باب آنچه نص از خدا عز و جل و رسولش صادر شده بر ائمه يكى بعد از ديگرى

پ‏1- ابى بصير گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خدا عز و جل (59 سوره نساء): «از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خودتان اطاعت كنيد»؟ فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين (ع) نازل شده، من به او گفتم: به راستى مردم مى گويند:

 

پ‏چرا او نام على و خاندانش را در كتاب خدا عز و جل نبرده؟ گويد: فرمود: در پاسخ آنها بگوئيد كه: براى پيغمبر آيه نماز نازل شد و خدا در آن نام نبرد سه ركعت و چهار ركعت را تا اينكه رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آيه زكاة نازل شد خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح كرد براى مردم و نازل شد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و در باره على و حسن و حسين (ع) نازل شد و رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود هر كه را من مولا و آقايم على (ع) مولا و آقا است، و فرمود:

من به شما وصيت مى‏كنم در باره كتاب خدا و خاندانم زيرا من از خدا عز و جل در خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيفكند تا آنها را بر سر حوض به من رساند، خدا اين خواست مرا داد، و فرمود: چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما أعلم هستند، و فرمود:

خاندان من شما را از هيچ در هدايت بيرون نكنند و هرگز شما را به باب گمراهى وارد نكنند.

اگر پيغمبر خاموش مى‏نشست و آن را در خاندان خود شرح نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان ادعاى آن را مى‏كردند، ولى خدا در كتاب باز هم شرح آن را براى تصديق پيغمبرش بيان كرد و نازل نمود (33 سوره احزاب): «همانا خدا مى‏خواهد پليدى را از شما خاندان‏

 

پ‏به خصوص ببرد و شما را پاك كند» على بود و حسن و حسين و فاطمه (ع) كه پيغمبر (ص) آنها را زير عبا گرد آورد، در خانه ام سلمه، و سپس فرمود: بار خدايا هر پيغمبرى خاندان و بنه‏اى دارد و اينها خاندان و بنه منند، ام سلمه گفت: آيا من از خاندان تو نيستم؟

فرمود: تو رو به خوبى دارى ولى اينان خاندان و بنه منند.

چون رسول خدا (ص) وفات كرد، على (ع) اولى‏ و أحقّ از همه مردم بود براى پيشوائى مردم، براى تبليغات بسيارى كه رسول خدا (ص) نسبت به او كرده بود و او را برابر مردم بپا داشته بود و دست او را در دست داشت و چون على (ع) در گذشت، نمى توانست و اقدام نمى‏كرد كه محمد بن على يا عباس بن على يا يكى از پسرانش را وارد امر امامت كند، زيرا در اين صورت حسن و حسين (ع) مى‏گفتند: خدا در باره ما حكم نازل كرده چنانچه در باره تو نازل كرده و به اطاعت ما دستور داده چنانچه به اطاعت تو دستور داده و در باره ما تبليغ كرده رسول خدا (ص) مثل اين كه در باره تو تبليغ كرده و پليدى را از ما برده است چنانچه از تو برده است.

چون على (ع) در گذشت، حسن (ع) اولى‏ بود به خاطر اين كه بزرگتر بود و چون او وفات مى‏كرد، نمى‏توانست از اولاد خود وارد امر امامت كند و اقدام به آن هم نمى‏كرد با اين كه خدا مى فرمايد: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و اگر آن را براى اولادش مقرر مى‏كرد، امام حسين (ع) مى‏گفت: خدا به‏

 

