باب خوف و رجاء

پ‏1- از حارث بن مغيره يا پدرش، از امام صادق (ع) گويد:

به او گفتم: در وصيت لقمان چه بود؟

فرمود: در آن، مطالب شگفت‏انگيز بسيار بود و عجب‏تر از همه اين بود كه به پسرش گفت: از خدا عز و جل چنان بترس كه اگر همه كردار نيك جن و انس را بياورى عذابت مى‏كند و چنان به او اميدوار باش كه اگر همه گناه جن و انس را هم بياورى به تو رحم مى‏كند، سپس امام صادق (ع) فرمود: پدرم بارها مى‏فرمود: به راستى هيچ بنده مؤمن نيست جز آنكه در دلش دو نور است، نور ترس از خدا و نور اميد كه اگر اين را وزن كنند از آن بيش نيست و اگر آن را وزن كنند از اين بيش نيست.پ 2- از اسحاق بن عمار گويد:

امام صادق (ع) به او فرمود:

اى اسحاق، از خدا بترس تا گويا او را به چشم مى‏بينى و اگر تو او را نبينى او تو را مى‏بيند و اگر معتقدى تو را نمى‏بيند محققاً

 

كافرى و اگر معتقدى تو را مى‏بيند و در برابر او گناه مى‏كنى او را پست‏ترين ناظران بر خود ساخته‏اى.پ 3- از امام صادق (ع) كه مى‏فرمود:

هر كس از خدا ترسد، خدا هر چيز را از او بترساند؛ و هر كه از خدا نترسد، خدا او را از هر چيز بترساند.پ 4- فرمود:

هر كه خدا را شناسد از او ترسد و هر كه از خدا ترسد، دل از دنيا بر كند.پ 5- از ابن ابى نجران، از كسى كه نامش را برد، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: مردمى گناه مى‏كنند و مى‏گويند: اميدواريم و پيوسته چنين هستند تا مرگشان رسد.

در پاسخ فرمود: اينان مردمى باشند كه دل به آرزوهاى بيجا خوش كنند، دروغ گويند، اميدوار نيستند، هر كه اميد چيزى را دارد آن را خواهد و جويد و هر كه از چيزى ترسد از آن گريزد.پ 6- از على بن محمد كه حديث را برده تا امام گويد: به امام صادق (ع) گفتم: به راستى جمعى از دوستانت به گناهان اندر شوند و مى‏گويند: ما اميدواريم.

فرمود: دروغ مى‏گويند، دوستان و پيروان ما نيستند، آنان مردمى هستند به آرزوهاى بيجا دل خوشند، هر كه به چيزى اميد دارد

 

براى آن كار كند و هر كه از چيزى ترسد از آن گريزد.پ 7- از امام صادق (ع) كه فرمود:

به راستى از عبادت است سخت ترسيدن از خدا عز و جل، خدا مى‏فرمايد (28 سوره فاطر): «همانا دانشمندانند كه از خدا ترسانند» و خدا جل شأنه فرمايد (44 سوره مائده): «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و فرمود تبارك و تعالى (2 سوره طلاق): «هر كه بترسد از خدا براى او گشايشى مقرر سازد».

گويد كه: امام صادق (ع) فرمود: به راستى حبّ بزرگ منشى و شهرت در دل شخص ترسان و هراسان نيست.پ 8- از على بن الحسين (ع) كه فرمود: مردى خاندان خود را به كشتى سوار كرد و به دريا اندر شد و كشتى آنها شكست و از سرنشينان كشتى جز همسر آن مرد نجات نيافت، او بر تخته پاره‏اى از كشتى بر نشست و موجش به يكى از جزيره‏ها برد، در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه كارهاى ناشايسته را كرده و همه غدقن‏هاى خدا را شكسته بود چيزى ندانست جز اين كه آن زن بالاى سرش آمد و ايستاد، سر به سوى او برداشت و گفت:

