باب كبر

پ‏1- از حكيم، گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از كمترين درجه الحاد، در پاسخ فرمود:

كمترين درجه آن، كبر است.پ 2- از حسين بن ابى العلاء، از امام صادق (ع) گفت: شنيدم مى‏فرمود: كبر در بدترين مردم است از هر جنسى باشند، كبر و بزرگى برازنده خدا است، هر كه با خدا عز و جل در رداى برازنده او ستيزه‏

 

كند نيفزايد براى او جز پستى، به راستى رسول خدا (ص) در يك راهى از راههاى مدينه گذر كرد و زن سياهى سرگين بر مى‏چيد، به او گفته شد: از جلو راه رسول خدا (ص) دور شو، در پاسخ گفت:

راه پهناور است (يعنى رسول خدا (ص) از كنار آن برود)، يكى از مردم قصد آزار او كرد، رسول خدا (ص) فرمود: دست از او بداريد، زيرا كه او زوردار (زورگو) است.پ 3- از امام صادق (ع)، فرمود كه: امام باقر (ع) فرموده:

عزّت چون روپوش خدا است، و كبر چون زيرپوشِ او، هر كه به يكى از آنها دست اندازد، خدا او را در دوزخ سرنگون كند.پ 4- از امام باقر (ع)، فرمود:

كبر برازنده خدا است، و متكبّر در ستيزه با خدا است.پ 5- از امام صادق (ع)، فرمود:

كبر برازنده خدا است، هر كه با خدا در باره چيزى از آن ستيزه كند، خدا او را به آتش سرنگون سازد.پ 6- از امام باقر و امام صادق (ع) كه فرمودند:

هر كه به وزن ذره‏اى كبر در دلش باشد، بهشت نمى‏رود.

 

پ‏7- از محمد بن مسلم، از امام باقر و يا امام صادق (ع) كه فرمود: هر كه در دلش به وزن دانه خردلى كبر باشد، به بهشت نمى‏رود، گويد: من گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» فرمود: چرا گفتى «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» گفتم: براى آنچه از شما شنيدم، فرمود: آن طور نيست كه تو پنداشتى، همانا مقصود من، جحود و انكار است، همانا آن عبارت از جحود و انكار است.پ 8- از امام صادق (ع)، فرمود: كبر اين است كه مردم را خوار شمارى و حق را سفاهت دانى.پ 9- از امام صادق (ع)، كه رسول خدا (ص) فرمود:

بزرگترين كبر، خوار شمردن خلق و سبك شمردن حق است، (راوى) گويد: من گفتم: خوار شمردن خلق و سبك شمردن حق چيست؟ فرمود: حق را ناديده گيرد و بر اهل آن طعن زند، هر كه اين كار را كند، با خدا عز و جل در آنچه براى او برازنده است ستيزه كرده.پ 10- امام صادق (ع) فرمود:

 

در دوزخ درّه‏اى است ويژه متكبّران كه آن را سَقَر گويند، به خدا عز و جل از سختى گرماى خود شكايت كرد و از او اجازه خواست كه دمى برزند و دمى بر كشيد و دوزخ را سوخت.پ 11- از داود بن فرقد، از برادرش كه گفت: شنيدم امام‏

 

صادق (ع) مى‏فرمود:

راستى كه متكبّران به صورت مورچه ريز (محشور) گردند و مردم آنها را پايمال كنند تا خدا از حساب خلايق فارغ شود.پ 12- از عبد الأعلى، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: كبر چيست؟ فرمود: بزرگترين درجه كبر اين است كه حق را سبك شمارى و مردم را خوار پندارى، گفتم: سبك شمردن حق چيست؟

فرمود:

آن را نفهميده گيرى و بر آن طعن و سرزنش زنى.پ 13- از محمد بن عمر بن يزيد، از پدرش، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: من خوراك خوب مى‏خورم و بوى خوش به كار مى‏برم و سوار مركب خوب مى‏شوم و غلام هم دنبال سرم هست، آيا در اين رويه تجبّر و كبر هست تا آن را نكنم؟ امام صادق (ع) سر به زير افكند و سپس فرمود: همانا جبّار ملعون كسى است كه مردم را خوار شمارد و حق را ناديده انگارد، عمر گفت: من كه به حق نادان و نفهم نيستم ولى خوار شمردن را نمى‏دانم كه چيست؟ فرمود: هر كه مردم را زبون و ناچيز شمارد و بر آنها بزرگى و تجبّر كند، او است كه جبّار و زورگو است.پ 14- از امام باقر (ع)، كه رسول خدا (ص) فرمود: سه كسند كه خدا روز رستاخيز با آنها سخن نگويد و به آنها ننگرد و آنها را پاك نشمرد و از آن آنها است عذابى دردناك: پيره مردِ زناكار

 

و پادشاه جبّار و فقير متكبّر و بزرگى شعار.پ 15- از امام صادق (ع) كه فرمود:

به راستى چون يوسف در مقام پذيرائى پدر پيرِ خود يعقوب قرار گرفت، و يعقوب بر او وارد شد، عزّت ملك، او را در گرفت و جلوى پاى پدر پياده نشد، و جبرئيل به او فرود آمد و گفت: اى يوسف! كف مشت خود را بگشا، گشود و از آن نورى تابيد و به فضا آسمان برآمد، يوسف گفت: اى جبرئيل! اين نورى كه از كف مشتم بيرون شد چه بود؟ در پاسخ گفت: نبوّت از نسل تو بركنده شد به كيفر اينكه براى شيخ يعقوب پياده نشدى و از نسل تو پيغمبرى نباشد.پ 16- از امام صادق (ع)، فرمود:

هيچ بنده‏اى نيست جز اينكه در سر او حكمتى است (لگامى است خ ل) و فرشته‏اى او را نگهدارى مى‏كند و چون تكبّر كند به او گويد: پست شو كه خدايت پست كرده (كند خ ل) پس هميشه در پيش خود بزرگترين خلق خدا باشد و در چشم مردم ديگر پست‏ترين و كوچك‏ترين مردم باشد و چون تواضع كند، خدا عز و جل او را بالا برد سپس آن فرشته به او گويد: سر فراز باش، خدا سرفرازت كند (كرده خ ل) پس هميشه در پيش خود كوچكترين مردم است و در چشم مردم بالاترين مردم است.پ 17- امام صادق (ع) فرمود: هيچ كس نيست كه كبر ورزد و خود را گم كند جز براى اينكه در خود زبونى و خوارى دريابد.

در حديثِ ديگر فرمود: هيچ مردى نيست كه تكبّر ورزد و به‏

 

 

جبر و زور دست زند جز براى زبونى و خوارى كه در خود درك كند.