پ‏اطاعت من فرمان داده چنانچه به اطاعت تو فرمان داده و اطاعت پدرت و رسول خدا در باره من هم تبليغ كرده مثل آن كه در باره تو و پدرت تبليغ كرده و خدا پليدى را از من برده مثل اين كه از تو و پدرت برده است، و چون امامت به حسين (ع) رسيد هيچ كدام از خاندان و خويشانش نمى‏توانستند بر او ادّعائى بياورند چنانچه او مى‏توانست طرح دعوى نسبت به برادر و پدر كند، در صورتى كه مى‏خواستند امر امامت را از او بگيرند و به ديگرى منتقل كنند با اين كه اين كار را نمى‏كردند و چون خلافت به حسين (ع) رسيد، اين آيه اجراء گرديد كه: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و امامت پس از حسين به على بن الحسين (ع) رسيد و بعد از على بن الحسين به محمد بن على (ع)، فرمود: مقصود از رجس و پليدى كه از ما برده‏اند، شك است و به خدا ما هرگز در پروردگار خود شك نداريم (مقام توحيدِ خالص همين است).پ 2- عبد الرحيم بن روح القصير از امام باقر (ع) (پرسيد) كه قول خدا عز و جل (6 سوره احزاب): «پيغمبر به مردم از خودشان اولى است و زنهايش مادران آنانند و اولو الارحام اولى هستند بعضى بر بعضى در كتاب خدا» در باره چه كسى نازل شده؟ فرمود: در باره امر خلافت نازل شده و اين آيه در اولاد حسين (ع) بعد از او مجرى گرديده و ما اولى‏ به امر خلافت و به جانشينى رسول خدائيم از ساير مؤمنين و مهاجرين و انصار، گفتم: اولاد جعفر در امامت بهره‏اى دارند؟

فرمود: نه، گفتم: پس اولاد عباس در آن نصيبى دارند؟ فرمود: نه،

 

من خاندان‏هاى عبد المطلب را بر آن حضرت بر شمردم، در باره همه ميفرمود: نه، گويد: اولاد حسن را از ياد بردم و بعد از آن خدمتش رسيدم و به او گفتم: آيا براى اولاد حسن (ع) در امامت بهره‏اى هست؟ فرمود: نه، به خدا اى عبد الرحيم، براى هيچ فرد محمدى در امامت بهره‏اى نيست جز ماها.پ 3- احمد بن عيسى از امام صادق (ع) در قول خدا عز و جل: «همانا ولى و سرپرست شما خدا است و رسولش و آنان كه گرويدند» فرمود: يعنى اولى‏ به شما و احق به شما و به كارهاى شما و خود شما و اموال شما خدا است و رسولش و كسانى كه ايمان آوردند، يعنى على و اولاد ائمه او تا روز قيامت، سپس خدا عز و جل آن‏ها را وصف نمود و فرمود: «آنچنان كسانى كه بپا مى‏دارند نماز را و مى پردازند زكاة را و ايشان در ركوعند» امير المؤمنين (ع) در نماز ظهر بود و دو ركعت خوانده بود و در ركوع بود و در برش حلّه‏اى بود به بهاى هزار اشرفى كه پيغمبر به او پوشانيده بود و نجاشى آن جامه را براى وى فرستاده بود، يك سائل آمد و گفت: السلام عليك يا ولىّ الله و اولى‏ به مؤمنان از خودشان، بر گدائى تصدّق فرما، على (ع) آن حلّه را نزد او انداخت و به دست اشاره كرد تا آن را برگيرد و خدا هم اين آيه را بر او نازل كرد و به وسيله انعام به او به فرزندانش هم انعام داد و هر كدام از فرزندانش كه به امامت رسند به واسطه اين صفت بوده است كه مانند او بدان متصف بوده‏اند كه در حال ركوع صدقه داده‏اند، و آن سائلى كه از امير المؤمنين (ع) سؤال‏

 

كرد از ملائكه بود و آن سائلى كه از ديگر امامان سؤال كند از ملائكه مى‏باشند.پ 4- عمر بن اذينه از زراره و فضيل بن يسار و بكير بن اعين و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه و ابى الجارود همه از امام باقر (ع) فرمود: خدا عز و جل به رسول خود دستور داد به ولايت على (ع) و به او نازل كرد (55 سوره مائده): «همانا ولى شما خدا است و رسولش و آنان كه گرويدند و نماز را برپا داشتند و زكاة را پرداختند در حالى كه ركوع كنند» و خدا ولايت اولو الامر را واجب كرد و ندانستند اولو الامر كيست و ولايت چيست؟ خدا به محمد (ص) دستور داد براى آنها شرح كند ولايت را چنانچه نماز و زكاة و روزه و حج را شرح كرده بود، چون اين دستور از طرف خدا برايش آمد دلش طپيد و ترسيد كه از دين برگردند و او را تكذيب كنند و دل تنگ شد و به خدا عز و جل رجوع كرد، خدا به او وحى كرد: «اى رسول من تبليغ كن آنچه را به تو نازل شده از پروردگارت اگر نكنى تبليغ رسالت او نكردى، خدا تو را از مردم حفظ مى‏كند» و پيغمبر امر خداى تعالى را اعلام كرد و در روز غدير خُم قيام كرد براى انجام ولايت على (ع) و جار نماز دسته جمعى كشيد و به مردم داد تا حاضران به غائبان برسانند.

