كتاب معاشرت

باب اندازه معاشرت واجب‏

پ‏1- از مرازم گويد: امام صادق (ع) فرمود: بچسبيد به نماز خواندن در مسجدها (يعنى در جماعت مسلمانان شركت كنيد) و به خوشى همسايه مردم باشيد، و در محاكم اداى گواهى كنيد و براى تشييع جنازه‏ها حاضر شويد، راستش اين است كه مردم براى زندگانى شما لازمند، راستى كسى نيست كه تا زنده است از مردم بى‏نياز باشد و وجود مردم براى يك ديگر لازم است.پ 2- از معاوية بن وهب گويد: به امام صادق (ع) گفتم: ما در ميان خود و هم مذهبان خود و با مردم ديگرى كه با ما آميزش دارند شايسته است چه كنيم؟

گويد: در پاسخ فرمود: امانت آنها را بپردازيد و گواهى حق بر سود و زيانشان بدهيد و بيمارانشان را عيادت كنيد و بر سرِ جنازه‏

 

مرده‏هاشان حاضر شويد.پ 3- از حبيب خثعمى گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

بچسبيد به ورع و كوشش در طاعت و بر سرِ جنازه‏ها حاضر شويد و بيمارها را عيادت كنيد و با قومِ خودتان به مسجدها برويد و براى همه مردم بخواهيد آنچه را براى خودتان مى‏خواهيد، آيا يكى از شماها شرم ندارد كه همسايه‏اش حقِّ او را بشناسد و رعايت كند و او حقّ همسايه خود را نشناسد؟.پ 4- از معاوية بن وهب گويد: به امام صادق (ع) گفتم:

چگونه سزاوار است كه ما با قوم خود و مردمى كه با آنها معاشرت داريم و هم مذهبِ ما نيستند عمل كنيم؟

فرمود: به امامانِ خود كه از آنها پيروى مى‏كنيد نگاه كنيد و آن كار را كه آنها را مى‏كنند، بخدا سوگند كه امامان شما بيمارانِ آنها را عيادت مى‏كنند و به جنازه‏هاى آنها حاضر مى‏شوند و بر سود و زيانِ آنها گواهى مى‏دهند و امانتِ آنها را به آنها مى‏پردازند.پ 5- از ابى اسامه زيد شحّام گويد: امام صادق (ع) به من فرمود:

به هر كدام كه مى‏دانى از من فرمان مى‏برند و به گفته من عمل مى‏كنند سلامِ مرا برسان، و من به شما سفارش مى‏كنم به تقواى خداى عز و جل و ورع در ديانتِ خود و كوشش براى خدا و راستگوئى و پرداخت امانت و طول دادنِ سجده و خوش همسايگى كه محمد (ص) اينها را آورده است. امانتِ هر كه به شما امانت سپرده پس‏

 

دهيد، خوش كردار باشد يا بدكار زيرا رسول خدا (ص) را شيوه اين بود كه مى‏فرمود: نخ و سوزنى را هم به صاحبش بپردازيد. با تيره خود پيوست كنيد و بر سرِ جنازه مرده‏هاشان حاضر شويد و از بيمارهاشان عيادت كنيد و حقوقِ آنها را بپردازيد زيرا هر مردى از شماها هر گاه در دينِ خود ورع داشته باشد و راست گويد و امانت را بپردازد و با مردم خوش رفتارى كند و گفته شود اين جعفرى است من شاد مى‏شوم و از او شادى بر من وارد مى‏شود و گفته مى‏شود اين اثرِ پرورش جعفر است، به خدا سوگند كه پدرم برايم باز گفت كه:

مردى در ميان يك قبيله از شيعه‏هاى على (ع) بود و زيورِ آن قبيله بشمار مى‏رفت از همه بهتر امانت را مى‏پرداخت و حقوق را مراعات مى‏كرد و راستگوتر بود و همه وصيّت و امانت خود را بدو مى‏سپردند از همه مردم عشيره كه از او پرسش مى‏كردى مى‏گفتند: چه كسى مانندِ فلانى است، راستى كه او از همه ماها امانت پردازتر و راستگوتر است.

باب حسن معاشرت‏

پ‏1- امام باقر (ع) فرمود: با هر كه معاشرت دارى، اگر توانى دست بر سر آنها داشته باشى (به آنها احسان و كمك و خدمت كنى) بكن.پ 2- از ابى الربيع شامى، گويد: نزد امام صادق (ع) وارد

 

شدم و اطاق پر از حاضران بود كه از اهل خراسان و شام ديگر بلاد در آنجا بودند، من جايى نيافتم كه بنشينم، امام صادق (ع) كه تكيه داده بود، روى پا نشست و فرمود: اى شيعة آل محمد! راستش اين است كه نيست از ما كسى كه هنگام خشم خوددار نباشد و با هم صحبت خود، خوش‏صحبتى نكند، و خوش خلقى نكند با هم خلق خود، و رفاقت نكند و با كسى كه با او رفاقت كند و هم جوار او هم جوار خود نباشد و خوش‏مزگى نكند با كسى كه با او خوش‏مزگى كند، اى شيعة آل محمد! تا توانيد از خدا بپرهيزيد و لا حول و لا قوة الا باللَّه.پ 3- از امام صادق (ع) كه در تفسير قول خدا عز و جل (36 سوره يوسف): «راستى ما تو را از محسنان دانيم و بينيم» فرمود: جا باز مى‏كرد براى واردين مجلس خود و به نيازمندان وام مى‏دهد و به ناتوانها كمك مى‏كرد.پ 4- امام باقر (ع) مى‏فرمود:

بزرگ شماريد ياران خود را و آنها را احترام كنيد و به يك ديگر هجوم نكنيد و به هم حسد نبريد و بپرهيزيد از بخل، از بنده‏هاى با اخلاص خدا باشيد (از بنده‏هاى شايسته خدا باشيد خ ل).پ 5- از كسى كه براى او روايت كرده بود از امام باقر يا امام صادق (ع)، فرمود:

 

روى ترش كردن به مردم مايه دشمنى است.

باب كسى كه رفاقت و همنشينى او بايست است‏

پ‏1- از امام صادق (ع) كه امير المؤمنين (ع) فرمود:

بر تو باكى نيست كه با خردمند همنشين گردى و گرچه كرم او را نپسندى و سود زيادى از او نبرى ولى از خرد او سود بر و از اخلاق بدش بپرهيز و همنشينى كريم از دست مده و اگر چه از خردش بهره نبرى ولى به خرد خود از كرمش بهره گير و تا توانى از پست و بى‏خرد بگريز.پ 2- از امام باقر (ع)، فرمود:

اى آدم! خوب پيرو كسى باش كه تو را گرياند و اندرز دهد و دنبال كسى مرو كه تو را خنداند و گول زند و به زودى همه شماها بر خدا در آئيد و بدانيد.پ 3- رسول خدا (ص) فرمود:

بنگريد كه با كه هم صحبت مى‏شويد، زيرا راستش اين است كه مرگ بر كسى فرود نيايد جز اينكه يارانش در برابر او مجسم‏

 

گردند به درگاه خدا، اگر خوبان باشند به نظر خوب آيند و اگر بدان باشند بدان، و كسى نميرد جز اينكه هنگام مرگ در نظر او نمونه‏ها باز ديد آيند.پ 4- از امام صادق (ع) كه فرمود:

به رفيقان ديرين و نجيب بچسب و از هر تازه به دوران رسيده كه پيمان و امان و تعهد و ميثاقى نمى‏شناسند بپرهيز، و از واثق مردم در نزد خود حذر كن (كه ممكن است روزى دشمن شود).پ 5- امام صادق (ع) فرمود:

محبوب ترين برادرانم در نزد من كسى است كه عيوبم را به من هديه كند (يعنى خيرخواهانه، آنها را ياد آورى كند).پ 6- امام صادق (ع) فرمود:

صداقت و دوستى در ميان نباشد جز با شرائطش و هر كه داراى همه آن شروط يا برخى از آنها است، او را اهل صداقت دان و هر كس هيچ كدام از آنها را ندارد، او را به صداقت نسبت مده، اول:

اينكه نهان و عيانش براى تو يكى باشد، دوم: اينكه آراسته‏گى تو را آراسته‏گى خودش داند و زشتى تو را زشتى خودش شمارد، سوم:

اينكه به جاه و مالى رسيد دست از تو برندارد، چهارم: اينكه از آنچه تواند به تو دريغ نكند، پنجم كه همه اينها را لازم دارد: اين است كه هنگام بيچارگى و نكبت تو را واننهند.

 

باب كسى كه مجالست و رفاقت با او بد است‏

پ‏1- از امام صادق (ع) كه هر وقت به منبر بالا مى‏رفت مى‏فرمود: براى مسلمان شايسته است كه از برادرى و رفاقت با سه كس دورى گزيند: هرزه‏گوى بدكار و احمق و دروغگو.

اما هرزه‏گوى بدكار: كردارش را برايت آرايد، و خواهد كه به مانند او باشى، و تو را در كار دنيا و آخرت كمك ندهد، و نزديكى با او جفا است و سخت دلى، و ورود بر او و خروج از منزل او براى تو ننگ است.

