بخش هفتم فضائل اهل بيت عليهم السلام و تصريح بامامت آنها بطور عمومى

 [ترجمه روايات‏]

پ‏بشارة المصطفى: ص 46- ابو هريره گفت: بهترين شما كسى است كه خير خواه ترين آنها باشد نسبت بخانواده‏ام پس از من.پ بشارة المصطفى: جابر بن عبد اللَّه گفت پيامبر اكرم فرمود هر خانواده‏اى از جانب پدر فرزندانشان بآنها نسبت داده مى‏شود مگر فرزندان فاطمه عليها السّلام كه من ولى آنها و مركز نژادى ايشان هستم و آنها فرزندان من هستند كه از سرشت من خلق شده‏اند واى بر آن كسانى كه فضل و مقام آنها را تكذيب كنند. هر كس آنها را دوست بدارد خدا او را دوست خواهد داشت و هر كه با ايشان دشمنى بورزد خدا با او دشمنى ميورزد.پ بشارة المصطفى: رافع غلام ابى ذر گفت: ابا ذر را ديدم در حالى كه حلقه در خانه خدا را گرفته بود ميگفت هر كه مرا ميشناسد ميداند كه من جندب غفارى هستم و كسى كه مرا نميشناسد بداند من ابو ذر غفاريم از پيامبر اكرم شنيدم‏

 

كه فرمود هر كه با ما بجنگ برخاست در ابتداى اسلام و با اهل بيت من بجنگ پردازد در مرحله دوم خدا او را محشور ميكند در آينده با دجال.

مثل اهل بيت من در ميان شما چون كشتى نوح است هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه تخلف نمود غرق شد و چون درب حطه است هر كه داخل گرديد نجات يافت و كسى كه داخل نشد هلاك گرديد. «1»پ بشارة المصطفى: ص 130- حسين بن زيد از جعفر او از پدرش از علي يا حسن ابن علي عليه السّلام كه فرمود خداوند پنج چيز را واجب نموده و هر چه واجب نمايد نيكو و ارزنده است نماز، زكات، حج، روزه، ولايت ما اهل بيت مردم بآن چهار چيز عمل كرده‏اند ولي نسبت به پنجمى كوتاهى مينمايند بخدا قسم انجام آن چهار چيز كامل نيست مگر بوسيله پنجمى.پ بشارة المصطفى: حبة عرنى گفت از امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم ميفرمود ما نجبائيم و فرزندان ما فرزندان انبيائند حزب ما حزب خدا و گروه ستم پيشه حزب شيطانند هر كه بين ما و آنها برابرى قائل باشد از ما نيست.پ كنز الفوائد جامع: ص 49- مينويسد كه ابو جعفر طوسى در كتاب مصباح الانوار باسناد خود از حضرت صادق از پدر خود و آن جناب از جدش نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود من ترازوى علمم، علي دو كفه آن و امام حسن و امام حسين بندهاى ترازو و فاطمه عليها السّلام قسمت اتصال دهنده دو كفه است امامان بعد از آنها وزن ميكنند محبين و مبغضين و دشمنان ما را كه لعنت خدا و لعنت‏كنندگان بر آنها باد.پ طرايف: ابو سعيد خدرى گفت پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود من در ميان شما دو چيز گران گذاشتم تا وقتى كه بآن دو چنگ بزنيد بعد از من گمراه نميشويد هر كدام از ديگرى بزرگتر است و كتاب خدا كه ريسمان متصل از آسمان بزمين‏

 

است و عترتم كه اهل بيت من هستند متوجه باشيد از يك ديگر جدا نميشوند تا پيش من آيند در حوض كوثر روايت شده كه ابا بكر گفت: علي عترت پيامبر است.

مغيرة بن ربيعه گفت: زيد بن ارقم را ديدم كه پيش مختار ميرفت يا از پيش او خارج ميشد باو گفتم از پيامبر اكرم نشنيده‏اى كه فرمود:

 «اني تارك فيكم الثقلين»

گفت چراپ از آن جمله احمد بن حنبل در مسند خود باسناد خود بزيد بن ثابت مى- رساند كه گفت پيامبر اكرم فرمود من ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم، كتاب خدا كه ريسمان آويخته است از آسمان بزمين و عترتم كه اهل بيت منند آنها از يك ديگر جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند.پ از آن جمله حديثى است كه مسلم در صحيح خود نقل ميكند كه از چند طريق.

يزيد بن حيان گفت من و حصين بن سيره و عمر بن مسلم رفتيم پيش زيد بن ارقم همين كه نشستيم حصين باو گفت چقدر استفاده عالى برده‏اى پيامبر اكرم را ديده‏اى و حديث از آن بزرگوار شنيده و با او جنگ كرده‏اى و پشت سرش نماز خوانده‏اى واقعا چه بهره بزرگى برده‏اى اكنون براى ما حديث كن از آنچه از پيامبر اكرم شنيده‏اى گفت پسر برادر! مسن شده‏ام و اجلم نزديك شده فراموش كرده‏ام بعضى از چيزهائى كه از پيامبر اكرم شنيده‏ام هر چه از آن جناب نقل ميكنم بپذيريد و هر چه در باره‏اش سخن نميگويم مرا وادار نكنيد. آنگاه گفت روزى پيامبر اكرم در آبگيرى بنام خما بين مكه و مدينه خطبه‏اى ايراد كرد.

پس از حمد و ثناى پروردگارم پند و اندرز داد آن گاه فرمود مردم من بشرى هستم كه هر آن ممكن است پيك پروردگارم بيايد و او را اجابت كنم. ميان شما دو چيز گران ميگذارم اولى آنها كتاب خدا است كه در او نور است چنگ بزنيد بكتاب خدا و از آن بهره گيريد.

 

تشويق و ترغيب نمود نسبت بقرآن آنگاه فرمود اهل بيتم: شما را بسيار سفارش ميكنم راجع باهل بيت خود خدا را بياد آريد در مورد اهل بيتم شما را تذكر ميدهم در باره اهل بيت خود «1».پ از صحيح ابى داود كتاب سنن و از صحيح ترمذى باسناد خود از پيامبر اكرم كه فرمود من ميان شما دو چيز گران ميگذارم تا چنك بآنها بزنيد بعد از من، گمراه نخواهيد شد يكى از ديگرى بزرگتر است كتاب خدا است كه ريسمان آويخته از آسمان بزمين است و عترت من اهل بيتم از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند دقت كنيد چگونه با اهل بيت من رفتار ميكنيد.پ عبد المحمود گفت اين حديث را از طرق زيادى نقل كرده‏ام و بيست روايت آن را با همين مضمون واگذاردم تا كتاب طولانى نشود تمام آنها مستند هستند از رجال چهار مذهب، شخصيت‏هائى كه مشهور بعلم و زهد و ديانت هستند.

عبد المحمود گفت چگونه منظور پيامبر اكرم از لفظ اهل بيت بر كسانى كه حضور داشته‏اند مخفى مانده با اينكه آنها را جمع نمود در زير كساء موقعى كه آيه تطهير نازل شد و آنها علي و فاطمه و حسن و حسين بودند و فرمود بار خدايا اينها اهل بيت من هستند از ايشان پليدى را دور كن.

اهل بيت خود را كه يادگار خويش قرار داد با كتاب خدا چنين توصيف مى‏نمايد.

آنها از كتاب خدا جدا نمى‏شوند در پنهانى و آشكار و خشم و خشنودى‏

 

و ثروت و فقر و خوف و امن، اينها كسانى هستند كه خداوند بايشان اشاره نموده در آيه تطهير.پ باسناد خود از ابن ابى الدنيا نقل ميكند از كتاب فضائل القرآن كه پيامبر اكرم فرمود من ميان شما دو چيز گران ميگذارم كتاب خدا و عترتم اهل بيت من و خويشاوندانم گفت آل عقيل و آل جعفر و آل عباس.پ از آن جمله نيز باسناد خود نقل ميكند كه پيامبر اكرم فرمود من جلوتر از شما بحوض كوثر ميروم وقتى شما را ديدم از دو يادگار گران خود ميپرسم چگونه با آن دو معامله كرديد.

اين مطلب بر ما گران شد كه نمى‏دانستيم منظور از دو يادگار گران چيست بالاخره مردى از مهاجرين از جاى حركت كرده گفت: يا رسول اللَّه پدر و مادرم فدايت دو يادگار گران چيست؟ فرمود آن يكى كه بزرگتر است كتاب خدا است كه يك طرف بدست خدا و طرف ديگر در دست شما است محكم بآن بچسبيد مبادا بلغزيد كه گمراه ميشويد و كوچكتر از آن دو عترت من هستند هر كه قبله مرا پذيرفته و دعوتم را اجابت نموده با آنها جنگ نخواهد كرد من از خداوند لطيف درخواستى كردم بمن عنايت نموده آن دو بر من وارد خواهند شد مثل اين دو انگشت اشاره بانگشت شهادت و ميانى نمود، يارى‏كننده آن دو يارى‏كننده من و خواركننده آن دو خواركننده من است دشمن آن دو دشمن من هيچ امتى قبل از شما نابود نشده است مگر اينكه هواپرستى را اختيار كرده و پيامبر خود را مقهور نموده و كسانى كه راهنماى به نيكى بوده‏اند از ميان برده‏اند.پ عبد المحمود ميگويد: اينكه ملاحظه نموديد احاديث زيادى است كه تمام آنها را كسانى نقل نموده‏اند كه صحت گفتار آنها گواهى شده است كه همه آن احاديث لفظ كتاب و عترت را دارا است.

انصاف دهيد و دقت كنيد آيا آن طور كه پيغمبر دستور داده باين دو تمسك‏

 

جسته‏اند و آيا دقت كرده‏اند مسلمانان اهل بيت پيغمبر كه از كتاب خدا جداشدنى نيستند چه اشخاصى هستند؟!.

