بخش پنجم عصمت ائمه عليهم السلام و لزوم عصمت امام

پ‏آيات بقره: قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.پ تفسير: مرحوم طبرسى مينويسد: مجاهد گفته است عهد در آيه امامت است همين نيز از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام روايت شده يعنى ستمگر امام مردم نميشود اين آيه شاهد است كه امامت به بعضى از فرزندان ابراهيم ميرسد اگر ظالم نباشد چون اگر بنا بود كه بهيچ يك از فرزندان او ندهد بايد در جواب ميفرمود عهد من بذريه تو نميرسد.

حسن گفته معناى آيه اين است كه ظالمين در نزد خدا عهد و پيمانى ندارند كه بآنها خير برساند گر چه در دنيا پيمانهائى دارند وفا ميكند براى آنها در زبان عربى جايز است بگوئى لا ينال عهدى الظالمون زيرا هر چه بتو برسد تو نيز بآن رسيده‏اى همين نحو در قرائت ابن مسعود نقل شد. دانشمندان شيعه با همين آيه استدلال كرده‏اند كه امام بايد معصوم باشد زيرا خداوند

 

فرموده است بعهد من كه امامت است ستمگر نميرسد كه معصوم نباشد گاهى ممكن است ظلم كند يا بخود و يا بديگرى اگر گفته بامامت نميرسد در حال ظلم اگر توبه كرد ظالم ناميده نميشود در اين صورت مى‏تواند نائل شود.پ جواب اين است كه ظالم گر چه توبه كرده باشد اين آيه در حال ظلم كردنش شامل او شده وقتى نفى نمود از ستمگر ديگر نمى‏تواند نائل باين مقام شود آيه مطلق است مقيد بزمان مخصوص نيست لازم است حمل بر تمام اوقات شود در اين صورت بظالم نميرسد گر چه بعد توبه كند.

اگر بگوئى بنا بر قول باشتراط بقاء و مشتق منه در صدق مشتق (يعنى بايد ظلم كه مشتق شد كه مشتق منه است وجود داشته باشد تا صفت ظالم بر او صدق كند) در اين صورت استدلال صحيح نيست.

در جواب ميگويم شكى نيست در اينكه ظالم در آيه شامل گذشته و حال نميشود زيرا ابراهيم عليه السّلام اين مقام را براى ذريه‏اش پس از خود ميخواست خداوند باو جواب داد كه بمقام عهد نميرسد كسى كه ظالم باشد بعد از او پس هر كس بر او ظالم صدق نمايد بعد از اين خطاب خدا با ابراهيم و از او ظلم سر زند در هر زمانى كه باشد از زمانهاى آينده مشمول اين حكم مى‏شود كه عهده‏دار عهد خدا نخواهد شد.

اگر بگوئى مشروط كردن حكم را بوصف شاهد عليت وصف است (در نتيجه همان موقعى كه ظالم است نميتواند عهده دار شود).

در جواب ميگويم عليت وصف دلالت بر مقارنه ندارد زيرا مفاد حكم نيست جز اينكه نائل نشدن بمقام امامت بواسطه اتصاف بظلم است در يكى از زمانهاى آينده نسبت بصدور حكم دقت كن.پ خصال و علل الشرائع و معانى الاخبار: ابن ابى عمر گفت در طول مصاحبت با هشام بن حكم سخنى مفيدتر و نيكوتر از اين سخن در باره عصمت امام استفاده‏

 

نكردم روزى از او پرسيدم امام بايد معصوم باشد؟ گفت آرى پرسيدم صفت عصمت در او چگونه است و از كجا ميتوان فهميد گفت: تمام گناهان داراى چهار وجه است پنجمى ندارد حرص، حسد، غضب، شهوت اين چهار وجه از امام دور است.

نبايد حريص بدنيا باشد با اينكه دنيا زير نگين اوست چون نگهبان مال مسلمانان است پس براى چه حرص بزند.

نبايد خشم براى امور دنيا بگيرد مگر اينكه خشم او بواسطه خدا باشد زيرا خداوند بر او اقامه حدود را واجب نموده و نبايد سرزنش كسى در او مؤثر باشد و نه در دين بكسى دلسوزى كند در اجراى حد.

نبايد پيرو شهوات باشد و دنيا را بر آخرت مقدم دارد زيرا خداوند آخرت را مورد توجه او قرار داده چنانچه دنيا را مورد توجه ما قرار داده او متوجه آخرت است همان طور كه ما متوجه دنيائيم آيا كسى چيز بهترى را رها ميكند و روى بچيز بدترى بياورد غذاى خوش مزه‏اى را رها كند و غذاى تلخى بخورد و لباس نرم را رها كند و لباس خشن و زبر بپوشد و نعمت پايدار آخرت را به دنياى فانى و زوال پذير مبادله كند.پ عيون اخبار الرضا- محمّد بن علي تميمى گفت: مولايم علي بن موسى الرضا عليه السّلام از آباء گرام خود از علي عليه السّلام از پيامبر اكرم نقل كرد كه فرمود هر كسى خوشش مى‏آيد تماشا كند شاخه ياقوت قرمز را كه خداوند بدست خويش كاشته و مايل است چنگ بآن بزند علي و ائمه بعد از او را دوست بدارد آنها برگزيدگان خدا و برجستگان هستند و از هر گناه و خطائى پاكند.پ كنز الفوائد- حسن بن حمزه نوفلى از عموى خود از پدرش از جدش از حسن بن علي از فاطمه عليها السّلام دختر پيامبر نقل كرد كه پيامبر اكرم فرمود:

جبرئيل بمن گفت دو ملك و فرشته‏اى كه بر علي عليه السّلام موكلند گفتند كه تاكنون از موقعى كه همراه آن جناب بوده‏اند گناهى بر او ننوشته‏اند.

