باب تفويض بر خدا و توكل بر خدا

پ‏1- از امام صادق (ع) كه فرمود: خدا عز و جل به داود (ع) وحى كرد: هيچ كدام از بندگانم به من پناهنده نشود در برابر يكى از بندهايم و من بدانم كه قصد او همين است و سپس همه آسمانها و زمين و هر كه در آنها است براى او راه چاره از آنها را فراهم كنم و هيچ كدام از بندگانم به ديگرى پناهنده نشود كه من بدانم قصدش همين است جز آنكه همه وسائل آسمانى و زمينى را از او بگيريم و زمين را از زير پايش بكشم و باك ندارم به چه وادى نابود شود.

 

پ‏2- از امام على بن الحسين (ع) فرمود: من بيرون رفتم تا رسيدم به اين ديوار و بر آن پشت دادم و به ناگاه مردى كه دو جامه سفيد در برداشت در برابر رويم به من نگاه مى‏كرد، سپس گفت: اى على بن الحسين، چرا تو را غمنده و حزين بينم؟ آيا براى دنيا است؟

كه روزى خدا در آن براى هر خوش كردار و بدكار آماده است، گفتم: من براى دنيا غمى ندارم، زيرا چنان است كه تو مى‏گوئى، گفت: براى آخرت غم مى‏خورى؟ آنها وعده‏اى است راست و سلطانى قاهر در آن حكم فرما است (يا گفت: سلطانى توانا) گفتم: بر آن غم ندارم، زيرا آن هم چنان است كه مى‏گوئى، پس گفت: غمت براى چيست؟ گفتم: از آنچه نسبت بدان بيم داريم از آشوب و فتنه ابن الزبير و آنچه مردم در آن گرفتارند، فرمود كه: او خنديد و سپس گفت: اى على بن الحسين، آيا ديده‏اى كه كسى از خدا خواهد و او اجابت نكند؟ گفتم: نه گفت: پس آيا ديده‏اى احدى بر خدا توكل كند و او را كفايت نكند؟ گفتم: نه، گفت: آيا ديده‏اى احدى از خدا چيزى خواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه، سپس از چشمم نهان شد.پ 3- از امام صادق (ع) كه فرمود:

بى‏نيازى و عزت گردش مى‏كنند، و چون به محل توكل رسند، وطن سازند.

 

پ‏4- از امام صادق (ع) فرمود:

هر بنده‏اى برود به سوى آنچه خدا عز و جل دوست دارد خدا رو كند به سوى آنچه او دوست دارد، هر كه به خدا پناهد خدايش پناه دهد و هر كه خدا به او رو كند و او را پناه دهد باكى ندارد كه آسمان بر زمين افتد، يا بلائى فرود آيد كه همه مردم زمين را فرو گيرد، او به وسيله تقوى‏ در حزب خدا از هر بلا محفوظ است، آيا نيست كه خدا عز و جل مى‏فرمايد (51 سوره دخان): «به راستى متقيان در مقام امنى باشند».پ 5- على بن سويد گويد: از امام كاظم (ع) پرسيدم از تفسير قول خدا عز و جل (3 سوره طلاق): «هر كه بر خدا توكّل كند او را بس است».

فرمود: توكل بر خدا درجاتى دارد، يكى آنكه در همه كار خود بر او توكل كنى و هر چه با تو كند راضى باشى و بدانى كه در خيرخواهى تو كوتاهى نكند و بدانى كه اختيار با او است، پس توكل كن بر خدا به واگذارى همه اينها به وى و به او اعتماد داشته باش در آن و جز آن (يعنى در كارهاى ديگران كه به تو مربوط است).پ 6- از امام صادق (ع) كه فرمود: هر كه را سه چيز دادند از سه چيز دريغ نكردند: به هر كه دعا دادند برايش اجابت نهادند؛ به هر كه شكرگزارى دادند به او فزونى نعمت دادند؛ به هر كه توكل داده شد، كفايت كار او عطا شد. سپس فرمود: آيا خواندى قرآن را

 

