كتاب فضل علم

باب فرض علم و وجوب طلب علم و تشويق بدان‏

1- رسول خدا (ص) فرمود: طلب دانش بر هر مسلمانى فرض است هلا براستى خدا دانش‏جويان را دوست دارد. 2- امام ششم (ع) فرمود: طلب دانش فريضه است. 3- از ابو الحسن (امام هفتم) (ع) سؤال شد كه: رواست براى مردم ترك پرستش از آنچه بدان نياز دارند؟

 

فرمود: نه. 4- امير المؤمنين (ع) مى‏فرمود: ايا مردم بدانيد كه كمال ديانت طلب علم و عمل بدان است، هلا براستى طلب علم از طلب مال بر شما واجب‏تر است زيرا دارائى قسمت تضمين‏شده‏اى دارد كه عادلى ميان شما قسمت بندى كرده و ضمانت نموده و محققا به شما پرداخت مى‏كند ولى علم نزد اهلش سپرده است و شما دستور داريد كه آن را از اهلش بخواهيد، آن را بخواهيد. 5- رسول خدا (ص) فرمود: طلب علم فريضه است. در حديث ديگر فرموده: طلب علم بر هر مسلمانى فريضه است، هلا براستى خدا دانش‏جويان را دوست دارد. 6- امام صادق (ع) مى‏فرمود: دين را خوب بفهميد زيرا هر كدام از شما دين را خوب نفهمد كوهى است، به راستى خدا در كتاب خود ميفرمايد (124 سوره 9): «تا دين را خوب بفهمند و به‏

 

قوم خود اعلام خطر كنند چون به سوى آنها برگردند شايد بر حذر شوند». 7- مى‏فرمود: بر شما باد كه دين خدا را خوب ياد بگيريد و بفهميد، كوهى و بيابانى نباشيد زيرا هر كه دين خدا را خوب نفهمد، خدا در قيامت به او نظر ندارد و كردار او را قابل قبول نشمارد. 8- فرمود: دلم مى‏خواهد تازيانه به سر يارانم بزنند تا دين را بفهمند و احكامش را ياد بگيرند. 9- مردى به آن حضرت عرض كرد: قربانت، كسى هست كه به اين مذهب معرفت و عقيده دارد ولى در خانه خود نشسته و با احدى از برادران مذهبى خود آشنائى ندارد. فرمود: اين آدم چطور دين خود را مى‏فهمد؟.

باب توصيف و شرح علم، فضيلت علم و عالم‏

1- ابو الحسن موسى (ع) فرمود: رسول خدا (ص) وارد

 

مسجد شد و بناگاه جمعى را ديد گرد مردى را گرفتند، فرمود: اين چيست؟ گفتند: علّامه است، فرمود: علّامه يعنى چه؟ گفتند:

داناترين مردم است به انساب عرب و نبردهاى عرب و ايام جاهليت و اشعار عرب و علوم عربيت، فرمود كه: پيغمبر (ص) فرمود: اين علمى است كه ندانستن آن زيانى ندارد و دانستنش سودى ندهد.

سپس پيغمبر (ص) فرمود: همانا علم سه است: آيه محكم، فريضه عادلانه، سنت زنده و بر جا و جز اينها فضل است. 2- امام صادق (ع) فرمود: به راستى علما وارث پيغمبرانند و اين براى آن است كه پيغمبران پول سفيد و زردى ارث ندادند و همانا از احاديث خود احاديثى به جاى نهادند و هر كه چيزى از آن برگرفت بهره فراوانى گرفته، بنگريد اين علم خود را از كه فرا مى گيريد، محققا در ما خاندان است كه در دوره هر جانشينى عادلان حق‏شناسى وجود دارند كه تحريف غالى‏ها و وابستگى مخربان و تأويل نادان‏ها را از دين كنار كنند. 3- امام صادق (ع) فرمود: وقتى خدا خير بنده‏اى را خواهد او را خوب دين فهم كند.

 

4- امام باقر (ع) فرمود: نهايت كمال، خوب فهميدن دين است و شكيبائى بر ناگواريها و اندازه‏گيرى در معاش و زندگى. 5- امام صادق (ع) فرمود: علماء امانت‏دارانند و مردم متقى دژهاى مذهبند و اوصياء ساداتند و سروران مذهب.

و در روايت ديگر علماء چراغ هستند و اتقياء دژ و اوصياء سادات و سروران. 6- فرمود به بشير دهان كه: اى بشير، هر كدام از ياران ما كه فقه ندانند خيرى ندارند، به راستى هر مردى از آنها كه احكام دين خود را نفهميده به ديگران نيازمند است و چون نيازمند آنها گردد او را به گمراهى خود كشانند و نمى‏فهمد. 7- رسول خدا (ص) فرمود: در زندگانى خيرى نيست مگر براى دو مرد: دانشمندى كه فرمانش برند و گوش به فرمانى كه وظيفه خود را حفظ كند. 8- امام باقر (ع) فرمود: عالمى كه از علمش بهره‏مند شود بهتر از هفتاد هزار عابد است.

 

9- معاوية بن عمار گويد: به امام صادق (ع) گفتم: مردى است بسيار روايت از شما نقل كند و در ميان مردم منتشر سازد و در دل آنها پابرجا كند و هم در دل شيعيان شما، و بسا يك شيعه عابد باشد كه اين قدر روايت ندارد، كدام فاضل‏ترند؟ فرمود: مرد پر روايتى كه وسيله تثبيت عقيده شيعيان ما باشد بهتر از هزار عابد است.

باب اصناف مردم‏

1- امير المؤمنين (ع) مى‏فرمود: مردم پس از رسول خدا به سه مرجع رو كردند:

1- به عالمى كه از طرف خدا رهبرى شده و خدا بدان چه دانسته او را از دانش ديگران بى‏نياز ساخته.

2- به نادانى كه مدعى دانش است و علمى ندارد بدان چه در دست دارد خودبين است و دنيا او را فريفته و او ديگران را فريفته.

3- به كسى كه علم از عالم راه حق و هدايت شده از خدا آموخته و ناجى است، سپس مدعى ناحق هلاك است و هر كس‏

 

افتراء بندد نوميد است. 2- امام صادق (ع) فرمود: مردم سه طائفه‏اند: عالم و متعلم و ورآبى. 3- فرمود: صبح كن عالم يا متعلم يا دوستدار اهل علم و چهارمى نباش كه به دشمن داشتن آنها هلاك شوى. 4- جميل گويد: شنيدم از آن حضرت كه مى‏فرمود: مردم سه دسته صبح مى‏كنند: عالم و متعلم و ورآبى، ما علماء هستيم، و شيعيان ما متعلم و دانش آموزند، و مردم ديگر ورآبيند.

باب ثواب عالم و متعلم‏

1- رسول خدا (ص) فرمود: هر كه راهى رود كه در آن‏

 

دانشى جويد، خدا او را به راه بهشت برد و به راستى فرشته‏ها براى طالب علم پرهاى خود را فرو نهند به نشانه رضايت از او و اين محقق است كه براى طالب علم هر كه در آسمان و در زمين است آمرزش خواهد تا برسد به ماهيان دريا، فضيلت عالم بر عابد چون فضيلت ماه است بر ستارگان در شب چهارده و به راستى علماء وارث پيغمبرانند زيرا پيمبران دينار و درهمى به ارث نگذاشتند ولى ارث آنها علم بود و هر كه از آن برگرفت بهره فراوانى برده. 2- امام باقر (ع) فرمود: آنكه از شما علم مى‏آموزد ثواب متعلم دارد و بيشتر از او، علم را از حاملان آن ياد بگيريد و به برادران خود بياموزيد چنانچه علماء به شما آموختند. 3- ابو بصير گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

هر كه كار خيرى ياد بدهد مانند ثواب كسى كه بدان عمل كند مى برد، گفتم: اگر او هم به ديگرى ياد دهد به معلم اول ثواب عمل آن مى‏رسد؟ فرمود: اين ثواب براى او جارى است اگر به همه‏

 

مردم هم ياد بدهد، گفتم: اگر معلم بميرد؟ فرمود: اگر چه بميرد. 4- امام باقر (ع) فرمود: هر كس بابى از هدايت تعليم دهد مانند ثواب كسانى كه بدان عمل كنند اجر دارد و از ثواب آنها هم چيزى كاسته نشود و هر كه يك باب از گمراهى تعليم دهد مانند گناه كسانى كه بدان عمل كنند ببرد و از گناه آنها هم كاسته نشود. 5- على بن الحسين (ع) فرمود: اگر مردم مى‏دانستند در طلب علم چه فايده‏اى است، دنبال آن مى‏رفتند گر چه خون دل در راه آن بريزند و به گردابها فرو شوند، به راستى خداى تبارك و تعالى به دانيال (ع) وحى كرد كه مبغوض‏ترين بندگانم نزد من پرهيزكار طالب ثواب شايان و ملازم علماء و پيرو بردباران و پذيراى از حكمت‏شعاران است. 6- امام صادق (ع) فرمود: هر كه دانش آموزد و به كار بندد و آن را براى خداى تعالى تعليم دهد در ملكوت آسمانها بزرگش خوانند و گويند براى خدا ياد گرفت، براى خدا عمل كرد، براى خدا تعليم داد.

 

باب صفت علماء

1- معاوية بن وهب گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى فرمود: طلب علم كنيد و با حلم و وقار خود را بيارائيد و نسبت به شاگردان خود تواضع كنيد و نسبت به استاد خود هم تواضع كنيد، دانشمندان جبار و قلدر نباشيد تا شيوه باطل شما حق علم شما را از ميان ببرد. 2- امام صادق (ع) در تفسير گفته خداى عز و جل (28 سوره 35): «همانا مى‏ترسند از خدا بندگان دانشمندش» فرمود:

مقصود او از علماء كسانى است كه كردارشان گفتارشان را تصديق كند و هر كه كردارش مصدق گفته‏اش نباشد عالم نيست. 3- امير مؤمنان (ع) فرمود: از فقيه بحق به شما خبر ندهم؟

كسى است كه مردم را از رحمت خدا نوميد نسازد و از عذابش آسوده خاطر نكند و به مردم رخصت گناه ندهد و قرآن را به خاطر ميل به چيز ديگر از دست ندهد، هلا دانشى كه فهم با آن نيست خيرى ندارد، هلا خواندن بى‏تدبر خيرى ندارد، هلا عبادت بى‏تفكر خيرى ندارد.