 

پ* محمّد بن عمار ياسر از پدرش نقل كرد كه از پيامبر اكرم شنيدم فرمود دو ملك نگهبان علي بر ساير فرشتگان موكل بر مردم افتخار ميكنند كه موكل بر علي عليه السّلام هستند زيرا آن دو بجانب خدا نرفته‏اند با گناهى از علي كه موجب خشم خدا گردد.پ معانى الاخبار- يزيد بن حسن كحّال از پدر خود از موسى بن جعفر از پدرش از جدش از علي بن الحسين عليهم السّلام نقل كرد كه فرمود: امام از ما خانواده بايد معصوم باشد و عصمت صفتى نيست كه در ظاهر بدن باشد تا شناخته شود بهمين جهت نميتوان تشخيص داد مگر اينكه تصريح بامامت او شود (و منصوص از جانب حجت قبل باشد).

عرضكردند آقا معنى معصوم چيست؟ فرمود: او چنگ زده بريسمان خدا و آن قرآن است كه از يك ديگر جدا نميشوند تا قيامت امام راهنما بسوى قرآن و قرآن راهنماى بسوى امام است اينست معنى اين آيه إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ.

توضيح: شايد منظور اين است كه معصوميت امام بواسطه چنگ زدن او بحبل اللَّه است بهمين جهت امتياز عصمت را دارند نه بصرف ادعا يا معنى معصوم يعنى كسى كه چنگ بقرآن زده و از آن جدا نميشود.پ معانى الاخبار- حسين اشقر گفت: بهشام بن حكم گفتم معنى اين گفته شما چيست كه امام بايد معصوم باشد گفت من از حضرت صادق اين سؤال را كردم فرمود معصوم كسى است كه از تمام گناهان بتوفيق لطف خدا خوددارى كند خداوند در قرآن ميفرمايد: وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ.پ صدوق رحمة اللَّه عليه در معانى الاخبار بعد از خبر هشام مينويسد: دليل بر عصمت امام اين است كه هر سخنى كه از كسى نقل مى‏شود ممكن است بچند

 

وجه آن را تأويل نمود. و بيشتر از قرآن و سنت مورد اجماع فرقه‏هاى مختلف مسلمان است كه تغيير نكرده و صحيح است و نه در آن اضافه شده و نه كم گرديده احتمال تأويل مختلفى دارد با اين بيان لازم است يك مخبر صادق و معصوم از دروغ عمدى و اشتباه باشد خبر از منظور خدا و پيامبر بدهد در كتاب و سنت و واقع را بيان كند چون مردم در تأويل و توجيه اختلاف دارند و هر كدام آيات قرآن و سنت پيامبر را بنفع عقيده و مذهب خود توجيه ميكنند.پ اگر خداوند آنها را بهمين صورت واگذارد و مخبرى كه واقعيت كتابش را بيان كند براى آنها قرار ندهد اختلاف در دين را تجويز نموده و خود وادارشان كرده زيرا كتابى را فرستاده كه قابل تأويل است و سنت پيامبرش نيز همين احتمال را دارد و دستور داده به آن دو عمل كنند مثل اينست كه ميگويد قرآن و سنت مرا تأويل نمائيد و عمل كنيد و با اين دستور عمل بمتناقض را تجويز كرده و هم اعتقاد بحق و خلاف آن را.

چون چنين كارى بر خدا محال است بايد با قرآن و سنت در هر زمان كسى باشد كه منظور خدا را از آيات قرآن بيان كند و احتمالات ديگر را رفع نمايد و همچنين از فرموده‏هاى پيامبر اكرم در سنت و اخبار و تأويل و احتمال‏هائى كه الفاظ اخبارى كه اجماع بر صحت آنها شده رد نمايد.

وقتى واجب بود مخبر صادق باشد لازم است كه براى او دروغ عمدى جايز نباشد و نه اشتباه بكند در مورد توضيح منظور خدا در قرآن و منظور پيامبر در اخبار و سنت در اين صورت بايد معصوم باشد.

