باب حالات ائمه (ع) در سن و سال‏

پ‏1- يزيد كناسى گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا عيسى‏

 

پ‏بن مريم وقتى در گهواره سخن گفت حجت خدا بود بر اهل زمانش؟

فرمود: در آن روز پيغمبر بود و حجت خدا بود ولى مرسَل نبود، آيا گفته او را نشنيدى كه فرموده (31 سوره مريم): «به راستى من بنده خدايم به من كتاب داده و مرا پيغمبر ساخته و با بركت نموده هر جا باشم و به من سفارش به نماز و روزه كرده تا زنده هستم» گفتم: در آن روز كه در گهواره بود بر زكريا هم حجّت بود؟

فرمود: عيسى (ع) در آن حال آيتى بود براى مردم و رحمتى بود براى مريم وقتى سخن گفت و از طرف مريم دفاع كرد و حجت و پيغمبر بود براى هر كه در آن حال سخن او را شنيد و سپس خموشى گزيد و ديگر سخن نگفت تا دو سالش شد و زكريا پس از خموشى او حجت خدا بود بر مردم تا دو سال و پس از آن زكريا مُرد و پسرش يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث بُرد در حالى كه كودك خرد سالى بود آيا نشنوى قول خدا عز و جل را (12 سوره مريم): «اى يحيى بگير كتاب را و ما به او حكم نبوت داديم و هنوز او كودك بود».

و چون عيسى (ع) هفت ساله شد نبوت و رسالت خود را طبق وحى خدا تعالى به وى اظهار داشت و عيسى حجت بر يحيى شد و بر همه مردم، و زمين يك روز هم بى‏حجت بر مردم نماند اى ابا خالد از روزى كه خدا آدم را خلق كرده و در زمين جا داده.

من گفتم: قربانت، آيا على (ع) در زمان حيات رسول خدا (ص) از طرف خدا و رسولش حجت بر مردم بود؟ فرمود:

 

پ‏آرى، از روزى كه او را براى مردم بر پا داشت و به خلافت نصب كرد و مردم را به ولايت او دعوت كرد و به طاعت او فرمان داد، گفتم: اطاعت على (ع) در زمان رسول خدا (ص) هم بر مردم واجب بود و هم پس از وفاتش؟

فرمود: آرى ولى او خاموش بود، تا رسول خدا (ص) بود دستور مستقلى صادر نمى‏كرد حق اطاعت از رسول خدا (ص) بر عهده امت و على (ع) در زمان رسول خدا ثابت بود و حق اطاعت از طرف خدا و رسولش به عهده همه مردم بود نسبت به على (ع) بعد از وفات رسول خدا (ص) و على (ع) حكيم و دانشمند بود (بردبار و دانا بود خ ل).پ 2- صفوان بن يحيى گويد: به امام رضا (ع) گفتم: ما پيش از آنكه ابو جعفر را به شما ببخشد از شما پرسش مى‏كرديم (يعنى راجع به امام آينده) و شما مى‏فرموديد: خدا به من پسرى خواهد داد، اكنون خدا به شما پسرى بخشيده، چشم ما را روشن كن (يعنى به مژده امامت او) خدا روز مرگ تو را به ما ننمايد، اگر پيشامد ناگوارى شد به سوى چه كسى گرائيم؟ به دست خود اشاره به ابو جعفر (امام محمد تقى ع) كرد كه برادرش ايستاده بود، گفتم:

قربانت، اين سه سال دارد؟ فرمود: اين خرد سالى به امامت او هيچ زيانى ندارد، حضرت عيسى هم (در سنّى كمتر از خ) سه ساله بود كه قيام به رسالت كرد.پ 3- يكى از اصحاب ما گويد: به ابى جعفر (امام محمد تقى ع) گفتم: مردم در باره كمى سن شما اعتراض دارند، فرمود:

خدا به داود (ع) وحى كرد كه سليمان را خليفه خود سازد با اين كه‏

 

سليمان كودكى بود و گوسفند مى‏چرانيد و علماء و عُبّاد بنى اسرائيل منكر آن شدند و اعتراض كردند، خدا به داود (ع) وحى كرد عصاهاى معترضين را بگير و عصاى سليمان را هم بگير و همه را در خانه‏اى بنه و در آن را با مهر همه مردم مهر و موم كن و چون فردا شود عصاى هر كس سبز شد و برگ و بار داد او خليفه است و داود به آنها خبر داد و گفتند ما راضى هستيم و قبول كرديم.پ 4- ابو بصير گويد: خدمت امام ششم رسيدم و پسر بچه‏اى 5 ساله (5 وجب قامت خ ل) دست مرا مى‏كشيد (ابو بصير نابينا بوده) كه هنوز بالغ نشده بود امام به من فرمود: چگونه باشيد شما وقتى امام شما در سن و سال اين پسر بچه باشد؟ (يا فرمود محققاً بر شما امامت كند هم سال اين پسر بچه).پ 5- محمد بن اسماعيل بن بزيع گويد از او يعنى از امام محمد تقى راجع به بعضى از امور امام پرسيدم، گفتم: ممكن است امام كمتر از 7 سال داشته باشد؟ فرمود: آرى، سهل راوى حديث گفته اين حديث را على بن مهزيار در سال 221 براى من باز گفت.پ 6- خيرانى از پدرش گويد: من برابر ابى الحسن ايستاده بودم در خراسان كه شخصى به آن حضرت گفت: اى آقاى من اگر پيشامدى شد به سوى چه كسى گرايم؟ فرمود: به ابى جعفر پسرم،

 

 

و مثل اين كه سئوال‏كننده سال ابى جعفر را كم شمرد، ابو الحسن (ع) فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى عيسى بن مريم (ع) را رسول و پيغمبر و صاحب شريعت تازه ساخت در سنّى كوچكتر از سنّى كه ابو جعفر دارد.پ 7- على بن اسباط گويد: من امام جواد (ع) را ديدم كه براى من بيرون آمده بود و شروع كردم به او نگاه كردن و سراپاى او را ورانداز كردم تا اندام او را براى شيعيان مصر وصف كنم در اين ميان كه من در اين فكر بودم نشست، و فرمود: اى على به راستى خدا در امامت ما حجتى آورده به مانند آنچه در نبوت آورده و فرموده (13 سوره مريم): «و به او داديم نبوت را در كودكى» (اين در باره يحيى است) و فرموده: (15 سوره احقاف): «و چون به بلوغ رسيد» «و چهل ساله شد» رواست كه به او نبوت داده شود و كودكى باشد، و رواست در سن چهل سالگى به او داده شود.پ 8- على بن حسان گويد: به امام جواد عرض كردم اى آقايم مردم به خرد سالى شما اعتراض دارند، فرمود: چه اعتراضى دارند، قول خدا عز و جل است محققاً خدا عز و جل به پيغمبرش فرموده (108 سوره يوسف): «بگو اين راه من است به خدا از روى بينائى دعوت مى‏كنم با هر كه پيرو من باشد» به خدا كسى از او پيروى نكرد جز على (ع) كه نه سال داشت و من هم نه سال دارم.