 

در روايت ديگر فرمود: هلا علم بى‏فهم خير ندارد، هلا خواندن بى‏تدبر خير ندارد، هلا تدين بى‏ورع خير ندارد. 4- امام رضا (ع) فرمود: از نشانه‏هاى فقه و فهم، بردبارى و خموشى است. 5- امير مؤمنان (ع) فرمود: سفاهت و فريب در دل عالم نيست. 6- عيسى بن مريم فرمود: اى گروه حواريين، مرا به شما حاجتى است آن را برآوريد، گفتند: حاجتت رواست يا روح الله، برخاست و پاى آنها را شست، گفتند: ما خود سزاوارتر بوديم كه پاى بشوئيم اى روح الله، فرمود: سزاوارتر مردم به خدمت كردن عالم است، همانا من تا اين اندازه فروتنى كردم تا شما هم پس از من فروتنى كنيد نسبت به مردم مانند فروتنى من براى شما، سپس عيسى (ع) فرمود:

بوسيله تواضع حكمت آبادان مى‏شود نه بوسيله تكبر و همچنان‏

 

در بيابان هموار زراعت مى‏رويد نه در كوه. 7- امير مؤمنان (ع) مى‏فرمود: اى طالب علم، به راستى عالم سه نشانه دارد: علم و حلم و خموشى. و عالم نما هم سه علامت دارد: نسبت به بالادست نافرمان است و به زيردست ستم كند بوسيله غلبه بر او و پشتيبانى از ستمكاران نمايد.

باب حق عالم‏

امير المؤمنين (ع) مى‏فرمود: از حق عالم است كه پر از او نپرسى و جامه‏اش نگيرى و چون نزد او درآئى و كسانى باشند بر همه درود گوئى، او را مخصوص به تحيت سازى در ميان آنها، پيش رويش بنشينى و پشت سرش ننشينى و نزد او به گوشه چشم و دست اشارت نكنى و پر نگوئى كه فلان كس و فلان كس خلاف نظر او گفته‏اند و از طول صحبتش دل تنگ نشوى چون مثل عالم مثل نخل خرما است، بايد انتظار برى تا از آن چيزى برايت بيفتد، عالم اجرش از روزه گير شب زنده‏دار و جنگجوى در راه خدا بزرگتر است.

 

باب فقد علماء

1- امام صادق (ع) فرمود: مرگ هيچ كس نزد ابليس از مرگ عالم محبوب‏تر نيست. 2- فرمود: چون مؤمن فقيه بميرد، در اسلام رخنه‏اى افتد كه چيزى آن را نتواند بست. 3- ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) مى‏فرمود: چون مؤمن بميرد فرشته‏هاى آسمان و تيكه‏هاى زمين كه خدا را در آنها عبادت كرده و درهاى آسمانها كه عبادتش از آنها بالا رفته بر او بگريند و در اسلام رخنه‏اى افتد كه چيزى آن را نبندد زيرا مؤمنان مسئله‏دان دژهاى اسلامند مانند باروى شهر كه بر گرد آن است. 4- امام صادق (ع) فرمود: كسى از مؤمنان نميرد كه شيطان را خوشتر آيد از مرگ فقيه.

 

5- فرمود: به راستى پدرم مى‏فرمود كه: خداى عز و جل علم را پس از آنكه به زمين فرو فرستاده برنگيرد ولى عالم بميرد و علمى كه دارد ببرد و دنبال آنها مردمان سخت دل جفاجو آيند و گمراه باشند و گمراه كنند و چيزى كه ريشه‏اى ندارد خير در آن نيست. 6- على بن الحسين (ع) مى‏فرمود: زود مردن و كشته شدن ما خانواده را بر من هموار و آسان مى‏كند گفتار خدا (41 سوره 13): «مگر نبينند كه ما بر زمين بتازيم و اطرافش را بكاهيم» مقصود از دست رفتن علماء است.

باب همنشينى با علماء و گفتگو با آنها

1- لقمان به پسرش گفت: پسر جانم به چشم خود مجالس خوب را بگزين، اگر ديدى مردمى در ذكر خداى عز و جل هستند با آنها بنشين، اگر خود دانائى از دانشت سودت دهند و اگر نادانى به تو مى‏آموزند و بسا كه خدا آنها را در سايه رحمت خود در آورد و ترا هم فراگيرد و اگر ديدى مردمى در ياد خدا نيستند با آنها منشين كه اگر دانائى از دانشت ميان آنها سودى نبرى و اگر نادانى‏

 

بر نادانى تو بيفزايند و شايد خدا آنها را زير شكنجه گيرد و به تو هم برسد. 2- موسى بن جعفر (ع) فرمود: گفتگو با دانشمند، روى خاشاك دانى به است از گفتگوى با نادان روى نهايى. 3- رسول خدا (ص) فرمود: حواريون به عيسى (ع) گفتند: يا روح الله با كه مجالست كنيم؟ فرمود: با كسى كه ديدنش شما را به ياد خدا آرد و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش شما را به آخرت تشويق كند. 4- فرمود: همنشينى دينداران شرف دنيا و آخرت است. 5- امام باقر (ع) فرمود: يك مجلس با شخص مورد وثوقم بنشينم پيش من از كردار يك سال بهتر است.

 

باب پرسش از عالم و مذاكره با او

1- يكى از اصحاب گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم كه مردى آبله‏دار جُنُب شده و او را غسل دادند و مرده، فرمود: او را كشتند، چرا پرسش از وظيفه او نكردند، درمان نفهمى پرسش است. 2- امام ششم (ع) به حمران بن اعين در باره چيزى كه از او پرسيده بود، فرمود: همانا مردم هلاك مى‏شوند براى آنكه نمى پرسند. 3- امام صادق (ع) فرمود: بر در اين علم قفلى است كه كليدش پرسش است. 4- فرمود: مردم را نمى‏رسد جز اينكه بپرسند و دين را بفهمند و امام خود را بشناسند و بر آنها رواست كه به هر چه گويد

 

عمل كنند گر چه از روى تقيه گفته باشد. 5- رسول خدا (ص) فرمود: تف بر مردى كه خود را در هر روز جمعه آماده نمى‏كند براى امر دين خود تا بدان متوجه شود، از امر دينش پرسش كند. در روايت ديگر است كه: تف بر هر مسلمانى. 6- رسول خدا (ص) فرمود: به راستى خداى عز و جل مى فرمايد: مذاكره علم ميان بندگانم وسيله زنده شدن دلهاى مرده است در صورتى كه در مذاكرات خود مرا منظور دارند. 7- ابى الجارود گويد: شنيدم امام باقر (ع) مى‏فرمود: خدا رحمت كند بنده‏اى را كه علم را زنده مى‏كند، گفتم: زنده كردنش چيست؟ فرمود: به اينكه آن را با دين داران و اهل ورع مذاكره كند. 8- رسول خدا (ص) فرمود: علم را مورد مذاكره سازيد، با هم ملاقات كنيد و باز گو كنيد، زيرا حديث وسيله زلال كردن دلها است كه زنگ زده، به راستى دلها زنگ گيرد چنانچه شمشير زنگ گيرد و زلال كردن و جلاى دلها به حديث گفتن است. 9- امام پنجم (ع) مى‏فرموده: مذاكره علم درس است و

 

درس نماز خوبى است.

باب بذل علم‏

1- امام صادق (ع) فرمود: در كتاب على (ع) خواندم كه خدا پيمان از نادانها براى طلب علم نگرفته است تا از علماء پيمان گرفته كه علم را به نادانها بذل كنند، زيرا علم پيش از نادانى بوده است. 2- امام صادق (ع) در تفسير اين آيه (18 سوره 31): «و روى از مردم در هم مكش» فرمود: بايد مردم در پيش تو از نظر دريافت علم برابر باشند. 3- امام باقر (ع) فرمود: زكات علم اين است كه آن را به بندگان ياد بدهى.

 

4- امام صادق (ع) فرمود: عيسى (ع) در بنى اسرائيل به سخنرانى برخاست و گفت: اى بنى اسرائيل حكمت را به نادانان باز نگوئيد تا به آن ستم كرده باشيد و از اهلش دريغ نكنيد تا به آنان ستم كرده باشيد.

باب نهى از ندانسته گفتن‏

1- مفضل بن يزيد گويد: امام صادق (ع) به من گفت: تو را از دو خصلت نهى كنم كه مايه هلاكت مردمند، بر تو غدقن كنم كه به ناحق و روش باطل و بى‏اساس براى خدا ديندارى كنى و از اينكه به آنچه ندانى و نفهميده‏اى براى مردم فتوى بدهى. 2- عبد الرحمن بن حجاج گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: مبادا گرد دو كار بگردى، هر كس هلاك شده به سبب آنها بوده است، مبادا براى خودت به مردم فتوى بدهى يا اينكه به چيزى كه ندانى ديندارى كنى. 3- امام باقر (ع) فرمود: هر كه ندانسته و نفهميده فتوى دهد

 

فرشته‏هاى رحمت و فرشته‏هاى عذاب او را لعنت كنند و گناه هر كس به فتواى او عمل كرده به عهده او است. 4- امام باقر (ع) (به اصحابش) فرمود: هر چه مى‏دانيد بگوئيد و هر چه را نمى‏دانيد (در جواب) بگوئيد: خدا داناتر است، به راستى مردى آيه‏اى از قرآن بيرون مى‏كشد (تا دليل گفته ناحق خود سازد و بيجا تفسير و تأويل كند) و بدين وسيله به مسافتى دورتر از فاصله ميان آسمان و زمين پرت شود. 5- امام صادق (ع) فرمود كه: براى عالم شايسته است كه هر گاه چيزى از او بپرسند و نداند بگويد: الله اعلم، ولى غير عالم شايسته نيست اين كلمه را بگويد (يعنى براى او سزاوار است كه صريحا بگويد نمى‏دانم). 6- فرمود: به محمد بن مسلم كه هر گاه از يكى از شما چيزى پرسيدند كه نمى‏داند بگويد نمى‏دانم و نگويد: الله اعلم تا در دل رفيق پرسش‏كننده خود شك اندازد و باعث نگرانى او شود و اگر طرف سؤال صريحا بگويد نمى‏دانم سئوال‏كننده او را متهم نكند. 7- زرارة بن اعين گويد: از امام پنجم (ع) پرسيدم: خدا بر بندگان چه حقى دارد؟ فرمود: اين حق كه هر چه بدانند بگويند و