آيا در فكر اين احاديث كه شاهدند كتاب خدا و عترت جانشين پيامبر و يادگار او هستند شده‏اند هيچ خانواده پيامبرى را باندازه خاندان محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم ستم نكرده‏اند بعد از اين احاديثى كه اتفاق نموده‏اند بر صحت آنها آيا پيامبر يا خليفه‏اى و يا پادشاهى از پادشاهان روى زمين اين قدر مبالغه در حفظ و احترام جانشينان خود نموده است بعد از فوت خويش. پيامبر ما نيز همدرد است و تأسى ميجويد بساير پيامبران قبل كه مردم با آنها مخالفت نمودند و نيز تأسى مى‏جويد به خدائى كه در خدائى او اختلاف كردند بعد از اين احاديث متفق عليه از نظر صحت.پ از آن جمله روايت است كه جار اللَّه فخر خوارزم ابو القاسم محمود بن عمر زمخشرى باسناد خود نقل ميكند از محمّد بن احمد بن علي بن شاذان كه پيامبر اكرم فرمود فاطمه مايه آرامش دل من است و دو فرزندش ميوه دلم و شوهرش نور چشمم و پيشوايان از فرزندان او امناى پروردگار و ريسمان متصل بين خدا و خلقند هر كه چنگ بآنها زند نجات مى‏يابد و هر كه تخلف ورزند بيچاره است.پ از آن جمله حديثى است كه شيخ مسعود سجستانى در كتاب خود از ابن زياد مطرف نقل ميكند كه گفت از پيامبر اكرم شنيدم مى‏فرمود هر كه مايل است بزندگى من زنده باشد و بمرگ من بميرد و داخل بهشتى كه خدايم وعده داده بشود كه جنت خلد است علي بن ابى طالب و فرزندانش را بعد از او دوست بدارد هرگز آنان موجب خارج شدن از هدايت و داخل شدن در گمراهى نمى‏شوند.پ در روايت ديگرى سجستانى از زيد بن ارقم نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم‏

 

فرمود هر كه مايل است دست بياندازد بشاخه ياقوت احمرى كه خداوند آن را در بهشت كاشته در جنت عدن چنگ بزند بحب علي بن ابي طالب و ذريه طاهرين او عليهم السّلام.پ از آن جمله مسعود بن ناصر سجستانى از ربيعه سعدى نقل مى‏كند كه گفت پيش حذيفة بن يمان در مسجد پيامبر اكرم رفتم گفت تو كه هستى؟ گفتم ربيعه سعدى گفت: به به برادرى كه نامش را شنيده بودم ولى او را تاكنون نديده بودم چه كار دارى؟

گفتم براى غرض دنيوى نيامده‏ام من از عراق مى‏آيم از پيش گروهى كه به پنج دسته شده‏اند.

حذيفه گفت سبحان اللَّه چه موجب شده كه اختلاف نمايند امر واضح و آشكار است چه ميگويند.

گفتم گروهى معتقدند كه ابا بكر شايسته خلافت است و او از ديگران مقدم است چون پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم او را صديق ناميده و در غار همراه آن جناب بوده است.

بعضى ميگويند عمر شايسته است چون پيامبر فرموده است خدايا دين را عزت بخش بابى جهل يا بعمر بن خطاب. حذيفه گفت خداوند دين را بوسيله محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم عزت بخشيده نه بوسيله ديگرى.

گفتم بعضى نيز ميگويند ابا ذر غفارى زيرا پيامبر اكرم فرموده است آسمان سبز سايه نافكنده و زمين برنداشته سخن‏گوئى را كه از ابا ذر راستگوتر باشد.

حذيفه گفت رسول اكرم راستگوتر و بهتر از ابى ذر بوده آسمان بر او سايه افكنده و زمين او را برداشته.

گفتم گروهى نيز سلمان فارسى را شايسته ميدانند چون پيغمبر در باره او فرموده است سلمان علم اول و علم آخر را درك كرده دريائى خشك نشدنى است‏

 

و او از ما خانواده است. ديگر سكوت نمودم.پ حذيفه گفت چرا دسته پنجم را نگفتى. گفتم چون من خود از دسته پنجم هستم من آمده‏ام كه تو در اين مورد حكومت كنى با خدا پيمان بسته‏اند كه از گفته تو سر نپيچند و هر چه تو گفتى بپذيرند.

حذيفه گفت اينك از من بشنو و حفظ كن و نگهدار و بمردم برسان از جانب من، من خودم پيامبر اكرم را ديدم كه حسين بن على عليه السّلام را بروى شانه خود داشت و از پشت او را نگه داشته بود ميفرمود: مردم اين حسين از كسانيست كه حجت من است بر اشقياء بعد از من كسانى كه ولايت على بن ابى طالب را رها كردند متوجه باشيد ترك‏كنندگان ولايت علي بن ابى طالب از دين من خارجند. مردم! حسين بن علي از همه مردم برجسته‏تر است از نظر جد و جده. زيرا جدش محمّد مصطفى است كه بهترين فرزند آدم است و جده‏اش خديجه كبرى است كه از همه زنان جلوتر ايمان بخدا و رسول آورده حسين از همه مردم بهتر است از لحاظ پدر و مادر پدرش علي بن ابى طالب وصى پيامبر و وزير او و پسر عمويش و مادرش فاطمه دختر محمّد است.

عمه و عموى حسينم از عمه و عموى همه مردم بهتر است عمويش جعفر بن ابى طالب است كه خداوند او را با دو بال مفتخر نموده بهر جاى بهشت كه بخواهد ميرود و عمه‏اش ام هانى دختر ابى طالب است. حسين من بهترين خاله و دائى را دارد دائى او قاسم پسر پيامبر و خاله‏اش زينب دختر پيغمبر است آنگاه او را از شانه خود بزمين گذاشت جلو پيامبر شروع براه رفتن كرد.

فرمود: مردم جد و جده اين حسين و پدر و مادرش و عمو و عمه و خاله و دائيش و خودش در بهشت هستند برادرش نيز در بهشت است فرمود مردم بهيچ يك از فرزندان پيامبران قبل، مزاياى حسين عليه السّلام را نداده‏اند و نه يوسف بن يعقوب بن اسحاق پسر ابراهيم خليل.

مردم جد حسين بهتر از جد يوسف است مبادا شك و شبهه‏اى داشته باشيد در

 

اينكه فضل و شرف و مقام و ولايت فقط متعلق بپيامبر و فرزندان اوست مبادا بدنبال ياوه‏سرائيها برويد.پ شيخ مسعود بن ناصر حافظ سجستانى گفت اين حديث حسن است.

عبد المحمود گفت بكتابى برخورد كردم بنام عمده در علم اصول نويسنده كتاب محمّد بن محمّد بن نعمان ملقب بمفيد بود در آن كتاب استدلال كرده بود بر صحت امامت بحديث پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم‏

 «انى تارك فيكم الثقلين»

اين عين استدلال او است چيزى از اين واضح‏تر نميشود كه شخصى بگويد فلان كس را ميان شما گذاشته‏ام چنانچه امير وقتى بخواهد از شهر خارج شود و كسى را بجانشينى خود ميان مردم تعيين كرده باشد ميگويد فلان كس را بين شما قرار داده‏ام او متوجه شما است و جانشين من است ميان شما. يا كسى كه تصميم دارد از ميان خانواده خود خارج شود و ميخواهد يكنفر را براى كارهاى ايشان بگمارد ميگويد فلان كس را ميان شما قرار داده‏ام از او گوش كنيد و مطيعش باشيد وقتى جريان چنين باشد همين يك تصريح آشكار است كه احتمال خلاف ندارد وقتى اهل بيت خود را در ميان مردم بگذارد و دستور دهد از آنها اطاعت و پيروى كنند. و امتيازاتى كه آنها دارند از قبيل عصمت و اينكه از كتاب خدا جدا نميشوند و از راه راست منحرف نميگردند اين بود استدلال شيخ مفيد با نقل بمعنى.

بجان خود سوگند ياد ميكنم كه من عقل خويش را گواه ميگيرم كسى كه خبر مرگ خود را ببستگان خويش بدهد چنانچه پيغمبر فرمود: «من بشرى هستم ممكن است مرا از ميان شما ببرند بايد اجابت كنم» بعد ميفرمايد: «دو چيز گران ميان شما ميگذارم كتاب خدا و اهل بيت و عترتم» همان طورى كه روايت كرده‏اند در اين مطلب عاقلى شك نخواهد كرد كه منظورش اينست كه كتاب خدا و عترتش كه از كتاب جداشدنى نيستند جانشين او بعد از وفاتش هستند و تمسك بآنها از گمراهى جلوگيرى ميكند بخدا قسم من اين سخن را ميگويم با اينكه غرض فاسدى ندارم. اخبار زيادى را در اين معنى نقل كرده‏اند. آنچه از طرايف نقل نموده بوديم‏

 

پايان يافت.پ از مناقب ابن مغازلى نقل ميكند از علي بن ابى طالب عليه السّلام كه پيامبر اكرم فرمود: فضل اهل بيت من بر ساير مردم مانند برترى روغن بنفشه است بر ساير روغنها. آنچه از عمده نقل كرديم پايان يافت.پ ابن اثير در جامع الاصول از صحيح مسلم حديث يزيد بن حيان را نقل مى- كند تا آنجا كه ميگويد اهل بيت پيغمبر كسانى هستند كه صدقه بر آنها حرام است بعد از او سپس اضافه نمود كه آنها كيانند گفت: آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس. گفت تمام صدقه بر آنها حرام شده است؟ جواب داد: آرى.پ روايت شده از صحيح ترمذى از علي عليه السّلام كه پيامبر اكرم دست حسن و حسين را گرفته بود فرمود هر كه مرا دوست بدارد و اين دو و پدر و مادرشان را با من خواهد بود در درجه من روز قيامت.پ از زيد بن ارقم نقل ميكند كه پيامبر اكرم بعلى عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين فرمود من با كسى كه شما جنگ با او بكنيد جنگ ميكنم و با كسى كه سازگار باشيد سازگارم.

در اينجا آنچه از جامع الاصول نقل كرديم پايان يافت.پ ابن بطريق نيز در مستدرك از كتاب فردوس از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند كه پيامبر اكرم فرمود ما خانواده‏اى هستيم كه خداوند پليديهاى پنهان و آشكار را از ما برطرف نموده.پ ابن مسعود گفت پيامبر اكرم فرمود ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را در مقابل دنيا براى ما برگزيده.پ بخط شهيد از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمود هر كس مايل است خدا اجل او را بدست فراموشى سپارد و از نعمتهائى كه باو ارزانى داشته بهره‏مند كند رفتار خوبى با اهل بيت من داشته باشد، هر كس شرط احترام آنها را نگه ندارد خدا عمرش را كوتاه ميكند در روز قيامت با چهره‏اى سياه وارد بر من مى‏شود

 

پ‏نهج البلاغه: امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه خود وقتى رسيد بآل پيغمبر فرمود آنها گنجينه اسرار اويند و ملجأ امور و خزينه علوم و پايگاه حكمت و معدن كتب و كوههاى استوار دين. بوسيله ايشان راست نمود خميدگى پشت و لرزه پيكرش را گروهى ديگر از مردم تخم تبهكارى را كاشتند و با فريبكارى آبيارى نمودند و هلاكت و نابودى را بهره بردارى كردند هيچ كس را نميتوان با آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم قياس نمود از اين امت نميتوان كسى را كه نعمت وجود اين خاندان سبب بهره‏مندى او شده است با ديگرى برابر نمود، آل محمّد اساس دين و پايگاه يقينند تندروان و كندروان هر دو بسوى آنها بر ميگردند امتيازات ولايت بايشان اختصاص دارد و وراثت و وصايت مخصوص آنها است.پ طرايف: ثعلبى در تفسير آيه اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً مى‏نويسد پيامبر اكرم فرمود مردم من ميان شما دو چيز گران نهادم كه جانشين منند اگر بآن دو چنگ زنيد گمراه نمى‏شويد بعد از من يكى از ديگرى بزرگتر است كتاب خدا كه ريسمان آويخته از آسمان بزمين يا فرمود تا زمين و عترت و اهل بيتم اين دو از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.پ ابن اثير در جامع الاصول ميگويد: جابر بن عبد اللَّه گفت در حجة الوداع روز عرفه پيامبر اكرم را ديدم سوار بر شتر عضباى خود بود و سخن رانى ميكرد ميفرمود من چيزى در ميان شما گذاشته‏ام كه اگر چنگ بآن بزنيد گمراه نمى- شويد كتاب خدا و عترتم اهل بيت من.پ ابن اثير در نهايه ميگويد: در حديث‏

 «انى تارك فيكم الثقلين»

كتاب و عترت خود را ثقل ناميده زيرا اخذ بآن دو و عمل بآنها سنگين و ثقيل است هر چيز با ارزش و اهميت را ثقيل ميگويند آن دو را ثقلين فرمود از جهت اهميت و ارزش آنها.

