باب مؤمن و نشانه‏ها و صفات او

پ‏1- از امام صادق (ع) فرمود كه:

مردى به نام همّام، عابد و خداپرست و رياضت‏كش، برابر امير المؤمنين (ع) كه سخنرانى مى‏كرد، برخاست و گفت:

يا امير المؤمنين، براى من، مؤمن را وصف كن و صفت او را شرح بده تا گويا او را به چشمِ خود مى‏نگرم، در پاسخش فرمود:

اى همّام، مؤمن همان زيرك و هوشمند است، شاديش در چهره او است و اندوهش در دل، دلش از همه چيز پهناورتر است و نزد خود از همه كس خوارتر، از هر چه نابود شود و به هر چه خوب باشد پويان، نه كينه‏ورز است و نه حسود و نه جهنده و نه دشنام گو و نه عيب جو و نه پشت سر بدگو، گردن فرازى را بد دارد و شهرت را دشمن شمارد، غمش طولانى است، و همتش بلند و دور زن، بسيار خموش است و با وقار و يادآور و شكيبا و شكرگزار، از انديشه در آينده خود غمناك است و از نداشتن مال دنيا شاد، خلقش هموار و

 

پ‏طبعش خاكسار و وفايش پايدار و خودش كم آزار است، نه دروغزن باشد و نه آبرو ريز.

اگر بخندد، به سبك سرى و آبرودرى نرساند و اگر خشم كند، از جاى بدر نرود، خنده‏اش به قهقهه نرسد و بر لبان نقش بندد، و پرسش او براى آموختن باشد و مراجعه او براى فهميدن است، دانشش بسيار و بردباريش بزرگوار است، پر مهربان است و بى‏دريغ نشتابد و دل تنگ نشود و بدمستى و سركشى نكند، در قضاوت خلافِ حق نگويد، و در علمِ خود راه بى‏دادگرى نپويد، چون سنگ خارا سخت است (به آسانى تحت نفوذ قرار نگيرد و خلفِ وعده و خلاف وظيفه نكند) و رنجبرى و كوشش در كام او شيرين‏تر از عسل است، نه آزمند است و نه بيتاب و نه سخت و نه لاف زن و نه باربرِ ديگران و نه در جستجوى اسرار ديگران، به خوشى ستيزه كند و به ارجمندى مراجعه نمايد (يعنى با ادب و مردانگى به موارد نياز خود رجوع كند كه مهمتر آنها به درگاه خدا است براى توبه از گناه و تحصيل مقام بندگى) اگر خشم ورزد از عدالت به در نرود، و اگر چيزى خواهد به راه نرمش گرايد، نه بيباك است و نه هتّاك و نه زورگو، پاك دوستى و سخت پيمان و عهد نگسل است، مهربان و چسبان و بردبار و گمنام و كم زوائد است، از خدا عز و جل خشنود است و با هواى نفسش مخالف، بر زير دست سختى نكند و در آنچه به كارش نيايد در نيالايد، ياور دين است و مدافع از مؤمنين و پناه براى مسلمين، ستايش گوشش را ندرد (در او سوء تأثير نكند) و طمع در دلش ننشيند و فرو نرود و بازيچه او را از قضاوت حكيمانه برنگرداند و نادان بر دانش او مطّلع نشود.

بسيار به جا گويد، و بسيار كارگر است، دانشمندى است‏

 

پ‏عاقبت انديش، نه هرزه است و نه در جست و خيز، بسيار پيوند است و بى‏زحمت، بسيار بخشش است در جاى خود، نه به خود بالد و نه دغل باشد، نه پيگردى از عيبِ ديگران كند و نه به كسى ستم روا دارد، اخلاقش خوش است و در زمين به كوشش است، كمك ناتوان است و دادرسِ بيچارگان، پرده آبروئى ندرد و رازى را فاش نكند، بلا بسيار كشد و شكايت اندك كند، اگر خوبى كند به يادش آرد و اگر بدى بيند نهانش كند، عيب را پوشد و حفظ الغيب كند، از لغزش درگذرد و از نكوهش، چشم پوشد، بر اندرزى مطّلع نگردد كه آن را از دست بنهد (چه در باره خودش از ديگران و چه در باره يادآورى آن به ديگران) و ناهموارى و ستمى را وانگذارد كه اصلاحش نكند استوار است، پايدار است، پرهيزكار است، پاك است، شسته است، پسنديده است، عذرپذير، و خوب گويد، و به مردم خوش بين باشد و در ناديده، خود را متّهم سازد (خود را به عيب، متّهم سازد خ ل) از روى فهم و دانش براى رضاى خدا دوست گردد و به دور انديشى و تصميم براى رضاى خدا دوستى را ببرد، شادى او را به بد مستى نكشاند، و شادمانى او را از جا بدر نبرد، ياد آور دانا باشد و آموزنده به نادان، نيرنگ از او توقّع ندارند و از دست برد او نترسند، هر كوششى نزد او از كوشش خودش پاكتر است و هر كس در بر او از خودش شايسته‏تر، عيب خود داند و به غم خود اندر است.

