بخش سيزدهم در نزد ائمه عليهم السّلام كتب انبياء هست آنها را با اختلاف زبانهائى كه دارند قرائت ميكنند

پ‏اختصاص و بصائر: يكى از اصحاب ما از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد:

ما رفتيم كه خدمت ايشان برسيم وقتى وارد خانه شديم صداى قرائتى بسريانى با صوتى نيكو شنيديم كه ميخواند و گريه ميكرد بطورى كه بعضى از ما را بگريه در آورد.پ اختصاص و بصائر: هشام بن حكم در حديث بريهه نصرانى نقل ميكند كه او با هشام آمدند خدمت موسى بن جعفر عليه السّلام امام فرمود از كتاب دينى خود چگونه اطلاع دارى؟ گفت من واردم فرمود چقدر اطمينان بتأويل آن دارى گفت خيلى مطمئن هستم آنگاه ابتدا موسى بن جعفر شروع بخواندن انجيل كرد بريهه گفت مسيح همين طور قرائت ميكرد اين قرائت را جز مسيح كسى نخوانده بعد بريهه گفت پنجاه سال بود كه بدنبال چنين شخصى ميگشتم بدست آن جناب مسلمان شد.

 

پ‏اختصاص و بصائر: موسى نميرى گفت بدرب خانه حضرت باقر رفتيم اجازه ورود خواستيم صداى محزونى شنيديم كه بعبرانى ميخواند بمحض شنيدن صدا بگريه شديم با خود خيال كرديم امام يكى از اهل كتاب را آورده او ميخواند اجازه ورود داد وارد شديم در نزد او احدى را نديديم گفتيم خدا بشما خير دهد صدائى با لهجه عبرانى شنيديم خيال كرديم شما يكنفر از اهل كتاب را دستور داده‏ايد بخواند فرمود نه، يادم از مناجات اليا با پروردگار آمد گريه كردم از آن عرضكرديم فدايت شويم مناجات اليا چگونه است شروع كرد بخواندن اين جملات‏

 «يا رب اتراك معذبى بعد طول مقامى لك؟ اتراك معذبى بعد طول صلاتى لك؟

خدايا آيا مرا عذاب ميكنى بعد از اين مدت طولانى كه در خدمت توام؟ آيا مرا عذاب خواهى نمود بعد از اين همه نماز؟ اعمال خود را يكى پس از ديگرى شروع كرد بشمردن خداوند باو وحى كرد من ترا عذاب نخواهم كرد.

گفت پروردگارا چه كسى ميتواند جلو قدرت ترا بگيرد اگر بعد از قبول كردن باز بگوئى نه من بنده‏ى توام و در اختيارت ميباشم. خداوند باو وحى كرد كه من وقتى چيزى بگويم بآن وفا خواهم كرد.

از خرايج روايت تكرار مى‏شود بدون توضيح مناجات اليا.پ تفسير عياشى: عبد اللَّه بن سنان گفت: از حضرت صادق عليه السّلام راجع بآيه قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها.

فرمود: هر چه ميخواستند پنهان ميكردند و هر چه مايل بودند افشا و اظهار ميكردند.پ در روايت ديگرى است: آيات را در كاغذها مينوشتند بعد هر چه را مايل بودند اظهار ميكردند و آنچه نميخواستند پنهان مينمودند. بعد فرمود هر كتابى كه نازل شد در نزد اهل علم است.

 

پ‏توحيد صدوق: هشام بن حكم در خبرى طويل ميگويد بريهه رئيس نصرانيان بحضرت موسى بن جعفر عليه السّلام عرضكرد از كجا تورات و انجيل و كتاب‏هاى انبيا را آورده‏ايد؟ فرمود: بارث از انبيا بما رسيده ما همان طور كه خود آنها قرائت كرده‏اند ميخوانيم و مثل خودشان ميگوئيم خداوند حجتى در روى زمين قرار نميدهد كه از او چيزى بپرسند بگويد نميدانم ...پ بصائر: داود بن فرقد از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اگر مردم براى من مسندى همان طور كه براى ابن صوحان قرار داده‏اند قرار دهند قضاوت خواهم كرد بين توراتيان با تورات خودشان چنانچه بين آسمان و زمين بدرخشد و بين انجيليان با انجيل خودشان بطورى كه بين آسمان و زمين بدرخشد و بين زبوريان آنچنان كه بين آسمان و زمين درخشان شود و بين اهل فرقان با فرقان چنانچه بين آسمان زمين را روشن كند.

