باب اعتراف به تقصير

پ‏1- از امام كاظم (ع) كه فرمود: به يكى از فرزندانش:

اى پسر جانم، بر تو باد به كوشش، مبادا خود را در عبادت و طاعت خدا عز و جل بى‏تقصير دانى، زيرا خدا چنانچه شايدش پرستش نشود.پ 2- از جابر، كه امام باقر (ع) به من فرمود:

اى جابر، خدايت از كاستى و تقصير بيرون مبراد.پ 3- أبو الحسن (ع) مى‏فرمود:

مردى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد و سپس يك قربانى تقديم داشت و از او پذيرفته نشد، با خود گفت: اين نالايقى را از خوددارى و گناه جز از تو نيست، خدا تبارك و تعالى به او وحى كرد كه: اين نكوهشى كه از خود كردى بهتر است از پرستش چهل ساله‏ات.پ 4- از فضل بن يونس، از أبو الحسن (ع) گويد: فرمود:

 

 

بسيار بگو كه: بار خدايا مرا از عاريه گيران (ايمان) مدار و از مقصرشناسان خود بيرون ميار، گويد: گفتم: عاريه گيران ايمان را دانستم، آن مردى است كه دين را به عاريه دارد و سپس از آن بيرون رود و آن را واگذارد، معنى اين كه مرا از مقصران به در مكن چيست؟ در پاسخ فرمود: هر كارى را براى خدا عز و جل كنى خود را در انجام آن مقصر دان، زيرا همه مردم در كردار خود ميان خودشان و خدا مقصرند جز كسى كه خدايش عز و جل معصوم سازد.