باب در اينكه ائمه (ع) كارى نكرده و نكنند مگر به فرمان از طرف خدا تعالى و دستور او و از آن تجاوز ننمايند

پ‏1- امام صادق (ع) فرمود: وصيت به امامت از آسمان بر محمد (ص) نازل شد نوشته (يعنى نوشته به قلم قدرت از عالم امر- از وافى) نوشته سر به مهر به محمد نازل نشد جز در باره وصيت امامت، جبرئيل گفت: اى محمد اين وصيت نامه تو است براى امت تو كه نزد خاندان تو باشد، گفت: اى جبرئيل كدام خاندانم؟

فرمود: آنكه برگزيده و پرورده خدا است از ميان آنان و ذريه او براى اينكه علم نبوت را از تو ارث برد چنانچه ابراهيم آن را به ارث داده و ارث آن مخصوص به على (ع) است و ذريه تو كه از پشت او باشند، فرمود: بر آن وصيت نامه مهرها بود؟ فرمود: على (ع) همان مهر اول را باز كرد و آنچه در آن بود اجراء كرد و حسن (ع) مهر دوم را گشود و بدان دستورى كه در آن بود عمل كرد و چون امام حسن وفات كرد و در گذشت، حسين (ع) مهر سوم را بر گشود و ديد در آن نوشته: بجنگ و بكش و كشته شو و مردمى را براى شهادت با خود بيرون بر كه جز با تو به سعادت شهادت نرسند.

فرمود: اين كار را كرد و چون در گذشت آن را به على بن‏

 

پ‏الحسين داد، پيش از شهادت خود و او مهر چهارم را بر گشود ديد در آن نوشته خموشى گزين و سر به زير انداز، چون كه علم در پرده شده و چون او وفات كرد و در گذشت، آن را به محمد بن على داد و او مهر پنجم را گشود و ديد در آن نوشته: كتاب خدا را تفسير كن و امامت پدرت را تصديق كن و ارث امامت را به پسرت بده و امت اسلامى را سازمان بده و به حق خدا عز و جل قيام كن و در موقع بيم و آسودگى حق را بگو و از جز خدا مترس، همين كار كرد و سپس آن را به جانشين خود داد، گويد: گفتم: قربانت، شما او هستيد؟ فرمود: بر من هيچ باكى نيست جز اين كه بروى و اين خبر را از من باز گوئى. گويد: گفتم: از خدائى كه به تو از پدرانت اين مقام را داد خواستارم كه از نسل تو كسى بر آرد كه اين مقام را به او روزى كند پيش از آن كه وفات كنى؟ فرمود: خدا چنين لطفى كرده است اى معاذ، عرض كردم: او كيست، قربانت؟ فرمود:

همين كه خوابيده است و با دست خود اشاره كرد به عبدِ صالح (امام كاظم ع) و او در خواب بود.پ 2- امام صادق (ع) فرمود: به راستى خدا يك نوشته به پيغمبرش فرستاد پيش از آنكه وفات كند و فرمود: اى محمد! اين وصيتِ تو باشد به نجيبان از خاندانت، گفت: اى جبرئيل، نجيبان كيانند؟ عرض كرد: امير المؤمنين و فرزندانش، بر آن نوشته مهرهائى از طلا بود و پيغمبر سر به مهر آن را به امير المؤمنين (ع) داد و فرمود: يكى از آن مهرها را باز كند و بدان چه در آن است عمل كند، امير المؤمنين (ع) يكى از آن مهرها را باز كرد و بدان چه در آن بود عمل كرد، سپس آن را به پسرش حسن داد و او هم مهرى را باز

 

پ‏كرد و بدان چه در آن بود عمل كرد، سپس آن را به حسين (ع) داد و او مهرى را باز كرد و ديد در آن ثبت است كه مردمى را براى شهادت بر آور كه جز با تو سعادت شهادت ندارند و خود را به خدا عز و جل بفروش، عمل كرد و سپس آن را به على بن الحسين (ع) داد و مهرى را گشود و ديد در آن است كه: سر به زير انداز و دم مزن و در خانه‏ات بنشين و پروردگارت را بپرست تا مرگت در رسد و عمل كرد و آن را به پسرش محمد بن على (ع) داد، او مهرى بر گرفت و ديد نوشته: براى مردم حديث بگو و فتوى بده و جز از خدا عز و جل مترس، زيرا أحدى را به تو راه تجاوز نيست، عمل كرد و سپس آن را به پسرش جعفر (ع) داد و ديد در آن نوشته: براى مردم حديث بگو و فتوى بده و علوم خاندانت را منتشر كن و پدران نيكِ خود را تصديق كن و جز از خدا عز و جل مترس و تو در حرز و امانى، عمل كرد و سپس آن را به پسرش موسى داد و وى آن را به كسى كه بعد از او است بدهد و سپس به همين طريق تا قيام مهدى (ع).پ 3- از امام باقر (ع)، حمران به او گفت: قربانت، ملاحظه مى فرمائيد آنچه را واقع شد در زندگى على و حسن و حسين (ع) از خروج و نهضت براى دين خدا عز و جل و آنچه بدان گرفتار شدند از كشتارى كه سركشان نسبت به آنها كردند و بر آنها چيره و پيروز شدند تا كشته و مغلوب گرديدند؟ امام باقر (ع) فرمود: اى‏

