باب در اينكه همه كتب نازله از خدا نزد ائمه بوده و با هر زبانى كه بوده آن را مى‏دانستند

پ‏1- هشام بن حكم در حديث بُرَيْه (بُرَيْهَه خ ل) (گفته‏اند مصغر ابراهيم است و بنا بر اين بايد به ضم باء موحده و فتح راء باشد و اين تصغير اصطلاحى نيست بلكه عبارت از مختصر كردن نام يا جمله است چنانچه امروز هم معمول است مثلا فاطمه را فاطى مى‏گويند و ويكتوريا را ويكى براى اختصار) گويد كه: چون بهمراه او خدمت امام صادق (ع) آمد به ابو الحسن موسى بن جعفر (ع) برخورد و هشام داستان او را براى آن حضرت نقل كرد و در پايان ابو الحسن به بريه فرمود: اى بريه، كتاب مذهبى خود را چطور مى دانى؟ گفت: من بدان عالم هستم، فرمود: آن را خوب مى‏فهمى؟

گفت: بسيار خوب مى‏فهمم، هشام گويد: أبو الحسن آغاز كرد به خواندن انجيل، بريه گفت: من پنجاه سال است كه تو يا مانند تو را مى‏جستم، بريه به پروردگار خود ايمان آورد و ايمان ثابت و درستى آورد و آن زنى كه همراهش بود ايمان آورد و هشام و بريه و آن زن خدمت امام صادق (ع) رسيدند و هشام گفتگوى ميان ابو الحسن (ع) و بريه را گزارش داد به آن حضرت، امام صادق (ع) فرمود: «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» نژادى است كه از هم‏

 

باز گرفته شدند و خدا شنوا و دانا است، بريه عرض كرد: تورات و انجيل و كتب انبياء از كجا به دست شما آمده است؟ فرمود: همه آنها از خودشان به ما ارث رسيده و چنانچه مى‏خواندند آنها را مى‏خوانيم و چنانچه خود انبياء بيان مى‏كردند بيان مى‏كنيم، به راستى خدا در زمين خود حجتى نمى‏گذارد كه از چيزى پرسش شود و گويد: من نمى‏دانم.پ 2- مفضل بن عمر گويد: ما در خانه امام صادق (ع) آمديم و مى‏خواستيم اجازه ورود بگيريم، از پشت در شنيديم سخنى مى گويد كه عربى نيست و خيال كرديم سريانى است، سپس آن حضرت گريست و ما هم به گريه او گريستيم، و پس از آن غلام آمد و به ما اجازه ورود داد و شرفياب حضورش شديم، من عرض كردم: اصلحك الله، ما خدمت شما آمديم براى كسب اجازه ورود و شنيديم سخنى مى‏گفتيد كه عربى نبود و خيال كرديم سريانى باشد و سپس گريستى و ما هم براى گريه شما گريستيم، فرمود:

آرى، من الياس پيغمبر را كه يكى از عبّاد بنى اسرائيل بود به خاطر آوردم و دعاى او را مى‏خواندم كه در سجده خود مى‏خواند، سپس شروع كرد به سريانى خواندن، نه بخدا من هيچ كشيش و جاثليقى نديدم كه سريانى را از آن حضرت فصيح‏تر بخواند، سپس آن را به زبان عربى براى ما تفسير كرد و فرمود: الياس در سجده خود مى گفت: خدايا تو را بينم كه مرا شكنجه دهى با اينكه روزهاى گرم براى تو تشنگى كشيدم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو روى خود را بر خاك نهادم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو از معاصى پرهيز كردم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه شبها به خاطر تو نخوابيدم؟ خدا به او وحى كرد كه:

 

 

سرت را بردار كه من تو را عذاب نكنم، گويد: عرض كرد: اگر فرمائى عذابت نكنم و سپس عذابم كنى چه مى‏شود؟ مگر اين نيست كه من بنده تو ام و تو پروردگار منى؟ فرمود: خدا به او وحى كرد كه سر بردار كه من تو را عذاب نكنم، من چون وعده‏اى دهم بدان وفا كنم.