و اما احمق: تو را به خيرى واندارد، و براى دفع بدى از تو اميدى به او نيست و گرچه خود را به تلاش اندازد و بسا كه خواهد به تو سودى رساند و زيانت بخشد، پس مرگ او از زندگيش بهتر است، و خموشى او بهتر از گفتار او است، و دورى از او بهتر از نزديكى با او است.

و اما دروغگو: زندگانى با او بر تو گوارا نيست، هر چه گوئى به ديگران باز گويد و براى تو از ديگران باز گويد، هر زمانى يك افسانه‏اى به سر رساند افسانه‏اى مانند آن به دنبال آن چسباند تا آنجا كه اگر راست هم گويد، از او باور نشود، و ميان مردم دشمنى افكند و آنها را از هم جدا كند و در سينه‏ها كينه‏ها بروياند. از خدا بپرهيزيد و خود را بپائيد.

 

پ‏2- امير المؤمنين (ع) فرمود:

نشايد براى مرد مسلمان كه با بدكردار برادرى آغازد، زيرا كار بد خود را براى او جلوه دهد و خواهد كه مانند او گردد، و او را در كار دنيا و ديگر سرايش كمك ندهد، و رفت و آمد نزد او براى او زشتى و زبونى آورد.پ 3- امام صادق (ع) فرمود:

نشايد كه مرد مسلمان با بدكار و احمق و دروغگو رفاقت كند.پ 4- عيسى بن مريم (ع) فرمود:

راستى بدكردار ستم آورد، و همنشين بد هلاكت بارد، بنگر با چه كسى همنشين گردى.پ 5- از عمار بن موسى كه امام صادق (ع) فرمود:

اى عمار! اگر خواهى نعمت برايت فراهم گردد و مردانگيت به كمال رسد و زندگانيت خوب باشد، بنده‏ها و پست‏ها را در كارت وارد مكن، زيرا كه اگر بدانها چيزى سپارى، به تو خيانت ورزند و اگر با تو سخنى باز گويند، دروغ زنند و اگر گرفتارى شدى، تو را واگذارند و اگر به تو وعده دهند، تخلف كنند.پ 6- گويد: و از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود:

 

دوست داشتن نيكان مر نيكان را براى نيكان ثواب است، و دوست داشتن بدكاران نيكان را براى نيكان فضيلت است، و دشمن بودن بدكاران براى نيكان زينت نيكان است، و دشمن بودن نيكان براى بدكاران رسوائى بدكاران است.پ 7- از محمد بن مسلم و ابى حمزه، از امام صادق (ع)، از پدرش، فرمود كه: پدرم على بن الحسين (ع) به من فرمود: اى فرزند جانم! با پنج كس همنشين مباش و گفتگو مكن و رفيق راه مشو، من گفتم: پدر جان! آنها چه كسانند، آنها را به من معرفى كن؟ فرمود:

بپرهيز از همنشينى دروغگو، زيرا چون سراب است، دور را به تو نزديك مى‏كند و دور مى‏كند نزديك را، بپرهيز از همنشينى فاسق و بزه‏كار، زيرا كه او تو را به يك خوراك يا كمتر از آن مى‏فروشد، و مبادا با بخيل رفاقت كنى، زيرا او مال خود را هنگامى كه سخت بدان نيازمندى، از تو دريغ مى‏دارد، مبادا با بى‏خرد رفاقت كنى، زيرا كه او مى‏خواهد به تو سود رساند، و در عوض زيان مى‏رساند، مبادا با كسى كه قطع رحم مى‏كند رفاقت كنى و هم صحبت شوى، زيرا من او را در كتاب خدا عز و جل ملعون يافتم در سه جا:

1- خدا عز و جل فرمايد (23 سوره محمد): «آيا در شما اين نگرانى است كه اگر پشت به فرمان خدا داديد در زمين فساد كنيد و قطع رحم نمائيد (24) آنانند كه خدا آنها را لعنت كرده و كر ساخته و كورشان ساخته است».

2- خدا عز و جل فرمايد (25 سوره رعد): «آن كسانى كه مى‏شكنند پيمان خدا را پس از بستن آن و مى‏بريد آنچه را خدا فرمان داده است كه پيوند كنند و فساد مى‏كنند در زمين آنان دچار لعنت و خانمان بد هستند».

 

3- خدا عز و جل فرمايد (27 سوره بقره): «آن كسانى كه مى‏شكنند عهد خدا را پس از پيوستن و بستن آن و مى‏برند آنچه را خدا فرمان داده كه پيوند شود و فساد مى‏كنند در زمين آنان زيانكارانند».پ 8- رسول خدا (ص) فرمود:

سه كسند كه همنشينى آنها دل را بميراند: نشستن با اوباش، و گفت و شنود با زنها، و نشستن با توانگران.پ 9- لقمان به پسرش گفت:

پسر جانم! پر نزديك مشو تا تو را دور كند و پر دورى مكن تا خوار و بى‏مقدار شوى، هر جان‏دار همانند خود را دوست دارد و راستى كه آدمى‏زاده مانند خود را دوست دارد، كالاى خود را پهن مكن مگر در برابر خريدارش و جويايش، چنانچه ميان گرگ و گوسفند دوستى نباشد، همچنان ميان خوش كردار و بدكردار دوستى نيفتد، هر كه به قير نزديك شود، قير به او مى‏چسبد، همچنين هر كس به بدكار شريك شود، از روشهاى او بياموزد، هر كه ستيزه‏جو است، دشنام خورد و هر كه به محلهاى بدى رود، متهم گردد، و هر كه با همنشين بد جفت شود، سالم نماند، و هر كه زبان خود را نگه ندارد، پشيمان گردد.پ 10- از امام صادق (ع) كه فرمود:

با بدعت‏گذاران هم صحبت نشويد و با آنها همنشين نگرديد تا در چشم مردم مانند يكى از آنها باشيد، رسول خدا (ص) فرمود: مرد

 

همكيش دوست و همنشين خويش است.پ 11- امام صادق (ع) فرمود:

بپرهيز از رفاقت با احمق كه هر چه از جانب او مسرورتر باشى، او به بد حال كردن تو نزديك‏تر است.

باب دوستى و مهرورزى با مردم‏

- از امام باقر (ع)، فرمود:

يك اعرابى از بنى تميم نزد پيغمبر (ص) آمد و به آن حضرت گفت: به من سفارشى كن و در سفارش به او اين بود كه: دوستى كنى با مردم تا تو را دوست دارند.پ 2- از امام صادق (ع)، فرمود:

مدارا با مردم يك سوّم خردمندى است.پ 3- رسول خدا (ص) فرمود: سه چيز است كه دوستى مرد را

 

با برادر مسلمانش با صفا مى‏كند:

1- هميشه به خوشروئى با او برخورد كند.

2- در مجلس براى او جا باز كند هر گاه در بر او بنشيند.

3- به هر نامى كه دوست دارد، او را بخواند.پ 4- رسول خدا (ص) فرمود:

مهرورزى با مردم، نيمى از خرد است.پ 5- أبو الحسن (ع) فرمود:

مهرورزى با مردم، نيمى از خرد است.پ 6- از حذيفه بن منصور، گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

هر كه دست از آزار مردم باز دارد، همانا يك دست از آنها باز گرفته است و آنان دستهاى بسيارى از او باز گيرند.پ 7- از امام صادق (ع) كه امام حسن (ع) فرمود:

خويش: كسى است كه مهرش او را پيوسته و گرچه نژادش با دوست نپيوسته، و بيگانه: آنكه پيوند مهر گسسته و گر چه در نژاد وابسته است.

چيزى به چيز ديگر نزديك‏تر نيست از دست به پيكر و به راستى كه دست خيانت ورزد و از تن بريده شود و بريده شود و از بن برآيد.

 

باب خبر دادن مرد برادر خود را از دوست داشتن او

پ‏1- از نصر بن قابوس، گويد: امام صادق (ع) به من فرمود:

هر گاه يكى از برادران خود را دوست دارى، به او اعلام كن، زيرا ابراهيم (ع) گفت (260 سوره بقره): «پروردگارا به من بنما كه چگونه مرده‏ها را زنده مى‏كنى، فرمود آيا ايمان ندارى؟ گفت چرا براى اينكه دلم مطمئن شود».پ 2- از امام صادق (ع) كه فرمود:

هر گاه دوست داشتى مردى را، او را از دوستى خود آگاه كن، زيرا كه آن دوستى را ميان شماها پاى‏برجاتر كند.

باب در سلام كردن‏

پ‏1- رسول خدا (ص) فرمود:

سلام كردن مستحب است، و ردّ سلام واجب است.