از مطالبى كه موجب تقويت اين دليل مى‏شود اينست كه مخالفين ما معتقدند كه خداوند قرآن را فقط براى عصر پيامبر نفرستاده و پيامبرى ديگر نخواهد بود و آنها را مأمور بعمل كردن بقرآن بواقع و حقيقت قرآن نموده وقتى جايز نباشد كه قرآن بر قومى نازل كند بدون ناطق و مفسر و مبيّنى كه تفسير مبهمات‏

 

آن را بنمايد بهمين دليل جايز نيست ما را مأمور بعمل نمايد با اينكه ميان ما كسى نباشد كه قائم مقام پيامبر باشد در توضيح دادن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و معانى كه خداوند قصد نموده از كلام خود نه تأويلهاى محتمل همان طورى كه پيامبر براى اهل عصر خود توضيح ميداد بالاخره در اين مورد آنچه عقل و دين حكومت كند لازم و واجب است.پ اگر شخصى بگويد كسى كه احتياجات ما را در مورد متشابه قرآن و معانى كه منظور خدا است بيان ميكند و احتمالات مختلف را برطرف مى‏نمايد امت هستند اين ادعا را تكذيب مينمايد اختلافى كه در ميان امت وجود دارد و گواهى خود امت كه در بيشتر آيات قرآن جاهلند و منظور خداوند را نميدانند در اين توضيح شاهد مسلمى است كه امت نميتوانند مبين قرآن باشند و نميتوانند قائم مقام پيامبر اكرم باشند.

اگر ياوه سرا و زور گوئى بگويد جايز است قرآن بر مردم اهل پيامبر نازل شود و با آنها پيامبرى نباشد و آنها را مأمور بعمل نمايد با احتمال تأويل باو گفته مى‏شود تمام اينها را قبول داريم همان اختلافى كه اكنون در معانى قرآن هست آن وقت هم وجود داشته باشد چه كار خواهند كرد و چه وظيفه دارند.

اگر بگويد همان كار كه الان بايد كرد.

گفته مى‏شود آنچه حالا ميكنند آن است كه هر گروه و فرقه از امت يك تأويل را قبول ميكنند و بآن عمل مى‏نمايند و گروه مخالف آنها را گمراه ميدانند و گواهى ميدهند كه آنها راه حق را از پيش نگرفته‏اند.

اگر بگويد ميتواند در ابتداى اسلام نيز همين طور باشد و اين خود حكمتى است از جانب خدا و عدالتى است در باره آنها با اين ادعا مرتكب خطاى بزرگى شده خيال نميكنم احدى چنين حرفى را قبول كند.

باز هم باو گفته مى‏شود چه خواهى گفت اگر مردم عرب زبان كه اهل‏

 

لغت هستند قرآن را تأويل نمايند و هر كدام عمل كنند مطابق تأويل خود كسانى كه وارد بزبان عرب نيستند از ترك و فارس و ساير زبانها چه بايد بكنند وظيفه آنها در مورد دستورات دينى چيست بايد از كدام فرقه پيروى كنند با اختلافاتى كه در تأويل دارند و تجويزى كه تو نمودى هر كس ميتواند مطابق تأويل خود عمل نمايد.پ بايد بگوئى غير عرب از كسانى كه بزبان عرب وارد نيستند مانند اهل لغت هستند ميتوانند تجسس كنند و هر فرقه‏اى را خواستند اختيار كنند و گر نه چنانچه آنها را ملزم به پيروى گروه و فرقه مخصوصى بنمائى بايد بگوئى كه حق فقط با اين فرقه است و اين خود مخالف گفته اول تو است و بايد مدعى شوى كه اين فرقه علم و دليلى دارد از ساير فرقه‏ها ممتاز است با اينكه تو چنين مطلبى را نميگفتى.

اگر همه فرقه‏ها را در حق مساوى قرار دهى با اختلافى كه در تأويل دارند بايد بگوئى كسانى كه عربى نميدانند هر فرقه را كه بخواهند ميتوانند انتخاب كنند اگر اين مطلب را قبول كنى ديگر نبايد هيچ فرقه‏اى را از قبيل شيعه و خوارج و صاحبان تأويل و تمام مخالفين و تمام آنهائى كه گروهى مخصوص را تشكيل ميدهند و يا بى‏دينها كه فرقه‏اى ندارند مورد سرزنش و عيبجوئى قرار دهى.

و اين نقص اسلام و خروج از اجماع است و بنا بر اين بتو اعتراض مى‏شود كه طبق اين عقيده بايد خداوند مأمور كرده باشد مردم را بعمل كردن بكتابى كه بسته است و هيچ كس نميتواند داخل آن را بخواند در عين حال بايد جستجو كنند و عمل نمايند هر گروه بآنچه خيال ميكنند در آن است در چنين صورتى خداوند را بكار عبث و بيهوده‏اى نسبت داده‏اى چون چنين كارى از شخص بيهوده‏گرى سر ميزند.

و بايد بپذيرى كه هر فرقه آنچه در مورد اصول عقايد بنظر خود صحيح‏

 

ميدانند و حق ميدانند صحيح باشد زيرا فرقى نيست بين اظهار نظر آنها راجع حلال و حرام و احكام و فروع و نظرشان در باره عقايد و اصول از قبيل توحيد و ساير اصول عقايد و آنچه را بنظر خود صحيح ميدانند بكار بندند اگر چنين مطلبى را بپذيرى تجويز كرده‏اى كه خداوند اجازه داده است كه معتقد شوند خدا دو تا است و يا طبيعى مذهب شوند و منكر خدا گردند.پ اين آخرين نتيجه چنين اعتقادى است چون كسى كه بگويد جايز است خدا ما را مأمور كند عمل بكتابى كنيم كه احتمالات مختلف دارد و مفسر صادقى هم لازم نيست كه منظور خدا را در اين آيات بيان نمايد بايد معتقد شود كه در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز همين طور بوده.