 

در باره هر چه ندانند توقف كنند و دم فرو بندند. 8- امام صادق (ع) فرمود: به راستى خدا بندگان خود را به دو آيه از كتابش مخصوص ساخته در اين زمينه كه تا چيزى ندانند نگويند و چيزى كه ندانند سئوال‏كننده را رد كنند و جواب ندهند، فرموده است خداى عز و جل (129 سوره 7): «آيا پيمان كتابى از آنها گرفته نشده است كه بر خدا نگويند جز حق و راست» و فرموده است (40 سوره 10): «بلكه آنچه در فراخور علمشان نبود دروغ شمرد و هنوز به تأويل آن نرسيدند». 9- ابن شبرمه (به شين مضموم و باء ساكن و راء مضموم و بعضى شين را مفتوح و يا مكسور خوانده‏اند، عبد الله بن شبرمه يك كوفى است كه از طرف منصور عباسى قاضى روستاى كوفه بوده و شعر هم مى‏گفته) گفته: حديثى از جعفر بن محمد (ع) شنيدم كه هر وقت به يادم مى‏گذرد نزديك است دلم بتركد، فرمود: پدرم از جدم از رسول خدا به من باز گفته است (ابن شبرمه گفت: به خدا نه پدرش بر جدش دروغ بسته و نه جدش به رسول خدا (ص) فرمود كه: رسول خدا (ص) فرموده: هر كه در فهم احكام خدا قياس به كار بندد هلاك است و هلاك‏كننده پيروان خود و هر كه ندانسته فتوى دهد و ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه نداند هلاك است و هلاك‏كننده است.

 

باب در باره كسانى كه ندانسته عمل كند

1- امام صادق (ع) مى‏فرمود: عمل‏كننده بى‏بصيرت چون كسى است كه بيراهه مى‏رود و شتابش نتيجه‏اى ندارد جز اينكه بيشترى او را دور مى‏كند. 2- حسين (در بعضى نسخ حسن) صيقل گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود: خدا كردارى را نپذيرد جز با معرفت، و معرفتى وجود ندارد جز بوسيله كردار، هر كه معرفت دارد، معرفت او را به كردار رهبرى كند و هر كه كردارى ندارد معرفتى هم ندارد، هلا براستى اجزاء ايمان از يك ديگر بوجود آيند. 3- رسول خدا (ص) فرمود:

هر كه ندانسته عمل كند، آنچه تباهى بار آورد بيشتر است از آنچه اصلاح كند.

 

باب روش به كار بستن علم‏

1- سليم بن قيس هلالى گويد: شنيدم امير المؤمنين از پيغمبر (ص) بازگو مى‏كرد كه در سخنش فرمود: دانشمندان دو كس باشند: يكى علم خود را به كار بسته و ناجى است و عالمى كه علم خود را وانهاده و همين عالم هلاك است، اهل دوزخ از بوى گند عالم بى‏عمل در آزارند، سخت‏ترين اهل دوزخ از نظر ندامت و افسوس كسى است كه يك بنده خدا را بدين دعوت كرده و او هم پذيرفته و اطاعت خدا كرده و خدايش به بهشت برده و خود آن دعوت‏كننده را براى ترك عمل و پيروى هوس و درازى آرزو به دوزخ برده اما پيروى هوس جلوى حق را ببندد و درازى آرزو آخرت را فراموش دهد. 2- امام صادق (ع) فرمود: علم جفت با عمل است، هر كه خوب بداند عمل كند و هر كه بدرستى عمل كند بداند، علم فرياد به عمل كند و اگر پذيرا شود بپايد و گر نه بكوچد. 3- فرمود:

محققا چون عالم به علم خود عمل نكند پند او از لوحه دلها

 

بلغزد و فرو ريزد چنانچه قطره باران از روى سنگ صاف. 4- مردى خدمت على بن الحسين (ع) آمد و پرسشهائى كرد و پاسخش داد و سپس برگشت از مانند آنها بپرسد، امام (ع) فرمود:

در انجيل نوشته است از علم آنچه ندانيد نپرسيد و هنوز بدان چه دانستيد عمل نكرديد، زيرا علمى كه بدان عمل نشود جز كفر براى عالم خود و جز دورى از خدا نيفزايد. 5- مفضل بن عمر گويد: با امام صادق (ع) گفتم: به چه نشانه ناجى شناخته شود؟ فرمود: هر كه كردارش موافق گفتارش باشد گواهى نجات او را ثبت كن (گواهى نجات او قطعى است خ ل) كسى كه كردارش موافق گفتارش نيست ديانت عاريه و لرزان دارد. 6- امير المؤمنين (ع) ضمن يك سخنرانى بر منبر فرمود: ايا مردم، وقتى دانستيد بدان چه دانيد كار كنيد، شايد هدايت شويد، به راستى دانائى كه بر خلاف وظيفه كار كند، چون نادان سرگردانى است كه به هوش نيايد از نادانى خود، بلكه من مى‏دانم حجت بر او بزرگتر و افسوس بر اين داناى علم از دست رفته پاينده‏تر است از آن بر اين نادان سرگردان در جهل، هر دو سرگردان و نابودند،

 

ترديد به خود راه ندهيد تا به شك افتيد و شك نكنيد تا كافر شويد، از خود سلب مسئوليت نكنيد تا سست شويد و سستى نكنيد تا زيانمند گرديد، محققا از حق و درستى است كه دين فهم شويد و از دين‏فهمى است كه فريب نخوريد (سست نشويد خ ل)، براستى خيرخواه‏تر شما براى خود فرمانبرتر شما است براى پروردگارش، و گول‏زن‏تر شما خويش را نافرمانتر شما است به پروردگارش، هر كه فرمان خدا برد آسوده و مژده‏ياب است و هر كه نافرمانى خدا كند نوميد و پشيمان است. 7- امام باقر (ع) مى‏فرمود: چون علم را شنيديد به كارش بنديد و بايد دريا دل باشيد زيرا چون علم فراوان در دل تنگى انباشته شود كه تحمل آن نتواند شيطان بر آن دست يابد، چون شيطان با شما طرف شود بدان چه مى‏دانيد بدو روى كنيد، زيرا كيد شيطان سست است، (راوى گويد) گفتم: چيست كه مى‏دانيم؟ فرمود:

با او مبارزه كنيد بدان چه از نيروى خداى عز و جل براى شما هويدا است.

باب كسى كه از علم خود معيشت خورد و بدان بنازد

1- امير مؤمنان (ع) مى‏فرمود: رسول خدا (ص) فرمود:

 

دو گرسنه سير نشوند: طالب دنيا و طالب علم، هر كه از دنيا بدان چه بر او حلال است اكتفاء كرد سالم ماند و هر كه دست به حرام آن دراز كرد هلاك است مگر آنكه توبه كند يا برگردد و تدارك كند و هر كه علم را از اهلش بر گرفت و به علمش عمل كرد نجات يافت و هر كس آن را براى دنيا خواست همان دنيا بهره او است. 2- امام صادق (ع) فرمود: هر كه علم حديث را براى منفعت دنيا بخواهد در آخرت بهره ندارد و هر كس خير آخرت از آن جويد خدا خير دنيا و آخرت به وى دهد. 3- فرمود: هر كه حديث را براى سود دنيا بخواهد در آخرت بهره‏اى ندارد و هر كس براى خير آخرت بخواهد خدايش خير دنيا و آخرت بدهد. 4- فرمود: هر گاه ديديد عالم دوست‏دار دنيا است او را نسبت به دين خود متهم دانيد، زيرا هر كه چيزى را دوست دارد گرد همان محبوب خود ميگردد، فرمود: خدا به داود وحى كرد: ميان‏

 

من و خودت عالمى كه فريفته دنيا است واسطه مكن تا تو را از راه دوستى من باز دارد، زيرا آنان راهزن‏هاى بندگان خواهان منند كمتر چيزى كه من با اينان كنم اين است كه شيرينى مناجات خودم را از دلشان بر كنم. 5- رسول خدا (ص) فرمود: فقهاء امين‏هاى پيغمبرانند تا در دنيا وارد نشدند، عرض شد: يا رسول الله ورودشان در دنيا چيست؟ فرمود: پيروى از سلطان، هر گاه چنين كردند بر دين خود از آنها در حذر باشيد. 6- امام باقر (ع) فرمود: هر كه طلب علم كند تا بر علماء بنازد يا با سفيهان بحث در اندازد يا خود را مورد توجه مردم سازد، نشيمن او پر از آتش باد، به راستى رياست جز براى اهلش نشايد.

باب لزوم حجت و ثبوت مسئوليت بر عالم‏

1- امام صادق (ع) فرمود: اى حفص، هفتاد گناه از نادان‏

 

آمرزيده شود پيش از آنكه يك گناه عالم آمرزيده گردد. 2- فرمود: عيسى بن مريم (ع) فرمود: واى بر عالمان بد كه چگونه دوزخ بر آنها شعله كشد. 3- مى‏فرمود: چون جان به اينجا رسد (با دست اشاره به گلويش كرد) راه توبه بر عالم بسته شود، سپس اين آيه را خواند (17 سوره 4): «همانا پذيرش توبه بر خدا باشد براى آن كسانى كه به نادانى بد كردند». 4- امام باقر (ع) در تفسير قول خداى عز و جل (94 سوره 26): «ايشان به همراه گمراهان پى در پى در آن (جهنم) به رو درافتند» فرمود: ايشان مردمى باشند كه عدالت را به زبان بستايند و در كردار به ستم گرايند.