 

پ‏2- و به همين سند فرمود (ع):

هر كه سلام نكرده آغاز سخن كرد، پاسخش ندهيد و فرمود:

پيش از سخن گفتن، به سلام كردن آغاز كنيد، و هر كه سلام نكرده آغاز سخن كند، به او پاسخ ندهيد.پ 3- رسول خدا (ص) فرمود: نزديكترين مردم به خدا و رسولش كسى است كه آغاز به سلام كند.پ 4- از امام باقر (ع) كه سلمان رحمه اللَّه بارها مى‏فرمود:

سلام خدا را آشكارا ادا كنيد، زيرا سلام خدا به ستمكاران نمى‏رسد.پ 5- امام باقر (ع) فرمود:

راستى كه خدا عز و جل دوست دارد آشكارا سلام كردن را.پ 6- از امام صادق (ع) فرمود: خدا عز و جل فرموده است:پ 7- از ابن قدّاح از امام صادق (ع) فرمود: هر گاه يكى از شماها سلام دهد بايد بلند سلام كند و نگويد من سلام كردم و جواب‏

 

ندادند و شايد كه سلام كرده و نشنيدند و هر گاه يكى از شماها جواب سلام دهد بايد بلند بگويد و مسلمانى نگويد من سلام كردم و به من جواب ندادند، سپس فرمود: على (ع) بارها مى‏فرمود: خشم نكنيد و به خشم مياوريد، سلام را فاش گوئيد و سخن را شيرين و خوش ادا كنيد و شب كه مردم در خوابند شماها نماز بخوانيد تا با سلامتى به بهشت برويد، سپس بر آنها قول خدا عز و جل را خواند (23 سوره حشر): «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ».پ 8- از امام صادق (ع) فرمود:

آنكه آغاز سلام كند به خدا و رسولش نزديكتر است.پ 9- از حسن بن منذر گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود:

هر كه گويد:

السّلام عليكم‏

، ده حسنه است و هر كه گويد:

السّلام عليكم و رحمة اللَّه‏

، بيست حسنه بحساب است، و هر كه گويد:

السّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته‏

، سى حسنه است (در دو صيغه اخير سلامٌ عليكم هم ضبط شده).پ 10- امام صادق (ع) فرمود: بر سه كس با صيغه جمع جواب گفته شود، و گر چه يك نفر باشند: به كسى كه عطسه زند گويند:

يرحمكم اللَّه‏

، و اگر چه ديگرى با او نباشد، و مردى هم كه به ديگرى سلام دهد بگويد:

السّلام عليكم‏

، و مردى كه به ديگرى دعا كند گويد:

عافاكم اللَّه‏

، و اگر چه يك تن باشد زيرا با او ديگرى هم هست (از نويسنده‏هاى اعمال و همه مؤمنين و مؤمنات و همه خردمندان‏

 

بلكه همه مخلوقات تا رحمت خدا شامل همه گردد و از بركتِ نيكان به بدان هم رسد).پ 11- از محمد بن حسين سند را به آنجا رسانيده كه گويد:

امام صادق (ع) فرمود:

سه كس سلام ننمايند: آنكه با جنازه رود و آنكه به نماز جمعه مى‏رود و در خانه حمام.پ 12- از امام صادق (ع) فرمود:

از تواضع است كه به هر كس برخوردى سلام كنى.پ 13- از امام باقر (ع) كه: امير المؤمنين (ع) به مردمى گذر كرد و بدانها سلام داد، در پاسخِ او گفتند: عليك السّلام و رحمة اللَّه و بركاته و مغفرته و رضوانه، امير المؤمنين (ع) فرمود: در باره ما از آنچه فرشته‏ها در باره سلام به پدرِ ما ابراهيم كرده‏اند نگذريد، همانا گفتند (23 سوره هود): «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ».پ 14- از امام صادق (ع) فرمود:

راستى كه از تكميل تحيَّت بر مقيم، دست دادن است؛ و در باره آنكه از سفر آمده است در آغوش گرفتن.پ 15- از امام صادق (ع) كه:

 

امير المؤمنين (ع) فرمود: براى مرد بد است كه بگويد:

حيّاك اللَّه (خدايت زنده دارد) تا آنكه سلام را دنبالش بگويد.

باب آنكه بايد آغاز سلام كند

پ‏1- از امام صادق (ع) كه فرمود:

صغير بر كبير سلام دهد و رهگذر بر كسى كه نشسته و اندك بر بسيار.پ 2- امام صادق (ع) فرمود:

كمتر به بيشتر سلام دهند و سواره بر پياده و استر سواران به خر سواران سلام دهند و اسب سواران به استر سواران.پ 3- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

سواره بر پياده سلام دهد و رهگذر بر آنكه نشسته است، و هر گاه گروهى به گروهى برخورند كمتر بر بيشتر سلام دهد و هر گاه يكى به جمعى برخورد آن يك تن به جمع سلام دهد.

 

پ‏4- امام صادق (ع) فرمود: سواره بر رهگذرِ پياده سلام دهد و آنكه ايستاده است بر آنكه نشسته.پ 5- امام صادق (ع) فرمود: چون مردمى در مجلسى باشند و ديگران وارد شوند آنها كه تازه وارد شدند بايد سلام دهند.

باب سلام دادنِ يك تن از جمعى بس است و جواب يكى از جمعى بس است‏

پ‏1- از امام صادق (ع) فرمود:

چون جمعى به مرد گذرند بس است كه يكى از آنها سلام دهد و چون بر جمعى سلام شود كافى است كه يكى از آنها جواب گويد.پ 2- از عبد الرحمن بن حجّاج كه امام صادق (ع) فرمود:

 

هر گاه مردى از جمعى سلام كند براى آنها بس است.پ 3- امام صادق (ع) فرمود:

هر گاه از قومى يكى سلام دهد از آنها بس باشد، و هر گاه يكى هم جواب گويد از آنها بس است.

باب سلام كردن به زنها

پ‏1- از امام صادق (ع) كه: رسول خدا (ص) به زنها سلام مى‏كرد و جوابش را مى‏دادند، و شيوه امير المؤمنين (ع) هم بود كه به زنها سلام مى‏داد و خوش نداشت كه به زنهاى جوان سلام دهد و مى‏فرمود: مى‏ترسم آوازش مرا خوش آيد و بر من در آيد بيش از آنچه ثواب در سلام مى‏جويم.

 

باب سلام بر سائر ملّتها

پ‏1- از امام باقر (ع) كه يك يهودى به رسول خدا (ص) وارد شد و عائشه هم در حضور آن حضرت بود، آن يهودى گفت: السام عليكم، و رسول خدا (ص) در پاسخش فرمود: عليكم. و سپس ديگرى وارد شد و همچنين گفت و پيغمبر همان جوابِ رفيقش را به او داد و باز هم سوّمى آمد و همين را گفت و رسول خدا هم همان جواب را داد، و عائشه خشمگين شد و گفت: سام و خشم و لعنت بر شماها باد اى گروه يهود، اى برادرانِ ميمونها و خوكها. پس رسول خدا (ص) به او گفت:

اى عائشه اگر دشنام مجسم بود بد نمونه‏اى بود، به راستى نرمش بر هيچ چيز نهاده نشده است جز اينكه آن را آراسته و از آن برداشته نشده است هرگز جز اينكه آن را زشت ساخته، فرمود:

يا رسول اللَّه گوش نمى‏دهى كه مى‏گويند السام عليكم؟ فرمود: چرا تو نشنيدى من جواب دادم گفتم: بر شما باد، پس هر گاه مسلمانى به شما سلام كرد در جوابش بگوئيد: سلامٌ عليكم، و اگر كافرى سلام كرد در جوابش بگوئيد: عليكم.پ 2- امير المؤمنين (ع) فرمود:

 

به اهل كتاب سلام ندهيد و هر گاه به شما سلام دادند در جواب آنها بگوئيد: و عليك.پ 3- از سماعه گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از يهودى و نصرانى و مشرك هر گاه بر مسلمانى كه نشسته است سلام كنند چگونه شايسته است كه جواب آنها را بدهد؟

فرمود: مى‏گوئيد: و عليكم.پ 4- از امام صادق (ع) فرمود:

چون يهود و ترسا و مشرك به تو سلام كردند، در جواب آنها بگو: عليك.پ 5- از جابر، از امام باقر (ع) گويد: ابو جهل بن هشام با گروهى از قريش كه همراهش بودند آمدند نزد ابى طالب و گفتند:

راستى برادرزاده تو ما را آزار كرده است و معبودهاى ما را هم آزرده است او را بخواه و به او بفرما دست از نكوهش معبودان ما بردارد تا ما هم از معبود او دست باز داريم، فرمود: ابو طالب فرستاد نزد رسول خدا (ص) و او را خواست و چون پيغمبر واردِ آن خانه شد در آنجا جز مشركان كسى را نديد و گفت: سلام بر هر كه پيرو حق باشد، سپس نشست و ابو طالب درخواستِ قريش را به او گزارش داد و آن حضرت در پاسخ فرمود: آيا بجاى اين پيشنهاد كلمه بهترى را نخواهند كه به وسيله آن به همه عرب آقائى كنند و همه را زير فرمان‏

 

گيرند؟ ابو جهل گفت: چرا، آن كلمه چيست؟ فرمود: همه بگوئيد:

لا اله الَّا اللَّه‏

، فرمود: پس همه انگشتان خود را در گوشهاى خود نهادند و پاى به گريز بيرون شدند و مى‏گفتند: ماها در اين ملّت پسين اين را شنيديم و اين جز جعل و دروغ نباشد. و خداى تعالى در باره گفتار آنها اين آيات را فرو فرستاد:

 «ص* سوگند به قرآن ياد آورنده 1 بلكه آنها كه كافرند عزّت طلب و جدائى افكنند 2 چه بسيار نابود كرديم پيش از آنان ملتهائى را و فرياد مى‏زدند در اين هنگام راه چاره‏اى نيست 3 و در شگفت بودند كه يكى از آنها بيم ده آنها برآيد و كافران گفتند اين جادوگر و دروغگو است 4 آيا معبودان را يك معبود ساخته است راستى كه اين چيز بسيار شگفت آورى است 5 و اشراف آنها رها شدند كه برويد و شكيبا باشيد بر معبودان خود راستى كه اين مطلب خواستنى است 6 ما در ملتهاى پسين نشنيديم چنين چيزى» تا قول خدا: «نيست اين مگر جعل و دروغ 7».پ 6- از امام صادق (ع) فرمود:

در جوابِ سلام يهود و ترسا مى‏گوئى: سلام (بى‏عليك، يعنى سلام بر ما يا بر مستحقش).پ 7- از عبد الرحمن بن حجاج گويد: به امام كاظم (ع) گفتم:

بفرمائيد اگر من نيازمند يك پزشك نصرانى شدم، به او سلام كنم و در حقش دعا كنم؟

فرمود: آرى از دعاى تو سودى نبرد.پ 8- از عبد الرحمن بن حجاج گويد: به امام كاظم (ع) گفتم:

 

بفرمائيد اگر من نيازمند يك پزشك نصرانى شدم، به او سلام كنم و در حقش دعا كنم؟

فرمود: آرى از دعاى تو سودى نبرد.پ 9- از امام رضا (ع) فرمود:

به امام صادق (ع) گفته شد: براى يهود و ترسا با چه عبارتى دعا كنيم؟ فرمود: براى او بگوئيد: خدا به دنياى تو بركت دهد.پ 10- از ابى بصير از امام باقر (ع) و يا امام صادق (ع) كه در دست دادن با يهود و ترسا فرمود: از پشت جامه باشد و اگر با تو بى‏پرده دست داد، دستت را بشوى.پ 11- از خالد قلانسى گويد: به امام صادق (ع) گفتم: به يك ذمّى (يهود و ترسا و گبر) برخورم و به من دست دهد! فرمود: آن را بخاك يا ديوار بكش، گفتم: اگر ناصبى و دشمن خاندان پيغمبر باشد؟ فرمود: آن را بشوى.پ 12- از محمد بن مسلم از امام باقر (ع) در باره مردى كه با گبرى دست داده، فرمود:

دستش را بشويد و وضوء نگيرد.

 

باب نامه نويسى با اهل ذمّه‏

پ‏1- از ابى بصير گويد: از امام صادق (ع) پرسش شد از مردى كه نيازى دارد با گبر يا يهودى يا ترسا يا اينكه يكى از آنها در سرزمين او كارمند و يا دهدار و ده بان است و اين مرد در حاجت مهمى به او نامه مى‏نويسد، آيا در آغاز نامه خود بدان مرد كافر سلام مى‏نويسد و تنها براى انجام كارش اين را مى‏كند؟

فرمود: نبايد نامه خود را به سلام بر او آغاز كنى ولى در نامه خود سلام به او بنويسى زيرا رسول خدا (ص) هم بسا كه به كسرى‏ و قيصر نامه مى‏نوشت.پ 2- از عبد اللَّه بن سنان از امام باقر (ع) در باره كسى كه به يكى از بزرگان و كارمندان گبر نامه نويسد و نامِ او را پيش از نامِ خود برد؟

در پاسخ فرمود: هر گاه براى سود خود اين كار كند باكى ندارد.

 

باب گذشت و چشم پوشى‏

پ‏1- از كسى كه نام او را برده است از امام صادق (ع) فرمود: مردمى نزد آن حضرت بودند كه براى آنها حديث مى‏فرمود، بناگاه يكى از آنها نام مردى را به بدى ياد كرد و از او به امام صادق (ع) شكايت كرد، امام صادق (ع) به او فرمود: از كجا برادرىِ تمام عيار به دست مى‏آورى؟ و كدام مردانند كه سراپا مهذّب و با تربيت هستند؟.پ 2- از ابى بصير گويد: امام صادق (ع) فرمود:

از نهان مردمان بازرسى مكن تا بى‏دوست بمانى.

باب نادر

پ‏1- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

به دلت بنگر، هر گاه از يارت نگران است روى يكى از شماها

 

بادِ گران است.پ 2- از صالح بن حكم گويد: شنيدم مردى از امام صادق (ع) مى‏پرسيد و مى‏گفت: مردى به من مى‏گويد: تو را دوست دارم، چگونه بدانم كه او مرا دوست دارد؟

در پاسخ فرمود: دلت را بيازماى، اگر او را دوست دارى به راستى او هم تو را دوست دارد.پ 3- مسعدة بن يسع گويد: به امام صادق (ع) گفتم: به راستى كه من به خدا سوگند، تو را دوست دارم! امام (ع) سر فرو برد و سپس سر بر آورد و فرمود: اى ابا بشر راست گفتى، از دلت بپرس از آنچه كه از مهرت در دلم هست و دلِ من از مهرى كه در دلت به من دارى مرا آگاه كرد.پ 4- از حسن بن جهم گويد: به ابى الحسن (ع) گفتم: مرا از دعا فراموش مكن، فرمود: تو مى‏دانى كه من فراموشت مى‏كنم؟

گويد: من انديشه كردم و با خود گفتم كه او براى شيعه خود دعا مى‏كند و من هم از شيعيان اويم! گفتم: نه مرا فراموش نمى‏كنى! فرمود: از كجا اين را دانستى؟ گفتم: من شيعه شمايم و محققاً شما براى آنها دعا مى‏كنيد، پس فرمود: جز اين هم چيزى دانستى؟

گفتم: نه! فرمود: هر گاه خواستى بدانى نزد من چه دارى، بنگر كه من در نزد تو چه دارم.

 

پ‏5- امام صادق (ع) مى‏فرمود: به دلت بنگر، هر گاه از يارت نگران است روى يكى از شماها باد گران است.

باب عطسه و تسميت (يعنى جوابى كه در برابر عطسه گويند)

پ‏1- امام صادق (ع) فرمود:

مسلمان بر مسلمان حق دارد كه برخورد به او سلام دهد و در بيمارى، از او عيادت كند و پشت سرش براى او خير خواهى كند و چون عطسه كند خودش مى‏گويد: «

الحمد للَّه رب العالمين لا شريك له»

و به او مى‏گويد در جواب عطسه‏اش:

 «يرحمك اللَّه»

پس او جوابش را مى‏گويد به اين عبارت:

 «يهديكم اللَّه و يصلح بالكم».

و هر گاه از او دعوت كرد، او را اجابت كند و هر گاه مرد دنبال جنازه او برود.پ 2- رسول خدا (ص) فرمود:

هر گاه مردى عطسه زد، به او تسميت گوئيد گرچه از پس جزيره باشد، و در روايت ديگر است گر چه از پس دريائى باشد.پ 3- از اسحاق بن يزيد و معمر بن زياد و ابن رئاب، گويند:

 

ما در نزد امام صادق (ع) نشسته بوديم كه ناگاه مردى عطسه زد و كسى به او هيچ جوابى نداد تا آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: چرا به او تسميت نگفتيد، راستى از حق مسلمان است بر مسلمان كه چون بيمار شود، او را عيادت كند و چون دعوتش كند، از او بپذيرد و چون بميرد، بر سر جنازه او حاضر شود و چون عطسه زند، او را تسميت گويد.پ 4- از صفوان بن يحيى، گويد: من نزد امام رضا (ع) بودم و عطسه‏اى زد، من به او گفتم: صلى اللَّه عليك، باز عطسه زد و گفتم:

صلى اللَّه عليك، و باز عطسه زد و گفتم: صلى اللَّه عليك، و به او گفتم: قربانت، چون مانند توئى (امام معصوم) عطسه زند بگوئيم مانند آنكه به يك ديگر مى‏گوئيم: يرحمك اللَّه، يا بگوئيم آنچه من مى‏گويم؟ فرمود: آرى، مگر نگفتى:

صلى اللَّه على محمد و آله‏

؟ گفتم: چرا، فرمود: يعنى‏

ارحم محمداً و آل محمد

، فرمود: آرى، محققاً خدا صلوات داده است بر او و به او مهربانى كرده و همانا كه صلوات ما بر آن حضرت، رحمت براى خود ما است و تقرّب به خدا است.پ 5- از احمد بن محمد بن ابى نصر، گويد: از امام رضا (ع) شنيدم مى‏فرمود: دهن ياوه از شيطان است و عطسه از طرف خداى عز و جل است.پ 6- از صالح بن ابى حماد، گويد: از عالم (امام كاظم ع) در باره عطسه پرسش كردم و از سبب ذكر حمد براى آن در پاسخ فرمود: راستى خدا را بر بنده‏ها نعمتها است در تندرستى و سلامت‏

 

اندام او، و راستى بنده، خدا عز و جل را به حساب بخشنده اين نعمتها فراموش مى‏كند و چون فراموش كرد، خدا به باد دستور مى‏دهد كه در تنش گذرد و از بينيش برآيد، پس بر اين خدا را حمد كند و حمدش در اين گاه شكر و جبران فراموشى است.پ 7- از داود بن حصين، گويد: ما جمعى در حضور امام صادق (ع) بوديم و من تا 14 مرد را در اطاق بر شمردم، امام صادق (ع) عطسه زد و كسى از حاضران سخنى نگفت، امام فرمود:

آيا تسميت نگوئيد؟ آيا جواب عطسه ندهيد؟ (تسميت گوئيد، بايد جواب عطسه را بگوئيد خ ل) از حق مؤمن بر مؤمن اين است كه هر گاه بيمار شد، او را عيادت كند، و هر گاه مرد، بر سر جنازه‏اش حاضر شود، و هر گاه عطسه زد، او را تسميت گويد (به او گويد: يرحمك اللَّه) و هر گاه از او دعوت كرد، بپذيرد.پ 8- از جابر، گويد: امام باقر (ع) فرمود:

چه خوب چيزى است عطسه، براى تن سودمند است و خدا عز و جل را هم به ياد مى‏آورد، گفتم: نزد ما مردمى هستند كه مى‏گويند: براى رسول خدا (ص) در عطسه بهره‏اى نيست، فرمود:

اگر دروغ گويند، شفاعت محمد (ص) بدانها مرساد.پ 9- ابن ابى عمير، از يكى از اصحابش، گفت: مردى در حضور امام باقر (ع) عطسه زد و گفت: الحمد للَّه، و امام باقر (ع) به او جواب نداد و فرمود:

 

از حق ما كاست، سپس فرمود: هر گاه يكى از شماها عطسه زند بگويد:

الحمد للَّه رب العالمين و صلى اللَّه على محمد و اهل بيته‏

، گويد: آن مرد اين ذكر را گفت و امام باقر (ع) هم به او جواب عطسه را داد.پ 10- از فضيل بن يسار، گويد: به امام باقر (ع) گفتم:

راستى مردم صلوات بر محمد و آلش را در سه جا بد مى‏دارند: گاه عطسه و هنگام سر بريدن و در وقت جماع.

امام باقر (ع) فرمود: چه دردى دارند، واى بر آنها نفاق كردند، خدا لعنتشان كند.پ 11- از سعد بن ابى خلف كه امام باقر (ع) را شيوه اين بود كه: چون عطسه مى‏زد، به او گفته مى‏شد: يرحمك اللَّه، مى‏فرمود:

يغفر اللَّه لكم و يرحمكم‏

، و هر گاه انسانى در برش عطسه مى‏زد، مى‏گفت: يرحمك اللَّه عز و جل.پ 12- از امام صادق (ع) كه:

يك پسر نابالغ نزد رسول خدا (ص) عطسه زد و گفت:

الحمد للَّه، و پيغمبر (ص) به او گفت:

بارك اللَّه فيك‏

.پ 13- از محمد بن مسلم، از امام باقر (ع)، فرمود:

چون كسى عطسه زند، بگويد:

الحمد للَّه [رب العالمين‏] لا شريك له، و هر كس جواب عطسه دهد، بگويد: يرحمك اللَّه‏

، و

 

هر گاه ردّ كند (ردّ كنى) بايد بگويد:

يغفر اللَّه لك و لنا.

زيرا از رسول خدا (ص) در خواست شد از آيه يا كلامى كه در آن ذكر خدا باشد، در پاسخ فرمود: هر جمله‏اى كه ذكر خدا در آن باشد خوب است.پ 14- از مسمع بن عبد الملك، گويد: امام صادق (ع) عطسه زد و گفت:

الحمد للَّه رب العالمين‏

، و سپس انگشتش را بر بينى خود نهاد و گفت: بينيم براى خدا به زبونى بر خاك است.پ 15- امير المؤمنين (ع) فرمود:

هر كس كه هنگام عطسه خود گويد:

الحمد للَّه رب العالمين على كل حال‏

، درد گوش و دندان نيابد.پ 16- از امام صادق (ع)، فرمود:

در باره درد دندان و گوش، هر گاه شنيديد كسى عطسه زند، با حمد خدا با او آغاز سخن كنيد.پ 17- از ابى اسامه، گويد: امام صادق (ع) فرمود:

هر كه عطسه‏اى شنود و حمد خداى عز و جل كند، صلوات بر پيغمبر و خاندانش فرستد، از درد چشم و دندانش ننالد.

سپس فرمود: اگر آن را شنيدى، آن ذكر را بگو گرچه ميان تو و آن، دريا باشد.

 

پ‏18- از يكى از اصحابش، گويد: مردى ترسا در نزد امام صادق (ع) عطسه زد، حاضران به او گفتند: هداك اللَّه.

پس امام صادق (ع) فرمود: [بگوئيد]

يرحمك اللَّه‏

، گفتند: او ترسا است، فرمود: تا خدا به او رحم نكند، او را هدايت نكند.پ 19- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

هر گاه مرد مسلمانى عطسه زند و براى مانعى خاموش بماند، فرشته‏ها از طرف او گويند:

الحمد للَّه رب العالمين‏

، و اگر خود گويد:

الحمد للَّه رب العالمين‏

، فرشته‏ها گويند:

يغفر اللَّه لك.

فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است: عطسه در بيمار نشانه بهبودى است و براى تن، آسايش است.پ 20- امام صادق (ع) فرمود:

عطسه براى همه تن سودمند است تا از سه بار فزون نباشد، و اگر از سه بار فزود، درد و بيمارى باشد.پ 21- از ابى بكر حضرمى، گويد: از امام صادق (ع) از تفسير قول خدا عز و جل پرسيدم (19 سوره لقمان): «راستى كه زشت‏ترين آوازها بانگ خر است».

 

فرمود: عطسه ناهموار باشد.پ 22- از امام صادق (ع)، فرمود:

هر كه عطسه زند و سپس دستش را بر تيغه بينى خود نهد و بگويد: «

الحمد للَّه رب العالمين (الحمد للَّه) حمداً كثيراً كما هو اهله و صلى اللَّه على محمد النبىّ و آله و سلم»

از سوراخ چپ بينى او پرنده‏اى خردتر از ملخ و بزرگ‏تر از مگس برآيد و تا زير عرش برود، تا روز رستاخيز براى او آمرزش جويد.پ 23- مردى از عامه، گويد: من با امام صادق (ع) همنشين بودم و نه به خدا سوگند كه مجلسى ارجمندتر از مجالس او نديدم گويد: يك روزى به من فرمود: عطسه از كجا بر مى‏آيد؟ من گفتم:

از بينى، در پاسخ من فرمود: به خطا رسيدى، من گفتم: قربانت از كجا بر مى‏آيد؟ فرمود: از همه تن، چنانچه نطفه هم از همه بدن برآيد، گرچه از آلت مردى در آيد، سپس فرمود: آيا نبينى كه چون انسان عطسه زند، همه اندامش تكان خورند و كسى كه عطسه زند تا هفت روز از مرگ برهد.پ 24- رسول خدا (ص) فرمود:

نشانه راستى باز گوئى هنگام عطسه زدن است.

 

پ‏25- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

هر گاه مردى حديثى مى‏گويد و كسى عطسه زند هم، او گواه درستى آن حديث باشد.پ 26- امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است:

راست بودن حديث، از عطسه معلوم شود.پ 27- از زراره، از امام باقر (ع) فرمود:

هر گاه مردى عطسه زد، تا سه بار به او جواب گو و سپس او را واگذار (يعنى دربار سوم حق او ادا شده است و در بيش از آن اگر جواب گويد احسانى كرده است).

باب لزوم احترام مسلمان ريش سفيد و سالخورده‏

پ‏1- از عبد اللَّه بن سنان، گويد: امام صادق (ع) به من فرمود:

راستى از احترام خدا عز و جل، احترام پيره مرد سالخورده است.پ 2- امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است:

 

هر كه فضل پيرمردى را به خاطر گذشت سنّ او بفهمد و او را احترام كند، خدا او را از هراس روز قيامت آسوده سازد.پ 3- امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است:

هر كه احترام كند كسى را كه در اسلام موى خود را سپيد كرده است، خدا عز و جل او را از هراس روز قيامت آسوده سازد.پ 4- از اسحاق بن عمار، گويد: از ابا الخطاب شنيدم از قول امام صادق (ع) باز مى‏گفت كه فرمود:

سه كسند كه حق آنها را ناديده نگيرد جز شخص منافق معروف به نفاق: سپيد موى در مسلمانى و حامل قرآن و امام عادل.پ 5- از عبد اللَّه بن سنان كه امام صادق (ع) به من فرمود:

از احترام خدا عز و جل است احترام مؤمن سپيد موى، هر كه مؤمنى را گرامى دارد، به گرامى داشتن خدا آغاز كرده است، و هر كه مؤمن سپيد موى را سبك شمارد، خدا كسى را بگمارد كه پيش از مرگش او را سبك شمارد.پ 6- از امام صادق (ع)، فرمود:

از احترام به خدا است احترام به سپيد موى مسلمان.