توضيح اخبار ثقلين و ساير اخبار اين موضوع در باب غدير و ابواب نصوص‏

 

از كتاب تاريخ امير المؤمنين عليه السّلام خواهد آمد و بسيارى از آنها در بخش حجة الوداع و بخشهاى ديگر گذشت.پ احتجاج طبرسى: ص 83- مسلم بن قيس گفت: من و حبيش بن معتمر در مكه بوديم روزى در ايام حج ابا ذر غفارى حلقه در خانه خدا را گرفت و با صداى بلند فرياد زد: مردم هر كه مرا ميشناسد كه ميشناسد و هر كه نمى‏شناسد من جندب بن جناده ابوذرم من از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم شنيدم ميفرمود مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح است هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه تخلف جست غرق شد و مانند درب حطه در ميان بنى اسرائيل. مردم! من از پيامبر شما شنيدم ميگفت: من ميان شما دو چيز گذارده‏ام تا وقتى بآن دو چنگ زنيد گمراه نخواهيد شد. كتاب خدا و اهل بيتم .... تا آخر.

وقتى وارد مدينه شد عثمان از پى او فرستاد بابا ذر گفت چه موجب شد كه در ايام حج آن كار را كردى گفت پيمانى بود كه پيامبر اكرم با من بسته بود و بمن دستور داده بود گفت چه كسى شهادت ميدهد كه پيامبر بتو دستور داده.

علي عليه السّلام و مقداد گواهى دادند بعد سه نفرى از پيش عثمان رفتند. عثمان گفت:

اين شخص و دو رفيقش خيال ميكنند داراى موقعيتى هستند.پ امالى صدوق: ص 46- ابن عباس گفت پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود هر كه متدين بدين من و در راه شريعت من قدم نهاده و پيرو سنت من است بايد معتقد باشد كه ائمه و پيشوايان از اهل بيتم بر تمام امت فضيلت دارند، مثل آنها در ميان امت مانند درب حطه بنى اسرائيل است.پ تفسير عياشى: ص 45- سليمان جعفرى گفت از حضرت رضا عليه السّلام در مورد آيه وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَكُمْ خَطاياكُمْ پرسيد ابو جعفر گفت ما باب حطه شما هستيم.پ تفسير عسكرى: ص 227- امير المؤمنين عليه السّلام فرمود براى بنى اسرائيل باب حطه را قرار دادند شما نيز اى امت محمّد برايتان باب حطه اهل بيت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم‏

 

قرار داده شد و دستور داده‏اند از راه هدايت ايشان پيروى كنيد و راه آنها را طى كنيد تا بدين وسيله گناهانتان بخشيده شود تا مقام نيكوكاران افزايش يابد و باب حطه شما بهتر از باب حطه بنى اسرائيل است.

زيرا درب آنها مجموعه‏اى از چند چوب بود ولى درب حطه شما سخن- گويان صادق و مؤمن و راهنما و فاضلند چنانچه پيامبر اكرم فرموده است ستارگان در آسمان امان از غرق هستند و اهل بيت من براى امت امان از گمراهيند در دين هلاك نخواهند شد تا وقتى از هدايت و روش يكى از اهل بيت من پيروى كنند.

پيامبر اكرم فرموده است هر كه مايل است بزندگى من زنده و بمرگ من بميرد و داخل بهشت عدنى كه خدايم وعده داده بشود و شاخه‏اى كه خدا درخت آن را بدست خويش غرس نموده بگيرد.

خداوند فرمود باش بوجود آمده بايد علي بن ابي طالب را دوست بدارد با دوست او دوست و با دشمنش دشمن باشد و بازماندگانش كه شخصيت‏هاى برجسته و پيرو خدايند بعد از او دوست بدارد آنها از طينت من آفريده شده‏اند و فهم و علم نصيب ايشان شده است.

و اى بر كسانى كه منكر مقام آنها است و ارتباط با ايشان را قطع نموده خداوند آنها را از شفاعت من محروم كند.پ كتاب سليم بن قيس: ص 58- ابان بن ابى عياش گفت خدمت حضرت زين العابدين عليه السّلام رسيدم ابو الطفيل عامر بن واثلة يكى از صحابه پيغمبر كه از بهترين اصحاب علي نيز بشمار ميرفت حضور داشت.

عمر بن ابى سلمه پسر ام سلمه همسر پيامبر نيز بود، كتاب سليم بن قيس را بآن جناب نشان دادم.

فرمود راست گفته سليم خدا رحمتش كند.

عرضكردم آقا فدايت شوم من ناراحت و نگران هستم از مطالب كتاب او

 

زيرا مطالبى كه او نوشته حكم ميكند بنابودى و هلاك امت محمّد از مهاجر و انصار و تابعين همه جز شما خانواده و شيعيانتان.

فرمود مگر نشنيده‏اى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرموده است مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح است در ميان قومش هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه تخلف جست هلاك شد و مانند باب حطه بنى اسرائيل. گفتم چرا.

فرمود چه كسى براى تو اين حديث را نقل كرد گفتم بيش از صد نفر از فقهاء گفتم از حبيش بن معتمر شنيدم ميگفت از ابا ذر شنيده موقعى كه حلقه در خانه كعبه را گرفته بود و از پيامبر نقل ميكرد فرمود ديگر از كه، گفتم از حسن بن ابى الحسن بصرى ميگفت از ابى ذر شنيده و از مقداد بن اسود و از علي بن ابى طالب باز فرمود از چه كس شنيده‏اى گفتم از سعيد بن مسيب و علقمة بن قيس و ابو ظبيان حسينى و عبد الرحمن بن ابى ليلى همه آنها ميگفتند از ابو ذر شنيده‏ايم.

ابو الطفيل و عمر بن ابى سلمه گفتند ما نيز بخدا از ابا ذر شنيديم و از علي عليه السّلام و مقداد و سلمان، عمر بن ابى سلمه گفت بخدا من از كسى شنيده‏ام كه از همه اينها بهتر است.

من از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم شنيدم با گوش خود صداى آن جناب را شنيدم و آن را حفظ كردم.

زين العابدين عليه السّلام فرمود همين يك حديث كافى نيست كه تمام ناراحتى و نگرانى ترا برطرف كند از كتاب سليم بن قيس، از خدا بترس اگر امرى براى تو آشكار شد بپذير و گر نه ساكت باش تا سالم بمانى و علم آن را بخدا بسپار، تو در فضائى وسيع‏تر از فاصله بين آسمان و زمين قرار دارى.پ اكمال الدين و امالى: ابن عباس گفت پيامبر اكرم به علي بن ابى طالب عليه السّلام فرمود يا علي من شهر حكمت هستم و تو درب آنى، وارد شهر نميتوان شد مگر

 

از در آن. دروغ گفته كسى كه گمان ميكند مرا دوست دارد اما با تو دشمن است.

زيرا من از تو و تو از منى گوشت تو گوشت من و خونت خون من و روحت روح من پنهانت پنهان من و آشكارت آشكار من تو پيشواى امت منى و خليفه من بر آنهائى پس از من سعادتمند است مطيع تو و بدبخت است مخالف تو سود مى‏برد كسى كه ترا دوست ميدارد و زيان ميكند كسى كه با تو دشمن است رستگار است ملازم تو و هلاك شده هر كه از تو جدا باشد مثل تو و امامان از نژاد من مانند كشتى نوح است هر كه سوار شد نجات يافت و هر كه تخلف جست غرق شد و مانند ستارگانند كه هر كدام غايب شد ديگرى طلوع ميكند تا روز قيامت.پ امالى: حسين بن خالد از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد از علي بن ابى طالب كه پيامبر اكرم فرمود بمن جبرئيل از جانب خدا پيغام آورد كه علي بن ابى طالب حجت من در ميان مردم و بپاى دارنده دين من از نژاد او خارج ميكنم پيشوايانى را كه امر مرا بپا ميدارند و براه من مردم را دعوت ميكنند بوسيله آنها عذاب را از مرد و زن برطرف ميكنم و به وسيله ايشان رحمت خود را نازل مى‏نمايم.پ امالى: ام سلمه گفت از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم شنيدم مى‏فرمود علي بن ابى طالب و پيشوايان از نژاد او بهترين شخصيت‏هاى روى زمين و رهبر سفيد چهرگان در روز قيامت هستند.پ امالى: ابو حمزه گفت حضرت باقر عليه السّلام ميفرمود خداوند به حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم وحى كرد يا محمّد ترا آفريدم با اينكه چيزى نبودى از روح خويش در تو دميدم بواسطه گرامى داشتن تو، باين مقام ترا مفتخر نمودم، هنگامى كه بر تمام مردم واجب كردم از تو اطاعت كنند.

هر كه از تو اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كه مخالفت با تو نمايد

 

مخالفت با من نموده اين مقام را به علي و فرزندان او كه براى خود برگزيده‏ام نيز دادم.پ امالى: عبد اللَّه بن عباس گفت پيامبر اكرم فرمود وقتى مرا بآسمان هفتم بردند و از آنجا بسدرة المنتهى و از سدرة تا حجب نور، خداوند بمن خطاب كرد يا محمّد تو بنده من و من پروردگار توأم نسبت بمن خضوع داشته باش و مرا بپرست و بر من توكل كن و بمن اعتماد نما من ترا به بندگى و دوستى و رسالت و نبوت برگزيدم، و برادرت علي را خليفه و درب بسوى من، او حجت من بر مردم و امام خلق است، بوسيله او دشمنان خود را از دوستان جدا ميكنم و بواسطه او پيروان شيطان از خدا پرستان جدا ميشوند و باو دين پايدار و حدود محفوظ و احكام اجراء مى‏شود.

و بوسيله تو و او و ائمه از فرزندانش به بندگان و كنيزان خود رحم ميكنم و بواسطه قائم از شما خانواده زمين را آباد با تسبيح و تقديس و تهليل و تمجيد ميكنم باو پاك ميكنم زمين را از دشمنانم و در اختيار دوستان خود مى‏گذارم و بواسطه او سخن كافران را در پائين و سخن خود را در بالا قرار ميدهم و بواسطه او بندگان و بلاد را زنده ميكنم براى او گنجها و ذخاير را آشكار ميكنم باراده خود او را بر اسرار و راز دلها آگاه ميكنم باراده خود و با ملائكه مددش ميكنم در راه اجرا و گسترش دستور خود بواقع ولى من و مهدى بندگان من است.پ امالى: سليمان بن مهران از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه علي بن ابى طالب عليه السّلام فرمود پيامبر اكرم چنين بيان كرد:

يا علي تو برادر و وارث و وصى و خليفه منى در ميان خانواده و امت من در زمان حيات و بعد از مرگم دوست دار تو دوست دار من و دشمن تو دشمن من است يا على من و تو دو پدر اين امتيم يا على من و تو و ائمه از فرزندانت در دنيا سرور و در آخرت فرمانروائيم هر كه ما را بشناسد خدا را شناخته و هر كه منكر ما باشد خدا را انكار نموده.

