان روى زمين هستند و مردم از آنها روشنائى مى‏گيرند.

آن جماعت شيعيان و دوستان ما مى‏باشند آه چه اندازه مشتاق ديدار آنها هستم، در اين هنگام همام فريادى كشيد و بر زمين افتاد، هنگامى كه او را حركت دادند جان داده بود، ربيع در اين جا گريه كرد و گفت يا امير المؤمنين موعظه شما به سرعت در آن اثر كرد كاش من بجاى او بودم.

 

على عليه السّلام فرمود: مواعظ و نصايح درست اين چنين در اهلش اثر مى‏كند و به خداوند سوگند من از همين وضع كه برايش پيش آمد مى‏ترسيدم، امير المؤمنين عليه السّلام بر جنازه او نماز گزاردند و در عصر همان روز به خاك سپرده شد و در جنازه‏اش هم شركت فرمود، راوى گويد: من نزد ربيع رفتم و جريانى را كه نوف برايم نقل كرده بود از وى پرسيدم گفت: راست مى‏گويد.