باب 59 در باره بيم و اميد و حسن ظن بخدا و گمان لطف و كرم از خداوند متعال داشتن 1

 

پ‏آيات- بقره 40- 41 وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ- وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ از من بيم داشته و از من بترسيد.پ بقره 218 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ.

آنان كه ايمان آورده و در راه خدا هجرت و جهاد نموده‏اند آنان هستند كه برحمت خداوند اميد دارند.پ آل عمران 28 وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ 29 وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.

خداوند شما را از پاس عظمت خود بر حذر ميدارد كه مبادا مخالفت او را بنمائيد بازگشت همه شما بسوى او است و خدا ببندگان خود مهربان است.پ آل عمران 154 يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ همانند دوران جاهليت از روى جهل و نادانى گمانهاى واهى و بى‏اساس نسبت بخدا دارند.پ آل عمران 175 إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ همانا اين شيطان است كه خوف و وحشت بى‏مورد ايجاد ميكند شما نبايد از قدرت ظاهرى آنان بترسيد. اگر ايمان داشته باشيد از من بايد بترسيد.پ نساء 104 وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ شما چون بمبدأ و معاد ايمان داريد اميد بچيزى (درجات آخرت) داريد كه آنان اين اميد را ندارند.پ مائده 23 قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ.

در گفتگوى موسى عليه السّلام با قومش در باره جنگ. دو نفر از افرادى كه داراى صفت خوف از خدا هستند و خداوند بر آنان نعمت باطنى و معنوى خود را عنايت فرموده گفتند داخل شويد بر دشمنان و در قلعه‏ها و دژهاى آنان را بگيريد.پ مائده 28 خداوند بعنوان نقل قول فرزند آدم هابيل فرمود: إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ. من از پروردگار عالم ميترسم.پ مائده 40 أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ‏

 

يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ.

آيا نميدانى سلطنت آسمانها و زمين از آن خدا است هر كه را بخواهد كيفر ميدهد و هر كه را بخواهد ميبخشد و خداوند بر هر چيز توانا است.پ مائده 44 فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ. از مردم نترسيد فقط از من بترسيد. كه اگر تمرد و گناه كنيد مشمول غضب من ميشويد.پ مائده 84 وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ در صورتى كه ايمان نياوريم چگونه چشم انتظار داريم كه خدا ما را در زمره شايستگان قرار دهد.پ مائده 99 اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.  ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ.

بدانيد كيفر الهى سخت دردناك و البته بخشنده مهربان است. وظيفه پيامبر فقط گفتن است و خداوند بكارهاى آشكار و نهان شما آگاه است. انعام 15 16 قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ  مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ.

بگو اگر معصيت و گناه كنم از عذاب الهى در آن روز بزرگ خوف و وحشت دارم هر كه از عذاب آن روز در امان باشد قطعا مشمول رحمت حق شده و همين رستگارى بزرگ است.پ انعام 51 وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ.

با اين قرآن افرادى را كه از روز حشر و رستاخيز كه جز خدا هيچ دوست و واسطه‏اى نيست در آن روز ميترسند و خوف دارند هشدار و بيم ده باشد كه تقواى داشته باشند.پ انعام 81 از قول ابراهيم عليه السّلام نقل ميفرمايد وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.

از اين بتها كه شما آنها را شريك خدا قرار داده‏ايد چرا بترسم و وحشت داشته باشم شما بايد خوف و وحشت داشته باشيد كه بدون دليل و منطق عقلى و بدون اجازه خدا براى او اين بتها را شريك او ساخته‏ايد اگر فهم و درك داريد خودتان قضاوت كنيد كه كدام يك از اين دو گروه (موحد و مشرك) بامن و امان و آرامش سزاوارترند.پ اعراف 97- 99 أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ.  أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ.  أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ.

آيا مردم اين قرى و قصبات از فرا رسيدن عذاب الهى در همان وسط روز كه مشغول‏

 

بازيچه دنيا هستند در امن و امانند؟ آيا از مكر الهى در امانند كه جز گروه زيانكار هيچ كس خود را از مكر و عذاب الهى ايمن نيستند. آيا آن دسته از مردم كه اين سرزمين را از پيشينيان بارث بردند اين اندازه نميدانند و بقدرت خداوند آگاه نيستند كه اگر بخواهيم كيفر گناهانشان بآنان داده و بر دل آنان مهر ميزنيم كه هيچ نفهمند و نشنوند و فرمود 154 وَ فِي نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ. تورات را بموسى عليه السّلام داديم كه در آن هدايت و راهنمائى‏ها و رحمت و خوشبختى است براى آنان كه داراى صفت خوف و خشيت الهى هستند.پ و نيز در آيه 156- 157 فرمود: قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ.  الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الى قوله. أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

كيفر و عذاب ميدهم آن مخالفانى را كه بخواهيم و صلاح بدانم و رحمت واسعه من همه چيز را فرا گرفته و ثابت و پايدار ميسازم رحمت خود را براى آن افرادى كه داراى تقوى بوده و در راه رفاه و آسايش مستمندان زكوه ميپردازند و بآيات ما ايمان مى‏آورند آنان كه از رسول و پيامبر امى پيروى مينمايند تا آخر آيه كه فرمود: اينان همان گروه رستگارانند.پ انفال 25 وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ.

بترسيد از آن عذابى كه وقتى فرا رسد فقط گريبان ستمگران را نخواهد گرفت بلكه همه گير است و بدانيد عذاب خدا شديد است.پ توبه 13 أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ آيا از آنان ميترسيد؟

خداوند كه سزاوارتر است براى ترسيدن اگر از اهل ايمان باشيد.پ توبه 18 إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسى‏ أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ.

عمران و آبادى مساجد خدا فقط بدست آنان كه ايمان بخدا و روز واپسين دارند و نماز و زكوه را مراقب و مواظب هستند و جز خدا از احدى خوف و هراس ندارند بستگى دارد.پ هود 102- 103 مشمول عذاب پروردگار چنين است كه ستمكاران از قرى و قصبات و شهرها را در چنگال عذاب گرفتار كرد. قطعا گرفتن عذاب الهى سخت دردناك است.

كسانى كه از عذاب آخرت ميترسند از اين حوادث دردناك پند و عبرت ميگيرند.پ يوسف 107 آيا اين مردم از عذاب فراگير الهى آسوده خاطرند؟ و يا اينكه از آمدن ناگهانى قيامت كه بدون اطلاع و آگاهى آنان مى‏آيد در امان هستند.پ رعد 6 خداى تو در برابر ظلم و گناه مردم بخشنده است و ضمنا عقاب و عذابش‏

 

هم سخت دشوار است.پ 21 وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ از خداى خود و از حساب و بررسى دقيق ناگوار خائف و ترسانند.پ 41 أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ.

آيا متوجه نيستند كه (ما خداوند) به كيفر گناهانشان از نعمت‏هاى اطراف زمين كم ميكنيم و دنبال حكم خداوند قدرتى نيست كه مانع اجراى آن گردد و خداوند بحساب مردم با كمال سرعت رسيدگى ميكند.پ ابراهيم 14 ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ در اين حوادث و گرفتن و نابودى ستمكاران آيه و عبرتى است براى كسانى كه از مقام حسابگرى من و از وعيد و تهديدهاى من بيم و هراس دارند.پ حجر 49- 50 نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.  وَ أَنَّ عَذابِي هُوَ الْعَذابُ الْأَلِيمُ.

به بندگان من ابلاغ كن كه من بخشنده مهربان هستم ولى عذاب و كيفر من هم قطعا عذاب دردناك و جانكاهى است.پ حجر 82- 84 وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ.  فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ.  فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.

 

در دل صخره‏هاى كوه‏خانه‏هائى براى ايمنى تهيه ميكردند. ناگهان صيحه آسمانى صبحگاه آنان را فرا گرفت و آن خانه‏هاى سنگى كه با دست خود تراشيده بودند سودى به حال آنان نداشت.پ نحل 45 أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ.  أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ.  أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ.

آيا آن كسانى كه با مكر و فريب كارهاى زشتى را انجام ميدهند از خشم الهى و فرو بردن آنها در اعماق زمين و يا رسيدن عذاب ناگهانى بدون توجه آنها و يا از گرفتن خدا آنان را در حين سرگرمى بامور خود بدون اينكه بتوانند خدا را عاجز كنند و يا از شمول غضب و گرفتن عذاب الهى با وحشت و دهشت. آيا از اين گونه امور آسوده خاطر و در امانند؟

البته خداوند مسلم نسبت ببندگان خود مهربان و رحيم است (تأخير در عذاب ميفرمايد شايد بيدار شوند).پ نحل 45- 47 وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ‏

 

لا يَسْتَكْبِرُونَ  يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ  وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ  وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ. آنچه جنبنده در آسمانها و زمين هست و كليه ملائكه‏ها در كمال خضوع و بدون تكبر براى خدا سجده ميكند و از پروردگار فرمان ده و بالاى سر خود ميترسند و آنچه دستور داده شود انجام ميدهند. خداوند چنين دستور فرموده كه دو معبود براى خود قرار ندهيد همانا معبود بحق فقط يك و يكتا است بنا بر اين از من فقط بترسيد. و آنچه كه در آسمانها و زمين است ملك مطلق او است و دين و اطاعت و فرمانبرى براى او و بيان شريعت و برنامه دينى هميشه از آن او است (با اين وصف كه تمام قدرتها و اختيارات در دست او و براى او است) شما از غير او ميپرهيزيد؟پ اسرى 8- 10 عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً.  إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً  وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً.

اميد است پروردگار رحمتش را شامل حال شما كند و اگر شما بكارهاى زشت باز گرديد ما هم روش مهرآميز خود را تغيير ميدهيم و عذاب اخروى و دوزخ را براى كافران زندان قرار داده‏ايم. اين قرآن با برنامه‏هاى سعادت بخش جامعه را براه استوارتر هدايت و به بهترين روش خوشبختى راهنمائى ميكند و ايمان آورنده‏گانى كه با اعمال نيك و شايسته تحكيم مبانى اعتقادى خود را نموده‏اند نويد و بشارت ميدهد كه پاداشى بس بزرگ در انتظار آنان است و كسانى كه تمرد ورزيده و از ايمان بآخرت خود را محروم نموده‏اند و براى آنان عذاب اليم و دردناكى آماده كرده‏ايم.پ اسرى 54- 57 رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا الى قوله تعالى وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً.

خداوند بحقيقت و لياقت شما داناتر است طبق لياقت و عدم لياقت شما اگر شايستگى رحمت داشته باشيد رحمت ميكند شما را خدا و اگر بخواهد كيفر ميدهد شما را اى پيامبر گرامى ما تو را وكيل آنها نكرده‏ايم (از تمرد آنها ناراحت مباش) تا آنجا كه فرموده: اين بندگان اميد برحمت حق داشته و از عذاب و كيفر او بيمناك هستند چون از كيفر او بايد كاملا بر حذر شد.پ طه 3 اين قرآن فقط تذكر و هشدارى است براى كسى كه خوف و ترس از خدا دارد.پ طه 128 أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ‏

 

لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏.

آيا سرگذشت امتهاى پيشين در حالى كه در منازل خود سرگرم زندگى بودند مشمول غضب ما گشته و نابودشان كرديم؟ پند و عبرت و راهنمائى براى آنان گشت قطعا اين گونه حوادث آيه عبرت و هشدارى است براى خردمندان.پ انبياء 28 وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ آنان از خوف الهى هميشه در هراس هستند.پ و در آيه 42- 44 فرموده: قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ الى قوله تعالى أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ. از آنان سؤال كن چه كسى ميتواند شما را از قدرت و نفوذ سلطه الهى در شب و روز باز دارد (البته جواب منفى است) ولى اين كفار از ياد حق اعراض دارند تا آنجا كه فرمود آيا نميبينند قدرت ما را كه ما از اطراف و جوانب زمين (و منطقه حكومت اينها كاسته و در اختيار سپاه اسلام قرار ميدهيم) با اين وصف آيا اين كفار غالب هستند. يا مسلمين؟پ انبياء 47- 48 وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ  الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ.

ما بموسى و هارون فرقان (تورات كه بين حق و باطل تميز ميدهد) و روشنى بخش و يادآور اهل تقوى داديم. آنان كه در نهان از خداى خود ميترسند و از فكر قيامت در خوف و ترس هستند. 90 وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ آنان نسبت بما داراى خضوع و فروتنى هستند.پ حج 34 وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ.  الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ. افرادى را كه هميشه و دائما در حال خوف و ترس بوده بشارت ده آنان كه وقتى نام خدا برده مى‏شود و بياد خدا بيافتند دلشان ميترسد.پ مؤمنون 57- 60 إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ الى قوله تعالى وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ.

آنان كه از خوف پروردگارشان در ترس و هراسند تا آنجا كه فرموده آنان كه انفاق ميكنند آنچه را كه انفاق ميكنند (و يا مى‏بخشند از آنچه بآنها داده شده) و از موقعيت و هنگامه بازگشت بخدا دلشان مى‏طپد و ميترسد.پ نور 37 يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ. از آن روزى كه در آن دلها و چشمها دگرگون مى‏شود ميترسند.پ نور 52 وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ. آن كس كه خدا و رسولش را اطاعت كند و از خدا بترسد و پرهيز نمايد اينان همان كاميابان و سعادتمندانند.

 

پ‏شعراء 51 إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ. حال كه ما اولين گروهى هستيم كه ايمان آورده‏ايم (و با ايمان ما فتح باب شد و قدرت فرعونى متزلزل شد و ديگران جرأت ايمان بحق را يافتند) چشم طمع داريم كه خداوند گناهان ما را ببخشد.پ شعراء 82 وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ آن خدائى كه آرزو و طمع دارم كه در روز قيامت از خطاى من چشم پوشد.پ نمل 10- 11 يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ.  إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ.

اى موسى عليه السّلام خوف و ترسى بخود راه مده كه پيامبران من در تحت حمايت و نصرت من از چيزى نميترسند فقط كسى كه ظلم و ستم نموده ميترسد و او هم اگر جبران جنايت خود را بنمايد و با انتخاب روش نيك و پرداخت حقوق و انجام وظائف تلافى گذشته كند قطعا من بخشنده مهربانم.پ قصص 31 يا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ. اى موسى پيش بيا و مترس كه تو در امان و از ايمنان هستى.پ عنكبوت 5 مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. آن كس كه باميد لقاء و ديدار حق بسر ميبرد و بالاخره مدت مقرر الهى منقضى شده و سر وقت ديدار فرا خواهد رسيد و خداوند شنوا و دانا است.پ عنكبوت 23 يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ يَرْحَمُ مَنْ يَشاءُ وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ.  وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ.  وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ.

خداوند هر كس را بخواهد كيفر ميدهد و هر كس را بخواهد رحمت ميكند و بسوى او بازگشت ميكند و شما نه در زمين و نه در آسمان نميتوانيد خدا را عاجز و ناتوان نمائيد. و جز ذات خداوند ياور و ناصرى براى شما نخواهد بود. آن كسانى كه آيات الهى و ديدار خداوندى را باور ندارند از رحمت حق مأيوس و نااميد و عذاب دردناكى هم براى آنان مقرر شده است.پ لقمان 33 يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ.

هان اى مردم از پروردگار خود بپرهيزيد و بترسيد از روزى كه پاداش و كيفر اعمال هر كس فقط مربوط بخود او ميباشد نه پدر بجاى پسر و نه پسر بجاى پدر كيفر نخواهد ديد

 

وعده الهى قطعا راست و بحق است.پ احزاب 21 لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً.

روش و رفتار رسول خدا الگوى ارزنده‏اى است براى شما و آن كس كه بلطف خدا و پاداش اخروى اميدوار است و اكثرا در ياد خدا باشد بايد از آن حضرت تأسّى و پيروى نمايد.پ احزاب 37 وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ آيا از مردم و ملامت آنها ميترسى با اينكه سزاوارتر اينست كه از خدا بترسى.پ احزاب 39 الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً.

آنان كه مأموريت و رسالت پر مسئوليت الهى خود را انجام ميدهند و از خدا ميترسند و جز خدا از هيچ كس ترس و پروائى ندارند و خداوند براى پشتيبانى و اداره امور بندگان كافى و بس است.پ فاطر 18 إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ. انذار و هشدار تو فقط بحال آن افرادى سودمند است كه در نهان و خلوت از خداى خود بترسند و يا اقامه نماز ارتباط خود را با خدا برقرار سازند.پ فاطر 28 إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فقط دانشمندانند كه بعظمت مقام الهى پى برده و از او ميترسند.پ يس 11 إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ.