 

باب نوادر يعنى احاديث متفرقه مربوط بموضوع كتاب فضل علم و عالم‏

1- امير المؤمنين (ع) مى‏فرمود: جان خود را با توجه به نكات حكيمانه تازه و خوشمزه آسايش دهيد زيرا جان هم چون تن خسته مى‏شود. 2- مى‏فرمود: اى طالب علم، به راستى علم را فضائل بسيار است (اگر مجسم شود)، تواضع سر او است، و بر كنارى از حسد چشم او، گوشش فهم است و زبانش راستى، حافظه‏اش بررسى است و دلش حسن نيت، و عقلش معرفت اشياء و امور، دست او مهرورزى است و پايش ديدار دانشمندان، همتش سلامت و حكمتش ورع، قرارگاهش نجات است و جلو كشش عافيت و مركبش وفاء و سلاحش نرمش سخن، تيغش رضا و كمانش مدارا و لشكرش گفتگوى با علماء و سرانجامش ادب و پس‏اندازش دورى از گناهان، توشه‏اش احسان است و شرابش سازگارى و رهنمايش هدايت و رفيقش دوستى با نيكان. 3- رسول خدا (ص) فرمود: چه خوب وزيرى است براى‏

 

ايمان علم، و چه خوب وزيرى است براى علم حلم، و چه خوب وزيرى است براى حلم نرمش و چه خوب وزيرى است براى نرمش شكيبائى (پند آموزى خ ل). 4- مردى نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: يا رسول اللَّه علم چيست؟ فرمود: دم بستن و دل به سخن استادان دادن، گفت:

پس از آن چيست؟ فرمود: گوش گرفتن، گفت: پس از آن چيست؟ فرمود: حفظ كردن، گفت: پس از آن چه؟ فرمود: به كار بستن، گفت: ديگر چه؟ فرمود: منتشر نمودن آن. 5- امام صادق (ع) فرمود: طالبان علم سه دسته‏اند، به ذات و صفات مخصوصشان بشناسيد: صنفى براى نادانى كردن و خودنمائى طلب آن كنند، و صنفى براى زورگوئى و گردن فرازى و فريب، يك صنف هم براى فهم و تعقل. آنكه يار جهل و خودنمائى است آزار بخش و خودنما است و در محافل مردم داد سخن مى‏دهد، نام علم مى‏برد، حلم را مى‏ستايد، از سر تا پا اظهار خشوع مى‏كند ولى دلش از ورع تهى است، خدا از اين وضع بينى او را بكوبد و كمرش را ببرد. آن كه يار گردن فرازى و فريب است، نيرنگ باز و تملق باز است، به همگنان خود گردن فرازى كند و براى توانگران پست‏تر از خود تواضع نمايد، شيرينى آنها را

 

بخورد و دين خود را خرد كند، خدايش بر اين روش گمنام سازد و از آثار علماء اثرش را براندازد. و آن كه يار فهم و تعقل است دچار شكسته حالى و اندوه و بى‏خوابى است، شب كلاهش را فرو كشد و در تاريكى شب بپاخيزد و كار كند، و بهراسد و بترسد و نگران است و به خود مشغول است و به مردم عصر خود عارف است و از موثوق‏ترين برادرانش دهشتناك است، خدا از اين رو پايه‏هاى زندگى او را محكم سازد و در قيامتش آسوده دارد. 6- امام صادق (ع) مى‏فرمود: به راستى راويان كتاب خدا فراوانند و رعايت‏كنندگان آن كم، چه بسيار اندرز جوى از احاديث (صحت جوى احاديث خ ل) كه نسبت به قرآن دغل باز است، علماء در غم ترك عمل باشند و نادانها در غم حفظ الفاظ، يكى دنبال حفظ زندگانى است و آن ديگر در پى هلاك جاودانى.

در اينجا دو رعايت كن از هم جدا شوند و دو دسته متمايز گردند. 7- امام ششم صادق آل محمد (ع) فرمود: هر كه چهل حديث از احاديث ما را حفظ كند خدايش روز قيامت عالم و فقيه مبعوث كند. 8- زيد شحام از امام باقر (ع) در تفسير گفته خداى عز

 

و جل (24 سوره 80): «بايد آدمى به خوراك خود نگاه كند» گويد: گفتم: مقصود از اين خوراك چيست؟ فرمود: علمى كه اخذ مى‏كند بنگرد از چه كسى اخذ مى‏كند (چون علم خوراك روح انسانى است). 9- به أبى سعيد زهرى فرمود: توقف در مورد شبهه به از افتادن در چاه مهلكه است، حديثى كه به درستى برايت روايت نشده واگذارى به است از اينكه حساب نكرده آن را روايت كنى. 10- حمزة بن طيار بر امام صادق (ع) بعضى خطبه‏هاى پدرش را عرضه كرد تا به عبارتى رسيد كه آن حضرت فرمود:

بازگير و خموش باش. سپس امام صادق (ع) فرمود: آنچه به دست شما مى‏رسد كه نمى‏دانيد درست است وظيفه نداريد جز اينكه توقف كنيد و بررسى نمائيد و به امامان حق مراجعه كنيد تا شما را به حقيقت برسانند و گمراهى شما را برطرف سازند و حق مطلب را به شما بفهمانند، خداى تعالى مى‏فرمايد (42 سوره 16): «بپرسيد از اهل ذكر اگر باشيد كه ندانيد». 11- سفيان بن عيينه گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى‏فرمود: علم مردم را همه در چهار موضوع دانستم:

1- پروردگارت را بشناسى. 2- بدانى با تو چه كرده.

 

3- بدانى از تو چه خواسته. 4- بدانى چه چيز ترا از دينت بيرون برد. 12- هشام بن سالم گويد: به امام ششم (ع) گفتم: حقّ خدا بر مردم چيست؟ فرمود:

اين است كه آنچه بدانند بگويند و آنچه ندانند دم فروبندند، اگر چنين كنند محققا حقّ خدا را به او پرداخته‏اند. 13- امام صادق (ع) مى‏فرمود: قدر مردها را به اندازه روايتى كه از ما نقل مى‏كنند بشناسيد. 14- امير المؤمنين (ع) در يك سخنرانى فرمود: ايا مردم بدانيد خردمند نيست كسى كه از گفتار ناحق در باره وى افسرده گردد، و راد نباشد آن كه از ستايش نادان خوشش آيد، مردم فرزندان آن كارند كه خوب انجام دهند و اندازه هر كس همان است كه به خوبى انجام دهد، از دانش سخن كنيد تا اندازه شما هويدا شود. 15- عبد اللَّه بن سليمان گويد: در محضر امام باقر (ع) بودم، مردى از اهل بصره نزد آن حضرت بود كه عثمان كورش مى گفتند و آن مرد مى‏گفت: حسن بصرى معتقد بود كه آن كسانى كه علم را كتمان كنند گند شكمشان اهل دوزخ را آزار دهد، شنيدم‏

 

كه امام فرمود: بنا بر اين مؤمن آل فرعون هلاك است!! از بعثت حضرت نوح (ع) هميشه علم و دانش حق پنهان بوده، حسن به هر راهى خواهد برود، به خدا علم جز در اين خاندان يافت نشود.

باب روايت كتب و حديث و فضل نوشتن و اخذ به كتب‏

1- ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: گفته خداى جل ثناؤه (18 سوره 39): «آن كسانى كه گفته را گوش كنند و از بهترش پيروى كنند» چه معنى دارد؟ فرمود: آن مردى است كه حديثى را بشنود و چنانچه شنيده باز گويد نه بر آن بيفزايد و نه از آن بكاهد. 2- محمد بن مسلم گويد: به امام صادق (ع) گفتم: من از شما حديثى بشنوم و زياد و كم تعبير كنم؟ فرمود: اگر مقصود بيان معانى آن باشد عيب ندارد. 3- داود بن فرقد گويد: به امام صادق (ع) گفتم: من حديثى از شما مى‏شنوم و مى‏خواهم به همان لفظ كه شنيدم روايت كنم و به خاطر نمى‏آيد، فرمود: عمدا فراموش مى‏كنى؟ گفتم:

 

نه، فرمود: معانى را درست ادا مى‏كنى؟ گفتم: آرى، فرمود:

عيب ندارد. 4- ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: حديثى از زبان شما شنوم و از پدرت روايت كنم يا از پدرت شنيدم از شما روايت كنم؟ فرمود: فرق ندارد جز اينكه از قول پدرم روايت كنى دوست‏تر دارم، آن حضرت به جميل فرمود: هر چه از خود من بشنوى از پدر من روايت كن. 5- عبد الله بن سنان گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: مردم مى‏آيند و حديث شما را از من مى‏شنوند و من به تنگ مى‏آيم و توانائى ندارم؟ فرمود: از اول آن حديثى بخوان و از وسط آن حديثى و از آخرش هم حديثى. 6- احمد بن عمر حلال گويد: به امام رضا (ع) گفتم: يك مردى از اصحاب خودمان كتابى به من مى‏دهد و نمى‏گويد آن را از من روايت كن، جائز است به محض همين اخذ كتاب احاديث كتاب را از او روايت كنم؟ گويد: فرمود: اگر مى‏دانى كتاب از تأليف او است از او روايت كن. 7- امير المؤمنين (ع) فرمود: چون حديثى براى شما باز گويند در مقام نقل آن به كسى كه براى شما باز گفته نيست‏

 

دهيد، اگر راست باشد به سود شما است و اگر دروغ باشد به عهده او است. 8- امام صادق (ع) فرمود: دل به نوشته اعتماد دارد. 9- مى‏فرمود: بنويسيد، تا ننويسيد، نمى‏توانيد حفظ كنيد. 10- فرمود: كتب خود را محافظت كنيد كه در آينده بدان نيازمنديد. 11- به مفضل بن عمر فرمود: بنويس و علم خود را كه در ميان هم مذهبانت پخش كن و اگر مردى كتابهايت را به پسرانت ارث بده، زمان بى‏نظمى برسد كه جز با كتابهاى خود آسوده خاطر نشوند. 12- فرمود: مبادا دروغ شاخدار بگوئيد، به او عرض شد:

دروغ شاخدار چيست؟ فرمود: اين است كه مردى براى تو حديثى‏

 

باز گويد و در روايت آن حديث نام او را نبرى و حديث را از آن كه باز گفته بيواسطه نقل كنى. 13- امام صادق (ع) فرمود: احاديث ما را با اعراب تمام ادا كنيد، زيرا ما مردمى فصيح زبانيم. 14- هشام بن سالم و حماد بن عثمان و ديگران گفته‏اند.

شنيديم امام صادق (ع) مى‏فرمود: حديث من حديث پدرم مى‏باشد و حديث پدرم حديث جدم (على بن الحسين) و حديث او حديث حسين (ع) است و حديث حسين (ع) حديث حسن (ع) و حديث حسن (ع) حديث امير المؤمنين (ع) و حديث امير المؤمنين (ع) حديث رسول خدا (ص) و حديث رسول خدا (ص) قول خداى عز و جل است. 15- ابو خالد شينوله گويد: به ابى جعفر دوم (امام نهم) گفتم: قربانت، استادان ما از امام باقر و امام صادق روايت دارند و چون تقيه سخت بوده كتابهاى خود را پنهان كردند و از آنها دست به دست روايت نشده و چون مرده‏اند كتابهاى آنها بدست ما رسيده.