 

حمران به راستى خدا تبارك و تعالى آن را بر ايشان مقدر كرده بود و حكم داده و امضاء كرده و حتمى ساخته بود و سپس آن را اجراء كرد و قيام على و حسن و حسين با سابقه علم و دستورى بود كه از رسول خدا (ص) به آنها رسيده بود و هر امامى هم كه خموشى گزيده از روى علم و دستور بوده است.پ 4- ابى موسى ضرير گويد: موسى بن جعفر (ع) برايم گفت كه: به امام صادق گفتم: آيا امير المؤمنين نويسنده وصيت و پيغمبر (ص) املاء گوئى آن و جبرئيل و فرشته‏هاى مقرب گواهان آن نبوده‏اند؟ گويد: مدتى سر به زير انداخت و سپس فرمود: اى أبو الحسن! اين كه تو مى‏گوئى واقع شده ولى از اول كه امر وصايت و امامت به رسول خدا نازل شد، آن وصيت در نوشته سر به مهرى نازل گرديد، جبرئيل آن را فرود آورد، به همراه امناءِ خدا تبارك و تعالى از فرشتگان، جبرئيل گفت: اى محمد هر كه در نزد خود دارى بيرون كن جز وصىّ خود و اين وصيتنامه را از ما تحويل بگير و گواه و ضامنى براى اين كه ما آن را به تو تحويل داديم بر گمار و مقصود خود على (ع) بود، پيغمبر دستور داد هر كه در خانه بود بيرون شد جز على (ع) و فاطمه هم ميان پرده و در خانه بود، جبرئيل گفت: اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و مى‏فرمايد:

اين نوشته‏اى است كه من با تو عهد كرده و قرار گذاشته بودم و خود گواه آنم بر تو و فرشته‏هاى خود را هم به گواه گرفتم و اى محمد همان خودم براى گواه بس هستم.

 

پ‏گويد: لرزه بر اندام پيغمبر افتاد و گفت: اى جبرئيل پروردگارم سلام است و از او سلامتى و به سوى او است سلامتى، راست فرموده است پروردگارم عز و جل و احسان كرده، نوشته را به من بده، آن را به وى داد و به او دستور داد تا آن را تسليم امير المؤمنين (ع) كند. به او فرمود: آن را بخوان و آن را كلمه كلمه خواند، پيغمبر فرمود: اى على! اين فرمان پروردگارم تبارك و تعالى است به من، و شرط او است بر من، و امانت او است، من رساندم و خير انديشى كردم و ادا كردم، على (ع) فرمود: من هم گواه تو هستم، پدر و مادرم قربانت، بر اين كه رسانيدى و اداى وظيفه خير خواهى كردى و آنچه فرمائى تصديق دارم و گواهى دهد براى شما بدان گوشم، چشمم، گوشتم و خونم.

جبرئيل گفت: من هم گواه شما هر دو هستم بر اين موضوع، رسول خدا (ص) فرمود: يا على، وصيت مرا گرفتى و فهميدى و ضامن شدى براى من و خدا كه بدان چه در آن است وفا كنى؟ على گفت: آرى، پدر و مادرم قربانت، بر من است تعهد آن و بر خدا است يارى به من و توفيق عطا كردن بر اداى آن، رسول خدا (ص) فرمود: من مى‏خواهم بر تو گواه بگيرم كه تعهد كنى روز قيامت به من گزارش كار خود را بدهى، على گفت: بسيار خوب، گواه بگير، پيغمبر فرمود: اينك جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو باشند و در اينجا هم با فرشته‏هاى مقرب حاضر شدند تا من آن‏ها را گواه بر تو بگيرم، على گفت: گواه باشند و من هم، پدر و مادرم قربانت، آنها را

 

پ‏گواه مى‏گيرم و رسول خدا آنها را شاهد نمود و در ضمن شرطى هم با على كرد به پيشنهاد جبرئيل و طبق دستور خدا عز و جل و آن اين بود: اى على بايد وفا كنى بدان چه در اين وصيتنامه است از دوستدارى هر كه دوست دارد خدا و رسولش را و بيزارى و دشمنى براى هر كه دشمنى كند با خدا و رسولش با صبر و شكيبائى و با كظم غيظ بر بردن حقّ تو و غصب خمس تو و دريدن پرده آبرويت، گفت: به چشم يا رسول الله.

