باب ديگر از آن

پ‏1- از حمران از امام باقر (ع): به راستى خدا تبارك و تعالى چون خلق را آفريد آن خوش‏گوارى آفريد و آب تلخ و شورى و هر دو آب را به هم آميخت و از روى زمين گِلى بر گرفت و آن را سخت ماليد و به اصحاب يمين كه چون مورچه مى‏جنبيدند فرمود: با سلامتى به سوى بهشت، و به اصحاب شمال فرمود: به سوى دوزخ و باكى ندارم، سپس فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند چرا، گواهيم؛ تا نگويند در قيامت كه ما از اين بى‏خبر و غافل بوديم، سپس از پيغمبران پيمان ستد و فرمود: آيا نيستم من پروردگار شما؟ و اين محمد (ص) رسول من و اين على امير مؤمنان؟ گفتند:

چرا، و نبوت براى آنها ثبت شد و از اولو العزم به اين مضمون پيمان ستد كه:

 

پ‏به راستى من پروردگار شمايم و محمد رسول من است و على امير مؤمنان است و اوصيائش پس از او واليان امر منند و خزانه‏دارهاى علم من، و به راستى عهدى است كه من به وسيله او دينم را نصرت دهم و دولتم را ظاهر كنم و از دشمنانم بدو انتقام كشم و به وسيله او خواهى نخواهى پرستيده شوم.

گفتند: پروردگارا ما اقرار داريم و گواهيم، آدم نه انكار كرد و نه اقرار آورد و مقام اولو العزمى در اين پنج ثبت شد، نسبت به مهدى و آدم تصميم نگرفت كه بدو اقرار كند و اين است تفسير قول خدا عز و جل (115 سوره طه): «و هر آينه به تحقيق عهدى را عرضه كرديم بر آدم و آن را فراموش كرد و تصميمى در او نيافتيم» فرمود: همانا مقصود از «نَسيَ» در اينجا «ترك» است. سپس فرمود: تا آتشى بر افروخته شد و به اصحاب شمال فرمان داد: در آن در آئيد، و از آن هراسيدند، و به اصحاب يمين فرمود: در آن درآئيد، در آن در آمدند و بر آنها سرد و سلامت شد، پس اصحاب شمال گفتند: پروردگارا از ما بگذر، فرمود: از شما گذشتم، اكنون برويد و در آن در آئيد، پس از آن هراسيدند، از آنجا است كه طاعت و ولايت و معصيت ثبت شد.پ 2- از حبيب سجستانى گويد: شنيدم از امام باقر (ع) مى‏فرمود: به راستى چون خدا عز و جل نژاد آدم را از پشتش بر آورد تا از آنها پيمان گيرد به پروردگارى خود و نبوت هر پيغمبر، اول كس كه به نبوت او پيمان گرفت از آنان، محمد بن عبد الله بود، سپس خدا عز و جل به آدم فرمود: بنگر چه مى‏بينى؟ فرمود: آدم به نژاد خود نگاه كرد كه مورچه‏وار فضاى آسمان را پُر كردند، آدم‏

 

پ‏گفت: پروردگارا، وه چه بسيار است نژاد من، براى كار بزرگى آنها را آفريدى؟ تو از آنها چه مى‏خواهى كه پيمان ازشان مى‏ستانى؟ خدا فرمود: براى آنكه مرا بپرستند و چيزى را شريك من ندانند و به رسولانم بگروند و از آنها پيروى كنند، آدم گفت: پروردگارا پس مرا چه شده كه برخى ذره‏ها را بزرگتر از برخى بينم و برخى روشنى بسيار دارند و برخى روشنى اندك و برخى هيچ روشنى ندارند؟