توضيح: نام ابن صوحان را در اين خبر آوردن بعيد بنظر ميرسد شايد منظور معاوية بن ابى سفيان باشد بالاخره منظور اين است كه اگر حرف مرا اصحابم بپذيرند آن طور كه حرف صعصعه را يا زيد برادرش را قبيله‏اش ميپذيرند.

همين خبر با مختصر اختلاف در عبارت نقل مى‏شود بدون ذكر ابن صوحان بدو صورت با قيد اينكه در تورات و انجيل و قرآن من حكم ميكنم بهمان طورى كه خدا نازل كرده.پ بصائر: ضريس كناسى گفت: خدمت حضرت صادق عليه السّلام بودم ابا بصير نيز حضور داشت آن جناب فرمود: داود وارث انبياء بود و سليمان وارث داود شد و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وارث سليمان با اينكه آنجا نبود و ما وارث محمّديم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در نزد ما صحف ابراهيم و الواح موسى است.

ابو بصير گفت: علم همين است فرمود: نه اين علم نيست اين يادگار و اثرى است علم وقايعى است كه در شبانه روز اتفاق مى‏افتد روزبروز و ساعت بساعت.

 

پ‏بصائر: هشام بن حكم در حديث بريهه (كه قبلا توضيح داده شد تا آنجا كه بريهه گفت پنجاه سال است مانند ترا ميجويم).

هشام گفت: بريهه و آن زن خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدند هشام توضيح برخورد بريهه را با موسى بن جعفر عليه السّلام براى حضرت صادق عليه السّلام داد بريهه گفت آقا شما از كجا تورات و انجيل و كتاب‏هاى انبياء را آورده‏ايد؟

فرمود: اينها بارث بما رسيده مثل خود آنها ميخوانيم و چون خودشان ميگوئيم خداوند حجتى در روى زمين قرار نميدهد كه از او چيزى بپرسند بگويد نمى‏دانم. بريهه خدمت حضرت صادق عليه السّلام اسلام را اختيار كرد تا از دنيا رفت.پ بصائر: ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه بمن فرمود: يا ابا محمّد خداوند بانبياء چيزى نداده مگر اينكه بمحمّد (ص) نيز داده بآن جناب تمام آنچه بانبياء داده عطا كرده است در نزد ما صحفى كه خدا در قرآن فرموده «صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏» هست عرضكردم فدايت شوم همان الواح است؟

فرمود: آرى.پ بصائر: عبد اللَّه بن سنان از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه از آن جناب راجع باين آيه سؤال كردند وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ ذكر چيست و زبور كدام است فرمود ذكر در نزد خدا است و زبور همان كتابى است كه بر داود نازل شد هر كتابى كه نازل شود در نزد عالم است.پ بصائر: ليث مرادى حديثى از سدير نقل كرد راوى كه ابن مسكان است گفت من پيش سدير رفتم و گفتم ليث مرادى حديثى از شما برايم نقل كرد گفت چه حديث گفتم فدايتان شوم حديث مرد يمنى گفت خدمت حضرت باقر بوديم مردى از يمنيها رد شد امام از او راجع به يمن سؤالاتى كرد فرمود فلان خانه را ميشناسى عرضكرد بله آن خانه را ديده‏ام امام باقر فرمود آن سنگ را جلو آن خانه ميشناسى گفت بله خودم آن سنگ را ديده‏ام. مرد يمنى گفت كسى را نديده‏ام مثل شما وارد بخصوصيات شهرها باشد.