 

باب گرامى شمردن شخص كريم و بزرگوار

پ‏1- از امام صادق (ع)، فرمود:

دو مرد خدمت امام امير المؤمنين (ع) رسيدند و براى هر كدام توشكى انداخت، يكى از آنها روى آن نشست و ديگرى خوددارى كرد، امير المؤمنين (ع) فرمود:

روى آن بنشين، زيرا از پذيرفتن احترام خوددارى نكند جز الاغ، سپس فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است: هر گاه مرد بزرگوار قومى به شما وارد شد، او را گرامى داريد.پ 2- امام صادق (ع) فرمود كه: رسول خدا (ص) فرمود:

هر گاه بزرگوار قومى بر شما وارد شود، او را گرامى داريد.پ 3- امير المؤمنين (ع) فرمود:

چون عدى بن حاتم نزد پيغمبر (ص) آمد، پيغمبر (ص) او را به خانه خود بر و در آن جز يك تيكه حصير و توشكى نبود و آنها را زير پاى عدى گسترد (يعنى پيغمبر مهمان خود را روى تشك جايداد و خود روى زمين نشست).

 

باب حق وارد

پ‏1- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرمود:

راستى كه وارد، حق دارد بر اهل خانه كه وارد شده است تا اندازه‏اى كه هنگام ورود و هنگام خروج، او را بدرقه كنند و با او راه روند.

فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است: هر گاه يكى از شما بر برادر مسلمانش در خانه وارد شود، بر او امير باشد تا بيرون رود.

باب المجالس بالامانة

پ‏1- از ابن ابى عوف كه شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

المُجالِس بالامانة.

پ‏2- امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر (ص) فرموده است:

المُجالِس بالامانة

.

پ 3- از امام صادق (ع) كه فرمود:

المُجالِس بالامانة

، و كسى حق ندارد كلام محرمانه هم صحبت خود را بازگو كند مگر به اجازه او جز در موردى كه وثوق بشنونده دارد يا ذكر خير او باشد.

باب در صحبت سر به گوشى‏

پ‏1- از امام صادق (ع)، فرمود:

هر گاه سه كس با هم نشسته‏اند، دوتاى آنها سر به گوش هم سخن نكنند، زيرا مايه اندوه و آزار آن سومى است.پ 2- از امام كاظم (ع)، فرمود:

هر گاه سه كس با هم نشسته‏اند، دوتاى آنها سر به گوش هم سخن نكنند، زيرا مايه اندوه و آزار آن سومى است.پ 3- از امام صادق (ع) كه رسول خدا (ص) فرموده است:

هر كه در ميان سخن برادر مسلمانش (كه در سخن گفتن است) بدود و سخن او را ببرد، مانند اين است كه روى او را خراشيده است.

 

باب وضع نشستن‏

پ‏1- از عبد العظيم بن عبد اللَّه بن حسن علوى حديث را به معصوم رسانيده كه فرمود: پيغمبر (ص) بر سه وضع مى‏نشست:

1- بر سر دو پا و آن اين است كه دو ساق را از زمين بلند گذارد و دو زانو را در ميان دو دست خود بگيرد و به ذراع خود تكيه دهد.

2- گاهى هم بر سر دو زانو مى‏نشست.

3- گاهى هم يك پا را تا مى‏كرد و ديگرى را روى آن مى‏گشود و هرگز ديده نشد چهار زانو بنشيند.پ 2- از ابى حمزه ثمالى، گويد: من ديدم على بن الحسين (ع) نشسته و يكى از دو پا را روى ران ديگر نهاده، گفتم: مردم از اين نشستن بدشان آيد و گويند: اين نشستن پروردگارى است، در پاسخ فرمود:

من خود از دل تنگى چنين نشستم و پروردگار را دلتنگى نيست و چرت و خواب او را فرانگيرد.پ 3- از امام صادق (ع)، فرمود:

هر كه كمتر از شرافت مآبى و صدر مجلس خشنود باشد، خدا و فرشته‏ها پيوسته بر او رحمت فرستند تا از آن مجلس برخيزد.

 

پ‏4- از امام صادق (ع) كه:

رسول خدا (ص) بيشتر برابر قبله مى‏نشست.پ 5- از حماد بن عثمان كه امام صادق (ع) روى ران چپ نشست و پاى راست خود را روى آن نهاد و مردى به او گفت:

قربانت! اين نشستن بدنمائى است، فرمود: نه، اين را همانا يهود گويند كه: چون خدا عز و جل از آفرينش آسمانها و زمين فارغ شد و بر عرش استوار گرديد، چنين نشست تا استراحت كند و خدا عز و جل اين آيه را نازل كرده (255 سوره بقره): «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» و امام صادق (ع) به همان وضع ماند.پ 6- از امام صادق (ع) كه:

چون رسول خدا (ص) وارد مى‏شد، دم در مى‏نشست.پ 7- امام صادق (ع) فرمود: امير المؤمنين (ع) فرموده است:

بازار مسلمانان چون مسجد آنها است، هر كس پيشى گرفت و در جايى نشست به آن احق است تا به شب.

فرمود: آن حضرت در برابر دكان‏هاى بازار كرايه‏

 

نمى گرفت.پ 8- رسول خدا (ص) فرمود:

آنان كه در تابستان دور هم نشينند، شايسته است كه ميان هر دو تن به اندازه استخوان ذراعى (فاصله) باشد تا از نزديكى به هم و سختى گرما دلتنگى نكشند.پ 9- از حماد بن عثمان، گويد:

ديدم امام صادق (ع) در خانه‏اش دم در در برابر قبله مى‏نشست.

باب تكيه زدن و بر دست تكيه دادن‏

پ‏1- از امام صادق (ع) كه فرمود:

تكيه زدن در مسجد، خداپرستى عربها است، راستى كه باشگاه مؤمن مسجد او است و عبادتگاه مؤمن خانه او است. 2- رسول خدا (ص) فرمود:

احتباء در مسجد، ديوار تكيه‏گاه عرب است (يعنى عرب به جاى تكيه بر ديوار ساختمان كه شهرنشينان دارند، دستهاى خود را

 

به زانوهاى خود حلقه كنند و درون جامه وسيع خود استراحت نمايند).پ 3- رسول خدا (ص) فرمود:

احتباء، ديوار تكيه‏گاههاى عرب است.پ 4- از سماعه، گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم كه مرد در زير يك جامه احتباء كند؟

فرمود: اگر عورتش را بپوشاند عيب ندارد.پ 5- امام صادق (ع) فرمود:

روا نيست كه مرد در برابر كعبه احتباء كند.

باب شوخى و خنده‏

پ‏1- از معمر بن خلاد، گويد: از ابو الحسن (ع) پرسيدم و گفتم: قربانت! مردى با جمعى است و سخنى به ميان آرند و شوخى كنند و بخندند؟

فرمود: باكى ندارد تا كه نباشد، من گمان كردم مقصود او دشنام است و هرزه گوئى، سپس فرمود: عرب بيابانى نزد رسول‏

 

خدا (ص) مى‏آمد و چيزى به عنوان هديه تقديم او مى‏كرد و همان جا مى‏گفت: بهاى هديه ما را بده، و رسول خدا (ص) مى‏خنديد، و چون غمگين مى‏شد، مى‏فرمود: آن عرب بيابانى چه كرد؟ (چه شد خ) كاش نزد ما مى‏آمد.پ 2- از فضل بن أبى قره، از امام صادق (ع) فرمود:

مؤمنى نباشد كه در او دعابت نيست، گفتم: دعابت چيست؟

فرمود: مزاح.پ 3- از يونس شيبانى، گويد: امام صادق (ع) فرمود:

چگونه با يك ديگر شوخى مى‏كنيد؟ گفتم: اندكى؟ فرمود:

مكنيد (يعنى با يك ديگر كم شوخى و خوش‏مزگى مكنيد) زيرا شوخى از خوش خلقى است و تو به وسيله آن برادرت را شاد مى‏كنى و هر آينه رسول خدا (ص) با مردى شوخى مى‏كرد، مى‏خواست او را شاد كند.پ 4- از عبد اللَّه بن محمد جعفى، گويد: شنيدم امام باقر (ع) مى‏فرمود:

راستى خدا عز و جل دوست دارد كسى را كه در ميان جمع، شوخى و خوشمزگى مى‏كند، بى‏آنكه فحش دهد و هرزه‏درائى كند.پ 5- از امام صادق (ع) فرمود:

خنده مؤمن، تبسّم است.

 

پ‏6- امام صادق (ع) فرمود:

خنده بسيار، دل را بميراند.