اگر چنين چيزى را تجويز نمايد بايد قبول كند كه خداوند بهر فرقه‏اى اجازه داده عمل نمايند بر طبق رأى و نظر خود زيرا در صورتى كه حجتى وجود نداشته باشد كه معين نمايد اين تأويل صحيح و آن ديگرى نه جز اين كار چاره‏اى ندارند وقتى براى آنها صحيح باشد پيروان ايشان نيز از غير عرب هم اجازه خواهند داشت اگر براى آنها صحيح باشد براى ما نيز در اين عصر صحيح است و اين تجويز هم در احكام و فروع خواهد بود و هم در اعتقادات و نتايج افكار با چنين اعتقاد بطور كلى از دين خارج مى‏شود.

با توضيحى كه داديم ثابت مى‏شود كه بناچار بايد شخصى باشد كه قرآن و اخبار پيامبر را تفسير نمايد و بايد آن شخص معصوم باشد تا قبول فرمان و سخن او واجب گردد.

وقتى ثابت شد كه بايد معصوم باشد نميتواند امت باشد بدليل توضيحى كه در باره اختلاف تأويل قرآن و اخبار دارند و هر دسته گروه ديگر را نسبت بكفر ميدهند در اين صورت بايد آن معصوم يك شخص معين باشد كه همان امامى است كه ما ذكر كرديم و ما ثابت نموديم كه امام بايد معصوم باشد و توضيح داديم كه‏

 

وقتى عصمت امام واجب بود بناچار بايد پيامبر بنام و نشان او تصريح نمايد چون عصمت صفتى نيست كه در شكل ظاهر باشد و مردم بتوانند تشخيص دهند.

بايد خداوند كه از اسرار اطلاع دارد تعيين نمايد بوسيله پيامبر خود اعلام فرمايد بهمين دليل امام بايد فقط از طرف پيامبر تعيين شود براى ما به ثبوت رسيده با دلائلى كه ذكر كرده‏ايم و اخبار صحيح نصّ صريح در باره ائمه عليهم السّلام.پ تفسير قمى: فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا يعنى خلافت در فلان خانواده و فلان خانواده و خاندان طلحه و زبير نخواهد بود.

توضيح: بنا بر اين معنى آيه اينست كه خانه‏هاى آنها از خلافت و امامت عارى است بواسطه ظلم ايشان اين دليل است كه ظلم با خلافت الهى منافات دارد هر نوع فسق نيز ظلم بحساب مى‏آيد ممكن است منظور اين باشد كه آنها چون از روى ستم خلافت را غصب كردند و با امام خود بجنگ پرداختند امامت را ظاهر و باطنا از خانواده آنها خارج نمود تا روز قيامت.پ خصال: در خبر اعمش از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه انبياء و اوصياى ايشان بايد گناهى نداشته باشند زيرا آنها معصوم و پاكند.پ عيون اخبار الرضا: از جمله مطالبى كه حضرت رضا بمأمون نوشت اين جملات بود كه خداوند هرگز اطاعت كسى را واجب نمى‏نمايد با اينكه ميداند او مردم را گمراه ميكند و باعث اغواى ايشان ميگردد و او را به مقام پيامبرى نيز نخواهد رساند و هرگز كسى را كه ميداند نسبت بخدا و پرستش او كافر مى‏شود و شيطان پرست ميگردد انتخاب نخواهد كرد.پ خصال: لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ معنى آيه اينست كه امامت بكسى كه يك لحظه بت‏پرست بوده يا براى خدا شريك قائل شده نميرسد گر چه بعد اسلام آورده باشد.

معنى ظلم قرار دادن چيزى راست در غير محل خودش و بزرگترين ظلم‏

 

شرك بخدا است.

چنانچه اين آيه مى‏فرمايد إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ و نيز صلاحيت امامت را ندارد كسى كه مرتكب كارهاى حرام شده باشد چه گناه صغيره باشد يا كبيره گر چه بعد توبه كرده باشد و همين طور نميتواند كسى كه بر گردن خود او حدّ است حد جارى كند.

وقتى امام بايد حتما معصوم باشد و عصمت او جز بوسيله نص و تصريح خدا بوسيله پيامبر تشخيص داده نميشود چون عصمت از قيافه و شكل ظاهرى مانند سفيدى و سياهى باز شناخته نميگردد و از اسرار درونى است كه خدا فقط ميداند.پ علل الشرائع: سليم بن قيس گفت از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود فرمانبردارى و اطاعت لازم است از خدا و پيامبرش و اولو الامر بنمايند باين جهت دستور داده شده از اولى الامر اطاعت نمايند چون آنها معصوم و پاكند هرگز امر بكار خلاف نميكنند.پ امالى: عبد اللَّه بن مسعود گفت پيامبر اكرم فرمودند من معنى دعا و درخواست حضرت ابراهيم هستم.

عرضكرديم چگونه شما مصداق دعاى ابراهيم هستيد. فرمود خداوند بابراهيم خبر داد إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً من ميخواهم ترا امام قرار دهم ابراهيم شادمان شده گفت خدايا آيا از فرزندان من نيز مانند من امام خواهند شد.

