باب اشاره و نص بر أبى محمد امام حسن عسگرى ع

پ‏1- يحيى بن يسار قنبرى گويد: ابو الحسن (امام هادى ع) چهار ماه پيش از وفاتش به پسرش حسن وصيّت كرد و مرا با جمعى از دوستانش گواه گرفت.پ 2- على بن عمر نوفلى گويد: من با ابو الحسن (امام هادى ع) در صحن خانه‏اش بودم و پسرش محمد به ما گذشت، من گفتم:

قربانت، بعد از شما صاحب و سرور ما اين است؟ فرمود: نه، سرور و امام شما بعد از من حسن است.پ 3- عبد الله بن محمد اصفهانى گويد: أبو الحسن (ع) به من‏

 

فرمود: صاحب شما بعد از من كسى است كه بر من نماز بخواند، گويد: ما پيش از آن روز ابو محمد (امام حسن عسكرى) را نمى شناختم، گويد: ابو محمد بيرون آمد و بر او نماز بخواند.پ 4- على بن جعفر گويد: من موقع وفات محمد فرزند امام على نقى (ع) خدمت آن حضرت بودم، به امام حسن (ع) فرمود:

پسر جانم، براى خدا تجديد شكرى كن كه در باره تو امر خود را تجديد كرد.پ 5- احمد بن محمد بن عبد الله بن مروان انبارى گويد: من وقت وفات ابى جعفر محمد پسر امام على نقى (ع) حضور داشتم، امام على نقى (ع) به خانه آمد و تختى براى او نهادند و بر آن نشست و خاندانش دور او نشستند و امام حسن عسكرى (ع) در گوشه‏اى ايستاده بود و چون از كار تجهيز ابى جعفر پرداخت، رو به ابى محمد (ع) كرد و فرمود: پسر جانم، شكرى براى خدا تازه كن كه خدا در باره تو دستورى تازه كرد.پ 6- على بن مهزيار گويد: به ابو الحسن (امام هادى ع) گفتم: اگر پيش آمدى شد (پناه بر خدا مى‏برم) به چه كسى بايد رجوع كرد؟ فرمود: عهد امامت از طرف من با بزرگ‏ترين پسرم بسته شده.پ 7- على بن عمرو عطار گويد: من خدمت امام على نقى (ع) رسيدم و هنوز پسرش محمد زنده بود و من گمان مى‏كردم او امام‏

 

است بعد از پدرش، عرض كردم: قربانت، كدام از فرزندانت را مخصوص امامت بدانم؟ فرمود: هيچ كدام را مخصوص ندانيد تا دستور من به شما صادر شود، گويد: پس از آن به وى نوشتم، اين امر امامت در چه كسى مى‏باشد؟ به من نوشت در بزرگتر اولادم.

گويد: و ابو محمد (امام حسن عسكرى) بزرگتر از جعفر بود (يعنى بعد از فوت ابى جعفر كه همان محمد بن على النقى است).پ 8- سعد بن عبد الله از جمعى هاشميين از آن جمله حسن بن حسن افطس، گويند: روز وفات محمد فرزند امام على نقى، بر در خانه امام على نقى حاضر شدند براى عرض تسليت، مجلسى در صحن خانه امام فراهم كرده بودند و مردم گرد آن حضرت نشسته بودند گفتند: ما در حدود يك صد و پنجاه مرد از خاندان ابى طالب و بنى هاشم و قريش اندازه گرفتيم جز غلامان آن حضرت و مردم متفرقه ديگر در اين ميان نگاه امام هادى به حسن فرزندش افتاد كه با گريبان چاك زده آمد و دست راست آن حضرت ايستاد و ما او را نمى‏شناختيم و بعد از لختى امام هادى به او نگاهى كرد و فرمود:

اى پسر جانم، براى خدا عز و جل شكرى تازه كن كه در باره تو دستورى تازه كرد.