 

پ‏امالى: حكم بن صلت از حضرت باقر از آباء گرام خود نقل كرد كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود دامن اين انزع را رها نكنيد منظورش على عليه السّلام بود او صديق اكبر و فاروق است كه بين حق و باطل تميز مى‏دهد هر كه او را دوست بدارد خدا هدايتش كرده و هر كه با او دشمنى بورزد خدا با او دشمن است و هر كه از او تخلف ورزد خداوند او را بى‏بهره نموده. از على است دو سبط اين امت امام حسن و امام حسين آن دو فرزندان منند و از نژاد حسين خواهد بود ائمه هدى كه خداوند، علم و فهم مرا بآنها عنايت كرده ايشان را دوست بداريد بديگرى جز آنها پناه نبريد كه مشمول خشم خدا مى‏شويد و هر كه خشم خدا او را فرا گيرد از بين رفته است زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست.پ تفسير قمى: ص 4- پيامبر اكرم در حجة الوداع در مسجد خيف فرمود من جلوتر از شما ميروم و شما پس از آن در حوض كوثر پيش من خواهيد آمد، حوضى كه باندازه فاصله ديد چشم من و ضعفاء است در آنجا قدح‏هائى از نقره بتعداد ستارگان است.

من از شما بازخواست خواهم نمود راجع بدو امانت گران پرسيدند دو امانت گران چيست فرمود امانت بزرگتر كتاب خداست كه از يك جانب بدست خدا و از جانب ديگر بدست شما است چنگ بزنيد بآن هرگز گمراه نخواهيد شد و منحرف نمى‏شويد امانت دوم اهل بيت و عترت منند خداوند بمن خبر داده كه آن دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض بر من وارد شوند چون اين دو انگشت من. هر دو انگشت سبابه را بهم نزديك نمود.

نميگويم مانند اين دو انگشت اشاره بانگشت سبابه و وسطى كرد كه يكى از ديگرى برتر باشد.

توضيح- منظور اينست كه اين دو با هم برابرند مثل دو انگشت سبابه از دو دست نه اينكه مانند دو انگشت يك دست سبابه و وسطى باشند كه يكى از ديگرى بلندتر است.

 

پ‏تفسير قمى: امير المؤمنين عليه السّلام در خطبه خود فرمود: ميدانند كسانى كه پيامبر اكرم دستور داده بود بآنها احاديث را حفظ كنند كه آن جناب فرمود: اهل بيت من پا كند بر آنها سبقت نگيريد گمراه مى شويد و تخلف نورزيد كه منحرف مى شويد و مخالفت نكنيد كه نادانى شما را احاطه ميكند بآنها چيزى نياموزيد زيرا ايشان از شما داناترند آنها داناترين مردم در بزرگى و حليم‏ترين آنها در كوچكى هستند پيرو حق باشيد هر جا كه هست.پ تفسير قمى: حضرت صادق عليه السّلام فرمود روز قيامت كه مى‏شود پيامبر اكرم را ميخواهند حله‏اى گلرنگ بر پيكر او مى‏پوشانند و در طرف راست عرش ميايستد سپس ابراهيم خليل را مى‏خواهند او را حله‏اى سفيد ميپوشانند و در طرف چپ عرش مى‏ايستد بعد علي بن ابى طالب را ميخواهند حله‏اى گلرنگ نيز بر پيكر او و در طرف راست پيامبر مى‏ايستد.

آنگاه حضرت اسماعيل را ميخواهند حله‏اى سفيد بر تن او و در طرف چپ ابراهيم مى‏ايستد بعد حضرت امام حسن و حله‏اى گل رنگ باو ميدهند و در طرف راست امير المؤمنين بعد حضرت امام حسين را مى‏خواهند و حله‏اى گلرنگ بر او ميپوشانند طرف راست حضرت امام حسن مى‏ايستد بعد يك يك از امامان عليهم السّلام را ميخوانند و هر كدام حله اى گلرنگ مى‏پوشند و در اطراف راست ديگرى مى‏ايستد.

بعد شيعيان را ميخوانند در جلو امامان مى‏ايستند آنگاه فاطمه زهرا عليها السّلام و زنان از نژاد آن سرور و ارادتمندانش را ميخوانند اينان داخل بهشت مى‏شوند بدون حساب.

آنگاه يك منادى از طرف پروردگار فرياد ميزند از دل عرش و افق اعلى خوب پدرى داشتى اى محمّد كه ابراهيم است و خوب برادرى دارى كه علي است و خوب فرزندانى دارى كه حسن و حسين هستند و خوب بچه‏اى در نهاد مادر داشتى كه محسن است و خوب پيشوايان راهنما و رهبرند از نژاد تو كه فلان و

 

فلان نام دارند و خوبند شيعيانت.

مردم متوجه باشيد كه محمّد و وصى و دو فرزندش رستگارند، سپس دستور صادر مى‏شود كه بجانب بهشت رهسپار شوند اين آيه اشاره بهمان است فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ.پ اكمال الدين: عطيه عوفى از ابو سعيد خدرى نقل كرد كه گفت پيامبر اكرم فرمود من ميان شما دو چيز ميگذارم كه يكى از ديگرى طولانى‏تر است كتاب خدا كه ريسمان پيوسته‏اى است از آسمان بزمين و عترتم اين دو از هم جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند من به ابو سعيد گفتم عترت آن جناب كيانند. گفت:

اهل بيت آن جناب. «1»پ بصائر الدرجات: ص 123- سعد اسكاف گفت از حضرت باقر عليه السّلام در باره اين فرمايش پيامبر اكرم پرسيدم‏

 (انى تارك فيكم الثقلين فتمسكوا بهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض»

. آن جناب فرمود: پيوسته كتاب خدا و رهبرى از ما خانواده احكام و دستورات قرآن را راهنمائى ميكنند تا در حوض بر آن جناب وارد شوند.پ بصائر الدرجات: ص 123- شريك از جابر نقل كرد كه حضرت باقر عليه السّلام فرمود: پيامبر اكرم اصحاب خود را در منى پيش خوانده فرمود: مردم من ميان شما دو چيز گران ميگذارم كه تا وقتى بآن دو تمسك جوئيد گمراه نمى- شويد كتاب خدا و عترت و اهل بيتم آن دو از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند.

سپس فرمود مردم من ميان شما چيزهاى محترم در نزد خدا ميگذارم كتاب خدا و عترت و كعبه كه بيت الحرام است.

حضرت باقر فرمود: كتاب خدا را تغيير دادند و كعبه را منهدم نمودند و

 

عترت را كشتند و تمام ودايع خدا را درهم شكسته و از بين برده‏اند.پ تفسير عياشى: ص 4 و 5- مفضل بن صالح از يكى از اصحاب خود نقل كرد كه پيامبر اكرم روز جمعه بود از نماز ظهر خطبه اى براى مردم ايراد نمود فرمود مردم خداوند مرا خبر داده كه هر پيامبرى نصف عمر پيامبر قبل از خود را مى- نمايد من گمان ميكنم بزودى دعوت حق را لبيك گويم از من بازخواست خواهند كرد و شما نيز مسئول هستيد آيا من رسالت خود را بشما رسانده‏ام اكنون چه ميگوئيد.

گفتند: ما گواهى ميدهيم كه شما تبليغ رسالت نمودى و نصيحت كردى و پيكار نمودى خداوند جزاى خير بشما عنايت كند. فرمود: خدايا تو گواه باش.

آنگاه رو بمردم نموده فرمود: مگر شما گواهى نميدهيد خدائى جز آفريدگار جهان نيست و محمد پيامبر و رسول اوست بهشت حق و جهنم واقعيت دارد و زنده كردن بعد از مرگ هست گفتند چرا فرمود: خدايا گواه باش.

بعد فرمود مردم خدا مولاى من و من نسبت بمؤمنين از جانشان گرامى ترم بدانيد هر كس من آقا و رهبر اويم على آقا و رهبر اوست خدايا دوست بدار دوست علي را و دشمن بدار دشمن علي را.

بعد فرمود من بر شما سبقت مى‏گيرم و شما در حوض بر من وارد مى‏شويد حوضى كه عرض آن بفاصله اينجا تا صنعاء است، در آن حوض بعدد ستارگان قدح نقره است. من از شما وقتى در حوض وارد شويد راجع بدو امانت گران خواهم پرسيد دقت كنيد با آن دو چگونه رفتار خواهيد كرد.

پرسيدند آن دو امانت چيست فرمود امانت گران‏تر كتاب خداست كه يك طرف آن بدست خدا و يكطرف بدست شما است دست از آن بازنداريد تا گمراه نشويد و خوار نگرديد عترت من اهل بيت منند خداوند بمن اطلاع داده كه آنها از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا مرا ببينند من نيز از خدا همين درخواست را نموده‏ام‏

 

اجابت فرموده پس بر آنها سبقت نگيريد تا هلاك نشويد و به آنها چيزى نياموزيد كه از شما داناترند.پ مجالس مفيد: ص 63- عبد اللَّه علوى از پدر خود از حضرت رضا عليه السّلام و آن جناب از آباء گرام خويش از امير المؤمنين عليه السّلام از پيغمبر اكرم نقل كرد كه فرمود يا على بوسيله شما اين امر افتتاح مى‏شود و بشما ختم مى‏گردد صبر و شكيبائى را پيشه گيريد عاقبت پسنديده اختصاص بپرهيزگاران دارد شما حزب خدائيد و دشمنانتان حزب شيطان خوشا بحال كسى كه مطيع شما است و واى بر كسى كه مخالفت با شما كند شما حجت خدا بر خلقيد و دست آويز محكم هر كه چنگ بدامن شما زند هدايت مى‏يابد و كسى كه شما را ترك كند گمراه مى‏شود.

از خدا تقاضاى بهشت براى شما دارم مبادا كسى در فرمانبردارى از خدا بر شما پيشى گيريد شما شايسته‏تر باين مقام هستيد.پ مجالس: ابى ذرعه از عمر بن على بن ابي طالب از پدر خود نقل كرد كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود يا علي بوسيله ما خدا دين را ختم نمود چنانچه بوسيله ما افتتاح كرد و بوسيله ما بين دلها محبت انداخت بعد از دشمنى و كينه‏اى كه با يك ديگر داشتند.پ كتاب فضائل: ص 197- جابر انصارى گفت پيامبر اكرم فرمود: فاطمه مايه سرور دل من است و دو فرزندش ميوه دلم و شوهرش نور چشم من و ائمه از نژاد او امناى من و ريسمان پيوسته هستند هر كه بآنها چنگ زند نجات مى‏يابد و هر كه تخلف ورزد گمراه شده است.پ فضايل و روضه: ص 146- ابن عباس گفت وقتى از حجة الوداع برگشتيم در مسجد پيامبر خدمت آن جناب نشسته بوديم فرمود: مى‏دانيد مى‏خواهم چه بگويم بشما.

