باب كون و مكان

1- نافع بن ازرق از امام باقر (ع) پرسيد و گفت: به من خبر بده از اينكه خدا از چه زمانى بوده است؟ فرمود: از چه زمانى نبوده كه من به تو خبر دهم از چه زمانى بوده، منزه باد آن كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود، تنها است بى‏نياز است و همسر و فرزند نگيرد. 2- احمد بن محمد بن ابى نصر گويد: مردى از ما وراء نهر بلخ حضور امام رضا (ع) آمد و گفت: من از شما مسأله‏اى پرسم اگر جواب مرا چنانچه مى‏دانم بگوئى معتقد به امامتت مى‏شوم.

امام فرمود: بپرس هر چه خواهى، گفت: به من بگو پروردگار تو از كى بوده، و چگونه بوده و بر چه تكيه دارد؟

 

امام (ع) فرمود: به راستى خداى تبارك و تعالى مكان را در لا مكان آفريده و در بى‏كيفيتى كيفيت را پديد آورده و به نيروى خود تكيه دارد، آن مرد برخاست و سر آن حضرت را بوسيد و گفت: گواهم كه شايسته پرستشى جز خدا نيست، و محمد (ص) رسول خدا است و على وصى رسول خدا است و پس از او سرپرست آنچه را كه رسول خدا (ص) سرپرستى مى‏كرد، و گواهم كه شما امامان راستگو هستيد و شخص شما جانشين پس از آنهائيد. 3- مردى حضور امام باقر (ع) آمد و گفت: به من خبر ده كه پروردگارت از كى بوده است؟ فرمود: واى بر تو، نسبت به چيزى كه نبوده گويند از كى بود شده، به راستى پروردگارم- تبارك و تعالى- بوده است و هميشه بوده است زنده و بى‏چگونگى، براى او بود شد، نيست و بودن او را چطور بودن نباشد، مكانى ندارد، در چيزى قرار ندارد و بر چيزى هم نيست، براى موقعيت خود جايى پديدار نكرده و پس از بوجود آوردن همه چيز نيروى جديدى نيافته و پيش از آفرينش آنها ناتوان نبوده و پيش از پديدار كردن مخلوق هراسى نداشته، به چيزى كه توان نامش برد مانند نيست، پيش از آنكه دست به آفرينش زند از ملك و سلطنت تهيدست نبوده و پس از رفتن همه چيز هم تهيدست نباشد، هميشه بى‏پيوست زندگى به او به ذات خود زنده است و ملك است و توانا است پيش از آنكه چيزى پديد آرد و ملك جبارى است پس از پديد آوردن جهان هستى، بودنش را چگونگى و رنگى نيست، جاى ندارد و مرزى ندارد، بوسيله شباهت به چيزى شناخته نشود. هر چه‏

 

بماند پير نگردد، از چيزى نعره ترس نزند بلكه از ترسش همه چيز نعره كشد، زنده است نه به زندگى پديدارى و نه به بود قابل وصفى و نه كيفيت قابل تعريفى و نه بر جاى حيز بخشى و نه مكانى كه همسايه پذيرد، بلكه زنده‏اى است سرشناس و ملكى است كه توانائى و سلطنتش هميشه بر جا است، آنچه به محض آنكه خواست به مشيت خود آفريد نه محدود است و نه تبعيض شود و نه نيست گردد، سر آغاز هستى است بى‏چگونگى و انجام آن است بى‏جايگزينى، همه چيز نابود است جز نمايش او، از آن او است آفرينش و فرمان، مبارك باد خدا پروردگار جهانيان.

