باب استطاعت: توانش

1- على بن اسباط گويد: از امام رضا (ع) از استطاعت پرسيدم، فرمود: استطاعت عبد پس از چهار خصلت است:

1- راهش باز باشد و مانعى و جلوگيرى از كار نداشته باشد.

2- تنش سالم باشد و در بدن خود نسبت به كارى كه قصد آن را دارد كسر نيروى تنى نداشته باشد (مثلا تب شديد، ضعف زياد، بيهوشى و كليه عوارضى كه تن را از انجام كار ناتوان مى كند).

3- اعضاء و جوارح او نسبت به كارى كه مى‏خواهد انجام دهد درست و سالم باشد (مثلا براى ديدن نابينا نباشد، براى جماع مقطوع الآلة نباشد).

4- براى او سببى و قوتى كه وسيله انجام كار است از طرف خدا برسد و نيروى هنگام عمل او تأمين شود.

گويد كه عرض كردم: قربانت، اين موضوع را برايم تشريح كنيد، فرمود: بيانش اين است كه بنده آزاد و بى‏مانع باشد و تندرست باشد. اندام او سالم باشد و تصميم بگيرد كه زنا كند و زنى نيابد سپس بدست آورد، در اين صورت يا خود را نگه مى‏دارد و باز پس مى‏نشيند چنانچه يوسف (ع) باز پس نشست و امتناع كرد، يا خود را تسليم قصد و تصميم خود مى‏كند و زنا مى‏كند و زانى ناميده مى‏شود، در صورت اول به زور خدا را اطاعت نكرده و در صورت دوم به نافرمانى بر خدا غلبه نكرده است.

 

2- مردى از اهل بصره گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم از استطاعت، فرمود: تو مى‏توانى كارى انجام دهى كه نبوده است و زمينه تحقق نداشته؟ گفت: نه، گفت: مى‏توانى خود را باز دارى از كارى كه پديد شده و تحقق يافته؟ گفت: نه، گويد: امام صادق (ع) فرمود: پس تو كى داراى استطاعت هستى؟ عرض كرد: نمى دانم، گويد: امام صادق (ع) به او فرمود: به راستى خدا خلقى آفريد و در آنها ابزار استطاعت نهاد و كار را به آنها وانگذاشت و آنها هنگام انجام كار و مقارن آن استطاعت كار دارند، استطاعت بايد همراه انجام كار باشد، همان وقتى كه كار را مى‏كنند و اگر كارى را در زير سلطه و در تسلط خدا نكردند نسبت بدان فعل استطاعتى ندارند، كارى كه نشده استطاعت آن هم محقق نشود، زيرا خداوند نيرومندتر از آن است كه احدى در ملك او با او طرفيت كند، مرد بصرى گفت: پس مردم در كار خود مجبورند؟

فرمود: اگر مجبور بودند معذور بودند و گناه و عذابى بر آنها نبود، گفت: پس كارشان به خودشان واگذار شده؟ فرمود: نه. مرد بصرى گفت: پس چه وضعى دارند؟ فرمود: خدا دانسته كه كارى خواهند كرد و ابزار كار را به آنها داده است و چون كار را انجام دهند به همراه انجام كار و مقارن آن داراى استطاعت آن كارند، مرد بصرى گفت: من گواهم كه حق همين است و گواهم كه شما خاندان نبوت و رسالت هستيد. 3- صالح نيلى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از اينكه براى بندگان تأثيرى در استطاعت انجام كار هست؟ فرمود: وقتى كار را انجام دادند داراى استطاعت باشند به استطاعتى كه خدا در آنها نهاده است، گويد: گفتم، آن چيست؟ فرمود: ابزار كار، مانند

 

زانى (زنا خ ل) چون زنا كند در گاه زنا توانش زنا دارد و اگر ترك زنا كند و مرتكب آن نگردد به ترك زنا استطاعت ترك زنا در او تحقق يابد، گويد: سپس فرمود: براى او پيش از ارتكاب زنا هيچ استطاعتى كم يا بيش نباشد ولى به همراه فعل يا ترك مستطيع باشد (يعنى با فعل مستطيع فعل است و با ترك مستطيع ترك) گفتم: پس خدا براى چه او را عذاب كند؟ فرمود: به حجت و دليل رسا و ابزارى كه مردم را با آن تركيب كرده (ابزارى كه در آنها تركيب كرده خ ل) خدا احدى را بر گناه وادار كند و اراده كفر از كسى نكند بر وجه حتم ولى چون به اختيار خود كافر شود، در اراده خدا باشد كه كفر ورزد و در اراده خدا و علم او است كه آنها به سرانجام خيرى نرسند، گفتم: يعنى از آنها خواسته كه كافر باشند، فرمود: من چنين نمى‏گويم ولى مى‏گويم دانسته است كه آنها محققا كافرند، اراده كفر آنها پيرو علم به كفر آنها است و اراده ايجاد و حتم نيست، همانا آن اراده است و اختيار. 4- حمزة بن حمران گويد: از امام صادق (ع) استطاعت را پرسيدم و به من پاسخ نداد، بار ديگر حضورش شرفياب شدم و گفتم: أصلحك الله به راستى راجع به استطاعت چيزى در دل من گره شده كه جز سخنى كه از شما بشنوم آن را بيرون نكند و نگشايد، فرمود: آنچه در دل دارى به تو زيانى ندارد، گفتم:

أصلحك الله براستى من مى‏گويم محققا خداى تبارك و تعالى به بندگان تكليف بى‏استطاعت نكرده و آنها را دستورى نداده كه از

 

 

عهده برنيايند و باز هم مردم كارى از اين قبيل نكنند مگر به اراده و مشيت و قضاء و قدر خدا، گويد: فرمود: اين است همان دين خدا كه من و پدرانم بر آنيم، يا به تعبير ديگر فرمود.