گفتيم: خدا و پيامبرش مى‏دانند فرمود بدانيد كه خداوند منت بر اهل دين گذاشت زيرا ايشان را بوسيله من هدايت نمود و من منت ميگذارم بر اهل‏

 

دين چون آنها را بوسيله على بن ابى طالب عليه السّلام هدايت كردم پسر عمو و پدر فرزندانم هر كه بوسيله ايشان هدايت يافت رستگار است و كسى كه از آنها تخلف جست گمراه و سرگردان.

مردم! خدا خدا را در نظر داشته باشيد در مورد عترت و اهل بيتم فاطمه پاره تن من و دو فرزندش بازوان منند و من و شوهرش چون نور درخشنده هستيم خدايا رحم كن بر كسى كه بآنها رحم نمايد و كسى كه بر آنها ستم ورزد او را ميامرز، در اين موقع چشمان پيامبر پر از اشك شده فرمود گويا هم اكنون ميبينم چه خواهند كرد.

از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه پيامبر اكرم فرمود: كه خداوند ذريه تمام پيامبران را از نژاد خودش قرار داده ولى ذريه مرا از نژاد على بن ابى طالب و فاطمه دخترم قرار داده است خداوند آنها را برگزيده مانند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران بر جهانيان پيرو ايشان باشيد شما را براه راست هدايت ميكنند آنها را مقدم داريد ولى بر ايشان مقدم نشويد زيرا آنها از همه شما باحلم‏ترند در كوچكى و از تمام شما باعلمترند در بزرگى پيرو آنها باشيد كه گمراهتان نخواهند كرد و از هدايت خارجتان نميكنند.

انس بن مالك و زبير بن عوام گفتند پيامبر اكرم فرمود من ترازوى علمم و على دو كفه آن و حسن و حسين بندهاى ترازو و فاطمه قسمت اتصال دو كفه است و ائمه از نژاد آنها عمود آن، روز قيامت براى ايشان قرار ميدهند و در آن اعمال مردم از دوستان و دشمنان ما را محاسبه ميكنند.پ عيون اخبار الرضا: ص 161- حسين بن خالد از حضرت رضا عليه السّلام نقل كرد كه فرمود پيامبر اكرم فرموده هر كه دوست دارد سوار كشتى نجات شود و دستاويز استوار را چنگ زند و بريسمان محكم خدا بچسبد بايد على را بعد از من دوست بدارد و دشمنش را دشمن و پيرو ائمه هدى از فرزندانش باشد آنها جانشينان و اوصياء منند و حجت خدا بر خلق پس از من و سرور امت و رهبر پرهيزگاران‏

 

بجانب بهشت حزب ايشان حزب من و حزب من حزب خدا است و حزب دشمنان آنها حزب شيطان است.پ عيون اخبار الرضا: تميمى از آن جناب نقل ميكند كه پيامبر اكرم فرمود يا علي تو و فرزندانت برگزيده‏هاى خدا از خلقيد.پ عيون: با همان اسناد نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود هر كه من مولاى اويم علي مولاى اوست خدايا دوست بدار كسى كه علي را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را كمك كن بكسى كه او را كمك كند و يارى كن يارش را و خوار كن دشمنش را و پشتيبان او و فرزندانش باش و خير را در راه ايشان بدار و آنچه بايشان عنايت كرده‏اى افزون فرما و آنها را بروح القدس تأييد نما هر جا كه هستند ايشان را حفظ نما امامت را در ايشان قرار ده و پاداش كسى مطيع آنها باشد عنايت فرما و مخالف ايشان را هلاك فرما تو نزديك و جواب دهنده هستى.پ عيون: با اين اسناد از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود جايز نيست براى احدى در اين مسجد جنب باشد مگر براى من و علي و فاطمه و حسن و حسين و هر كس از خانواده من است زيرا آنها از من حساب مى‏شوند.پ عيون اخبار: با همين اسناد از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود وسط بهشت متعلق بمن و خانواده من است.پ امالى طوسى: ابو سعيد خدرى گفت از پيامبر اكرم شنيدم مى‏فرمود من ميان شما دو چيز گران گذاشتم يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است كتاب خدا ريسمان پيوسته از آسمان بزمين و عترت و اهل بيتم آن دو از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند فرمود متوجه باشيد اهل بيت من مخزن اسرار و علوم من هستند كه اسرار خود را به آنها مى‏سپارم انصار وسيله دفاع منند از خطا كار آنها بگذريد و نيكوكار را كمك كنيد.پ حضرت رضا عليه السّلام از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود خداوند بلطف و كرمش كفيل خانواده من است ذره‏اى براى او شريك نخواهند گرفت.

 

پ‏اكمال الدين و عيون و معانى الاخبار: حضرت صادق از آباء گرام خويش از حضرت حسين نقل كرد كه فرمود از امير المؤمنين عليه السّلام سؤال كردند معنى فرمايش پيغمبر:

 «اني مخلف فيكم الثقلين: كتاب اللَّه و عترتى»

عترت آن جناب كيانند؟.

فرمود من و حسن و حسين و ائمه نه‏گانه از فرزندان حسين كه نهمى آنها مهدى و قائم آنها است از كتاب خدا جدا نمى‏شوند و كتاب خدا از آنها جدا نخواهد شد تا وقتى وارد بر پيامبر اكرم شوند در حوض او «1».پ صدوق رحمة اللَّه عليه مى‏نويسد: محمّد بن بحر شيبانى از محمد بن عبد الواحد دوست ابو العباس تغلب نقل كرد در كتابى كه نام آن را كتاب ياقوت نهاده، كه ابو العباس تغلب برايم نقل كرد كه ابن اعرابى چند معنى براى عترت نموده از قبيل پاره‏اى مشك و آب دهان كه گوارا است و درختى كه بر در لانه كفتار است و معنى ديگر براى عترت نموده مى‏گويد عترت ذريه و اولاد شخص است از نژاد او بهمين جهت فرزندان حضرت محمّد از علي و فاطمه عترت آن جناب ناميده شده‏اند.

تغلب گفت بابن اعرابى گفتم پس معنى قول ابا بكر در سقيفه چيست كه گفت ما عترت پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم هستيم گفت منظورش شهر و ديارش بوده، عترت پيامبر بدون شك فرزندان فاطمه عليها السّلام هستند دليل بر اين مطلب بر گردانيدن ابا بكر است.

در موقع مأموريت تبليغ سوره برائت و فرستادن علي عليه السّلام را باين مأموريت و فرمايش پيامبر اكرم كه فرمود بمن دستور داده شد كه بايد خودت و يا مردى از خودت اين كار را بكند.

از ابا بكر گرفت و داد بكسى كه از خودش محسوب مى‏شد اگر ابا بكر از نظر نژاد عترت پيامبر محسوب مى‏شد نه بمعنى ابن اعرابى كه منظور شهر باشد

 

نبايد از ابا بكر سوره را ميگرفت و به علي مى‏داد.

گفته‏اند عترت بمعنى سنگ بزرگى است كه سوسمار آنجا خانه ميگيرد و اين بجهت آنست كه خانه‏ى خود را گم نكند.

بعضى نيز ميگويند: عترت ريشه درختى است كه قطع شده و از آن ريشه‏ها و شاخها روئيده.

عترت در غير اين معنى فرمايش پيامبر اكرم است كه فرمود:

 «لا فرعة و لا عتيرة»

اصمعى گفته در جاهليت نذر ميكردند كه اگر گوسفندشان بصد عدد رسيد يك رجيبه و عتايره بكشند گاهى اگر كسى از روى بخل امساك از كشتن گوسفند خود داشت باين جهت از آهوها صيد ميكرد و آن را عوض گوسفند خود تقديم بخدايان ميكرد تا نذرش انجام شده باشد حارث بن حلزه اين شعر را در همين مورد گفته:

         عننا باطلا و ظلما كما             تعتر عن حجرة الربيض الظبا

 يعنى بگناه ديگرى او را مى‏گيرند چنانچه آنها آهو را ميكشتند بجاى گوسفند خود. اصمعى گفته است عترت بمعنى باد و درخت پر شيره‏اى كه كوچك است باندازه قامت انسان.

عتر بمعنى آلت است (عتر يعتر عترا) يعنى آلت نعوذ كرد.

رياشى گفت: از اصمعى معنى عترت را پرسيدم گفت گياهى است مانند مرزنجوش كه متفرق ميرويد.پ سپس صدوق مى‏نويسد: عترت عبارت از علي بن ابى طالب و فرزندان او است از فاطمه عليها السّلام و اولاد پيامبرند اينها همان كسانى هستند كه پيامبر اكرم تصريح بامامت ايشان نمود بدستور خدا اولى ايشان علي عليه السّلام و آخرين آنها قائم است.

بنا بر معنى كه تمام عرب براى لفظ عترت نموده‏اند.

توضيح اينكه ائمه عليهم السّلام از بين جميع بنى هاشم و بين تمام فرزندان ابو طالب مانند تكه مشكى بزرگ هستند كه در مشكدان دانش آنها شربت گوارا و

 

خوش طعم است نزد خردمندان آنها درختى هستند كه ريشه آن پيامبر و تنه آن امير المؤمنين و شاخه‏هايش ائمه و برگهايش شيعيان ايشان و دانش ايشان ميوه آن درخت است.

ائمه عليهم السّلام پايه‏هاى اسلام هستند بنا بر معنى شهر و مركز و آنها راه- نمايان بشمار ميروند در صورتى كه معنى آن سنگ بزرگ باشد كه سوسمار پهلوى آن خانه ميگيرد تا خانه‏اش را گم نكند. آنها نيز ريشه درختى هستند كه قطع شده است.

چون به آنها ستم شده و پيمان آنها را قطع نموده‏اند و مراعات حق ايشان را نكردند، زيرا آنها از جانب خدا بامامت تعيين شده بودند از ريشه و تنه دو مرتبه ميرويند و اين قطع شدن بايشان ضررى نميرساند و نه فاصله گرفتن مردم از آنها و از معنى عترت استفاده مى‏شود كه آنها مظلوم هستند و كارى كه نكرده‏اند از آنها بازخواست ميكنند و منافعشان زياد است و ايشان سرچشمه‏هاى دانش هستند بنا بر معنى درختى كه داراى شير زياد است.

آنها رجال و مردند نه زن بنا بر معنى اينكه عترت ذكر باشد ايشان سپاه خدايند و حزب او بنا بر قول اصمعى كه عترت بمعنى باد باشد.

پيامبر اكرم فرمود:

 «الريح جند اللَّه الاكبر»

باد سپاه بزرگ خدا است باد عذاب براى گروهى و رحمت براى گروه ديگر است ائمه نيز همين طورند مانند همتاى آنها قرآن بنا بفرموده پيامبر كه فرمود

 «انى تاريك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي اهل بيتي»

. خداوند در اين آيه ميفرمايد: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً.

