باب ششم سدرة المنتهى و معنى عليين و سجين‏

آيات:

پ‏1- النجم (13- 16) البته او را ديد در فرود ديگر* نزد سدرة المنتهى* نزد او است جنة المأوى* چون كه فرو گرفت سدره را آنچه فرو گرفت.پ 2- المطففين (7- 21) نه هرگز، راستى كه كتاب بدكاران البته در سجين است، نمى‏دانى كه سجين چيست؟- تا قول خدا تعالى- نه هرگز، راستى كه‏

 

كتاب نيكوكاران البته در عليين است، نميدانى عليين چيست؟ كتابى نوشته كه مقرّبان گواه آنند

تفسير:

پ‏طبرسى در (ج 9- ص 175 مجمع) گويد: البته او را ديد يعنى جبرئيل را در صورت اصليش با اينكه فرود مى‏آمد از آسمان «بار ديگر» چون كه او را دو بار بصورت اصلى ديد (نزد سدرة المنتهى) درختى در سمت راست عرش بالاى آسمان هفتم كه دانش هر فرشته‏اى در آنجا بپايان رسد در روايت كلبى و مقاتل، و از ابن مسعود و ضحاك است كه پايان هر چيزيست كه بآسمان برآيد و هر چه از بالايش بفرمان خدا بزير آيد، و گفته‏اند پايان ارواح شهيدانست، و گفته‏اند پايان هر آنچه است كه از بالايش بزير آيد و بايد از او دريافت شود، و هر روحى تا آن برآيد و از آن دريافت شود و اين درخت نهايت عروج فرشته‏ها است و آن را سدرة المنتهى گفتند.

مقاتل گفته، درخت طوبى است، و سدره درخت ازگيل است، «نزد آنست جنّة المأوى» بهشتى كه در آن بمانند و بهشت جاويد است و در آسمان هفتم است و گفته‏اند، در آسمان ششم است، و جبائى و قتاده گفتند: بهشتى است كه آدم در آن جا گرفت و ارواح شهداء بدان گرايند، و حسن گفته: جاى بهشتيانست، و عطاء از ابن عباس آورده كه جاى جبرئيل و ميكائيل است، مقاتل گفته: فرشته‏ها آن درخت را فرو گيرند بمانند كلاغان و بر آن نشينند و از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله روايت است كه بر هر برگش فرشته‏اى ديدم كه ايستاده بود و خدا تعالى را تسبيح ميگفت، حسن گفته: نور و بهاء و زيبائى و صفائى آن را فرو گيرد كه همه ديده‏ها را خيره كند و وصفش را پايانى نباشد، و از ابن عباس و مجاهد است كه پروانه‏هاى طلائى او را فرو گيرند، و گويا فرشته‏ها باشند بصورت پروانه و خدا را بپرستند، مقصود اينست كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله جبرئيل را بصورت اصليش ديد در حالى كه سدره را عجائب فرا گرفته بودند، عجائبى نگفتنى.پ (ج 10 ص 452 مجمع) «راستى كتاب بدكاران در سجّين است» از حسن‏

 

است كه: نامه كردار بد و گناهانشان باشد و گفته‏اند: در نامه آنها نوشته كه بايد در سجّين باشند و آن در طبقه هفتم زمين است،پ از ابن عباس و مجاهد و قتاده و ضحّاك، و در روايت براء بن عازب رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود: سجّين پائينتر از هفت طبقه زمين است.

شمر بن عطيه گفت: ابن عباس نزد كعب آمد و گفت: تفسير قول خدا تعالى إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ را بمن بگو گفت: جان بد كار را بآسمان برند و آن را نپذيرد و بزمين فرود آرند و آن را نپذيرد تا برندش زير هفتم زمين و برسانندش به سجين كه لشكرگاه ابليس است، و معنى آيه اينست كه نامه عملشان را آنجا نهند.پ و گفته‏اند: سجّين چاه سربازى است در دوزخ و قلق چاهى سربسته، اين را ابو هريره از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت كرده، ابو مسلم گفته: سجّين نام كتاب آنها است چنانچه ظاهر آيه است، يعنى آنچه سزاى كفار است خدا در كتابى بنام سجّين نوشته كه بمعنى سخت و دشوار است.

و در (ج 10 ص 455- 456 مجمع) است كه «لَفِي عِلِّيِّينَ» يعنى مراتب بلند با جلال، و گفته شده است در آسمان هفتم كه جاى ارواح مؤمنانست، و برخى آن را سدرة المنتهى دانسته‏اند كه هر چيزى بفرمان خدا بدان رسد، و از ابن عباس است كه آن بهشت است، و فراء گفته: درجات بى‏نهايت بلنديست.

