عاصم بن حميد گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم، گفتم: خدا هميشه اراده دارد؟ فرمود: داشتن اراده با وجود مرادى است، خدا هميشه دانا و توانا بوده و سپس اراده كرده است (براى ايجاد موجودات عالم امكان).
2- بكير بن اعين گويد: به امام صادق (ع) گفتم: دانش و خواست خدا، دو چيزند يا يكى؟ فرمود: دانستن خواستن نيست، ندانى كه گوئى: اين كار را بكنم اگر خدا خواهد و نگوئى اين كار را بكنم اگر خدا داند، اينكه گوئى اگر خدا خواهد دليل است كه هنوز نخواسته و اگر خواهد همان باشد كه او خواهد چنانچه او خواهد و دانستن خدا پيش از خواستن و مشيت است. 3- صفوان بن يحيى گويد: به ابى الحسن (ع) گفتم: به من خبر ده از اراده از طرف خدا و از طرف خلق، گويد: در پاسخ من فرمود: اراده در خلق همان آهنگ درون است و آن كارى كه پس از آن از آنها عيان گردد، و اما از طرف خداى تعالى اراده همان پديد آوردن فعل است نه جز آن زيرا خدا زمينهسنجى و توجه قلبى و انديشه ندارد، اين صفات در او نيست و از صفات خلق است و ارادهاش همان فعل است و نه جز آن. بدان گويد: باش و مىباشد، بىلفظ و نطق به زبان و توجه دل و تفكر و اين طرز آفرينش او هم چگونگى ندارد و قابل توصيف نيست چنانچه خود او چگونگى ندارد. 4- امام صادق (ع) فرمود: خدا خود مشيت را بىواسطه آفريد و همه چيز را به مشيت آفريد. 5- يكى از اصحاب ما گويد: من در مجلس امام باقر (ع)
بودم كه عمرو بن عبيد خدمت آن حضرت رسيد و به او گفت:
قربانت، قول خداى تبارك و تعالى (84 سوره 20): «هر كه خشم من بر او ريزد محققا در افتد» بفرمائيد اين خشم چيست؟ امام فرمود:
آن كيفر است اى عمرو، مطلب حق اين است كه هر كه معتقد باشد خدا از وضعى به وضع ديگر در آيد او را به صفت مخلوق وصف كرده و به راستى چيزى خدا را تكان ندهد تا او را دگرگونه نمايد. 6- هشام بن حكم در ضمن حديث زنديقى كه از امام صادق (ع) پرسش كرد گويد: در ضمن از آن حضرت پرسيد: او خشنودى و خشم دارد؟ امام فرمود: آرى ولى نه از جنس آنچه در مخلوق باشد، چون رضايت وقتى به مخلوقى گرايد او را از حالى به حالى بگرداند، زيرا مخلوق تهى و ساختگى و درآميخته است و نفوذ پذير است و خالق ما از چيزى نفوذ نپذيرد زيرا يگانه است، ذاتش يكتا و صفتش يكتا است، رضاى او پاداش دادن او است و خشمش كيفر كردن او، بىآنكه چيزى در او تأثير كند و او را به هيجان آرد و از حالى به حالى بگرداند، زيرا اين از صفات مخلوق درمانده و نيازمند است. 7- امام صادق (ع) فرمود: مشيت پديد شده است.
(كليات گفتار در باره صفات ذات و صفات فعل)
تعريفات و قواعد:
1- وصف خدا به مركب از دو چيزى كه موجود باشند، نشانه صفت فعل است.
مثال- تو در عالم در باره خدا ثابت مىكنى ما يريد و ما لا يريد- آنچه اراده كند و اراده نكند، ما يرضاه و ما يسخطه- آنچه خشنودش كند و آنچه به خشمش آرد، آنچه دوست دارد و آنچه دشمن دارد، اينها همه صفات فعل باشند و اگر اراده هم مانند علم و قدرت صفت ذات بود، وجود ما لا يريد اين صفت را نقض مىكرد و موجب بروز اختلال در ذات حق مىشد، اگر (ما يحب) صفت ذات بود (ما يبغض) نقض آن بود، نبينى كه در عالم هستى چيزى درك نكنيم كه بر او صادق آيد خدا او را نمىداند يا بر او قدرت ندارد.
2- صفات ذات خدا كه ازلى هستند در عالم هستى زمينه مخالف ندارند، ما هرگز خدا را وصف نكنيم به اينكه: قدرت دارد، عجز دارد (يعنى دو جمله ما يقدر و ما لا يقدر عليه) صادق نباشد يا اينكه علم دارد و جهل و سفه دارد و حكمت دارد و خطاء دارد، عزت دارد و ذلت دارد، يعنى اين جملهها: (ما يعلم و مالا يعلم ما احكم خلقه و مالم يحكم خلقه يعز و لا يعز) هيچ كدام صادق نباشند ولى صحيح باشد كه گفته شود:
الف- دوست دارد خدا هر كه اطاعت او كند و دشمن دارد
هر كه نافرمانى او كند.
ب- مهر ورزد خدا با هر كه او را فرمانبرد و دشمنى ورزد با هر كه او را نافرمانى كند.
ج- خشنود گردد خدا و خشم كند، در دعا هم مىگوئى:
بار خدايا از من خشنود باش، به من خشم مكن، به من مهر ورز، با من بد ميانديش. ولى درست نباشد كه گفته شود:
الف- خدا مىتواند بداند و مىتواند كه نداند.
ب- خدا مىتواند كه سلطان باشد و مىتواند كه سلطان نباشد.
ج- خدا مىتواند عزيز و حكيم باشد و مىتواند عزيز و حكيم نباشد.
د- خدا مىتواند جواد باشد و مىتواند جواد نباشد.
ه- خدا مىتواند آمرزنده باشد و مىتواند آمرزنده نباشد.
3- هر چه صفت ذات باشد اراده بدان متعلق نشود جائز نيست گفته شود: خدا اراده كرده كه رب و قديم و عزيز و حكيم و مالك و عالم و قادر باشد، زيرا اينها از صفات ذاتند و اراده از صفات فعل است، ندانى كه گفته مىشود: خدا اين را اراده كرده و آن را اراده نكرده.
4- در برابر هر صفت ذاتى خدا، ضد و مخالف آن از ذات او منتفى باشد:
مثال- گفته مىشود: حى، عالم، سميع، بصير، عزيز، حكيم، غنى، ملك، حليم، عدل، كريم. جهل ضد علم است و عجز ضد قدرت و موت ضد حيات و ذلت ضد عزت و خطاء ضد حكمت و عجله و نادانى ضد حلم، و جور و ظلم ضد عدل، و اين اضداد صفات ثبوتيه از ذات خدا بطور مطلق منتفى هستند.