و فرمود: بسيار خنديدن دين را آب كند چنانچه كه آب نمك را بسايد.پ 7- از سكونى كه امام صادق (ع) فرمود:

راستى از نادانى است خنده بى‏مورد، گويد: بارها مى‏فرمود:

خنده دندان نما مده، تو كه كارهاى رسوا كردى، از بلاى شبگرد آسوده مباد آنكه بدكردار است.پ 8- امام صادق (ع) فرمود:

مبادا شوخى كنيد كه آبرو را مى‏برد.پ 9- امام صادق (ع) فرمود:

هر گاه مردى را دوست دارى، با او شوخى و ستيزه مكن.پ 10- امام صادق (ع) فرمود:

خنده قهقهه از شيطان است.پ 11- امام صادق (ع) فرمود:

خنده بسيار، آبرو را مى‏برد.پ 12- امام صادق (ع) فرمود: امير المؤمنين (ع) فرموده است:

 

مبادا شوخى كنيد كه دلتنگى آرد و كينه زايد و دشنام خُرد باشد.پ 13- از امام باقر (ع)، فرمود:

چون قهقهه زدى پس از فراغت بگو: بار خدايا! مرا دشمن مدار.پ 14- امام باقر و امام صادق (ع) يا يكيشان فرموده:

شوخى بسيار آبرو را ببرد و خنده بسيار ايمان را به دور پرتاب كند.پ 15- امام صادق (ع) مى‏فرمود:

شوخى، دشنام كوچك است.پ 16- امام صادق (ع) فرمود:

بپرهيزيد از شوخى، زيرا آبرو را ببرد و مردان را سبك كند.پ 17- امام صادق (ع) فرمود:

جدال مكن تا آبرويت برود، و شوخى مكن تا روى مردم به‏

 

تو باز شود و بر تو دلير شوند.پ 18- امام صادق (ع) فرمود:

شوخى مكن تا بر تو دلير شوند.پ 19- از ابو الحسن (ع) كه به يكى از پسرانش وصيّت كرد، يا فرمود:

بپرهيز از شوخى كه نور ايمانت را برد و مردانگيت را سبك كند.پ 20- از امام كاظم (ع)، فرمود:

يحيى بن زكريا گريه مى‏كرد و نمى‏خنديد و عيسى بن مريم مى‏خنديد و گريه هم مى‏كرد و آنچه عيسى (ع) مى‏كرد برتر بود از آنچه يحيى (ع) مى‏كرد.

باب حقّ همسايگى‏

پ‏1- از عمرو بن مكرمه، گويد: نزد امام صادق (ع) رفتم و به آن حضرت گفتم: مرا همسايه‏اى است كه آزارم مى‏كند؟ فرمود: تو

 

به او مهربانى كن، گفتم: خدايش مهر نكند، آن حضرت از من روى برگردانيد، گويد: من نخواستم آن همسايه را رها كنم، گفتم: او با من چنين و چنان مى‏كند و مرا آزار مى‏دهد، فرمود: به نظر تو اگر با او يكروئى كنى، از او انتقام مى‏كشى؟ گفتم: آرى، من بر او مى‏چربم، فرمود: اين همسايه تو از آنها است كه حسد برند بر مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنها داده است و هر گاه نعمتى براى كسى بيند و خاندان داشته باشد به خاندانش تعرض و آزار مى‏كند و اگر خاندانى ندارد، به خدمتكارش مى‏پيچيد، و اگر خادم هم ندارد شبها بيدار مى‏ماند و روزها را در خشم مى‏گذراند. رسول خدا (ص) بود كه شخصى از انصار نزد او آمد و گفت: در بنى فلان، خانه‏اى خريدم و نزديك‏ترين همسايه‏ام كسى است كه اميد به خيرش ندارم و از شرّش آسودگى نيارم، فرمود رسول خدا (ص) به على (ع) و سلمان و ابا ذرّ- و ديگرى را فراموشم كردم و گمانم مقداد باشد- فرمان داد تا در مسجد با بلندترين آواز خود جار كشند كه: هر كه همسايه‏اش از آزار او آسوده نباشد، ايمان ندارد و سه بار اين جار را زدند، سپس آن حضرت با دست خود به هر چهل باب خانه كه برابرش بودند و در پشت سرش بودند و در سمت راستش بودند و در سمت چپش بودند اشاره كرد (يعنى تا چهل خانه از هر سوى همسايه به حساب است و بايد حق آنها را رعايت كرد).پ 2- از امام صادق (ع)، از پدرش كه فرمود: من در كتاب على (ع) خواندم كه رسول خدا (ص) عهد نامه ميان مهاجرين و انصار و هر كس بدانها پيوندد نوشت كه:

1- همسايه چون خود انسان است، نه زيانمند شود و نه گناه ورزد.

 

2- احترام همسايه بر همسايه چون احترام مادر است تا آخر حديث، مختصر (شايد مقصود اين است كه همچنان كه مرد رعايت خود مى‏كند و به خود زيان نمى‏زند و خود را به گناه نمى‏افكند يا گناهكار نمى‏داند، بايد نسبت به همسايه هم چنين باشد- از وافى).پ 3- از امام صادق (ع)، فرمود:

خوش همسايگى، روزى را بسيار كند.پ 4- از كاهلى، گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

چون بنيامين از بر يعقوب رفت، فرياد كشيد: خدايا! به من رحم نمى‏كنى؟ فرزندم را بردى و چشمم را گرفتى؟ خدا تبارك و تعالى به او وحى كرد: اگر من آنها را ميرانده باشم، زندشان مى‏كنم تا آنها را به تو رسانم ولى يادت مى‏آيد آن گوسفندى را كه سر بريدى و بريان كردى؟ خوردى و فلان و فلان در همسايه‏گى تو بودند و روزه داشتند و چيزى از آن به آنها ندادى؟پ 5- و در روايت ديگرى است كه فرمود:

پس از آن شيوه چنين شد كه هر چاشتگاه، جارجى يعقوب از منزل او تا مسافت يك فرسخ جار مى‏كشيد كه: هر كس چاشت خواهد، به خانه يعقوب آيد، و در شامگاه هم جار مى‏زد كه:

هر كس شام خواهد، به خانه يعقوب آيد.پ 6- از امام صادق (ع) كه فاطمه (ع) نزد رسول خدا (ص)

 

آمد و در برخى كارهايش شكايتى به او كرد و رسول خدا (ص) جزوه‏اى به او داد و فرمود: آنچه در آن است، ياد بگير و به ناگاه در آن ثبت بود كه:

هر كس ايمان به خدا و روز رستاخيز دارد، همسايه خود را نيازارد، هر كس ايمان به خدا و روز جزا دارد، مهمانش را گرامى شمارد، هر كس ايمان به خدا و روز جز دارد، بايد خوب گويد يا خموشى جويد.پ 7- از ابى مسعود كه امام صادق (ع) فرمود:

خوش همسايگى عمرها را فزايد و خانمان‏ها را آباد سازد.پ 8- امام صادق (ع) فرمود:

خوش همسايه بودن خانمان‏ها را آباد سازد و عمرها را بيفزايد.پ 9- از حسن بن عبد اللَّه، از امام كاظم (ع) فرمود:

خوش همسايه بودن بس اين نيست كه از آزار همسايه خوددارى كنى، بلكه تا اينجا است كه بر آزارش شكيبا باشى.پ 10- رسول خدا (ص) فرمود:

خوش همسايه بودن خانمان‏ها را آباد سازد و عمرها را دراز كند.

 

پ‏11- از ابى الربيع شامى، از امام صادق (ع) گويد:- خانه پر بود كه- فرمود:

همه بدانيد كه راستش از ما نيست هر كه با همسايه خود به خوشى رفتار نكند.پ 12- از ابى حمزه كه شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

مؤمن كسى است كه همسايه‏اش از بوائق او آسوده باشد، گويد: گفتم: بوائق چيست؟ فرمود: ستم او و دغلى او.پ 13- از امام باقر (ع)، فرمود:

مردى نزد پيغمبر (ص) آمد و به او از آزار دادن همسايه‏اش شكايت كرد، رسول خدا (ص) به او فرمود: صبر كن، سپس باز آمد و شكايت كرد و فرمود: صبر كن، بار سوم باز آمد و شكايت كرد، پيغمبر (ص) به آن مرد شاكى فرمود: روز جمعه بامدادانى كه مردم براى نماز جمعه مى‏روند، اثاث خانه خود را بر سر راه آور تا هر كس به نماز جمعه مى‏رود، آن را بنگرد و چون از تو پرسند، به آنها وضع خود را گزارش بده، فرمود: چنين كرد و همسايه آزار دهنده‏اش آمد و به او گفت: اثاث خود را برگردان، من با خدا براى تو عهد مى‏كنم كه به آزار تو باز نگردم.پ 14- امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است:

به من ايمان ندارد كسى كه سير بخوابد و همسايه‏اش گرسنه باشد.

 

فرمود: اهل يك آبادانى نباشند كه شب گذارنند و ميان آنها گرسنه‏اى باشد و خدا روز قيامت بدانها نظر رحمت كند.پ 15- امام صادق (ع) فرمود:

از بلاهاى شكننده كه كمر را مى‏شكند، همسايه بد است، اگر خوبى و كار حسنه را بيند، نهان سازد و اگر بد كردارى بيند، فاش كند.پ 16- رسول خدا (ص) گفت: به خدا پناه برم از همسايه بد در اقامت‏گاه زندگى، چشمش تو را بيند، و دلش به تو توجه دارد، اگر تو را خوش بيند بد دارد، و اگر تو را در بدى بيند شادى كند.

باب حدّ جوار و همسايگى‏

پ‏1- از امام صادق (ع)، رسول خدا (ص) فرمود:

هر چهل خانه، همسايه باشند از برابر او و دنبال سرش و از سمت راستش و از سمت چپش (يعنى از هر طرف تا چهل خانه).پ 2- از امام باقر (ع) فرمود:

 

هر چهل خانه، همسايه باشند، از برابر او و دنبال سرش و از سمت راستش و از سمت چپش.