در روايت ديگر از ابن عباس است كه لوحى است از زبرجد سبز زير عرش آويخته و كردارشان در آن نوشته است،پ و از براء بن عازب بروايت از پيغمبر صلى اللَّه عليه و اله عليّين در آسمان هفتم زير عرش است، ابن عمر گفته: اهل عليّين از مكانى جنانى بر اهل بهشت بنگرند و چون يكى از آنها سركشد ببهشت بهشت روشن شود، و گويند يكى از اهل عليّين سركشيده.

 [روايات‏]

پ‏1- علل الشرائع (ج 1 ص 263) بسندش از امام پنجم عليه السّلام همانا سدرة المنتهى ناميده شد چون فرشته‏هاى ديده‏بان كردار اهل زمين را تا آن بالا برند، فرمود: حافظان‏

 

گرامى نيك زير سدره‏اند، و آنچه فرشته‏ها بالا برند بنويسند و بسدره رسانند.

در محاسن هم از ابن محبوب مانندش آورده.پ 2- در تفسير على ابن ابراهيم (374) بسندش، رسول خدا صلى اللَّه عليه و اله فرمود چون مرا بآسمان بردند بمحل سدرة المنتهى رسيدم و بناگاه يك برگش يك امّتى را سايه ميكرد، و بودم نزديك پروردگارم بفاصله دو سر كمان يا نزديكتر.پ 3- و از همان (ص 652) گفت: سدرة المنتهى در آسمان هفتم است، و جنّة المأوى نزد آنست.پ 4- و از همان (ص 716) در روايت ابى الجارود از امام پنجم عليه السّلام فرمود:

سجّين زمين هفتم است و عليّين آسمان هفتم است.پ بيان: در نهايه (ج 3 ص 125) گفته: «اهل بهشت هم ديدند اهل عليّين را و چنانشان بينند كه شما ستاره درخشان را در افق آسمان بينيد» عليّين آسمان هفتم است، و گفته‏اند: نام دفتر فرشته‏هاى نگهبانست كه كردار بنده‏هاى خوب بدانها بالا رود، و گفته‏اند: بالاترين جا و شريفترين مراتب و نزديكتر آنها بخدا است در سراى ديگر ... و گفته: سدرة المنتهى درختى است در دورترين جاى بهشت كه علم اولين و آخرين بدان رسد و از آن نگذرد (ج 2 ص 153).پ 5- در درّ منثور (ج 6 ص 324) از ابن عباس كه از كعب الاحبار پرسيد از قول خدا «نه هرگز، راستى كتاب بدكاران در سجّين است» گفت: جان بدكار را بآسمان برآرند و آن را نپذيرد، بزمين باز آرند و آن را نپذيرد، و آن را زير هفت زمين برند تا بسجّين رسانند كه لشكرگاه ابليس است (گونه‏گاه او خ ب) و از زير لشكر (گونه) ابليس برگ هلاك او را در حساب برآورند، و اينست قول خدا «چه دانى كه سجّين چيست»؟ نامه‏ايست نوشته.

و قول خدا «نه هرگز، البته كتاب نيكان در عليّين است» گفت: جان مؤمن را چون بگيرند بآسمان برآرند و درهاى آسمان بر او گشوده شود، و فرشته‏ها با مژده او را پيشواز كنند تا بعرشش رسانند و فرشته‏ها بالا روند و از زير عرش برگى‏

 

برآرند نوشته و مهر شده و آن را زير عرش نهند براى شناخت نجات در حساب روز جزاء و فرشته‏هاى مقرب گواهى كنند، و اينست قول خدا «چه دانى عليّين چيست؟

كتابى است نوشته».پ 6- در درّ منثور (ج 6 ص 325) از سعيد بن مسيب، گفت: سلمان و عبد اللَّه بن سلام بر خوردند، و يكى بديگرى گفت: اگر پيش از من مردى مرا ديدار كن و بگو پروردگارت با تو چه كرد، و اگر پيش از تو مردم تو را ديدار كنم و بتو گزارش دهم، عبد اللّه بن سلام گفت: چگونه است اين؟ آيا شدنى است؟ گفت:

آرى، راستش جان مؤمنان در برزخ زمينند، و هر جا خواهند بروند و جان كافر در سجين است.پ 7- درّ منثور (ج 6 ص 326) از افتاده كه در تفسير «نه هرگز البته كتاب نيكان در عليّين است» گفت: عليّين بالاى آسمان هفتم نزد ستون راست عرش است «كتاب نوشته» نگارش خوبى آنها است «گواهى كنندش مقربون» يعنى فرشته‏هاى مقرب.پ 8- درّ منثور (ج 6 ص 326) و از ضحاك گفت: چون جان مؤمن گرفته شود بآسمان دنيا برآورده شود و مقربان بهمراهش تا آسمان دوم بروند، اجلح گفت:

من گفتم: مقربان چيستند؟ گفت: نزديكترشان بآسمان دوم، سپس سوم و چهارم بترتيب تا آسمان هفتم تا برسد بسدرة المنتهى، اجلح گفت: گفتم: بضحاك چرا سدرة المنتهى نام شد؟ گفت: چون هر چيزى از فرمان خدا بدان رسد و از آن نگذرد، و ميگويند پروردگارا بنده تو فلانست- او داناتر است بوى از آنها- و براتى مهر شده براى آسايش او از عذاب بفرستد نزد آنها، و اينست قول خدا «نه هرگز، البته كتاب نيكان هر آينه در عليّين است»، و ندانى تو عليّين چيست؟ كتابيست نوشته، گواهى كنندش مقربان.پ 9- و در (ص 327) گويد: از ابن عباس از كعب پرسيد از قول خدا تعالى‏

 

 «نه هرگز، البته كتاب نيكان در عليّين است» تا آخر آيات، گفت چون مؤمن را مرگ فرا گيرد و فرستاده‏هاى خدا نزدش آيند نتوانند ساعتى پسش اندازند و نه پيش تا وقت او رسد و آنگه جانش بگيرند، و بفرشته‏هاى رحمت دهند، و هر چه خدا خواهد از بخوبى بدو بنمايند سپس جانش را بآسمان برآرند، و مقربان هر آسمانى او را بدرقه كنند تا او را بآسمان هفتم رسانند و آن را برابر خود نهند، و انتظار كشند تا شما نمازش را بخوانيد.

پس ميگويند: بار خدايا اين فلان بنده تو است و جانش را گرفتيم و بهر چه خدا خواهد بر او دعا كنند، ما دوست داريم نامه او را امروز گواه شويم و نامه‏اش از زير عرش بازشود و نامش را بگواهى خود ثبت كنند بر آن و اينست قول خدا «كتابيست نوشته، گواهش مقربانند» و پرسيدش از قول خدا «راستى كتاب بدكاران در سجّين است» تا آخر آيات، گفت مرگ كافر برسد و فرشته‏هاى خدا ببالينش آيند و چون وقتش رسد جانش بگيرند و بفرشته‏هاى عذاب دهند، و هر بدى كه خدا خواهد باو نمايند، و آن را بزمين هفتم كه سجّين است فرو برند، آنجا پايان پادشاهى ابليس است و كتابش را در آن ثبت كنند.پ 10- در (درّ منثور ج 6 ص 327) از عطاء بن يسار كه بمردى از حمير برخوردم، دانشمند بود و كتابها را ميخواند باو گفتم: زمينى كه بر روى آنيم بر كجاست؟ گفت بر صخره‏اى سبز و آن صخره بر كف فرشته‏اى است و آن فرشته بر پشت يك ماهى است (كه از زير عرش بر آسمانها و زمين تابيده است خ ب) گفتم: ساكنان زمين دوم چه كسانند؟ گفت: بادى نازاد (كشنده) كه چون خدا خواست عاد را نابود كند بدربانانش فرمود يكدر از آن بگشايند، گفتند: پروردگارا مانند سوراخ بينى گاو فرمود: در اين صورت زمين بر أهلش وارو شود، و آن را تنگ كرد تا باندازه يك حلقه انگشتر، و بآنجا رسيد كه پديد آورد خدا.

 

پ‏گفتم ساكنان زمين سوّم كيانند؟ گفت انبار سنگ دوزخ است، گفتم:

ساكنان زمين چهارم كيست؟ گفت: در آن كبريت دوزخ است گفتم: ساكن زمين پنجم كيانند؟ گفت: در آن عذاب دوزخ است، گفتم: ساكن زمين ششم كيست؟

 

گفت: در آن مارهاى دوزخند، گفتم: ساكن زمين هفتم كيست؟ گفت: آن سجين است، و ابليس در آن دربند است، دست پيشش بدست پسش بسته است، و پاى پيشش بپاى پسش، فرشته‏ها را آزار ميداد و از او شكايت شد و در آنجا زندانى شد او را مدّتيست كه آزار مى‏شود، و چون بشما فرستاده شود فتنه و آشوبى در مردم باشد كه چيزى آنان را چون آن درمانده نكند.