جز به پروردگارش اعتماد ندارد، آواره است، تنها است، بى‏علاقه است، (غمناك است)، براى خدا دوست دارد و در راه خدا جهاد كند تا خشنودى او را پيروى كند، براى دلِ خود انتقام نجويد، و در مورد خشم پروردگارش دوستى نكند، همنشين فقراء است، و

 

پ‏هم آهنگ راستگويان، و هم پشت و هم دست با اهل حق، كمكِ نزديك است، و پدر براى يتيم و شوهر براى بيوه زنان، به مستمندان مهربان است، و براى هر ناگوارى اميد به او است، براى هر سختى آرزومند اويند، با نشاط است، و خوشرو و نه چهره در هم و عيب جو، سخت است، و بسيار خشم فرو خور و بسيار خنده رو. نازك بين است و پُر حذر (نادانى نكند و اگر به او نادانى شود بردبارى كند)، بخل نورزد و اگر هم از او دريغ دارند صبر كند، تعقّل دارد و آزرم كند و قناعت دارد و بى‏نياز است، حيايش بر شهوت او برترى دارد و دوستيش بر حسدش و گذشتش بر كينه‏اش، نادرست نگويد، جز راه اقتصاد نپويد، رفتارش فروتنى است.

براى پروردگارش خاضع است و از او در هر حال خشنود است، نيّتش پاك است و كردارش بى‏دغلى است و فريب، نگاهش عبرت است و خموشيش انديشه و گفتارش حكمت، خيرخواه و بخشش كن و برادر، در نهان و عيان خيرخواه است، از برادر خود قهر نكند و غيبت او ننمايد و به او نيرنگ نزند، بر آنچه از دستش رفته افسوس نخورد، و به هر مصيبتى بيند، اندوه نخورد به آنچه برايش روا نيست اميد نبندد، در سختى و تنگدستى سست نشود و در خوشى و فراوانى سست نگردد، بردبارى را با دانش در آميزد و خرد را با شكيبائى، ببينى كه تنبلى از او دور است و نشاط او پيوسته است، آرزوى كوتاه دارد و لغزش اندك و انتظار مرگ، دلش لرزان است و در ياد پروردگار خود است، نفسش قانع و جهلش منفى و كارش آسان است، براى گناهش غمنده است و شهوت خود را كشته، خشمش را به خوبى فرو خورد و خلقش را مصفّا نمايد، همسايه از او آسوده است و سر بزرگى ندارد، بدان چه به او رسد قانع است و پايه‏

 

پ‏صبرش استوار، كارش محكم است و ذكرش بسيار.

با مردم در آميزد تا دانش آموزد و دم بندد تا سالم زيد و بپرسد تا بفهمد، تجارت كند تا سود برد، به خبر خوب گوش ندهد تا بدان بنازد (يعنى آن را ياد گيرد و به نقل آن افتخار كند) (منصب خوب را نپذيرد تا به وسيله آن بد كارى كند يعنى از مقام خود سوء استفاده كند و هرزگى پيش گيرد خ ل) سخن نگويد تا بر ديگران زورنمائى كند، خودش از خويش در رنج است و مردم از او در آسايش، خود را براى ديگر سرايش در رنج اندازد و مردم را از خود آسوده سازد، اگر به او ستم شود شكيبا باشد تا خدا براى او انتقام كشد، دوريش از هر كه كناره كند ناخواهى و پاكدامنى است و نزديكيش به هر كس نزديك شود نرمى و مهربانى است، دورى كردنش از راه بزرگ منشى و تكبّر نيست و نزديكيش فريب و نيرنگ نيست بلكه به اهل خيرى كه پيش او بودند، اقتداء كند و پيشواى نيكان پس از خود باشد.

