باب عُجب و خود بينى

پ‏1- از امام صادق (ع)، فرمود:

راستى خدا مى‏داند كه گناه براى مؤمن بهتر است از عُجب و خودبينى، و اگر چنين نبود هرگز شخص مؤمن به گنهكارى گرفتار نمى‏شد.پ 2- امام صادق (ع) فرمود:

هر كه را عُجب گيرد، نابود شود.پ 3- از على بن سويد، گويد: از ابى الحسن (ع) پرسيدم از عُجبى كه عمل را تباه كند، در پاسخ فرمود: عُجب چند درجه دارد:

1- آنچه كردار بدِ بنده را به چشم او بيارايد تا آن را خوب بيند و او را خوش آيد و پندارد كه كارِ خوبى مى‏كند.

2- اينكه بنده‏اى به پروردگارش ايمان دارد و به كردار خود بر خدا عز و جل منّت مى‏گذارد با اينكه خدا در آن كار بر سر او منّت دارد (كه او را توفيق آن كردار خوب داده است).

 

پ‏4- از امام صادق (ع)، فرمود:

به راستى مردى گناه مى‏كند و پشيمان مى‏شود از آن، و كار خيرى مى‏كند و از آن شاد مى‏شود، و از آن حالِ ندامت و پشيمانى دور مى‏افتد و اگر بر همان حالِ پشيمانى باشد، بهتر است برايش از اين حالى كه پيدا كرده است.پ 5- فرمود (ع): يك مردِ عالمى نزد عابدى آمد و به او گفت:

چطور نماز مى‏خوانى؟ در پاسخش گفت: از چون منى پرسند كه چطور نماز مى‏خوانى؟ من از آغاز چنين و چنان خدا را عبادت مى‏كنم، گفت: چگونه است گريه تو؟ گفت: به اندازه‏اى گريم كه اشكم روان شود. آن عالم گفت: به راستى اگر بخندى و از خدا ترسان باشى بهتر است كه گريه كنى و به خود ببالى، راستى هر كه بر خود ببالد، هيچ كردارى از او بالا نرود.پ 6- از امام باقر يا امام صادق (ع) فرمود:

دو مرد به مسجد رفتند، يكى عابد بود و يكى فاسق، از مسجد بدر آمدند، آن فاسق مقام صدّيق داشت و آن عابد، فاسق بود؛ و اين براى آن است كه عابد به مسجد رود و به عبادتِ خود مى‏نازد و همه انديشه‏اش در اين است و فكر فاسق و بدكار دنبال پشيمانى از كارِ بد و توبه است و از خدا عز و جل در باره هر چه گناه كرده است آمرزش مى‏خواهد.پ 7- از عبد الرحمن بن حجّاج، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: مردى كارى مى‏كند و از آن ترسان و نگران است و سپس‏

 

كارِ خيرى مى‏كند و شبه عُجب و خودبينى او را مى‏گيرد.

فرمود: حال نخستِ او كه حال خوف است بهتر است از حال عُجب او.پ 8- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

در اين ميان كه موسى (ع) نشسته بود، ناگاه شيطان آمد و كلاه چند رنگى بر سر داشت و چون نزديك موسى (ع) رسيد، كلاه خود را از سر برداشت و نزد موسى آمد و به آن حضرت سلام داد، موسى گفت: تو كيستى؟ در پاسخ گفت: من ابليسم گفت: توئى، خدا تو را به كسى نزديك نسازاد، گفت: من آمدم به شما سلام كنم براى مقامى كه نزد خدا دارى، فرمود كه: موسى به او گفت: اين كلاه چيست؟ گفت: با آن دل مردم را مى‏ربايم، موسى به او گفت:

به من خبر ده از گناهى كه چون آدمى‏زاده كند، تو بر او مسلّط مى‏شوى، پاسخ داد: هر گاه خود بين شود و كار خود را فزون شمارد و گناهش در چشم او كوچك جلوه كند و فرمود:

 

خدا عز و جل به داود (ع) فرمود: اى داود! گنهكاران را مژده بده، و صدّيقان را بيم بده، عرض كرد: چگونه به گنهكاران، مژده بدهم و به صدّيقان بيم بدهم؟ فرمود: اى داود! به گنهكاران مژده بده كه من توبه پذيرم و از گناه درگذرم و به صدّيقان بيم بده كه مبادا به كردارِ خود عُجب كنند و خود بين شوند، زيرا هيچ بنده‏اى را من پاى حساب نكشم جز آنكه هلاك باشد.