عمر بن اذينه گفته: همه جز ابى الجارود (در اينجا) گفتند:

امام باقر (ع) فرمود: هر فريضه پس از فريضه ديگر نازل مى‏شد و ولايت آخر فرائض بود و خدا عز و جل در باره آن نازل كرد (3 سوره مائده): «امروز دين شما را كامل كردم، و نعمتم را بر شما تمام‏

 

كردم» امام فرمود: خدا عز و جل مى‏فرمايد: ديگر بعد از اين بر شما فريضه نازل نكنم، من فرائض شما را كامل كردم.پ 5- ابى بصير از امام باقر (ع) گويد: خدمتش نشسته بودم و مردى به او گفت: براى من باز گو كه ولايت على از طرف خدا بود يا رسول خدا (ص)؟ آن حضرت در خشم شد و فرمود: واى بر تو، رسول خدا (ص) از خداوند بيشتر از آن مى‏ترسيد كه بى‏دستور خدا سخنى گويد، بلكه خدا آن را فرض و واجب كرد، چنانچه نماز و زكاة و روزه و حج را واجب كرد. 6- ابى الجارود گويد: شنيدم، امام باقر (ع) مى‏فرمود: خدا بر بنده‏ها پنج چيز را واجب كرد و آنها را چهار چيز را گرفتند و يكى را رها كردند، گفتم: قربانت آنها را براى من نام مى‏بريد؟

فرمود:

1- نماز، مردم نمى‏دانستند چگونه نماز كنند، جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد به آنها از اوقات نماز و آدابِ آن خبر بده.

2- حكم زكاة نازل شد، و خطاب رسيد: اى محمد به آنها از آداب زكاتشان خبر ده چنانچه از نمازشان خبر دادى.

3- سپس حكم وجوب روزه نازل شد، و در اول رسول خدا (ص) به دهات اطراف خود اعلام مى‏كرد روز عاشورا روزه بگيرند تا حكم روزه ماه رمضان ميان شعبان و شوال نازل شد.

4- حكم حج نازل شد و جبرئيل آمد و گفت: به آنها از

 

پ‏آداب حجّشان خبر بده چون خبر نماز و زكاة و روزه آنها.

5- دستور ولايت نازل شد و نزول آن در روز جمعه بود و در موقف عرفه، خدا عز و جل نازل كرد (3 سوره مائده): «امروز دين را براى شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم» كمال دين به ولايت على بن ابى طالب (ع) بود، رسول خدا (ص) در اينجا فرمود:

قوم من تازه مسلمانند و به جاهليت نزديكند و هر گاه آنها را از اين حكم مطّلع سازم كه در باره ابن عمّ من است، اين يك حرفى مى زند و آن يك نقى مى‏زند، اين را پيش خودم گفتم و به زبان نياوردم تا دستور حتمى از طرف خدا عز و جل رسيد و مرا تهديد كرد كه اگر حكم ولايت على (ع) را اعلام نكنم عذابم كند و نازل شد (67 سوره مائده): «آيا رسول من، تبليغ كن آنچه را از پروردگارت به تو نازل شده و اگر نكنى، تبليغِ رسالتِ خود نكردى، خدا تو را از شرّ مردم نگه مى‏دارد، به راستى خدا قوم كفار را رهبرى نمى‏كند» رسول خدا (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: اى مردم هيچ پيغمبرى پيش از من نبوده جز آنكه خدا عمر مقدرى به او داده و سپس او را دعوت كرده و او هم اجابت نموده (و از اين دنيا رفته) نزديك است كه من هم دعوت شوم و اجابت كنم (و از اين دنيا بروم) من مسئوليت دارم و شما هم مسئوليت داريد شما چه مى‏گوئيد؟

