باب در اينكه زمين همه از امام (ع) است

پ- 1- امام باقر (ع) فرمود: ما در كتاب على يافتيم كه زمين از آن خدا است و آن را به بندگان خود كه خواهد به ارث دهد و سرانجام از آن پرهيزكاران است، من و خاندان من هستيم آن كسانى كه خدا زمين را به ما ارث داده (يعنى از گذشتگان) و ما هستيم پرهيزكاران و همه زمين از آن ما است، هر كه از مسلمانان زمينى را احياء كند بايد آن را آباد دارد و خراج آن را به امام از

 

خاندان من بپردازد و هر چه از آن خرج خود كند حق او است و اگر از آن دست كشيد و يا آن را بائر و خراب كرد و مرد مسلمان ديگرى پس از وى آن را به دست گرفت و آباد كرد و زنده نمود او بدان احق است از آن كه دست از آن كشيده و آن را رها كرده، و او بايد خراج آن را به امام از خاندان من بپردازد و هر چه از آن خرج بخورد حق او است تا امام قائم از اهل بيت من با شمشير و قدرت عيان شود و آن را تصرف كند و از خود دارد و آنها را از آن بيرون كند چنانچه رسول خدا (ص) آنها را تصرف كرد و براى خود داشت، جز آنچه در دست شيعيان ما باشد كه امام با آنها قرار دادى بندد نسبت بدان چه در دست آنها است و زمين را در دست آنها واگذارد.پ 2- فرمود: دنيا و هر آنچه در آن است از خدا تبارك و تعالى است و از رسول او و از ما، هر كه بر چيزى از آن دست يافت از خدا بپرهيزد و حق خدا را بدهد و به برادران خود احسان كند و اگر چنين نكند خدا و رسولش و ماها از او بيزاريم.پ 3- عمر بن يزيد گويد: مسمع را در مدينه ديدار كردم، در آن سال وجهى براى امام صادق (ع) آورده بود و آن حضرت به او پس داده بود، به او گفتم: چرا امام صادق وجهى را كه برايش آورده بودى به تو پس داد؟

گويد: به من در جواب گفت: من وقتى آن وجه را خدمت آن حضرت دادم به او گزارش دادم كه: من متصدى‏

 

غوص (مرواريدگيرى) از درياى بحرين شدم و چهار صد هزار درهم به دست آوردم و خمس آن را كه هشتاد هزار درهم است براى شما آوردم و نخواستم آن را كه از آن شما است نگهدارم، اين حقى است كه خدا تبارك و تعالى براى شما در اموال ما مقرر ساخته.

امام فرمود: يعنى براى ما از محيط زمين و آنچه خدا از آن برآرد جز خمس نباشد؟ اى ابا سيار به راستى همه زمين از ما است و هر چه خدا از آن برآرد همه از ما است، من گفتم: پس همه آن مال را براى شما مى‏آورم.

فرمود: اى ابا سيار، ما محققاً آن را به تو حلال كرديم و تو را از آن بهل نموديم همين مال خود را با خود برگير، هر آنچه از زمين در دست شيعيان ما است بر آنها حلال است تا قائم ما قيام كند و ماليات آن را از آنها بگيرد و زمين را به دست آنها واگذارد ولى آنچه در دست ديگران است هر آنچه از آن سودى برند بر آنها حرام است تا آن كه قائم ما قيام كند و زمين را از دست آنها بگيرد و آنها را خوار و تهى دست از آن به در كند.

عمر بن يزيد گويد: ابو سيار به من گفت: به نظر من احدى از صاحبان املاك و كارمندان جز من حلال نخورد مگر آنان كه ائمه به آنها حلال كرده باشند.پ 4- از ابى بصير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: آيا زكاة بر امام نيست؟ در پاسخ فرمود: سخن محالى گفتى اى ابا محمد تو نمى دانى كه همه دنيا و آخرت از آن امام است به هر جا خواهد صرف كند و به هر كه خواهد بدهد، از طرف خدا اين عمل براى او

 

رواست، اى ابا محمد امام شبى را هرگز نگذراند كه براى خدا در گردن او حقى مانده باشد كه خدايش مسئول آن داند.پ 5- يونس بن ظبيان يا معلى بن خنيس گويد: به امام صادق (ع) گفتم: شما از اين زمين چه داريد؟ لبخندى زد و فرمود:

به راستى خدا تبارك و تعالى جبرئيلش را فرستاد و به او فرمان داد تا با انگشت بزرگ خود هشت نهر در زمين ببرد كه از آنها است سيحان و جيحان (جيحون خ ل) كه نهر بلخ است و خشوع و آن نهر شوش است (شاش است) و مهران و آن نهر هند است و نيل مصر و دجله و فرات، آنچه آب خورد يا آب داده شود همه از ما است و هر چه از ما است از آن شيعيان ما است و دشمن ما از آن بهره‏اى ندارد جز آنچه به زور ربايد و دوست ما در وسعتى پهن بر از اين و اين است يعنى ميان آسمان و زمين سپس اين آيه را خواند (32 سوره اعراف): «بگو از آن كسانى است كه گرويدند در زندگانى دنيا (ولى از آنها به زور گرفته شده) و خالص است (براى آنها) در روز قيامت (بى‏زور بردن و غصب از آنها)».پ 6- محمد بن ريان گويد: به امام عسكرى (ع) نوشتم:

قربانت روايت شده كه رسول خدا (ص) از دنيا جز خمس ندارد؟

جواب رسيد كه دنيا و آنچه بر آن مى‏گردد از رسول خدا است.

 

پ‏7- از امام باقر (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود كه خدا آدم (ع) را آفريد و دنيا را به او واگذارد و هر چه از آن آدم بوده از آن رسول خدا (ص) است و هر چه از آن رسول خدا است (ص) همان از آن ائمه آل محمد است (ع).پ 8- امام صادق (ع) فرمود: به راستى جبرئيل با پاى خود پنج نهر را در مى‏آورد و زبانه آب به دنبال او بود:

1- فرات 2- دجله 3- نيل مصر 4- مهران 5- نهر بلخ هر چه را آب دهند يا از آن آب داده شود از آن امام (ع) است با درياى گرد دنيا.

سرى بن ربيع گويد: ابن ابى عمير چيزى را با هشام برابر نمى‏دانست و از رفتن نزد او روزى خود دارى نمى‏كرد و سپس از او قطع رابطه كرد و با او مخالفت نمود و سببش اين بود كه ابى مالك حضرمى يكى از ياوران هشام بود و ميان او و ابن ابى عمير در باره مسأله‏اى از امامت ستيزه‏اى شد.

ابن ابى عمير گفت: همه دنيا از امام است يعنى ملك او است و او بدان از آنها كه آن را در تصرف دارند اولى است.

ابو مالك گفت: چنين نيست، املاك مردم از خود آنها است جز آنچه را خدا حكم كرده از امام باشد از في‏ء و خمس و غنيمت كه از امام است و آن را هم نيز خدا خود بيان كرده كه در كجا صرف كند و با آن چه كند.

 

 

در اين باره به نظر هشام بن حكم رضايت دادند و هشام به سود ابى مالك بر عليه ابن ابى عمير قضاوت كرد، ابن ابى عمير خشم كرد و پس از آن ترك هشام نمود.