ترساندن و هشدار تو فقط نسبت بآن كسانى كه تابع و پيروى عملى از قرآن داشته و در نهان و خلوت از خدا ميترسد نتيجه بخش است تو او را ببخشش و پاداش بزرگ نويد ده.پ ص 46 إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ. ما آنان را با خصلتى پاك و خالص نموديم و آن خصلت در ياد آخرت بودن است.پ زمر 9 أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ. آن كس كه در اوقات شبانه بعبادت خدا پرداخته و در حال سجود و قيام بسر ميبرد و از وحشت آخرت در ترس است و چشم اميد برحمت پروردگار دوخته مانند ديگران نيست.پ زمر 13- 16- 23 قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ الى قوله تعالى ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ الى قوله تعالى مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ.

بگو من در صورت معصيت از آن عذاب روز بزرگ ميترسم. با اين بيانات وعيدى‏

 

خداوند بندگانش را هشدار ميدهد اى بندگان من از من بترسيد. قرآنى كه تشابه نظم و اسلوب دارد از شنيدنش آنان كه از خداى خود ميترسند پوست بر بدنشان جمع مى‏شود سپس نرم مى‏شود (حالشان و چهره و بدنشان دگرگون مى‏شود) و دلهاى آنان هميشه متوجه بياد خدا است.پ سجده 43 إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ. پروردگار تو هم بخشش و مغفرت و هم كيفر سخت و دردناك دارد.پ حم  عسق تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.

نزديك است آسمان از بالاى آن شكافته شود (از خوف حق) و ملائكه مشغول تسبيح و حمد خدا هستند و براى مردم زمين طلب مغفرت از خدا مينمايند بدانيد كه خدا همان ذات مقدسى است كه بخشنده و مهربان است.پ حمعسق 17- 18 وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ.  يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ.

از كجا ميدانى شايد قيامت نزديك باشد. كسانى كه ايمان ندارند نسبت بقيامت عجله و شتاب دارند (پس كى واقع مى‏شود). ولى آنان كه ايمان دارند از فرا رسيدن قيامت در ترس و وحشتند و ميدانند كه قيامت حق است و هيچ احتمال خلافى در آن راه ندارند.پ فتح 6 الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً.

منافقانى كه نسبت بخدا بدگمان بودند، بر آنها باد گردش بد روزگار و خشم و لعنت نموده خدا بر ايشان و دوزخ را كه جايگاه و بازگشت بدى است براى آنان آماده نمود.پ ق 33 و 45 مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ. آن كس كه در پنهان از خدا بترسد فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ آن كس را كه از وعيد بكيفر و عذاب خوف و ترس دارد بوسيله قرآن تذكر و اندرز بده.پ ذاريات 37 وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ. در آن شهر قوم لوط علائم و نشانه‏اى باقى گذاشتيم و آن شهر را مايه عبرت قرار داديم براى آن كسانى كه از عذاب دردناك الهى بيم و خوف دارند.پ طور 26- 27 قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ.  فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ بهشتيان در گفتگوئى كه با هم دارند گويند كه ما قبل از اين در دنيا ميان مردم در حال خوف و ترس از عذابهاى الهى بسر ميبرديم خدا هم بر ما منت نهاد و ما را از

 

عذاب سوزان محفوظ نمود.پ رحمان 31- 46 سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ.  فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ.  يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ الى قوله تعالى وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ.

اى گروه جن و انس بزودى بحساب دقيق شما خواهيم پرداخت شما بكدام يك از نعمتهاى پروردگارتان تكذيب ميكنيد اى گروه جن و انس اگر ميتوانيد در اقطار و اطراف آسمان و زمين نفوذ كرده و آنجاها را در تحت تسخير خود قرار دهيد نفوذ كنيد ولى اين عمل قدرت و سلطه و نيروى مخصوصى ميخواهد تا آنجا كه فرمود آن كس كه از مقام عدل الهى بترسد دو بهشت دارد (عدن و نعيم).پ حشر 21 لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ.

اگر ما اين قرآن را بر كوه ميفرستاديم ميديدى كه كوه از خوف و خشيت و از شدت ترس متلاشى و پراكنده ميشد.پ ملك 12- 21 إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ الى قوله تعالى أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ.  أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ.  وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ.  أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ.  أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ.  أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ.

آنان كه در نهان و خلوت از پروردگار خود ميترسند بخشش و پاداش بزرگى دارند تا آنجا كه فرمود: آيا در امان و مطمئن هستيد كه دادار آسمان شما را بهنگام زلزله در زمين فرو دهد؟ آيا ايمن هستيد كه خداوند آسمان رگبار سنگريزه را بر شما بريزد؟ بزودى مى‏فهميد بيم دادن و هشدار مرا. كسانى كه پيش از اينان بودند بتكذيب حقائق پرداختند.

ما هم آنان را كيفر داديم و چگونه سخت بود كيفر ناگوار ما. آيا بمرغان و پرندگان بالاى سر خود نمينگرند كه گاهى با بال گشاده و بى‏حركت سير ميكنند و گاهى پر زنان در حركتند؟

جز خداى مهربان كيست كه اينها را در مقابل جاذبه زمين نگه دارد او است كه بهر چيز بينا و آگاه است.

اين سپاه و لشكر شما كجا و كيست كه در برابر قهر و قدرت خداوندى شما را يارى كند؟ كافران جز فريب شيطانى چيزى ندارند. اگر خداوند از رزق و روزى شما خوددارى و امساك نمايد كيست آن كس كه روزى شما را تأمين نمايد؟ بلكه اينها در سركشى و رو گردانى‏

 

از حق عناد و لجاجت دارند.پ معارج 27- 28 وَ الَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ.  إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ.

آنان كه از عذاب الهى خائف و ترسناكند، چون هيچ كس از عذاب و كيفر خدا ايمن نيست.پ نوح 13- 14 ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً.  وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً شما چرا وقار و عظمت خداوندى را مراعات نميكنيد با اينكه شما را گوناگون و گروه گروه آفريد و يا خلقت شما را در مراحل گوناگونى قرار داد كه در اين مراحل شما را بكمال برساند.پ مدثر 53- 56 كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ الى قوله تعالى هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.

چنين نيست بلكه اينها از قيامت بيم و هراسى ندارند تا آنجا كه فرمود او است كه سزاوار پرهيز و تقوى است و او است كه سزاوار بخشودن گناه است.پ دهر 7 به بعد وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً الى قوله تعالى إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً.  فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً الى قوله تعالى نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا الى قوله تعالى يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً. ميترسند از روزى كه شر آن و وحشت آن آشكار و فراگير است. ميگويند ما از پروردگار خود در باره آن روزى كه چهره‏ها را عبوس و قيافه‏ها را سخت دگرگون ميكند ميترسيم. خداوند هم بپاداش خوف و ترس آنان را از ناراحتى آن روز مصون داشته و شادابى و خوشحالى بآنان عنايت فرمايد تا آنجا كه فرموده: ما آفريديم اينان را و خلقتشان را محكم و استوار نموديم و آنگاه كه مرگ و هلاكتشان را اراده كنيم گروهى ديگر را بجاى اينها آوريم تا آنجا كه فرموده: هر كه را بخواهد مشمول رحمت خود قرار ميدهد. و براى ستمگران عذابى دردناك آماده و مقرر ساخته است.پ نازعات 19- 26 وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ فَتَخْشى‏ الى قوله تعالى إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‏. موسى عليه السّلام بفرعون گفت آيا ميل دارى كه تو را به خداى خودت هدايت و راهنمائى نموده تا نتيجة از او بترسى و از اين بلند پروازى دست بردارى؟ قطعا براى آنكه بترسد در اين داستان عبرت و پندى است.پ نازعات 40- 41 وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏.  فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏. اما آن كس كه از حضور و مقام شهود پروردگار بترسد و خود را از هواى نفس باز دارد پس قطعا بهشت جايگاه او است.پ انفطار 5 تا 8 عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ.  يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ  الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ  فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ. در آن روز هر كس باعمالى كه در ايام‏

 

پيشين و در اواخر انجام داده آگاه مى‏شود. اى انسان چه عاملى تو را گول زد و تو را نسبت بآن خداى كريم و بزرگوارى كه آفريد تو را و تمام اعضاء و قواى درونى تو را متناسب و تعديل نمود و در آن شكل و صورتى كه اراده حكيمانه‏اش اقتضاء كرد تركيب بندى كرد مغرور نموده و فريب داد.پ بروج 12 تا 14 إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ الى قوله تعالى وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ گرفتن الهى بسى سخت و دشوار است تا آنجا كه فرموده و آن خدا بخشنده پر مهر است.پ اعلى 10- 12 سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى‏.  وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى.  الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى‏  ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى‏. آن كس كه داراى خوف و خشيت است بزودى پند ميپذيرد و آنكه شقاوت و گيش بيشتر است از اين تذكرات كناره‏گيرى ميكند و بعدا در آتش بزرگ خشم خدا وارد شده و در آنجا نه ميميرد و نه زنده است در بدترين حالت ميان مرگ و حيات بسر ميبرد.پ بينه 8 رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ كسانى كه از خدا ترس دارند پاداششان اين است كه خدا از آنان خشنود و آنان از خدا راضى و خشنود هستند.پ تفسير وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ. گفته شده رهبت آن ترسى است كه با تحفّظ و خوددارى هم راه باشد و اين آيه ميفهماند كه مؤمن بجز از خدا نبايد از هيچ كس بترسد وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ يعنى با ايمان خود و پيروى از حق و روى گرداندن از دنيا تقوى و پرهيزگارى را تحكيم نمائيد.

و گفته شده كه رهبت مقدمه و زير بناى تقوى است. أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ مثل اينكه اين آيه دلالت بر اين دارد كه رجاء و اميد بايد توأم با عمل باشد (به گواهى جملات قبلى) و بدون عمل شايسته رجاء نيست، بلكه فريب است و گفته شده با اينكه اين گروه را با داشتن اعمال توصيف مينمايد متذكر رجاء و اميد هم مى‏شود براى اين است كه عمل در معرض خطر است پس دلالت قطعى بر پايان نيك و سرانجام مطلوب ندارد و لذا در عين عمل كردن بايد حالت رجاء و اميد داشته باشد چون ميزان سعادت پايان و عاقبت امر است وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ گفته شده كه اين جمله تهديد و هشدار بزرگى است كه معلوم مى‏شود كه طرف تهديد در اعمالش زشتى و قبح بيحد و مرزى دارد و لفظ نفس (شما را از خودش ميترساند) براى اينست كه اعلام نمايد كيفر كيفرى است بس بزرگ كه از خداى بزرگ صادر مى‏شود بنا بر اين نبايد در برابر اين كيفر بزرگ بتهديد كافران و دشمنان اعتناء شود و تكرار اين جمله براى تأكيد و بزرگداشت مطلب است وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ يعنى همين تهديدهاى الهى از جهت رأفت و محبتى است كه خداوند براى صلاح ديد بندگانش دارد و يا اينكه با جملات قبلى بعذابش جلب توجه بندگان را مينمايد و با اين جمله رافت و محبتش را

 

يادآور مى‏شود تا انسان برحمتش اميدوار و از عذابش ترسان باشد (خوف و رجاء).

يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ. توصيف حال منافقان را مينمايد در جنگ احد گفته شده يعنى گمانهاى غير واقع و غير حقيقى كه سزاوار حق نيست در باره خدا مينمايند و ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ بدل است از كلمه غَيْرَ الْحَقِّ و اين گمان مال ملت جاهليه و اهل جهل و نادانى است- اقول و اين آيه دلالت دارد بر اينكه سوء ظن بخدا و مأيوس بودن از رحمت حق حرام است. إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يعنى آن كس كه مسلمانان را از بازگشت بجنگ كفار و تعقيب آنها پس از غزوه احد باز ميدارد و ميترساند از طرف شيطان و وساوس او است.

كه آن شخص نعيم بن مسعود بود كه مسلمين را ميترسانيد وَ خافُونِ. از مخالفت اوامر من بترسيد إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ چون اقتضاء و لازمه ايمان بحق اينست كه انسان ترس از خدا را بر تمام ترسهاى مردمى مقدم بدارد وَ تَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ و شما آن رحمت و نصرتى كه از حق اميدواريد اين اميد را كفار ندارند و اين آيه دلالت دارد بر فضيلت رجاء و اينكه اين از صفات اهل ايمان است.پ قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ كه از خدا ترس داشتند و داراى تقوا و پرهيز بودند كه اين آيه هم دلالت بر فضيلت خوف دارد. أَ لَمْ تَعْلَمْ آيا نميدانى كه آسمانها و زمين از آن خدا است خطاب بپيغمبر و يا بهر انسان است و در اين آيه تهديد و نويد هر دو جمع است. فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ گفته شده اين نهى متوجه قضات و حكام و فرمانروايان است كه در حكومت و قضاوت خود از غير خدا خوف و ترسى نداشته باشند وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ و هشدار بده بقرآن يا بخدا آنان را كه از شدائد و هول حشر در قيامت ميترسند و گفته شده يَخافُونَ يعنى يعلمون علم و ايمان بحشر دارند و حضرت صادق عليه السّلام فرموده يعنى با قرآن هشدار ده كسانى را كه اميد وصول به پروردگار و ميل بآنچه نزد خدا است دارند كه از راهنمائى قرآن استفاده كنند كه قرآن قرآن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته است- لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ جز خدا ولى و شفيعى نيست. لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ. تا اين هشدار باعث خوف و ترس آنها شده و در نتيجه از مناهى و محرمات خوددارى نمايند.

وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ من از اين بتها كه آنها را شريك خدا ساخته‏ايد چرا بترسم كه هيچ زيان و ضررى در دست آنها نيست. وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ با اينكه خداوند سزاوار است كه از او بتمام معنا ترسيد چون اين بت‏پرستى شما شريك قرار دادن مخلوق است با خالق و صانع و برابر دانستن مقدور ناتوان با قادرى كه سود و زيان در دست او است سلطانا يعنى بدون حجت و برهان. حاصل مطلب اينكه كفر و گناه و خطا مورد

 

خوف و ترس است پس نبايد ايمن از آن شد أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ يعنى آنهائى كه رسالت پيامبران ما را تكذيب كردند. أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى كه عذاب و كيفر ما آنها را فرا گيرد در وسط روز ضحوة بمعناى روشنائى آفتاب است بهنگام درخشيدن و بالا آمدن آفتاب وَ هُمْ يَلْعَبُونَ هنگامى كه بآن كارهاى دنيوى بى‏فائده مشغول هستند أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ مكر الهى كنايه و اشاره است بفرصت دادن خدا ببنده غافل خود كه ناگهان او را بچنگال كيفر خود قرار ميدهد. على بن ابراهيم گويد مكر خداوند يعنى عذاب خداوند طبرسى مرحوم در تفسير اين آيه گفته حاصل معنا اينست كه با اين وضع آيا از فرا رسيدن عذاب ناگهانى ايمن هستند و اين عذاب بدون سابقه و اطلاع قبلى را بنام مكر الهى نام برده از اين جهت است كه مكر و خدعه بدون اطلاع طرف و بدون سابقه ذهنى گريبان‏گير او مى‏شود اين عذاب هم از اين نظر تشبيه بمكر شده است و گفته شده مكر الهى فرصت و مهلت دادن خدا است كه تبه‏كاران با صحت و سلامتى و طول عمر و نعمت فراوان مهلت و فرصت داده و آنها بخيال اينكه مشمول رحمت و فيض خدا هستند تدريجا مراحل شقاوت را طى كرده و درجه درجه تيره‏گى درونى آنها شديدتر گرديده ناگهان معلوم مى‏شود كه اينها نعمت نبوده و استدراج و بدبختى تدريجى بوده است و اين است مكر الهى كه در ظاهر نعمت و در واقع و باطن نقمت و تيره‏روزى است فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ از مكر الهى جز زيانكاران كسى ايمن نيست (خود را در امن نميداند).پ اينجا پرسشى مطرح مى‏شود و آن اينكه انبياء و معصومين عليه السّلام با اينكه از مكر الهى در امن و امان هستند ولى قطعا معلوم است كه از زيان زيانكاران نيستند پس چگونه اين آيه ميفرمايد جز زيانكاران هيچ كس از مكر الهى خود را در امن و امان نميبيند؟ پاسخ اولا آيه مربوط باهل گناه و معصيت‏كاران است چون آيه ديگر در باره اهل تقوى ميفرمايد إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ (دخان 51) اهل تقوى در مقام امن و امان هستند ثانيا معناى آيه اينست كه از كيفر دادن الهى نسبت باهل گناه هيچ كس ايمن نيست جز زيانكاران البته معلوم است كه معصومين عليه السّلام نه تنها از معذب شدن گناهكاران ايمن نيستند بلكه تا حدودى اطمينان بعذاب گناهكاران را دارند و لذا از ارتكاب گناه كاملا خوددارى مينمايند. ثالثا معنا ممكن است اين باشد كه زيانكارانند كه جهل بحكمت خداوندى دارند و چون حكمت خداوند ايجاب ميكند كه متخلفين كيفر ببينند و گر نه نظام تشريعى و قانون الهى بهم خورده و پشتوانه نخواهد داشت و اشخاص نادان و جاهل به حكمت و مصلحت انديشى خيال ميكنند كه در صورت ارتكاب گناه هم عقابى نيست و اينان همان زيانكارانند. بنا بر اين حاصل معناى آيه اين مى‏شود كه مكلف بايد داراى حالت‏