گويد: همّام، پس از شنيدن بيانات امام، جيغى زد و بى‏هوش افتاد، پس امير المؤمنين (ع) فرمود:

هلا به خدا كه من از همين بيتابى بر او مى‏ترسيدم و فرمود:

پندهاى رسا و عميق با اهل خود چنين كنند، گوينده‏اى به آن حضرت گفت: پس اى امير المؤمنين، تو را چه در نهاد است؟ (يعنى چرا با توجه به اين پندها جيغ نزنى و بى‏هوش نشوى؟) فرمود:

راستى براى هر كس، اجل مقررى است كه از آن در نگذرد و آن اجل را سبب معينى است كه از آن تجاوز نكند، آرام باش، پيش نيافت (باز مگرد خ ل) همانا شيطان بر زبانت دميد (يعنى اين اعتراض تو يك القاء شيطانى است كه گستاخانه به من عرض داشتى و براى خود حق اعتراض پنداشتى).

 

پ‏2- از امام صادق (ع) فرمود:

شايسته است كه مؤمن هشت خصلت داشته باشد: در پيشامدهاى لرزاننده خوددار باشد، در موقع بلاء شكيبا باشد، در نعمت و فراوانى شكرگزار باشد، بدان چه خدا روزيش كرده قانع باشد، بر دشمنان خود ستم نكند، سرباز بر دوستان نباشد (به خاطر دوستان زير بار گناه نرود، به خاطر دوستان پيش از توان خود باربر ندارد خ ل) تنِ خود را رنج دهد و مردم از او آسوده باشند، به راستى دوستِ جانى مؤمن است و بردبارى وزير او است و شكيبائى فرمانده لشكر او، نرمش برادر او است و خوش پذيرشى پدر او.پ 3- از على بن الحسين (ع) فرمود:

مؤمن دم بندد تا سالم ماند و سخن راند تا بهره‏اى ستاند، سپرده خود را به دوستان باز نگويد و گواهى حق خود را از دوران (دشمنان خ ل) نهان نسازد هيچ كار خيرى را براى خودنمائى نكند و از روى حياء آن را واننهد، اگر او را به خوبى ستايند از آنچه در باره او گويند بيم دارد و از آنچه كه در باره او ندانند آمرزش خواهد، گفتار كسى كه به باطن او نادان است گولش نزند و از آمار كردار خود بيم دارد.پ 4- امام صادق (ع) فرمود:

مؤمن داراى نيرو است در دين دارى، و احتياط كارى در خوش پذيرائى و ايمان با يقين و اطمينان، و حرص در فهم احكام و نشاط در راه حق، و نيك رفتارى با استوارى در دين، و دانش در بردبارى و زيركى با نرمش، و سخاوت در جاى شايسته، و ميانه روى‏

 

پ‏در توانگرى، و تجمّل در ندارى، و گذشت در حال قدرت بر انتقام، و طاعت خدا با خير خواهى (نسبت به خدا و ائمه مسلمانان يا نسبت به مؤمنان يا بطور كلّى و نصيحت براى خدا كردار با اخلاص است براى او چنانچه در خبر است كه: در سه چيز، دل مرد مسلمان دغلى نكند: اخلاص در عمل براى خدا، و خيرخواهى براى ائمه مسلمين، و ملازمت جماعت آنان، و در نهايه گفته است: دين، نصيحت براى خدا و رسول خدا و كتاب خدا و ائمه مسلمانان و همه مسلمانان است- از مجلسى ره) و باز ايستادن از كارهاى زشت است با وجود شهوت و ميل (زيرا در صورت عدم شهوت، ترك عمل، اهميّتى ندارد، چون كودك خردسالى كه زنا نكند) و پارسائى و خوددارى از محرّمات با وجود رغبت بدانها، و حرص در كار خير با سختى و مشقّت، و نماز خواندن با گرفتارى، و شكيبائى در حال سختى.

مؤمن در پيش آمدهاى لرزاننده با وقار و پايدار است و در ناگواريها شكيبا است و در حال نعمت و فراوانى شكرگزار، نه غيبت كند و نه بزرگى فروشد و نه قطع رحم كند، مؤمن نه سست است و نه تندخو و نه سخت دل، چشم او از او پيش نيفتد و بى‏اختيار به هرجا ننگرد و شكمش او را رسوا نكند و فرجش در شهوت بر او چيره نگردد، به مردم حسد نبرد، سرزنش شنود و سرزنش نكند، اسراف نورزد، ستمديده را يارى كند و به مستمندان مهربانى كند، خودش را در رنج اندازد و مردم از او در آسايشند، در عزّت دنيا رغبت ندارد و از خوارى آن بيتابى نكند، مردم همه را وجهه همّتى است كه روى بدان آورند و او هم وجهه همتى دارد كه بدان اندر است، در قضاوتش كاستى ديده نشود و در رأى او سستى نباشد و در دينش گمشده نيست، هر كه از او مشورت جويد، به راه راستش رهبرى كند و هر كه از او كمك خواهد، به او كمك رساند و از هرزه گوئى و نادانى بهراسد.