گفتند: ما گواهيم كه تو تبليغ كردى و حق نصيحت به جا آوردى و آنچه بر تو بود ادا كردى، خدايت بهترين پاداش رسولان بدهاد سه بار فرمود: بار خدايا گواه باش، سپس فرمود: اى گروه‏

 

پ‏مسلمانان، اين (على ع) ولى شما است بعد از من حاضران به غائبان برسانند، امام باقر (ع) فرمود: به خدا على (ع) امين خداوند بود بر خلقش و غيبش و دينى كه براى خود پسند داشت، سپس مرگ رسول خدا (ص) فرا رسيد و على را نزد خود خواند و فرمود: يا على من مى‏خواهم آنچه را خدا از غيب و علم خود و از خلقش و دين پسند خودش به من سپرده به تو بسپارم به خدا اى زياد أحدى از خلق با على شريك نبود.

سپس مرگ على (ع) فرا رسيد و پسرانِ خود كه 12 تن بودند فرا خواند و فرمود: اى پسران من خدا نخواست جز اين كه در من سنّتى از يعقوب نهاد، يعقوب در حضور 12 پسرِ خود جانشين و خليفه خود را معرفى كرد، هلا من هم شما را به جانشين خود و صاحب الأمر شما خبر مى‏دهم، هلا بدانيد كه اين زاده رسول خدا (ص) حسن و حسين مى‏باشند، از آنها بشنويد و فرمان آنها ببريد و پشتيبان آنها باشيد كه هر چه را رسول خدا به من سپرده بود به آنها سپردم همانها كه خدا از خلق و از غيب و از دين پسند خود بدو سپرده بود، خدا واجب كرده است براى آنها از نظر اين كه وصى على هستند آنچه را واجب كرده بود براى على از نظر اين كه وصى رسول خدا (ص) بود و بر يك ديگر برترى ندارند جز از نظر كبر سن، و شيوه حسين (ع) اين بود كه در هر مجلسى حسن (ع) حضور داشت سخنى نمى‏گفت تا برخيزد.

سپس مرگ حسن (ع) رسيد، آن مقام را به حسين تسليم‏

 

پ‏كرد و مرگ حسين (ع) رسيد و دختر بزرگترش فاطمه بنت الحسين را طلبيد و نامه‏اى سر بسته و وصيتى آشكارا بدو سپرد و در اين حال على بن الحسين (ع) دچار يك بيمارى سختى بود كه به حالِ خود نبود و فاطمه آن نامه و كتاب را به على بن الحسين (ع) داد و به خدا آن كتاب به دست ما رسيده.پ 7- ابو بصير گويد: به امام باقر (ع) گفتم: مردى از پيروان مختار مرا ديدار كرد و اظهار عقيده كرد كه محمد بن الحنفيه امام است، امام باقر خشم كرد و فرمود: تو چيزى به او نگفتى؟، گويد:

 

گفتم: نه به خدا، من نمى‏دانستم چه به او بگويم، فرمود: به او نگفتى كه رسول خدا (ص) به على (ع) وصيت كرد و به حسن و به حسين و هر سه را به جانشينى خود معرفى كرد و چون على (ع) در گذشت به حسن و حسين (ع) وصيت كرد و اگر آن را از آن دو دريغ مى‏داشت مى‏گفتند: ما هم مثل تو وصىّ پيغمبر (ص) مى باشيم، و او چنين كارى نمى‏كرد و حسن (ع) به حسين وصيت كرد و اگر مى‏خواست از وى دريغ دارد مى‏گفت: من هم مانند تو وصىّ منصوص پيغمبر و على هستم و او چنين نمى‏كرد خدا عز و جل فرموده: «اولو الارحام به يك ديگر اولى هستند» و اين آيه در باره ما و در فرزندان ما است.