 

خوف باشد تا در نتيجه در انجام واجبات كوشا و از معصيت و گناه خوددارى نمايد و هيچ وقت احساس امن و آسوده خاطرى از عذاب نداشته كه موجب خسران و بدبختى در دنيا و آخرت خواهد شد (مجمع البيان) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ در ديار و جايگاه پيشينيان سكونت نموده و لفظ يهدى كه با لام متعدى شده چون بمعناى تبيين و روشن شدن است أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ آيا روشن و واضح نيست براى آنها كه اگر بخواهيم كيفر ميدهيم آنان را بگناهانشان همچنان كه پيشينيان را كيفر داديم وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ و بر دلشان مهر ميزنيم فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ و در نتيجه كوردلى فهم و عبرت و پند پذيرى ندارند. لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ يعنى از خداى خود ميترسند و گرد گناه نميگردند و بدستورات تورات عمل ميكنند. عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ در مجمع گويد يعنى افرادى كه معصيت مرا نموده و استحقاق عذاب يافته‏اند آن كس را كه بخواهم كيفر ميكنم و چون ممكن است مشمول مغفرت بشوند از اين جهت من اشاء فرموده وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ. حسن و قتاده گفته‏اند رحمت الهى در دنيا شامل نيك و بد فاجر و مؤمن هست ولى در آخرت رحمت الهى فقط مختص مؤمنين و متقين است.پ و عوفى گفته البته رحمت الهى همه چيز و همه كس را فرا گرفته ولى توسعه و شمول رحمت براى وجود مؤمن است و اهل تقوى باعث توسعه رحمت حق در دنيا شده است يعنى بكفار روزى ميرسد و از آنان دفع بلا مى‏شود چون در كنار مؤمن قرار گرفته و رحمت حق كه شامل حال مؤمن شد كفار هم بهره‏مند شده و بزندگى خود ادامه ميدهند ولى هنگامى كه آخرت فرا رسيد و بطور كلى جهان و دنياى مؤمنين از جهان كافران جدا شد رحمت حق مخصوص مؤمن گشته و كفار از آن رحمت طفيلى و تبعى كه در دنيا داشتند بى‏بهره ميشوند.

درست مانند كسى كه از نور چراغ ديگرى استفاده ميكند كه تا وقتى صاحب چراغ هست و اين شخص نزديك او و در كنار او است از روشنائى چراغ بهره‏مند ميگردد ولى هنگامى كه صاحب چراغ رفت و چراغ را برد روشنائى بطور كلى ميرود و گفته شده كه معناى آيه اينست كه رحمت حق وسيع است و هر كس كه بخواهد از هدايت الهى برخوردار شود و خود را در شعاع رحمت حق قرار دهد ابدا مانعى نيست و شامل همه مى‏شود اگر همه مردم بخواهند خود را مشمول رحمت و هدايت نمايند ميتوانند چون رحمت حق بسيار وسيع است ولى بعضى از افراد نميخواهند از اين رحمت واسعه بهره‏مند شوند چون از ضلالت و گمراهى خود دست بر نميدارند و اين با سعه رحمت هيچ منافاتى ندارد- فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ يعنى بزودى و يا حتما رحمت خود را اختصاص باهل تقوى داده و براى آنان تثبيت مينمايم و يا با اشخاصى كه از گناهان كبيره و معصيت پرهيز نموده‏اند وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَ‏

 

الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً. از فتن و حوادثى كه هنگام وقوع فقط دامنگير ستمكاران از شما نخواهد شد بترسيد و بپرهيزيد گفته شده يعنى كارهائى كه عواقب شوم آن عمومى است بد و خوب را فرا ميگيرد نظير سستى و مسامحه در امر بمعروف و نهى از منكر و اختلاف و تشتت كلمه و بدعت در دين. عياشى در ذيل تفسير اين آيه گفته كه پس از رحلت و وفات پيغمبر مردم دچار فتنه‏اى شدند و اختلاف نظر در اجتماع مسلمين پديد آمد و اين آزمايشى بود كه مسلمانان با او مواجه شدند تا بالاخره از على عليه السّلام دست برداشته و با ديگران بيعت كردند با اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مكرر توصيه و دستور فرموده بود كه از على و اوصياء بعد از او عليهم السّلام متابعت نمايند و در مجمع نقل كرده كه على عليه السّلام و حضرت باقر عليه السّلام‏

لتصيبنّ‏

قرائت نموده‏اند- فتنه‏اى كه قطعا گريبان ستمكاران را فرا ميگيرد فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ يعنى اگر بعقاب و ثواب الهى ايمان و اعتقاد داريد و دلالت بر اين دارد كه خوف و خشيت از خدا از لوازم ايمان است وَ لَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ يعنى در تمام جهات دينى فقط از خدا ميترسند و رضا و خشنودى حق را بر رضاى ديگران مقدم ميدارند چون ترس از خطر يك امر فطرى و جبلّى است كه عاقل و خردمند نميتواند مراعات اين خوف را نكند و در مجمع گفته يعنى از احدى از مخلوقين جز از خدا ترسى ندارند و اين در ذيل جمله قبلى است كه فرمود أَ تَخْشَوْنَهُمْ يعنى اگر از مردم خوف و ترس داشته باشيد پس لا بد با اين مردم در موضوع شرك برابرى داريد (آنها مشرك شما هم مشرك هستيد).پ همچنان كه فرموده: فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ- هنگامى كه دستور جهاد بر آنها صادر مى‏شود از كفار ميترسند همان طورى كه از خدا ميترسند- پس در موضوع ترس خدا و غير خدا را شريك هم نموده‏اند.

و كذلك مثل گرفتن پيشينيان است أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏ گرفتن غضب خداوند آن هنگامى كه اهل قرى و قصبات را فرا گرفت وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ در حالى كه به ظلم و ستم مشغول بودند كه عذاب او دردناك و دشوار است و در مجمع از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده كه فرمود: خداوند بظالم و ستمگر مهلت و فرصت ميدهد تا اينكه ناگهان او را گرفته و ديگر مهلتى باو نخواهد داد سپس حضرت اين آيه را تلاوت نموده: إِنَّ فِي ذلِكَ در عذابهائى كه با هم نابود شده نازل گشت لآية عبرت و پندى است لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ براى كسى كه از عذاب اخروى ترس دارد چون ميفهمد كه اين عذاب دنيوى نمونه‏اى است از همان عذاب آخرت.

أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ كه فرا رسد عقوبتى كه فرا گيرد و بپوشاند آنها را بغتة ناگهان و بدون اعلام نشانه و علامتى وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ و آنان بنزول عذاب آگاهى‏

 

نداشته و آماده نبودند.

وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ از حساب‏رسى‏هاى ناگوار خوف دارند و لذا قبل از اينكه بحسابشان رسيدگى شود خود بحساب كارهاى خود ميرسند.پ على بن ابراهيم و كلينى و صدوق و عياشى از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده‏اند كه آن حضرت هنگامى كه ديد مردى با كمال دقت حق خود را تا آخرين دينار از برادر دينى خود استيفاء نمود اين آيه را تلاوت فرمود سپس حضرت فرمود: تو خيال ميكنى كه اينها از ظلم و جور الهى ميترسند؟ نه. چنين نيست، بلكه آنها از حساب دقيق و بررسى كامل كوچكترين كارها و اعمال ميترسند كه خدا اين گونه حسابگرى را سوء الحساب و حسابرسى ناگوار ناميده است پس هر كس در حساب از ديگران دقت زياد اعمال نمايد كار زشتى مينمايد. و در مجمع و تفسير عياشى از همان حضرت نقل نموده كه مقصود از سُوءَ الْحِسابِ اينست كه تمام كارهاى زشت و تمامى كارهاى نيك همه و همه مورد بررسى و حساب قرار گيرد و اين همان استقصاء و رسيدگى تا آخرين عمل و كارهاى انسان است.

نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها كاستن از اطراف زمين يعنى هلاكت و نابودى اهل زمين. در احتجاج از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل نموده كه مقصود هلاك ساختن تبه‏كاران از قرون گذشته كه نامش را اينان و آمدن بطرف آنها (نَأْتِي الْأَرْضَ) ناميده. و در فقيه از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده كه از معناى اين آيه از حضرت سؤال شد فرمود منظور از كاستن زمين از دست دادن علماء و دانشمندان است كه ثقل زمينند و على بن ابراهيم گفته يعنى مرگ علماء. در كافى از حضرت باقر عليه السّلام نقل نموده كه حضرت سجاد عليه السّلام مكرر ميفرمود كه اين آيه شريفه أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها آمادگى بيشترى در نفس من براى مرگ و كشته شدن ايجاد ميكند كه منظور از كاستن از اطراف زمين از دست رفتن علماء و دانشمندان است. لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ يعنى هيچ قدرتى نيست كه از حكم و قضاء الهى جلوگيرى نمايد معقّب بچيزى ميگويند كه دنبال چيز ديگرى بيايد و آن را نابود و باطل كند وَ هُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ يعنى خداوند بزودى و در آينده نزديكى بحساب اينها خواهد رسيد.

ذلك اين هلاكت و نابودى ستمكاران و جايگزين شد مؤمنين بجاى آنها لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ از موقف من در مقام حساب و از وعيد و تهديد من بعذاب خوف و ترس دارند بيوتا آمنين خانه‏هائى كه از ويرانى و از سوراخ كردن دزدان و از خراب نمودن و ويرانگرى دشمنان مصون است چون در دل صخره‏هاى كوه در كمال استحكام قرار گرفته. يا بخيال خودشان و غفلت و جهل ايشان از قدرت خداوند. تصور ميكنند كه اين خانه‏ها از عذاب الهى در امن و امان و مصونند. ما كانُوا يَكْسِبُونَ ناگهان صيحه و غرش آسمانى آنها را

 

فرا گرفت و اين خانه‏هاى محكم و اموال زياد و كثرت نفرات كوچكترين سودى بحال آنها نداد.

مَكَرُوا السَّيِّئاتِ آنان كه خدعه‏ها و نيرنگ‏هاى بد و زشتى را مرتكب شدند كه گفته شده حيله و نيرنگهائى كه براى كشتن پيامبران بكار بردند و آنان كه با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيرنگ و مكر نمودند و اصحاب حضرت را از گرايش بايمان باز ميدارند أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ از بلعيدن زمين همان طور كه قارون را در خود فرو برد أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ از آمدن عذاب ناگهانى از آسمان همان طور كه قوم لوط مشمول اين عذاب شدند أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ در حين آمد و رفت و اشتغال آنها بكسب و كار خدا آنها را در چنگال عذاب قرار دهد. آيا از اين گونه امور در امانند؟ فما هم بمعجزين يعنى نميتوانند خدا را عاجز و ناتوان نمايند و از سلطه او خارج شوند و آنچه كه خدا در حق آنها اراده نمايد امتناعى ندارد أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ گرفتن بر مبناى ترس و وحشت اين طور مى‏شود كه قبل از اينها گروهى را هلاك و نابود نمايد كه در نتيجه هلاكت آنها خوف و وحشتى در اينها پيدا شود و در حال خوف و ترس عذاب الهى سر رسد و يا باين ترتيب كه تدريجا از اموال اينها و از نفوس و فرزندان و بستگان كم كم بكاهد و نابود سازد تا اينكه در حال رعب و وحشت و از دست دادن مال و اولاد هلاك شوند تخوّفته يعنى تنقّصته.پ على بن ابراهيم گفته عَلى‏ تَخَوُّفٍ يعنى على تيقّظ آمدن عذاب در حال توجه و بيدارى آنها: خلاصه اين جمله در مقابل جمله لا يَشْعُرُونَ است كه در آيه قبل از اين آمده و قسيم او است. عياشى از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه روايت كرده كه فرمود آنان دشمنان خدا بودند كه مسخ شدند و نابود شدند و در زمين فرو رفتند. در كافى از حضرت سجاد خطبه كوتاهى در موعظه و زهد و پارسائى نقل كرده كه حضرت فرمود از جمله افراد غافل و مايل بزيور دنيا كه با حيله و نيرنگهاى بد سر و كار دارند مباشيد كه خداوند در قرآن محكم و استوار خود ميفرمايد: أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ پس شما بايد بترسيد از سرگذشت ستمگران كه خداوند در قرآنش از اين راه بشما هشدار داده تا مبادا از نزول و شمول قسمتى از آن عذابها كه بستمكاران وعيد داده احساس ايمنى نمائيد. بخدا سوگند خداوند شما را بوسيله سرگذشت ديگران پند و اندرز داده شما هم عبرت بگيريد- كه خوشبخت كسى است كه از ديگران و سرگذشت آنان پند و عبرت بگيرد.

وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ يعنى از عبادت خدا استكبار ندارند يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ يعنى‏

 

از آن خدائى در قدرت و قهر فوق اينها و برتر از اينها است ميترسند وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ در مجمع گويد: از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بطور صحيح نقل شده كه خداوند گروهى از ملائكه را در آسمان هفتم قرار داده كه از ابتداء خلقت و آفرينش تا روز قيامت در حال سجده هستند.

مفاصل بدنشان از خوف خدا ميلرزد و هر قطره اشك كه از چشمشان ميريزد ملك و فرشته‏اى مى‏شود و بهمين ترتيب تا قيام قيامت هستند با اين وصف روز قيامت كه مى‏شود سر به آسمان نموده و ميگويند: خدايا ما حق عبادت تو را انجام نداده‏ايم.پ بعضى از عرفاء گفته از اين آيه يَخافُونَ ... و امثال و نظائرش استفاده مى‏شود جهان خلقت و آفرينش همه در مقام مشهود حق و مشغول عبادت حق است بجز آن موجود مخلوقى كه داراى نيروى تفكر و انديشه است كه اين چنين موجودى گاهى از مشهود و ديدن حق غفلت و از عبادتش سرپيچى مينمايد و اين موجود عبارت از نفوس ناطقه انسانى و نفوس حيوانى از جنبه و حيثيت نفس حيوانيش نه از جنبه هيكل جسمانى و جوارح بدنى چون از اين نظر همين بدن و جسم هم مانند بقيه موجودات عالم آفرينش در حال تسبيح و سجود و خضوع است بنا بر اين اعضاء و جوارح بدن انسانى همه در حال شعور و مشغول تسبيح حقند گواه اين مطلب آياتى است كه دلالت دارد بر اينكه روز قيامت همين اعضاء و جوارح و اين پوستها و دستها و پاها و زبانها و گوش و چشم و همه قواى انسان بر چگونگى اعمال و كارهاى نفوس انسانى كه اين اعضاء و جوارح و اين قواى در تحت تسخير او هستند شهادت و گواهى ميدهند پس حكومت براى خداى بزرگ است إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ تأكيد در وحدانيت از دو جهت (يكى با لفظ انما و ديگر با لفظ واحد) بمنظور عنايت بيشتر بامر توحيد است چون اگر گفته شود انما هو اللَّه ممكن بذهن بيايد كه منظور اثبات الوهيت است فقط و شايد توحيد و وحدانيت آله بذهن نيايد فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ مثل اينكه مثلا بگويد ان آله واحد منم پس از من فقط بترسيد نه از غير من. وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هر موجودى فرشته و يا غير آن. وَ لَهُ الدِّينُ اطاعت و فرمانبرى واصِباً بطور لزوم وجوب براى او است أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ آيا از غير خدا ميترسيد با اينكه سود و زيان در دست غير او نيست همان طور كه فرموده: وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ آنچه از نعمت در اختيار شما هست همه و همه از جانب خدا است. جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً يعنى محبس و زندانى كه خروج از اين زندان هرگز امكان ندارد إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ يعنى بآن راهى كه پايدارتر و محكم‏تر و استوارترين راه‏ها است و در كافى از امام ششم عليه السّلام يعنى قرآن بچنين راهى دعوت مينمايد و نيز از آن حضرت يعنى هدايت ميكند بطرف امام كه بهترين راه معرفت است و عياشى از امام پنجم عليه السّلام نقل كرده. يعنى دعوت بولايت‏

 

ميكند (كه انسان خود را تحت سرپرستى و هدايت انسان كامل يعنى امام قرار دهد) تا آخر آيه 10 سوره اسرى كه بمؤمنين دو بشارت ميدهد يكى پاداش و ثواب بزرگ بآنها و ديگر عقاب و كيفر شديد بكفار و دشمنان آنان.

وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا امر آنها بتو موكول نشده كه آنها را باجبار وادار به ايمان بنمائى فقط تو نويد دهنده و هشدارگر هستى تو خود با اين مردم مدارا كن و اصحاب و ياورانت را هم بتحمل نادانى آنها و چشم پوشى از آنان دستور ده.

إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً سزاوار است كه از عذاب خداوندى همگان حتى ملائكه و پيامبران بر حذر باشند.پ لِمَنْ يَخْشى‏ آن كس كه در قلب او خوف و رقت باشد كه از انذار و هشداردادن متأثّر شود. أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ على بن ابراهيم گفته يعنى مگر براى آنها بيان نكرد. يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ يعنى اينها آثار هلاكت و نابودى آنان را مى‏بينند لِأُولِي النُّهى‏ يعنى صاحبان عقل و خرد كه همان عقل آنان آنان را از غفلت و كوردلى نهى كرده و باز ميدارد. وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ از عظمت و سطوت حق مُشْفِقُونَ ميلرزند اصل معناى خشيت ترسى است كه با احساس عظمت و بزرگى توأم باشد و از اين جهت خشيت از حق را بعلماء و دانايان نسبت ميدهد. و اشفاق خوف و ترسى است كه با عنايت و توجه خاصى باشد و اگر با لفظ (من) استعمال شود معناى خوف بيشترى را ميرساند و اگر با لفظ على استعمال شود بر عكس خوف كمترى را ميرساند.

قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ كيست شما را حفظ كند و نگه دارد مِنَ الرَّحْمنِ از كيفر و عذاب او إِنْ أَرادَ بِكُمْ اگر بخواهد شما را كيفر دهد و در تعبير بلفظ الرّحمن عنايتى است كه هيچ نگهدارنده جز رحمت واسعه حق نيست و اگر با لطفش بدى‏ها را بر طرف ميكند فرصت و مهلت دادنى است. بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ اساسا ياد حق در فكر آنان خطور نميكند تا از غضب و كيفرش خوف داشته باشند.

أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ بسرزمين و منطقه كفار نظر كرده نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها با سيطره و تسلط مسلمين از آن سرزمينها ميكاهيم و اين آيه موضوع غلبه مسلمين را بر كفار تصوير مينمايد أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ رسول خدا و مؤمنين غالب و پيروزند. و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير ننقصها فرموده كاستن از زمين بمرگ علماء كه قبلا هم در همين موضوع صحبت شد. الفرقان ما بموسى و هارون فرقان داديم يعنى كتابى جامع كه بين حق و باطل فرق گذاشته و روشن ميكند و ضياء كه در ظلمت جهل او سرگردانى روشنگرى دارد و ذكرا كه اهل تقوى متذكر و پند ميگيرند بالغيب حال است از فاعل يخشون در حال خلوت و پنهان‏

 

از او ميترسند و يا از مفعول او (ربّهم) در حالى كه خدا در غيب است و محسوس و مشهود نيست از او ميترسند مشفقون يعنى خائف و ترسانند. وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ دائما و هميشه ميترسند. وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ نويد ده بفروتنان يا باهل اخلاص كه اخبات صفت آنها است على بن ابراهيم گفته يعنى عبادت‏كنندگان وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ از هيبت و عظمت خدا كه شعاع جلال او در دل آنها ميتابد. مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ از ترس عذاب او در حذر و ترسند وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا گفته شده آن صدقه‏اى كه بآنان داده شده بديگران ميدهند على بن ابراهيم گفته يعنى عبادت و طاعت خود را مراعات نموده و حقش را انجام ميدهند. و مؤيّد اين گفتار قرائت ديگرى است كه در اين آيه شده (يُؤْتُونَ ما آتَوْا) انجام ميدهند آن وظيفه‏اى كه بآنان محول شده و همچنين رد آياتى كه بعدا خواهد آمد تأييد ديگرى است براى اين تفسير وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ خوف دارند كه مبادا عباداتشان پذيرفته نشود و آن طورى كه شايسته است انجام نداده و مواخذه شوند. أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ يعنى چون بازگشت آنها بسوى خدا است و يا اينكه ترس آنها از اين است كه بازگشت بسوى خدائى است كه او بآنچه كه از آنها مخفى و پنهان است (رياء باطنى) دانا و آگاه است. و كلينى ره در روضه از ابى بصير نقل كرده كه گفت از حضرت صادق عليه السّلام از اين آيه سؤال كردم وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ. فرمود منظور بيان خوف و رجاء آنها است كه در عين حال كه ميترسند اعمالشان مردود شود اگر اطاعت خدا را نكنند رجاء و اميد پذيرش هم دارند. و در اصول كافى بسند خود از حفص بن غياث از حضرت صادق عليه السّلام كه در ضمن حديثى فرمود. بدانيد آنكه حق ما را بشناسد و معرفت بامامت ما داشته و اميد پاداش داشته باشد و از غذا بمقدار پنج سير (نصف مد) در هر روز قانع و راضى باشد و از لباس و مسكن بمقدارى كه بدنش پوشيده شود و سرپوشى از خانه و مسكن داشته باشد و در عين حال بخدا سوگند خائف و ترسانند و دوست دارند كه بهره دنيوى همين مقدار باشد و اين چنين توصيف فرموده خداوند آنان را و فرموده وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ تا آخر آيه بعدا سؤال كرد حضرت كه چيست آنچه كه آنان انجام داده‏اند سپس خود فرمود بخدا سوگند منظور اطاعت خداوند با محبت اهل بيت و داشتن ولايت آنها و در عين حال خوف و ترس دارند البته خوف آنها از جهت شك و ترديد در صحت عبادت و غير آن نيست، بلكه ترس دارند از اينكه مبادا در محبت و اطاعت ما تقصير و كوتاهى نموده باشند. و در مجمع از امام ششم عليه السّلام كه فرموده خوف عدم پذيرش دارند و يا بين خوف و رجاء هستند يَخافُونَ يَوْماً يعنى علاوه بر اينكه مراقب اطاعت و در ياد و ذكر الهى هستند از روزى خائف و ترسانند كه تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ گفته شده روزى كه از هول و ترس اضطراب و دگرگونى خاصى در دلها رخ ميدهد و مطالبى كه نميفهميد

 

اكنون ميفهمد و چشمها مى‏بيند چيزهائى را تاكنون نميديد و يا باين معنا كه دلها بحالت توقع و چشم داشت نجات و حالت ترس از هلاكت و بدبختى درآمده و دگرگونى مخصوصى دارد و چشمها هم در وحشت عجيبى فرو رفته و در بهت و حيرت است كه از جانب راست و يا چپ گرفته شود و نامه عملش باو داده شود وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ در آنچه كه دستور ميدهند وَ يَخْشَ اللَّهَ از گناهانى كه از او صادر شده و يتّقه در آينده از عمل تقوى را پيشه كند فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ بنعمتهاى ابدى كامياب هستند. أَنْ كُنَّا چون ما اوّل امير المؤمنين چون اولين گروه ايمان آورندگان از قوم فرعون هستيم و يا از اين اجتماع كنونى. وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي. البته ابراهيم خليل عليه السّلام پيامبر و معصوم است پس اين چشم داشت و اميد بمغفرت خطا بعنوان هضم نفس و خود نديدن و تعليم بامت كه از معاصى و گناه دورى كرده و در ترس و خوف باشند و درخواستى است كه خداوند از افراطگرى امت چشم پوشيده و آنان را ببخشد و ضمنا استغفار از خدا كه اگر احيانا ترك اولائى و مكروهى از او سرزند درگذر. لا تَخَفْ يعنى از غير من مترس و بمن اعتماد كن إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ بهنگامى كه وحى بآنان ميشد چنان مستغرق در وحى و در خدا بودند كه بهيچ چيز توجه نداشتند البته منظور نفى خوف از غير خدا است نه از خدا چون پيامبران خائف ترين مردم هستند از خدا. و يا منظور اين است كه آنها از سوء عاقبت و بد پايانى از نظر من در امانند و لذا ترسى از اين جهت ندارند. إِلَّا مَنْ ظَلَمَ آرى آنان كه ظلم و ستم كردند در خوف و وحشتند مشهور در ميان مفسران اين است كه اين استثناء منقطع است يعنى ما بعد الّا از گروه ما قبل الّا نيست.پ على ابن ابراهيم گفته معناى إِلَّا مَنْ ظَلَمَ لا من ظلم است كه حرف الّا بجاى حرف لا گذاشته شده كه خلاصه معناى آيه اين مى‏شود: اى موسى خوفى نداشته باش كه نزد من پيامبران ترس ندارند. نه آن كس كه ظلم و ستم كرده يعنى او بايد ترس داشته باشد و گفته شده كه الّا عاطفه است در قاموس آمده كه گاهى الّا عاطفه مى‏شود بمعناى واو بعدا اين آيه را ذكر كرده. لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ  إِلَّا مَنْ ظَلَمَ يعنى و من ظلم (كه البته ممكن است جمله ما بعد الّا بجمله ما قبل الّا عطف باشد يعنى پيامبران ترس و خوفى ندارند و اما كسى كه ستم كرده و بعدا روش بد خود را تبديل بروش نيك كرده باشد در اين صورت من بخشنده مهربانم) و در قرائتى هم الّا با تخفيف قرائت شده كه تنبيه و آگاهى دادن به مطلبى است (آگاه باشيد كسى كه ظلم و ستم كرده و بعدا جبران نمايد من نسبت بآن شخص بخشنده و مهربانم). إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ از موارد خوف و ترس در امان هستى. مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ گفته شده منظور از لقاء اله رسيدن و نائل شدن بثواب و پاداش الهى‏

 

است و يا منظور عاقبت و پايان است از مرگ و بعدا بعث از قبر و بعدا حساب و پاداش كه حالت انسان مانند حال آن برده و بنده‏اى است كه پس از مدت طولانى بخدمت سيد و مولاى خود برسد و اين مولا و مالك از تمام احوال و افعال گذشته او كمال اطلاع و آگاهى را دارد. در اين حال مولاى او يا از افعال اين بنده راضى و خشنود است كه در نتيجه اين ملاقات همراه با بشارت و سرور و خوشحالى است و يا اعمال و افعال گذشته مورد خشم و نارضايتى بوده كه در اين صورت ملاقات توأم با خشم و ناراحتى است (پس آيه مثل است) على بن ابراهيم گفته آن كس كه لقاء اله را دوست داشته باشد اجل و مرگ او زود ميرسد. در توحيد از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير اين آيه- مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ نقل كرده كه فرمود يعنى كسى كه ايمان ببعث و رستاخيز دارد قطعا وعده الهى بثواب و عقاب خواهد آمد و محقق مى‏شود. پس لقاء بمعناى رؤيت نيست و لقاء بمعناى بعث و برانگيخته شدن است وَ هُوَ السَّمِيعُ اقوال و گفتارهاى بندگان را مى‏شنود العليم از عقائد و اعمال آنها آگاه است. وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ بسوى او بازگشت ميكنيد وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ شما نميتوانيد خداوند را عاجز و ناتوان كنيد از اينكه شما را درك نموده و تحت قدرت خود قرار دهد فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ اگر بآسمان و زمين فرار نموده و متوارى و پنهان شويد بالاخره شما را درك مينمايد و ميگيرد مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ جزا و يا روياروى نيست كه شما را از بلاها و از بعث و لقاء او باز دارد. أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي آنان از رحمت من مايوس و ناميدند چون رستاخيز قيامت و كيفر و پاداش را انكار ميكنند وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بسبب كفر و عنادشان لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ نظر نميدهد و باز نميدارد و پدرى از پسرش و قرائت شده لا يجزى از اجزاء بمعناى اغناء نميتواند بى‏نياز كند پدرى از جانب فرزندش- هر كس مسئول اعمال خويشتن است- إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده الهى بكيفر و پاداش حق است.

لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ خصلت و صفت نيكى كه سزاوار است از آن تأسّى و پيروى شود مانند پايدارى و استقامت در صحنه نبرد و تحمل و پذيرش شدائد و مشكلات لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ يعنى اميد بثواب الهى يا لقاء و ديدار او و نعمتهاى آخرت و يا روزها و روزگار خدا و مخصوصا روز واپسين و رجاء ممكن است بمعناى آرزو و بمعناى خوف و ترس باشد و اضافه بر رجاء كثرت ذكر و زياد در ياد خدا بودن را كه نتيجه‏اش ملازم و مراقب بودن باطاعت است ذكر كرده چون كسى كه تأسّى برسول خدا بنمايد بايد اين چنين باشد وَ تَخْشَى النَّاسَ آيا از ملامت و سرزنش مردم ميترسى؟ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و خدا براى ترس از او سزاوارتر است اگر منشأى باشد وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً پس بايد

 

از او ترسيد و از غير او نبايد ترسيد. الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ آنان كه از خدا ميترسند در غيب از عذاب يعنى در عين حال كه عذاب الهى محسوس و مشاهد آنها نيست. و يا در غيب از مردم يعنى در خلوتها كه هيچ كس نيست. و يا در حالى كه اينها از عذاب غائب هستند.پ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ چون شرط خوف و خشيت معرفت و شناخت است و علم و آگاهى بصفات و افعال او است پس هر كس عالم‏تر و آگاه‏تر بخدا و صفات و افعالش باشد ترسش بيشتر است و لذا پيغمبر فرمود. من ترسان‏تر و خائفتر و پرهيزگارترين شما هستم. إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ اين جمله علت لزوم خوف و خشيت را ميرساند چون خدا عزيز و توانا است پس كسى را كه در طغيان و سركشى خود اصرار داشته و ادامه ميدهد عقوبت خواهد كرد و اگر از گناهش توبه كند عفو و بخشش مينمايد و در مجمع البيان از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه منظور از علماء آن دانشمندى است كه افعالش گواه گفتارش باشد و آن كس كه كردار او با گفتارش تطبيق نكند عالم نيست و در حديث است كه داناترين شما آن كسى است كه خوف و ترسش از خدا از همه بيشتر باشد و در كافى از حضرت سجاد عليه السّلام است كه فرمود: علم بخدا و عمل بدستوراتش دو دوست صميمى هستند پس هر كه خدا را شناخت از او ميترسد و همين ترس او را وادار بعمل مينمايد ارباب علم و دانشمندان و پيروانشان كسانى هستند كه خدا را شناخته و اعمال خود را براى او انجام داده و رغبت و ميلشان باو است و خداوند فرموده: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. و از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود يكى از عبادات ارزنده خوف شديد داشتن از خدا است سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود. و در مصباح الشريعه از حضرتش چنين نقل كرده كه فرمود علامت و نشانه خشيت تعظيم و بزرگ داشتن خدا و توجه باوامر و دستورات او و طاعت و عبادت خالص انجام دادن است و خوف داشتن و بر حذر بودن است و نشانه و دليل اين دو صفت هم علم و آگاهى و معرفت است سپس اين آيه را خواند:

إِنَّما تُنْذِرُ البته انذار و هشدارى كه اثر و نتيجه داشته باشد مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ يعنى تابع قرآن و در حديث است كه پيروى و تبعيت از على عليه السّلام داشته باشد (كه قرآن ناطق است و دنبال او بودن موجب ياد خدا بودن است) وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ يعنى قبل از فرا رسيدن عقاب و ديدن اهوال و وحشتهاى قيامت از عقاب الهى خوف و خشيت داشته باشد و يا در خلوات و در باطن خود ترس داشته و به زحمتش مغرور نشود چون همان طورى كه رحمان است منتقم و قهار هم هست.