و نيز ميفرمايد وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِيماناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ.

 

 وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ. «1» آنها داراى مشاهد متفرقه هستند بنا بمعنى عترت كه مرزنجوش باشد كه متفرق ميرويد و بركات پراكنده آنها در شرق و غرب.

توضيح: جوهرى مينويسد عترت شخص نسل او و خانواده نزديكش بشمار ميروند و عتر نيز عتيره است و آن گوسفندى است كه براى خدايان خود در ماه رجب ميكشتند.پ و در نهايه مينويسد: «فيه خلفت الثقلين: كتاب اللَّه و عترتى». عترت مرد نزديك‏ترين خويشاوند اويند عترت پيامبر فرزندان عبد المطلب هستند بعضى گفته‏اند اهل بيت نزديك اويند كه آنها اولاد پيامبر و علي و اولادش هستند بعضي عترت را شامل خانواده او از خويشاوندان دور و نزديك هر دو گفته‏اند ولى مشهور و معروف اينست كه عترت پيامبر اهل بيت او هستند كسانى كه زكات بر آنها حرام است.

در همان كتاب است كه «اهدى اليه عتر» عتر گياهى است كه متفرق ميرويد وقتى بلند شد و ريشه‏اش قطع گرديد از او چيزى شبيه شير خارج مى‏شود بعضى گفته‏اند مرزنجوش است.پ بصائر الدرجات: علا از محمّد و او از حضرت باقر نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم فرمود متوجه باشيد بخدا سوگند ميان اهل بيت من از عترتم رهنمايان مهتدى هستند پس از من كه خداوند علم و فهم و حلم و خلق مرا به آنها داده از سرشت پاك من آفريده شده‏اند.

واى بر كسانى كه منكر حق ايشان شده و تكذيب نمايند آنها را و حق خويشاوندى مرا در باره آنها رعايت نكنند و بر آنها مستولى گردند حقشان را

 

بگيرند خداوند آنها را از شفاعت من محروم نمايد «1».پ توضيح: برسى در مشارق الانوار از ابن عباس نقل كرده كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم در ضمن يك سخنرانى فرمودند:

مردم خداوند بمن خبر داده كه فوت خواهم شد پسر عمويم كه برادر من است وصى و ولى اللَّه است و جانشين من كه از طرف من تبليغ ميكند امام متقين و پيشواى سفيد چهرگان و يعسوب دين است اگر او را راهنماى خود قرار دهيد بمقصود ميرسيد و اگر پيرو او گرديد نجات مى‏يابيد اطاعت او اطاعت خداست و مخالفت او مخالفت خدا، بيعت با او بيعت با خداست و پيمان شكستن با او پيمان‏شكنى با خدا است.

خداوند قرآن را بر من نازل كرده علي سفير قرآن است هر كه مخالف قرآن باشد گمراه است و هر كه غير على را پيروى كند خوار است.

مردم! اهل بيت من مورد توجه من و خويشاوندان و اولاد و ذريه و پاره‏ى تن و خون و امانت من هستند شما فردا جمع خواهيد شد و از دو امانت گران بازخواست ميشويد.

متوجه باشيد چگونه رفتار خواهيد كرد با آن دو هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده و ظالم آنها ظالم من است ناصر ايشان ناصر من هر كه آنها را احترام كند مرا احترام نموده كسى كه از غير آنها هدايت بجويد مرا تكذيب نموده از خدا بترسيد و متوجه باشيد كه فردا چه خواهيد گفت من دشمن كسى هستم كه دشمن آنها باشد و هر كه من دشمن او باشم واى بر او است.پ صدوق: در كتاب فضائل الشيعه باسناد خود از محمّد قبطى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود مردم خود را بغفلت زدند از فرمايش پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در باره علي روز غدير خم چنانچه غافل شدند از فرمايش آن جناب‏

 

در روز مشربه‏ام ابراهيم.

مردم بعيادت آن جناب آمدند على عليه السّلام آمد تا نزديك پيغمبر شود جا نيافت وقتى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم مشاهده كرد كه جا براى على باز نميكنند فرمود: مردم! اينها اهل بيت من هستند احترام آنها را نمى‏داريد در صورتى كه هنوز زنده هستم.

بدانيد اگر من از ميان شما بروم خدا هست روح و راحت و خشنودى و بشارت و دوستى و محبت اختصاص به پيرو و دوست دار و مطيع على و اوصياء بعد از او دارد بر من لازم است كه آنها را مشمول شفاعت خود كنم چون پيرو منند و هر كه پيرو من شد از خودم محسوب مى‏شود مانند پيروان ابراهيم چون من از ابراهيم هستم و ابراهيم از من، دين من دين او و سنتم سنت او و فضل او فضل من است ولى من از او افضل هستم و فضل من فضل اوست اينك سخن مرا تصديق ميكند آيه قرآن كه ميفرمايد:

ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.پ توضيح: سيد مرتضى (قدس اللَّه روحه) در كتاب شافى نقل ميكند مزخرفات و خرافات يك دشمن على را و بعد جواب گفتار او را ميدهد.

گوينده ميگويد دليل ديگرى شيعه دارد كه گاهى استدلال ميكند به روايت‏

 «انى تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا: كتاب اللَّه و عترتى اهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض»

. ميگويند اين روايت دلالت بر امامت و عصمت آنها دارد گاهى براى تأييد مطلب روايت اين فرموده ديگر پيامبر را مى‏آورند.

 «ان مثل اهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق».

اين روايت دلالت بر عصمت و وجوب اطاعت آنها و تهديد بر مخالفت ايشان ميكند گفته‏اند و اين خود موجب نص و تصريح بر امير المؤمنين عليه السّلام است. بعد

 

ميگويد اين مطلب دلالت دارد بر اينكه اجماع عترت پيامبر حاكى از يك حقيقت خواهد بود.پ زيرا يا منظور تمام آنها است يا يكى يكى از ايشان، و اين مطلب معلوم است كه منظور همه آنها هستند و نميتوان يك يك ايشان را منظور نمود چون جمله موجب جمع است و بدليل اينكه خلاف گاهى بين آنها اتفاق مى‏افتد چنانچه تاريخ شاهد است و نمى‏تواند سخن هر يك آنها حق باشد چون حق نمى‏تواند يك چيز و ضد آن باشد.

و اختلاف آنها ثابت شده در چيزى كه حالش چنين است و نمى‏توان گفت آنها با اختلافى كه دارند از كتاب جدا نميشوند و اين مطلب بيان مى‏كند كه مراد اينست كه هر چه بر آن اجماع كردند حق است تا فرمايش پيغمبر صحيح باشد كه فرموده است:

 «لن يفترقا حتى يردا على الحوض».

با توضيحى كه داديم نميتواند روايت دليل بر امامت باشد زيرا امامت در تمام آنها نبوده و هر زمان بيكى اختصاص داشته ما ثابت كرديم كه منظور از خبر مطلبى است كه مربوط بهمه آنها است اين مطلب ما را تأييد ميكند كه هيچ كدام از مخالفين ما (شيعه) نگفته‏اند امامت در همه آنها است در اين صورت بايد از ظاهر كلام صرف نظر نمايند و طورى تفسير كنند كه عده‏اى كمى از آنها را شامل شود اين كار بدون دليل نمى‏شود.

آنها نمى‏توانند بگويند وقتى دلالت بر عصمت آنها كرد عصمت نيست مگر در علي امير المؤمنين سپس يكى پس از ديگر از امامان عليهم السّلام در اين صورت لازم مى‏شود كه منظور همان باشد چون ميتوان گفت منظور اينست كه آنها در چيزهائى كه اتفاق دارند معصوم خواهند بود و اين بيشتر بظاهر روايت ارتباط دارد از آن گذشته لازم است كلام را طورى معنى كنيم كه صحيح باشد عترت با كتاب موافق گردد با اينكه ميدانيم در قرآن كريم دلالتى است بر امور، واجب است سخن پيامبر را

 

در باره عترت حمل كنيم بر چيزى كه مقتضى دلالت باشد و اين صحيح نيست مگر اينكه گفته شود اجماع آنها حق و دليل است.پ اما راه اماميه و شيعه بر خلاف اين فرض و مقصد است استاد ما ابو علي گفته است اگر اين روايت دلالت بر امامت دارد بايد فرمايش پيغمبر

 «اقتدوا بالذين من بعدى ابى بكر و عمر»

پيرو ابا بكر و عمر باشيد بعد از من اين روايت هم دلالت بر امامت دارد و فرمايش ديگر پيغمبر

 «ان الحق ينطق على لسان عمر و قلبه»

شاهد است بر امامت عمر و اين فرموده ديگر

 «اصحابى كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»

اصحاب من چون ستارگانند از هر كدام پيروى كنيد هدايت مى‏يابيد دلالت بر همان مطلب دارد.

بعد در جواب اين كلمات مى‏گويد اين سخنان در باره آنها گفته مى‏شود اما سخن پيامبر

 «انى تارك فيكم الثقلين»

بنا بر اقرار خود او دلالت ميكند كه اجماع اهل بيت حجت است.

و نيز دلالت دارد بعد از ثبوت اين مقام بر امامت امير المؤمنين عليه السّلام بعد از پيامبر بدون فاصله و بر چيزهاى ديگرى كه اهل بيت بر آن‏ها اجماع دارند.

و نيز ميتوان از همين روايت استدلال كرد بر اينكه در هر عصر و زمانى بايد از اين خانواده حجت معصومى وجود داشته باشد كه قطع بصحت گفتارش داشته باشيم.

اين سخن پيامبر: مثل اهل بيت من ميان شما چون كشتى نوح است.

شبيه خبر اول است در توجه دادن باهل بيت و راهنمائى بآنها گر چه خبر اول قوى‏تر و عموميت فايده آن زيادتر است.

ما توضيح ميدهيم جمله‏اى كه آن را ذكر كرديم:

اگر گفته شود صحت خبر را ثابت كنيد قبل از اينكه در باره معنى خبر

 

بحث نمائيد ميگوئيم دليل صحت خبر اينست كه تمام امت محمّد اين خبر را قبول دارند هيچ كدام با اينكه اختلاف در تأويل دارند در صحت اختلاف نكرده‏اند اين خود گواهى است بر اينكه حجت تمام است بوسيله اصل خبر و شك و ترديدى در آن نيست.پ وقتى خبرى پيش دانشمندان مى‏آورند كه صحت آن مشكوك است اول سخن در باره اصل كلام ميگويند كه حجت به چنين خبرى ثابت نميشود بعد شروع به تأويل كلام مينمايند وقتى مى‏بينيم در مورد اين خبر بحثى راجع باين مطلب نكرده‏اند و هر كدام مطابق مذهب و طريقه خود خبر را حمل نموده‏اند اين خود دليلى بر مطلب ما است.

اگر بگويند منظور از عترت كيست كه تمام سخنان در اطراف اسمى است كه بايد معنى آن توضيح داده شد.