فرمود: آنها را نقل كنيد كه درست است.

 

باب تقليد

1- ابو بصير گويد: به امام ششم عرض كردم كه (در آيه 27 سوره 9): «احبار و راهبان (ملايان و زاهدان) خود را پروردگار خود گرفتند» فرمود: به خدا آن ملاها و زاهدها آنها را دعوت نكردند كه بيائيد ما را بپرستيد اگر هم دعوت مى‏كردند از آنها نمى‏پذيرفتند ولى براى آنها فتوى مى‏دادند و بسا حرامى را حلال مى‏كردند و بسا حلالى را حرام و آنها به اين حساب ندانسته عبادت آنان مى كردند. 2- محمد بن عبيده گويد: امام أبو الحسن (ع) به من فرمود:

اى محمد، شما جدى‏تر تقليد مى‏كنيد يا مرجئه (گاهى لفظ مرجئه در برابر شيعه آيد به اعتبار اينكه على (ع) را از مقام خود به تاخير انداختند و گويا در اينجا مقصود همين است و گاهى پيروان مذهب مخصوص را گويند در برابر وعيديه به حساب اينكه رتبه عمل را مؤخر از نيت دانند يا اينكه اميد به مردم بخشند و گويند با ايمان گناهى موجب عذاب نشود چنانچه با كفر عمل خيرى سود ندارد- آت) گويد: عرض كردم: ما تقليد كنيم و آنها هم تقليد كنند، فرمود: از اصل تقليد كه نپرسيدم؟ ولى من جوابى جز آن اولى نداشتم. ابو الحسن (ع) فرمود: مرجئه مردى را كه طاعتش واجب نيست به امامت خود نصب كردند و از او تقليد و پيروى كردند و شما مردى را به امامت خود برگزيديد و طاعت او را واجب دانستيد و از او پيروى نمى‏كنيد، پس آنها در تقليد از شما جدى‏ترند

 

 (حاصل اين است كه رسوخ عامه در تقليد از شما شديدتر است و در اين حديث امام از بعضى شيعه گله كرده است- آت). 3- امام صادق (ع) در تفسير قول خداى عز و جل (31 سوره 9): «ملايان و راهبان خود را در برابر خدا پروردگارانى در نظر گرفتند» فرمود: به خدا نه براى آنها روزه گرفتند و نه براى آنها نماز خواندند ولى پيروى از فتواى آنها كردند كه حرام را بر ايشان حلال كردند و حلال را بر ايشان حرام كردند.

باب بدعت‏ها و حكم به رأى و قياس‏

1- امام باقر (ع) فرمود كه:

امير المؤمنين (ع) براى مردم سخنرانى كرد و فرمود:

اى مردم، همانا آغاز آشوبها پيروى هوس‏ها و جعل مقرراتى است مخالف قرآن كه مردانى به دنبال مردان ديگر آن را به دست گيرند.

اگر باطل عريان خود را مى‏نمود بر خردمندان نهان نبود و اگر حق پاك جلوه مى‏كرد اختلافى در ميان نبود ولى مشتى از اين و مشتى از آن بر گيرند و به هم آميزند و با هم به ميدان آيند، و اينجا

 

است كه شيطان به دوستان خود چيره شود و كسانى كه از خدا، به سابقه نيك موفق شدند نجات يابند. 2- رسول خدا (ص) فرمود: چون بدعت‏ها آشكار شوند در امت من، بايد عالم علم خود را آشكار كند، و هر كه نكند بر او باد لعنت خدا. 3- در حديثى است كه هر كه بدعت‏گذارى را بزرگ شمارد همانا در ويرانى اسلام كوشيده. 4- رسول خدا (ص) فرمود: خدا راه توبه را بر بدعت‏گذار بسته، عرض شد: يا رسول الله چطور؟ فرمود: چون دوستى آن بدعت به دلش نشسته. 5- رسول خدا (ص) فرمود: هر بدعتى بعد از من باشد كه دام ايمان كنند سرپرستى از خاندانم گماشته است كه از آن دفاع كند، او به الهام از طرف خدا سخن گويد و حق را اعلان كند و روشن نمايد و نيرنگ نيرنگبازان را برگرداند و زبان حال ضعفاء باشد، اى هوشمندان پند گيريد و به خدا توكل كنيد. 6- امير المؤمنين (ع) فرمود كه: مبغوض‏ترين خلق در آستانه خداى عز و جل دو كسند:

1- مردى كه خدايش به خودش واگذارده و از راه راست سرگردان (خلافكار خ ل) مانده است و شيفته سخن بدعت است و

 

روزه و نماز ورد زبان اوست، او وسيله فتنه كسانى است كه در دامش افتند، از روش درست اسلاف خود گمراه است و گمراه‏كننده هر آن كس است كه در زندگى و پس از مرگش به او اقتداء كند، حمال خطاى ديگران است و گرو خطاى خود.

2- مردى كه از نادانى در ميان مردم نادان اندر است و رو به موجهاى تاريك آشوب و فتنه دارد و در آن بپايد و بماند و مردم نماها او را عالم خوانند و يك روز علمى سالم نگذرانده، بامدادان شتاب كرده و از چيزى فراوان خواسته كه كمش به از افزون آن است (مانند مال و جاه و علوم شعر و ادب و اوضاع دنيا كه كمش لازم است و بهتر از فزون آن است كه اسباب گرفتارى است) تا چون از آب بوگندو سير شده و مطالب بيهوده گنج كرده ميان مردم به مسند قضاوت قاطع نشسته، و تعهد كرده موضوعى كه بر ديگرى مشتبه است حل كند و اگر بر خلاف نظر قاضى پيش از خود حكم كند اطمينان ندارد كه قاضى آينده حكم او را هم نقض كند چنانچه او با سلف خود رفتار كرده و چون به يك موضوع مبهم و پيچيده دچار شود يك مشت نظريات پوچ خود را براى آن آماده دارد و آن را حكم قاطع شمارد او است كه شبهه و مطالب مورد ترديد را چون تار عنكبوت بهم بافته و نداند كه در ما وراء آن مقامى كه بدان رسيده مذهب درستى هست، در قياس چيزى به چيزى نظر خود را تكذيب نكند، و بدان اعتماد كند و چون موضوع بر او تاريك باشد به روى خود نياورد و نادانى خود را پنهان كند، چون درك مى‏كند نمى‏داند و مبادا به او بگويند نمى‏داند، به خود جرأت دهد و حكمى صادر كند، او كليد موجهاى تاريك و پر مرتكب شبهات است و شناگر ماهر نادانى، و از آنچه نداند عذر

 

نخواهد تا سالم ماند و در مسائل علمى روشن نباشد كه به ضرس قاطع حكم كند تا بهره‏اى برد، روايات را چون گياه خشك دم باد بدور ريزد، مواريث از احكام خلاف او بگريند و خونهائى كه به ناحق به حكم او ريخته شود شيون كنند و فرج حرام به قضاوت او حلال شود و فرج حلال حرام گردد، از سر چشمه مقامى كه بخود بسته سيراب نگشته و اهل علم حقى كه از آن دم زند نيست. 7- امام صادق (ع) امام صادق (ع) مى‏فرمود: به راستى عمل‏كنندگان به قياس از راه قياس علم را جستند و قياس بيشتر آنها را از حق دور كرد، محققاً با قياس به دين و احكام خدا نتوان رسيد. 8- امام باقر و امام صادق (ع) فرمودند: هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى راه به دوزخ برد. 9- محمد بن حكيم گويد: به ابو الحسن موسى (ع) گفتم:

قربانت، ما در دين بينا شديم و به بركت شما خدا ما را از مردم ديگر بى‏نياز ساخت و با آنها سر و كارى نداريم تا آنجا كه جمعى از ما در انجمنى باشيم و كسى از رفيق خود مسأله‏اى نپرسد، خودش مسأله را حاضر است و جوابش را هم حاضر است در آنچه به فضل خدا از شما به ما رسيده (كسى از رفيق خود چيزى نپرسد جز آنكه حاضر به جواب او باشد خ ل) ولى بسا باشد موضوعى براى ما

 

پيش آيد كه در آن حكمى از شما و پدران شما به ما نرسيده و ما به بهترين و مناسب‏ترين اخبار وارده نظر كنيم كه موافق‏تر با آن موضوع است و بدان عمل كنيم؟ فرمود: دور است و بسيار از حقيقت دور است، اى پسر حكيم هر كه هلاك شده از همين راه هلاك شده. گويد: سپس فرمود: خدا لعنت كند ابو حنيفه را، مى گفت: على (ع) گفته است و من هم گفتم، محمد بن حكيم به هشام بن حكم گفت: به خدا مقصودم اين بود كه اجازه‏اى براى قياس در احكام بگيرم. 10- يونس بن عبد الرحمن گويد: به ابو الحسن اول (امام هفتم) گفتم: به چه روش خدا را يگانه دانم؟ فرمود: اى يونس، بدعت‏گذار نباش، هر كه به رأى خود متوجه باشد هلاك است و هر كه خاندان معصوم پيغمبر خود را ترك كند گمراه است، و هر كه كتاب خدا و قول پيغمبرش را وانهد كافر است. 11- ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: به ما موضوعاتى وارد شود كه از قرآن و سنت حكمش را نفهميم، اجازه هست در آن اعمال نظر كنيم و اجتهاد نمائيم؟ فرمود: نه خود را باش، اگر درست بفهمى اجرى ندارى و اگر خطا بروى بر خداى عز و جل دروغ بستى. 12- امام صادق (ع) فرمود كه: رسول خدا (ص) فرمود:

هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش است.

