باب در كسى كه در را به روى برادر مؤمن خود ببندد

پ‏1- از مفضل بن عمر، گويد: امام صادق (ع) فرمود:

هر آن مؤمنى كه ميان او و ميان مؤمن ديگر در بسته‏اى باشد، خداى عز و جل ميان او و بهشت هفتاد هزار بارو بكشد كه ميان هر دو بارو هزار سال مسافت فاصله باشد.پ 2- از محمد بن سنان گويد: من نزد امام رضا (ع) بودم و به من فرمود: اى محمد! راستش اين است كه در زمان بنى اسرائيل چهار مؤمن بودند و يكى از آنها نزد سه ديگر رفت كه در يك خانه براى مناظره ميان خود گرد آمده بودند، در خانه را كوبيد و چاكرى نزد او بيرون شد و از او پرسيد، آقايت كجا است؟ گفت:

 

پ‏در خانه نيست، آن مرد مؤمن برگشت و آن غلام نزد آقايش به درون خانه رفت، آقايش از او پرسيد كى بود كه در را كوبيد؟

گفت: فلان كس بود و من در پاسخش گفتم: شما در خانه نيستيد، آقا در برابر اين گزارش غلام خود خاموش شد و اعتنائى نكرد و غلام خود را در ردّ آن مؤمن سرزنش ننمود و هيچ كدام آن سه تن از برگشتن آن مؤمن از در خانه غمگين نشدند و به حديثى كه خود با هم در ميان داشتند روى آوردند و چون فردا شد بامداد آن مؤمن نزد آنها رفت و آنها را پيدا كرد، با هم بيرون آمده بودند و مى‏خواستند بروند سر كشتزارى كه يكى از آنها داشت به آنها سلام داد و گفت: من هم با شما هستم؟ به او گفتند: بسيار خوب، و از او (راجع به وضع ديروز) عذر خواهى نكردند، آن مرد حاجتمند و ناتوان بود، چون ميان راه رسيدند، به ناگاه چشمشان به تيكه ابرى افتاد كه بر آنها سايه كرد و گمان بردند بارانى در پى است و شتافتند كه زودتر به مقصد برسند و چون آن ابر در بالاى سرشان استوار و پا برجا شد، به ناگاه يك جارچى از ميان آن تيكه ابر فرياد كشيد: اى آتش! اينان را بگير، منم جبرئيل فرستاده خدا، پس به ناگاه آتشى از ميان ابر شعله زد و آن سه تن مؤمن را در ربود و او تنها و هراسنده به جا ماند و در شگفت و تعجّب بود از آنچه بر سر آن مردم فرود آمد و نمى‏دانست سببش چيست، به سوى شهر برگشت و يوشع بن نون (وصى حضرت موسى) را ملاقات كرد و به او خبر داد و آنچه را ديده و شنيده بود گزارش كرد، يوشع بن نون فرمود: آيا نمى‏دانى كه خداوند بر آنها خشم كرد پس از آنكه از آنها خشنود بود و اين خشم براى كارى بود كه با تو كردند، پرسيد با من چه كارى كردند؟ يوشع براى او باز گفت، آن مرد گفت: من آنها را حلال‏

 

 

پ‏كردم و از آنها در گذشتم، فرمود: اگر اين پيش از نزول عذاب بود، براى آنها سودمند بود ولى اكنون براى آنها سودى ندارد و بسا باشد كه پس از اين به آنها سود بخشد.پ 3- از امام صادق (ع)، فرمود: هر آن مؤمنى كه ميان او و مؤمن ديگر پرده و حجابى باشد، خدا ميان او و بهشت هفتاد هزار بارو و ديوار كشد كه كلفتى هر ديوارى و بارو هزار سال راه است (ميان هر بارو تا باروى ديگر مسافت هزار سال است).پ 4- از ابى حمزه، گويد: به امام باقر (ع) گفتم: قربانت! چه فرمائى در باره مسلمانى كه نزد مسلمان ديگر رفته براى ديدار او (يا براى حاجتى كه خواستار است) و آن مؤمن در خانه است و اين وارد اجازه ورود خواهد و به او اذن ندهد كه در خانه آيد و نه از خانه نزد او برآيد؟ فرمود: اى ابا حمزه! هر مسلمانى نزد مسلمان ديگر رود براى ديدار او يا براى درخواست حاجتى و او در منزلش باشد و از او اذن خواهد و نزد او بدر نشود، پيوسته در لعنت خدا باشد تا هر آنگاه كه به هم برخورد كنند، من گفتم: قربانت! در لعنت خدا با هم برخورند؟ فرمود: آرى.