خدا عز و جل فرمود: چنين آنها را آفريدم تا آزمايش نمايم در هر حالى، آدم عرض كرد: پروردگارا به من اجازه سخن مى‏دهى تا سخنى گويم؟ خدا عز و جل فرمود: سخن بگو كه جانت از من است و طبيعتت بر خلاف هستى من است، آدم گفت: پروردگارا كاش همه را يكسان آفريده بودى با يك نمونه و يك اندازه و يك طبع و يك خو و يك رنگ و با عمرهاى برابر و روزيهاى برابر تا بر يك ديگر ستم نكنند و بر يك ديگر حسد نبرند و دشمنى با هم نكنند و در هيچ چيزى اختلاف نكنند، خدا عز و جل فرمود: اى آدم، به نيروى روح من گويا شدى و به سستى طبع خود آنچه را ندانى به زبان آوردى، منم آفريدگار جهان به دانش خود آفرينش آنان را مختلف ساختم و به خواست خودم امرم را در آنان اجراء كنم و به تدبير و تقدير من بگردند، در آفرينشم تبديلى نيست، همانا جن و انس را آفريدم تا مرا بپرستند و بهشت را براى كسانى آفريدم كه مرا اطاعت كنند و بپرستند و پيروى از رسولانم كنند- و باكى ندارم- دوزخ را آفريدم براى هر كه به من كافر شود و نافرمانى من كند و پيروى از رسولانم نكند و باكى ندارم، تو را آفريدم و نژادت را آفريدم بى‏نيازى به تو و فرزندانت و همانا تو را و آنها را آفريدم تا تو را بيازمايم و آنان را بيازمايم كه كدام در دار دنيا كردار بهترى‏

 

پ‏داريد در زندگى و پيش از مردن خود، براى اين آفريدم دنيا و آخرت، و زندگى و مرگ، و طاعت و گناه را و بهشت و دوزخ را و همچنين اراده كردم در تقدير و تدبير خودم و به دانش نافذم در باره آنها ميان صورت و جسم و رنگ و عمر و رزق و طاعت و معصيت آنان اختلاف انداختم و از آنها شقى و سعيد و بينا و كور و كوتاه و بلند و زيبا و زشت و دانا و نادان و توانگر و درويش و مطيع و عاصى و تندرست و بيمار و زمين‏گير و بى‏عيب مقرر ساختم تا تندرست به معيوب بنگرد و مرا حمد كند بر عافيت خود، و معيوب به تندرست نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند كه او را عافيت بخشم و به بلايم صبر كند تا عطاى شايان ثوابم را به او دهم، و توانگر به درويش بنگرد و مرا سپاس گزارد و شكر كند، و درويش به توانگر نگاه كند و به درگاهم دعا كند و از من خواهش كند، و مؤمن به كافر نگرد و مرا سپاس گزارد كه او را رهنمودم؛ براى اين آنها را آفريدم كه در خوشى و ناخوشى آنها را بيازمايم، و هم در آنچه آنان را عافيت دهم و هم در آنچه گرفتار سازم و در آنچه به آنها بدهم و در آنچه از آنها دريغ دارم، و منم خداى ملك توانا و حق من است كه هر چه مقدر كردم طبق تدبير خودم اجراء كنم و حق من است كه هر چه را از آن خواهم چنانچه خواهم تغيير دهم، هر چه از آن خواهم پيش دارم و هر چه را خواهم پس اندازم، و منم خداى فعّال ما يشاء، از آنچه كنم باز پرسى ندارم، و خلق خود را از هر چه كنند بازپرسى كنم.پ 3- از امام باقر (ع) فرمود: به راستى خدا عز و جل خلق را آفريد و هر كه را دوست داشت از آن آفريد كه دوست داشت، و

 

آنچه را دوست داشت اين بود كه او را از سرشت بهشت آفريد و هر چه را دشمن داشت از آنچه آفريد كه بد داشت و آنچه را كه بد داشت اين بود كه او را از سرشت دوزخ آفريد، سپس آنها را به سايه‏اى فرستاد، من گفتم: سايه چيست؟ در پاسخ فرمود: تو سايه خود را در برابر خورشيد نمى‏بينى كه چيزى است و در حقيقت چيزى نيست؟ سپس پيغمبران را از ميان آنها برانگيخت و آنان را به اقرار به خدا عز و جل دعوت كرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (87 سوره زخرف): «و اگر از آنها بپرسى، چه كسى شما را آفريده، گويند خدا» سپس مردم را دعوت كرد تا اقرار كنند به پيمبران و برخى اقرار كردند و برخى انكار نمودند، سپس آنان را به ولايت ما دعوت كرد، به خدا هر كه را دوست داشت اقرار كرد و هر كه را دشمن داشت انكار كرد و اين است تفسير قول خدا (101 سوره اعراف): «نبودند كه ايمان آورند بدان چه پيش از آن انكار كرده بودند».

 

سپس امام باقر (ع) فرمود: تكذيب از آنجا است.