 

پ‏5- يكى از دو امام (امام باقر يا امام صادق (ع) فرمايد:

امير المؤمنين (ع) به انجمنى از مردم قريش گذر كرد، بر خلاف انتظار، ديد همه جامهاى سفيد در بر دارند و رنگ و روى آنها با صفا است، پر مى‏خندند، و هر كس به آنها مى‏گذرد او را انگشت نما مى‏سازد (او را مسخره مى‏كنند و وسيله تفريح خود نمايند) سپس به انجمنى از اوس و خزرج (انصار مدينه) گذر كرد، ديد مردمى هستند فرسوده تن، گردنِ آنها لاغر شده و رنگ آنها از رياضت زرد است و در سخن و گفتارِ خود با تواضع هستند.

على (ع) از اين دو انجمن در شگفت شد (چون قدرت انصار براى زندگى بيشتر بود و بهتر مى‏توانستند خوشگذرانى كنند زيرا در وطن خود بودند و داراى ثروت و نسبت به دين از قريش دورتر بودند و دين اسلام از قريش براى آنها به ارمغان آمده بود و در حقيقت تأثير ديانت و توجه به دين اسلام، انصار را چنين كرده بود و قريش از بى‏توجهى به دين به آن صورت شده بودند و اين خود مايه تعجّب على (ع) گرديد) آن حضرت، خدمت رسول خدا (ص) رسيد و گفت: پدر و مادرم بقربانت، من به انجمنى از آل فلان رسيدم، و حال آنها را شرح داد، و به انجمنى از اوس و خزرج رسيدم، و حال آنها را شرح داد، سپس عرض كرد: همه اينها هم در شمار مؤمنان هستند؟

يا رسول اللَّه! به من وصف مؤمن را خبر بده. رسول خدا (ص) سر بزير افكند و سپس سر برداشت و فرمود:

در مؤمن بيست خصلت است و اگر آنها در وى نباشند، ايمانش كامل نيست، به راستى اى على، از اخلاق مؤمنان است كه:

1- در نماز جماعت حاضرند 2- به پرداخت زكاة شتابانند 3- به مستمندان خوراك دهند 4- دست مهر بر سر يتيم كشند 5- جامه‏هاى خود را پاكيزه دارند 6- كمر خود را محكم بندند

 

پ‏7- آن كسانى كه اگر خبرى گويند، دروغ نگويند 8- اگر وعده كنند تخلّف نكنند. 9- اگر امانتى گيرند، در آن خيانت نورزند 10- چون سخن كنند، راست گويند 11- در شب، چون راهبان، عبادت كنند 12- در روز، چون شيران دلير باشند 13- روزها روزه دارند 14- و شبها را به عبادت گذرانند 15- همسايه نيازارند 16- همسايه از آنها آزار نكشد (فرق ميان اين و پيشتر اين است كه مقصود از همسايه در اول، پناهنده است و در دوّم، همسايه خانه، يا در اوّل، همسايه خانه است و در دوّم، همسايه در مجلس و مركب، يا مقصود از اوّلى، آزار بى‏واسطه است و از دوّمى، آزار بواسطه خدم و اعوان- از مجلسى ره- ولى ظاهر اين است كه مقصود از اوّل، تعدّى به حقوق همسايه است و مقصود از دوّم اينكه وضعى دارد مناسب با حال همسايه مؤمن خود و كارهايى را هم كه تعدّى به حقّ همسايه نيست ولى بسا مايه آزار او است، مرتكب نمى‏شود) 17- آنها كه آرام بر زمين راه مى‏روند 18- به خانه بيوه زنان سركشى كنند 19- دنباله جنازه مردگان بروند 20- خدا ما و شما را از متّقيان سازد (از اين جمله برآيد كه وصف بيستم مؤمن، همان تقوى است، فتدبّر).پ 6- امام صادق (ع) فرمود:

هر كه از حسنه خود شاد گردد و از كردار بد خود بدش آيد، مؤمن است.پ 7- از امام صادق (ع) فرمود:

شيعه ما، رنگ پريده‏هايند (از بيم دشمن و از رياضت)، لب خشكهايند (از روزه)، لاغرهايند (از كم خورى)، آن كسانى كه چون شب آيد با اندوه از آن استقبال كنند (براى توجه به حق و درك مسئوليتِ خود).

