باب مشيت و اراده‏

1- على بن ابراهيم هاشمى گويد: از ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) شنيدم مى‏فرمود: نباشد چيزى جز آنچه خدا خواهد و اراده كند و مقدر سازد و مجرى دارد، گفتم: معنى خواسته چيست؟

فرمود: آغاز كردن كار است، گفتم: معنى مقدر سازد چيست؟

فرمود:

اندازه گرفتن چيز است از جهت درازا و پهنايش، گفتم: معنى مجرى كردن چيست؟ فرمود: چون چيزى را مجرى كند، آن را

 

بگذراند و آن است كه ديگر برگشتى ندارد. 2- ابو بصير گويد: به امام ششم (ع) گفتم: خواسته، اراده كرده، تقدير كرده، و مجرى ساخته؟ فرمود: آرى، گفتم: و دوست هم داشته؟ فرمود: نه، گفتم: چطور خواسته، اراده كرده، تقدير كرده، مجرى ساخته، و دوست نداشته؟ فرمود: همچنين به ما دستور رسيده است. 3- عبد الله بن سنان گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: بسا خدا فرمانى دهد و نخواهد، و بخواهد و فرمانى بدان ندهد. به شيطان فرمان داد كه براى آدم سجده كند و خواست كه سجده نكند و اگر خواسته بود سجده مى‏كرد، آدم را از خوردن آن درخت نهى كرد و خواست كه از آن بخورد و اگر نمى‏خواست كه آدم بخورد نمى‏خورد. 4- أبو الحسن (ع) (امام هفتم) فرمود: به راستى خدا دو اراده و دو خواست دارد: يك اراده حتمى و يك اراده عزمى، بسا باشد از چيزى نهى كند و آن را بخواهد و به چيزى فرمان دهد و آن را نخواهد، مگر ندانى كه خدا آدم را از خوردن آن درخت نهى كرد ولى خوردن آنها را خواست و اگر نمى‏خواست بخورند خواست آنان بر خواست خدا چيره نمى‏شد، و به ابراهيم (ع) فرمان داد اسحق را سر ببرد و نخواست كه او را سر ببرد و اگر مى‏خواست، خواست ابراهيم بر خواست خداى تعالى چيره نمى‏شد.

 

 

5- فضيل بن يسار گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى فرمود: خواست، و اراده كرد، و دوست نداشت و نپسنديد، خدا خواست كه چيزى نباشد جز آنكه آن را حق و واقع بداند و اراده او هم چنين بود ولى دوست نداشت كه بگويند: خدا سومين دو ديگر است و نمى‏پسندد براى بندگان خود كه كافر باشند. 6- امام رضا (ع) فرمود: خداى تعالى فرمايد: اى پسر آدم، به خواست من تو براى خود هر چه خواهى توانى خواست و به نيروئى كه از من است واجبات مرا انجام توانى داد و به نعمت من بر نافرمانى من نيرومند شدى، من تو را شنوا، بينا و نيرومند ساختم، هر نيكى به تو رسد از خدا است و هر بدى به تو رسد از خود تو است و اين براى آن است كه من به كردار خوشت از خودت علاقمندترم و تو به بد كردارهايت از من علاقمندترى و دليلش اين است كه من از آنچه كنم باز خواست نشوم و همان مردمند كه باز خواست مى‏شوند.