پ1- ابن ابى نصر گويد: به امام رضا (ع) گفتم: وقتى كه امام بميرد با چه امام بعد از او شناخته شود؟ فرمود: امام نشانهها دارد:
يكى اينكه بزرگترين پسرهاى پدر خود مىباشد و داراى فضيلت و وصيت است و معروف است به طورى كه يك شتر سوار كه از خارج وارد شهر مىشود، مىپرسد: فلان امام به كه وصيت كرده؟
مىگويند: به فلانى، و سلاح در ميان ما چون تابوت است در ميان بنى اسرائيل و امامت به همراه سلاح است هر جا كه باشد.پ 2- عبد الأعلى گويد: به امام صادق (ع) گفتم: آن كه به ناحق بر مسند امامت جسته و مدعى آن است چه دليلى بر رد او است؟ فرمود: از احكام حلال و حرام از وى پرسند، سپس رو به من كرد و فرمود: سه دليل هست كه در كسى جمع نباشد جز اين كه
به حق صاحب مقام امامت است:
الف- اولى و احق باشد نسبت به امام سابق بر خود.
ب- سلاح نزد او باشد.
ج- وصىّ معروفِ امام سابق باشد به طورى كه وقتى تو وارد شهر مدينه شدى از عموم مردم و از بچهها پرسيدى: فلان امام به چه كسى وصيت كرده؟ بگويند: به فلان پسر فلان.پ 3- حفص بن بخترى گويد: به امام صادق (ع) عرض شد:
با چه چيز امام شناخته مىشود؟ فرمود: به وصيت معروفه و به فضيلت، امام كسى است كه أحدى نمىتواند به او طعنى زند كه گناهى با دهان يا شكم يا فرج كرده است و در باره او نتوانند بگويند دروغگو است يا مال مردم خور است و يا مانند اين حرفها.پ 4- معاويه بن وهب گويد: به امام باقر (ع) گفتم: نشانه امام بعد از امام چيست؟ فرمود: حلالزادگى و پرورش خوب و كنار بودن از لهو و لعب.پ 5- احمد بن عمر گويد: پرسيدم از امام رضا (ع) از دليل بر صاحب امر امامت، فرمود: دليل آن كبر (سن) و فضل و وصيت روشن است، تا آنجا كه چون كاروانى به مدينه وارد شوند و بگويند فلان امام به كه وصيت كرده؟ گويند: به فلان پسر فلان، شما با سلاح پيغمبر بگرديد هر كجا آن گرديد، كه همراه با امامت است،
اما صرف مسائل دليل نمىشوند.پ 6- امام صادق (ع) فرمود: امر امامت در پسرِ بزرگ است به شرط آن كه عيبى نداشته باشد.پ 7- أبو بصير گويد: به أبو الحسن (ع) گفتم: قربانت، امام به چه دليل شناخته مىشود؟ گويد: در جواب فرمود: به چند خصلت:
1- با چيزى كه از پدر در باره او سابقه دارد (مانند نصّ بر او و سپردن علم امامت به او) به اشاره به وى تا دليل امامت باشد.
2- هر چه از او پرسند جواب گويد و اگر در برابر او خاموش نشينند او خود آغاز سخن كند.
3- مىتواند از فردا خبر دهد.
4- با مردم جهان به هر زبانى مىتواند سخن كند و اهل هر زبانى مىتواند با او بدون مترجم گفتگو كند.
سپس فرمود: اى ابا محمد! من پيش از اينكه تو از جاى خود برخيزى، يك نشانهاى به تو مىنمايم. ديرى نگذشت كه مردى از اهل خراسان وارد مجلسِ ما شد و آن خراسانى به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت ولى أبو الحسن به فارسى جوابش داد، آن خراسانى گفت: قربانت، بخدا مانع من از اينكه به زبان فارسى با شما سخن گويم اين بود كه شما زبان فارسى را خوب ندانيد. فرمود:
سبحان اللَّه! اگر من نتوانم جواب تو را بگويم، چه فضيلتى بر تو دارم؟ سپس به من فرمود: اى ابا محمد! به راستى سخن هيچ كس بر امام نهان نيست و نه گفتار پرنده و جانداران و نه هيچ زندهاى كه روح دارد، هر كه اين خصال را ندارد امام نيست.