 

13- سماعة بن مهران از امام موسى (ع) گويد: گفتم:

اصلحك الله، ما گرد هم آئيم و در آنچه از اخبار و احكام مذهبى در دست داريم مذاكره مى‏كنيم موضوعى پيش ما نيايد جز آنكه دستور در آن نزد ما نوشته شده است و اين از نعمت وجود شما است كه به ما عطا كرده است و سپس موضوع كوچكى پيش آيد كه پيش ما در باره آن چيزى نيست و به همديگر نگاه كنيم و نزد ما حكم موضوعى كه شبيه آن است موجود است و حكم آن را به احسن وجهه بر آن بسنجيم و قياس كنيم؟ فرمود: شما را با قياس چه كار است؟ همانا كسانى كه پيش از شما بودند و هلاك شدند بوسيله قياس بود، سپس فرمود: وقتى براى شما مسأله‏اى پيش آمد كه مى‏دانيد حكم آن را بگوئيد و اگر مسأله‏اى پيش آمد كه نمى دانيد، حكمش اينجا است (با دستش اشاره به دهانش كرد) سپس فرمود: خدا ابو حنيفه را لعنت كند، مى‏گفت: على (ع) چنين گفته است و من چنين گويم و صحابه چنين گفته‏اند و من چنين گفته‏ام، سپس فرمود: تو با او همنشين شدى؟ گفتم: نه ولى مى‏دانم سخنش اين است، و گفتم: اصلحك الله رسول خدا (ص) براى مردم آورد بدان چه در زمان خود بدان اكتفا كنند؟ فرمود: آرى و آنچه را هم تا قيامت محتاجند، گفتم: چيزى از آن از ميان رفته؟

فرمود: نه در نزد اهلش محفوظ است. 14- ابان گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: علم ابن شبرمه در برابر جامعه (احكام) كه رسول خدا (ص) املاء كرده و على (ع) به دست خود نوشته گم است و هيچ است، جامعه براى‏

 

كسى جاى سخنى نگذاشته، همه علم حلال و حرام در آن درج است، اهل قياس علم را از قياس جستند و جز دورى از حق نيفزودند، به دين خدا با قياس نتوان رسيد. 15- ابان بن تغلب از امام صادق (ع) شنيد كه فرمود:

سنت اسلام را نتوان قياس كرد، ندانى كه زن بايد روزه خود را (كه در حيض ماه رمضان افطار كرده) قضا كند و نمازى كه (در حال حيض نمى‏خواند) قضا نكند، اى ابان اگر سنت قياس شود، دين از ميان مى‏رود. 16- عثمان بن عيسى گويد: از ابو الحسن موسى (ع) قياس را پرسيدم، فرمود: شما را به قياس چه كار است؟ از خدا پرسش نشود چگونه چيزى را حلال كرده و چطور و به چه علت حرام كرده؟. 17- على (ع) فرمود: هر كه خود را به رأى و قياس واداشت، هميشه عمرش در اشتباه است، و هر كه به رأى و اجتهاد براى خدا ديندارى كند هميشه عمرش در لجن غوطه‏ور است، امام باقر (ع) فرمود: هر كه به رأى خود به مردم فتوى دهد ندانسته خدا را ديندارى كرده و هر كه ندانسته خدا را ديندارى كند با خدا ضديت كرده براى آنكه آنچه را نمى‏داند حلال و حرام كرده است. 18- امام صادق (ع) فرمود: واقعاً ابليس خود را به آدم (ع) قياس كرد و گفت: «مرا از آتش آفريدى و او را از گل» و اگر

 

گوهرى كه خدا آدم را از آن آفريده بود به آتش سنجيده بود آن گوهر درخشش و تابش بيشترى از آتش داشت. 19- زراره گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از حلال و حرام، فرمود: حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا روز قيامت حرام است، جز او پيغمبر ديگرى نباشد و جز او نيايد، فرمود: على (ع) فرمود: كسى نيست كه بدعتى نهد جز اينكه سنتى را با آن از ميان مى‏برد. 20- عيسى بن عبد الله قرشى گويد: ابو حنيفه شرفياب حضور امام صادق (ع) شد، آن حضرت به او گفت: اى ابو حنيفه، به من خبر رسيده كه تو قياس مى‏كنى. عرض كرد: آرى، فرمود:

قياس مكن كه اول كسى كه قياس به كار بست شيطان بود گاهى كه گفت: مرا از آتش آفريدى و او را از گل، و ميان آتش و گل قياس كرد و اگر نوريت آدم را به نوريت آتش سنجيده بود برترى ميان دو نور و صفاى يكى را بر ديگرى مى‏فهميد. 21- قتيبه گويد: مردى مسأله‏اى از امام صادق (ع) پرسيد و آن حضرت جوابش را گفت، آن مرد گفت: بفرمائيد، اگر چنين و چنان باشد جواب آن چيست؟ به او فرمود: خاموش، هر چه من به تو جواب دهم از گفته رسول خدا (ص) است، ما به هيچ وجه از

 

خود رأيى نداريم. 22- امام باقر (ع) فرمود: جز خدا پشتيبان و كمكى مگيريد تا غير مؤمن شمرده شويد، زيرا هر وسيله و نژاد و خويشى و دسته بندى و بدعت و شبهه از ميان مى‏رود جز آنچه قرآن ثبت كرده است.

باب رجوع به كتاب و سنت و بيان اينكه هر حكم حلال و حرام و هر چه مورد نياز مردم است در باره آن، قرآن و سنت صادر شده است‏

1- امام ششم (ع) فرمود: به راستى خداى تبارك و تعالى قرآن را براى بيان هر چيز فرو فرستاده تا آنجا كه- بخدا- چيزى را وانگذارده كه بندگان بدان نيازمند باشند و تا آنجا كه هيچ بنده‏اى نتواند بگويد كاش اين هم در قرآن بود مگر اينكه آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است. 2- عمر بن قيس گويد: از امام پنجم (ع) شنيدم مى‏فرمود:

به راستى خداى تبارك و تعالى چيزى كه امت بر آن نيازمند باشند وانگذاشته جز آنكه در كتابش نازل كرده و براى رسولش بيان‏

 

نموده و براى هر چيزى حدى مقرر ساخته و دليلى كه بر آن رهنمائى كند مقرر كرده و هر كس هم از آن حد و قانون تجاوز كند برايش حد و كيفرى مقرر ساخته. 3- سليمان بن هارون گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى فرمود: هيچ حلال و حرامى نيست جز آنكه مانند خانه حدى دارد، آنچه از راه است به راه تعلق دارد و آنچه از خانه باشد به خانه، تا آنجا كه غرامت خراش به ناحق را معين كرده و جنايات ديگر را، و براى حد و تأديب تا يك شلاق و نصف شلاق را هم معين كرده. 4- حماد گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود: چيزى نيست مگر آنكه در باره او قرآن يا سنت وجود دارد. 5- ابى الجارود گويد: امام باقر (ع) فرمود: هر گاه به شما از چيزى باز گفتم از كتاب خدا مرا بپرسيد (يعنى دليل آن را از قرآن بخواهيد) سپس در ضمن حديثش فرمود: به راستى رسول خدا (ص) از قيل و قال و تباه كردن مال و بسيار پرسيدن غدقن كرده. به او عرض شد: يا بن رسول الله همين در كجاى قرآن است؟ فرمود:

خداى عز و جل (114 سوره 4) مى‏فرمايد:

 «در بسيارى از نجواهاى (تو گوشى‏ها) آنها خيرى نيست مگر آنكه دستور دهد به صدقه يا كار خير يا اصلاح ميان مردم» و فرموده (5 سوره 4): «ندهيد به سفيهان اموال خود را كه خدا آن را وسيله بقاى زندگى شما ساخته» و فرموده (101 سوره 5): «نپرسيد از چيزهائى كه اگر به شما

 

اظهار شود بدتان آيد». 6- امام ششم (ع) فرمود: هيچ امرى نيست كه دو تن در آن اختلاف كنند و دو نظر بدهند جز آنكه اصل و ريشه صحيح آن در قرآن است ولى عقل مردم معمول آن را درك نمى‏كند. 7- امير المؤمنين (ع) فرمود: ايا مردم، به راستى خداى تبارك و تعالى رسول محترم را براى شما فرستاد و قرآن را بر او نازل كرد به راستى، و شما در نادانى بوديد نسبت به كتاب و خدائى كه آن را نازل كرد و هم نسبت به رسول خدا و آنكه وى را فرستاد، در هنگام فترت و تعطيل رسولان و خواب عميق و طولانى همه ملتها، و توسعه نادانى و رخ دادن فتنه‏ها و آشوبها و شكستن پيمان‏هاى محكم (نقض قوانين و تعهدات بين الملل كه اساس برقرارى صلح جهان است) و چشم بستگى از حق و حقيقت و زور آورى جور و ستم و زير پرده شدن امور ديانت و شعله‏ور شدن آتش جنگ، همزمان با پژمردگى و زردى گلستانهاى باغهاى جهان و خشكيدن شاخه درختان آن و خزان شدن و ريختن برگها و نوميدى از ميوه آن و فرو كشيدن آبها و چشمه سارها، پرچمهاى هدايت سرنگون گرديده بود و بجاى آن پرچمهاى هلاكت برافراشته بود، دنيا چهره عبوسى به مردم نشان مى‏داد و روى در هم و نزارى، پشت به گريز نهاده و روى خوشى نشان نمى‏داد، بارش همه آشوب بود و خوراكش مردار گنديده و شعارش بيم و هراس و سر و بارش همه تيغ بران بند بند شما مردم از هم دريده و بريده بود، ديده‏هاى مردم جهان همه نابينا و روزگار همه سياه، از خويشان پيوند مهر

 

بريده و خونشان را به رايگان ريخته، و دختران نوزاد و معصوم خود را زير خاك مى‏نمودند، زندگى خويش و آسايش و آرامش دنيا از ميان آنان رخت بر بسته بود (ربوده شده بود خ ل، براى ديگران برگزيده شده بود خ ل) نه از درگاه حق اميد ثواب و لطفى داشتند و نه از قهر او بيم كيفرى، زنده آنان كورى بود پليد و مرده‏شان در لابلاى آتش مى‏غلطيد، پيغمبر نسخه پاك صحف نخست را براى آنها آورد كه آنچه از حق و راستى در دست داشتند تصديق و تأييد كرد و حلال و حرام را به خوبى از هم جدا نمود، اين نسخه همان قرآن است، از او باز پرسيد، او هرگز به زبان شما سخن نكند، من به ترجمانى از او شما را خبر مى‏دهم كه در آن است علم هر چه گذشته و علم هر چه تا روز قيامت بيايد، قرآن ميان شما حكم است و در هر چه اختلاف داريد بيان قاطع دارد، اگر از من بپرسيد به شما مى‏آموزم. 8- عبد الأعلى بن اعين گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى فرمود: من زاده رسول خدايم، من قرآن را مى‏دانم، در همين قرآن است بيان آغاز آفرينش و هر آنچه تا روز قيامت خواهد بود، در آن است خبر آسمان و خبر زمين و خبر بهشت و خبر دوزخ و خبر آنچه بوده و آنچه خواهد بود، به اينها چنان مى‏نگرم كه به كف دست خود مى‏نگرم، براى آنكه خدا مى‏فرمايد: «در آن است بيان روشن هر چيزى». 9- امام صادق (ع) فرمود: قرآن است كه در آن است خبر آنچه پيش از شما بوده و خبر آنچه بعد از شما باشد و فصل قاطع‏

 

اختلافات شما است و ما آن را مى‏دانيم. 10- سماعه گويد: از ابو الحسن موسى (ع) پرسيدم: آيا هر چيزى در كتاب خدا و سنت پيغمبر است، يا شما در آن اظهار عقيده مى‏كنيد؟

فرمود: بلكه همه چيز در كتاب خدا و سنت پيغمبر است.