خداوند باو خطاب نمود كه من پيمانى با تو نخواهم داشت كه وفا بآن نمايم، عرضكرد پس كدام پيمان است كه برايم وفا نخواهى كرد؟ فرمود: اين مقام را بستمگران نژاد تو نخواهم داد، عرضكرد خدايا كدامند ستمگران نژادم كه باين مقام نميرسند.

فرمود: هر كه بت‏پرستى كند هرگز او را امام نخواهم كرد و شايسته امامت نيز نيست، ابراهيم عرضكرد:

وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ  رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ خدايا

 

من و فرزندانم را از پرستيدن بت بركنار دار خداوندا آنها گروه زيادى از مردم را گمراه كرده‏اند.

پيامبر اكرم فرمود: دعاى ابراهيم منتهى بمن و برادرم علي شد كه هيچ كدام از ما لحظه‏اى براى بت سجده نكرديم مرا پيامبر و علي را وصى قرار داد.پ اكمال الدين- ابن عباس گفت از پيامبر اكرم شنيدم ميفرمود من و علي و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين عليهم السّلام پاك و معصوم هستيم.پ تفسير عياشى- صفوان جمال گفت: در مكه بوديم صحبت از اين آيه بميان آمد وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ فرمود: معنى اين اتمام كلمات براى ابراهيم يعنى تكميل كرد آنها را بوسيله محمّد و علي و ائمه از فرزندان علي عليهم السّلام در تفسير اين آيه ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

سپس باو ميفرمايد: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً من ترا امام قرار ميدهم عرضكرد از فرزندانم جواب داد، عهده‏دار كار من ستمگران نخواهند شد.

فرمود: آرى منظور فلان و فلان و پيروان آنهايند ابراهيم عرضكرد خدايا عجله فرما در مورد وعده‏اى كه بمن دادى راجع بمحمّد و علي و زود آنها را يارى فرما و بهمين مطلب اشاره شده است آيه وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ كسى از ملت ابراهيم كناره نخواهد گرفت مگر نادان باشد او را ما برگزيديم در دنيا و او در آخرت از صالحين است منظور از ملت در آيه امامت است.

وقتى خانواده خود را ساكن مكه گردانيد گفت: رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ تا اين قسمت آيه مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ چون در اين آيه براى ذريه خود دعا ميكند فورى دعا را اختصاص بمؤمنين ذريه خويش ميدهد از ترس اينكه مبادا باو بگويند نه چنانچه در دعاى قبلى خود

 

باو گفتند لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.

وقتى خداوند فرمود: وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ هر كسى كفر ورزد او را مختصرى بهره‏مند ميكنيم سپس بسوى عذاب و شكنجه آتش رهسپار خواهيم نمود كه بد گرفتارى است.

ابراهيم عرضكرد خدايا آنها كه مختصرى بهره‏مندشان ميكنى كيانند فرمود كسانى كه بآيات من كفر ورزيدند فلانى و فلانى و فلانى.پ تفسير عياشى: حضرت ابو جعفر عليه السّلام در مورد آيه لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ فرمود يعنى امام نميتواند ظالم باشد.پ كشف الغمه: ص 254 توضيحى سودمند. من در باره دعاى حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام كه در سجده شكر ميكرد فكر كردم با اعتقادى كه ما شيعيان داريم در مورد عصمت ائمه عليهم السّلام اعترافى كه امام عليه السّلام راجع بگناه در اين دعا ميفرمايند ناسازگار است دعا اين است‏

 «ربّ عصيتك بلسانى و لو شئت و عزتك لأخرستني و عصيتك ببصرى و لو شئت و عزتك لأكمهتني و عصيتك بسمعى و لو شئت و عزتك لأصممتني و عصيتك بيدى و لو شئت و عزتك لكنعتنى و عصيتك بفرجى و لو شئت و عزتك لا عقمتنى و عصيتك برجلى و لو شئت و عزتك لجذمتنى و عصيتك بجميع جوارحى التى انعمت بها علىّ و لم يكن هذا جزاك منى».

بالاخره نتوانستم راهى بجويم كه رفع شك و ترديدم را بنمايد تا روزى بخدمت سيد بزرگوار نقيب رضى الدين ابو الحسن علي بن موسى بن طاوس علوى رسيدم و اين مطلب را در ميان گذاشتم. او در جوابم گفت همين سؤال را وزير سعيد مؤيد الدين علقمى از من نمود باو گفتم ممكن است اين مطلب براى تعليم مردم باشد. بعد من بفكرم رسيد كه اين دعا را امام عليه السّلام در سجده در دل شب ميخوانده و كسى نزد آن جناب نبود كه تعليمش كند.

بعد روزى وزير مؤيد الدين محمّد بن علقمى از من همين سؤال را كرد جريان پرسيدن خود را از سيد رضى نقل كردم و ايرادى كه بر اين جواب داشتم توضيح‏

 

دادم گفتم چاره‏اى نيست جز اينكه بگوئيم اين بيان امام و نظائر آن از باب تواضع ميباشد اما در عين حال خود مرا قانع نميكرد و نميتوانستم اين توجيه را قبول كنم.پ سيد بزرگوار رضى الدين از دنيا رفت خداوند مرا توفيق در كشف اين مشكل كه بعد از مدتها و سال‏ها برايم كشف شد از الطاف و معجزات خود حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام بود تا معصوم بودن آن آقا ثابت شود و شبهه اينكه از لفظ اين دعا براى ما پيدا ميشد برطرف گردد.

