باب در آنچه وارد است كه حديث آنان سخت است و سختگير

پ‏1- امام باقر (ع) فرموده: رسول خدا (ص) فرموده: به راستى حديث آل محمد صعب است و مستصعب بدان ايمان نياورد جز فرشته‏اى مقرب يا پيغمبرى مرسل يا بنده‏اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده.

آنچه از حديث آل محمد (ص) به شما رسيد و دلنشين شما گرديد و آن را فهميديد آن را پذيرا شويد، آنچه را دل شما نگرفت و آن را نفهميديد آن را به خدا و رسولش و به عالم از آل محمد (ص) برگردانيد، هلاكت در اينجا است كه براى يكى از شما آنچه را تحمل ندارد و نمى‏تواند بفهمد باز گويند و او بگويد به خدا اين نمى شود، به خدا اين نمى‏شود، انكار همان كفر است. 2- امام صادق (ع) فرمود: يك روز نزد على بن الحسين (ع) تقيه ياد آور شد، فرمود: به خدا اگر ابو ذر آنچه را در

 

دل سلمان بود مى‏دانست او را مى‏كشت با اينكه رسول خدا (ص) آن دو را با هم برادر كرده بود، پس در باره مردم ديگر چه گمانى مى‏بريد، به راستى علم و علماء دشوار و سختگير است تحمل آن را ندارد جز پيغمبر مرسل يا فرشته مقرب يا بنده‏اى كه خدا دلش را به ايمان آزموده است.

پس فرمود: همانا سلمان از علماء است چون مردى است از ما خاندان و از اين رو او را در رديف علماء ياد كردم.پ 3- امام صادق (ع) فرمود: به راستى حديث ما دشوار است و سخت گير تحمل آن را ندارد جز سينه‏هاى روشن يا دلهاى پاك و سالم يا اخلاق خوب، به راستى خدا از شيعه‏هاى ما پيمان ولايت گرفته است چنانچه از بنى آدم پيمان ربوبيت خود را گرفته و فرموده: «آيا من پروردگار شما نيستم» هر كه براى ما وفا كند، خدا به او بهشت ايفاء كند و هر كه ما را دشمن دارد و حق ما را نپردازد در دوزخ باشد هميشه و جاويدان.پ 4- يكى از اصحاب ما گويد: به صاحب عسكر (ع) نوشتم:

قربانت، چيست معنى قول امام صادق (ع) كه فرموده:

 «حديث ما دشوار است و متحمل آن نشود فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسل و نه مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده است».

جواب آمد كه همانا معنى قول صادق (ع) اين كه «فرشته و پيغمبر و مؤمن حديث ما را تحمل نمى‏كنند» اينست كه فرشته آن را تحمل نمى‏كند تا اين كه آن را به فرشته ديگر (ما فوق خود) عرض كند و پيغمبر آن را تحمل نمى‏كند تا آن را به پيغمبر ديگر (ما فوق خود)

 

بنمايد و مؤمن آن را تحمل نمى‏كند تا آن را به مؤمن ديگرى (ما فوق خود) بنمايد، اين است معنى قول جدّ من.پ 5- ابى بصير گويد: امام صادق (ع) فرمود: اى ابا محمد به راستى نزد ما به خدا سرّى است از خدا و علمى است از علم خدا كه به خدا سوگند هيچ فرشته مقرب و پيغمبر مرسل و مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده متحمل آن نتواند شد، به خدا موظف نكرده است بدان خداوند احدى را جز ما و به بندگى خود نگرفته است بدان احدى را جز ما و نزد ما بعضى اسرار و بعضى از علم خدا است كه به ما دستور داده آن را به ديگران تبليغ كنيم از طرف خدا و ما آن را از طرف خدا عز و جل تبليغ مى‏كنيم و براى آن محلى و اهلى و حاملى دريافت نمى‏كنيم كه آن را تحمل كنند و بفهمند تا خدا براى آن مردمانى را بيافريند از همان گلى كه محمد و خاندان و ذريّه او را آفريده و آنها را از فضل و رحمت خود چنان بسازد كه محمد و ذريّه او را ساخته و ما به آنها آنچه را دستور داشتيم تبليغ كرديم و آن را پذيرفتند و تحمل كردند و فهميدند و آن اسرار علم الهى از ما بدانها رسيد و پذيرفتند و فهميدند و نام ما را شنيدند و دل به معرفت و حديث ما دادند و گر نه نبود كه از آن آفريده شده بودند مسلماً چنان نبودند، نه به خدا آن را تحمل نمى‏كردند و نمى‏فهميدند.

سپس فرمود: به راستى خدا مردمانى را براى دوزخ آفريده و براى آتش و ما دستور داشتيم به آنها تبليغ كنيم و تبليغ كرديم به آنها و به دل آنها نچسبيد و دلشان از آن نفرت كرد و آن را به ما برگردانيدند و متحمل آن نشدند و آن را دروغ شمردند و گفتند

 

پ‏جادوگر و دروغگو، و خدا مهر بر دل آنها نهاد و آن را از يادشان برد. و سپس زبانشان را به بعضى از بيان حق باز كرد و آن را به زبان مى‏گويند ولى از دل باور ندارند تا بدين وسيله از اولياى خدا و أهل طاعتش دفاع شود و اگر چنين نبود خدا در زمين خود پرستش نمى‏شد و ما دستور يافتيم كه از آنها نهان داريم و كتمان كنيم، شما هم نهان كنيد از آنها كه خدا دستور داده به صرف نظر از آن و پنهان كنيد از آنها كه خدا دستور داده به ستر و كتمان از او.

 

گويد: سپس دست برداشت و گريست و فرمود: بار خدايا اينان جمعى اندكند آنها را در زندگى و مرگ ما شريك گردان و دشمن خود را بر آنها مسلط مكن تا ما را به مرگ آنان داغدار كنى زيرا اگر داغ آنها را به دل ما گذارى تو هرگز در زمين خود پرستيده نشوى و رحمت و درود فراوان بر محمد و آلش.