باب كمتر چيزى كه به وسيله آن بنده، مؤمن باشد و يا كافر گردد و يا گمراه شمرده شود

پ‏1- از سليم بن قيس، گويد: شنيدم على (ع) مى‏فرمود: مردى نزد او آمده بود و به او مى‏گفت: كمتر چيزى كه مرد با آن مؤمن است چيست؟ و كمتر چيزى كه مرد با آن كافر است چيست؟ و يا كمتر چيزى كه مرد با آن گمراه است؟ در پاسخش فرمود: پرسيدى پس جواب را بفهم، كمتر مقام ايمان است كه كسى موفّق شود خدا تبارك و تعالى خود را بدو بشناساند و براى او اقرار به فرمانبرى كند و پيغمبرش (ص) را به او بشناساند و طاعت او را هم بپذيرد و امام و حجت و شاهد خود را در روى زمين بدو بشناساند و به طاعت او هم اعتراف كند، من به او گفتم: يا امير المؤمنين! و اگر چه همه چيز را جز آنچه وصف كردى نداند؟ فرمود: آرى، هر گاه به وضعى باشد كه چون فرمانى به او دهند ببرد و چون او را نهى كنند باز ايستد. و كمتر چيزى كه بنده بدان كافر است اين است كه كسى پندارد آنچه را خدا از آن نهى كرده است مورد امر و دستور خدا است و آن را دين خود سازد و دنبال آن برود و پندارد كه خدا را مى‏پرستد و همانا كه شيطان را مى‏پرستد.

و كمتر چيزى كه بنده به واسطه آن كافر شود اين است كه حجّت خدا تبارك و تعالى و شاهد او را بر بنده‏هايش كه خدا عز و جل امر به طاعت او كرده و ولايت او را فرض نموده است نشناسد، گفتم: يا امير المؤمنين! آنها را برايم وصف كن، فرمود:

 

پ‏آنهايند كه خدا عز و جل آنان را به خود و پيغمبرش قرين ساخته و فرموده است (95 سوره مائده): «أيا آنچنان كسانى كه گرويدند اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و صاحب الأمر خود را» گفتم:

يا امير المؤمنين! خدا مرا قربانت كند، براى من توضيح بده، پس فرمود: همانا كسانند كه پيغمبر (ص) در آخرين خطبه خود در روزى كه خدا عز و جل جان او را گرفت فرمود: به راستى من در ميان شما دو چيز به جا مى‏گذارم كه هرگز پس از من، گمراه نشويد تا بدانها چنگ زنيد: كتاب خدا و عترت خودم كه خاندان منند، زيرا خداى لطيف و نازك بين و آگاه به من سفارش كرده كه آنها از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من وارد شوند مانند اين دو انگشت- و دو انگشت مسبحه خود را (از دو دست) با هم جمع كرد و نمى‏گويم مانند اين دو- و انگشت مسبحه و ميانه را (از يك دست) با هم جمع كرد تا يكى بر ديگرى پيش باشد، بايد بدانها متمسك باشيد تا نلغزيد و گمراه نشويد و از آنها جلو نرويد تا گمراه شويد.

باب‏

پ‏1- از امام صادق (ع)، فرمود:

 

راستى بنى اميّه براى مردم تعليم ايمان را آزاد گذاشتند و تعليم شرك را آزاد نكردند و برنامه خود ننمودند براى آنكه اگر مردم را بر آن وادار مى‏كردند، آن را نمى‏شناختند و نمى‏پذيرفتند.