باب ورع‏

پ‏1- از عمرو بن سعيد بن هلال ثقفى، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: من چند سال يك بار به شما برخورم، چيزى به من بگو كه بدان كار كنم.

فرمود: به تو سفارش كنم به تقوى از خدا و ورع و كوشش و بدان كه كوشش بى‏ورع سود ندهد.پ 2- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

از خدا پرهيز كنيد و دين خود را با ورع نگهداريد.پ 3- از يزيد بن خليفه، گفت: امام صادق (ع) به ما پند و دستور داد و ما را به زهد واداشت و سپس فرمود:

 

بر شما باد به ورع زيرا بدان چه نزد خدا است، نتوان رسيد جز به وسيله ورع.پ 4- از امام صادق (ع)، فرمود:

كوشش بى‏ورع سود نبخشد.پ 5- از امام باقر (ع)، فرمود:

سخت‏ترين عبادت ورع است.پ 6- أبو الصباح كنانى به امام صادق (ع) عرض كرد: ما از مردم چه‏ها بينيم در باره شما؟

امام صادق (ع) فرمود: چيست آنچه از مردم در باره من بينى؟ گفت: هميشه ميان ما و مردى گفتگو شود و او مى‏گويد:

جعفرى خبيث.

سپس فرمود كه: مردم شما را به من نسبت دهند و از شما به من تعبير كنند؟ أبو الصباح گفت: آرى.

فرمود: به خدا چه كم از شما پيرو جعفر هستند، همانا اصحاب من كسى است كه ورع شديد دارد و براى آفريننده خود كار كند و اميد ثواب او را دارد، اينانند ياران من.پ 7- از امام باقر (ع) كه فرمود: خدا عز و جل فرمايد: اى آدمى‏زاده، از آنچه بر تو حرام كردم كناره كن تا از پارساترين مردم باشى.

 

پ‏8- از حفص بن غياث، گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم پارساترين مردم كيست؟

فرمود: آنكه از هر چه خدا عز و جل حرام كرده است بر حذر باشد.پ 9- از ابى اسامه كه شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

بر تو باد به تقوى از خدا و به پارسائى و كوشش و راستگوئى و امانت پردازى و خوش اخلاقى و خوش همسايگى، شما بى‏زبان به سوى خود دعوت كنيد، و زيور مذهب باشيد نه ننگ آن، بر شما باد به درازى ركوع و سجود، زيرا هر كدام شما ركوع و سجود را به درازا كشد، ابليس از دنبالش به فرياد آيد و گويد: واى بر من، آدمى فرمان برد و من نافرمانى كردم، او سجده كرد و من سر باز زدم.پ 10- از على بن ابى زيد از پدرش، گفت: من نزد امام صادق (ع) بودم كه عيسى بن عبد الله قمى نزد او آمد و به او خوش آمد گفت: و او را نزد خود نشانيد و سپس فرمود: اى عيسى بن عبد الله، از ما نيست و ارجمندى ندارد كسى كه در شهرى باشد كه 100 هزار و اندى در آن هستند و يكى در آن شهر از او پارساتر باشد (يعنى از مخالفان مذهب شيعه زيرا خود شيعه شايد كه بر هم برترى داشته باشند).پ 11- از عمرو بن سعيد بن هلال كه به امام صادق (ع) گفتم: به من سفارشى كن.

 

فرمود: تو را سفارش كنم به تقوى نسبت به خدا و به پارسائى و كوشش و بدان كه كوشش بى‏پارسائى سود ندهد.پ 12- از ابى الصباح كنانى، از امام باقر (ع) كه فرمود: ما را با پارسائى يارى دهيد، زيرا هر كدام شما خدا عز و جل را به پارسائى برخورد كند او را نزد خدا گشايش باشد و به راستى خدا عز و جل فرمايد (69 سوره نساء): «هر كه اطاعت كند خدا و رسولش را آنان با آن كسانى باشند كه خدا بدانها نعمت داده است از پيمبران و صدّيقان و شهيدان و نيكان و چه خوب رفيقانى هستند آنان» (در قرآن به جاى رسوله الرسول است و گويا نقل به معنا شده براى اشاره بدان چه در سوره نور است- از مجلسى). از ما است پيغمبر و از ما است صدّيق و شهداء و نيكان.پ 13- از امام صادق (ع) كه فرمود:

ما مردى را مؤمن نشماريم تا همه اوامر ما را پيروى كند و بخواهد، هلا يكى از پيروى امر ما و خواست آن، ورع است خود را بدان بيارائيد، خدايتان رحمت كناد، و دشمنان ما را با آن در تنگنا گذاريد، خدا شما را نجات دهد.پ 14- فرمود:

شما نسبت به مردم داعى و مبلغ باشيد با جز زبان خود، تا از شما پارسائى و كوشش و نماز و كار خير ببينند، زيرا اين‏ها خودشان دعوت‏كننده خوبى هستند.پ 15- از امام كاظم (ع) كه فرمود:

 

من بسيار شنيدم پدرم مى‏فرمود:

 

از شيعيان ما نيست كسى كه پرده‏نشينان در پشت پرده‏هاى خود از پارسائى او نگويند، از دوستان ما نيست كسى كه در يك شهرى كه ده هزار مرد دارد زندگى كند و از خلق خدا كسى از او پارساتر باشد.