در جواب ميگوئيم، عترت مرد در لغت نسل اوست مانند فرزند و فرزند فرزند، بعضى از لغويها اين معنى را توسعه داده‏اند گفته‏اند عترت شخص قوم و خويش‏هاى نزديك نژادى او هستند بنا بر قول اول ظاهر خبر و باطن آن حسن و حسين و اولاد آنها را شامل مى‏شود و بنا بر معنى دوم آنهائى را كه ذكر كرديم و كسانى كه شبيه ايشان در خويشاوندى نزديك نژادى باشند نيز شامل مى‏شود.

با اينكه پيغمبر اكرم سخن خود را چنان توضيح داده كه شبهه‏اى باقى نماند فرموده عترت من اهل بيتم هستند.

اين حكم را اختصاص داده بكسى كه هر دو اسم عترت و اهل بيت او را شامل شود ما ميدانيم كسانى كه عترت پيامبر و اهل بيت او هستند همان‏هائى ميباشند كه ذكر كرديم از اولاد و اولاد اولاد و كسى كه شبيه آنها است در نسب و نژاد نزديك، باضافه اينكه پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم توضيح داده چه كسى اهل بيت او حساب مى‏شود و خبر را تقويت ميكند اين مطلب كه آن جناب روزى امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين را در خانه خود جمع كرد.

 

و آنها را در زير كساى خويش قرار داد بعد گفت: خدايا اينها اهل بيت منند پليدى را از آنها دور كن و ايشان را پاك بدار در اين مورد آيه نازل شد.

ام سلمه گفت يا رسول اللَّه من از اهل بيت شما نيستم فرمود نه ولى تو عاقبت بخيرى.پ پس اين امتياز اختصاص بآنها گرفت نه ديگرى بايد حكم نيز متوجه آنها شود و كسانى كه با دليل بايشان ملحق شوند.

و اجماع كرده‏اند كسانى لازم مى‏شمارند تمسك و اقتداء باهل بيت را بر اينكه اولاد اهل بيت نيز مانند خود آنها هستند با همين دليل ثابت مى‏شود كه حكم مربوط است بهمه آنها.

اگر بگويند بعضى از گفتار شما شاهد است بر اينكه امير المؤمنين از عترت نميباشد، اگر عترت منحصر باولاد و اولاد اولاد باشد چه ميگوئيد.

ما ميگوئيم كسانى كه از شيعه معتقد اين مقام هستند ميگويند اگر چه واقعا اين اسم شامل او نيست در حقيقت چنانچه اسم فرزند نيز بر او اطلاق نميشود اما او پدر عترت و سرور آنها و بهترين ايشان است همان حكمى كه اختصاص به عترت دارد براى او نيز ثابت است به دليل ديگرى غير از شمول لفظ عترت.

اگر ادعا شود كه چه جوابى ميدهيد براى گفته ابو بكر كه در مقابل گروهى از امت گفت «ما عترت پيامبريم و مركزى هستيم كه از آن تراوش نموده» اين گفته ابو بكر خلاف استدلال شما را ثابت ميكند.

در جواب ميگوئيم اعتراض بوسيله يك خبر نامسلم بر خبرى كه روايت آن اجماعى و ثابت و مسلم است مورد قبول بيشتر دانشمندان نيست و چنين اعتراضى را نمى‏پذيرند.

 

پ‏با اينكه اگر گفتار ابا بكر را صحيح بدانيم چاره‏اى نداريم مگر اينكه حمل بر مجاز كنيم و معنى وسيعى بلفظ عترت بدهيم زيرا انتساب ابا بكر به پيامبر اكرم از نظر نژادى بمقدارى نيست كه واقعا لفظ عترت بر او اطلاق شود زيرا بنى تيم بن مره گر چه نزديك‏ترند به بنى هاشم از كسانى كه بيك يا دو پدر فاصله دارند همچنين كسانى كه فاصله دارند از آنها بيك پدر يا دو پدر از اينها نزديكترند به بنى هاشم از كسانى بيشتر از آنها فاصله دارند.

اين استدلال تنها موجب نميشود كه بگوئيم قريش يك عترت هستند بلكه بايد بگوئيم تمام فرزندان معد بن عدنان از يك عترت هستند زيرا برخى بديگرى نزديك‏تر هستند از قبيله يمن به آنها بنا بر اين بايد تمام بنى آدم را يك عترت حساب كرد.

ابا بكر با همين انتساب افتخار مينمايد كه از نظر نژادى به پيغمبر متصل است بناچار بايد بگوئيم معنى عترت را خيلى توسعه داده‏اند گاهى انسان بكسى كه واقعا فرزند او نيست ميگويد تو فرزند من و پسر منى در صورتى كه منظورش امتياز باشد و از روى شفقت بگويد گاهى نيز بكسى كه پدرش نيست ميگويد تو پدر منى.

بنا بر اين بايد گفتار ابا بكر را گرچه ظاهرش غير از اين معنى است حمل نمائيم بر اينكه اگر صحيح باشد مشمول اين فرمايش پيامبر نيست‏

 «انى مخلف فيكم».

زيرا پيامبر اكرم سخن خود را مقيد بصفتى نموده كه در ابا بكر وجود ندارد و آن قيد «اهل بيت» زيرا شكى نيست در اينكه ابا بكر جزء اهل پيامبر نيست كه آيه تطهير در باره آنها نازل شده است و اختصاص بايشان دارد و نه شامل كسانى مى‏شود كه در عرف مردم او را اهل بيت شخص ميشمارند.

زيرا كسانى كه بعد از ده پدر با هم جمع مى‏شوند بآنها نمى‏گويند اهل‏

 

بيت اين شخص هستند وقتى اين مطلب ثابت شد لازم است اجماع عترت حجت باشد. زيرا اگر حجت نباشد بهيچ وجه نمى‏تواند تمسك بعترت مانع از گمراهى باشد.

وقتى تمسك بعترت جلو گمراهى را بگيرد بايد اجماع آنها حجت باشد اگر بگويند شما خودتان منكر نيستيد كه تمسك وقتى جلو گمراهى را ميگيرد كه بكتاب و عترت هر دو تمسك جويند از كجا ثابت مى‏كنيد كه متمسك بعترت تنها نيز از گمراهى محفوظ است.

جواب ميدهم اگر منظور اين باشد كه متمسك بهر يك از كتاب و عترت محفوظ از گمراهى است اضافه نمودن عترت بكتاب فايده‏اى ندارد زيرا اگر كتاب بتنهائى حجت باشد معنى ندارد چيزى كه حجت نيست بآن اضافه نمايند و واقع مطلب اينست كه متمسك بهر دو هدايت يافته و بحق رسيده زيرا در غير اين صورت كار بيهوده‏اى بوده كه عترت را بكتاب اضافه نموده‏اند.

دليل ديگر اينكه اضافه نمودن عترت بكتاب در صورتى كه قول آنها حجت نباشد شبيه اضافه نمودن چيزهاى ديگرى بكتاب خواهد بود ديگر وجه ندارد كه اختصاص بعترت داده شوند و توجه داده شود كه اين دو از هم جدا نميشوند تا در قيامت وارد بر پيامبر شوند و اين مطلب بدون شك قابل قبول نيست.

وقتى اجماع آنها حجت بود ثابت مى‏شود كه هر چيزى بر آن اتفاق كردند صحيح است از مطالبى كه بر آن اتفاق نموده‏اند امامت امير المؤمنين عليه السّلام بعد از پيغمبر بدون فاصله با اختلافى كه آنها دارند در اين مطلب كه اثبات امامت ايشان بنص صريح بوده يا پنهانى و خفى يا با مطالبى كه احتمال تأويل داشته و يا نداشته.

اگر گفته شود چگونه شما مدعى هستيد كه اهل بيت اتفاق بر اين مطلب دارند با اينكه مى‏بينيم گروهى از آنها در امامت براه معتزلى‏ها رفته‏اند.

 

جواب ميدهيم ما كه كسى از اهل بيت را مشاهده نكرده‏ايم كه بر خلاف آنچه گفتيم عقيده داشته باشد.پ اگر احيانا كسى هم بر خلاف آنچه گفتيم معتقد باشد در صورت صحت نميتوان بر اجماع اعتراض نمود.

زيرا چنين كسانى بسيار كمند كه بيش از يك يا دو نفر نمى‏شوند و با اين تعداد بر اجماع نمى‏توان خرده گرفت.

با اينكه اشخاصى كه در باره آنها چنين ادعائى شده از علماى اهل بيت و حتى فضلاى آنها شمرده نميشوند اگر خوب جستجو كنى مى‏بينى كه اعتقاد او فقط از يك جنبه مادى و حرص دنيوى سرچشمه گرفته بوده.

با اينكه اگر ما بواسطه مخالفت يك يا دو نفر قائل شويم كه اجماع از بين ميرود هيچ اجماعى در عالم بوجود نخواهد آمد.

زيرا ما ميدانيم بعضى از غاليان و اسماعيليها مخالف اصول شرايع و تعداد نماز و ساير چيزها هستند برخى آنها گفته‏اند پس از پيامبر چند پيامبر ديگر آمده و رسالت بحضرت رسول ختم نشده ما باين مخالفين توجه و اعتنائى نميكنيم و معتقد باجماع در باره ختم رسالت و يا اصول شرايع هستيم با اينكه اينها تعدادشان چند برابر منسوبين پيغمبرند كه بر خلاف مذهب امامت معتقد شده‏اند.

ما خود مشاهده كرده و مناظره نموده‏ايم با بعضى از اشخاص كه جزء دانشمندان بشمار ميرفته‏اند و اهل فتوى بوده‏اند كه ميگفتند خدا از يهود و نصارى ميگذرد گرچه ايمان نياورده‏اند و آنها را عقاب نمى‏كند و مطالب ديگرى از چيزهائى كه شكى نيست كه اجماع در مورد آنها شده است.

اگر اين ادعا موجب از بين رفتن دليل ما بر اجماع اهل بيت شود و قبول كنيم سخن آنها كه مخالف روش امامت هستند باز اشكالى بر مطلب ما وارد نيست.

 

زيرا كاملا معلوم است زمانهاى زيادى است كه كسى شناخته نشده قائل بخلاف مذهب اهل بيت باشد مثل همين زمان خودمان و زمانهاى ديگر و در زمان ما كسى را مشاهده نكرده‏ايم معتقد بمذهبى باشد كه ما آن را باطل مى‏دانيم.پ اما در اجماع آنچه شرط است مخالف داشتن در هر زمانى است كه اجماع شده بهمين استدلال ثابت مى‏شود آنچه ما مدعى شديم.

اما آنچه امكان استدلال دارد در اين خبر ثابت شدن يك حجت است در ميان اهل بيت پيغمبر در هر زمان زيرا ما ميدانيم پيامبر اكرم اين سخن را بما فرموده تا رفع نگرانى و ناراحتى از ما بكند و در دين بر ما حجت را تمام نمايد و ما را متوجه مطلبى بنمايد كه موجب نجات ما شود از شك و ترديد.

نكته‏اى كه اين مطلب را آشكار مى‏كند اينست كه در روايت زيد بن ثابت است‏

 «و هما الخليفتان من بعدى»

منظورش اينست: در مطالبى كه در آنها بايد بمن مراجعه مى‏كرديد.