آن جوان گريست و حمد خدا گفت و انا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بر زبان آورد، و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ و انا اسأل اللَّه تمام نعمه لنا فيك (وجود تو را از خدا خواهانم كه نعمت او هستى براى ما) و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، ما از او پرسش كرديم، در جواب گفتند: اين پسرش حسن است، ما در اين موقع او را بيست ساله اندازه كرديم يا بلكه بيشتر همان روز او را شناختيم و دانستيم كه براى امامت به او اشاره كرد و او را بمقام خود واداشت.

 

پ‏9- يحيى بن درياب گويد: پس از فوت ابى جعفر (محمد پسر امام هادى) خدمت امام هادى رسيدم او را تسليت دادم ابو محمد (امام حسن عسكرى) نشسته بود و گريست امام هادى (ع) به او رو كرد و فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى در وجود تو جانشينى براى او مقرر كرده است، خدا را حمد كن.پ 10- ابى هاشم جعفرى گويد: من نزد امام على نقى (ع) بودم پس از مردن پسرش ابى جعفر، من پيش خود فكر مى‏كردم و مى‏خواستم بگويم مثل ابى جعفر و ابو محمد (امام عسكرى ع) در اين زمان مثل ابى الحسن موسى است و برادرش اسماعيل دو فرزند امام صادق (ع) و قصه اين دو تا مثل قصه آن دو تا است، زيرا بعد از ابى جعفر را ابو محمد مورد اميد امامت بود، و پيش از آنكه سخنى بگويم امام على نقى (ع) رو به من كرد و فرمود: اى ابو هاشم، براى خدا در موضوع ابو محمد (امام عسكرى ع) بداء حاصل شد بعد از ابى جعفر در آنچه كه براى او معروف نبود پيش از آن چنانچه براى او بداء حاصل شد در موسى (امام كاظم) بعد از در گذشت اسماعيل آنچه را كه پرده از روى حال او برداشت، و موضوع همان است كه در خاطر تو گذشت و اگر چه ناحق طلبان بدشان آيد، پسرم ابو محمد بعد از من امام است، نزد او است علم هر چه بدان نياز باشد و ابزار امامت با او است.پ 11- ابى بكر فهفكى گويد: ابو الحسن (امام هادى ع) به من نوشت پسرم ابو محمد (امام عسكرى ع) از نظر آفرينش، خود خير خواه ترين آل محمد است (نسبت به مردم و ديانت) و

 

حجت او محكم‏تر است و پس از من بزرگ‏ترين اولاد من است، او است جانشين، و رشته امامت به دست او مى‏رسد و احكامش با او است. تو هر چه از من مى‏پرسى از او بپرس كه نيازمنديها نزد او است.پ 12- شاهويه بن عبد الله الجلاب گويد: امام هادى در نامه‏اى به من نگارش فرمود كه: تو مى‏خواستى بپرسى، پس از ابو جعفر (پسر بزرگ من كه مرد) جانشين كيست؟ و به خاطر آن پريشان بودى، غم خور، زيرا خدا عز و جل (145 سوره توبه): «هيچ مردمى را گمراه نكند، پس از آن كه آنها را هدايت كرده تا بيان كند برايشان آنچه را بايد بپرهيزند» سرور و امام تو بعد از من پسرم ابو محمد است، هر چه نياز داريد نزد او است، خدا است كه هر چه را خواهد پيش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد (106 سوره بقره): «هر آيه را كه ملغى كنيم و يا پس اندازيم بهتر از آن را يا مانند آن را بياوريم» من نوشتم آنچه شرح و اطمينان است براى دل بيدار.پ 13- داود بن قاسم گويد: شنيدم ابو الحسن (امام هادى ع) مى‏فرمود: جانشين بعد از من حسن است، شماها چه حالى داريد در جانشينى بعد از اين جانشين، گفتم: خدا مرا قربانت كند، براى چه؟

 

فرمود: چون شما شخصى او را نتوانيد ديد و نام او را نتوانيد برد، گفتم: پس به چه نام از او تعبير كنيم، فرمود: بگوئيد حجت از آل محمد (ص).