باب معانى اسماء الهيه و اشتقاق آنها

1- عبد الله بن سنان گويد: از امام صادق (ع) تفسير «بسم الله الرحمن الرحيم» را پرسيدم، فرمود: باء- بهاى خدا است (روشنى) و سين- سناى خدا است (درخشش) و ميم- مجد خدا است، بعضى روايت كرده‏اند كه ميم ملك خدا است، خدا معبود هر چيز است و بخشاينده به همه خلق خود و مهربان به مؤمنان به خصوص. 2- از هشام بن حكم روايت شده كه از امام صادق (ع) در باره اسماء خدا و اشتقاق آنها پرسيد:

س- الله از چه مشتق است و اصلش چه بوده است؟

ج- اى هشام، الله از اله باز گرفته شده (پرستش شده) و اله را حقيقت شايسته پرستشى بايست است، نام جز صاحب نام است هر كه نام را بى‏معنى پرستد محققا كافر است و چيزى را نپرستيده، هر كه نام و معنى را با هم پرستد، محققا مشرك است و دو تا را پرستيده و هر كه معنى را تنها و قطع نظر از نام پرستد، اين خداپرستى است، اى هشام خوب فهميدى؟

س- آقا بيشتر برايم بفرمائيد.

ج- خدا نود و نه اسم دارد، اگر اسم همان صاحب اسم بود در زير هر اسمى معبودى بود ولى خدا يك حقيقتى است كه همه اين اسمها دليل بر آنند و همه جز آنند، اى هشام نان اسم خوردنى است،

 

آب اسم نوشيدنى، جامه اسم پوشيدنى، آتش اسم سوزاننده، اى هشام خوب فهميدى كه بتوانى نقل كنى و مبارزه كنى بدان با دشمنان ما كه با خداى عز و جل ديگرى را همراه دانند.

هشام- آرى.

امام- اى هشام، خدا تو را بدان سود بخشد و پايدار دارد.

هشام گويد: به خدا از آن روز تاكنون كسى مرا در موضوع توحيد مقهور و درمانده نكرده است. 3- ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) از معنى اللَّه، فرمود:

مسلط است بر هر چه خرد باشد يا كلان. 4- عباس بن هلال گويد: از امام رضا (ع) قول خدا: «الله نور السموات و الارض» را پرسيدم، فرمود: يعنى هادى اهل آسمان است و هادى اهل زمين. و در روايت برقى گفته: هدايت كرد هر كه را در آسمان است و هدايت كرد هر كه را در زمين است. 5- ابن ابى يعفور گويد: از امام صادق (ع و از قول خداى عز و جل: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» پرسيدم گفتم: اما معنى اول را مى‏دانيم و اما كلمه آخر را شما براى ما معنى كنيد، فرمود: مطلب اين است كه هر چيزى جز خدا نابود شود يا ديگر گونه گردد يا تغيير و زوال‏

 

در آن راه يابد يا رنگ به رنگ شود يا ژست و وصف خود را عوض كند و يا از فزونى به كاهش گرايد و يا از كاستى به فزونى، همان پروردگار جهانيان است كه از ازل تا ابد به يك حال است، او است اول پيش از هر چيز، او است آخر همه چنانچه هميشه بوده است، اوصاف و نمايشات او مختلف نگردد چنان كه از ديگران، مثلا انسان يك بار خاك باشد و يك بار گوشت و خون و يك بار استخوان پوسيده و خاكسترى و مثلا خرماى نارس يك بار كرف است و يك بار غوره و يك بار رطب شيرين و تر و يك بار خرماى خشك. 6- ميمون البان گويد: من از امام صادق (ع) در جواب سؤال از معنى اول و آخر شنيدم كه فرمود: اول يعنى آغازى كه پيش از او آغازى نبوده و نخستى بر او پيشى نجسته و آخرى است كه نهايت ندارد چنانچه از اين كلمه در وصف مخلوق فهم شود ولى قديم است و اول است و آخر، هميشه بوده و هميشه خواهد بود، او را نه آغازى است و نه انجامى، پديدش بر او واقع نشود و از حالى به حالى نگردد، آفريننده هر چيزى است. 7- ابو هاشم جعفرى گويد: من خدمت امام ابو جعفر دوم بودم، مردى از او پرسشى كرد، گفت: به من بگو كه پروردگار تبارك و تعالى اسماء و صفاتى دارد در قرآنش و اسماء و صفاتش همان خود او هستند؟ امام فرمود: اين سخن دو وجه دارد: اگر

 

مقصود تو كه اينها خود او هستند اين است كه خدا با تكثّر و تعدّد اين اسماء و صفات دچار تكثر و تعدد شود خدا از اين برتر است و اگر تو مى‏گوئى اين اسماء و صفات او هميشه بودند اين هم دو معنى دارد: اگر مقصودت اين است كه هميشه در علم او بودند و هميشه سزاوار آنها بوده، بايد گفت: آرى، و اگر مى‏خواهى بگوئى هميشه مفهوم و تلفظ و تقطيع حروف آنها وجود داشته، بايد گفت:

معاذ الله كه با خدا چيز ديگرى بوده است، بلكه خدا بود و خلقى نبود و سپس آنها را خلق كرد و اسماء و صفات خود را وسيله ميان خود و خلق خود ساخت تا بوسيله آنها به درگاه وى زارى كنند و او را بپرستند و اينها ذكر او باشند، خدا بود و ذكرى نبود و آنچه به وسيله اين ذكرها از او ياد شود همان خداى قديمى است كه هميشه بوده، و اسماء و صفات مخلوقند با معانى كه مبدأ آنها است و مقصود از همه آن خدائى است كه اختلاف بر او نشايد و نه پيوستن و ايتلاف، جدائى و پيوست از آن تجزيه پذير است پس خدا به پيوستگى و بيشى و كمى موصوف نشود بلكه او به ذات خود قديم است چرا كه آنچه جز خداى واحد است تجزيه پذير است و خدا واحدى است كه نه تجزيه پذير است و نه كم و بيش در ذات او تصور شود و هر آنچه تجزيه پذير است يا آنچه در آن تصور كم و بيش شود مخلوقى است كه دلالت بر خالق خويش دارد.

و گفتار تو كه: خدا قادر است خبر از آن است كه چيزى او را درمانده نكند و با اين كلمه عجز را از او نفى كردى و عجز را از او جدا ساختى و همچنين قول تو خدا عالم است همانا با اين كلمه جهل را از او نفى كردى و جهل را جدا نمودى و چون خدا همه چيز را فنا كند شكل و تلفظ و بند بند حروف را هم فنا كند

 

ولى تا هميشه، كسى كه هميشه بوده است، عالم است.

آن مرد گفت: پس چگونه پروردگار خود را شنوا ناميم؟

فرمود: براى آنكه آنچه با گوشها درك شود بر او نهان نيست و ما او را موصوف به شنيدن معقول و معمول در سر ندانيم و او را بينا خوانيم براى آنكه آنچه به ديده‏ها دريافت شود بر او نهان نيست چه رنگ باشد چه شخص چه غير از آن، و او را به ديدى كه از به هم زدن چشم است موصوف ندانيم و همچنان او را لطيف خوانيم از اين نظر كه به هر لطيفى دانا است تا برسد به پشه و خردتر از آن و به جاى نشو و نماى آن و شعور زندگى و شهوت به ماده و توجه به نسل خودشان و سوار شدن آنها به همديگر و نقل كردن آنها خوراكى و نوشيدنى براى بچه‏هايشان در كوه و بيابان و رودخانه‏ها و دشتهاى دور دست، از اينجا دانستيم كه آفريننده آنها هم لطيف است، و باريك بين، و كيفيت ندارد، همانا كيفيت از آن مخلوق است كه چگونگى دارد. و همچنان پروردگار خود را توانا ناميم نه به آن معنى از توانائى مشت‏كوبى معروف از مخلوق و اگر توانائى او همان باشد تشبيه در ميان آيد و در معرض فزونى قرار گيرد و هر چه در معرض فزونى است در معرض كاهش هم هست و هر چه ناقص و كاست باشد قديم نيست و هر چه قديم نباشد عاجز است پس براى پروردگار ما تبارك و تعالى نه مانند است و نه ضد و نه همتا و نه كيفيت و نه نهايت و نه ديد به چشم، بر دلها غدقن است كه او را مانند شمارند و بر وهمها قدغن است كه حدى برايش در نظر آرند و بر نهادها روا نيست كه او را پديد شده دانند والا و بركنار است از ابزار خلق خود و نشانه‏هاى آفريدگانش و برتر است از آن بسيار و بسيار.

 

8- مردى حضور امام صادق (ع) گفت: الله اكبر، امام فرمود: خدا از چه بزرگتر است؟ آن مرد گفت: از همه چيز، امام فرمود: او را اندازه كردى، آن مرد گفت: پس چه گويم؟ فرمود:

بگو خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود. 9- جميع بن عمير گويد: امام صادق (ع) فرمود: معنى الله اكبر كدام است؟ گفتم: اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ كل شى‏ء، فرمود: آنجا چيزى باشد كه خدا از او بزرگتر حساب شود، گفتم: پس معنايش چيست؟ فرمود: خدا بزرگتر از آن است كه وصف شود. 10- هشام بن حكم گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از معنى سبحان الله، فرمود: تنزيه و خوددارى خدا است. 11- هشام جواليقى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خداى عز و جل: «سبحان الله» چه معنى دارد؟ فرمود: تنزيه خدا است. 12- ابو هاشم جعفرى گويد: از ابو جعفر دوم (ع) پرسيدم معنى واحد چيست؟ فرمود: اتفاق همه زبانها بر يگانگى او چنانچه‏

 

 

خودش فرمايد: «و اگر از آنها بپرسى كى آنها را آفريده؟ گويند خدا آنها را آفريده».