اما توضيح اين مطلب چنان است انبياء و ائمه عليهم السّلام تمام اوقات آنها صرف در راه خدا مى‏شود و دلهايشان مملو از محبت خدا و دل بسته عالم بالا هستند و هميشه مراقب و متوجه اويند چنانچه ميفرمايد

اعبد اللَّه كانك تراه فان لم تكن تراه فإنه يراك‏

چنان عبادت كن خدا را مثل اينكه او را مشاهده ميكنى اگر تو او را مشاهده نكنى او ترا مى‏بيند.

پس آنها پيوسته متوجه خدا و با تمام وجود روى بجانب او دارند هر زمان كه از اين مقام عالى و ارجمند پا را پائين گذارند و مشغول بخوردن و آشاميدن و اشتغال بامور آميزشى و يا ساير كارهاى مباح و جايز داشته باشند خود را گناهكار ميدانند و از آن استغفار ميكنند.

مگر همين طور نيست كه اگر غلامى در مقابل آقاى خود بخوردن و آشاميدن و يا آميزش اشتغال داشته باشد با اينكه ميداند آقا متوجه او است از نظر مردم قابل سرزنش و اعتراض است چه رسد بسرور تمام سروران و هستى بخش جهان بهمين مطلب نيز اشاره است فرمايش پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه فرموده پرده تاريكى دلم را فرا ميگيرد و هر روز هفتاد مرتبه استغفار ميكنم.

و اين فرمايش امام عليه السّلام‏

 «حسنات الابرار سيئات المقربين»

.پ حسنات پاك مردان براى مقربان گناه محسوب مى‏شود توضيح ديگرى ميدهيم براى اثبات هر چه بيشتر اين توجيه چنانچه از لفظ «اعقمتنى» فهميده‏

 

مى‏شود عقيم كسى است كه براى او فرزندى متولد نمى‏شود و فرزندى كه از راه ناشايست متولد شود فرزند حساب نمى‏شود امام ميفرمايد خدايا ترا با آميزش خود معصيت كردم آن چنان كه ميخواستى مرا عقيم مى‏نمودى پس معلوم مى‏شود امام كارهاى ضرورى زندگى را حتى بجهت دور شدن بهمين اندازه از ساحت قدس پروردگار معصيت مى‏بيند و استغفار مينمايد بعينه عبارات نيز ميتوان بهمين طريق توجيه نمود.

و همچنين موارد ديگرى نظير اينها را اين توجيه بسيار عالى است كه موجب رفع شبهه ميگردد و كسى كه از ديده خود كورى و از دل خويش نادانى را برطرف كند رهنمائى ميگردد.

اى كاش سيّد رضي الدين زنده مى‏بود اين توجيه را باو عرضه ميداشتم و مزاياى آن را توضيح ميدادم خيال نميكنم اين توجيه را ديگرى در مورد جملات دعا كرده باشد و كسى چنين راهى را پيموده باشد.

گاهى فكرى عاطل به نتيجه‏اى معجز آسا ميرسد چنانچه از قديم گفته بالاخره از ميان تيرهاى بخطا رفته يكى بهدف ميرسد.

آنچه صاحب كشف الغمه در توجيه اين دعا گفته توضيحى عالى است در مورد نسبت گناه و خطا كه گاهى ائمه عليهم السّلام بخود نسبت ميدهند.پ اختصاص: صالح بن حماد نقل ميكند كه امام صادق عليه السّلام فرمود خداوند ابتدا ابراهيم را بعنوان بنده خود گرفت قبل از اينكه پيامبرش كند و او را به مقام نبوت رساند قبل از اينكه مرتبه رسالت باو بخشد و او را رسول خود قرار داد قبل از اينكه بعنوان خليل و دوست او را برگزيند و او را دوست انتخاب كرد قبل از اينكه امام قرارش دهد.

وقتى اين مقامها برايش آماده گرديد باو خطاب نمود كه من ميخواهم ترا امام قرار دهم. ابراهيم كه متوجه عظمت مقام امامت بود گفت از نژاد و خاندان‏

 

من نيز باين مقام ميرسند فرمود كسى كه نادان باشد نميتواند امام پرهيزكار شود.پ اختصاص: هشام بن سالم و درست از ائمه عليهم السّلام نقل كردند كه فرمود انبياء و مرسلين چهار طبقه هستند:

1- پيامبرى كه مأموريت او فقط براى خودش مى‏باشد در خواب مى‏بيند و صدا را ميشنود ولى در حال بيدارى چيزى را نمى‏بيند او را مبعوث براى كسى نكرده‏اند و خود او نيز تحت فرمان امام است چنانچه ابراهيم عليه السّلام لوط را رهبرى ميكرد.

2- پيامبرى كه در خواب مى‏بيند و صدا را مى‏شنود و فرشته را نيز مشاهده ميكند او مأموريت دارد براى ديگران چه كم باشند يا زياد.