باب اختلاف حديث‏

1- سليم بن قيس هلالى گويد: به امير المؤمنين (ع) گفتم:

من از سلمان و مقداد و ابو ذر چيزها در تفسير قرآن و هم حديثها از پيغمبر (ص) مى‏شنوم كه با آنچه در دست مردم است مغايرت دارد و از شما شنيدم كه گفته‏هاى آنان را تصديق مى‏كنيد، در دست مردم هم چيزهاى بسيار از تفسير قرآن و حديث‏ها از پيغمبر خدا (ص) است كه شما با آن مخالفيد و معتقديد كه همه آنها باطل است، آيا عقيده داريد كه مردم عمداً به رسول خدا (ص) دروغ مى بندند؟ و قرآن را از پيش خود تفسير مى‏كنند؟ گفت: على (ع) به من رو كرد و فرمود: پرسيدى، جواب را خوب بفهم، محققاً در دست مردم حق و باطل و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و

 

خاص و محكم و متشابه و خاطره‏هاى درست و موهومات، هر دو هست. در زمان خود پيغمبر بر آن حضرت دروغ بستند تا به سخنرانى برخاست و فرمود: اى مردم، دروغ‏بندان بر من فراوان شده‏اند، هر كه عمداً بر من دروغ بندد نشيمنش پر از آتش باد. و باز هم پس از وى بر او دروغ بستند. همانا حديث كه به شما رسيده بوسيله يكى از چهار خبرگزار است كه پنجمى ندارند:

1- شخص منافق و بى‏عقيده‏اى كه به زبان اظهار ايمان كرده و مسلمانى او ظاهر سازى است و دروغ بستن به رسول خدا (ص) را نه گناه مى‏شمارد و نه از آن باك دارد، اگر مردم بدانند كه او منافق و دروغگو است از او نپذيرند و او را باور ندارند ولى گويند اين مردى است يار و هم صحبت رسول خدا (ص)، آن حضرت را ديده و از او حديث شنيده. و به اين اشتباه از او روايت اخذ كنند و باطن او را ندانند، خدا از منافقان خبر داده بدان چه معروف است و آنان را بدان وصف كرده كه فرموده است (3 سوره 63): «چون آنها را ببينى از ظاهر آراسته آنها خوشت آيد و در شگفت شوى (قهرمان نما و فداكار جلوه كنند) و چون لب به سخن گشايند و گفتارشان را بشنوى، به كالبدهاى بيروح مانند» هم اينان پس از پيغمبر زنده ماندند و به سران گمراهى و داعيان به دوزخ با ناحق و دروغ و بهتان پيوستند و آنها هم كارهاى بزرگ را به دستشان دادند و بر مردم مسلطشان كردند و به وسيله آنها دنيا را خوردند همانا مردم هم همراه ملوك و دنبال دنيا هستند مگر كسى كه خدايش نگهدارد، اين يكى از چهار كس.

2- كسى كه چيزى از پيغمبر خدا (ص) شنيده ولى درست درك نكرده و به غلط افتاده، قصد دروغ ندارد ولى اين دستور

 

ناقص را در دست دارد، بدان معتقد است و بدان عمل مى‏كند و هم آن را روايت مى‏كند و مى‏گويد: آن را از رسول خدا (ص) شنيدم، اگر مردم بدانند به غلط دريافته آن را نپذيرند و خود او هم اگر بداند غلط دريافته آن را رها مى‏كند.

3- كسى كه از رسول خدا فرمانى شنيده و سپس آن حضرت آن را لغو كرده و غدقن نموده و او نفهميده، يا شنيده پيغمبر (ص) از چيزى نهى كرده ولى باز بدان امر كرده و او ندانسته منسوخ را حفظ كرده و ناسخ را فرا ياد نياورده، اگر بداند منسوخ است تركش كند و اگر مسلمانها هم بدانند كه اين مسموع از او منسوخ است تركش كنند.

4- خبرگزار چهارمين كه به رسول خدا (ص) دروغ نبسته و دروغ را دشمن دارد از بيم خدا، و به احترام رسول خدا (ص)، آنچه شنيده فراموش نكرده بلكه همان طور كه شنيده به ياد دارد و چنانچه شنيده به مردم ياد مى‏دهد، نه به آن بيفزايد و نه از آن كم كند، ناسخ را از منسوخ بداند و به ناسخ عمل كند و منسوخ را وانهد زيرا دستور پيغمبر (ص) هم مانند قرآن ناسخ دارد و منسوخ (خاص دارد و عام) محكم دارد و متشابه، گاهى رسول خدا (ص) سخن مى‏گفت كه دو احتمال داشت، كلام عامى داشت و كلام خاصى مانند قرآن، خدا هم در كتاب خود فرموده (7 سوره 59): «آنچه رسول خدا به شما دستور داد اخذ كنيد و از آنچه غدقن كرد باز ايستيد» كسى كه نفهمد و نداند، مقصود رسول خدا (ص) بر او مشتبه شود، اين طور نبود كه هر كدام از همصحبتهاى رسول خدا (ص) چيزى از او بپرسد كلام آن حضرت را بفهمد، كسانى بودند كه از او مى پرسيدند و در مقام فهم مقصود نبودند تا آنجا كه دوست داشتند يك‏

 

عرب بيابانى و رهگذرى بيايد و چيزى از رسول خدا (ص) بپرسد و آنها بشنوند.

ولى من هر روز براى ورود بر رسول خدا نوبتى داشتم و هر شب نوبتى كه در اين دو نوبت با آن حضرت خلوت مى‏كردم و از هر موضوعى صحبت مى‏كردم كه آن حضرت ميل داشت، همه اصحاب رسول خدا (ص) مى‏دانند كه با احدى از مردم جز من چنين كارى نمى‏كرد، بسا هم در خانه خودم بودم كه رسول خدا (ص) نزد من مى‏آمد (آرى) بيشتر اين خلوتها در خانه خودم بود، من هر وقت به يكى از منازل آن حضرت مى‏رفتم، خانه را براى من خلوت مى‏كرد و زوجه‏هاى خود را هم بيرون مى‏كرد تا ديگرى با من نباشد و چون براى مجلسى محرمانه در خانه من مى آمد، فاطمه و پسران مرا بيرون نمى‏كرد.

هر گاه از او مى‏پرسيدم، به من جواب مى‏گفت و چون خاموش مى‏ماندم و پرسشهايم تمام مى‏شد با من آغاز سخن مى كرد. و بر رسول خدا (ص) هيچ آيه قرآنى نازل نمى‏شد جز اينكه برايم مى‏خواند و ديكته مى‏كرد و به خط خود مى‏نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من مى‏آموخت، و از خدا خواست كه به من فهم و نيروى حفظ عطا كند، من آيه‏اى از قرآن را كه به من آموخت و علمى را كه به من املاء كرد و نوشتم فراموش نكردم، از آنگاه كه براى من اين درخواست را از خدا كرد، هيچ علمى كه در باره حلال و حرام و امر و نهى كه بود يا مى‏باشد و هيچ كتاب نازل بر يكى از پيغمبران پيش از خود را در باره طاعت و معصيت نماند كه به من نياموزد، همه را به من آموخت و من حفظ كردم و يك حرفش را از ياد نبردم،

 

سپس دست بر سينه من نهاد و از خدا خواست كه دلم را پر از علم و فهم و حكمت و نور نمايد، من گفتم: اى پيغمبر خدا، پدر و مادرم قربانت، از آن وقت كه دعا را در باره من كردى چيزى فراموش نكنم و آنچه هم ننويسم از دستم نرود، آيا پس از اين بيم فراموشى برايم دارى؟ فرمود: نه، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمى ندارم. 2- محمد بن مسلم گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:

چه باك است بر مردمى، روايتى از فلان و فلان كه متهم به دروغ نيستند روايت كنند، از شما مخالف آن صادر مى‏شود؟ فرمود: به راستى حديث هم چون قرآن نسخ مى‏شود. 3- منصور بن حازم گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:

مرا چيست كه از شما مسأله‏اى پرسم و به من جوابى دهيد و ديگرى نزد شما آيد و همان مسأله را پرسد و جواب ديگرى به وى مى‏دهيد؟ فرمود: ما به مردم به ملاحظه بيش و كم جواب دهيم.