باب خوش رفتارى و حقّ رفيق در سفر

پ‏1- از عمّار بن مروان گويد: امام صادق (ع) به من سفارش كرد و فرمود:

تو را سفارش كنم به پرهيزكارىِ خدا و پرداخت سپرده و راستى در گفتار و خوش رفتارى با رفيق و لا قوّة الَّا باللَّه.پ 2- از امام باقر (ع) فرمود:

با هر كه آميزش كردى، اگر توانى دست بر او فراز دارى و به او نيكى كنى بكن.پ 3- از امام صادق (ع) كه: رسول خدا (ص) فرمود:

دو كس با هم همراه و رفيق نشوند جز اينكه مزد بزرگتر و دوستى بيشتر به درگاه خدا از آن آن كس است كه به يار خود رفق و سازش بيشترى دارد.پ 4- از امام صادق (ع) كه: رسول خدا (ص) فرمود: حقّ مسافر است كه چون بيمار شود تا سه روز همسفرانش با او بمانند

 

و بپايند (به انتظار اينكه بهبودى يابد و با آنها بيايد).پ 5- از امام صادق (ع) از پدرانش كه: امير المؤمنين (ع) با يك ذمّى (كتابىّ پناهنده به اسلام) هم سفر شد و آن ذمّى به وى گفت: اى بنده خدا به كجا مى‏روى؟ در پاسخِ او گفت: به كوفه مى‏روم. و چون ذمّى به راه ديگرى عدول كرد، امير المؤمنين هم بدان راه ميل كرد و آن ذمّى به او گفت: مگر نپنداشتى كه به كوفه خواهى رفت؟ فرمود: چرا، آن ذمّى گفت: راه كوفه را رها كردى؟ فرمود:

مى‏دانم، گفت: پس چرا با من بداين راه عدول كردى و آن را مى‏دانى؟ امير المؤمنين در پاسخش گفت: اين از كمال خوش رفاقتى است كه مردى رفيقِ راهِ خود را هنگام جدائى چند گامى بدرقه كند، پيغمبرِ ما (ص) به ماها چنين دستور داده است؛ ذمّى به او گفت:

مطلب اين است؟ فرمود: آرى، آن ذمّى گفت: البته هر كه پيروى آن حضرت كرده به خاطر اعمال بزرگوارى او بوده است، من تو را گواه مى‏گيرم كه بر كيش توام و آن ذمّى با امير المؤمنين (ع) برگشت و چون او را شناخت اسلام آورد.

 

باب نامه‏نگارى‏

پ‏1- از امام صادق (ع) فرمود: پيوست ميان برادران دينى در وطن ديدار از همديگر است و در هنگامِ سفر نامه نگارى با هم.پ 2- امام صادق (ع) فرمود: جواب دادن به نامه واجب است مانندِ جوابِ سلام، و آنكه آغازِ سلام كند به خدا و رسولش نزديكتر است.

باب نوادر

پ‏1- از امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر نگاه خود را ميان اصحابش تقسيم مى‏كرد و به اين و آن برابر نگاه مى‏كرد.

فرمود: رسول خدا (ص) هرگز ميان اصحابش پاى خود را دراز نكرد و اگر مردى به آن حضرت دست مى‏داد، رسول خدا (ص)

 

دست از دستش نمى‏كشيد تا او باشد كه رها كند و چون مردم اين شيوه را دانستند هر كه با آن حضرت دست مى‏داد زود دست خود را مى‏كشيد.پ 2- از ابى الحسن (ع) فرمود:

هر گاه مرد حاضر باشد او را به كنيه‏اش بخوان و اگر غائب است به نامش.پ 3- رسول خدا (ص) فرمود:

هر گاه يكى از شما برادرِ مسلمانش را دوست دارد بايد او را از نامش و نام پدرش و نام تيره و تبارش بپرسد زيرا حقِّ واجب و وظيفه برادرى اين است كه او را از اينها بپرسد تا خوب او را بشناسد و گر نه شناسائى احمقانه است.پ 4- از على بن الحسين (ع) كه: رسول خدا (ص) يك روز به همنشين‏هاى خود فرمود: مى‏دانيد عجز كدام است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: عجز و درماندگى سه چيز است:

الف- يكى از شماها بشتابد و خوراكى براى رفيق خود آماده سازد و او نيايد از آن بخورد و خلف وعده كند.

ب- اينكه مردى از شماها با ديگرى رفيق و همصحبت شود يا همنشين گردد و دوست دارد كه بداند او كيست و از كجا است و پيش از آنكه اين را بداند از او جدا شود.

ج- در باره كار زنها است، يكى از شماها به زنِ خود در آيد و حاجتش برآيد (يعنى انزال كند و از عمل فارغ گردد) با اينكه آن‏

 

زن هنوز كامياب نشده و آتش شهوتش فرو ننشسته است؛ عبد اللَّه بن عمرو بن عاص عرض كرد: اين مطلب چگونه است؟ فرمود:

خوددارى كند و بپايد تا آب از هر دو آيد.

فرمود: در حديث ديگر است كه رسول خدا (ص) فرموده است: از بدترين درماندگى است كه مردى با مردى برخورد كند و از او خوشش آيد و او را بپسندد و از نام و نسب او نپرسد.پ 5- از سماعه گويد: از امام كاظم (ع) شنيدم مى‏فرمود:

يك باره پرده احترام را از ميان خود و برادرانت بر مدار و از آن بر جا گذار زيرا رفتنِ آن مايه بى‏شرمى است.پ 6- از امام صادق (ع) فرمود: يك باره به برادرت اعتماد مكن و احتياط را از دست مده زيرا به زمين خوردن از راه بى‏بند و بارى و خود رها كردن جبران‏پذير نيست.پ 7- از مفضل بن عمر و يونس بن ظبيان گفتند: امام صادق (ع) فرمود:

برادران خود را با دو خصلت بيازمائيد، اگر در آنها باشند كه بسيار خوب است و اگر نه دور شويد، دور شويد، دور شويد:

مواظبت به نمازها در وقتشان و احسان به برادران در تنگدستى و توانگرى.

 

باب‏

پ‏1- امام صادق (ع) فرمود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏

را در آغاز سخن وامگذار گر چه دنبالش شعرى باشد.پ 2- امام صادق (ع) فرمود:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏

را با بهترين خطِّ خود بنويس و باءِ آن را مكش تا سينِ آن را بر آورى.پ 3- امام صادق (ع) فرمود:

ننويس‏

بسم اللَّه الرحمن الرحيم لفلان‏

، و باكى نيست كه در پشت نامه لفلان را بنويسى.پ 4- امام صادق (ع) فرمود:

در درون نامه ننويس،

 (لأبي فلان)

بنويس‏

 (الى‏ ابي فلان)

و در آدرس بنويس‏

 (لأبي فلان)

.

پ 5- از سماعه گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: مردى با ديگرى آغاز نامه نگارى كند؟ فرمود: باكى ندارد اين خود فضل و احسانى است كه مردى برادر خود را با نوشتن نامه‏اى گرامى دارد.پ 6- امام صادق (ع) فرمود:

باكى ندارد كه كسى نامِ طرف خود را در نامه‏اش پيش از نامِ خودش بنويسد.پ 7- از مرازم بن حكيم گويد: امام صادق (ع) فرمود:

نامه‏اى براى انجام حاجتى بنويسند، و نوشتند و به آن حضرت وانمودند و در آن كلمه ان شاء اللَّه نبود، فرمود: چه اميدى داريد كه اين كار انجام شود با اينكه ان شاء اللَّه ندارد؟ بنگريد هر جا ان شاء اللَّه مى‏خواهد در آن بنويسيد.پ 8- از امام رضا (ع) كه نامه را خاكى مى‏كرد، مى‏فرمود:

عيب ندارد (اين براى خوشكانيدن مركّب آن بوده است).پ 9- از على بن عطيّه كه او نامه‏هائى از ابو الحسن (ع) ديده بود كه خاك بر آن افشانده بود.

 

باب نهى از سوزاندن كاغذهاى نوشته شده‏

پ‏1- از عبد الملك بن عتبه گويد: از ابى الحسن (ع) پرسيدم از كاغذهائى كه انباشته مى‏شود: آيا سوخته شوند با اينكه چيزى از ذكر خدا در آنها است؟

فرمود: نه، آنها را اوّل با آب بشويند (و سپس بسوزانند).پ 2- از عبد اللَّه بن سنان گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود:

كاغذهاى نوشته را نسوزانيد ولى نوشته را محو كنيد و سپس بسوزانيد.پ 3- از زراره گويد: از امام صادق (ع) پرسيده شد از يكى نام‏هاى خدا كه مردى آن را با آب دهان خود محو مى‏كند؟

فرمود: آن را با پاكترين چيزى كه يابيد پاك كنيد.پ 4- از امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمود:

 

نوشته كلمه قرآن را با پاكترين وسيله كه يابيد پاك كنيد، و غدقن كرد از سوزانيدن نوشته قرآن و غدقن كرد از محو كردن آن با قلم (يعنى سياه كردنِ آن).پ 5- از امام كاظم (ع) كه در باره آنچه از نامِ خدا بر پشت‏ چيزى نوشته باشد.