پس از من باين دو مراجعه كنيد. خالى از دو حال نيست يا منظورش اين بوده كه اجماع آنها فقط حجت است نه اينكه دليل بر اين باشد كه در ميان اهل بيت در هر زمان كسى هست كه باو بايد مراجعه نمود و او معصوم است يا منظورش همان مطلبى است كه گفتيم در هر زمان امامى در ميان اهل بيت است، اگر منظور فقط حجت بودن اجماع باشد رفع نگرانى از ما نمى‏كند و نه كسى را قرار داده كه جانشين پيغمبر باشد در ميان ما زيرا اولا جايز است كه عترت بر يك قول اجماع داشته باشند و ممكن است اجماع بر يك قول نكنند و اختلاف داشته باشند.

پس آنچه حجت است از اجماع آنها واجب نيست. از آن گذشته، مقدارى كه در آن اجماع دارند از احكام شريعت يك هزارم هم بحساب نمى‏آيد چگونه ميتواند خداوند از ما بازخواست كند كه حجت بر شما تمام كرده‏ام با

 

اينكه اين حجت در يك هزارم از مسائل دينى بوده اين مطلب ثابت مى‏كند كه بايد در هر عصر ميان اهل بيت حجتى وجود داشته باشد، مورد اعتماد كه سخنش شك و ترديدى بجا نمى‏گذارد و بودن امام را في الجمله ثابت مى‏كند آنگاه به وسيله دلائل شيعه ثابت مى‏شود شخص حجت كدام يك از آنهايند.پ با اينكه صاحب كتاب نيز همين قضاوت را نموده در آنجا كه مى‏گويد:

بايد كلام را حمل نمود بر يك معنى كه صحيح باشد عترت پيامبر و كتاب خدا بر آن توافق نمايند.

وقتى كتاب دلالت بر چيزى داشت واجب است در عترت همين اعتقاد نيز باشد.

اينك چنين نظريه‏اى صحيح است تا سخن پيامبر اكرم درست در آيد راجع بارشاد كه تمسك به آن دو از گمراهى امان ميدهد و حكم باينكه آن دو از يك ديگر جدا نمى‏شوند تا قيامت وقتى كتاب راهنما و حجت باشد بايد عترت نيز چنين باشد.

چون دلالت كتاب دائمى و غير قابل قطع است در هر زمان و امكان رسيدن بآن در هر زمان هست بايد در عترت نيز كه همتا و قرين قرآن است همين مطلب باشد اين هم امكان ندارد مگر ميان آنها در هر زمان حجتى وجود داشته باشد كه قولش حجت باشد.

زيرا اجماع آنها بر تمام كارها حتمى نيست چنانچه توضيح داديم و رجوع بكتاب و عترت با اختلافى كه بين عترت است و نبودن معصومى ميان آنها صحيح نيست بناچار آنچه گفتيم ثابت مى‏شود.

اما سه خبرى كه بعنوان اعتراض براى خبر ما آورد اول دليل ما اينست كه آن اخبار از نظر صحت به خبر ما نميرسد زيرا خبر ما را كسانى كه اختلاف دارند نقل كرده‏اند و نزاع‏كنندگان نيز صحيح مى‏دانند و امت پذيرفته‏اند فقط

 

ميتوان گفت كه اختلاف در تأويل آن دارند.پ اما خبرهائى كه بعنوان معارض ذكر شده باين موقعيت و مقام نميرسند زيرا آنها را فقط مخالفين نقل كرده‏اند هر كدام را كه جستجو كنى مى‏يابى يا راوى آن منحرف بوده و يا تعصب داشته قبلا گفتيم كه با چنين خبرهائى نمى‏توان معارضه نمود.

اما روايتى كه نقل كرده‏اند از فرمايش پيغمبر

 «اقتدوا بالذين من بعدى»

. گفتار ما گذشت در اين مورد آنجا كه خبر مذكور را معارض با استدلال ما به خبر غدير خم گرفتند در آنجا خوب توضيح داديم وجهى براى اعاده آن نيست.

اما روايتى كه گفته‏اند:

 «ان الحق لينطق على لسان عمر»

اگر صحيح باشد موجب عصمت عمر مى‏شود و قطع بايد كرد كه اقوال او همه‏اش حجت است اين سخن را هيچ كس در باره عمر معتقد شده با اينكه او در احكام از اين قول بقول ديگر بر مى‏گردد و خودش گواهى ميدهد كه اشتباه مى‏كند در بعضى چيزها مخالفت مى‏كند بازبرمى‏گردد بقول مخالفت خود و با او موافق مى‏شود و ميگويد:

 «لو لا على لهلك عمر و لو لا معاذ لهلك عمر» موقعى كه طلحه به ابو بكر اعتراض كرد كه جواب خدا را چه مى‏دهى، شخصى درشتخو و سخت گير را بر ما حكومت دادى نگفت در جوابش كسى را بر شما فرمانروا گردانيدم كه پيغمبر در باره او فرموده:

 (الحق ينطق على لسانه)

. كسى نمى‏تواند مدعى شود كه ابا بكر مانعى داشت كه اين استدلال را نكرد چنانچه ما ادعاى همين مطلب را در مورد امير المؤمنين داريم كه استدلال به نص پيغمبر نكرد.

زيرا قبلا گفتيم امير المؤمنين كه استدلال نكرد علت آشكارى داشت، و آن حكومت ايشان و قدرت آنها و تقيه و ترساندن از نيروى خود بود اما براى عمر و ابى بكر كه تقيه‏اى وجود نداشت زيرا سلطنت در دست آنها بود تقيه از آنها ميكردند.

 

با اينكه اگر اين خبر صحيح باشد از نظر سند و معنى بايد شخصى كه ميگويد اين خبر مقتضى امامت مى‏شود توضيح دهد چگونه اقتضاى امامت مى‏كند فقط ادعا ننمايد و نمى‏تواند بگويد وقتى فلان خبر و فلان خبر دليل بر امامت باشد اين خبر هم موجب امامت مى‏شود.پ زيرا ما وقتى ادعا كرديم در مورد آن خبرها تنها ادعا نبود توضيح داديم كه بچه دليل امامت را ثابت مى كند وقتى ما با او بمبارزه پرداختيم بايد او هم همين كار را بكند.

اما روايتى كه استدلال كرد كه پيغمبر فرموده‏

 «اصحابى كالنجوم بأيهم اقتديتم اهتديتم»

قبلا توضيح داديم كه اين خبر و ساير خبرها معارض با فرمايش پيغمبر

 «اني مخلف فيكم الثقلين»

نيست در صورتى كه چشم پوشى كنيم از آن ميتوانيم بگوئيم: اگر اين خبر صحيح باشد بايد تمام صحابه معصوم باشند تا صحيح باشد امر كردن باقتدا و پيروى از صحابه با اينكه ميان آنها فاسق و معاند و مخالف امت و مخالف پيامبر وجود داشت يكى از صحابه معاويه بود ديگرى عمرو بن عاص و ياران اين دو.

نظر صاحب كتاب در باره اين دو نفر معروف و آشكار است از جمله صحابه طلحه و زبير بودند كه با امير المؤمنين در جنگ جمل پيكار كردند شكى در فسق آنها نيست.

با اينكه ادعا كرده‏اند كه آنها بعد از اين جريان توبه كرده‏اند بعضى سر از بيعت با امير المؤمنين باز زدند و با مسلمانان موافقت نكردند در امامت حضرت علي عليه السّلام.

بعضى عثمان را محاصره نموده از آب جلوگيرى كردند و معتقد بمرتد شدن او گشته خونش را ريختند چگونه جايز است پيغمبر اكرم دستور دهد به آنها اقتداء كنيد.

چاره‏اى نيست اين خبر را در صورت صحت بايد حمل كرد نسبت بتعداد

 

مخصوصى از صحابه چون بايد بكسى اقتدا نمود كه معصوم باشد و از خطا در گفتار و كردار مأمون و مورد اطمينان باشد.پ ما همين خبر را قبول داريم، اگر صحيح است كه منظور امير المؤمنين و حسن و حسين هستند زيرا ايشان داراى عصمت بوده و طهارت آن‏ها ثابت شده است.

با اينكه خبر فوق معارض است با خبر ديگرى كه از آن صحيح‏تر و ثابت‏تر است مانند آن روايتى كه از پيامبر اكرم نقل شده كه فرمود شما روز قيامت پا برهنه و عريان محشور ميشويد روز قيامت گروهى از مردان امت مرا مى‏آورند و بطرف چپ ميكشانند من فرياد ميزنم خدايا اصحابم، جواب مى‏آيد كه نميدانى اينها بعد از تو چه كردند از وقتى تو رحلت كردى ايشان بر گشتند به بى‏دينى خود.

روايت ديگر كه فرمود بعضى از اصحاب، مرا بعد از فوت نخواهند ديد و اين فرمايش ديگرش: مردم! در همان موقع كه من كنار حوض هستم گروهى از شما را مى‏برند و متفرق ميشويد من فرياد ميكنم بيائيد پيش من راه اينجا است يك منادى از طرف خدا فرياد مى‏كند اينها بعد از تو تغيير دادند من ميگويم مرگ بر آنها مرگ.

و روايت ديگر كه فرمود چه شده كه گروهى مدعى هستند خويشاوندى با پيغمبر در قيامت سودمند نيست.

بخدا قسم خويشاوندى من ثابت است در دنيا و آخرت من جلوتر از شما بحوض وارد ميشوم وقتى شما مى‏آئيد يكى مى‏گويد يا رسول اللَّه من فلان بن فلانم و ديگرى من فلان بن فلان.

شما را از نظر نژادى شناختم اما بعد از من كارهائى بر خلاف كرديد و مرتد شديد و روايت ديگر كه باصحاب فرمود: شما نيز آنچه بر امت‏هاى پيشين گذشته وجب بوجب خواهيد ديد حتى اگر يكى داخل لانه سوسمارى شده شما

 

هم داخل خواهيد شد، گفتند يا رسول اللَّه منظورتان يهود و نصارى است فرمود پس منظورم چه كسى است.پ در حجة الوداع باصحاب فرمود آگاه باشيد كه خون و مال و آبروى شما بر يك ديگر حرام است مانند حرمت امروز و اين ماه و اين شهر متوجه باشيد كسانى كه حاضرند بغائبين برسانند.

من اكنون گفتم شما پس از من مرتد ميشويد گردن يك ديگر را ميزنيد من اكنون مشاهده ميكنم با اينكه شما نمى‏بينيد.

 

چگونه صحيح است پيروى كردن كسى را كه فقط اسم صحابى بر او اطلاق شود با اينكه صرف نظر از تمام اين اشكالها بكنيم اين خبر مقتضى امامت نمى‏شود چنانچه صاحب كتاب ادعا نموده زيرا در خبر بيان نشده در چه چيز بآنها اقتدا كنند و نمى‏توان گفت فقط مقتضى امامت است نه چيز ديگر در اين صورت اين خبر مجمل مى‏شود كه نميتوان بظاهر چنين خبرى تمسك جست تمام آنچه گفتيم واضح و آشكار است.