 

وقتى مرد يمنى رفت امام بمن فرمود: ابو الفضل! اين همان سنگى است كه موسى خشمگين شد و الواح را روى آن انداخت هر چه از الواح از بين رفت در دل آن سنگ جاى گرفت وقتى خدا پيامبرش را مبعوث نمود باو تقديم كرد و آنها پيش ما است.

توضيح اينكه ابن مسكان بسدير ميگويد فدايت شوم استبعادى ندارد گر چه كم اتفاق مى‏افتد.پ بصائر: ابو خالد قماط از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه شنيدم ميفرمود:

ما ولادت و نژاد پاكى از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هستيم در نزد ما صحف ابراهيم و موسى است كه بارث از پيامبر بما رسيده.پ بصائر: فيض بن مختار از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود به پيامبر اكرم رسيد صحف ابراهيم و موسى. آن جناب بعلى عليه السّلام سپرد ايشان بامام حسن و امام حسن عليه السّلام بحضرت حسين تا رسيد بما.پ بصائر: على صائغ گفت: محمّد بن عبد اللَّه بن حسن در بين راه بحضرت صادق عليه السّلام برخورد كرد امام را دعوت كرد بمنزل خود ولى امام عليه السّلام نرفت با او ولى اسماعيل فرزند خود را فرستاد و اشاره كرد كه خوددارى نمايد دست خود را بر دهان گذاشت كه زبان نگه دارد وقتى امام بمنزل رسيد باز يك نفر از طرف عبد اللَّه آمد و ايشان را دو مرتبه دعوت كرد برفتن باز امتناع ورزيد.

پيك آمد و امتناع امام صادق را ابراز نمود محمّد خنديد و گفت چه مانع شد از آمدن ايشان بمنزل ما مگر اينكه ميخواست تماشاى صحف را بنمايد (جنبه استهزاء داشت).

اسماعيل خدمت امام رسيد سخن عبد اللَّه را براى امام صادق نقل كرد امام صادق عليه السّلام يك نفر را فرستاد و فرمود آنچه گفته بودى شنيدم راست ميگوئى من نگاه در صحف اولى ميكنم همان صحف ابراهيم و موسى از خود و پدرت بپرس‏

 

آيا پيش آنها وقتى جريان را پيك باو گفت جوابى نداد حضرت صادق عليه السّلام را از سكوت عبد اللَّه اطلاع داد آن جناب فرمود وقتى راه جواب بدست آيد سخن كوتاه مى‏شود.پ بصائر: ابن قياما گفت: خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيدم پسرش حضرت جواد متولد شده بود فرمود خداوند بمن مولودى عنايت كرد كه از من و آل داود ارث ببرد.پ بصائر: مفضل گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سليمان وارث داود شد و محمّد وارث سليمان و ما وارث محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در نزد ما علم تورات و انجيل و زبور و توضيح مطالب الواح است.

عرضكردم اينست علم فرمود: اين علم نيست علم آن چيزى است كه روز بروز و ساعت بساعت پيش مى‏آيد.پ بصائر: ابو حمزه ثمالى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: در جفر است كه خداوند وقتى الواح را بر موسى نازل كرد و در آن توضيح هر چيز هست و او تا روز قيامت خواهد بود.

پس از پايان نبوّت موسى خدا باو وحى كرد كه الواح را بامانت بسپارد بكوهى الواح زبرجدى از بهشت بود، موسى كنار رفت، كوه شكاف خورد الواح را پيچيده در آن گذاشت وقتى آنها را قرار داد كوه بهم آمد پيوسته در آن كوه بود تا حضرت محمّد مبعوث گرديد يك قافله‏اى از يمن خدمت پيامبر آمدند بآن كوه كه رسيدند كوه باز شد الواح همان طور پيچيده بيرون آمد بهمان صورتى كه موسى نهاده بود آنها برداشتند.