واى بر تو اى سئوال‏كننده، به راستى پروردگارم دستخوش اوهام نگردد و شبهه‏اى در پيرامونش نچرخد و سرگردانى ندارد و چيزى به حريم ذاتش نگذرد و پيشامدى برايش رخ ندهد، مسئول چيزى نگردد، بر چيزى پشيمانى نكشد، چرتش نبرد و خواب ندارد، از آن او است هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها است و آنچه زير خاك است. 4- يهود گرد خاخام بزرگ انجمن كردند و گفتند: اين مرد (مقصودشان امير مؤمنان (ع) بود) دانشمند است ما را نزد او ببر تا از او پرسش كنيم، خدمت آن حضرت آمدند و به آنها گفته شد: آقا در كاخ حكومتى است، به انتظارش ماندند تا برگشت، خاخام بزرگ به عرض او رسانيد كه: ما آمديم چيزى بپرسيم، فرمود: اى يهودى، بپرس از هر چه خواهى، گفت: من از تو مى‏پرسم كه پروردگارت از كى بوده است؟ فرمود: بوده است بى‏هست‏شدن، بوده است بى‏چگونگى، هميشه بوده بدون اندازه و بى‏كيفيت پديد شدن، پيش از وى براى او نيست، او خود پيش از هر پيش است و

 

بر كنار از هر پيش و نهايت و انجام، انجام از او منقطع است و او خود انجام هر انجام است، خاخام بزرگ گفت: ما را ببريد، او از آنچه هم در باره‏اش گويند دانشمندتر است. 5- امام صادق (ع) فرمود: يكى از دانشمندان بزرگ يهود خدمت امير المؤمنين (ع) آمد و عرض كرد: يا امير المؤمنين از كى پروردگارت بوده است؟ در پاسخش فرمود: مادرت بر تو بگريد، از كى نبوده است تا توان گفت از كى بوده؟ پروردگارم پيش از پيش بوده تا آنجا كه پيش تصور ندارد و پس از پس خواهد بود تا آنجا كه پس تصور نشود، نه انجامى است و نه نهايتى براى انجامش، در آستان او انجامها از هم گسيخته، او است نهايت هر انجامى، عرض كرد: يا امير المؤمنين تو پيغمبرى؟ فرمود: واى بر تو، من خود بنده اى باشم از بندگان محمد (پيغمبر اسلام) روايت شده است كه پرسش شد از اينكه كجا بوده است پروردگار ما پيش از آنكه آسمان و زمينى بيافريند؟ فرمود: «كجا» پرسش از مكان است، خدا بوده و مكانى نبوده. 6- امام ششم فرمود: رأس الجالوت به يهوديان گفت:

مسلمانان معتقدند كه على از همه مردم در مناظره تواناتر و از همه دانشمندتر است، مرا نزد على بريد شايد پرسشى از او كنم كه در پاسخ آن او را تخطئه توانم كرد، نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: اى امير مؤمنان، من مى‏خواهم از شما پرسشى كنم، فرمود: از هر چه خواهى بپرس، گفت: اى امير المؤمنين از كى پروردگار ما بوده است؟ فرمود: اى يهودى همانا كى را براى كسى گويند كه‏

 

نبوده و بود شده، و گفته شود از كى بوده، پروردگار ما بوده است بدون پديدش پديد آينده، بوده است بى‏چگونگى آنچه مى‏باشد.

آرى، اى يهودى و باز هم آرى اى يهودى، چطور براى او پيش از او تصور شود؟ او از پيش هم پيش است بى‏انجام و نهايت انجام، انجام مر او را در نيابد، انجامها در آستانه او گسيخته‏اند، او انجام هر انجامى است، گفت: من گواهم كه دين تو درست است و آنچه مخالف آن است باطل است. 7- زراره گويد: به امام باقر (ع) گفتم: آيا خدا بوده است و چيزى نبوده؟ فرمود: آرى بوده و چيزى نبوده، گفتم: پس كجا بوده؟ گفت تكيه زده بود برخاست و نشست و فرمود: چه محالى به ميان آوردى اى زراره؟ و پرسش از مكان كردى در آن گاه كه مكانى نبود. 8- امام صادق (ع) فرمود: يكى از دانشمندان يهود خدمت امير المؤمنين (ع) آمد و گفت: يا امير المؤمنين كى پروردگارت بوده است؟ فرمود: واى بر تو، همانا گويند كى بوده براى چيزى كه نبوده اما آنچه بوده و بوده نگويند كى بوده؟ پيش از پيش بوده و پيشى در ميان نبوده و پس از پس باشد و پس در ميان نباشد نهايتى در انجام او نيست تا بدان رسد، به او گفت: شما پيغمبر هستيد؟

 

فرمود: مادرت به مرگت نشيند، همانا من يكى از چاكران محمدم.