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ما اين پيامبران را با داشتن يك خصلت و صفتى كه در كمال‏

 

پاكى و بدون شائبه است بنده خالص خود نموده‏ايم ذِكْرَى الدَّارِ و آن خصلت اين است كه آنان هميشه در ياد آخرت هستند و همين خصلت عامل خلوص عبادت آنها است از اين جهت كه انگيزه آنان در تمام چيزهائى كه انجام ميدهند و يا رها ميكنند فقط و فقط مشمول لطف خدا بودن و نيل بلقاء و وصل او است و لفظ دار را كه مطلق گفته و اضافه به آخره نكرده (دار الآخرة) براى اعلام و تفهيم اين مطلب است كه خانه واقعى و منزلگاه حقيقى همان خانه آخرت است و دنيا خانه واقعى و ابدى نيست، بلكه معبر و منزل موقتى است.پ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ يعنى آن كس كه بوظيفه عبادت و اطاعت قيام ميكند. آناءَ اللَّيْلِ در ساعات شب يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ دلالت بر اين دارد كه جمع بين صفت بيم و اميد پسنديده و شايسته است.

ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بعباده اين تذكارها عذابهاى اخروى براى هشداردادن خدا است ببندگان خود تا از ارتكاب گناه خوددارى نمايند يا عِبادِ فَاتَّقُونِ اى بندگان من از من بترسيد و بكارهائى كه موجب خشم من مى‏شود خود را آلوده نكنيد. مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ ... آيات قرآنى كه با شنيدن آن پوست بدن مؤمنين از خوف و خشيت ميلرزد و جمع مى‏شود در مجمع گفته بقرآن كه مثانى (دو تا دو تا) گفته شده از اين جهت است كه حكايات و داستانها و احكام و مواعظ قرآن در موارد گوناگون با تعبيرهاى مختلف مكرر شده و چندين بار بتناسب بازگو شده و نيز در خواندن و قرائت تكرار مى‏شود و در عين حال موجب ملالت و خستگى نميشود چون حسن جاذبه و كشش مخصوصى دارد.

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ يعنى دنبال شنيدن مواعيد و هشدارهاى قرآن رعشه و لرزه‏اى آنان را ميگيرد ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ و دنبال شنيدن وعده‏هاى ثواب و پاداشها نشاط خاصى پيدا كرده و پوستهاى بدن لينت و نرمش يافته و در اثر تذكار خداوند ثواب و پاداش را دلهاى آنان آرامش مييابد كه مفعول ذِكْرِ اللَّهِ (الجنّة و الثّواب) چون معلوم و روشن است حذف شده. و از عباس بن عبد المطلب نقل شده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هنگامى كه بنده‏اى از خوف خدا لرزه بر اندامش افتد تمام گناهانش همانند خزان فرو ميريزد. قتاده گفته اين حالت اولياء خدا است كه خداوند آنان را توصيف فرموده كه رعشه و لرزه‏اى آنان را ميگيرد و دلشان آرامش و سكون مييابد.

و بصفت از دست دادن عقل و خرد و فرا گرفتن غشوه و خود را از دست دادن كه گاهى دراويش و متصوّفه ادعا ميكنند توصيف نفرموده كه اين عمل از اهل بدعت و از شيطان است.

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ. آسمانها نزديك است از عظمت و احساس بزرگى حق منشق‏

 

شكافته شوند. على ابن ابراهيم از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرده يعنى‏

يتصدّعن‏

متلاشى شوند مِنْ فَوْقِهِنَّ از سمت فوقانى خودشان و يا از سمت برابر بالاى زمين. وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ، ملائكه براى اهل زمين استغفار مينمايند فرمود يعنى براى شيعيان توبه گر فقط گر چه لفظ آيه عمومى است ولى مقصود خصوص شيعيان است (چون توبه واقعى و جامع جميع شرائط اعتقادى و عملى از اينان واقع مى‏شود پس استغفار ملائكه سودمند بحال شيعيان و براى آنهاست) و در تفسير جوامع از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: براى مؤمنين استغفار مينمايند.پ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ يعنى فرا رسيدن آن. يَسْتَعْجِلُ بِهَا بعنوان استهزاء و مسخره ميگويند پس چه وقت است. مُشْفِقُونَ ولى مؤمنين از وقوع قيامت خائف و ترسانند و در عين حال توقع و انتظار پاداش هم دارند وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ حتما خواهد آمد الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ گمان بد و بيجا نسبت بخدا دارند. كه مثلا خداوند رسولش را و مؤمنين را نصرت و يارى نميكند، عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ همان خذلان و يارى نكردن خدا كه در باره مؤمنين گمان ميكنند و انتظارش را دارند حتما بدون خطا، بخود آنها بازگشته و دچارش خواهند شد.

في ذلك آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ علامت و نشانه‏اى است براى اهل خوف چون آنها هستند كه از اين حوادث و عذابها پند و عبرت ميگيرند. مُشْفِقِينَ. ما در دنيا از عذاب الهى خائف و ترسان بوديم فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا خدا برحمتش بر ما منت نهاد وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ و ما را از عذاب آتش كه در مسام و منافذ بدن مانند زهر نفوذ ميكند نگاه داشت. على بن ابراهيم گفته سموم يعنى حرارت شديد سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ گفته شده يعنى بزودى در قيامت بحساب و كيفر و پاداش شما ميپردازيم و چون روز قيامت تمام شئون و شغل‏ها و ستمهاى خلق پايان يافته و هيچ شغل و كارى بجز يك شأن و يك شغل كه همان پاداش و كيفر باشد نيست لذا آن زمان را زمان فراغت قرار داده البته بعنوان تمثيل.

و گفته شده كه اين تعبير بمنظور تهديد است مثل اينكه انسان در مقام تهديد به كسى ميگويد: بزودى از كارهاى خود فارغ مى‏شوم و بحسابت ميرسم چون انسان وقتى خود را از كارها مجرد و فارغ نمود. قهرا آماده‏تر و براى انجام آن عمل نيرومندتر ميگردد.

كانه خداوند براى تفهيم كمال قدرت خود و تهديد مكلفين تعبير بسنفرغ نموده است و ثقلان يعنى جن و انس إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا يعنى اگر ميتوانيد از اطراف و جوانب آسمان و زمين بيرون رويد و از حكومت و قدرت خداوند فرار كنيد فَانْفُذُوا خارج شويد لا تَنْفُذُونَ مسلم نميتوانيد بگريزيد إِلَّا بِسُلْطانٍ مگر اينكه قدرتى و قهر و قوتى مستقل در

 

برابر قدرت الهى داشته باشيد و قطعا چنين نيروئى مستقل نداريد پس نميتوانيد فرار كنيد. و يا اينكه معناى آيه اين باشد اگر قدرت داريد در زمين و آسمانها نفوذ كنيد و براى دستيابى باسرار آفرينش كرات آسمانى و بدست آوردن حقائق علمى بگردش در آسمانها و تحقيق و كنجكاوى بپردازيد. اين سفر فضائى را انجام دهيد و باسرار و حقائق علمى پى ببريد ولى بايد افكار خود را تقويت كرده و قدرت علمى بدست آورده و با تهيه ابزار و وسائل مسافرت فضائى خود را مجهز نموده و سلطه و نيروى اين سفر كيهانى را در اختيار داشته باشيد. و اقول در كتاب معاد اخبار در رواياتى در اين زمينه نقل شد.پ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ. بيضاوى در تفسير خود گفته يعنى از موقف الهى كه بندگان براى حساب مى‏استند بترسند. و يا از مقام و قيام و مراقبت خدا باحوال و اعمال بندگان بترسد. و يا از مقام و ايستادن بنده خائف نزد پروردگارش براى حساب بيكى از دو معناى گذشته (از توقف خود در قيامت براى حساب يا تحت مراقبت الهى بودن در دنيا) بالاخره از موقف موقف خود انسان منظور باشد يا در دنيا كه در مقام مراقبت خداوند قرار گرفته و يا در آخرت كه در مقام حساب و بررسى دقيق الهى قرار گرفته پس قاعدتا بايد بگويد خاف مقامه ولى اضافه به ربّ براى تعظيم و بزرگداشت اين موقف حساس و با هول و هراس است و يا اينكه خافَ مَقامَ رَبِّهِ يعنى خاف ربّه كسى كه از خداى خود بترسد و لفظ مقام براى مبالغه آمده است. جَنَّتانِ دو بهشت يك بهشت براى انسانهاى خائف و ترسان و ديگرى براى طائفه جن خائف چون خطاب باين دو گروه شده و يا باين معنا كه براى هر خائفى دو بهشت هست يكى در مقابل عقيده و اعتقادات نيك او و ديگر در مقابل اعمال نيك او. و يا يك بهشت بپاداش انجام طاعت و ديگرى بپاداش ترك معصيت و گناه و يا يك بهشت براى خودش و ثواب اعمالش و ديگرى جائزه كه تفضلا داده مى‏شود يا روحانى و جسمانى لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ تا آخر آيه در مجمع گفته تقدير آيه اين است يعنى اگر فرضا كوه داراى شعور و درك بود و قابليت نزول قرآن را داشت و ما قرآن را بر او نازل ميگرديم اين كوه با اين عظمت و استحكام و غلظت و صلابت در اثر احساس عظمت شأن قرآن و عظمت شأن نازل‏كننده قرآن منشق شده و شكاف عميقى بر ميداشت و از خوف و خشيت الهى دگرگونى پيدا كرده و حالت خشوع و خضوع و فروتنى خاصى پيدا ميكرد.

بنا بر اين انسان عاقل و خردمند سزاوارتر است كه اين حالت را پيدا كند اگر توجه بيشترى باحكام و دستورات قرآن بنمايد و گفته شده كه معناى آيه اين است كه اگر كلام و سخن بليغ و رسائى در عالم باشد كه در اثر بلاغت و تأثير خود كوه را بلرزه در آورد آن‏

 

سخن كلام قرآنى است كه در بلاغت و رسائى و تاثير مثل و مانندى ندارد. و گفته شده كه مقصود تمثيل و تنظير نيست، بلكه همان ظاهر كلام منظور است چون آيات ديگرى هم در قرآن هست كه خوف و خشيت سنگها و جمادات را از خدا بيان ميكند بدون اينكه مبالغه و يا تمثيلى در ميان باشد مانند وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ بقره بعضى از سنگها از جهت خوف و خشيت الهى از قله‏هاى كوه جدا شده و فرو مى‏افتد و سقوط ميكند.

بالاخره اين آيه در مقام توصيف كفار سنگ دل است كه در مقابل شنيدن آيات قرآنى هيچ گونه تأثر و نرمشى در دل آنها راه پيدا نميكند كه همين آيات اگر بر كوه نازل شود خشوع و تأثرى پيدا ميكند. و دليل بر اينكه اين آيه در مقام تنظير و تمثيل است جمله آخر آيه است كه فرموده وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ‏پ إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ آنان كه از عذاب غائب كه هنوز او را نديده‏اند ميترسند و يا خودشان از عذاب غائب هستند و يا در خلوات كه از مردم غائب و پوشيده‏اند و يا در غيب خودشان و مخفى‏گاه دل خويش ترس و خشيت دارند لَهُمْ مَغْفِرَةٌ بخششى است براى گناهانشان و اجر كبير پاداش بزرگى كه تمام لذائذ دنيوى در مقابلش كوچك و ناچيز است. أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ آيا از ملائكه آسمان كه مأمور اداره و تدبير عالم خلقت و آفرينش هستند در امان هستيد؟پ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ كه شما را در اعماق زمين مانند قارون فرو برند فَإِذا هِيَ تَمُورُ با يك حركت و جنبش ناگهانى أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً. و يا با رگبار سنگريزه شما را زير عذاب و كيفر قرار دهند. فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ هنگام مشاهده عذاب ميفهميد كه تهديد و هشدار من چگونه است ولى توجه و درك آن زمان سودى ندارد فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ كه چگونه بوده انكار و خشم و غضب من بر اين كفار و اين جمله تسليت و دلدارى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و تهديد كفار و مشركين قريش است أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ يعنى در حالى كه هنگام پرواز بالهاى خود را باز كرده باشند و در جو فضا هستند كه در اين حال پرهاى متعددى كه در هر بال دارند رديف شده و در صف منظمى قرار ميگيرد وَ يَقْبِضْنَ و در حالى كه بالها را جمع كرده و چند بار بپهلو و شكم خود ميزنند كه براى حركت در فضا با اين عمل كمك بگيرند ما يُمْسِكُهُنَّ نگهدارنده اينها در هوا بر خلاف طبيعت و در مقابل جاذبه إِلَّا الرَّحْمنُ جز خداى مهربان كسى نيست إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ. بچگونگى خلقت و لوازم زندگى هر چيزى بينا و آگاه است. أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يعنى آيات دقت نميكنيد در امثال و نظائر اين خلقتها تا بفهمند كه ما قدرت و توانائى كيفر و فرستادن عذاب بر

 

بر آنها را داريم كه بزمين فرو بريم و يا از آسمان سنگ بر آنها بباريم آيا اين بتهائى كه معبود خود نموده‏ايد سپاه و لشكر شما هستند و ميتوانند شما را در برابر عذاب الهى نصرت و يارى كنند و اين آيه مانند آيه ديگرى است در سوره انبياء كه فرمود: أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا آيا اين مردم معبودهاى توانائى دارند كه در مقابل خشم و كيفر ما مانع شوند؟ و در اين گونه تعبيرات اشاره‏اى است كه آنان عقيده داشتند كه اين معبودها قدرت دفع بلاء را دارند و لذا استفهام شده كه ناصر و ياور خود را تعيين و معرفى كنند إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ اينها مغرور و فريب خورده هستند و تكيه‏گاهى براى آنان نيست اشك رزقه اگر باران و سائر وسائلى كه موجب تأمين رزق و روزى است باز دارد كيست كه روزى شما را بدهد بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ اينان با ادامه لجاجت يك حالت عناد و سركشى و گريز از حق دارند چون طبيعت مسخ شده آنها از حق متنفر است. مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ بر خود خائف و ترسانند إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ اين جمله هشدارى است كه هيچ كس نبايد خود را از عذاب الهى در امان بداند گر چه در طريق عبادت و بندگى كمال جديت و كوشش را بنمايد. ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً اين چه حالت است كه شما داريد بيضاوى گفته يعنى شما در صدد تعظيم و توقير بنده خدا و در فكر احترام پرستنده و اطاعت‏كننده او نيستيد تا در نتيجه مورد احترام و تعظيم او قرار گيريد و يا باين معنا كه چرا اعتقاد بعظمت خدا و احساس بزرگى او را نداريد و نميكنيد تا در نتيجه از مخالفت و معصيت او بترسيد. و از اين اعتقاد و ايمان (كه انسان بايد داشته باشد) تعبير بلفظ رجاء و اميد كه پائين‏ترين مراحل گرايش قلبى است بعنوان مبالغه است وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً حال مقدّره است چون اين طور خلقت و آفرينشى كه خداوند متعال با قدرت و لطف خود انسان را در مراحل گوناگونى خلقت فرموده كه ابتداء بصورت عنصرى بسيط بعدا اين عناصر با هم تركيب شده و انسان او را ميخورد و اين غذا بصورتهاى مختلف در آمده سپس نطفه بعدا علقه و مضغه و استخوان و گوشت بعدا آفريده ديگرى و موجود شگفت انگيزى (انسان) ميگردد اين گونه قدرت نمائى دليل روشنى است كه همان خالق ميتواند بار ديگر اين انسان را برگرداند و در قيامت پاداش و كيفر دهد و اين مراحل گوناگون عظمت قدرت و كمال حكمت الهى را روشن ميسازد.پ على ابن ابراهيم در حديث ابى جارود از حضرت باقر عليه السّلام نقل كرده كه آيه لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً يعنى چرا از عظمت مقام الوهيت خوف و ترسى نداريد و در آيه وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً يعنى شما را داراى افكار و خواسته‏ها و گرايش‏هاى گوناگون آفريد.

كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ اين طور نيست كه يعنى واقعا اين كفار معجزه و دليل براى اثبات‏

 

رسالت ميخواهند تا ايمان بياورند، بلكه بهانه‏جوئى ميكنند و اساسا هيچ خوف و وحشتى از آخرت ندارند و لذا از هر گونه تذكر سرپيچى كرده و روى گردانند هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‏ آن خدا سزاوار تقوى و شايسته اينكه انسان از عذاب او بپرهيزد وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ و اهل بخشش به بندگانش است.پ در كتاب توحيد صدوق از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه نقل كرده كه فرمود خداوند: من شايسته اين هستم كه از من پرهيز شود و بنده من در عبادت شريكى اتخاذ نكند و شايسته اين هستم كه اگر بنده من مشرك نشد او را بخشيده و داخل بهشت نمايم.

يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ از آن روزى كه شدائد و مشكلاتش مُسْتَطِيراً كاملا آشكار و فراگير است كه اين جمله اعتقاد كامل و دورى آنان را از گناه و معصيت ميرساند (هميشه در خوف و هراسند) و مرحوم صدوق در مجالس از حضرت باقر مستطير را بمعناى كلوخ وحشتناك و على ابن ابراهيم گفته مستطير يعنى عظيم و بزرگ يوما «عَبُوساً» از عذاب آن روزى كه در آن روز چهره‏ها كريه و گرفته و درهم است و يا مانند شير درنده‏اى كه حالت عبوس و قيافه حمله بخود گرفته قَمْطَرِيراً چهره آن روز شديدا گرفته مانند كسى كه با چشم افروخته ابروها را جمع كرده. على ابن ابراهيم گفته قمطرير يعنى شديد. وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً حضرت باقر عليه السّلام فرمود: انبساط و طراوت در چهره و سرور و خوشحالى در دل بآنها عنايت فرمود. وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ با اعصاب مخصوص مفاصل استخوانها را محكم نموديم.پ على ابن ابراهيم گفته يعنى آنها را آفريديم. بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْدِيلًا يعنى اگر بخواهيم آنان را هلاك نموده و امثال و نظائر آنها را خلقت ميكنيم و شدّة الأسر يعنى عالم ديگر و جهان آخرت و يا مقصود اين باشد كه اين گروه نافرمان را تبديل بگروه مطيع و فرمانبر مينمائيم در دنيا يدخل في رحمته با هدايت و توفيق بطاعت در رحمت خود داخل ميكند و يا در نعمت ولايت داخل مينمايد.

وَ أَهْدِيَكَ إِلى‏ رَبِّكَ ارشاد و راهنمائى كنم ترا بشناسائى پروردگارت فَتَخْشى‏ تا در نتيجه خوف از خدا داشته و واجبات را انجام داده و از محرمات دورى كنى چون روشن است كه خشيت فرع بر معرفت و پس از آنست لِمَنْ يَخْشى‏ اين تذكرات براى كسى مفيد است كه حالت خشيت داشته باشد مَقامَ رَبِّهِ از ايستادنش در مقابل پروردگار در روز حساب. چون ايمان و علم بمبدأ و معاد دارد وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ از پيروى هواى نفس خوددارى نمايد چون ميفهمد كه هواى نفس موجب شقاوت و بدبختى است. على ابن ابراهيم گفته منظور آن هنگامى است كه بنده در برابر معصيت و گناهى قرار گيرد و دسترسى بآن داشته باشد فقط از ترس الهى آن گناه را رها كند كه پاداشش بهشت است.

 

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ در آن روز هر كس بكارهائى كه قبلا انجام داده و يا در آخر انجام داده آگاه ميگردد گفته شده مقصود از ما اخّرت باقيات و يادگارهاى خوبى است كه روش نيكوئى شده در اجتماع و يا روش و آثار بدى كه مردم پس از شخص در آن روش و خو باشند ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ چه چيز تو را بگناه و معصيت خداوند كريم مغرور نموده و در عصيانش فريب خورده و جرأت پيدا كرده‏اى. گفته شده گفتن صفت كريم به منظور شدت منع از فريب شيطانى است (يعنى با وجود كرم و لطفى كه خدا در حق تو معمول داشته ديگر جاى هيچ گونه فريب و جرأت بر گناه نبايد باقى بماند) و بايد بوسوسه شيطان كه ميگويد چون خدا كريم است هر گونه خلاف و گناهى انجام دهى خداوند تو را عذاب نميكند مغرور نشود و گفته شده آوردن صفت كريم بمنظور تلقين جواب همين سؤال است يعنى در پاسخ ميگويد خداوندا صفت كريمى تو مرا بارتكاب گناه وادار ميكند (البته اين حرف صحيحى نيست چون لطف بيشتر شكر بيشترى ميخواهد) و در مجمع از پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده هنگامى كه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود، فرمود: جهل و نادانى انسان باعث جرأت و غرورش شده فَسَوَّاكَ اعضاء و جوارح بدنت را سالم و منظم و از هر جهت مهياى تأمين منافع نموده است فَعَدَلَكَ ساختمان بدنى و قواى تو را معتدل و متناسب قرار داده فِي أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ تو را در آن شكلى و صورتى كه مشيتش اقتضاء نمود تركيب نموده كه لفظ حاء زائد است و در مجمع از حضرت صادق عليه السّلام نقل كرده كه فرمود: اگر خداوند ميخواست تو را در شكل ديگرى غير اين شكل خلقت ميكرد إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ معناى بطش گرفتن بعنف و سختى است بنا بر اين شدت بطش گرفتن با كمال شدت و غضب چند برابر است وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ بخشنده مهربان است در حق كسى كه توبه كند و اطاعت نمايد. سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى‏ آن كس كه خوف و خشيت دارد پند گرفته و بهره‏مند مى‏شود يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى‏

 آنكه شقاوتش بيشتر است از تذكر و پند روى گردان است الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى‏ در آتش بزرگ قيامت وارد مى‏شود ثُمَّ لا يَمُوتُ فِيها نه ميميرد تا آسوده شود وَ لا يَحْيى‏ و نه زندگى سودمندى دارد همان طورى كه در آيه ديگر فرمود وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ از هر طرف موجبات مرگ فراهم است ولى هرگز نميميرد.

وَ رَضُوا عَنْهُ اينان هم از خدا راضى و خشنودند چون خداوند اين مؤمنين را بآخرين آمال و آرزوشان رساند ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ اين نعمت الهى براى آنانى است كه از خدا خشيت دارند كه خشيت ملاك و ميزان كار و واداركننده بر اعمال نيك و هر خير و خوبى است.

 

اخبار و احاديث‏

پ‏1- كافى از عده مشايخ خود ... از حارث بن مغيره يا پدرش از حضرت صادق عليه السّلام كه گويد بحضرت عرضه داشتم در وصيت لقمان چه چيز بود؟ فرمود چيزهاى عجيبى بوده‏

كان فيها الأعاجيب‏

و عجيب‏ترين چيزهائى كه در آن بود اين بود كه به پسرش گفت اى پسرم. خوف و ترس تو از خدا بايد طورى باشد كه اگر فرضا تمام اعمال نيك جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال عذاب را بايد بدهى. و اميدت بخداوند بايد طورى باشد كه اگر فرضا تمام گناهان جن و انس را داشته باشى باز هم احتمال مشمول رحمت و لطف او را در حق خودت بده سپس حضرت فرمود پدرم ميفرمود كه هيچ بنده مؤمنى نيست مگر در درون قلبش دو نور متساوى هست نور ترس و نور اميد كه اگر با هم سنجيده شوند هيچ يك از اين نورها بيشتر از ديگرى نيست (همان مقدار كه ترس از خدا دارد بهمان ميزان به رحمتش اميدوار است).پ بيان‏

اعاجيب‏

جمع اعجوبه است و اعجوبه هر چيزى است كه خوبى يا بدى آن شگفت انگيز باشد كه البته در اين حديث خوبى شگفت انگيز مراد است و اين حديث دلالت بر اين دارد كه خوف و رجاء هر دو بايد در حد كمال باشد و منافاتى ندارد كه هم خوف و هم اميد هر دو خيلى زياد باشد چون هر يك از جهتى است يعنى ديدن و ملاحظه رحمت واسعه الهى و بى‏نيازى وجود و بخشش و لطف عميم پروردگار در باره بندگان باعث اميد فراوان است و از طرف ديگر شدت غضب و كيفر بيمانندش و تهديدهاى هراسناكى كه به معصيت‏كاران دارد منشأ خوف و بيم زياد مى‏شود. علاوه بر اين علت خوف و ترس مربوط به خود انسان و نقص و كوتاهى و تقصير انسان و زشتى اعمال و نارسائى و قصور از دستيابى بمراتب قرب و وصال الهى و غوطه‏ورشدنش در كارهائى كه موجب زيان و بدبختى مى‏شود اينها علل خوف و خشيت است ولى اسباب و علل اميد و رجاء مربوط بلطف و رحمت خدا و عفو و بخشش او و احسان و عنايت وافر و كامل او است. پس ريشه خوف قصور و تقصير بنده است و ريشه رجاء كمال اوصاف خداوندى است و در هر دو طرف حد و مرزى نيست (قصور و فقر و امكان انسان جزء ماهيت او و غنا و بى‏نيازى و كمال خداوندى در ذات او است) بعضى از ارباب تحقيق در تشريح معناى رجاء و اميد چنين گفته آنچه كه با انسان رابطه و تماس دارد چه خوب و محبوب و چه بد و ناپسند يا مربوط بگذشته است و يا آلان و در زمان حاضر است و يا مربوط بآينده كه انسان در انتظار او است اگر حادثه و واقعه‏اى‏

 

كه در گذشته اتفاق افتاده در ذهن انسان خطور كند اين توجه ذهن را فكر و تذكر و ياد آورى گويند و اگر چيزى كه اكنون و در حال حاضر موجود است فكر انسان را جلب نمايد به اين حالت ادراك و شعور گويند. و اگر توجه بآينده نمايد و احتمال وجود آن چيز در آينده داده شود و وجود و تحقق آن قوى باشد كه انسان تقريبا اطمينان بوجودش داشته باشد اين حالت را توقع و انتظار گويند. اگر آن شى‏ء مورد انتظار مكروه و ناپسند باشد و انسان احساس ناراحتى و رنج نمايد باين حالت خوف و اشفاق گويند و اگر محبوب و مورد علاقه قلبى انسان باشد بطورى كه از فكر آن لذت قلبى پيدا شود و انسان احساس سرور و نشاطى در خود ببيند باين حالت رجاء و اميد گويند. بنا بر اين رجاء و اميد سرور و نشاط قلبى است كه در حالت انتظار مطلوب و محبوب خود بسر ميبرد ولى آن مطلوب و مقصودى كه انسان انتظار حصول آن را دارد لا بد مقدمات و اسبابى لازم دارد تا موجود شود حال اگر انتظار انسان پس از وجود و ايجاد اكثر مقدمات و اسباب باشد البته اسم رجاء و اميد در چنين موقعى بجا و صحيح است ولى اگر بدون تهيه مقدمات و تنظيم و ترتيب اسباب در انتظار حصول مقصود باشد در اين صورت استعمال رجاء و اميد بيجا و غير صحيح، بلكه اطلاق نام غرور و فريب و حماقت و سفاهت صحيح‏تر و مناسب‏تر است. قسم سوم اين است كه وضع مقدمات مبهم است و كاملا روشن نيست كه اسباب و وسائل حصول مطلوب و مقصود موجود است و يا مقدمات مهيا و فراهم نيست در اين صورت هم رجاء و اميد معنا ندارد و اين حالت را تمنا و آرزو بايد گفت چون بدون اطلاع و آگاهى از بود و نبود مقدمات و اسباب آرزوى آن را داشته و جز يك ميل قلبى و خواهش درونى چيزى نيست. خلاصه مطلب اينكه بيم و اميد و خوف و رجاء در موردى است كه قضيه صد در صد و قطعى نباشد و حصول و عدم حصولش مورد ترديد باشد چون هنگامى كه موضوع مسلم الوقوع و قطعى باشد گفتن ترس و رجاء مورد ندارد مثلا غلط است كه انسان بگويد طلوع آفتاب را هنگام طلوع اميدوارم و يا از غروب آفتاب بهنگام غروب ميترسم. آرى صحيح است مثلا گفته شود:

من اميدوارم باران بيايد و يا از نيامدن باران ميترسم. البته صاحبدلان و آنان كه در صدد تربيت باطن و تصفيه دل هستند، متوجهند و ميدانند كه دنيا مزرعه و كشتگاه آخرت است و دل انسان زمين آماده كشت است و ايمان هم بذرى است كه در اين زمين افشانده مى‏شود و طاعات و عبادات و كارهاى نيك بمنزله شخم و آماده نمودن زمين و ترتيب نهرها و آب يارى و پرورش اين زمين و بذر است. و آن دلى كه تمام توجهش بدنيا و امور مادى است مانند زمين شوره‏زارى است كه بذر افشانى بى‏نتيجه و رشد و نموى نخواهد داشت. روز قيامت هم فصل خرمن و زمان دستيابى بحاصل است و هيچ كس جز كشته خود چيز ديگرى‏

 

درو نكرده و غير آن حاصلى نخواهد داشت و رشد و نمو زراعت از طريق بذر ايمان است آنهم در دلى پاك و آماده. و خيلى مشكل است كه بذر ايمان با قلبى خبيث و اخلاق زشت و ناپسند رشدى كرده و سودى بدهد همچنان كه در زمين شوره‏زار بذر افكنده در آن رشد و نموى ندارد.پ بنا بر اين رجاء و اميد انسان برحمت و مغفرت خداوندى بايد مانند رجاء و اميد زارع و كشاورز بمحصول زراعت باشد. دهقانى كه بذر و تخم خوب كه هيچ گونه عفونت و كرم‏زدگى در آن نيست در زمين مناسب و آماده كشته است و امور مورد نياز و آبيارى در مواقع لازمه را مراعات نموده و خارها و علف‏هاى هرزه و مزاحم و آنچه كه مانع رشد و نمو و يا باعث فساد اوست از ميان برداشته و زراعت را مراقبت نموده سپس بانتظار فضل و كرم خدا نشسته كه خداوند آفات و بلاها را مرتفع فرمايد و انتظار ثمر و نتيجه را داشته باشد البته اين حالت را ميتوان گفت رجاء و اميد ولى اگر بذر و تخم را در زمين سفت و سخت و شوره‏زار و مرتفعى كه آب بآن راه ندارد كاشته و هيچ گونه مراقبت نداشته باشد در عين حال منتظر محصولش باشد اين حالت را نميتوان رجاء و اميد ناميد، بلكه گول زدن خود و حماقت و سفاهتى بيش نيست و اگر در زمين مناسب آماده‏اى بذر افشانى نموده ولى آب ندارد فقط بانتظار آب باران نشسته آنهم در مناطقى كه البته آمدن باران محال نيست ولى اطمينانى هم بآن ندارد اين حالت هم تمنّى و آرزو ناميده مى‏شود نه رجاء و اميد.پ بنا بر اين رجاء و اميد در موردى صادق و بجا است كه انسان در انتظار مطلوبى باشد كه تمام اسباب و مقدماتى كه در اختيار او است تهيه نموده فقط آن چيزهائى كه مربوط به او و در اختيار و قدرت او نيست باقى مانده و آن لطف الهى است كه موانع و قواطع را جلوگيرى كند. على هذا بنده‏اى كه بذر با ارزش ايمان را در دل خود كشته و با آب اطاعت و عبادت آبيارى نموده و دل را از خارهاى اخلاق زشت و ناپسند تطهير و پاكيزه كرده باشد و انتظار توفيق و لطف الهى را داشته كه اين موفقيت را تا آخرين لحظه زندگى ادامه دهد و حسن عاقبت كه موجب مغفرت و رحمت است باو عنايت فرمايد چنين انتظارى واقعا رجاء حقيقى و صفتى است پسنديده ولى اگر ايمانش را از طريق اطاعت و بندگى تقويت نكند و يا دل و قلب خود را كه آلوده برذائل اخلاق است تنقيه و تطهير ننمايد و در لذائذ و كاميابى از شهوات دنيوى فرو رفته باشد با اين وصف منتظر مغفرت و رحمت خداوند باشد چنين انتظارى گول زدن خوف و حماقت و جهل است همان طور كه خداوند در سوره اعراف 169 ميفرمايد:

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا.