امير المؤمنين فرمود: سوگند بدان كه دانه را شكافد و نفس كش را بر آرد، من از جبرئيل شنيدم به پيغمبر مى‏گفت: اى محمد به او بفهمان كه حرمت او هتك مى‏شود، در عين حالى كه حرمت خدا و حرمت رسول خدا است و بر او شرط كن كه ريشش با خون تازه سرش رنگين مى‏گردد، على فرمود: چون اين كلمه را از جبرئيل امين درك كردم ناله‏اى كشيدم و برو بر زمين افتادم و گفتم: به چشم قبول دارم، راضيم گر چه هتك حرمت شود و سنّت معطل گردد و قرآن دريده شود و خانه كعبه به ويرانى افتد و ريشم با خون تازه سرم رنگين شود و صبر و تقرب به حق را هميشه پيشه كنم تا بر تو وارد شوم، سپس رسول خدا (ص) فاطمه و حسن و حسين را هم دعوت كرد و به آنان مانند امير المؤمنين مطالب را اعلام نمود و آنها هم مانند آن حضرت جواب دادند، و وصيتنامه با مهرهائى از طلا مهر شد كه آتش نديده بود و به دست امير المؤمنين (ع) سپرده شد.

راوى گويد: من به ابو الحسن گفتم: پدر و مادرم قربانت، نمى‏فرمائيد در اين وصيتنامه چه نوشته بود؟ فرمود: سخن خدا و سنن رسول خدا (ص)، گفتم: در ضمن وصيتنامه، جستن آنان‏

 

پ‏و مخالفتشان با امير مؤمنان درج شده بود؟ فرمود: آرى به خدا، جزء به جزء و حرف به حرف، آيا نشنيدى قول خدا عز و جل را (12 سوره يس): «به راستى ما مرده‏ها را زنده كنيم و بنويسيم آنچه را پيش فرستاده‏اند و آثار آنها را و هر چيز را آمار كنيم در امام مبين» به خدا، رسول خدا (ص) به امير المؤمنين و فاطمه (ع) فرمود: آنچه را به شما تقديم داشتم آيا خوب فهم نكرديد و نپذيرفتيد؟ عرض كردند: چرا، و بر آنچه ما را بد آيد و به خشم آرد صبر كنيم.پ 5- حريز گويد: به امام صادق (ع) گفتم: قربانت، چه اندازه عمر شما خاندان كوتاه است و مرگ شما ائمه به هم نزديك است با اينكه مردم به شما نيازمندند؟ فرمود: هر كدام از ما صحيفه و برنامه كار داريم كه در آن هر چه بايد عمل شود در مدت امامت ثبت است و چون مندرجات آن به آخر رسيد، فهميده شود كه عمر به آخر رسيده، و پيغمبر (در خواب) آيد و خبر مرگ او را به وى دهد و آنچه از مقام نزد خدا دارد به او گزارش دهد و چون نوبت به حسين (ع) رسيد و صحيفه مخصوص خود را خواند و در آينده نزديك خبر مرگ او را شرح داده بود ولى كارهائى مانده بود كه انجام نشده بود پس براى نبرد و شهادت خروج كرد و از امور انجام نشده اين بود كه ملائكه از خدا طلب يارى او را كرده بودند و به استجابت هم رسيده بود و آن ملائكه آماده نبرد شده بودند و مهيّاى حركت بودند كه آن حضرت كشته شد و وقتى به زمين آمدند كه مدت او به سر رسيده بود و شهيد شده بود.

ملائكه عرض كردند: بار پروردگارا به ما اجازه فرود آمدن‏

 

 

دادى و اجازه يارى كردن حسين را دادى، ما فرود آمديم و تو جان او را گرفتى، خدا به آنها وحى كرد كه: بر سر قبر او بمانيد تا او را ببينيد كه بيرون آمده و او را يارى كنيد و اكنون بر او گريه كنيد و گريه كنيد بر اينكه فرصتِ يارى او از دست شما رفت، زيرا مخصوص به يارى كردن او شده‏ايد و بر گريستن در مصيبت او، فرشته‏ها به عزادارى امام حسين گريستند و از غمِ از دست رفتن يارى آن حضرت هم مى‏گريند و چون از قبر بر آيد (در دوران رجعت) از ياران او باشند.