 

پ‏8- امام صادق (ع) فرمود:

شيعه ما اهل هدايت، أهل تقوى‏، أهل خير، أهل ايمان، أهل فتح و ظفر مى‏باشند.پ 9- از مفضل، كه امام صادق (ع) فرمود:

بپرهيز از مردم پست و اراذل، همانا شيعه على كسى است كه شكم و فرج پارسا دارد و سخت مى‏كوشد و براى خالقِ خود كار مى‏كند و اميد ثواب او دارد و از كيفر او مى‏ترسد، هر گاه آنها را ديدى آنانند شيعه جعفر.پ 10- امام صادق (ع) فرمود:

به راستى شيعه على شكم به پشت چسبنده‏ها (از روزه و رياضت) و لب خشكها بودند كه اهل رأفت و دانش و بردبارى بودند و به گوشه‏گيرى شناخته مى‏شدند، كمك كنيد بدان عقيده‏اى كه داريد، به ورع و اجتهاد.پ 11- امام صادق (ع) فرمود:

همانا مؤمن كسى است كه چون خشم گيرد، خشمش او را از حق بدر نبرد و چون بپسندد، پسندش او را به باطل نكشاند و چون توانست بيش از آنچه از او است بر نگيرد.پ 12- از سليمان بن خالد كه امام باقر (ع) فرمود:

 

اى سليمان، تو مى‏دانى كه مسلمان كيست؟ گفتم: شما بهتر مى‏دانيد، فرمود:

مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش سالم بمانند، سپس فرمود: مى‏دانى مؤمن كيست؟ گويد: گفتم: شما داناتريد، فرمود: راستى مؤمن كسى است كه مسلمانان مال و جانشان را به او بسپارند، بر مسلمان حرام است كه به مسلمان ديگر ستم كند يا او را واگذارد و يارى نكند، يا او را از خود براند بطورى كه در رنج اندازد.پ 13- از امام باقر (ع) فرمود:

همانا مؤمن كسى است كه چون بپسندد، پسندش او را به گناه و باطل نكشد و هر گاه خشم گيرد، خشمش او را از گفتار حق بدر نبرد و آنكه هر گاه توانا شود توانائى وى او را به تعدّى بدان چه حق او نيست نكشاند.پ 14- از ابى البخترى (وهب بن وهب قرشى است كه از امام صادق (ع) روايت كند، عامى و ضعيف است، و امام صادق (ع) مادرش را بزنى گرفته، و ظاهراً ضمير (سمعته) به امام صادق (ع) برگردد) گويد: شنيدمش مى‏فرمود:

مؤمنان هموار و خوش پذيرايند مانند شتر مهار در بينى نشسته، هر وقت او را بكشند مى‏رود و هر گاه بر سر سنگش بخوابانند همان جا بخوابد.پ 15- از امام صادق (ع) فرمود: سه تا از نشانه‏هاى مؤمن است:

 

علم به خدا، و علم به هر كه را خدا دوست دارد، و هر كه را بد دارد.پ 16- رسول خدا (ع) فرمود:

مؤمن چون درختى است كه برگ آن نريزد نه در زمستان و نه در تابستان، گفتند: يا رسول اللَّه، آن درخت كدام است؟ فرمود:

نخل خرما (يعنى مؤمن هميشه سرسبز و بارور و مورد استفاده است و در يك حال است).پ 17- از امام صادق (ع) فرمود:

مؤمن بردبارى است كه نادانى نورزد و اگر به او نادانى كنند بردبار باشد و ستم نكند و اگر ستم شود گذشت كند، بخل نكند و اگر از او دريغ كنند صبر كند.پ 18- امام صادق (ع) فرمود:

مؤمن كسى است كه كسبش پاك باشد و اخلاقش خوش باشد و درونش نيكو باشد و فزونى مال خود را انفاق كند و از سخنِ زيادى خوددار باشد و مردم از شرّ او محفوظ باشند و از طرف خود به مردم حق بدهد.پ 19- از امام باقر (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

آيا شما را از مؤمن آگاه نكنم؟ كسى است كه مردم او را نسبت به جان و مال خود امين شمارند، آيا شما را آگاه نكنم از

 

مسلمان؟ كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش سالم باشند و آزار نكشند، مهاجر كسى است كه از بدكاريها دورى كرده و آنچه را خدا حرام كرده ترك نموده، و مؤمن آن كسى است كه حرام است بر مؤمن به او ستم كند و او را واگذارد يا غيبت كند يا يك باره از خود براند.پ 20- امام باقر (ع) فرمود:

همانا شيعه على (ع) حليمانند، دانشمندانند، و لب بستگانند كه اثر عبادت از چهره آنها شناخته شود.پ 21- امام باقر (ع) فرمود كه:

امير المؤمنين (ع) در عراق نماز بامداد را با مردم خواند و چون رو برگرداند آنها را پند داد و گريست و آنها را گرياند از خوف خدا، سپس فرمود: به خدا در عهد دوستم رسول خدا (ص) مردمى را به ياد دارم كه بام و شام مى‏كردند ژوليده و گرد آلود و گرسنه، ميان دو چشمشان چون سر زانوى گوسپند داغ سجده داشت، با سجده و عبادتِ پروردگار شب را به سر مى‏برند و به نوبت گام و پيشانى بر زمين مى‏سائيدند، با پروردگار خود مناجات مى‏كردند و از او درخواست مى‏كردند آنها را از دوزخ آزاد كند، به خدا ديدم كه آنها با اين حال ترسان و نگران بودند.پ 22- از على بن الحسين (ع) فرمود:

 

امير المؤمنين (ع) نماز فجر را خواند و در جاى خود ماند تا خورشيد تا اندازه يك نيزه برآمد و رو به مردم كرد و فرمود:

به خدا مردمى را ديدم كه براى پروردگارِ خود همه شب را به سجده و عبادت به سر مى‏كردند و پيشانيها و زانوهاى خود را به دنبال هم (به نوبت) بر خاك مى‏نهادند، گويا نفس زدن دوزخ در گوش آنها بود و هر گاه نام خدا در بر آنها برده مى‏شد ميلرزيدند چنانچه درخت به لرزه آيد، گويا آن مردم خود باخته حق بودند (گويا اين مردم در خوابِ مرگ، عمر مى‏گذرانند خ ل) فرمود: سپس از جا برخاست و خندان ديده نشد تا وفات كرد صلوات اللَّه عليه.پ 23- از مفضل بن عمر كه امام صادق (ع) فرمود:

هر گاه بخواهى يارانِ مرا بشناسى، بنگر به كسى كه سخت پارسا است و از آفريدگارِ خود بيمناك است و به ثوابِ او اميدوار است و هر گاه اينان را ديدار كردى، هم آنان ياران منند.پ 24- از امام باقر (ع) كه امير المؤمنين (ع) فرمود:

شيعه ما آنهايند كه در دوستى ما به يك ديگر بخشش كنند و در مهرِ ما يك ديگر را دوست دارند و براى زنده داشتن كارِ ما از هم ديدن كنند، آن كسانى كه اگر خشم كنند ستم نكنند و اگر بپسندند از حدّ بدر نروند، بركت باشند براى هر كه همسايه‏اند و هر كه در آميزند بسازند.پ 25- رسول خدا (ص) فرمود:

 

هر كه خدا را شناخت و بزرگوار دانست، دهانش را از سخن ببندد و شكمش را از خوراك، و خود را به روزه و عبادت فرسوده سازد، گفتند: يا رسول اللَّه، پدران و مادران ما قربانت، اينان اولياء خدايند؟

فرمود: راستى كه اولياء خدا خموشى گيرند و خموشى آنها ياد خدا است، نگاه كنند و نگاهشان عبرت است، و سخن گويند و سخنشان حكمت است، در راه روند و راه رفتن آنها ميان مردم بركت است، اگر نبود عمر مقدّرى كه بر ايشان نوشته شده، جانشان در كالبدشان بر جا نمى‏ماند از بيم عذاب و از شوق ثواب.پ 26- حسن بن على (ع) براى مردم خطبه خوانده و فرمود:

أيا مردم، به شما گزارش مى‏دهم از برادرى كه داشتم و بزرگترين مردمش در چشمِ خود مى‏پنداشتم و سرآمد بزرگوارى او در چشم من زبونى و كوچكى دنيا بود در چشم او، او از تسلط شكم خود بدر بود، آنچه را نداشت نمى‏خواست و آنچه را هم داشت بسيار نمى‏خورد، از تسلط فرجِ خود هم به در بود و خرد و رأيش به خاطر آن سبك و كم وزن نمى‏شدند، از تسلط و نادانى بدر بود و دست دراز نمى‏كرد مگر نزد معتمدى براى سودى، شيوه‏اش اين بود كه دل نمى‏داد و خشم نمى‏گرفت و خسته نمى‏شد، بيشتر روزگارش خاموش بود و چون زبان به گفتار مى‏گشود، گوى سبقت از گوينده‏ها مى‏ربود، در بحث و مناقشه علمى وارد نمى‏شد و در دعوى ديگران، شركت نمى‏كرد و حجّتى نمى‏آورد تا قاضى را ببيند (تا خود را در مسند قضاوت بيند خ ل).