 

پس از آنها گروهى وارث كتاب آسمانى شدند كه توجهشان باين متاع پست دنيوى بود و در فكر جلب منافع مادى بودند و ميگفتند خدا ان شاء اللَّه ما را ميبخشد كه اين آيه در مقام توبيخ و تكذيب گفتار آنها يعنى با چنين حالتى توقع و چشم داشت مغفرت غلط و بيجاست رجاء و اميد بمغفرت و رحمت در موردى است كه عملا مقدمات را فراهم و آماده نموده باشد و لذا در سوره بقره 218 فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ.

آن كسانى كه ايمان آورده و براى خدا از ملك و ديار و هستى خود چشم پوشيده و هجرت كرده و در راه خدا از هيچ گونه جديت و كوشش و جهاد و مبارزه دريغ ننمودند اينان رجاء و اميد برحمت و لطف خدا دارند. ولى آن كس كه در كارهاى زشت و خدا ناپسند فرو رفته و كمترين احساس شرم ندارد و خود را در محكمه وجدان توبيخ و نكوهش نميكند و بنا و تصميمى هم بتوبه و بازگشت ندارد چنين شخصى رجاء مغفرت و اميدش حماقت و ابلهى است مانند كسى كه در زمين شوره بذر افكنده و بنائى هم بر مراقبت و آبيارى و غيره ندارد حال كه معنا و حقيقت رجاء و مورد آن روشن شد معلوم مى‏شود كه رجاء حالتى است كه علم و اطلاع بكيفيت مقدمات و پيدايش و حصول اكثر اسباب و وسائل اين حالت را در انسان ايجاد مينمايد و بنتيجه و ثمره اين حالت درونى اين است كه انسان بميزان قدرت و توانائى خود بتهيه بقيه مقدمات بپردازد مثلا كسى كه بذر سالم و خوب و زمين آماده و آب فراوان داشته باشد اميد و رجائش صحيح و درست است و همين اميد و دلگرمى او را وادار ميكند كه بوضع زمين بيشتر برسد و آن را بهتر آماده كند و از هر رقم علف هرزه زيان بار پاكيزه نمايد و تا وقت دستيابى بمحصول هيچ گونه احساس خستگى نمينمايد و چون اميد نقطه مقابل ياس و نوميدى است و ياس و نااميدى مانع هر گونه اصلاح و مرمت است ولى با خوف و ترس تضادى ندارد و نه تنها نقطه مقابل ترس نيست، بلكه اميد و رجاء با ترس و خوف همراه و دوست صميمى است از طريق احساس خوف و ترس و احتمال پيش آمد احتياط و پيشگيرى بيشتر نموده و انتظار حصول مطلوب قوى‏تر ميگردد همچنان كه حالت اميد را از راه رغبت و ميل بوصول بمقصود نيروى تحرك بيشترى ميبخشد (انتهى) حديثى كه تا اينجا مورد بحث و تشريح قرار گرفت دلالت بر اين دارد كه بنده هميشه بايد بين خوف و رجاء باشد بطورى كه هيچ يك از طرف خوف و رجاء قوى‏تر و بيشتر از ديگر طرف نباشد چون اگر رجاء و اميد انسان بيش از خوف باشد لازمه اين ترجيح احساس امن و امان است در غير مورد كه خداوند فرموده: أَ فَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ اعراف 99 آيا از كيفرها و نقشه‏هاى ناگهانى خدا در امانند؟ جز زيانكاران نبايد احساس‏

 

ايمنى بنمايد و اگر حالت خوف و ترس غالب و زياد باشد موجب ياس و نااميدى از رحمت حق ميگردد كه نتيجه‏اش هلاكت و شقاوت است كه خداوند متعال فرموده: لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ. جز كافران هيچ كس از رحمت حق مايوس و نااميد نميگردد.پ و گفته شد كه مستحب و خوب است كه انسان در حال صحت و سلامت خوف و ترس بيشترى داشته باشد ولى اواخر عمر رجاء و اميدش بيشتر باشد تا خدا را در بهترين حالتى كه خدا آن حالت را دوست دارد ملاقات كند كه همان حالت رجاء و اميد است چون خداوند متعال رحمان و رحيم است و رجاء و اميد را دوست دارد. و نيز گفته شده كه نتيجه و ثمره خوف و ترس خوددارى از گناهان است و چون در اواخر عمر دواعى گناه قهرا كم مى‏شود لذا سزاوار است در آن هنگام رجاء و اميد زياد باشد. و بعضى از بزرگان گفته‏اند كه خوف و ترس خود از فضائل و كمالات نفسانى عقلى در جهان آخرت نيست فقط در اين عالم مطلوب است كه از اثر آن حالت انسان از گناهان دور شده و به انجام عبادت و طاعت وادار شود و اما در آن هنگام كه مرگ انسان نزديك مى‏شود و مهياى خروج از اين عالم است حالت خوف نتيجه و ثمره‏اى ندارد ولى حالت رجاء و اميد هميشه باقى و ابدى است و تا قيامت بلكه در آن عالم هم ادامه دارد چون بهر مقدار از رحمت و لطف خدا كه نائل مى‏شود باز هم چشم اميد و طمع در آنچه كه از طرف خدا است بيشتر ميگردد كه خزائن جود و خير و كرم و رحمت حق نهايت ندارد نه پايان ميپذيرد و نه نقص و كمبود دارد پس معلوم شد كه خوف حالتى است موقت و فقط در اين عالم ولى رجاء و اميد حالتى است ابدى كه هيچ انقطاع و مدت معينى ندارد (تمام شد حرف اين پايان).

ولى حق مطلب اين است كه بنده تا وقتى كه در عالم تكليف و در اين جهان است بايد هم داراى خوف و هم داراى رجاء باشد و پس از ورود در آن جهان و ديدن امور اخروى بالاخره يكى از اين دو حالت بر او حكمفرما خواهد شد و اين بستگى دارد كه پس از مردن چه ببيند و در چه حالى قرار گيرد.پ 2- كافى محمد بن حسن ... اسحاق بن عمار گويد حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

اى اسحاق خف اللَّه كأنّك تراه و ان كنت لا تراه فانّه يراك و ان كنت ترى انّه لا يراك فقد كفرت و ان كنت تعلم انّه يراك ثمّ برزت له بالمعصية فقد جعلته من اهون النّاظرين عليك.

اى اسحاق از خدا بترس طورى كه دارى ميبينى خدا را كه اگر تو او را نمى‏بينى قطعا او تو را مى‏بيند. اگر خيال كنى كه او تو را نميبيند قطعا كافرشده‏اى و اگر ميدانى و معتقدى كه او تو را مى‏بيند و با اين حال معصيت او را ميكنى پس تو خداوند را بى‏ارزشترين بينندگان ميدانى.

 

پ‏توضيح رويت و ديدن گاهى ببينش و ديدن چشم سر گفته مى‏شود كه البته اكثر موارد رويت همين ديدن با چشم ظاهرى است و گاهى ببينش و ديدن قلبى گفته مى‏شود كه منظور انكشاف و روشن بودن كامل آن چيز است در نظر انسان. در اين حديث شريف معناى اول كه همان ديدن ظاهرى باشد مناسب‏تر است. يعنى از خدا بترس مانند كسى كه خدا را با اين چشم فرضا ميبيند و مشاهده ميكند گر چه اين موضوع محال و ممتنع است.

و ممكن است منظور معناى دوم باشد باين ترتيب كه مخاطب امام (اسحاق) چون از آن افراد و انسانهاى كامل كه خدا را با چشم دل در كمال روشنى درك نموده و مى‏بينند نيست و باين مرتبه بلند و عالى نرسيده چون اين درجه و مقام مخصوص انبياء و اوصيا است لذا حضرت فرمود

كأنّك تراه‏

مثل اينكه تو خدا را با چشم دل ميبينى و اين مرتبه عين اليقين است كه عاليترين مراتب و درجات سير و سلوك است. و اين جمله كه فرمود (

فان لم تكن تراه‏

) يعنى اكنون كه تو باين مرتبه عين اليقين و كشف و ظهور تام و كامل نرسيده‏اى پس متوجه و متذكر اين مطلب باش كه او تو را هميشه مى‏بيند و تو دائما اين توجه را داشته باش و اين مقام و مرحله مراقبت است كه يكى از مراحل سير و سلوك است در علم اخلاق خداوند متعال در سوره نساء 1 فرمود: أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً آن خداوندى كه بتمام كارهاى هر كس واقف و بينا است قطعا و مسلما خداوند مراقب شما و كارهاى شما است. و مراقبت يعنى توجه داشتن انسان برقيب و نگهبان خود و نتيجه مراقبت تذكر و توجه باين است كه خداوند بر تمامى اعمال و رفتار انسان مطلع و آگاه است و بتمام رازها و اسرار قلبى و خاطرات دل دانا و بينا است.

و هنگامى كه اين علم و درك در دل انسان جا گرفت همين درك و شعور حالت مراقبت به او ميدهد و نتيجه اين حالت اين مى‏شود كه از خوف و ترس و از جهت حياء و شرم معاصى و گناهان را ترك كرده و هميشه مواظب اطاعت و خدمت او است و اين جمله كه فرمود:

و ان كنت ترى‏

اگر معتقد باشى كه او تو را مى‏بيند باز هم معصيت او را ميكنى ... تعليم راه مراقبت است كه با اين طريق حالت مراقبت ملكه قلبى و حالت ثابتى مى‏شود كه موجب ترك معصيت ميگردد. و البته اين مطلب كه حكم بكفر ارباب معصيت شده‏

فقد كفرت‏

اشكال بزرگى دارد (يعنى لازمه‏اش اين است كه اكثر مردم را كه بگناه آلوده‏اند كافر بدانيم) و دفع اين اشكال فقط از راه اعتماد و اتكال بلطف و كرم خداوندى امكان پذير است. و از اين حديث استفاده مى‏شود كه ايمان واقعى و حقيقى با اصرار و ادامه گناه منافات دارد و جمع نميشود كما اينكه قبلا باين مطلب اشاره شده است.

ثم برزت له بالمعصية

يعنى با اين حال باز معصيت كنى و يا از براز و مبارزه باشد

 

يعنى با اين وصف كه تو را مى‏بيند تو با معصيت و گناه كردن در مقام محاربه و مبارزه خداوند باشى لفظ عليك متعلق به اهون است.پ 3- كافى از عده مشايخ ... از جميل بن دراج از ابى حمزه كه گويد حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

من عرف اللَّه خاف اللَّه و من خاف اللَّه سخت نفسه عن الدّنيا

هر كس معرفت در حق خدا داشته باشد از او خوف دارد و هر كه از خدا خوف داشته باشد خويشتن را از قيد دنيا رها و آزاد مينمايد.پ بيان: سخى عن الشّي‏ء از باب تعب بمعناى ترك (رها كرد) و البته اين حديث دلالت بر اين مطلب دارد كه خوف و ترس از خدا لازمه معرفت و شناخت خدا است همان طور كه فرمود: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ دانايان و اهل معرفت داراى خوف و خشيت از خدا هستند و اين كه معرفت ريشه خوف و خشيت است. از اين جهت است كه وقتى انسان بعظمت و سلطه و غلبه و قدرت خداوند بر تمام اشياء و ممكنات پى برد و معرفت پيدا كرد و فهميد كه پديد آورنده و نابودكننده او است و نيز احتياج و نياز ذاتى و وجودى خود را باو در اصل هستى و در ادامه هستى و در جمع كمالات در همه احوال درك كرد و خلاصه معرفت پيدا كرد كه هر چه هست از او است و باو است قهرا حالت خوف و خشيتى در او موجود مى‏شود و هر آن احتمال سلب نعمت و كمال را ميدهد و روشن است كه اين حالت ترس موجب مى‏شود كه لذائذ و شهوات نامشروع دنيوى را كه موجب سخط و خشم الهى ميگردد بطور كلى رها نموده و بوظائف عبوديت و بندگى مراقبت نمايد.پ 4- كافى از محمد بن يحيى ... كه كسى گويد خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم گروهى از مردم را مى‏بينم كه مرتب معاصى و گناهان را انجام ميدهند و ميگويند ما برحمت و بخشش خداوندى اميدواريم و بهمين روش خود تا هنگام مرگ ادامه ميدهند فرمود:

هؤلاء قوم يترجّحون في الأمانىّ كذبوا ليسوا براجين‏

اينان مردمى هستند كه در اثر آمال و آرزوهاى خود در نوسان هستند و بدنبال ميل و خواهش دل در حركتند و حالت رجاء واقعى در آنها نيست چون كسى كه اميد رسيدن بچيزى را داشته باشد بايد براى وصول به آن چيز سعى و كوشش كند و كسى كه از چيزى بترسد بايد از نزديك شدن بآن و موجبات آن بگريزد.

و قريب بهمين حديث را على بن محمد از ديگران نقل نموده كه راوى گفت بحضرت صادق عليه السّلام عرض نمودم عده‏اى از دوستان شما با گناه و معصيت سر و كار دارند

 (يلمّون بالمعاصى)

و ميگويند (نرجو) ما اميدواريم‏

فقال كذبوا ليسوا لنا بموال اؤلئك قوم ترجّحت بهم الامانى‏

دروغ ميگويند اينها از دوستان ما نيستند اينان مردمى هستند كه آرزوها و

 

خواهشهاى نفسانى آنها را باين طرف و آن طرف ميبرد

من رجا شيئا عمل له و من خاف من شي‏ء هرب منه‏

هر كس بچيزى اميد داشته باشد قطعا براى دستيابى بآن فعاليت و كوشش ميكند و كسى كه از چيزى بترسد از او بايد بگريزد.پ بيان:

حتّى ياتيهم الموت‏

تا دم مرگ يعنى بدون توبه و جبران گذشته ميميرند

ترجّح‏

حركت داشتن چيزى كه در هوا معلق است يعنى اين طرف و آن طرف شدن-

ارجوحة

ريسمان و طنابى كه اطفال و كودكان براى طناب بازى درست ميكنند كه سوار بر او شده و با حركت كوچكى از اين سو به آن سو ميروند و مى‏آيند. حضرت آمال و آرزوهاى اين گونه مردم را بآن ريسمان تشبيه فرموده يعنى اينها سوار بر مركب آرزو و خواهشهاى نفسانى شده و با كمترين تحريكى باين سو و آن سو ميروند و با كوچكترين وهم و خيالى از حالت خوف بحالت رجاء ميروند و لفظ في در جمله‏

في الأمانى‏

ممكن است بهمان معناى ظرفيت باشد و يا بمعناى سببيت و يا بمعناى على (بر) باشد تذبذب و نوسان و حركت اينها در اين حالت و يا بسبب آرزوها و يا بر ريسمان آرزوها سوارند. و باز اينكه حضرت فرمود

ليسوا براجين‏

رجاء واقعى ندارند با اينكه واقعا حالت خوف و ترس را هم ندارند چون خوف و رجاء با هم متلازم هستند حضرت نه تنها رجاء آنان را نفى كرد متعرض مسأله خوف هم شد چون اميد واقعى بچيزى لازمه‏اش خوف از فوت او است‏

يلمّون‏

در قاموس گفته المّ باشر اللّهم يعنى مرتكب لمم شد و لمم بمعناى گناهان كوچك است.

و در آن حديث بعدى كه فرمود

ليسوا لنا بموال‏

اينها دوستان ما نيستند چون موالاة و دوستى تنها گفتار نيست، بلكه دوستى يك نوع عقيده و محبتى است در باطن و در دل و متابعت و پيروى عملى در ظاهر كه اين دو از هم قابل تفكيك و جدائى نيست. در نهج البلاغه از على عليه السّلام چنين آمده كه حضرت پس از سخنرانى مفصّلى راجع بشخصى كه ادعاى پوچ و دروغين بداشتن رجاء و اميد داشت فرمود: اين شخص ادعا دارد كه بخداوند اميدوار است. بخداى بزرگ سوگند دروغ ميگويد. چطور شده كه اثر رجاء و اميد در اعمال و افعالش ديده نميشود. هر كس اميد وصول بچيزى را داشته باشد آثار اميد در كوشش و جديت در عملش مشاهده مى‏شود جز رجاء و اميد داشتن بخدا كه با مطالعه در اعمال مورد شك و ترديد قرار ميگيرد (مدخول) و هر گونه بيم و ترس از چيزى روشن و آشكار است كه اثر و نشانه آن در كارها پيدا است مگر ترس از خدا كه ناقص و معلول است و آثار آن را در اعمال نميبينيم در كار بسيار مهم و بزرگ يعنى سعادت هر دو جهان و رسيدن بدرجات عاليه بهشت ادعاى رجاء و اميد بخدا را دارد با اين وصف مشاهده مى‏شود كه در كارهاى كوچك و منافع مادى باميد و پشت گرمى بندگان ضعيف دلخوش كرده. با همين‏

 

بندگان ضعيف طورى رفتار ميكند و بقدرى تملق و فروتنى نثار آنان مينمايد كه براى پروردگار قادر نميكند. پس چه شده عظمت خداى بزرگ كه در تواضع و تملق و فروتنى كه در برابر مخلوق ناتوان انجام مى‏شود. كوتاهى شده و در ايفاء حق خداوندى تقصير ميرود؟ آيا نميترسى كه در اظهار رجاء و اميدوارى بخدا كاذب و دروغگو باشى؟ و يا اينكه او را براى اميدوار بودن سزاوار نميبينى؟ و همين طور است حال كسى كه ادعا ميكند بخدا اميدوار است اگر چنانچه از يك بنده‏اى احساس خوف و ترس كند از روى ترس او طورى با او رفتار ميكند كه با پروردگارش چنان رفتارى نميكند. بنا بر اين چنين شخصى ترس از بندگان عاجز را نقد و موجود پنداشته ولى ترس از خدا را نسيه و وعده محض خيال كرده است‏

 (ضمارا و وعدا).

پ‏ابن ميثم در شرح اين سخنان گفته مدخول يعنى آنچه كه در آن شبهه و ترديد باشد معلول يعنى مشوب و غير خالص. ضمار كه اين تعبير در اواخر سخن حضرت آمده يعنى آن وعده‏اى كه اميدى بتحقق و عملى شدن آن نيست. و گفته دليل بر اينكه اظهار رجاء اين مدعى پوچ و فقط ادعاء محض است اين است كه هر كس اميدى و توقعى از سلطانى داشته باشد قطعا نسبت بآن سلطان خدمات كامل و تامى انجام داده و موجبات رضايت و خشنودى او را فراهم مينمايد. و ميزان خدمات و رفتار اين شخص بقدر اميد او است ولى عكس العمل اميد بخدا در كارهايش مشاهده نميشود و از همين تقصير و كوتاهى در عمل ميتوان پى برد كه رجاء و اميد بخدا كه اظهار ميدارد واقعى و خالص نيست فقط ادعاى صرف است. و همچنين جمله‏اى كه فرمود:

 «كل خوف محقّق الّا خوف اللَّه فانّه معلول»

هر گونه ترس و خوف از غير خدا اثرش محسوس و روشن است مگر خوف از حق كه خيلى روشن و خالص نيست) توبيخ و نكوهشى است از مخاطب كه مدعى رجاء و اميد است چون رجاء حقيقى لازمه دارد خوف و ترس را با اينكه در اعمال دينى تقصير و كوتاهى دارد پس خوف و ترس هم نيست (انتهى) خلاصه اينكه اخبار و احاديث در باره توسعه عفو و بخشش خداوند متعال و رحمت و لطف و كثره مغفرت حق خيلى زياد و فراوان است ولى آن كس كه رجاء و اميد برحمت حق و توقع بعفو و مغفرت دارد بايد با اعمال خالص و رفتار و كردار پاك در خود زمينه شمول رحمت فراهم نموده و فرو رفتن در معصيت و آلودگى به گناه را كه موجب فوت و از دست دادن اين استعداد ميگردد كنار گذارد همچنان كه در مثالهاى گذشته توضيح داده شد. بنا بر اين بايد از فريب شيطانى بترسى كه تو را از عمل و ايجاد زمينه باز ميدارد و بصرف رجاء و اميد و آرزو قانع مينمايد. مقدارى در حالات انبياء و اولياء و جديت و كوشش آنان در طاعت و صرف عمر خودشان شب و روز در عبادت و بندگى‏

 

بنگر و مطالعه كن. آيا آنها اميد بعفو و رحمت حق نداشتند؟ بخدا سوگند آنان بوسعت رحمت داناتر و بلطف و اميدوارتر ولى خوب ميدانستند كه رجاء و اميدوارى برحمت بدون مراقبت بر عمل خدعه و فريب شيطان و حماقت و سفاهت محض است لذا عمر خود را در عبادات و شب و روز اوقات خويشتن را در اطاعت گذراندند.پ 5- كافى از عده مشايخ از برقى از بعضى اصحاب از صالح بن حمزه كه گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود:

انّ من العبادة شدّة الخوف من اللَّه‏

از جمله عبادات خوف و ترس از خداوند متعال است كه فرمود: إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ و نيز فرموده فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ از مردم ترس نداشته باشيد از من بايد بترسيد. و فرموده وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً. هر كس تقوى و پرهيز از حق داشته باشد خداوند راه رهائى از مشكلات را براى او فراهم ميسازد و حضرت فرمود: جاه دوستى و بزرگى خواهى و نامجوئى در دل شخص ترسان و خائف راه نميابد.پ بيان‏

 (انّ من العبادة)

يعنى يكى از بزرگترين اسباب عبادت خوف زياد داشتن است كه اين حالت انسان را بعبادت وادار ميكند. و يا منظور اينكه خوف و ترس شديد خود عبادتى است كه خداوند بداشتن اين صفت امر فرموده پس خودش مى‏شود عبادت.

و مبدء و پايه خوف تفكر در عظمت شأن خداوند و تهديدهاى او و هول و وحشت عالم آخرت و باور داشتن و تصديق بآخرت است و هر چه تفكر و توجه باين امور و تصديق و باور بيشتر و قوى‏تر باشد خوف و ترس شديدتر ميگردد كه البته شدت خوف مطلوب و خوب است تا وقتى كه بحد يأس و نوميدى نرسد (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ) مقصود از علما آنانى هستند كه بعظمت و جلال و عزت خداوند و قهرش و لطف وجود و كرمش علم يقينى و قطعى كه باعث عمل مى‏شود دارند و با اين آگاهى وضعيت و حالات و هول و وحشت آن عالم را مى‏بينند و مرحوم محقق طوسى خواجه نصير در كتاب اوصاف الاشراف مطالبى دارد كه خلاصه و حاصلش چنين است. كه خوف و خشيت گر چه اين دو لفظ بيك معناست (ترس) ولى اهل دل بين اين دو فرق ميگذارند باين ترتيب كه ريشه و منشأ اين دو از هم جدا است. چون ريشه خوف احساس ناراحتى از چيزى كه ناپسند است و ترس از عقاب و عذابى كه ارتكاب گناه و يا ترك واجبات بدنبال دارد و چون احتمال ميدهد كه در واجبات خلل و كوتاهى رخ داده باشد و يا احيانا معصيت و گناهى انجام داده باشد انتظار عذاب دارد و احتمال كيفر ميدهد و اين حالت را اكثر مردم ميتوانند داشته باشند گر چه اين حالت خود داراى مراتب و درجات مختلف و متفاوتى است و آن مرتبه عالى و بلند و آن احساس شديد و خوف زياد براى تعداد كمى از مردم پيدا مى‏شود ولى اكثرا

 

اصل حالت خوف را دارند. و اما خشيت حالت و دگرگونى نفسانى و درونى است كه از احساس عظمت پروردگار و هيبت و شكوه حق و ترس از محروميت و محجوب شدن از مقام قرب الهى بدست مى‏آيد نه احتمال عذاب و كيفر. و اين چنين حالتى منحصر است بآن بندگان پاكى كه اطلاع و آگاهى كامل بر عظمت و جلال و كبريائى او داشته و لذت قرب به حق را درك نموده باشند و لذا خداوند متعال ميفرمايد.پ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ پس خشيت- خوف و ترس مخصوصى است گر چه گاهى هم باين لفظ خوف (انتهى) وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً.

تقوى داراى مراتبى است اول تقواى اعتقادى يعنى دورى از شرك و بت‏پرستى و آنچه كه موجب خلود و ماندن هميشگى در آتش دوزخ مى‏شود دوم تقواى عملى يعنى در اعمال و كردار از كارهائى كه گناه و معصيت خوددارى نمودن و بطور كلى از هر چه كه عذاب و كيفر دارد پرهيز كردن سوم تقواى قلبى يعنى دل را از اشتغال و توجه بغير خدا بازداشتن و آنچه غير حق است از دل راندن و ارتباط و علاقه قلب را فقط با خدا قرار دادن و پايه و اساس تمام اين اقسام و مراتب خوف از عقوبت و بعد و دورى از حق است. و منظور از تقوى در اين آيه شايد يكى از دو قسم اخير باشد. يعنى هر كه از جهت خوف و ترس از حق (پس مسأله شرك و بت‏پرستى منتفى است) تقوى و پرهيزگارى را شيوه خود سازد خداوند براى او راه رهائى از مشكلات دنيا و آخرت را قرار ميدهد چنانچه از ابن عباس روايت شده و يا راه نجات از ضيق معاش و دست تنگى قرار ميدهد همچنان كه جمله بعدى اشاره باين ميكند كه فرمود وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ از راههائى كه تصورش را نميكند روزى او را ميرساند. گفته شده بنا بر مبناى اول كه اساس تقوى بر پايه خوف از عقاب باشد علت و سر مطلب اين است كه ريشه گرفتارى و ناراحتى‏هاى دنيوى و اخروى حرص و علاقه شديد بدنيا داشتن است آن كس كه تمام فكر و توجهش بدنيا و مزاياى آن باشد هيچ وقت آرامش و آسايش ندارد و اگر جنايت و گناهى پيش بيايد اباء و امتناعى ندارد و در نتيجه توجه نداشتن بحق و غفلت از خدا بر او مستولى مى‏شود و روشن است اين گونه حالات موجب رنج و ناراحتى دنيا و آخرت و چون شخص متقى و پرهيزگار از غفلت و گناه و غرق شدن در دنيا منزه و بر كنار است قطعا با آرامش و آسايش هر دو جهان و رهائى از شدائد دنيوى و اخروى هم آغوش خواهد بود و بنا بر مبناى دوم كه اساس تقوى بر پايه خوف از بعد و ترس دورى از مقام قرب الهى باشد سر مطلب اين است كه فيض و كرم و جود و بخشش حق وسيع و عمومى است و هيچ گونه امساك و بخلى در ذات مقدس او راه ندارد و يگانه مانع عدم قابليت فيض و دورى از حق اوست از جهت گناه و معصيت استعداد و آماده‏گى را از

 

دست دادن كه زمينه شمول فيض منتفى ميگردد و چون انسان از گناه و معصيت اجتناب نمود تدريجا بمقام قرب الهى نائل و زمينه شمول فيض را آماده نموده و بدون رنج و زحمت شايسته لطف و عنايت مى‏شود و در نتيجه خير دنيا و آخرت نصيبش ميگردد (

انّ حبّ الشّرف و الذّكر

) يعنى عشق و علاقه بجاه و مقام و حب رياست و بزرگى و نامجوئى و مدح و ثنا و شهرت و آوازه‏

 (لا يكونان في قلب الخائف الرّاهب)

اينها در دل شخص خائف و ترسان راه نمييابد چون عشق و محبت باين چيزها از آثار و علائم دلبستگى به دنيا و دنيا داران است و شخصى كه داراى صفت و خوف و هيبت و خشيت شد از اين گونه حالات بدور است و نيز محبت و علاقه باين دو چيز از امراض نفسانى خطرناك است و خوف و خشيت منشأ تزكيه و طهارت نفس از امراض و بيماريهاى درونى است و لذا اين امور با هم متناقض و هرگز جمع نميشوند. و البته گفتن لفظ راهب بعد از كلمه خائف از گفتن خاص بعد از ذكر عام است چون رهبت بمعناى خشيت است كه آن خوف و ترس مخصوصى است كه قبلا گفته شد.پ 6- كافى از على ابن ابراهيم ... از ابى حمزه ثمالى از حضرت سجاد عليه السّلام كه فرمود: مردى با خانواده خود بمسافرت دريائى رفت اتفاقا در همان اثنائى كه بر كشتى سوار بودند و در سطح دريا حركت ميكردند ناگهان كشتى درهم شكست و همه غرق شدند و جز همسر آن مرد كسى نجات نيافت فقط اين زن بوسيله يكى از تخته‏هاى كشتى خود را از غرق نجات داده و بجزيره‏اى رسانيد و در آن جزيره مرد راهزن خطرناكى بود كه از هيچ جنايتى خوددارى نميكرد و كوچكترين اعتنائى بدستورات الهى نداشت. آن مرد كه در آن جزيره در حال استراحت بود ناگهان آن زن را در كنار خود ديد. مرد نگاهى به آن زن كرد و گفت: بشرى يا از طائفه جنى؟ زن گفت بشر و انسان هستم. آن مرد ديگر يك كلمه‏اى هم حرف نزد فورا آماده خيانت شد و دست خود را بسوى زن دراز كرد و چون خواست وارد عمل شود زن را مشاهده كرد كه شديدا ميلرزد و مضطرب و ناراحت است پرسيد چرا اين قدر مضطرب و هراسناكى؟ گفت ميترسم. از كه ميترسى؟ زن با اشاره به طرف آسمان گفت از آن خدائى كه بالاى سر ما حاضر و ناظر است. گفت آيا تاكنون چنين عملى را مرتكب‏شده‏اى؟ گفت بعزت و جلالش سوگند هرگز. گفت تو كه تا بحال بهيچ نحو دامن خود را آلوده نكرده و گرد چنين خيانتى هرگز نگرديده‏اى و الان هم فقط من هستم كه تو را باين عمل اجبار ميكنم. چنين ميترسى و ميلرزى وحشت زده هستى بنا بر اين من كه يك عمر جنايت پيشه بوده‏ام و بهر خيانتى دستم را آلوده كرده‏ام چه كنم؟ من سزاوارتر باين وحشت هستم من بايد بيش از تو بترسم و بلرزم نه نه. براى من ديگر بس‏

 

است. بايد دست بردارم. خود را كنار كشيد و ديگر كارى نكرد و بسوى خانه حركت كرد و جز توبه و بازگشت بحق هيچ فكرى نداشت. در بين راه با صومعه‏نشين و راهبى كه رهگذر بود مصادف شد و با هم ادامه راه دادند از اثر گرمى و حرارت خورشيد ناراحت شدند.

عابد بآن جوان گفت دعا كن خداوند ابرى بفرستد كه تا در سايه آن از تابش حرارت آفتاب آسوده شويم. جوان گفت من در پيشگاه خداوند عمل نيكى ندارم تا جرات درخواست چيزى را از خدا داشته باشم. عابد گفت پس من دعا ميكنم تو آمين بگو گفت مانعى ندارد.

عابد مشغول بدعا شد و جوان آمين ميگفت طولى نكشيد كه در اسرع وقت ابرى نمايان شد و آن دو را در سايه خود قرار داد اين دو نفر مدتى در سايه ابر راه پيمودند تا بر سر دو راهى رسيدند كه يكى از آنها مسير جوان و ديگرى مسير عابد بود و هر يك بسوى راه خود حركت كردند با كمال تعجب عابد مشاهده كرد كه ابر همراه جوان و بالاى سر او ميرود عابد خود را بجوان رسانيد و گفت: تو از من بهتر و با ارزش‏ترى دعاى تو مستجاب شد نه دعاى من. حتما قضيه‏اى هست داستانت را براى من بگو. جوان قصه خود را با آن زن شرح داد. عابد گفت اين عنايت الهى نتيجه خوف و ترس تو است چون از خداى خود احساس خوف نموده و خود را از گناه بازداشته‏اى خداوند گناهان گذشته تو را بخشيده است تو اكنون مراقب و مواظب آينده‏ات باش.

و اين حديث شريف دلالت بر اين دارد كه ترك گناه كبيره در صورتى كه انسان قدرت انجام و ارتكاب آن را داشته باشد فقط از لحاظ ترس و خوف الهى از او دست بردارد باعث بخشودگى همه گناهان گذشته مى‏شود حتى اگر حق الناس باشد چون اين جوان شغلش راهزنى و غارت اموال مردم بود گر چه احتمال دارد كه اين بخشش و آمرزش گناه از جهت خوف و ترسى است كه همراه توبه و مراجعه بمردم براى پرداخت اموال و جبران حقوق آنان بوده است همان طورى كه از ذيل حديث استفاده مى‏شود

 

 (ليس له همّة الّا التّوبة و المراجعة)