چنانچه خداوند در اين آيه راجع بحضرت يونس ميفرمايد وَ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ يونس را مأمور بيش از صد هزار نمود فرمود سى هزار نفر از صد هزار بيشتر بودند با اينكه يونس تحت رهبرى امام بود.

3- آن پيامبرى كه در خواب مى‏بيند و صدا را مى‏شنود و در حال بيدارى نيز مى‏بيند در حالى كه او پيشوا و امام است بر اولو العزم چنانچه حضرت ابراهيم پيامبر بود ولى امام نبود تا خداوند فرمود من ترا مى‏خواهم امام قرار دهم درخواست كرد نسبت بفرزندان خود فرمود باين مقام ستمگران نخواهند رسيد كسى بت پرست باشد يا چيزى شبيه بت بپرستد بامامت نميرسد.

جوهرى از حبيب خثعمى نقل ميكند كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود ما گناه ميكنيم و فراموشى ما را فرا ميگيرد سپس به نزد خدا توبه ميكنم.

حسين بن سعيد گفت بين دانشمندان شيعه اختلافى نيست در اينكه ائمه عليهم السّلام معصوم هستند از هر نوع كار زشت بطور كلى ولى ايشان ترك كار مستحب را گناه مينامند نسبت بمقام و كمالى كه دارند.پ توضيح: علامه بزرگ در كتاب كشف الحق روايت ميكند از ابن مسعود

 

كه پيامبر فرمود دعاى ابراهيم عليه السّلام منتهى بمن و علي عليه السّلام شد هيچ كدام از ما لحظه‏اى بت نپرستيديم مرا به پيامبرى و علي را بوصايت برگزيد.

شارح ناصبى مذهب كتاب مينويسد اين روايت در كتابهاى اهل سنت وجود ندارد و هيچ يك از مفسرين نقل نكرده‏اند اگر صحيح باشد دلالت ميكند بر اينكه علي وصى پيامبر است و منظور از وصايت وارث علم و حكمت است اين در مورد امامت صراحت ندارد چنانچه ادعا كرده‏اند.پ صاحب كتاب احقاق الحق مينويسد: اين روايت را ابن مغازلى شافعى نقل كرده در كتاب مناقب باسناد خود از ابن مسعود انكار و پافشارى در اين مورد دشمنى و كفر است و منظور از دعاى ابراهيم همان درخواست امامت بود كه براى فرزندان خود نمود.

پس معلوم مى‏شود كه منظور از وصايت همان امامت است و كسى كه قبلا كافر بوده و يا بت پرستيده نميتواند بعد امام شود چنانچه قبلا توضيح داديم در اين صورت امامت آن سه نفر نفى ميگردد و ثابت مى‏شود كه روايت تصريح به امامت حضرت علي دارد نه منظور وراثت علم و حكمت است.

اگر اعتراض شود كه اين روايت امامت آن سه نفر را نفى نميكند چنانچه انتهاى دعوت به پيامبر مستلزم اين نيست كه پيامبر ديگرى قبل از ايشان نباشد همچنين منتهى شدن دعاى حضرت ابراهيم بعلى عليه السّلام دلالت بر اين نميكند كه امامى قبل از او باشد از روايت اين مطلب استفاده مى‏شود. امامى كه دعاى ابراهيم باو منتهى مى‏شود نبايد هيچ وقت بت پرستيده باشد ولى دليل بر اين نيست كه امامى قبل از انتها نيز بت نپرستيده باشد.

جواب اين اعتراض چنين است كه لفظ (انتهت) بصيغه ماضى دلالت ميكند كه موقع صحبت پيامبر اكرم منتهى شده است و امامت شخص ديگرى قبل از علي عليه السّلام با اين معنى منافات دارد. بلى اگر فرموده بود (ينتهى) منتهى مى‏شود

 

اين احتمال بى‏مورد نبود و حال اينكه آن طور نفرموده با اين توضيح معلوم شد فرق بين انتهاى دعوت به پيامبر اكرم و انتهاى آن بعلى عليه السّلام.پ باز اشكال نشود كه اگر اين روايت صحيح باشد مستلزم آن است كه بقيه ائمه امام نباشند زيرا چنين ملازمه‏اى وجود ندارد زيرا معنى انتهاء يعنى دعاى ابراهيم رسيد بمن و علي نه بمعنى انقطاع باشد ضمنا اين جواب بى‏وجه بودن آن حرف را ثابت ميكند كه بعضى گفته‏اند صحيح نبودن روايت موجب زيانى براى ما نميشود چون ما ميخواهيم بآنها ثابت كنيم كه ابا بكر و عمر و عثمان امام نيستند.

شبيه همين روايت است روايتى كه نسفى حنفى در تفسير مدارك ضمن تفسير آيه بخوبى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند كه فرمود از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چند سؤال كردم تا اينكه فرمود پرسيدم حق چيست فرمود اسلام و قرآن و ولايت است وقتى منتهى بتو گردد.