شيوه‏اش اين بود كه از برادرانش غفلت نمى‏نمود و خود را به‏

 

چيزى در برابر آنها اختصاص نمى‏داد،پ در شيوه خود سست و ناتوان مى‏نمود، ولى چون روزِ مردى مى‏رسيد شيرى جهنده بود، كسى را در آنچه عذرپذير بود، سرزنش نمى‏كرد تا عذر او را منظور دارد، شيوه‏اش اين بود كه مى‏كرد هر چه را مى‏گفت، و مى‏كرد هر چه را هم نمى‏گفت، چون دو كار برايش پيشآمد مى‏كرد كه نمى‏دانست كدام بهتر است، هر كدام مخالف هواى نفس او بود منظور مى‏داشت، شيوه داشت كه از دردى نمى‏ناليد جز در نزد كسى كه ديدِ بهبودى از او داشت و با كسى مشورت نمى‏كرد جز آنكه اميد خيرخواهى از او مى‏برد، شيوه‏اش اين بود كه دل تنگى نمى‏كرد و خشم نمى‏ورزيد و نمى‏ناليد و دل نمى‏داد و انتقام نمى‏ستاد و از دشمن غفلت نمى‏كرد، بر شما باد به مانند اين اخلاق ارجمند اگر تاب آنها را داريد، و اگر تاب همه را نداريد، دريافت اندك به از واگذاشتن هر يك است، و جنبش و توانائى نيست جز به خدا.پ 27- مهزم اسدى گويد: امام صادق (ع) فرمود:

اى مهزم شيعه ما كسى است كه: آوازش تا آنجا آهسته است كه از گوشش برنگذرد، و دشمنيش از كالبد خودش به ديگرى تجاوز نكند، ما را آشكارا مدح نگويد، و با عيبگوى ما همنشينى نكند، و با دشمن ما ستيزه ننمايد، اگر مؤمنى را برخورد او را گرامى دارد، و اگر به نادانى برخورد از او دورى كند، گفتم: قربانت، پس من چه كنم با اين شيعه مآبها (كه خود را به شيعه بندند و از حقيقت آن بى‏خبرند) فرمود: در آنها تشخيص و تبديل و آزمايش، حكم فرما است، دچار قحطى شوند و نابود گردند يا طاعونى آنها را بكشد يا اختلاف و دودسته‏گى آنها را پراكنده و نابود كند، شيعه ما كسى است كه: چون سگان زوزه نكشد و چون كلاغان طمع نورزد و اگر

 

از گرسنگى بميرد از دشمن ما گدائى و خواهش نكند، گفتم: قربانت، از كجا اينان را بجويم؟ فرمود: در اطراف زمين، آنانند كه زندگى پستى دارند، و آواره به سر مى‏برند، و از جايى به جايى كوچ مى‏كنند، اگر حاضر باشند سرشناس نيستند، و اگر غايب باشند از آنها جستجو نشود، و از مرگ بى‏تابى نكنند، و در گورها از هم ديدن كنند، و اگر حاجتمندى به آنها رو كند به او مهربانى و ترّحم كنند، دلشان از هم جدا نيست و اگر چه خانه‏شان از هم دور باشد، سپس فرمود:

رسول خدا (ص) فرموده است: منم شهر، و على درِ آن است، دروغ گويد كسى كه پندارد در شهر درآيد نه از سوى درِ آن، و دروغ گويد كسى كه پندارد مرا دوست مى‏دارد و على را دشمن است- صلوات اللَّه عليه.پ 28- از امام صادق (ع) كه فرمود:

هر كه با مردم داد و ستد كند و به آنها ستم نكند و به آنها حديث گويد و به آنها دروغ نگويد و به آنها وعده دهد و خلف وعده نكند، از كسانى نيست كه غيبت او حرام است و مردانگى او تمام است و عدالت او عيان است و برادرى با او واجب است.پ 29- از عبد اللَّه بن الحسن، از مادرش فاطمه بنت الحسين (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

سه خصلت در هر كه باشند، خصال ايمان در او كاملند: چون‏

 

پسندد، پسندش او را در باطل نكشاند، و هر گاه خشم كند خشمش او را از حق بدر نبرد، و هر گاه توانست، ب‏دانچه از آنِ او نيست، دست نيازد.پ 30- از امام صادق (ع) كه امير المؤمنين (ع) فرمود:

راستى، اهل دين نشانه‏هائى دارند كه بدان‏ها شناخته شوند:

راستگوئى، امانت پردازى، پيمان نگهدارى، خويش‏نوازى، مهرورزى با بى‏نوايان، كم دنبال كردنِ زنان- يا فرمود: كم آميختن با زنان، بخشيدن خوبى، خوش خلقى، خوش رفتارى، پيروى از: علم و آنچه به خداى عز و جل نزديك سازد.