كه (3 سوره طلاق): «و هر كه توكل مى‏كند بر خدا او را بس است» و فرموده (7 سوره ابراهيم): «اگر شكر كنيد، براى شما بيفزايم» و فرمود (60 سوره مؤمن): «مرا بخوانيد تا براى شما اجابت كنم».پ 7- از حسين بن علوان، گويد: ما در مجلسى بوديم كه در آن دانشجو بوديم و در ضمن يكى از مسافرتها هزينه من به پايان رسيد و يكى از يارانم به من گفت: براى اين گرفتارى كه به تو نازل شده به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به فلانى، گفت: به خدا، در اين صورت حاجت روا نشوى، و به آرزويت نرسى و خواست تو بر آورده نگردد، گفتم: خدايت رحمت كناد، از كجا دانستى؟

گفت: به راستى امام صادق (ع) به من باز گفت كه: در يكى از كتب خوانده است كه خدا تبارك و تعالى‏ مى‏فرمود: به عزت و جلال و مجد و رفعتم و بر عرشم سوگند كه محققاً آرزوى هر آرزومندى را (از مردم) كه به جز خودم باشد با نوميدى مى‏برم و به او جامه خوارى مى‏پوشم در نزد مردم، و او را محققاً از نزديك خود دور كنم و از فضل خود كنار زنم، آيا در سختيها اميد به جز من دارد؟ با اين كه همه سختيها به دست من است؟ به ديگرى توجه دارد و با انديشه در ديگران را مى‏كوبد با اين كه كليدهاى هر درى به دست من است و همه درها بسته است و در خانه من باز است براى هر كه دعا كند، كيست كه در گرفتارى‏هاى خود به من آرزومند است و من راه آنها را بر او بريده‏ام؟ كيست براى امر بزرگى به من اميدوار شده و من اميد او را بريده‏ام؟ من آرزوهاى بندگانم را نزد خودم نگهداشته‏ام و آنان به نگهدارى من رضايت ندادند و آسمانهاى خود را پر كردم از كسانى كه از تسبيح من خسته و گرفته نشوند و

 

پ‏به آنها فرمان دادم كه درهاى ميان من و ميان بنده‏ها را نبندند و به گفته من اعتماد نكردند، آيا نمى‏دانيد هر كه گرفتار يكى از پيش آمدهاى بد من شد، احدى جز من نتواند آن را بر طرف كند جز به اجازه من؟ او را چه شده كه از من رو گردان است؟ به جود خودم چيزهائى به او دادم كه از من نخواسته بود، سپس از او باز گرفتم و او از من نخواست كه آنها را به او بازگردانم و از ديگرى خواست، آيا معتقدى كه من نخواسته مى‏دهم و از من بخواهند و ندهم؟ آيا من بخيلم كه بنده‏ام مرا بخيل مى‏شمارد؟ آيا خود و كرم خاص من نيست؟ آيا عفو و رحمت به دستم نيست؟ من محل آرزوها نيستم؟

كيست كه جز من آنها را دريغ دارد؟ آيا آرزومندانى كه به ديگرى آرزو دارند نمى‏ترسند؟ اگر همه اهل زمينم آرزو كنند و به هر كدام هر چه آرزو كنند بدهم، از ملك من كم نشود به اندازه عضو يك مورچه، چگونه ملكى كم شود كه من سرپرست آنم؟ افسوس و دريغ بر آنان كه از رحمت من نوميدند و افسوس بر كسى كه مرا نافرمانى كند و مرا منظور ندارد.پ 8- از سعيد بن عبد الرحمن كه گويد: من با موسى بن عبد الله در ينبع بودم و نفقه من در يكى از سفرها تمام شده بود، يكى از فرزندان حسين (ع) به من گفت: براى رفع اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به موسى بن عبد الله، گفت: در اين صورت، حاجت روا نيستى و كامياب نشوى، گفتم: براى چه؟ گفت:

براى آنكه من در يكى از كتب پدرانم ديده‏ام كه خدا عز و جل مى‏فرمايد:

و مانند همان حديث 7 را بيان كرد، من گفتم: يا ابن رسول‏

 

 

الله، آن را براى من بگو تا بنويسم و آن را بر من املاء كرد، من گفتم: نه به خدا، پس از اين از او حاجتى نخواهم.