توضيح: مفهوم شرط در نزد صاحب‏نظران علم اصول حجت است بهمين جهت دلالت ميكند كه امامت و ولايت قبل از علي عليه السّلام باطل است در نتيجه خلافت كسانى كه قبل از او اين مسند را تصاحب كردند باطل است.پ كنز جامع الفوائد: در تفسير ثعلبى است كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود (طه) يعنى طهارت اهل بيت صلوات اللَّه عليهم از ناپاكيها بعد اين آيه را خواند إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.پ كنز جامع: محمّد بن نعمان گفت از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود خداوند ما را بخود وانميگذارد اگر ما را بخود واگذارد مانند ساير مردم خواهيم بود لكن ما كسانى هستيم كه خدا در باره ما فرموده ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ.

 

پ‏دنباله بحث بايد توجه داشت كه گروه معتقدين بامامت متفقند بر عصمت ائمه عليهم السّلام از گناه چه صغيره و چه كبيره از آنها گناهى سر نميزند عمدا و يا از روى فراموشى و يا اشتباه در تأويل و نه فراموشاندن از جانب خدا در اين مورد هيچ كس از علما مخالفت ننموده جز صدوق محمّد بن بابويه و استادش ابن الوليد چون آن دو فراموش نمودن كه از جانب خدا باشد بواسطه مصلحتى در غير مسائل تبليغى و بيان احكام تجويز نموده‏اند اما نه سهوى كه از جانب شيطان باشد.

اخبار و دلائل اين مطلب در جلد ششم و پنجم گذشت و بيشتر بابهاى اين جلد مربوط بدلائل همين مطلب است.

اما اخبار و دعاهائى كه اشاره بخلاف اين مطلب دارند و توهم گناه و خطا در باره ائمه را تقويت ميكند بچند وجه قابل تأويل است:

1- ترك مستحب و انجام مكروه گاهى گناه و عصيان ناميده مى‏شود بلكه ارتكاب برخى از مباح‏ها نيز نسبت بعظمت مقام و جلالت ائمه عليهم السّلام نيز بگناه تعبير شده زيرا انجام چنين كارها نسبت بمقام ايشان يك نوع كسر شأن است چنانچه اربلى در سخنان خود پيش از اين ذكر كرد.

2- آنها بعد از معاشرت با مردم و هدايت و راهنمائى آنها وقتى بمقام قرب و وصال و مناجات پروردگار نائل ميگردند گاهى بواسطه پست بودن اين كارها نسبت بمقام عالى و منزلت عظيمى كه دارند خود را مقصر مى‏بينند بهمين جهت به تضرع و زارى مشغول مى‏شوند گر چه آن كار نيز بامر خدا باشد.

چنانچه اگر پادشاهى يكى از مقربين خود را مأموريتى بدهد كه از مجلس سلطان و فيض حضور محروم شود بعد از بازگشت گريه و زارى دارد و خويش را

 

مجرم و مقصر ميداند بواسطه محروم شدن از اين مقام عالى.پ 3- چون كمالات و علوم و فضائل آنها از فضل خدا است اگر اين نبود امكان انجام معصيت براى ايشان بود وقتى توجه بنفس خويش ميكنند و اين مقام و حالت كه دارند اقرار بفضل پروردگار ميكنند و عجز و ناتوانى خويش با عباراتى كه اشاره بصدور معصيت و گناه دارد خلاصه اينست كه ميگويند اگر توفيق تو نبود گناه ميكردم و اگر هدايتت نبود بخطا مبتلا ميشدم.

4- چون ائمه عليهم السّلام پيوسته در راه ترقى بكمالات و صعود بدرجات عالى هستند در مورد معرفت خدا و ساير سعادات وقتى توجه بمعرفت پيشين خود مينمايد با كيفيت عملى كه انجام داده‏اند اعتراف به تقصير مينمايند و توبه ميكنند ممكن است اين فرمايش پيامبر اكرم را مربوط بهمين جهت دانست كه فرمود من در هر روز هفتاد مرتبه استغفار ميكنم.

5- چون ائمه عليهم السّلام در مقام عالى معرفت هستند نسبت بپروردگار پس هر عملى كه انجام ميدهند با تمام كوشش خود باز آن را لايق پيشگاه پروردگار خويش نميدانند فرمانبرداريهاى خود را معصيت ميانگارند و از آنها استغفار ميكنند چنانچه گناهكار استغفار مى‏نمايد هر كس از جام محبت جرعه‏اى نوشيده باشد از پذيرفتن وجوهى كه ذكر شد امتناع ندارد عارف كامل و محب وقتى بغير محبوب خود توجه نمايد و يا ديگرى را بنظر آورد خود را از بزرگترين خطاكاران ميداند خداوند ما را موفق بوصول درجه محبين نمايد.پ* در اعتقادات صدوق مينويسد كه انبياء و پيامبران و ائمه عليهم السّلام معصوم پاك از هر نوع آلودگى هستند هرگز گناهى چه كوچك و چه بزرگ از آنها سر نميزند مخالفت با خدا نمى‏كنند و مطيع فرمان اويند هر كس آنها را در هر يك از حالات غير معصوم بداند ايشان را نشناخته ما معتقديم كه آنها متصف بمرتبه كمال و تمام و علم از ابتداى امر تا آخر هستند در هيچ يك از احوال خود نميتوان بايشان نسبت نقص و خطا و جهل داد.

 

 

توضيح: معنى عصمت و تحقيق در اين مورد در باب عصمت انبياء گذشت تكرار نخواهيم كرد.