خوشا بر آنها و چه خوش سرانجامى، طوبى درختى است در بهشت، بيخ آن در خانه پيغمبر است، و مؤمنى نيست جز آنكه در خانه‏اش شاخه‏اى از آن است، چيزى دلش نخواهد جز آنكه برايش بيارد، و اگر سوار تندروى، صد سال در سايه آن برود، از آن بدر نرود، و اگر كلاغى از پائين آن به بالايش پرواز كند، بدان نرسد تا از پيرى به زير افتد، هلا در اين نعمت رغبت كنيد، به راستى كه مؤمن:

به خود مشغول است، و مردم از او در آسايشند، چون شب او را فرا گيرد، روى بر زمين نهد و براى خدا عز و جل با شريفترين اندامِ خود سجده كند، با آنكه او را آفريده در باره آزاد كردنش راز گويد، هلا چنين باشيد.پ 31- از امام باقر (ع) كه از پيغمبر (ص) پرسش شد از بنده‏هاى نيك، در پاسخ فرمود:

 

آنهايند كه هر گاه نيكى كنند شادمان شوند، و چون بدى كنند آمرزش خواهند، و اگر چيزى به آنها داده شود، شكرگزارند، و اگر گرفتار شوند صبر كنند، و هر گاه خشم گيرند درگذرند.پ 32- فرمود (ع) كه: پيغمبر (ص) فرمود:

به راستى، خوبانِ شما: خردمندانند، گفته شد: يا رسول اللَّه، خردمندان چه كسانند؟ فرمود: ايشان صاحبان اخلاق خوش، و آرمانهاى سنگين و درست، و خويش‏نواز، و به مادر و پدر مهرورز، و از فقراء و همسايه‏ها و يتيمها احوال پرسند، اطعام كنند، و سلام را فاش گويند در جهان، و نماز بخوانند در حالى كه مردم خوابند و در غفلت به سر مى‏برند.پ 33- از يحيى بن عمران حلبى، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: كدام خصلتها براى مرد زيباتر است؟ در پاسخ فرمود:

وقار بى‏مهابت و قلدر مآبى، و بخشش بى‏عوض‏جوئى، و اشتغال به كارى جز بهره‏ورى از دنيا.پ 34- از امام صادق (ع) كه على بن الحسين (ع) بارها مى‏فرمود:

راستى، شناسائى كمال ديانت مسلمان در ترك سخن بيهوده است، و كم مناقشه و جدال كردن، و در بردبارى و شكيبائى‏

 

و خوش خلقى.پ 35- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

آيا من شما را خبر ندهم به ماننده‏ترين شماها به من؟ گفتند:

چرا يا رسول اللَّه، فرمود:

خوش‏خلق‏تر، و خوش پذيراتر از شماها نسبت به واردين، و خويش‏نوازتر شماها، و هر كه برادر دينى خود را سخت دوست دارد، و شكيباتر شماها به حق، و خشم فروخورتر شماها، و خوش گذشت‏تر شماها، و آنكه از طرف خود محكمتر به ديگران حق دهد در حال خشنودى و در حال غضب.پ 36- از على بن الحسين (ع) فرمود: از اخلاق مؤمن است كه:

در تنگدستى به فراخور آن انفاق مى‏كند و در وسعت رزق به اندازه آن، با مردم انصاف دارد و به سلام بدانها پيشى مى‏گيرد.پ 37- از امام باقر (ع) فرمود:

مؤمن از كوه سخت‏تر است، از كوه برگرفته شود تا كم گردد و از دين مؤمن برگرفته نشود تا كاسته گردد.پ 38- از امام صادق (ع) فرمود:

 

مؤمن، خوب كمك مى‏دهد و كم خرج است، زندگى را خوب مى‏چرخاند، از يك سوراخ دو بار گزيده نمى‏شود.پ 39- امام رضا (ع) مى‏فرمود:

مؤمن، مؤمن نباشد تا سه خصلت داشته باشد:

يك خصلت از پروردگارِ خودش، و يك خصلت از پيغمبرش، و يك خصلت از امامش، امّا خصلتى كه از پروردگارِ او است: راز نگهدارى است، خدا عزّوجل فرمايد (25- 26 سوره جنّ):

 

 «غيبت دانست و بر غيبِ خود احدى را مطّلع نسازد جز رسولى را كه بپسندد» و امّا سنّت و روش پيغمبرش: مدارا و سازگارى با مردم است، زيرا خدا عزّوجل به پيغمبرِ خود دستور داده كه با مردم مدارا كند و فرموده است (199 سوره اعراف): «گذشت را پيش گير و به خوبى فرمان دِه» و امّا سنّت امامش صبر است و شكيبائى در حال تنگدستى و سخت حالى.