عرض كردم: به من بفرمائيد اصحاب رسول خدا (ص) از قول پيغمبر راست گفته‏اند يا دروغ؟ فرمود: راست گفته‏اند، گويد:

گفتم پس چه علتى داشته كه به اختلاف نقل كردند؟ فرمود: نمى دانى كه مردى مى‏آمد از پيغمبر مسأله‏اى مى‏پرسيد و به او جوابى مى‏داد و پس از آن به همان مسأله جوابى مى‏داد كه جواب اول را

 

نسخ مى‏كرد، اين است كه احاديث هم ناسخ يك ديگرند. 4- ابو عبيده گويد: امام باقر (ع) به من فرمود: اگر ما به يكى از دوستداران خود موافق تقيه جواب دهيم چه مى‏گوئى؟

گويد: گفتم: قربانت، شما به وظيفه خود داناتريد، فرمود: اگر بدان عمل كند بهتر است و اجر بزرگترى دارد. در روايت ديگر فرمود:

اگر به همان عمل كند ثواب برد و اگر ترك كند به خدا گناه كرده است. 5- زرارة بن اعين گويد: يك مسأله از امام باقر (ع) پرسيدم و به من جوابى داد، سپس مردى آمد و همان مسأله را پرسيد و به خلاف جوابى كه به من داده بود به او جواب داد، پس از آن مرد ديگرى آمد و به او جواب سومى داد مخالف آن دو، چون آن دو مرد بيرون شدند گفتم: يا بن رسول الله دو تن عراقى از شيعيان شما آمدند و يك مسأله پرسيدند و به هر كدام جواب ديگرى دادى؟

فرمود: اى زرارة، اين محققاً براى ما بهتر است و شما را و ما را پايدارتر مى‏كند و اگر همه شما شيعيان يك رأى باشيد، مردم به وحدت و اعتقاد شما نسبت به ما پى مى‏برند، و زندگى ما و شما متزلزل و ناپايدار مى‏شود گويد: پس از آن به امام صادق (ع) گفتم: شما اگر شيعيان خود را بر نوك نيزه و بر آتش برانيد، انجام مى‏دهند و با اين حال جوابهاى مختلف به آنها مى‏دهيد؟ گويد:

 

همان جواب پدرش را به من داد. 6- امام صادق (ع) مى‏فرمود كه: هر كه مى‏داند ما جز حق نمى‏گوئيم، بايد بدان چه از طرف ما مى‏داند اكتفاء كند و اگر مخالف آنچه مى‏داند شنيد بايد بداند اين براى دفاع ما است از او. 7- سماعة گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: مردى است كه دو هم مذهب او در يك مسأله دينى به اختلاف نظر مى‏دهند و هر كدام هم روايتى به گفته خود دارند، يكى امرش مى‏كند به كارى و ديگرى نهيش مى‏كند از آن كار، اين مرد چه كند؟

فرمود: فهم حقيقت را عقب اندازد تا به امامى رسد كه او را از واقع مطلب خبر دهد، تا زمانى كه امام را ملاقات كند در كار خود مختار است. در روايت ديگر است كه به هر كدام از دو روايت به حساب تسليم به دستور عمل كنى برايت جائز است. 8- يكى از اصحاب گويد: امام صادق (ع) به من فرمود:

بگو بدانم اگر امسال حديثى به تو گفتم و سال آينده آمدى و به خلاف آن به تو حديثى گفتم، به كدام عمل كنى؟ گويد: گفتم:

به أخير عمل كنم، فرمود: خدايت رحمت كند. 9- معلى بن خنيس گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم:

هر گاه حديثى از امام سابق شما رسد و حديثى بر خلافش از امام بعد

 

از او، به كدام عمل كنيم؟ فرمود: شما به حديث سابق عمل كنيد تا از امام حى به شما ابلاغى رسد و چون ابلاغ امام حى رسيد به قول او عمل كنيد، گويد: سپس امام صادق (ع) فرمود: به خدا ما شما را به راهى كشانيم كه در وسعت باشيد. و در حديث ديگر فرمود: به حديث تازه‏تر عمل كنيد. 10- عمر بن حنظله گويد: از امام ششم (ع) پرسيدم: دو مرد از هم مذهبان ما در باره دين يا ارث اختلاف كنند، نزد سلطان وقت يا قاضيان معروف به محاكمه روند، آيا حلال است اين كار؟

فرمود: هر كه به حق يا ناحق نزد آنها به محاكمه رود پيش طاغوت به محاكمه رفته با اينكه خدا فرمان داده به طاغوت كفر ورزند و پشت كنند، خداى تعالى فرمايد (23 سوره 4): «مى‏خواهند پيش طاغوت به محاكمه روند با اينكه دستور دارند بدان كافر باشند» (طاغوت يعنى بسيار سركش و مقصود از آن شيطان است و قاضيان ناحق كه از طرف حكومت جور باشند طاغوت خوانده شده‏اند).

عرض كردم: پس چه كنند؟

فرمود: متوجه شوند به يكى از شماها كه حديث ما را روايت كند و در حلال و حرام ما نظر دارد و احكام ما را مى‏داند و به حكميت او راضى شوند كه او را حاكم شماها مقرر ساختم و اگر طبق حكم ما قضاوت كند و از او نپذيرد (يعنى كسى كه حكم بر ضرر او است) همانا حكم ما را سبك شمرده و ما را رد كرده و راد بر ما بر خدا رد كرده و اين خود در مرز شرك به خدا است.

گفتم: اگر هر كدام شخصى را حكم ساخت و راضى شدند كه آن دو شخصى ناظر در حق آنها باشند و آن دو حكم حكم مختلف دادند و هر دو حديث از شما دارند و حديث‏ها مختلف‏

 

هستند؟

فرمود: حكم آن درست است كه عادلتر و فقيه‏تر و در نقل حديث راستگوتر و با تقوى‏تر است و به حكم آن ديگرى توجه نشود.

گفتم: هر دو در نظر اصحاب ما عادلند و پيش شيعه رضايت بخشند و بر هم برترى و مزيتى ندارند.

فرمود: به آن روايتى توجه شود كه از ما نقل شده و مدرك حكم آنها است، به هر كدام از دو روايت كه مورد اتفاق شيعه است عمل شود و آن روايت شاذ و غير معروف نزد شيعه ترك شود، زيرا در روايت مورد اتفاق ترديدى نيست و همانا امور بر سه گونه است:

امرى كه روشن است درست و حق است، بايد پيروى شود. و امرى كه معلوم است ناحق است و گمراهى است بايد از آن اجتناب شود.

و امر مشكلى كه بايد به خدا و رسولش برگردد، رسول خدا (ص) فرمود: حلالى است روشن و حرامى است روشن و در بين اين امور مشتبهى هم هست، هر كه مورد شبهه را ترك كرد، از محرمات نجات يافته و هر كه بدان اخذ كرد و در نتيجه مرتكب حرام شود و ندانسته هلاك گردد.

گفتم: اگر هر دو روايت از شما مشهورند و رجال موثق هر دو را نقل كردند از قول شما؟

فرمود: توجه شود هر كدام با قرآن و سنت موافق است و با عامه مخالف است بدان عمل شود و آن كه حكمش بر خلاف قرآن و سنت و موافق عامه است ترك شود.

گفتم: قربانت، اگر دو تن فقيه حكم، هر دو حكم خود را موافق كتاب و سنت تشخيص دهند ولى يكى از دو خبر مدرك‏

 

حكم موافق عامه است و ديگرى مخالف عامه به كدام از دو خبر عمل شود؟

فرمود: آنكه مخالف عامه است مايه رشد و هدايت است.

عرض كردم: قربانت، اگر هر دو خبر موافق عامه هستند (يعنى هر كدام موافق يكى از مذاهب عامه است)؟

فرمود: توجه شود هر كدام بيشتر مورد ميل حكام و قضاتند ترك شود و به ديگرى عمل شود.

گفتم: اگر هر دو از اين نظر برابر باشند و مورد ميل حكام باشند؟

فرمود: اگر چنين باشد، بايد صبر كنى تا حضور امام برسى زيرا توقف در مورد اشتباه بهتر از افتادن در هلاكت است.

باب اخذ به سنت و گواه قرآنى‏

1- رسول خدا (ص) فرمود: براى هر حقى نمودار درستى است و بر فراز هر صوابى پرتو درخشانى، آنچه با كتاب خدا موافق است عمل كنيد و آنچه مخالف كتاب خدا است وانهيد. 2- ابن ابى يعفور گفت: از امام صادق (ع) پرسيدم از

 

اختلاف حديث كه بسا راوى آن احاديث مختلفه مورد وثوق تو است و بسا مورد وثوق تو نيست. فرمود: چون حديثى به شما رسد و گواهى از قرآن يا از قول رسول خدا (ص) دارد درست باشد و گر نه براى خود كسى كه آن را آورده خوب است. 3- ايوب بن حر گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

هر چيزى بايد به قرآن و سنت برگردد، هر حديثى موافق قرآن نيست زيور بندى نشده (يعنى تقلبى و دروغ خوش نمائى است). 4- امام صادق (ع) فرمود: هر حديثى موافق قرآن نيست باطل است و تقلب است. 5- امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر (ص) در منى خطبه خواند و فرمود: ايا مردم، هر چه از قول من به شما رسيد و موافق قرآن است من گفته‏ام و آنچه به شما برسد و مخالف قرآن باشد من نگفته‏ام. 6- امام صادق (ع) مى‏فرمود: هر كه با قرآن و سنت پيغمبر

 

مخالف باشد كافر است. 7- على بن الحسين (ع) فرمود: بهترين كارها نزد خدا آن است كه طبق سنت باشد گرچه كم باشد. 8- ابان بن تغلب گويد: از امام باقر (ع) مسأله‏اى پرسيده شد و جواب او را داد، ابان گويد: مردى كه مسأله را پرسيده بود گفت:

فقهاء چنين نمى‏گويند، امام فرمود: اى واى بر تو، تو هرگز فقيهى ديده‏اى؟! به راستى فقيه به حق و كامل، زاهد در دنيا و مشتاق به آخرت و متمسك به روش پيغمبر است. 9- رسول خدا (ص) فرمود: گفتارى نيست جز با كردار و گفتار و كردارى نيست جز با قصد و نيت، و گفتار و كردار و نيتى نيست جز با رسيدن به سنت. 10- جابر گويد: امام باقر (ع) فرمود: كسى نيست مگر آنكه نشاط و حرص در كار دين دارد و يك سستى و بى‏ميلى هم دارد، هر كه دوران سستى او به سوى سنت و روش باشد رهبرى‏

 

شده و اگر دوران فترت او به بدعت و خروج از ديانت كشد گمراه باشد. 11- امام باقر (ع) فرمود: هر كه از سنت و روش ثابت ديانت تعدى كند بايد به سنت برگردانيده شود. 12- امير المؤمنين (ع) فرمود: سنت و روش دينى دو تا است: يكى در موضوع فريضه است و ترتيب انجام عمل واجب الهى كه عمل بدان هدايت است و تركش ضلالت، و سنتى است كه در غير فريضه است، عمل بدان فضيلت دارد و تركش خطائى نباشد.

 

كتاب فضل علم به پايان رسيد و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين. (اين آخر كتاب فضل علم است خ ل).