آدمى‏زاده هستى يا پرى؟ گفت: آدمى‏زاده‏ام، با او سخنى نگفت و به او در آويخت و ميان دورانش نشست به مانند شوهرى با زن خود و چون آهنگ او كرد، آن زن به خود لرزيد، آن راهزن گفت: چرا بر خود مى‏لرزى؟ در پاسخ گفت: از اين مى‏ترسم، با دست خود اشاره به آسمان كرد، آن مرد گفت: چنين كارى كرده‏اى؟ گفت: نه به عزت او سوگند، مرد راهزن گفت: تو چنين از خدا مى‏ترسى با اين كه از اين هيچ نكردى و من اكنون تو را به زور بر آن داشتم، به‏

 

پ‏خدا كه من خود سزاوارترم بدين ترس و هراس از تو شايسته‏ترم، فرمود: كارى نكرده برخاست و نزد خاندان خود رفت و همتى جز توبه و بازگشت نداشت، در اين ميان كه مى‏رفت، راهبى رهگذر با او برخورد و به همراه هم مى‏رفتند و آفتاب آنها را داغ كرد، راهب به آن جوان گفت: دعا كن تا خدا با ابرى، سايه بر ما اندازد، آفتاب ما را مى‏سوزاند، آن جوان گفت: من براى خود در درگاه خدا حسنه‏اى نمى‏دانم كه دليرى كنم و از او چيزى خواهم، راهب گفت:

پس من دعا كنم و تو آمين بگو، گفت: بسيار خوب و راهب شروع به دعا كرد و جوان آمين مى‏گفت و چه زود ابرى بر آنها سايه انداخت و زير سايه آن مقدار بسيارى از روز راه رفتند تا راه آنها جدا شد و دو راه شد و آن جوان از يك راه رفت و راهب از يكى ديگر، به ناگاه آن ابر بر بالاى سر آن جوان رفت، راهب گفت: تو از من بهترى، دعا براى تو اجابت شده و براى من اجابت نشده، داستان خود را به من بگو، او خبر آن زن را گزارش داد، به او گفت: آنچه گناه در گذشته كرده‏اى، برايت آمرزيده شده، براى ترسى كه به دلت افتاده بايد بنگرى در آينده چونى؟پ 9- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

از سخنرانيهاى پيغمبر كه ضبط شده اين است كه فرموده:

أيا مردم، شما را نشانه‏ها است، به نشانه‏هاى خود برسيد و به راستى براى شما پايانى است به پايان خود برسيد، هلا كه مؤمن ميان دو ترس كار كند: ميان عمر گذشته‏اى كه نداند خدا در آن چه‏

 

كند و ميان عمر مانده‏اى كه نداند خدا براى او در آن چه مقدر كرده است، بايد بنده مؤمن از خود براى خود برگيرد و از دنيايش براى ديگر سرايش و از جوانيش براى پيرى (از ريش سفيدش براى سالخوردگى خ ل) و در زندگى پيش از مردن، بدان كه جان محمد به دست او است، پس از دنيا جاى عذر خواهى و تلافى نيست و پس آن خانه‏اى نيست جز بهشت و دوزخ.پ 10- از داود رقّى، از امام صادق (ع) كه در تفسير قول خدا عز و جل (46 سوره رحمان): «و از آن هر كه از مقام پروردگارش ترسد دو بهشت است» فرمود:

هر كه بداند كه خدا او را بيند و هر چه گويد شنود و هر چه از خوب و بد كند داند و اين عقيده او را از كردار زشت باز دارد و هم او است كه از مقام پروردگارش ترسيده و خود را از هوا باز داشته.پ 11- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

مؤمن، مؤمن نباشد تا ترسان و اميدوار باشد و ترسان و اميدوار نباشد تا كار كند براى آنچه مى‏ترسد و اميد دارد.پ 12- از امام صادق (ع) فرمود:

مؤمن ميان دو ترس است، گناه گذشته كه نداند خدا با او چه كند و عمر مانده كه نداند در آنچه مهلكه به دست كند و او شب را نگذراند جز ترسان و اصلاحش نكند جز ترس.

 

 

پ‏13- فرمود: پدرم بارها مى‏فرمود: راست مطلب اين است كه هيچ بنده مؤمنى نيست جز اينكه در دلش دو نور است: نور ترس و نور اميد، اگر اين را بكشند بر آن افزون نيست و اگر آن را بكشند بر اين افزون نيست.