وارد خدمت پيامبر كه رسيدند ابتداء پيامبر از آنها راجع بآنچه يافته بودند سؤال كرد پرسيدند از كجا فهميدى كه ما چيزى پيدا كرده‏ايم فرمود:

خدا بمن اطلاع داد و آن الواح است گفتند ما شهادت ميدهيم كه تو پيامبرى الواح را تقديم كردند.

 

نگاه كرد و خواند با اينكه بعبرانى نوشته شده بود بعد امير المؤمنين عليه السّلام را خواست و فرمود اين را داشته باش كه در آن علم گذشتگان و آيندگان است الواح موسى است خدا بمن دستور داده در اختيار تو بگذارم.

عرضكرد يا رسول اللَّه من نميتوانم آنها را بخوانم فرمود: جبرئيل بمن گفته كه بتو بگويم اين الواح را امشب زير سر خود بگذار فردا صبح كه برخيزى ميتوانى بخوانى. شب را امير المؤمنين زير سر خود گذاشت صبح كه شد تمام آنها را خدا باو آموخته بود پيامبر اكرم باو فرمود از آن نسخه بردارى كند در يك پوست گوسفند نسخه‏اى برداشت و همان جفر است كه در آن علم گذشتگان و آيندگان است و آن نزد ما است با الواح و عصاى موسى و ما وارث پيامبريم.پ تفسير عياشى- در آخر خبر افزوده كه حضرت باقر فرمود آن سنگى كه الواح در آن بود زير درختى بود در محلى بنام فلان.پ بصائر: حبّه عرنى گفت: از امير المؤمنين عليه السّلام شنيدم ميفرمود كه يوشع بن نون وصى موسى بن عمران بود، الواح موسى از زمرد سبز بود. وقتى موسى خشمگين شد الواح را از دست خود انداخت بعضى شكست و بعضى باقى ماند و مقدارى نيز بالا رفت پس از تسكين خشم موسى يوشع بن نون گفت آيا در نزد تو توضيح آنچه در الواح بود هست. موسى گفت آرى پيوسته بارث گروهى از گروهى ديگر ميگرفتند تا رسيد بچهار دسته از يمن. خداوند محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را مبعوث كرد اين خبر بآنها رسيد گفتند اين پيامبر چه ميگويد. گفتند شراب و زنا را حرام كرده، و دستور باخلاق خوب و خوش رفتارى با همسايه ميدهد گفتند او شايسته‏تر است باين الواحى كه در دست ما است قرار گذاشتند در فلان ماه ببرند خدمت او.

خداوند بجبرئيل وحى كرد كه برو خدمت پيامبر و جريان را بگو جبرئيل آمد و گفت فلان كس و فلان كس وارث الواح موسى شده‏اند آنها در فلان ماه و

 

فلان شب الواح را براى شما مى‏آورند.

آن شب پيامبر اكرم بيدار بود تا قافله آمدند درب را كوبيدند در حالى كه ميگفتند يا محمّد. فرمود آرى فلان كس پسر فلان كس و فلان كس پسر فلانى و يا فلان كس پسر فلان كس كو آن كتابى كه بارث از يوشع بن نون وصى موسى بن عمران بشما رسيده گفتند ما شهادت ميدهيم باينكه خدائى جز خداى يكتا نيست (وحده لا شريك له) و اينكه محمّد پيامبر اوست بخدا قسم كسى اطلاع از اين نداشته از وقتى در اختيار ما قرار گرفته تاكنون جز تو.پ بصائر: مردى از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرد كه فرمود: مردى از اهل بلخ خدمت ايشان رسيد فرمود خراسانى! فلان بيابان را ميشناسى گفت آرى فرمود ميشناسى شكافى كه در بيابان با چنين مشخصاتى هست گفت آرى فرمود از همان شكاف دجال خروج ميكند.

 

سپس مردى از يمن وارد شد باو فرمود فلان درّه را ميشناسى گفت آرى فرمود فلان درخت در درّه فلان با فلان خصوصيات گفت آرى فرمود سنگ زير آن درخت را ديده‏اى گفت آرى فرمود آن همان سنگى است كه الواح موسى در آن نگهداشته بود براى حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم.