باب سعادت و خوشبختى و شقاوت و بدبختى

1- امام صادق (ع) فرمود: براستى خدا پيش از آنكه آفريده‏هاى خود را بيافريند سعادت و شقاوت را آفريد، هر كه را خدا خوشبخت و سعادتمند آفريد، هرگز او را دشمن ندارد، اگر بد كند كار او را دشمن دارد نه خود را، و اگر بدبخت و با شقاوت باشد، هرگزش دوست ندارد و اگر كار خوبى كند، كارش را دوست دارد و خودش را دشمن دارد به خاطر سرانجامى كه بسوى آن مى‏رود، هر گاه خدا چيزى را دوست دارد هرگزش دشمن ندارد و هر گاه چيزى را دشمن دارد هرگزش دوست ندارد. 2- ابو بصير گويد: من حضور امام صادق (ع) نشسته بودم و يكى از آن حضرت چنين پرسيد، گفت: قربانت يا بن رسول الله، از كجا بدبختى دامنگير گنهكاران شده تا در علم خدا گذشته كه به كيفر كردار خود محكوم به شكنجه‏اند؟ امام فرمود: اى‏

 

 

سئوال‏كننده، احدى از خلق خداى عز و جل به حق و شايستگى نسبت به حكم او قيام نكند و نتواند آن را به درستى درك كند و بسنجد چون خدا بدان حكم صادر كرد به دوستان خود نيروى معرفت بخشيد و از رنج كردار آنها كاست، در عوض حقيقت‏شناسى آنها، و به نافرمان‏منشان نيروى نافرمانى داد به خاطر پيشينه دانش خود در باره آنها و بى‏تاب كردنشان از پذيرش فرمان خود و بناچار با آنچه در علم خدا گذشته هم آهنگ شدند و نتوانستند وضعى به خود گيرند كه آنها را از عذاب خدا وارهاند، زيرا دانش حق باور كردنى است و تحقق پذيرد و همان است معنى، خواهد هر چه خواهد و همان راز نهان حضرت او است. 3- امام صادق (ع) فرمود: بسا كه سعادتمندى به راه و روش شقاوتمندان پيش رود تا آنجا كه مردم گويند، وه تا چه اندازه بدانها ماند، آرى از آنها است، و سپس سعادتمندى سابقه او را جبران كند. و بسا كه شقاوت مآبى را به راه و روش نيك بختان سعادتمند برند تا مردم گويند، وه چه اندازه بدانها ماند، آرى او از آنها است، و سپس شقاوت او آنچه از كار خير كرده از ميان ببرد، براستى هر كه سعادتمند نوشته شده اگر از دنيا جز به اندازه آب نوشيدن شترى نماند سرانجام او به سعادت پايان يابد.